نویسنده: علی خالقی




 

زندگی و شخصیت فیض کاشانی

محمد بن مرتضی بن محمود مشهور به «ملامحسن فیض کاشانی» از علمای بزرگ عصر صفوی است که در سال 1007هـ. ق در کاشان در خانواده ای دانشمند و دیندار چشم به جهان گشود. پدر ایشان، شاه مرتضی، یکی از علما و فضلای برجست‍ه ی کاشان بود و گنجینه ای از کتاب است. (1)
بر اساس آنچه در ذکر احوال فیض به قلم خود ایشان آمده است، وی تحصیلات ابتدایی خود را در نزد دایی خود که ممتاز عصر خویش بود، در کاشان آغاز کرده و برای فراگیری علوم دینی از جمله تفسیر، حدیث، فقه، اصول دین و آن چه موقوف علیه این علوم است، مانند عربی و منطق، همت می گمارد، ایشان در سنین بیست سالگی (حدود1207هـ. ق) برای کسب زیادتی علم به اصفهان عزیمت کرده و برخی از علوم از جمله ریاضی را در آن شهر فرا گرفت و برای تحصیل حدیث به شیراز رفته و از محضر فقیه عصر، سید ماجد بن هاشم صادقی بحرانی، استفاده کرده و در این مسیر به تعبیر خود، از تقلید کسان مستغنی گردید. وی دوباره به اصفهان بازگشته و به خدمت شیخ بهاءالدین محمد عاملی رسید و از ایشان نیز اجازه ی روایت حدیث گرفت و سپس راه حجاز را پیش گرفته و در آن سفر به خدمت شیخ محمد بن شیخ حسن بن شیخ زین الدین عاملی رسیده و از ایشان نیز اجازه نقل حدیث گرفت.
وی پس از آن نیز، هر جا که نشانی از بزرگان علم می یافت به خدمت آنان شتافته و از محضر آنان استفاده میکرد، از جمله وی در شهر قم به خدمت «صدر اهل عرفان و بدر سپهر ایقان، صدرالدین محمدشیرازی که در فنون علم باطن یگانه و سرآمد عصر بود، رسید و هشت سال از محضر وی بهره گرفت. وی در همان زمان به شرف دامادی استاد نیز نایل شد ». (2) پس از مهاجرت صدرالمتألهین به شیراز، فیض کاشانی نیز به شیراز رفته و قریب به دو سال دیگر در خدمت ایشان به سربرده و از ایشان استفاده می کند. پس از آن به کاشان برگشته و به تدریس حدیث اهل بیت (علیهم السّلام) و تألیف کتاب ها و رسایلی مشتمل بر نصایح و فواید دینی و ترویج جمعه و جماعات و سیاسات مدنّیه می پردازد که به اعتقاد ایشان، «تأکیدهای شدید و تشدیدات وکیده» درباره آن شده است.
سرانجام آوازه ی فیض به گوش شاه صفوی رسید و شاه صفی (1038-1052هـ. ق)وی را به دربار خود، فرا خواند تا با وی همکاری کند، ولی فیض کاشانی بنا به تصریح خود، به دلیل حضور جمعی از علمای ظاهر دربار شاه و عدم امکان ترویج دین با حضور آن جماعت، مصلحت دین و دنیای خود را در دوری از دربار می بیند و از شاه تقاضا می کند تا عذر وی را از خدمت در دربار را بپذیرد. سلطان نیز عذر وی را می پذیرد، سپس وی به کاشان برگشته و در آن جا به ترویج دین می پردازد. اما بار دیگر شاه عباس دوم، جانشین شاه صفی، (1052-1077هـ. ق) وی را به دربار صفوی فرا می خواند تا مأمور ترویج جمعه و جماعات و نشر علوم دینی و تعلیم شریعت در اصفهان شود. (3) فیض نیز دعوت شاه عباس را پذیرفته (4) و به اصفهان رفت و او را مصمم به سیاسات دینی یافت و بدین جهت در آنجا اقامت گزید و به اقامت نماز جمعه در اصفهان برگزیده شد. ولی به دلیل کارشکنی های برخی از علمای ظاهر و به وجود آمدن تفرقه و تشتت در میان مردم در پی آن، حصول فتور در عزم شاه، ایشان منصرف شده و به کاشان برگشت و بقیه عمر خود را در کاشان و قمصر به عبادت و تعلیم و ترویج دین پرداخت. (5)

