نویسنده: علی فریدونی




 

نظام سلسله مراتبی هستی

برای شناختن جهان بینی اخوان الصفا باید به این نکته اساسی توجّه داشت که جهان تجلّی و تمثیل از عالم غیب و عالم بالاست و بین عالم طبیعت و جهان برتر یک رابطه پیوستگی و تشابه و تمثیل وجود دارد، چون خالق عالم واحد است، پس نظم حاکم بر امور جهان نیز باید از وحدت و یگانگی برخوردار باشد. از این رو برای تبیین اندیشه هستی شناختی آنان باید رابطه تشبیه و تمثیل بین عالم بالا و عالم طبیعت را بررسی کرد.
به طور کلی در اندیشه اخوان الصفا درباره ی هستی و نظام طبیعت عدد، کلید اصلی بیان رمز و رموز است و عددنقش هادی و نور دهنده ی اصلی جهان طبیعت را دارد. جایگاه عدد در عالم هستی به منزله وجود خورشید در کل نظام هستی است که نوردهنده ی به کل هستی می باشد. علّت تأکید اخوان بر بهره گیری از عدد و مفهوم آن، همان تمثیلی بودن جهان از عالم غیب است که با بهره گیری از عدد می توان به این رمز پی برد و به مثالی بودن صور جسمانی از عالم ارواح علم پیدا کرد. اساساً جهان که صورت جسمانی عالم بالاست با عدد قابل فهم است. بنابراین در اندیشه اخوان، جهان یک نظام به هم پیوسته و هماهنگی است که ناشی از اصول هماهنگ حاکم بر رابطه ی اعداد با یکدیگر و برگرفته از نظام موجود در عالم ریاضی و اصول موسیقی است. (1) به طور کلی هستی از دو عالم جسمانی و روحانی تشکیل یافته است. (2)
از منظری دیگر در نظر اخوان الصفا ما با دو عالم صغیر و کبیر روبه رو هستیم، عالم کبیر کره ی واحدی مشتمل بر یازده طبقه است(3) و نظام حاکم بر گردش آنها نظم عددی است که موجودات تحت القمری نیز تابع این نوع حرکت و گردش هستند، به عبارت دیگر نظام و ترتیب موجود در موجودات تحت القمری به نوع نظام موجود در ترتیب و نظم اعداد و نیز وجود همان نظم و ترتیب در میان افلاک بستگی دارد. (4) در این نظام، کواکب به عنوان ملائکه الله و ملوک آسمان ها عمل می کنند. (5)
به دلیل اهمیّت جایگاه عدد و نظم عددی در اندیشه اخوان الصفا، آنان خلقت عالم را به پیدایش اعداد از عدد واحد تشبیه کرده اند. آنها کلیه موجودات را به جزئی و کلی تقسیم کرده و در این تقسیم بندی نقش کلی، مبدأ و اصل جهان است و کلّیه ی موجودات از آن منشأ می گیرند. مراتب وجودی موجودات از خالق یکتا شروع شده و به نفوس جزئی که انسان هم از نفوس جزئیه است تقسیم می شود؛ در یک تقسیم بندی عمومی مراتب موجودات به قرار زیر است: (6)
1. خالق؛ 2. عقل؛ 3. نفس؛ 4. هیولا که چهار قسم است( ماده ی صناعت، ماده طبیعت، مادّه کل و ماده اوّلیه)؛ 5. طبیعت؛ 6. جسم که دارای جهات شش گانه است؛ 7. فکل؛ 8. عناصر چهارگانه؛ 9. موجودات ارضی که دارای سه قسم جماد و نبات و حیوان است.
در بیانی دیگر، اخوان الصفا مراتب وجود را به چهار دسته تقسیم کرده اند که به ترتیب: باری تعالی، عقل کلی، نفس کلّیه و هیولا که همه اینها جسم نیستند. (7) و سایر موجودات از این موجودات کلّیه ی چهارگانه ناشی می شوند. البته دلیل این که اخوان الصفا این بیان دیگر را برای سلسه مراتب وجود به کار برده اند آن است که عدد اصلی از یک تا چهار هستند و سایر اعداد از آنها ترکیب می شود، لذا در این تقسیم، سایر موجودات از موجودات اصلی چهارگانه ترکیب می شوند. (8) در دیدگاه اخوان الصفا خداوند این موجودات چهارگانه را که مراتب اصلی وجودند به یک باره آفریده است و سپس سایر خلایق با اذن خداوند متعال آفریده شده اند. در عباراتی اخوان الصفا خلقت و گردش امور موجودات را به ملائکه و نفس کلی نسبت داده اند که با اذن پروردگار و به وکالت از او انجام می دهند.
در این مباحث از مراتب وجود به اختصار بحث می شود:

