نویسنده: عبدالجواد ابراهیمی فر




 


مقدمه:

در این نوشتار تنها به واقعیت‌های موجود در مدیریت جهادی بسنده نمی‌شود، بلکه آنچه باید در مدیریت جهادی - که تعبیر دیگری از مدیریت اسلامی است - لحاظ شود، منظور نظر قرار می‌گیرد.
ممکن است در تحلیل پدیدار شناسانه و واقع گرایانه مدیریت موجود به کاستی هایی هم بربخوریم، که البته برمی‌خوریم زیرا مبرّا دانستن مدیریت موجود از کاستی ها، نوعی قناعت کردن به وضعیت موجود است و مانع پیشرفت خواهد بود. اما نگاه انتقادی به آنچه درحال جریان است با انضمام بابسته ها و وضعیت آرمانی و مطلوب می تواند افق بهتر و موفق تری را پیش روی مدیران بگشاید از اینرو آنچه در این مقاله بررسی می‌شود،‌ درحقیقت بیان رویکردهای ارزشی و اسلامی درباب مدیریت است که از آن به «مدیریت جهادی» تعبیر می‌شود و اساساً مباحث این نوشتار ناظر به وضع موجود نیست.

مفهوم شناسی فرهنگ

منظور از فرهنگ در این بحث مجموعه ای از مایه های فکری و ارزشی است که در رفتار اختیاری و اجتماعی انسان اثر می گذارد. این مجموعه دارای عناصر متعددی است از جمله:

الف: شناخت ها و باورها
ب: ارزش ها و گرایش ها
ج: رفتارها و کردارها

محوراصلی فرهنگ را باورها و عقاید مربوط به خدا، انسان ارتباط انسان با خدا و جهان و طبیعت، یعنی اصول دین: توحید، نبوت و معاد، می سازد؛ که نام جدید آن را «فلسفه» یا بینش های انسانی مربوط به هستی شناسی، می نامند. عنصر دوم، ارزش ها و خوب و بدها است. اسلام دارای یک نظام ارزشی است که خوب و بدهای ثابت و ابدی را به ما ارائه می دهد. ثبات نظام ارزشی بدان معنا نیست که احکام در هیچ زمان و مکانی تغییر نمی کند. احکام،‌ اموری جزئی و متغیرند و منظور از ارزش های ثابت، اصول ارزشی ومبانی است.
عنصر سوم، شیوه های رفتاری خاص برخاسته از آن بینش ها و ارزش ها است.
این سه،‌ عناصر اصلی فرهنگ اسلام اند؛‌ یعنی آنچه را بدان معتقد می شویم، خوب و بد و شیوه رفتار ما را مشخص می کند و این همان اصول دین، اخلاق و احکام اسلامی است. [1]

