نویسندگان: سیدکاظم موسوی، اشرف خسروی




 

در شاهنامه از حضور زنان تا زمان پیروزی ضحاک بر جمشید خبری نیست. اگرچه انتساب نقش پدری به کیومرث ( پدر سیامک)، سیامک ( پدر هوشنگ) و هوشنگ ( پدر جمشید)، وجود و حضور پنهان مادر را تداعی می کند، از حضور آشکار و خویشکاری فعال زن در سه دوره ی نخست پادشاهی شاهنامه اثری نیست.
نخستین زنان حماسه ی ملی ایران شهرناز و ارنواز دختران جمشیدند که طبق روساخت داستان به اسارت ضحاک درمی آیند و سپس به کمک فریدون آزاد می شوند. در اوستا اژی دهاک دو زن به نام سنگهوک و ارنَوَک دارد که فریدون آن ها را برازنده ی نگاهداری و شایسته ی افزایش دودمان می داند و آرزوی ربودن آن ها را دارد. در رام یشت در فقره ی 24 و 25 فریدون می گوید: « ای اندروای زبردست! مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر اژی دهاک... سه پوزه ی سه کله ی شش چشم، آن دارنده ی هزارگونه چالاکی، آن دیو بسیار زورمند دروج، آن دروند آسیب رسانِ جهان، آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه به پتیارگی، در جهان استومند بیافرید پیروز شوم و هر دو همسرش را، سنگهوک و ارنوک را - که برازنده ی نگاهداری خاندان و شایسته ی افزایش دودمانند - از وی بربایم. اندروای زبردست این کامیابی را بدو ارزانی داشت و فریدون کامروا شد» ( اوستا، 451:1385). نشانه ای از انتساب این دو زن به جمشید در این جا دیده نمی شود.
با این که در شاهنامه در نگاه اول حضور این دو زن در عرصه ی خرد و اسطوره مانند فرنگیس، فرانک، رودابه، سیندخت آشکار نیست، در ژرف ساخت وجود آنان نشانه هایی از پیوند عمیق آن ها با خرد و اسطوره دیده می شود. در شاهنامه پس از غلبه ی ضحاک بر جمشید آمده است:
دو پاکیزه از خانه ی جمشید
برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو دختر بدند
سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر پاک دامن به نام ارنواز
به ایوان ضحاک بردندشان
بران اژدهافش سپردندشان
بپروردشان از ره جادویی
بیاموختشان کژی و بدخویی
ندانست جز کژی آموختن
جز از کشتن و غارت و سوختن
(1، 51)
چنان که در ابیات فوق دیده می وشد این زنان که به پاکدامنی، پاکیزگی و پوشیده رویی ستوده شده بودند، به تأثیر از آموزگاری ضحاک و از بیم هلاک، کژی و بدخویی می آموزند. واژه هایی چون « بپروردشان»، « بیاموختشان» و « کژی آموختن» قابل تأمل و نشان دهنده ی نقش انسان و آموزش در پرورش است. بیم هلاک انگیزه ای مؤثر است:
ز تخم کیان ما دو پوشیده پاک
شده رام با او ز بیم هلاک
(1، 70)

زیباترین نشانه ای که در شاهنامه دلیل رابطه ی این دو زن با خرد و خردمندی است، شستن سر یعنی جایگاه خرد و معرفت پس از آزادی است. فریدون پس از پیروزی دستور می دهد نخست سر بانوان را با آب بشویند. همان طور که در ابیات زیر به صراحت آمده، شستن سر نشانه و نماد پالایش روان از آلودگی ها و بازگشت به راه داور پاک است. آب نیز که لازمه ی شستن است، در اسطوره عنصر مقدس و نشانه ی پاکی و بی گناهی و در حقیقت خردمندی است.