1. خالق هستی

جهان دارای یک مبدأ اصلی است که آن خالق یکتاست. او دارای تمام صفات و نعمت ها و کمال مطلق است و عالم هستی در وجود و بقا به آن محتاج می باشد. (9) خداوند خالق عالم روحانی و جسمانی است. به طور کلی جهان به دو عالم علومی و سفلی تقسیم شده که عالم علوی شامل فلک محیط است و عالم سفلی از فلک قمر شروع می شود و موجودات تحت القمری و زمین را در بر می گیرد. عالم در اندیشه اخوان به منزله مدینه ای است که دارای بخش ها و قلمروهای مختلف و در عین حال از یک نوع یگانگی و انسجام در بین اجزا برخوردار است. (10) و جایگاه باری تعالی در این مدینه متمایز و جداست:
وَ أنّ جملة جسم العالم یجری مجری جسم حیوان واحد، و إنسان واحد، و مدینة واحدة، و أنّ مدبّرها و مرکّبها و مولّفها و مبدعها و مخترعها واحد، لاشریک له(11)؛ جملگی جسم عالم به منزله ی جسم حیوان واحد و انسان واحد و مدینه ی واحد است و مدبّر و به وجود آورنده و ترکیب کننده ی آن واحدی است که شریکی ندارد.
خداوند متعال مبدع عقل فعّال است که از ذات باری تعالی نشأت گرفته و این مبدع بودن افاضه ی فیض است. خداوند در دیدگاه اخوان، قدیم و عالم حادث است. آنها قدیم بودن علام را ردّ کرده و هستی و بقای جهان را به وجود خداوند پیوسته می دانستند.
خداوند عالم را هدفمند و غایتمند آفریده و میزان حرکت و هدفمندی جهان خلقت براساس نوع هدفمندی خالق جهان رقم خورده است. یعنی جهان در حرکت به سوی هدف مشخصی است که خالق عالم آن را بنا گذاشته است. مفهوم هدفمندی در خلقت عالم در مفهومی به نام« ناموس الهی» تجلّی یافته است که گویای قانون نظام و ملاک و محور حرکت آن است. اخوان الصفا هدفمندی برگرفته از خالقیت خدا را در موارد گوناگون بیان کرده و تبیین نموده اند.
خلاصه این که نظام آفرینش، نظامی هدفمند و برگفته از ویژگی های خالق یکتاست که نوع حرکت، توازن، تناسب، تأثیر و تأثّرات میان موجودات عالم هستی -اعمّ از جسمانی و روحانی- برگرفته از این ویژگی هاست.
مضمون اصلی این هدفمند، از خدا به سوی خدا بودن است. (12) و از نشانه های این هفدمندی وجود حکمت و ترتیب نیکو در میان موجودات عالم است. (13) این غایت مداری ویژه در کلّیه امور اعمّ از عالم علوی و سفلی جریان دارد.
در نگرش اخوان الصفا نفوس کلّیه و نفوس جزئیه در محور حرکت خالق یکتا درگردشند. حرکت عالم هستی با هدفی واحد شروع شده و قوام و دوام و بقای آن نیز براساس آن هدف است. این وحدتِ هدف در پیوستگی موجودات عالم با یکدیگر تجّلی می یابد و هر موجودی در هر شأنی از شؤون به این پیوستگی متّصل است و در واقع توحید، ملاک اساسی هر فکر و عمل و عقیده است.