مدیریت و ارزش های انسانی

دلیل نیازمندی «مدیریت» به مبحث ارزش های انسانی، این است که التزام به ارزش ها می تواند درافزایش بازده کار و کاهش هزینه آن، نقش بسزایی داشته باشد.
زیرا، یکی ازعوامل ضروری دراجراء موضوع مدیریت، در سازمان ها و مؤسسات تولیدی و خدماتی کنترل نیروی انسانی است. آنسان که دست یابی به این امر مهم، مستلزم صرف هزینه های کلان مادی و به کارگیری نیروی انسانی است. به گونه ای که بخش عظیم نیروها صرف جمع آوری اطلاعات ارزیابی ، بازرسی و... می شود و این مجموعه از هدف اصلی برپایی سازمان وموسسه تولیدی و خدماتی به دور می ماند. وانگهی، در مدیریت های پیچیده، خود نیروی کنترل کننده نیز نیازمند به نیروی کنترل کننده دیگری است و چنانچه روند ایجاد چنین سیستم های اطلاعاتی و نظارتی ادامه یابد. خسارت های جبران ناپذیری را به بار می آورد.
از اینرو، لاجرم باید رشته کار به کسانی منتهی شود که از درون دارای عامل کنترل کننده باشند. بدون درونی شدن ارزش ها، حتی مدیریک مؤسسه و یک سازمان هم مورد اطمینان نیست. برای او هم باید کسانی گماشته شوند که به کار بازرسی و کنترل ویژه بپردازند. چنان که باید کسان دیگری هم به کار این طبقه رسیدگی کنند.
بنابراین، اگر ارزش های انسانی و اسلامی، درونی شوند، بسیاری از نیروها از اصطکاک با فرآورده های سیستم فاقد ارزش های اسلامی، آزاد شده به کارهای مثبت ومثمر ثمر می پردازند.
همچنین،‌ نیروهای انسانی اعم از کارگران و کارمندان‌، بیش از پیش احساس شخصیت می کنند؛ و هویت ارزشمند انسانی خویش را بازمی یابند و با انگیزه بهتر و نشاط بیشتر به کار ادامه می دهند. علاوه بر این عوارض منفی کنترل، و احساس اینکه همواره تحت تعقیب نیروهای مُشرف باید به کار خود ادامه دهند رهایی می یابند؛ و احساس حقارت نمی کنند.
در نتیجه: پایبندی به فضائل، ودرونی شدن ارزش ها، چند اثر مطلوب را به دنبال دارد:

الف: احساس شخصیت و ارزشمندی نیروی انسانی
ب: از بین رفتن احساس حقارت به خاطر سیستم نظارت
ج: افزایش نیروی موّلد و فعّال
د: افزایش روند توسعه در اثر نتایج مطلوب (اقتصادی، روانی و انسانی) بدست آمده.

مدیریت جهادی (= اسلامی) و برداشت های گوناگون

مطلوبیت مدیریت جهادی از آن رو است که رابطه‌ تنگاتنگی با نظام ارزشی اسلام دارد اما به خاطر ترکیب اضافی که این نوع مدیریت دارد منشأ تلقی ها و برداشت های گوناگونی می شود:
الف: ممکن است برخی چنین تعبیری (مدیریت جهادی) راصحیح ندانند. و بر این باور باشند که مدیریت؛ جهادی و غیرجهادی ندارد. به گمان اینان مدیریت همانند سایر علوم انسانی روان شناسی، جامعه شناسی و اقتصاد است؛ و از اینرو، پسوند اسلامی یا جهادی نمی پذیرد.
ب: ممکن است برخی دیگر مدیریت جهادی را نوعی مدیریت برگرفته از قرآن و روایت بدانند و معتقد شوند در مشکلات اجتماعی می توانند با مراجعه به قرآن و روایت، پاسخ آماده ای را بدست آورند و به طور مثال با استفاده از آیات و روایات از تورم پولی در اقتصاد جلوگیری کنند یا فساد اداری را کنترل نمایند.
بی شک چنین برداشتی هم یک تلقّی صحیح از مدیریت اسلامی و جهادی نیست.
ج: گروهی ممکن است مدیریت جهادی (= اسلامی) را همان «مدیریت مدیران مسلمان» بدانند بر اساس این بینش نحوه مدیریت مدیریت مدیران مسلمان در طول تاریخ سازنده محتوای مدیریت جهادی است به طور مثال شیوه مدیریت امیرالمومنین علی (ع) در صدر اسلام و ائمه اطهار (ع) و نیز پیامبر اعظم (ص) الگوی مناسبی برای این نوع مدیریت خواهدبود.
چنین برداشتی از «مدیریت جهادی» گرچه صحیح است؛ اما معنای دقیق تر و صحیح تری هم دارد.

معنای صحیح و دقیق مدیریت جهادی

مدیریت جهادی غیر از مدیریت علمی نیست که بر اساس فرمول ها و قوانین مطرح در دانش مدیریت پایه ریزی شده است. فرق این نوع مدیریت که از ترکیب اضافی (جهادی یا اسلامی) برخوردار است با مدیریت مطلق؛ دراین است که مبنای آن را «نظام ارزشی اسلام» می سازد.
«نظام ارزشی اسلام» نقش مهمی را در نظریه های علمی مدیریت و نیز در شیوه های عملی آن ایفا می کند؛ از اینرو در روش های عملی مدیران مسلمان اثر می گذارد و به حرکت آنها جهت ارزشی می بخشد چنانکه در اقتصاد اسلامی نیز مطلب این گونه است. مؤلفه های پنجگانه و اصلی دانش اقتصاد همچون قانون عرضه و تقاضا، تولید، توزیع و مصرف با قوانین مطرح در دانش اقتصاد اجرا می شود اما در همه این مراحل نظام ارزشی اسلام مبنا قرار می گیرد. بنابراین همان گونه که در اقتصاد اسلامی نظام ارزشی اسلام به جای قوانین علمی و «دانش اقتصاد» قرار نمی گیرد. بلکه مبنای آنها قرار می گیرد، در مدیریت اسلامی و جهادی نیز نظام ارزشی اسلام مبنای قوانین علمی مدیریت قرار می گیرد نه به جای آن از این رو مدیریت جهادی و اسلامی بر دو پایه استوار است:
الف: دانش مدیریت
ب: نظام ارزشی که مبنای قوانین مدیریت و اساس شیوه های عملی مدیریت مدیران قرار می گیرد.
حاصل سخن این که: اسلام درهمه شؤون زندگی انسان از جمله مدیریت خرد یا کلان رهبری جامعه و روابط بین الملل، قانون و پیام دارد و از طریق نظام ارزشی خود بر همه امور مذکور تأثیرمی گذارد.

تأثیر نظام ارزشی در سیستم مدیریت

نظام ارزشی از راه تعیین هدف در سیستم مدیریت تأثیر می گذارد. نخستین عنصر تأثیر گذار در سیستم مدیریت - خواه مدیریت تولیدی وخواه مدیریت خدماتی - سیاست گذاری یا تعیین هدف است از این رو به توضیحی در این باره می پردازیم.

مفهوم شناسی هدف:

در منابع لغوی از جمله درکتاب "تاج العروس" چنین آمده است: "به نقطه ای که تیراندازان، آن را به عنوان نشانه تیر در نظر می گیرند، هدف می گویند" [2] در کتاب "لسان العرب" و "صحاح اللغة" نیز "هدف به معنای نقطه بلند" [3] و قرار دادن یک چیز برای اتخاذ مبنای رفتار و جهت [4] ذکرشده است.
اما "هدف دراصطلاح" به معنای وضع نهایی و مطلوبی است که فرد به صورت آگاهانه آن را مفید تشخیص داده و برای دست یابی به آن؛ دست به فعالیت های مناسب می زند و به تعبیر دیگر نقطه ای است که همه ‌رفتارهای انسان در جهت رسیدن به آن سامان پیدا کرده و مقدمه ای برای تحقق آن شمرده می شود؛ به این ترتیب هدف؛ بیانگر فعل آگاهانه و اختیاری انسان و جهت دهنده اعمال انسان به شمار می آید به گونه ای که همه رفتارها برای تحقق یافتن آن سامان دهی پیدا می کند. [5]

اهداف طولی و عرضی:

از یک نظر می توان اهداف را به طولی و عرضی تقسیم کرد؛ اهداف طولی به اهدافی گفته می شود که دست یابی به هریک ازآن ها وابسته به هدف پیشین باشد.
به طور مثال کسی که هدفش رسیدن به مقام و ریاست است، باید مقدمات لازم را مانند تخصص و اطلاعات کافی بدست آورد. و از طرفی بدست آوردن تخصص هم متوقف بر فراهم آوردن امکانات است پس برای رسیدن به مقام باید تحصیل اطلاعات و فراهم آوردن امکانات را مطلوب بینگارد زیرا تحصیل مقام متوقف بر آنها است.
اهداف عرضی مجموعه ای از خواسته ها و کمالات مطلوب انسانی است که تحقق هیچکدام متوقف بر تحقق دیگری نیست.

