نه این ریسمان میبرد با منش، که احسان کمندیست در گردنش
به ره در یکی پیشم آمد جوان * به تک در پیاش گوسفندی دوان بدو گفتم این ریسمان است و بند * که میآرد اندر پِیات گوسفند سبک طوق و زنجیر از او باز کرد * چپ و راست بوییدن آغاز کرد به ره در پِیَاش همچنان میدوید * که جو خورده بود
زمینه پیدایش
به ره در یکی پیشم آمد جوان * به تک در پیاش گوسفندی دوان بدو گفتم این ریسمان است و بند * که میآرد اندر پِیات گوسفند سبک طوق و زنجیر از او باز کرد * چپ و راست بوییدن آغاز کرد به ره در پِیَاش همچنان میدوید * که جو خورده بود از کف مرد و خوید چو باز آمد از عیش و شادی به جای * مرا دید و گفت: «ای خداوند رای نه این ریسمان میبرد با مَنَش * که احسان کمندیست در گردنش»(1)پیامها
1. احسان و نیکی موجب جذب دلها، و کاشته شدن تخم محبت میشود.2. بهترین راه جذب محبت یک شخص و دنبالهرو کردنش، احسان و نیکی بر اوست.
3. هدیه دادن، دل شخص را نرم و مطیع میکند.
4. سرشت و فطرت آدمی به گونهای است که در مقابل نیکی یک شخص سر تسلیم فرود میآورد. موارد کاربرد: در مورد تشویق به احسان و بیان فواید و ارزش والای آن به کار میرود.
ضرب المثل های هم مضمون
ـ احسان، همه خلق را نوازد.ـ سخنش تلخ نخواهی، دهنش شیرین کن.
ـ کاسه همسایه شکم را سیر نمیکند محبت را زیاد میکند.
ـ گرگی که مرا شیر دهد، میش من است.
ـ لطف کن لطف، که بیگانه شود حلقه به گوش. ـ نان بده، فرمان بده.(2)
اشعار هم مضمون
آن کسانی که آهنین مُشتند * دشمنان را به دوستی کُشتند عدو را به جای خَسَک، زر بریز * که بخشش کُنَد کُنْد، دندان تیز (سعدی)نه این ریسمان میبَرَد با منش * که احسان کمندیست در گردنش(3) (سعدی)
ریشه های قرآنی حدیثی
رسول خدا(صلی الله علیه وآله): «جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلی حُبِّ مَنْ اَحْسَنَ اِلَیْها وَ بُغْضِ مَنْ اَساءَ اِلَیْها؛ دلها بر محبت کسی که به آنها خوبی کند و نفرت از آن که به آنان بدی کند سرشته شدهاند.»(4)امام علی(علیه السلام): «مَنْ کَثُرَ اِحْسانُهُ اَحَبَّهُ اِخْوانُهُ؛ هر که احسانش زیاد گردد، برادرانش او را دوست خواهند داشت.»(5)
امام علی(علیه السلام): «اَلْاِنسانُ عَبْدُ الْاِحسانِ؛ انسان، بنده احسان است».(6)
لغات
تک: دویدن، تاختن.بدو: به او.
پیات: پی تو.
طوق: گردنبند.
پیاش: پی او.
کف: دست.
خوید: غلّه سبز و تازه رسیده.
خداوند رای: صاحب اندیشه.
عدو: دشمن.
خَسَک: کاه و علف خشک.
زر: طلا.
کمندیست: کمندی است.
کمند: ریسمانی محکم که آن را به کمر دشمن و یا جانور میاندازند و آنها را به بند میکشند.
منش: من.
پینوشتها:
1. حسن ذوالفقاری، داستانهای امثال، تهران، مازیار، چ 2، 1385، ص 844.
2. غلامرضا حیدری ابهری، حکمتنامه پارسیان، قم، نشر جمال، چ 1، 1385، ص 693.
3. همان.
4. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چ 2، 1404 هـ.ق، ص 37.
5. تمیمی آمدی، غرر الحکم و دررالکلم، تحقیق: سید جلال الدین محدث، تهران، دانشگاه تهران، چ 3، 1360، ح 8473.
6. همان، ح 263.
مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}