سر و تن آنان شسته می شود و با شستن سر و تن در حقیقت تیرگی و پلیدی وجود آن ها از بین می رود، و آن ها دوباره به خویشتن خویش یعنی آگاهی و خرد انسانی باز می گردند:

برون آورید از شبستان اوی
بتان سیه موی و خورشیدروی
بفرمود شستن سرانشان نخست
روانشان از آن تیرگی ها بشست
ره داور پاک بنمودشان
ز آلودگی پس بپالودشان
که پرورده ی بت پرستان بدند
سراسیمه برسان مستان بدند
پس آن دختران جهاندار جم
به نرگس گل سرخ را داده نم
گشادند بر آفریدون سخن
که نوباش تا هست گیتی کهن
(1، 69)
در این ابیات به صراحت به شستن تیرگی های روان آن ها نیز اشاره شده است: « روانشان از آن تیرگی ها بشست». این آب، آب پاکی و توبه است. آبی مقدس است که در آیینی اسطوره ای تیرگی های درون را می شوید ( کزازی، 1379: 313).
آیین اسطوره ای سر و تن شستن که در هفت خوان پهلوانان نیز دیده می شود، از دیدگاه روانکاوی می تواند نشانه ی آگاه شدن، دانا شدن و دور شدن از نادانی ها و نظارت سایه به وسیله ی خودآگاه باشد.
آزادی نیز در این داستان همین مفهوم را دارد و به معنی آزاد شدن از نادانی ها و نیروهای منفی درونی و روانی است. از این رو آن ها را می توان نمودهای مختلف آنیما دانست. از دیدگاه یونگ، آنیما ( عنصر مادینه) می تواند جنبه ی مثبت و سازنده و یا برعکس منفی و ویرانگر داشته باشد. آنیما در جنبه ی مثبت خود نزدیک ترین نماد به خرد و آگاهی است و این توان را دارد که آنیموس را یاری کند و « هرگاه ذهن منطقی مرد از تشخیص کنش های پنهان ناخودآگاه عاجز می شود، به یاری وی بشتابد تا آن ها را آشکار کند. نقش حیاتی تر عنصر مادینه این است که به ذهن امکان می دهد تا خود را با ارزش های واقعی درونی همساز کند و راه به ژرف ترین بخش وجود برد... عنصر مادینه با این دریافت ویژه ی خود نقش راهنما و میانجی را میان « من» و « دنیای درونی» یعنی « خود» بر عهده دارد» ( یونگ، الف، 1377: 278).
براساس دیدگاه فوق در شاهنامه این زنان آنیمای وجود جمشیدند که بر اثر بی خردی از او دور شده و به اسارت ضحاک ( سمبل پلیدی) درآمده اند، یعنی آنیمای مثبت به آنیمای منفی تبدیل شده است. ذهن منطقی جمشید از تشخیص کنش های پنهان درونی عاجز می شود و عناصر مادینه را که در واقع خرد راهنما و نیروی یاریگر ذهن وی محسوب می شدند از خود دور می کند و به اسارت می سپارد و در واقع به پلیدی می کشاند. فریدون شهریار خردمند و خودآگاه آنان را پس از گذشتن از آب آزاد می کند و بازمی گرداند. در واقع آنیما به شکل مثبت و پیراسته به فریدون می پیوندد و آزادی زنان نشانه ی پیروزی قهرمان در نبرد است. از دیدگاه یونگ « رهانیدن عنصر مادینه به مثابه ترکیب درونی روان است و تمامی کارهای واقعاً خلاق به آن نیاز دارند» ( همان: 187). فریدون هم برای به بند کشاندن ضحاک که می تواند کار خلاق او محسوب شود ابتدا زنان اسیر را آزاد می کند، یعنی روان خود را کشف می کند و به خودآگاهی می رسد و پس از آن ضحاک را به بند می کشد. آنان از خرد بازمانده و مهجور جمشیدند که به فریدون باز می گردند. عمر طولانی به آن ها فرصت می دهد تا دوران هزارساله ی ضحاک را بیازمایند و پس از آن به همسری فریدون درآیند، در حالی که هنوز زاینده و جوانند. سلم و تور و ایرج را برای نقش ورزی های جدید می زایند. این زمان طولانی نیز یادگار زمان اسطوره ای است.
این رویداد با همین ترکیب و همین معنا در دوران پادشاهی گشتاسپ با اسارت دو دختر او، همای و به آفرید، به دست ارجاسپ تورانی تکرار می شود. در این داستان نیز زنان اسیر دو خواهرند که بی خردی گشتاسپ، سبب اسارت آنان می شود و اسفندیار قهرمان روبین تن اسطوره پس از گذشتن از هفت خوان، از جمله گذشتن از آب در خوان هفتم مانند ( فریدون) آنان را آزاد می کند.