جایگاه علمی و تألیفات فیض کاشانی

فیض کاشانی از جمیع علوم، بهره وافی داشته و به تأیید تصنیفات بر جای مانده از وی، جامع علوم زمان خویش بود؛ لذا او را از پیشوایان عرفان، حکمت، الهیات و حدیث، و از شاگردان صدر المتألهین شیرازی در فلسفه و تصوف و شاگرد سید ماجد بحرینی در فقه و حدیث برشمره اند. به تعبیر علامه امینی، وی «علمدار فقه، پرچمدار حدیث، مشعلدار فلسفه، گنجینه عرفان و کوه عظیم اخلاق و امواج خروشان علم و معرفت » در زمان خود بوده است. (6)
وی در فلسفه و کلام، بسیار مقتدر و توانا بود و در زمره ی یکی از فلاسفه ی بزرگ اسلامی قرار دارد، چرا که در تحلیل و تجزیه مسائل دشوار حکمت کاملاً ماهر و صاحب نظر بود. مبنا و مشرب فلسفی او، موافق با مشرب استاد و پدر زنش، ملاصدرا بود و در بسیاری از آرای فلسفی از او پیروی می کرد؛ از این رو وی توانست یکی از شاگردان بارز ملاصدرا اندیشه های والای حکمت متعالیه را در خود، هضم کرده و با افزودن شاخ وبرگ و در پاره ای از موارد با ابتکاراتی جدید، جلوه ای نو به آن ببخشد، بطوری که در تمامی آثار فلسفی و عرفانی و حتی تفسیری و حدیثی وی به حضور حکمت متعالیه مشهود است. (7)
فیض، خود در اشاره به این که تلاش کرده تا فلسفه و حکمت را در خدمت شریعت قرار دهد، می نویسد:
یکی از دلایل نگارش این کتاب (اصول المعارف) آن بود تا بین طریق حکماءالاوائل فی الحقائق و الاسرار و بین آنچه در شرایع آمده از معارف و انوار، جمع کنم تا برای طالب حق معلوم گردد که منافاتی بین آنچه عقول عقلا درک می کند و بین آنچه شرایع و نبوات بیان می کنند، وجود ندارد. (8)
استاد مشکات در توضیح این تلاش فلسفی فیض می نویسد:
الفیض... بسط التطبیق، وأکمل مزج الفلسفة فی الشریعة و إن شئت فقلت: خطب الفلسفة للشریعة الکندی، فأجابته و عقد علیها الراغب، و زوجّها الغزالی، و استنتج منهما الملّاصدرا، و ربّاه إلی أَن بلغ الکمال ملّا محسن الفیض. (9)
یعنی، فیض تطبیق فلسفه با شریعت را بسط داده و تمزیج فلسفه با شریعت را به کمال رساند. به عبارت دیگر، کندی فلسفه را برای شریعت خواستگاری کرد، راغب عقد بین آن ها را منعقد کرد، غزالی آن ها را به تزویج هم درآورد، ملاصدرا از تزویج آن ها نتیجه گرفت و فیض نتیجه و مولود آن دو را ترتیب کرده و به بلوغ و کمال رساند.
در فقه و علوم شرعی نیز، فیض کاشانی از محضر سید ماجدبن محمد صادق بحرانی، محدث و فقیه بزرگ، بهره فراوانی گرفت (10) و لذا در روش فقهی خود پیرو و هم مشرب استاد خویش بود و گرایش اخباری داشت. وی با وجود داشتن مسلک اخباری و انتقادهای شدید بر اصولیین، دارای درجه ای رفیع در فقاهت و اجتهاد بود و علما و دانشمندان بر کتاب مشهور و فقهی ایشان «مفاتیح الشرائع» شرح های مختلفی نوشته و آن را به ایجاز و عمق معنا ستوده اند.
وی در عرفان و اخلاق نیز از مقام والایی برخوردار بود، بطوری که در سایر رشته های علمی به روش اهل عرفان و تصوف میلی تمام یافت. طریق او در زمینه عرفان ملهم از غزالی بود، چنان که گفته می شود: وی در تألیفات خود بسیاری از مطالب را از غزالی اقتباس کرده است. همچنین ایشان از محی الدین بن عربی تمجید فراوانی کرده و از او مطالب بسیاری را تحت عنوان یکی از عرفا، نقل می کند. (11)
فیض در دهه های اوّل زندگی خود، حتی تا سنین شصت سالگی، شیفتگی بسیاری به عرفان تصوف داشت. اما پس از آن تا حدودی از این جریان دور شد. به عبارتی، اما اخباری گری فقهی او تأثیری معکوس بر کوشش وی در تأویل اخبار و روایات به نفع عرفان گذاشته و سرانجام، او را وادار کرد تا به ظاهر بیشتر توجه کند. به تعبیر یکی از پژوهشگران معاصر، اوضاع علمی زمانه در تحول فکری او بی تأثیر نبوده؛ زیرا دو دهه اخیر حیات فیض با اوج گیری نهضت ضّدتصوف مصادف بود که کسانی، چون ملاصدرا محمد طاهر قمی و علامه مجلسی رهبری آن را برعهده داشتند. (12)
آثار عرفانی و اخلاقی وی عبارت اند از: المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء(1046ه. ق)؛ رساله ی شرح صدر(1056ه. ق)الانصاف(1083ه. ق).