2. عقل کلی

مرتبه وجودی عقل در رتبه دوم از مراتب وجود قرار دارد. عقل فعّال، گوهر و عنصر و فیض یا چیز دیگری است که با فیض باری تعالی اختراع و ابداع شده است و تمام فعل و انفعالات عالم هستی ریشه در عقل دارد. ماهیت و جوهر عقل برگرفته از نور وحدانیت خداست و تجلّی افاضه خیر از سوی آن وجود یگانه است. عقل فعّال در واقع منشأ پیدایش کثرت در عالم وجود است و در مقام تمثیل به مانند عدد واحد است که با تکرار آن عدد دو و سه و چهار و. . . به وجود می آید، یعنی منشأ کثرت و تکرار است. از این تکرار و کثرت مراحل بعدی وجود تحقّق می یابد همان طور که نفس کلّیه و هیولا از این تکرار و کثرت به وجود می آید.
به طور کلی عقل نخستین ابزاری است که خداوند خلق کرده و نزدیک ترین موجودات به خداوند است. عقل اوّلین تمثال خلقت الهی است که در مرتبه دوم وجود پس از خالق است. (14) نکته دیگر در مورد عقل این است که همان گونه که علّت وجود عقل خداوند است، علّت بقای آن نیز امداد باری تعالی است و کمال عقل به قبول فیض و تداوم فیض گیری از خداوند است، پس عقل در مرحله وجود و در بقای وجودش محتاج خداوند است.

3. نفس

نفس کلی دومین موجودی است که خداوند خلق کرده است. نفس کلی منفعل از عقل کلی است، لذا در مرتبه وجودی پس از عقل کلی قرار دارد. نفس کلی فیضی است از فیوض الهی، زیرا از نور عقل وجود یافته که آن هم نوری است از نور وحدانیت خداوند: « ثمّ أنشأ النفس الکلّیّة الفلکیة من نور العقل». (15) بنابراین انتقال نفس کلی در برابر عقل به دلیل تأخر وجودی آن از عقل است. نفس کلی قوّه ای روحانی است که از عقل کسب فیض می کند و دارای دو قوّه علّامه و فعّاله است. این دو قوّه در جمیع اجسام – از اجسام فلکی گرفته تا اجسام موجود در زمین و مرکز آن –ساری و جاری است. نقش قوّه ی علّامه در نفس کلی تکمیل و تتمیم صور و اشکال و هیئات و الوان و زینت ها و جمال و زیبایی است و کار قوّه ی فعّاله به فعّلیت درآوردن شوون اجسام است،(16) در مورد انسان که یکی از نفوس جزئی است، به فعلیّت درآوردن شؤون مورد نظر، کسب علوم حقیقی و اخلاق و فضایل و اعمال صالح است.
از نظر رتبه وجودی، نفس کلی بر فلک احاطه دارد. (17) در واقع فلک در برابر آن نفس جزئی است و انسان هم یکی از نفوس جزئی منفعل از نفس کلّیه است که در تعبیر اخوان الصفا نفس جزئیه در فیض گیری تدریجی و دایمی از نفس کلّیه است. (18) از تجلیِات ارتباط بین نفس جزئی و نفس کلی، نقش نفس کلّیه در طبیعت و دخالت آن در تغییرات نظام طبیعت است، البته دخالت نفس کلی در نظام طبیعت با اذن پروردگار صورت می گیرد. (19) اخوان الصفا در تعبیری دیگر، نفس کلّیه را روح عالم دانسته اند. (20) در این که چرا نفس، روح عالم است می توان این دلیل را اقامه کرد که در طبیعت، تمام افعال آن در ارتباط با نفس کلی است، در واقع طبیعت، فعلی از افعال نفس کلّیه و ارکان چهارگانه ی طبیعت، یعنی آتش و هوا و آب و زمین، حاصل نفس فعل نفس کلّیه است و افلاک و ادوات به منزله ابزاری برای به فعلیّت در آوردن جریان امور در نظام هستی است که منشأ آن نفس کلی است. در عالم تحت القمری، معادن و نباتات و حیوانات، مصنوعات نفس کلی هستند. البتّه همان گونه که قبلاً نیز از رسائل اخوان متذکر شدیم، صانع بودن نفس کلّیه با اذن پروردگار و وکالتی از جانب پروردگار است. (21) باید توجه داشت که اساساً در اندیشه اخوان، خالق هستی خداوند است و تدبیر امور به موکّلین خداوند واگذار شده و گاهی در رسائل حفظ طبیعت و تدبیر خلایق به ملائکه نسبت داده شده است. (22)
مطلب مهمّ و قابل ذکر این که در مرتبه وجود هر چه فاصله موجودات از خداوند بیشتر شود از میزان فیض گیری آنان از خالق کاسته می شود و همین، سبب نقص آن موجود نسبت به موجود قبل خود است، لذا عقل نسبت به نفس از شرافت و فضیلت برخوردار است علّت شرافت آن، فیض گیری مستقیم است، به عبارت دیگر عقل واسطه ی فیض بین خداوند و نفس است(23)، از این رو رتبه ی نفس پایین تر از عقل قرار دارد. و به میزان فاصله موجود در قبول فضایل، ناقص است، این مفهوم انفعال نفس در مقابل عقل است که قبلاً به آن اشاره شد.
در نگرش اخوان الصفا، بقای عقل علّت وجودی نفس و بقای نفس به وجود عقل است. این رابطه ی کمال و نقص موجودات، در مقایسه با قرب و بُعد به خداوند در کلّیه موجودات جاری است. به عبارت دیگر، عامل فضیلت و شرافت موجودات، میزان قرب و بُعد آنان از خالق یکتاست و چون عقل اولین موجود قریب به خداوند است، لذا واسطه ی فیض است که به سایر موجودات از جمله نفس کلّیه، فیض می دهد و بدین جهت شرافت دارد -اخوان در مباحث مختلف به این نکته اشاره دارند- لذا نفس در صورتی در کمال خواهد بود که از عقل استمداد کامل گیرد و گرنه در مسیرنقصان خواهد بود. ملاک این کمال و نقص نفوس در نفوس جزئیه از جمله انسان ها نیز میزان استمداد آنها از عقل است. همچنین تفاوت نفوس حیوان و نبات و معادن در تفاوت استمداد آنها از واسطه فیض است که عقل باشد و شرافت انسان به سایر نفوس جزئی از میزان بهره وری آن از واسطه فیض است. به هر حال مرتبه ی نفوس پایین تر از مرتبه عقل است و عقل واسطه فیض می باشد. (24)
بین نفوس جزئی و نفس کلّیه رابطه تابع و متبوعی وجود دارد و سریان و جریان امور در نفوس جزئی در ارتباط با قوانین کلی حاکم بر نفس کلی است و کمال و نقص نفوس جزئی در میزان تبعیت آن از قوانین نفس کلی است، مثلاً در مورد انسان که یکی از افراد و اجزای نفس کلی است ارتقا و تکامل از طریق مشابهت به نفس کلّیه تحقق می یابد که همانا هماهنگی حرکات و سکنات آن با قوانین حاکم بر نفس کلی است و نقص آن، عدم تطبیق با حرکات و سکنات آن است. امکان مشابهت نفس جزئی ( انسان) از طریق کسب علوم و معارف و سیاست و تدبیر و تهذیب و اخلاق نیکو است. (25)
این بیان، مفهوم عامی است از آموزه های اخوان الصفا در امکان تشبّه نفوس جزئی به ویژه انسان به « اله» در حد امکان و میزان طاقتش، که فعلیّت یابی تشبّه از طریق حکمت امکان پذیر است. به عبارت دیگر بین نفوس جزئی و نفس کلیه باید یک ارتباط دایمی و پابرجا باشد که در این صورت فضایل نفوس جزئی از قوّه به فعل در می آید و فعلیّت یابی را از اخوان الصفا از طریق سیاست و تدبیر و تهذیب و معارف حقیقی امکان پذیر می دانند. (26)

4. هیولا

ذکر شد که اوّلین مرتبه ی وجود، خالق یکتاست که علت وجود عقل نیز می باشد و عقل فیض الهی است که در بقای خویش به امداد باری محتاج است. از سویی عقل برای کمال خویش به رتبه ی سوم وجود که نفس است افاضه فیض می کند، پس علت کمال و بقای نفس است. در چنین ترسیمی نفس نیز علّت وجود هیولا است. (27) بنابراین در ترتب موجودات، هیولا در چهارمین مرتبه وجود قرار دارد.
در مبانی فکر اخوان الصفا گفته شد که شرافت و فضیلت وجودات به اعتبار نزدیکی و دوری و نیز استعداد وجودات در بهره گیری از فیض باری است، لذا عقل بر نفس شرافت دارد و فوق آن است و باری تعالی که منشأ فیض است بر هر دو شرافت دارد. در این تفسیر، هیولا به علت دوری از باری تعالی در مرتبه ی نازل ترِ وجود قرار دارد و نزول رتبه ی هیولا، آن را از نفس و عقل متمایز کرده است که این تمایز همانا قرار گرفن در قوس نزولی است که فی نفسه متمایل به کسب کمال نیست، بر خلاف عقل و نفس که راغب به کسب فیض از مراتب قبلی خویش هستند.
این ویژگی هیولا، آن را در قوس نزول قرار داده است و به اعتباری در قوس نزول، اوّلین مرتبه ی وجود، هیولاست که میلی به کسب کمال ندارد و این مفهوم به معنای دوری جستن هیولا از صور معنوی نفس کلی است. علّت آن هم این است که هیولا بر خلاف نفس، جوهری روحانی نیست و فاقد قوای نفسانی فعّاله و علّامه است، پس میلی به کمال که همانا رغبت به فضیلت فیّاض باشد ندارد و این سبب رنج و مشقّت نفس می شود که بقایش به وجود هیولا بسته است. (28) به هر حال در تعریف اخوان الصفا، هیولا عبارتند از جوهری که قبول صورت می کند و صورت هم هرگونه شکل و نقشی است که جوهر به خود می گیرد، و صورت سبب اختلاف موجودات از یکدیگر است نه هیولا.
اخوان الصفا هیولا را به چهارنوع تقسیم کرده اند: 1. هیولای مصنوعات؛ 2. هیولای طبیعت؛ 3. هیولای کل؛ 4. هیولای اولی. (29)
1. هیولای مصنوعات: موادّ اجسام است که می توان به آن شکل داد و بر روی آن نقش و صورت ایجاد کرد مانند چوب برای نجّار و آهن برای آهنگر.
2. هیولای طبیعت، عبارت از ارکان و عناصر چهارگانه است که مادّه ی به وجود آورنده ی کلیه موجودات تحت القمری است، لذا فساد و زوال در آن راه دارد.
3. هیولای کل، جسم مطلق است که شامل افلاک و کواکب و ارکان و کلّیه کائنات است. ویژگی تمام آن جسم بودن است که صورت های مختلف جسمانی دارند. اهمیّت بحث هیولا در مباحث فلسفه سیاسی به دلیل همین جنبه جسمانیت موجودات به ویژه موجودات و اجسام تحت القمری است که جایگاهی ویژه در ارتباط نفس و هیولا برای آن ایجاد کرده است، این جایگاه ویژه، وجود صورت های مختلف جسمانی است که قواعد و اصول ویژه را در روابط امور و موجودات ایجاد می کند. به عبارت دیگر عالم هیولا عالمی است بین ماده و معنا، که از یک طرف با ویژگی جسمانی و مادّی به طرف نزول تمایل دارد و از طرف دیگر به دلیل ارتباط نفس کلی با آن، تمایل به کسب فضایل نفسانی دارد، گرچه رغبت به آن کم است، ولی قوای موجود در نفس در تلاشند موجودات مادی را از بحر هیولا نجات دهند و این یعنی شکل گیری قواعد و اصول که ریشه در اختلاف صور دارد، به بیانی ساده، اصول ویژه برای عالم جسمانی، ناشی از اختلاف صورت هاست که هیولا سبب آن است.
همچنین با این نگرش، بحث از هیولا در واقع ورود به بحث از مرتبه ای از وجود است که مرتبط به عالم جسمانیت است و انسان هم که جایگاه مهمّی در عالم جسمانیت دارد، در این مرتبه ی قوس نزولی قرار می گیرد.
4. هیولای اولی، جوهری بسیط است که در آن صرفاً بحث وجود است بدون توجّه به کیفیّت و کمیّت، به عبارت روشن تر هیولای اولی بحث از جوهر بدون ترکیب و غیرمحسوس است.
این چهار نوع مادّه و هیولا را اخوان الصفا در چند جای رسائل به تفصیل بیان کرده اند. تلخیص این تفصیل را سیدحسین نصر به صورت زیر آورده است: (30) ماده طبیعی - آتش و هوا و خاک و هرچه در عالم در تحت القمر قرار گرفته است، اعم از حیوانات و نباتات و جمادات، از این عناصر پدید آمده اند و پس از فساد به آنها باز می گردند. فاعل این موجودات، طبیعت است که خود قوّه ای از قوای نفس کلی است. مادّه ی کلی همان جسم مطلق است که از آن، سراسر عالم یعنی افلاک و ستارگان و عناصر و کلّیه موجودات دیگر به وجود آمده است. این موجودات همگی جسمند و امتیاز آنان از یکدیگر فقط در صورت های مختلف آنهاست.
مادّه اولی، جوهری است بسیط و معقول که حواس قادر به ادراک آن نیست، زیر این مادّه جز صورت وجود واحد چیزی نیست و آن پایه ی اوّلیه است. اگر قبول کمیّت کند جسم مطلق می شود که دارای سه بُعد طول و عرض و عمق است و اگر کسب کیفیّت کند مانند صورت دایره یا مثلث یا مستطیل، جسم خاصی می شود که دارای تعیّنات مشخصی است، پس کیفیّت مانند عدد سه است و کمیّت مانند دو واصل و اساس، یک است، همچنان که ( در سلسله ی اعداد) سه بعد از دو و دو بعد از یک آمده است، کمیّت بعد از مرتبه اوّلیه هویّت پدید می آید و در وجود، مرتبه اوّلیه بر کمیّت و کیفیّت متقدم است همان طور که عدد یک بر دو و سه و جمیع اعداد تقدم دارد.
مرتبه اوّلیه کمیّت و کیفیّت صورت هایی بسیط و معقول و غیرمحسوس هستند. هنگامی که یکی از دیگر جدا شود، یکی را هیولا و در عین حال دیگری را صورت خوانند. کیفیّت نسبت به پایه کمیّت، صورت است و کمیّت، مادّه کیفیّت محسوب می شود. کمیّت نیز صورت است نسبت به پایه ی اوّلیه و پایه اوّلیه، هیولا از برای کمیّت. (31)
حاصل کلام این که بحث از هیولا، آغاز ورود به مباحث عالم جسمانیت و جایگاه آن در عالم وجود است. هیولا از منبع فیض دور است و به نسبتِ دوری از فضیلت و شرافت آن کاسته شده است. در واقع هیولا قلمرو بحث از اجسام است، امّا باید توجه داشت که اجسام هم در عالم جسمانیت دارای مراتب گوناگون هستند و برخی بر بعضی دیگر شرافت و فضیلت دارند گرچه مادّه و هیولای اجسام واحد و جنس آنها از جوهر واحد است. (32)
اشرف بودن طلا و نقره و بلور و. . . به دلیل عنصر آن است و همچنین اشرفیت حیوان و نبات و انسان بر سایر موجودات به دلیل عنصر ترکیبی آنهاست. پس در مرتبه ی عالم جسمانی، انسان اشرف است، چون عنصر ترکیبی آن شریف و صورت آن متفاوت از دیگر موجودات است، گرچه اجسام همه در هیولا واحد(33) و یکسانند و در صورت و ماده تفاوت دارند.
با این تفسیر، اهمیّت بحث از هیولا در فلسفه سیاسی برای پی بردن به مبدأ تمایزات در عالم هستی است، آغاز تمایز، دور شدن هیولا از باری تعالی و فیض آن است. زیرا عالم هیولا و نفس میدان نزاع و کشمکش است، چون علت غایی نفس هیولاست و تمایل نفس به فضیلت و کمال است و تمایل به جسمانیت؛ نفس در تلاش از غرق شدن در بحر هیولاست و نزدیک کردن اجسام به فضایل و این نزاع هیولا و نفس، در روابط موجودات مادی تجلّی می یابد. نجات از بحر هیولا در گرایش به فضایل نفسانی است و سریان یا عدم سریان فضایل در عالم تحت القمر، عامل ملایمات یا ناملایمات این عالم است و انسان به عنوان نفسی جزئی از نفوس جزئیه، موضوع مطالعه و بررسی این عالم جسمانی است.
پس در مبانی فکری اخوان الصفا، هیولا نماد جسم و معناست و روابط حاکم بر امور عالم و افلاک ناشی از این رابطه مادی و معنوی است. هیولا به عنوان اوّلین مرتبه ی قوس نزول، عامل تمایز و نیز پیوند عالم تحت القمر با عالم فیض است که نفس و عقل هر کدام مراتبی از فیض را برخوردارند. مطالعه و فهم این عامل تمایز و پیوند موجودات افلاکی با ماورای افلاک، سبب شناخت مبانی فکری - فلسفی در روابط موجودات تحت القمری است و چون فضیلت و شرافت موجودات و اجسام از یکدیگر - اعمّ از طبقات مختلف افلاک تا زمین و نیز حیوانات و نباتات و معادن - ریشه در این وجه تمایز دارد، از این رو پرداختن به آن در واقع شناخت علت تمایزات در عالم طبیعت است و انسان نماد این تمایز در ارتباطش با یکدیگر و سایر موجودات است که در مبانی فلسفه سیاسی از جایگاه مهمّی برخوردار است.