اهداف واسطه ای و نهایی:

هدف نهایی آن است که همه تلاش های انسان برای رسیدن به آن سازمان دهی می شود اما اهداف واسطه ای اهدافی هستند که رسیدن به هدف نهایی وابسته به تحقق آنها است بنابراین اهداف زندگی انسان از این دو حال خارج نیستند. یا واسطه ای هستند و یا نهایی.

نتیجه:

انسان به عنوان فاعل مختار نمی تواند بدون یک هدف نهایی تلاش های خود را سامان دهد زیرا در انجام هر کاری اهدافی می تواند وجود داشته باشد، و چون تسلسل در هدف ها محال است لاجرم یک هدف نهایی برای انجام کارها و به طور کلی در زندگی انسان منظور می گردد.

هدف غایی:

هدف غایی جامع همه ارزش هایی است که انسان درصدد رسیدن به آنها است با توجه به این که اهدف واسطه ای ارزش ذاتی ندارند و تنها برای رسیدن به هدف غایی؛ مطلوب واقع می شوند از اینرو هدف غایی عالی ترین هدفی است که همه ارزش ها را در برمی گیرد و به خودی خود مطلوب واقع می شود.

ویژگی های هدف غایی:

1. هدف غایی؛ تعیین کننده ‌جهت حرکت است و حوزه انتخاب هدف های دیگر را محدود می کند.
2. جامعیت هدف غایی نسبت به همه ابعاد زندگی بشر یکی از ویژگی های انسان شمرده می شود.
3. هدف غایی، پشتوانه ارزشمند اهداف واسطه ای بوده و اهداف واسطه ای تنها در پرتو اهداف غایی ارزش دارند.
4. ایجاد انگیزه مستمر و باثبات در افراد نیز از دیگر ویژگی های آن شمرده می شود. [6]

رابطه میان هدف زندگی با هدف مدیریت

نخستین پرسشی که هر مدیر در حوزه مدیریت خود با آن مواجه است این است که او در کار خود چه هدفی را دنبال می کند؟
تنها یکی از دو گزینه ذیل می تواند پاسخی باشد که یک مدیر به پرسش فوق می دهد:
1. هدف از وارد شدن به حوزه مدیریت استفاده ابزاری از سیستم مدیریت برای دست یابی به نتایج صرفاً مادّی است.
2. استفاده ابزاری از امکانات و موفقیت های مادی برای نیل به اهداف برتر و متعالی است.
بی تردید مدیرانی که فلسفه زندگی آنها را بینش مادی شکل می دهد هدف غایی و نهایی آنها از زندگی و به تبع آن از مدیریت چیزی جز منافع مادی نخواهد بود.
چنین مدیرانی سود و منفعت شخصی را حتی اگر به ضرر جامعه باشد ترجیح می دهند.
هیچ نظام ارزشی که مغایر با بینش مادی آنها باشد برای آنها معتبر نبوده به رسمیت شناخته نمی شود.
در مرحله سازماندهی نیز همکاران و کارکنانی را برمی گزینند که منافع مادی و شخصی آنها را بهتر و بیشتر تأمین کنند.
اما مدیرانی که فلسفه زندگی آنها را بینش الهی بنیان می نهد؛‌ و نظام ارزشی اسلام در همه شؤون زندگی آنها موثر و معتبر می افتد هدفی که در حوزه مدیریت به عنوان یک چشم انداز عالی پیش روی خویش قرار می دهند با هدفی که فلسفه زندگی آنها را می سازد گره می خورد از اینرو امکانات و موافقیت های مادی برای آنها هدفی متوسط بشمار می آید که از چنین امکاناتی برای رسیدن به یک هدف غایی و نهایی بهره می برند چنین مدیرانی وسایل مورد نیاز کاروانی را که به سوی هدف نهایی و کمال مطلوب انسانی سیر می کند فراهم می سازند از اینرو برای آنها منافع مادی شخصی یا گروهی اهمیتی ندارد تنها در صورتی برخورداری ازمنافع مادی و شخصی برای آنها موجه است که آنها را در جهت رسیدن به هدف غایی و نهایی کمک کند.
بنابراین این پرسش که "چرا مدیریت می کنیم" بی ارتباط با این پرسش که "چرا زندگی می کنیم" نیست پاسخی که به پرسش دوم می دهیم اساس راستین پاسخی است که به پرسش نخست می دهیم اما پاسخ دقیق و صحیح از پرسش دوم به باورهای هستی شناسانه و انسان شناسانه و نیز به حل مسائل معرفت شناختی خاص وابسته است، که بحث درباره آنها مجالی وسیع تر را می طلبد.

هماهنگی میان مهندسی فرهنگی نظام با مدیریت جهادی

مهندسی فرهنگی نظام عبارت است از طرح نوسازی و بازسازی کلان نظام؛ ‌دستگاه ها و سیاست ها و قوانین و سازوکارها برای تحقق فرهنگ آرمانی و فرهنگ هدف
هرجامعه و نظامی بر اساس اهدافی که دنبال می کند خود را مهندسی و مدیریت می کند.
اگر اهداف اصلی جامعه ونظام اهداف صرفاً اقتصادی باشد؛ آن نظام دستگاه ها و سازمان های خود را اقتصادی مهندسی می کند. همچنین اگر اهداف سیاسی در آن نظام اهداف اصلی و غالب باشند و سلطه بر دیگر کشورها مد نظر باشد آن نظام نظامات داخلی و سازمان های خود را سیاسی مهندسی می کند.
بنابراین مهندسی فرهنگی جامعه و نظام هم به معنای رویکرد طرح ومهندسی کلان نظام همراه با سازمان ها و سیاست ها و قوانین و سازوکارها به سوی اهداف فرهنگی است. تردیدی نیست که اصلی ترین ره آورد انقلاب اسلامی تحول فرهنگی در جامعه و جهان بوده است هرچند تحولات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را نیز بدنبال داشته اما تحول فرهنگی براساس آموزه های دینی مهم ترین ره آورد آن شمرده می شود از همین رو شالوده ساختار نظام جمهوری اسلامی را اهداف فرهنگی می سازد.
در این میان یکی از ارگان هایی که متناسب با نقشه و هدف کلی نظام طراحی و مهندسی شده است؛
«مدیریت جهادی» است البته موفقیت نظام در رسیدن به اهداف فرهنگی خود نیازمند آن است که همه اجزاء‌ درونی و سازمان های داخلی را بر اساس فرهنگ آرمانی و فرهنگ هدف مهندسی کند؛ ونقایص را ازدستگاه های برخوردار مرتفع سازد. [7]

چگونه مدیر جهادی پرورش می یابد؟

فرایند تربیت و پرورش مدیران صالح و کارآمد در سه چیز خلاصه می شود:
1. داشتن آگاهی های لازم
2. یافتن اقتضائات کارآمدی
3. نبود موانع موفقیت درکار
در بخش نخست توجه به این نکته لازم است که اصولاً هر نوع رفتار انسانی و اختیاری درگرو نوعی شناخت؛ آگاهی و بینش است رفتار کورکورانه و بدون شناخت ارزش انسانی ندارد هر قدر شناخت یک مدیر نسبت به بایسته های شناختی عمیق تر باشد رفتار او ازارزشمندی بیشتری برخوردار خواهد بود از این رو یک مدیر ارزشی و کارآمد درحوزه معرفت و شناخت باید از باورهای صحیح و مطابق با واقع در زمینه هستی شناسی: خدا و انسان؛ بهره مد باشد و گرنه نمی تواند به ارزش های اسلامی که مبتنی برشناخت است معتقد و ملتزم باشد.
بنابراین داشتن باور صحیح در زمینه های هستی شناسی و انسان شناسی ؛‌همچنین مبانی معرفتی در زمینه نظام ارزشی جزء ‌اصول موضوعه ومسلم پرورش مدیرجهادی است.
در بخش دوم آنچه اهمیت فراوان دارد فراهم آوردن بستر تربیت و زمینه رشد یک مدیر ارزشی و لایق است چه این مطلب ازجمله عناصر دخیل درفرایند پرورش مدیریت جهادی است.
مدیری که از شرایط اقتصادی خودرنج می برد و یا مشکل خانوادگی دارد نمی تواند مدیر موفقی باشد از اینرو باید علاوه بر وجود میدان مناسب برای بروز استعدادها و خلاقیت های یک مدیر لایق امور جانبی که می تواند فکر مدیر را تنها به موضوع مدیریت معطوف سازد فراهم ساخت.

آگاهی های بایسته در «مدیریت جهادی»

مجموع اطلاعات و آگاهی های مدیریت جهادی در دو بخش خلاصه می شود:
1. اطلاعات فنی و مهارتی در زمینه تخصصی مدیریت
2. آگاهی های مربوط به بینش ها و ارزش ها
البته؛‌ این گونه آگاهی ها؛ بخشی ازآموزش هایی است که یک مدیر لایق از آنها برخوردار است علاوه بر این مدیریت جهادی دربستر مناسب با فراهم شدن شرایط لازم برای بروز کار و ابتکار خود می نماید.
از اینرو واگذاری انتخاب شیوه مدیریت دریک سازمان به مدیری و تشویق در جهت به کارگیری ابتکارات و محدود نکردن او به چهارچوب محدود و تنگ بخشنامه ای وشیوه های تقلیدی از فنون تربیت مدیران کارآمد است.
حاصل آنکه بایسته های اولیه در فرایند پرورش یک مدیر جهادی از این قرار است:
الف: اندوخته های شناختی و بینشی مربوط به هستی از جمله انسان و نظام ارزشی اسلام
ب: آگاهی های شغلی و فنی درزمینه موضوع مدیریت
ج: داشتن امنیت وآرامش روحی و روانی
د: نبود موانع و مشکلات و بحران های شخصی وخانوادگی

تجلی بینش الهی در عرضه مدیریت جهادی

بینش الهی با اشتمال بر باورهای هستی شناختی و انسان شناختی و نیز با داشتن نظام ارزشی؛ ویژگی هایی را برای مدیریت ایجاب می کند که خلاصه آن ازقرار ذیل است:

الف : کمال معنوی و نزدیک شدن به خدا (تقرب الی الله):

نظام ارزشی اسلام به انسان می آموزد که رفتارهای اختیاری خود را به گونه ای سامان دهد که دراثر انجام آنها آدمی به خداوند متعال نزدیک شود و کمالات معنوی وارزش های والای الهی بدست آورد. انجام کارهایی که درعرصه مدیریت به وقوع می پیوندد نیز مشمول همین قاعده خواهدبود ازاینرو انسان الهی مردم را "عیال الله" می داند و خدمت به آنها را "عبادت می شمرد" برخلاف انسان غیر الهی و محروم ازکمالات معنوی که سایر انسان ها را موجوداتی باربر مزاحم و رقیب می انگارد و ازعمق جان نسبت به آنها احساس بی مهری می کند لبخندها ابراز صمیمیت ها و دل سوزی ها تنها ابزارکاراوست و گرنه در بینش انسان مادی و غیره الهی عاطفه وفا؛ صمیمیت و صداقت معنای عمیقی ندارد.

ب : تلاش برای استقرار نظام ارزشی و اقامه دین:

قرآن کریم درسوره حج به چنین ویژگی اشاره می کند: «الَذّینْ انَ مَکناَهِم فَی اَلارَض اَقامَو ِالصَلوْة وَاتَو اَلزْکاهُ وَامَروِا باَلمعَروِف وَ نهَوا عَنِ اَلمنْکر» [8]
این آیه درباره ویژگی کسانی سخن می گوید که درآیه قبل وعده یاری آنها داده شده است. [9]
براساس این آیه شریفه کسانی که با یاری خدا به پیروزی رسیدند و از امکانات حکومتی برخوردار شدند؛ همانند خود کامگان و جباران به عیش و نوش و لهو ولعب نمی پردازند؛ بلکه از پیروزی ها و موفقیت ها ابزاری برای ساختن خویش وجامعه قرار می دهند. ارتباطشان هم با خدا محکم است و هم با خلق خدا مستحکم. زیرا اینان صلوة (نماز) را سمبل پیوند با خالق است برپامی دارند و زکات را که رمز پیوند با خلق خداست می پردازند و امر به معروف و نهی از منکر را که از بنیان های ساخت یک جامعه سالم بشمار می آید اجرامی کنند. [10]
در پرتو این چهارویژگی که برای استقرار نظام ارزشی و اقامه دین بیان گردید سایر عبادات و اعمال صالح و ویژگی های یک جامعه مومن و پیشرفته فراهم است.

ج: وحدت هویت مدیران اجرایی با بر پادارندگان دین:

اگر بپذیریم که "دین" عبارت است از "بهترین شکل و شیوه زندگی انسان" [11] و همه شؤون زندگی انسان اعم از فردی و اجتماعی مادی و معنوی زیر چتر آن قرار دارد در این صورت هیچگونه مرزی در "مقام ثبوت" میان دین و سیاست وجود نخواهد داشت اما همه سخن دراین است که آیا در "مقام اثبات" می توان به جدایی میان برپا دارندگان دین و مدیران اجرایی معتقد شد؟!
پاسخ این سوال بی تردید منفی است زیرا فلسفه وجودی تشکیل حکومت اقامه دین است آنگاه چگونه می توان پذیرفت کسانی که مسئول اقامه دین هستند غیر از کسانی باشند که مدیریت اجرایی را برعهده دارند؟! چنین اعتقادی یک روی دیگر سکه جدایی دین از سیاست است که منتهی به پذیرش عملی "سکولاریسم" در عرصه مدیریت و سیاست خواهد بود.
بنابراین اگر هدف از تشکیل حکومت اقامه دین است باید برپادارندگان آن کسانی باشند که به اهداف و قوانین آن آشناتر و ملتزم تر از دیگران باشند.

د. اجراء‌ صحیح موضوع و متعلق مدیریت:

طبیعتاً مدیری که از بینش و انگیزه های الهی برخوردار است از همه توانمندی های خود برای اجراء ‌صحیح موضوع و متعلق مدیریت استفاده می کند چنین مدیری هم می داند که چرا مدیریت می کند و هم از انگیزه کافی برای رسیدن به هدف برخوردار است اگر کار این مدیر را در حوزه مدیریت خود به کار کارفرمایی تشبیه کنیم که کارگرانی را اجیر کرده و برای خود خانه می سازد مقصود روشن تر خواهدشد.
کارفرمایی که برای خود خانه می سازد چون هدف خود را از کار ساختمان می داند خستگی نمی شناسد و از همه امکانات بالقوه و بالفعل برای رسیدن به هدف مطلوب استفاده می کند اما کارگری که اجیر شده نه ساختن ساختمان را در راستای اهداف خود می بیند و نه انگیزه ای برای انجام آن دارد، درصورتی که از مایه های معنوی دیگری برخوردار نباشد. همواره از کار گریزان است زیرا مطلوب او تنها گرفتن مزد در پایان وقت کار است.
"مدیریت" با بینش الهی آن است که مدیر هم هدف از اعمال مدیریت را به خوبی می داند و هم انگیزه برای انجام آن دارد. از اینرو در انجام صحیح موضوع و متعلق مدیریت خستگی نمی شناسد.