وی در رساله ی اخیر تا حدودی از نوشتن آثاری بر اساس مبانی متکلمین و متصوفین، اظهار ندامت کرده و نگارش آنها را برحسب تمرین می داند. البته این بدان معنا نیست که او تمام مبانی عرفانی خود را کنار گذاشته، بلکه وی پس از آن می کوشد تا تمسک خود را به اخبار، شدت داده و از اظهار سخنان این گروه، و از اصطلاحاتی که در آیات و روایات نیامده، خودداری ورزد؛ بنابرین، به رغم ملامت فیض از سوی برخی علما، مانند شیخ علی نوه ی شهید ثانی، محمد طاهر قمی وشیخ احمد احسائی، به سبب گرایش های متصوفانه او، باید گفت که عرفان و باطنی گری فیض نباید با تصوف و صوفی گری اشتباه شود؛ زیرا آن چنان که از سخنان خود فیض برمی آید، او خود را عارف و متمایل به باطنی گری می داند، اما در پاره ای از تألیفات خود از جمله الانصاف، خلاصة الأذکار و کلمات الطریفه به وضوح از صوفیه ی زمان خود و آداب و رسوم آنان بیزاری می جوید.
فیض در زمینه ی تفسیر و حدیث نیز مقام برجسته ای داشت، هم چنان که مؤلف طبقات مفسّرین آورده، وی از علمای برجسته امامیه بود و به لغت، قرآن و حدیث، عنایت خاصی داشت. فیض در تفسیر قرآن، مسلک ویژه ای داشته که همانا جمع بین طریقت و شریعت است. ایشان درباره ی حقایق قرآنی که بر اصول فطرت، حکمت عالیه ی منطبق با نوامیس طبیعت و عرفان صحیح ملائم با فطرت و عقل استوار شده، دو کتاب تفسیری «صافی» و«اصفی» را نوشته است. (13)
تفسیر صافی وی همواره مورد توجه علما و فضلای دانش پژوه قرار گرفته و از متون درسی طلاب حوزه های علمیه است.
در زمینه حدیث نیز وی از پیشوایان ششگانه حدیث شیعی، محسوب می شود. این پیشوایان، با نام«محمد ین الاوائل» و«محمدین الأواخر» شناخته می شوند. محمد ین اوایل عبارت اند از: 1. محمد بن یعقوب کلینی؛ 2. محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق ) و3. محمد بن الحسن الطوسی(شیخ طوسی).
و محمدین اواخر عبارت اند از: 1. محمدبن مرتضی (فیض کاشانی)؛ 2. محمد باقر مجلسی؛ 3. محمدبن حسن حّرعاملی. وی در زمینه حدیث، کتاب وافی را که مشتمل بر احادیث کتب اربعه بود. به نگارش درآورد و توضیحاتی را نیز در پی برخی از احادیث افزوده است. کتاب الشافی نیز گزیده ای از کتاب وافی است که در آن تنها احادیثی آورده شده که از محکمات بوده و تردیدی در آن ها وجود ندارد و از اصول و ارکان اند. النوادر نیز از آثار روایی فیض و مشتمل بر احادیثی است که در کتب اربعه نیامده است.
ایشان در زمینه شعر نیز از جایگاه والایی برخوردار بود و با توجه به گرایش های عرفانی، به خوبی توانست اندیشه های عرفانی خود را در قالب طبیعی آن «شعر» ریخته و غزلیات زیبایی را از خود به یادگار بگذارد. مرحوم رضاقلی خان هدایت در جلد دوم مجمع الفصحا، اشعار وی را در حدود هفت هزار بیت رقم زده است. (14)
در یک جمع بندی می توان گفت که فیض در سال های آغازین عمر خود، بیشتر به دنبال تألیف آثار فقهی بوده و سپس به سوی عرفان گرایش می یابد؛ بنابراین در این دوران حتی به آثار فقهی خود نیز، از قبیل کتاب النخبة والتطهیر رنگ و بوی عرفانی می دهد. اما به تدریج پس از گذشت زمان، به حدیث و اخباری گری گرایش پیدا می کرد که تألیف وافی نُمُود گرایش اخباری گری او است. به دنبال این گرایش، تا حدودی هم از تصوف دور شده و هم بر ضد اصولیین می شورد؛ بنابراین پیش از آن که فیض را یک فیلسوف یا فقیه بدانیم، باید او را عارفی متمسّک به اخبار و آثار اهل بیت (علیهم السّلام) به حساب آوریم؛ عارفی که کوشیده تا از هر آنچه برای تهذیب نفس و اصلاح اخلاق به کار می آید بهره گیرد؛ لذا وی حتی به فقه نیز از زاویه اخلاق می نگرد. (15)
بیش از صد مورد، کتاب و رساله از فیض برجای مانده که برای استخراج اندیشه های سیاسی ایشان می توان به کتاب ها و رسایل زیر مراجعه کرد:
1. رساله ی شرح صدر
2. رساله ی الانصاف
3. رساله ی الاعتذار
4. رساله ی ضیاء القلب
5. رساله ی آیینه شاهی
6. المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء
7. علم الیقین
8. عین الیقین
9. مفاتیح الشرائع
10. الوافی
11. الصافی
12. أصول المعارف
13. الحقایق فی أسرارالدین
14. قرّه العیون فی أهم الفنون
15. الکلمات المکنونه
16. الشهاب الثاقب
17. الفت نامه.

