نویسنده: دکتر نغمه مخبر




 

 

 

آیا افسردگی با بیماری های جسمی ارتباط دارد؟

مطالعات زیادی انجام شده که ثابت کرده اند خطر بروز افسردگی در سالمندانی که مبتلا به بیماری های جسمانی شدید هستند به مراتب بیش از افرادی است که وضعیت جسمانی مطلوبی دارند. با در نظر گرفتن این که شیوع بیماری های جسمانی عموماً با افزایش سن بالا می رود، می توان حدس زد که وضعیت بهداشت روانی افراد بیمار نیاز به توجه و مراقبت بیش تری دارد، به ویژه آن که ارتباط بین بروز افسردگی و بیماری جسمی در بالغین جوان تر به این شدت نیست.
چنان چه اشاره شد با افزایش سن، سلامت فیزیکی فرد دست خوش تغییر می شود. شیوع اختلالات قلبی - عروقی، دردهای ناشی از مشکلات استخوانی و مفصلی،‌ بیماری هایی مثل مشکلات مربوط به قند خون و بسیاری بیماری ها و اختلالات جسمانی دیگر با افزایش سن بالا می روند و لذا بستر مناسبی برای افسردگی های ناشی از ناتوانی های فیزیکی فراهم می شود. فردی که زمانی در یک شبکه ی اجتماعی مسئولیت یا مسئولیت هایی را برعهده داشته است، رفته رفته حتی در انجام ابتدایی ترین نیازهای مرتبط با مراقبت از خود نیز به کمک دیگران نیازمند می شود و این خود یکی از مهم ترین عواملی است که به هسته ی خودشیفتگی انسان حمله می کند و باعث ایجاد حالات روحی ناخوشایند و افسردگی می شود. وجود درد یکی از عواملی است که باعث افسردگی می شود. دردهای مزمن زمینه ساز احساس ناکامی می شوند و به دنبال آن افسردگی از جمله پیامدهای شایع است.
بنابراین نوعی ارتباط متقابل بین افسردگی و بیماری های جسمی وجود دارد. این ارتباط از نظر بالینی نیز حایز اهمیت است، چرا که روند درمان و پی گیری افسردگی در سالمندانی که به بیماری های جسمی مبتلا هستند، با افسردگیِ تنها (بدون بیماری جسمی) متفاوت است. هم چنین افسردگی باعث وخامت بیماری جسمی می شود.
احتمال این که افسردگی هایی که همراه بیماری جسمی هستند، نسبت به درمان های ضدافسردگی مقاوم باشند، بیش از افسردگی به تنهایی است. مثلاً در یک مطالعه، بیمارانی که به علت بیماری های شدید و تهدید کننده ی حیات بستری بودند، مورد بررسی قرار گرفتند و مشاهده شد که بین آن ها کسانی که به افسردگی مبتلا شده بودند، با وجود آن که شدت بیماری جسمانی در آن ها بیش تر نبود، در مقایسه با افراد فاقد افسردگی، طی 28 روز پس از بستری شدن میزان مرگ و میر بالاتری را داشتند. یعنی 47 درصد از بیمارانی که هم زمان اختلال افسردگی داشتند طی کم تر از یک ماه از بستری شدن فوت کردند. حال آن که این میزان در بیمارانی که علایم افسردگی نداشتند، تنها 10 درصد بود.
پس چندین دلیل برای ارتباط بین افسردگی و بیماری جسمانی در سنین سالمندی وجود دارد:
نخست این که وجود کندی روانی - حرکتی یا بی توجهی و عدم انگیزه برای مراقبت از خود که فی نفسه در افسردگی دیده می شود اثرات نامطلوبی بر سلامت فیزیکی خود می گذارد.
بیمار افسرده به تغذیه ی خود اهمیت نمی دهد، چرا که انرژی کافی ندارد و حتی انگیزه ای برای صرف وقت در این مورد احساس نمی کند.
اکثر این افراد درجاتی از بی اشتهایی نیز دارند. طعم غذاها را به خوبی احساس نمی کنند و نمی توانند از غذا خوردن مثل بسیاری از فعالیت های لذت بخش دیگر لذت ببرند. عدم تغذیه ی صحیح و به موقع، سلامت جسمانی سالمندان را تهدید می کند.
علاوه بر این، افسردگی در عملکرد حرکتی بیمار نیز تأثیر می گذارد. کند شدن حرکات، یک پیامد شایع بیماری افسردگی است.
این کندی توأم با عدم وجود انگیزه ی کافی، باعث می شود که فرد بیمار به بهداشت خود نپردازد. ممکن است روزهای متمادی استحکام وی به تعویق بیفتد. حتی شست و شوی روزانه ی بدن و دهان نیز مورد غفلت قرار می گیرد و عفونت های پوستی و دهانی و به دنبال آن بیماری های جدی تر در این افراد به ویژه در صورتی که پرستار یا عضوی از خانواده در کنار آن ها نباشد، دیده می شود.