در اوستا به دختران گشتاسپ با نام « همای» و « واریذکنا» در گوش یشت ( درواسپ یشت) اشاره شده است. کی گشتاسپ پس از نیایش و پیشکش در کرانه ی آب دایتیا چنین می گوید: « ای درَو اسپ! ای نیک! ای تواناترین!... مرا این کامیابی ارزانی دار که « تثریاونت» دژدین را براندازم، که « سپینجَ اوروشکَ» ی دیوپرست را براندازم، که دیگرباره « همای» و «واریذکنا» را از سرزمین خیون ها به خانمان بازگردانم» ( اوستا، 1385: 351).
شواهد فوق نشان می دهد خواهران توأمان و اسارت آن ها در فرهنگ کهن و در ناخودآگاه جمعی ایرانیان سابقه ای دیرین دارد. همراه بودن دو خواهر در این دو داستان شاید نماد دو جنبه ی خودآگاه و ناخودآگاه همزاد و همراه روان انسان است که کل شخصیت روانی او را تشکیل می دهد و یا نماد دو بعد جسم و روح انسان است که پس از شکست به اسارت بیگانه درآمده است. این دو همزاد با این که جدا و مستقلند، قابل تفکیک و تجزیه پذیر نیستند ( مانند جنبه های روان).
نکته ی قابل توجه این جاست که اسفندیار پس از این که هفت خوان را پشت سر نهاد و ارجاسپ را کشت و خواهران خود را آزاد کرد، دو خیل از کنیزکان چینی ارجاسپ و مهم تر از آن پنج زن از پوشیده رویان وی را به اسارت درآورد. ترکیب این پنج زن جالب است، زیرا چهار نفر از آن ها به شکل واهران توأمان یعنی دو دختر ارجاسپ و دو خواهر او دیده می شوند:
ز پوشیده رویان ارجاسپ پنج
ببردند با مویه و درد و رنج
دو خواهر دو دختر یکی مادرش
پر از درد و با سوگ و خسته برش
(6، 212)
« توأمان» در روان شناسی یونگ و نیز در اسطوره ی قهرمان دیده می شود. اسطوره ی قهرمان یکی از رایج ترین اسطوره هاست که شرح مشکلات قهرمان در دوره های مختلف برای کشف خویشتن و رسیدن به خودآگاهی است. از دیدگاه یونگ اسطوره ی قهرمان دارای چهار دوره ی متمایز است که عبارتند از: دوره ی حیله گر، دوره ی سگ تازی یا خرگوش، دوره ی شاخ قرمز و دوره ی دوقلوها یا توأمان ( امینی، 1381: 57).
دوره ی اول به ابتدایی ترین مراحل مربوط است، در دوره ی دوم انسان کمی متمدن تر و تنش های غریزی و کودکانه ی او اصلاح می شود؛ در سومین مرحله اغلب قهرمان بر غول ها غلبه می کند، از آزمون هایی مانند جنگ و سواری بیرون می آید، و به دنیای انسان ها دست می یابد. خطرها از این پس از خود انسان سرچشمه می گیرند. آخرین و مهم ترین مرحله دوقلوها هستند. « در پاره ای داستان های مربوط به دوقلوها این دو شخصیت تا آن جا تحول پیدا کرده اند که یکی نمایانگر درونگرایی است که نیروی اصلی به توان اندیشه وابسته است و دیگری نمایانگر برونگرایی یعنی مرد عمل و کارهای بزرگ برای زمانی دراز است» ( یونگ، الف، 1377: 168).
می توان دو خواهر اسیر شده در داستان ضحاک و گشتاسپ را که هر دو در آخرین مراحل نبرد آزاد می شوند، شکلی از حضور قهرمان ( فریدون و اسفندیار) در دوره ی دوقلوها دانست، یعنی دوره ای که قهرمان باید دو جنبه ی انسانی وجود خود را آزاد کند. فریدون و اسفندیار قهرمانان این مرحله اند که توفیق یافته اند توأمان اسیر درون خود را رهایی بخشند، و خواهران و دختران ارجاسپ نیز جنبه های منفی وجودی اویند که به اسارت درآمده و مهار شده اند.
منبع مقاله :
موسوی، سیدکاظم؛ خسروی، اشرف؛ (1389)، پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول