زمینه پیدایش

یکی از ملوک مدت عمرش سپری شد و قائم مقامی نداشت. وصیت کرد که بامدادان، نخستین کسی که از در شهر درآید، تاج شاهی بر سر وی نهید و تفویض مملکت بدو کنند. اتفاقاً اول کسی که از در شهر درآمد، گدایی بود همه عمر لقمه اندوخته و خرقه بر خرقه دوخته. ارکان دولت و اعیان حضرت، وصیت مَلِک به جای آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع و خزاین بدو کردند. مدتی مُلک راند. پس بعضی از امرای دولت، گردن از مطاوعت او پیچیدند و ملوک از هر طرف به منازعت برخاستند و به مقاومت لشکر آراستند. فی الجمله، سپاه و رعیت به هم برآمدند و برخی طرف بلاد از قبض تصرف او به در رفت. درویش از این جهت خسته خاطر همی بود تا یکی از دوستان قدیمش که در حالت درویشی قرینش بود، از سفر باز آمد و در چنان مرتبه دیدش. گفت: منّت خدای را عزوجل که گُلت از خار و خارت از پای بدر آمد و بخت بلند یاوری کرد و اقبال و سعادت رهبری تا بدین پایه برسیدی. گفت: ای یار عزیز! تعزیتم گوی، چه جای تهنیت است؟! آن دم که تو دیدی، غم نانی داشتم و امروز تشویش جهانی.(1)

پیامها

هر چه بر ثروت و مقام انسان افزوده شود، مسئولیت و مشغله فکری او بیشتر می‌شود.
کاربرد: این مثل زبان حال کسانی است که مسئولیت سنگینی را بر عهده گرفته‌اند و آرزوی بازگشت به وضع گذشته را دارند. همچنین در توصیه و تشویق به قناعت و زیاده‌روی نکردن در نعمت‌های دنیایی به کار می‌رود.

ضرب المثل های هم مضمون

بی‌زران از دستبرد رهزنان آسوده‌اند.
خانه‌ام به پشتم، کلیدش به مشتم.
خوشا آن کس که بارش کمترک بی.
زر را دوست بسیار است و زردار را دشمن بی‌شمار.
زر هر چه که بیشتر، بلا بیش.
سبکبار مردم، سبک‌تر روند.
سر بزرگ، بلای بزرگ دارد.
علم تاج سر است و مال غل گردن.
غم و غصه از در بزرگ بیشتر می‌آید.
مرغ پر قیمتی عمرش کوتاه است.
نیرزد گنج دنیا، رنج دنیا.
هر که بامش بیش، برفش بیشتر.
هر که تهی کیسه‌تر، آسوده‌‌تر.
هر که یک مرغ کمتر دارد، یک کیش پیش است.(2)

اشعار هم مضمون

آسوده کسی که خر ندارد * از کاه و جوش خبر ندارد چنین زربفت وقت سوختن گفتا به دارایی * ندارایی لباس عافیت باشد نه دارایی درویش را که ملک قناعت مسلم است * درویش نام دارد و سلطان عالم است (ناصر بخاری)
فراوان خزینه، فراوان غم است * کم است انده آن را که دنیا کم است (نظامی)
نگهبانی ملک و دولت بلاست * گدا پادشاه است و نامش گداست(3) (سعدی)

ریشه های قرآنی حدیثی

امام علی(علیه السلام): «صاحِبُ المالِ مَتعُوبٌ؛ دارنده مال، در رنج و سختی است».(4)
امام صادق(علیه السلام): «طَلِبتُ فِراغَ القَلبِ فَوَجَدتُهُ فی قِلَّۀِ المال؛ در پی آسایش دل بودم و آن را در کمی مال و ثروت یافتم».(5)

لغات

زربفت: زربافت، پارچه‌ای که در آن رشته‌های طلا به کار می‌برند.

پی نوشت ها :

1. حسن ذوالفقاری، داستان‌های امثال، تهران، مازیار، 1385، چ 2، ص 65.
2. غلامرضا حیدری ابهری، حکمت‌نامه پارسیان، قم، نشر جمال، 1385، چ 1، صص 617 و 618.
3. همان.
4. تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: سید جلال الدین محدث، دانشگاه تهران، 1360، چ 3، ح 5830.
5. حاجی نوری، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، 1407 هـ.ق، چ 1، ج 12، ص 174.

منبع مقاله :
مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما