نویسنده: دکتر گیتی شمس




 

در زمان حاضر، علم به این پرسش پاسخ قطعی نداده است که چگونه و چرا افراد به بیماری وسواس مبتلا می شوند، ولی می توانیم به این پرسش، که چرا نشانه های وسواس «بسیار مقاوم»اند، پاسخ دهیم. پس اگر بتوانیم در جهت شناسایی این ویژگی های خاص، که به عنوان عوامل مداخله گر منفی در مقاومت به درمان عمل می کنند، گام برداریم و از این کانال درمانی بگذریم، شاید بتوانیم بگوییم مسیر خوبی را انتخاب کرده ایم.
در طول روز به طور متوسط 4000 فکر متفاوت به ذهن هر انسانی خطور می کند و بسیاری از آن ها خود به خود و بدون آن که هیچ ارتباطی با موقعیت کنونی فرد داشته باشند، در ذهن ظاهر می شوند. بیش تر افراد سالم هم «افکار وسواسی» یا به عبارت دیگر «افکار مزاحمِ ناخواسته» دارند. ممکن است این پرسش مطرح شود؛ «اگر این موضوع صحت داشته باشد که بیش تر افراد سالم افکار مزاحمِ ناخواسته دارند و همه ی افراد هم در طول روز هزاران فکر خود آیند به سراغ شان می آید، پس چرا بعضی از افراد زمانی که در این فرایند تفکری قرار می گیرند، با مشکل رو به رو می شوند و این افکار می توانند باعث اختلال در کارکرد جریانات تفکری آن ها شوند؟»
شاید پاسخ، در «شیوه یا شیوه های پاسخ به افکار» باشد. آیا فرد در مورد فکر خود زیاد می اندیشد و ذهنش را زیاد درگیر آن می کند یا
برعکس، قادر است آن ها را به راحتی از دایره ی فضای ذهن خود بیرون براند؟ یک فکر، زمانی مهم و جدی قلمداد می شود که فرد آن را از لحاظ احساس خطر، تهدید و آسیب مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. در این فرایند، تعمق روی فکر و گیر کردن در لابه لای چرخ ذهن، امری بدیهی خواهد بود.
با توجه به این که یکی از عوامل اصلی در شکل گیری و تداوم افکار وسواسی، شیوه ی نادرست تجزیه و تحلیل افکار وسواسی است (شیوه ی اندیشیدن در مورد فکر)، به همین دلیل تا زمانی که شیوه ی نادرست تجزیه و تحلیل افکار وسواسی وجود دارد، این افکار هم چنان «باقی» می مانند و تا زمانی که این افکار به گونه ای اغراق آمیز «بزرگ نمایی» می شوند، هم چنان به طور متناوب «تکرار» می شوند. افکار مزاحم و ناخواسته باعث بروز یک هیجان منفی؛ مانند اضطراب می شوند. اضطراب باعث بذل توجه و اهمیت بیش تری به افکار (با یک تفسیر نادرست) می شود و این روند خود به شکل گیری اولیه ی وسواس ها می انجامد، به خصوص اگر تجزیه و تحلیل افکار، با تفسیرهای نادرست از افکار بیامیزد.

آیا درباره ی فکرمان، زیاد می اندیشیم؟ آیا در مورد فکرمان، اندیشه های نادرست داریم؟

افکار با سرعتی سرسام آور در حال ورود به ذهن خودآگاه ما و خروج از آن هستند. ذهن ما به طور خودبه خود و پیوسته در حال فکر کردن، قضاوت و ارزیابی پدیده ها و هر چیزی است که می بیند. آیا این را
دوست دارم یا ندارم؟ آیا این زیباست یا زشت است؟ آیا خوب است یا بد؟ آیا تهدیدآمیز و خطرناک است یا بی خطر و امن؟ ما تجربیات درونی نشئت گرفته از واقعیت های عینی خود را هم بررسی و ارزیابی می کنیم. برای مثال، ممکن است یک سردرد یا شکم درد و دیگر احساس های جسمی خود را یک بیماری مهم (مثل تومور مغزی، سرطان معده) یا یک نشانه ی ساده ی گذرا (صرفاً سردرد یا شکم درد) قلمداد کنیم. ما پیوسته درباره ی افکار، عقاید و خاطره های خود با افکاری نظیر «این فکر لذت بخش است»، «چه فکر احمقانه ای بود»، «واقعاً فکر بسیار جالبی است»، «چه فکر پریشان و ناراحت کننده ای است»، «چه فکر مسخره ای است» قضاوت و ارزیابی می کنیم. در این روند، تفکری است که موضوع «درگیر شدن و اشتغال ذهنی با فکر» مطرح می شود. در طول روز، بدون آن که خودمان چندان آگاهی داشته باشیم، به قضاوت خودبه خودی در این مورد می پردازیم که «آیا فکرم خوب بود یا بد»، «بی معنی یا معنی دار بود»، «تهدیدآمیز بود یا بدون تهدید». این که یک فکر چقدر برای ما «مهم» باشد و به آن «اهمیت» دهیم، ذهن ما به همان اندازه درگیر آن فکر می شود و در نهایت در مورد آن فکر، می اندیشیم.

آیا افکار مزاحم و ناخواسته در افراد سالم همان افکار وسواسی در افراد مبتلا به وسواس است؟

در رویکرد درمان شناختی- رفتاری اعتقاد بر آن است که همه ی افراد سالم دارای افکار مزاحم ناخواسته اند. افکار، تصاویر، تکانه ها یا
احساس هایی که با اهداف روزانه و شاید حس هویتی فرد پیوند می خورند و قادرند بیش ترین میزان توجه فرد را هم به خود اختصاص دهند. برای مثال، احتمال این که خانمی با ویژگی ملاحظه کاری اجتماعی و احترام به دیگران، از یک فکر وسواسی تکانه ای مثل انداختن آب دهان به صورت کسی که در حال گفت و گو با اوست، یکه بخورد و شرمنده شود، از فردی که این ویژگی ها کم تر در او دیده می شود، بسیار بیش تر است. وسواس ها می توانند در پیوند با موضوعات و مشغله های عینی روزانه و بر بستر آن ها شدیدتر شوند (شرایط تنش زا). فرآیند تبدیل یک فکر ناخواسته ی مزاحم به فکر وسواسی بر اساس افکار انعکاس یافته از موضوعات، توجهات و مسائل حال و جاری فرد صورت می گیرد. این افکار معمولاً در تضاد با معیارهای ارزشی فردند. تفاوت اولیه ی بین افکار مزاحم ناخواسته در افراد سالم و افکار وسواسی در افراد بیمار نه در «نوع» که در «شدت» این افکار است. در افراد مبتلا، افکار پربسامدتر، تنش زاتر، غیرقابل کنترل تر و غیرقابل پذیرش ترند و برای فرد مهارنشدنی به نظر می رسند.
برسی ها نشان می دهند که 80 تا 90 درصد افراد سالم دارای «افکار مزاحم» با همان موضوع و محتوای افکار وسواسیِ افراد مبتلا به وسواس اند. در طول یک روز و در مدت زمان 16 ساعت بیداری، در حدود 4000 فکر به ذهن خطور می کند که 13 درصد آن ها افکار مزاحم ناخواسته ای هستند که یک باره و بدون هیچ پیش آگهی وپیش زمینه و بدون هرگونه پیوند با واقعیت های عینی زندگی وارد ذهن می شوند.
بسیاری از افراد می گویند که این افکار کاملاً با ویژگی های شخصیتی ما در تضادند و ما واقعاً دچار شوک می شویم و شگفت زده می مانیم که چرا این افکار به این شکل و با چنین موضوعات مشمئزکننده ای به سراغ ما آمده اند. به طوری که هراسان به دنبال تعریف و تفسیر آن ها برمی آییم و به خود می گوییم: «حالا تکلیفم با این افکار چیست؟»، «آیا دیگران هم مثل من دارای چنین افکار مزاحم ناخواسته ی مشمئز کننده ای هستند؟»، « آیا افکار من با افکار دیگران تفاوت دارد؟» شاید بهتر است بپرسیم چه فرقی بین «افکار مزاحم» در افراد سالم و «افکار وسواسی» در افراد مبتلا به وسواس وجود دارد؟ در پاسخ به این پرسش می توانیم بگوییم در هر دو، افراد سالم و افراد وسواسی، محتوا و موضوعات افکار کماکان شبیه و یک سان است. در افراد مبتلا فقط «تعداد» و «میزان شدت» افکار وسواسی بیش تر و از همه مهم تر «کنترل» آن ها از نظر فرد بسیار سخت تر است.

آیا دیگران هم از مشکل من رنج می برند؟

بسیاری از درمان جویان از خود می پرسند: «آیا من تنها کسی هستم که چنین افکار عجیب و غریب، احساس اضطراب و رفتارهای بی معنی دارد و قادر نیست آن ها را کنترل کند؟» شما هر قدر بیش تر به این پرسش بپردازید، از آن جایی که در مورد بیماری خود اطلاعات لازم و
کافی را ندارید، به آشفتگی ذهنی بیش تری دچار می شوید. یافته های اخیر نشان می دهند، که دست کم 5 /2 درصد مردم در جامعه ی عادی به این بیماری دچارند؛ یعنی از هر 40 نفر، یک نفر دچار وسواس است. بسیاری از مبتلایان بیماری خود را پنهان می کنند. از همه مهم تر، تحقیقات اخیر نشان می دهند افراد سالم هم مانند افراد وسواسی، محتوای ذهنی افکار وسواسی را دارند و تنها تفاوت در «میزان شدت» بروز آن هاست.
در واقع ما هم علت های وسواس را نمی دانیم، ولی می دانیم که چه عواملی از بروز آن جلوگیری می کند. وسواس به علت شخصیت ناسالم، ضعف در باورهای مذهبی یا عدم جسارت نیست. وسواس به دلیل تنبیه شما برای انجام یا عدم انجام کاری در گذشته ی شما یا کفاره ی گناه نیست. شواهد لازم و کافی برای اثبات نقش روش های نادرست فرزندپروری یا آموزش نادرستِ عمل دفع در کودکی هم در دست نداریم. گذشته از این، به این امر نیز واقفیم که افکار نادرست و غیرمنطقی صرفاً عامل اصلی شکل گیری وسواس نیست، اگرچه می تواند با آن مرتبط باشد و برای بهبود کاهش نشانه ها، افکار سالم باید جانشین افکار ناسالم شود.

آیا عوامل محیطی و بیرونی در وسواس فکری- عملی نقش دارد؟

برای پاسخ به این پرسش، به تحقیقات، بررسی های علمی و زمان بیش تری نیاز است، ولی می توانیم بگوییم که در شکل گیری این نشانه
دو نکته اهمیت دارد. نکته ی اول این که تنش ها و فشارهای روحی به دو شکل بر افکار وسواسی تأثیر می گذارند؛ در شکل اول، تنش ها و فشارهای روحی ابزاری مناسب برای رشد و نمو افکار وسواسی اند (شکل گیری وسواس)، و در شکل دوم، عامل تغذیه ی مناسب برای وقوع تکرار افکار وسواسی و به عنوان یک عامل نگهدارنده در این نشانه عمل می کنند (تداوم وسواس) نکته ی دوم، عوامل و محرک های بیرونی (محیطی) در تداوم و تکرار افکار وسواسی نقش دارند. به همین دلیل، این تصور که وسواس را صرفاً نشئت گرفته از یک عامل درونی بدانیم، نادرست است. برای مثال، افرادی که در معرض تماشای فیلم های تنش زا قرار می گیرند، یا مادری که در بیرون از اتاق عمل در انتظار عمل جراحی کودکش است، با افزایش افکار وسواسی مواجه می شوند. خُلق افسرده هم می تواند باعث وقوع افکار وسواسی شود.

آیا افکار وسواسی خود را پنهان کنم؟

افراد مبتلا معمولاً با یک نگرش منفی به افکارشان می نگرند و تصور می کنند که افکارشان وحشتناک، خطرناک، تهدیدزا، غیراخلاقی و چندش آور است و باعث ایجاد احساس شرم، گناه شدید، چندش و گاهی اضطراب و نگرانی می شود (مانند افکار وسواسی جنسی یا کفرآمیز). در نتیجه، می کوشند افکار وسواسی خود را با کسی در میان نگذارند و آن ها را به شدت پنهان می کنند. چون این افکار در نظر فرد ناملموس، غیرعادی و غیرقابل پذیرش اند، در نتیجه بهترین روش
برخورد با مسئله از نظر فرد، پنهان کردن افکار است. ما توصیه می کنیم که نه تنها افکارتان را پنهان نکنید، بلکه آن ها را با نزدیکان خود در میان بگذارید. تحمل افکار وسواسی به تنهایی، نسبتاً مشکل و دردناک است. زمانی که افکار خود را با دیگران در میان می گذارید، احساس آرامش می کنید و این فکر به ذهن تان خطور می کند که شما تنها نیستید، به خصوص زمانی که دیگران با شما هم دردی کنند. از طرف دیگر، با در میان گذاشتن افکارتان با دیگران، از نظر مشورتی آن ها هم برخوردار می شوید. به خاطر داشته باشید که چالش سالم با افکارتان و درمان آن ها، در فرآیند درمان های دارویی و غیردارویی صورت می پذیرد.
منبع مقاله: شمس، گیتی، (1388)، شناخت وسواس و علایم آن: راهنمای علمی شناسایی علایم وسواس، تهران، نشر قطره، 1388.