هـ : بهره مندی مجموعه انسان هایی که در مسیر هدف آرمانی قرا دارند نه منافع شخصی فقط:

هدف مدیری که از بینش الهی در عرصه مدیریت برخوردار است بهره مند ساختن مجموعه انسانهایی است که در مسیر هدف آرمانی او قرار دارند؛ البته ممکن است با اجراء ‌صحیح متعلق مدیریت ؛ منافع شخصی او نیز تأمین شود اما برای او هدف بالاتر برآوردن نیازهای مادی و معنوی اجتماعی است که او خادم آنها محسوب می شود.

و: مهرورزی و تکریم مردم:

یکی ازویژگی های چنین مدیریتی مهرورزی و تکریم مردم است اساساً با دو شیوه می توان مدیریت را اعمال نمود: یکی با شیوه «تکریم» مردم و بزرگداشت زیر مجموعه یکی هم باشیوه استخفاف و کوچک شمردن مردم و زیر مجموعه! قرآن شیوه «استخفاف» را در عرصه مدیریت از قبیل تفکر فرعونی قلمداد کرده آن را مردود می شمارد و در این باره می فرماید «فَاستَخفْ َقوُمهِ فاَطاَعوِه َانهَم َکاَنوِا قوُماً فَاسقَینِ» [12] یعنی فرعون قوم خود را خوار و کوچک شمرد و آنها او را اطاعت کردند و آنها مردمی فاسق بودند.
بنابراین مدیری که ازبینش الهی برخوردار است نمی تواند از شیوه اعمال مدیریت با تکریم مردم روی برتابد و به شیوه «استخفاف» که از نوع تفکر فرعونی است روی آورد.

ز : نفی وابستگی اجتماعی به بیگانه:

رویکرد مدیریتی که بینش الهی را اساس خود قرارمی دهد بر نفی وابستگی اجتماعی به بیگانه مبتنی است؛ قرآن در این باره برمی فرماید «لَنْ یَجعْلَ اَلله لَلکْافِرَین عَلیَ الْموُمنَین َسَبیلا» [13] بر اساس چنین مدیریتی انجام کاری که در زمان حاضر به نفع جامعه باشد اما در دراز مدت موجب وابستگی اجتماعی و سلطه بیگانگان شود مردود شناخته می شود بنابراین درنظر داشتن عامل زمان دور اندیشی و درنظر گرفتن منافع نسل آینده بخشی از کار مدیریتی است که نظام ارزشی الهی اساس آن را تشکیل می دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: تهاجم فرهنگی،‌ چاپ موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی رحمه الله از همین قلم
2. ابن منظور لسان العرب به نقل از همان
3. ابن منظور لسان العرب به نقل از همان
4. جوهری صحاح اللغه ج 6 ص 1442 به نقل از همان
5. همان ص 159
6. ر.ک: راه تربیت سال اول شماره اول پاییز 85 مقاله هدف غایی در تربیت اخلاقی
7. برای توضیح بیشتر درباره مهندسی و مدیریت فرهنگی کشور ، رجوع کنید به جزوه مهندسی فرهنگی و مدیریت فرهنگی کشور؛ تحلیلی برفرمایشات مقام معظم رهبری با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال های 1384-1381 نوشته دکتر مهدی ناظمی اردکانی
8. سوره حج آیه 40
9. سوره حج آیه 39
10. ر،ک: تفسیر نمونه ذیل آیه 39 و 40 از سوره حج
11. ر،ک: المیزان ج 18 ذیل آیه 13 از سوره شوری
12. سوره زخرف آیه 54
13. سوره آل عمران آیه 141