پی نوشت :

1. محمد باقر خوانساری، روضات الجنات، ج6، ص 79.
2. فیض کاشانی، رساله ی شرح صدر، ده رساله فیض کاشانی، صص 58-60.
3. اصل فرمان شاه عباس در ضمیمه ی شماره یک آورده شده است.
4. البته چنان که در ضمیمه شماره یک آمده، فیض دعوت شاه عباس را نپذیرفته، ولی بر اساس آن چه در رساله ی شرح صدر آمده، وی پس از تردید اولیه، فرمان شاه را می پذیرد.
5. ر. ک: فیض کاشانی، « رساله ی شرح صدر» صص 61-70؛ همان، رساله ی «اعتذار»، صص 281و 282؛ و تذکره نصرآبادی، به تصحیح وحید دستگردی، ص 155.
6. علامه امینی، الغدیر، ج11، ص 362.
7. سیدعلی شفیعی، مقدّمه دیوان فیض کاشانی، ص 5.
8. فیض کاشانی، اصول المعارف، ص 5.
9. سیدمحمد مشکات، مقدّمه المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ص 23.
10. محمدباقر، خوانساری، روضات الجنات، ج6، ص 86.
11. شیخ عبدالله نعمه، فلاسفه شیعه، ترجمه سیدجعفر غضبان، ص 498.
12. رسول جعفریان، فیض و تصوف، کیهان اندیشه، ش 35، 1370، صص 163-166.
13. مرتضی مدرسی چهاردهی، طبقات المفسرین، به نقل از علی اکبر غفاری، مقدّمه المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء.
14. سیدعلی شفیعی، دیوان کامل فیض کاشانی، صص 7و 8.
15. رسول جعفریان، ده رساله للحکیم العارف الکامل محمد محسن المشتهر بالفیض الکاشانی، صص 14 و 15.

منبع مقاله :
خالقی؛ علی، (1387)، اندیشه سیاسی فیض کاشانی، قم: مؤسسه بوستان کتاب( مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم)، چاپ دوم