دیده شده است که سالمندان افسرده حتی با وجود پرستار دل سوز که بر تهیه ی غذا، دارو و مراقبت های رایج نظارت دارد، باز هم از بهداشت فردی غافل می شوند. گاه بیماران افسرده به شدت تحریک پذیر هستند و حتی اصرار مراقبت برای تیمار آن ها با پرخاشگری و واکنش های هیجانی منفی نامتناسب همراه می شود. همین برخوردهای توأم با عصبانیت، به درگیری های بین فردی دامن می زند و زمینه را برای تشدید افسردگی فراهم می کند.
علاوه بر این ممکن است باعث ایجاد هسته های هذیان شود. بیمار افسرده مستعد کسب باورهای ناصحیح است. هذیان های گزند و آسیب، ‌در این افسردگی ها شایع است و سؤال «از من چه می خواهد؟» در ذهن بیمار شکل می گیرد و رفته رفته مبدل به اعتقاداتی ناصحیح می شود: «می خواهد مرا نابود کند»... «می خواهد باعث رنج من شود»... «می خواهند از شر من خلاص شوند»... «در این غذا سم ریخته اند» و... لذا در این زمینه با نوعی تعارض روبه رو خواهیم بود.
دلیل دومی که باعث می شود افسردگی بر اختلال جسمانی و بیماری فیزیکی تأثیرات نامطلوب بگذارد، این است که در افسردگی تمایل به بهبودی بیماری جسمی کاهش می یابد. بنابراین بیمار با روند درمان همکاری لازم را نمی کند. بیمار افسرده از سیر رو به پیشرفت بیماری فیزیکی استقبال می کند و مرگ را به عنوان راه حلی برای خلاص شدن از رنج های خود می داند. بی انگیزه بودن و نگرش های منفی رایج در افسردگی باعث می شود که بیمار افسرده تمایلی برای مصرف داروهای خود نداشته باشد و درمان های دارویی را بی مصرف و بی فایده بداند.
این اعتقاد که هیچ چیز و هیچ کس قادر به کمک کردن به من نخواهد بود، باعث می شود که کلیه ی کمک های پزشکی را رد کند و خود به خود در روند بهبود بیماری جسمانی خود وقفه ایجاد کند. به عبارت دیگر نوعی خودکشی منفعلانه را پیش بگیرد.
صرف نظر از دلایلی که در مورد ارتباط افسردگی و بیماری های جسمانی ارائه شد، این نکته را نباید از نظر دور داشت که بیماری افسردگی و بیماری جسمانی می توانند ناشی از یک عامل سبب شناختی مشترک باشند. یعنی همان عاملی که باعث بروز بیماری افسردگی می شود در ایجاد اختلالات جسمانی نیز مؤثر باشد و برعکس عوامل مؤثر در ایجاد بیماری جسمانی باعث تغییرات زیست شناختی در مناطق خاصی از مغز باشند که منجر به ایجاد اختلال افسردگی شوند.
نمونه ای از این ارتباط را در مورد تغییرات کورتیزول در افسردگی و اثرات تخریبی آن بر نواحی مغزی که باعث دمانس و یاد زدودگی می شوند. هر چند عوامل زیست شناختی زمینه ساز در این ارتباط هنوز به خوبی شناخته نشده اند، چندین فرضیه ی مختلف در این مورد ارائه شده که بر پایه ی یافته های علمی ثابت شده اند.
مثلاً مدارکی در دست است که نشان می دهند آسیب هایی که به طور منفرد در نیم کره ی چپ مغز ایجاد شوند، می توانند باعث بروز اختلال افسردگی شوند. ابتلا به افسردگی در بیمارانی که مبتلا به سکته های مغزی نیم کره چپ شده اند و هم چنین افرادی که سرشان ضربه های شدید خورده است (که آسیب بافتی در نیم کره ی چپ ایجاد می کنند)، بالاتر از جمعیت عمومی است.
افسردگی یکی از پیامدهای رایج خون ریزی ها و عفونت های شدید نیم کره ی چپ مغز است. هم چنین بعضی از مطالعات زیست شناختی نشان داده اند که بی نظمی های محور هیپوتالاموس - هیپوفیز - غده ی فوق کلیه، عاملی برای وجود افسردگی است. شایان توجه است که این محور یعنی ارتباط متقابل منطقه ی هیپوتالاموس مغزی و هیپوفیز با غده ی فوق کلیه در شرایط تغییر و تحولات جسمانی بدن نقش حیاتی دارد.
منطقه ی هیپوتالاموس مغزی، یکی از مناطق حساس مغز است که در بسیاری از عملکردهای بدن، از جمله خواب، اشتها و رفتارهای جنسی و حتی تنظیم درجه ی حرارت بدن نقش اساسی دارد. ارتباط این منطقه با غده ی هیپوفیز مغزی باعث صدور دستوراتی می شود که عمدتاً توسط مواد شیمیایی و هورمون ها و هم چنین ارتباطات عصبی، باعث کنتر قسمت اعظم ترشحات هورمونی بدن می شوند که تقریباً کلیه ی عملکردهای حیاتی بدن را نظم می بخشند. اختلالات این محور اصلی مغزی در بیماران مبتلا به افسردگی دیده می شود. لذا هم در بسیاری از اختلالات جسمانی و هم در بیماری های خلقی، این مناطق و ارتباطات آن ها مهم هستند و بنابراین می توان نظریه ای دال بر روابط عِلّی مشترک بین افسردگی، به ویژه افسردگی سالمندی که با علایم بیولوژیک مرتبط با این محور بیش تر همراه است و محور هیپوتالاموس - هیپوفیز- غده ی فوق کلیه (آدرنال) مطرح کرد.
یافته ی دیگر باز هم مربوط به کورتیزول است. چنان چه قبلاً نیز اشاره شد، این ماده در غلظت های خاص عامل محافظ و تنظیم کننده ی مهمی برای بدن به شمار می رود. اما در صورتی که نابه جا یا با غلظت های بالا در بدن وجود داشته باشد، می تواند اثرات تخریبی خاصی اعمال کند. افزایش میزان کورتیزول خون اثرات جانبی نامطلوبی در مناطق وسیعی از بدن، به ویژه سیستم اعصاب مرکزی، بر جای می گذارد. کورتیزول باعث تضعیف سیستم ایمنی بدن می شود و بنابراین ورود عوامل عفونی حتی انواع ضعیف آن ها باعث بیماری می شود، چرا که سد ایمنی بدن که توسط کورتیزول ضعیف شده است، قادر به مقاومت کافی در برابر عوامل خارجی نیست و با یک عامل جزئی از هم می پاشد.
کورتیزول عامل مهار واکنش های التهابی بدن نیز هست. التهاب، یک پاسخ فیزیولوژیک طبیعی است که عوامل آسیب زننده را حذف و نابود می کند. وجود مقادیر زیاد غیرمعمول کورتیزول، واکنش های التهابی را نیز مهار می کند، که در برخی موارد ناخواسته و آسیب زننده است. در مواردی که علایم افسردگی در زمینه ی بیماری جسمانی وجود دارد، لازم است که شدت افسردگی ارزیابی شود. چرا که هم اتخاذ روش درمانی مناسب و هم ارزیابی شدت خطر و مراقبت از بیمار نیاز به تعیین دقیق میزان افسردگی دارد.
در این موارد می توان از آزمون ساده ای به نام آزمون افسردگی سالمندی در همراهی با بیماری فیزیکی استفاده کرد. این ابزار برای غربالگری افسردگی بیماران سالمند مبتلا به مشکلات جسمانی به کار می رود. اما باید خاطر نشان کرد که این آزمون از مطالعات بیماران سرپایی (غیربستری) سالمند در ایالات متحده به دست آمده و لازم است که برای استفاده در جوامع دیگر از جمله ایران، مطالعاتی هماهنگ با فرهنگ و وضعیت اجتماعی خاص هر منطقه انجام شود.
*آزمون افسردگی سالمندی برای افرادی که بیماری فیزیکی همراه دارند:
1- آیا اساساً از زندگی خود راضی هستید؟
بله؟ ○ خیر؟○
2- آیا غالباً بی حوصله و کلافه اید؟
بله؟ ○ خیر؟○
3- آیا ترجیح می دهید در بستر بمانید تا این که کارهای جدید انجام بدهید؟
بله؟○ خیر؟○
4- با توجه به شرایطی که دارید، احساس می کنید که کاملاً بی ارزش هستید؟
بله؟○ خیر؟○
5- آیا اغلب احساس درماندگی می کنید؟
بله؟ ○ خیر؟○
- به هر جواب بله یک نمره بدهید.
- در هر صورتی که نمره به دست آمده بیش از 2 باشد (به بیش از 2 سؤال پاسخ مثبت داده شود) احتمال افسردگی بالاست.
هنگامی که علایم افسردگی جزئی باشد، معمولاً گذرا و قابل پیش بینی است. در واقع نوعی واکنش طبیعی در سیر تطابق با بیماری است و نیاز به درمان های دارویی ندارد. در این موارد تنها مراقبت هایی جهت حمایت های روانی و پیش برد درمان بیماری جسمانی ممکن است کافی باشد. اما در بعضی موارد وجود علایم افسردگی باعث ایجاد تفاوت و تغییر قابل ملاحظه ای در پیامد بیماری اولیه می شود. بنابراین کلیه ی افرادی که با بیماران سالمند مبتلا به بیماری جسمانی سروکار دارند، به ویژه پزشکان باید گوش به زنگ علایم افسردگی همراه باشند و هم چنین باید علایم ضمنی افسردگی شدیدتری را که نیاز به درمان اختصاصی دارد، بشناسند.
متأسفانه پزشکان به ندرت افسردگی را در مراکز بیمارستانی شناسایی می کنند. مطالعاتی که در این زمینه انجام شده، نشان می دهند که فقط 10 تا 20 درصد موارد افسردگی در همراهی با اختلالات جسمانی در بیمارستان عمومی تشخیص داده می شوند و حتی این تعداد نیز درمان مناسب و کافی دریافت نمی کنند. این کمبود، ناشی از عدم توجه به معیارهای تشخیصی و عوامل سبب شناختی افسردگی است.
اما نکته ی مهم تر در این اشتباه تشخیصی این است که علایم اختلال افسردگی تحت تأثیر علایم و نشانه های مشکلات جسمانی قرار می گیرند. بنابراین تظاهراتی کاملاً متفاوت پیدا می کنند که اگر پزشک دقت کافی در این زمینه مبذول نکند، علایم افسردگی از نظر دور می مانند و تشخیص داده نمی شوند.

شیوع علایم بالینی و تشخیص افسردگی در زمینه ی بیماری های جسمانی:

علایم افسردگی در 50 درصد سالمندان بخش های بیمارستان های عمومی دیده می شود. البته باید در نظر داشت که شیوع آن بسته به سن و جنس مختلف است. هم چنین شیوع علایم افسردگی به نوع بیماری زمینه ای و شرایط محیطی نیز وابسته است. لذا در بخش های مختلف بیمارستانی این مقدار متفاوت است.
بر اساس مطالعاتی که در جامعه انجام شده است، افسردگی در سالمندانِ مبتلا به مشکلات طبی چندگانه بیش تر است. یعنی در بیمارانی که مبتلا به چند اختلال طبی هم زمان هستند؛ به عنوان مثال بیماری که هم مشکلات قلبی - عروقی دارد و هم اختلالات آرتروزی یا بیماری های تنفسی، احتمال این که مبتلا به افسردگی شوند بسیار بیش تر از بیمارانی است که تنها به یکی از این بیماری ها مبتلا هستند.
علاوه بر این بعضی از علایم فیزیکی مثل سردرد و اختلال تنفسی ارتباط تنگاتنگی با افسردگی دارند. یعنی شیوع افسردگی در بعضی بیماری ها بالاتر است. سایر بیماری هایی که ارتباط نزدیک تری با افسردگی دارند، عبارتند از انواع مختلف سکته های مغزی، بیماری پارکینسون و سرطان های بدخیم (در صورتی که بیمار از بیماری خود‌ آگاه باشد). سکته های مغزی به ویژه در صورتی که محل سکته در قسمت های جلو پیشانی متمرکز باشد معمولاً با علایم افسردگی نیز همراه می شوند.
افسردگی، هم بلافاصله پس از سکته بروز پیدا می کند و هم ممکن است پیامد دراز مدت بیماری باشد.
محققین معتقدند که این نوع افسردگی بیش از آن که ناشی از کنار نیامدن با وضعیت پس از سکته و ناتوانی های ناشی از آن باشد، به دلیل تغییر در مسیرهای عصبی مرتبط با مناطق هیجانی مغز است.
در بسیاری از موارد با گذشت زمان این علایم بهبود می یابند، که این امر ناشی از سیستم های جبرانی زیست شناختی مغز است. اما در پاره ای موارد، افسردگی های پس از سکته های مغزی مدتی بعد از سکته ظهور پیدا می کنند. این افسردگی می تواند پاسخی به مشکلات ناشی از سکته و عدم تطابق فرد با از دست دادن خودمختاری و توانایی های فردی وی باشد. اگر علایم افسردگی، خفیف و دوره ی آن کوتاه باشد، فقط پی گیری و درمان حمایتی کافی است. اما در صورتی که معیارهای کامل یک بیماری افسردگی را داشته باشد، شروع درمان های ضدافسردگی ضروری است.
بیماری پارکینسون که با اختلالات حرکتی همراه است، در موارد زیادی با افسردگی همراه می شود. بیماری پارکینسون اختلال حرکتی مزمن و پیش رونده است، به این معنی که علایم این بیماری به مرور زمان بدتر می شوند. حدود 15 درصد مبتلایان به پارکینسون پیش از 50 سالگی تشخیص داده می شوند. شیوع این بیماری با افزایش سن، زیاد می شود. علت این بیماری ناشناخته است و در حال حاضر درمان قطعی برای این بیماری وجود ندارد، اما روش های دارودرمانی و جراحی برای بهبود علایم وجود دارند.
بیماری پارکینسون، زمانی که سلول های مغزی موجود در قسمتی از مغز به نام جسم سیاه دچار اختلال عملکرد می شوند یا می میرند، به وجود می آید. این سلول ها ماده ای شیمیایی به نام دوپامین را تولید می کنند. دوپامین یک واسطه ی شیمیایی است که اطلاعات را به قسمت هایی از مغز که در کنترل حرکت و تعادل بدن دخیل اند، می فرستد. زمانی شخص دچار پارکینسون می شود که سلول های مولد دوپامین شروع به از بین رفتن بکنند و میزان دوپامین تولید شده در مغز پایین بیاید.
بنابراین پیام هایی که در ارتباط با شیوه و زمان حرکت بدن هستند از مغز آهسته تر فرستاده می شوند، که سبب می شود شخص مبتلا قادر به شروع و کنترل حرکاتش به صورت طبیعی نباشد. بیماری پارکینسون علایم متفاوتی دارد که از شخصی به شخص دیگر متفاوت است، مانند لرزش دست و پا، صورت و فک، سفتی یا گرفتگی عضلات اندام ها و تنه، کاهش سرعت حرکات و اختلال تعادل و هماهنگی.
محققین بر این باورند که همراهی افسردگی با این بیماری هم به دلیل تغییرات زیست شناختی مشترک بین این بیماری و اختلال افسردگی و هم به دلیل اثرات نامطلوب روان شناختی ناشی از مشکلات بیماری پارکینسون است. افسردگی در بیماری پارکینسون معمولاً با شدت اختلالات حرکتی این بیماری متناسب است. درمان ضدافسردگی در کنار درمان علامتی بیماری پارکینسون در بهبود علایم افسردگی و حرکتی توأمان مؤثر است.
ابتلا به بدخیمی های مختلف برای بیمار نشانه ای از وضعیت نامطلوب و روند جدی تهدید حیات است. لذا واکنش های روحی مختلفی در بیماران قابل انتظار است. یکی از شایع ترین مشکلات خلقی در این شرایط افسردگی است. احساس ناامیدی و درماندگی در افراد مبتلا به بیماری های بدخیم معمولاً‌ نیاز به مداخلات حمایتی و حتی داروهای ضدافسردگی را ایجاب می کند.
غالباً در سالمندان مبتلا به بیماری های جسمانی، علایم افسردگی از نظر بالینی مخفی می مانند، چرا که تظاهرات روان پریشی، خودبیمارانگاری و علایم افسردگی را تحت الشعاع قرار می دهند. به طور کلی بعضی علایم خاص مثل اختلال خواب، درد، از دست رفتن اشتها یا وزن، اضطراب و افکار مرگ، در بیماری های جسمانی سالمندان شایع هستند و ممکن است به اشتباه وجود افسردگی را به ذهن متبادر کنند. لذا صرف علایم جسمی و فیزیکی کمک چندانی به تشخیص افسردگی نمی کنند.
هم چنین ماهیت و شدت علایم جسمانی زمینه ای، رابطه ی مستقیم و تنگاتنگی با افسردگی ندارند؛ یعنی نمی توان صددرصد و به طور قاطع گفت که چون شدت بیماری جسمانی زیاد است، بروز افسردگی قطعی است. عوامل مختلفی در این زمینه مؤثرند، که از جمله عوامل ژنتیکی و صفات شخصیتی از مؤثرترین آن ها هستند. زمینه ی خانوادگی و وابستگی های عاطفی در افراد مختلف متفاوت است و در بروز علایم افسردگی همراه نقش به سزایی دارد. اما با این وجود در زمینه ی کلیه ی بیماری های فیزیکی شدید و مزمن احتمال وجود افسردگی همراه باید مدنظر قرار گیرد. هرچند بعضی از تظاهرات بالینی بین این دو حالت مشابه اند، اما اگر دیدیم که فرد تمایلی به فعالیت های لذت بخش ندارد و چیزهایی که قبلاً برای وی جالب بوده اند دیگر برایش جذابیتی ندارند باید به افسردگی همراه، اندیشید. احساس این که این بیماری جسمی در واقع تنبیهی است که برای وی در نظر گرفته شده، احساس شکست و تمایل به مرگ و هم چنین عدم رضایت کلی از زندگی، گریه های مستمر و ناتوانی در تصمیم گیری، احساست دیگری هستند که وجود افسردگی را مطرح می کنند.

علایم بالینی هشدار بروز افسردگی در زمینه ی مشکلات جسمانی:

1- بی تفاوت بودن نسبت به محیط و خود
2- احساس مورد تنبیه و مجازات قرار گرفتن
3- احساس شکست
4- تمایل به مرگ و عدم رضایت از زندگی
5- گریه های مستمر
6- سکوت های طولانی و خیرگی
7- عدم قدرت تصمیم گیری

عدم همکاری در درمان

همراه با این علایم روان شناختی، علایم جسمانی سازی نیز وجود دارند که شامل مشکلات غیرقابل توجیه مربوط به درد و نیاز به افزایش مقادیر داروهای ضد درد و خواب آور (که در عین حال اثرات ناچیزی دارند) و نیز پاسخ نامطلوب به درمان می شوند. در حقیقت یکی از دلایل عدم بهبودی واضح بالینی، وجود افسردگی زمینه ای است. نکته ی شایان ذکر آن است که معمولاً تا زمانی که بیماری جسمی ادامه داشته باشد علایم افسردگی کاملاً محو نمی شوند. البته افسردگی هایی که به دنبال سکته های مغزی ایجاد می شوند مشمول این قاعده نیستند.
هم بیماری های جسمانی جدید و هم وجود اختلالات مزمن می توانند باعث ایجاد یا عود افسردگی شوند. مطالعات نشان داده اند که اکثر بیماران سالمندی که مبتلا به افسردگی هستند اما بیماری جسمانی حادی ندارند و از سلامت فیزیکی مطلوبی برخوردارند، با درمان ضدافسردگی و حمایت های عاطفی و اجتماعی بهبود می یابند، در حالی که اکثر افرادی که افسردگی آن ها به درمان جواب نمی دهد مبتلا به یک یا چند بیماری جسمانی هستند.
بنابراین می توان گفت که وجود اختلالات جسمانی، بهبود افسردگی را به تأخیر می اندازد و تظاهرات بیماری را نیز تغییر می دهد. این امر مخصوصاً در مورد بیماران مبتلا به دمانس یا زوال عقل بسیار بارز است. به طوری که اشاره شد برخی مؤلفین، بیماران مبتلا به دمانس را در زیرگروهی مجزا قرار می دهند. تشخیص افسردگی با وجود اختلالات شناختی مشکل است، چرا که بسیاری از این بیماران قادر نیستند خلق غالب و حالت هیجانی خود را به خوبی بیان کنند.
باید به خاطر داشت که همه ی بیماران جسمی به افسردگی مبتلا نمی شوند، بلکه شرایط خاصی باعث افزایش خطر افزوده شدن افسردگی به بیماری زمینه ای می شود.

عوامل مستعدکننده ی ابتلا به افسردگی سالمندی در بیماری های فیزیکی:

1- سابقه ی اختلال روان پزشکی در فرد یا وابستگان درجه اول
2- اختلالات شناختی
3- شدت زیاد بیماری جسمی
4- عوارض پس از عمل جراحی (در بیماران جراحی شده)
5- احتمال مزمن شدن بیماری جسمانی بالا باشد.
6- احتمال ناتوانی و عوارض بیماری بالا باشد.

منبع مقاله: مخبر، نغمه؛ (1388)، ‌افسردگی در سالمندان، تهران، نشر قطره.