5. طبیعت

گفته شد که نفس کلّیه با اذن خداوند متعال علت فاعلی اجناس جزئی در عالم هستی است(34) و عناصر چهارگانه هیولای اجسام و نفوس جزئی است مادّه و هیولای اجسام قابلیت تغییر و تبدیل دارند و در عالم اجسام حرکت و تغییر به وجود می آورند. در دیدگاه اخوان الصفا این فعل و انفعالات، تغییر ارکان ماده طبیعت را عهده دار است، یعنی مواد موجود در عالم هستی با کمک ابزار و ادوات لازم تغییر شکل یافته و مصنوعاتی به وجود می آید که این مصنوعات به دست طبیعت انجام می گیرد. (35) به تعبیر رسائل مصنوعات فعل طبیعت است که ابزار این افعال، افلاک و کواکب هستند، البته فعل و تغییر و تبدیل در عالم تحت القمر را طبیعت در ارتباط با نفس کلی و تأثیرپذیر از آن انجام می دهد، به عبارتی نفس کلّیه است که در طبیعت نقش دارد، لذا گاهی رسائل فعل طبیعت را به ملائکةالله و گاهی به نفس کلّیه نسبت داده اند. بیان آنها این است که در زبان شرعی تغییرات را به ملائکه نسبت می دهند و در زبان فلسفی عالم تغییرات قوای طبیعت است. (36)
در این که آیا طبیعت می تواند عامل تغییر و انجام فعل باشد یا نه، اخوان الصفا در رسائل خویش به آن پرداخته و استدلال آورده اند و منکران، سببیت طبیعت را تخطئه نموده اند. اساس استدلال اخوان الصفا این است که طبیعت به واسطه می تواند عامل انجام فعل باشد و این جسم نیست که عامل انجام فعل است، بلکه عامل، مافوق جسم است که نفس کلّیه باشد، البته آن هم به اذن باری تعالی مسبّب فعل است، چون طبیعت یکی از قوای نفس کلی است. (37)
اخوان الصفا در رسائل خود به جدل دهریون و مادیون در مورد سببیت طبیعت اشاره کرده اند و ضمن انتقاد از آنان، خطای آنها را در ابزار معرفتی آنان می دانسته اند که همانا حس است و حس از درک قوّه ی مافوق طبیعی که همان نفس کلی باشد عاجز است. دهریون جسم را عامل فعل می دانند که این خطاست و در واقع نفس کلی عامل و سبب انجام فعل است که آن طبیعت نامیده می شود. این عمل گویای ارتباط و پیوستگی عالم سفلی با عالم علوی است که دهریون به آن قائلند، لذا اخوان الصفا با بیان این که طبیعت ملائکةالله هستند که به اذن باری تعالی فعلی را در عالم اجسام انجام می دهند، به این نکته اشاره کرده اند که درک عالم مافوق طبیعی با ابزار حسی امکان پذیر نیست و درک این ارتباط با قوّه روحانی که نفس است امکان پذیر می باشد.
این آموزه از اعتقادات اخوان الصفا گویای مبانی فکری آنان است که در عالم وجود، وجودات به هم پیوسته و در ارتباط با یکدیگرند، لذا طبیعت از ارکان مافوق طبیعی که خالق، نفس و هیولا هستند، جدا نیست و این، مفهوم ارتباط داشتن عالم جسمانی با عالم روحانی است. پس عالم جسم از مادّه بی روحی که بر آن حرکت و حیات عارض شده باشد، ترکیب نیافته است، بلکه خود به منزله ی موجود زنده ای است که نیروی حیات یعنی همان قوه ی طبیعت سراسر آن را فرا گرفته و منشأ آثار و افعال گوناگونی است که در اجسام دیده می شود و روحانیات در آن دخیل هستند.
دلیل اهمیّت این بحث در مباحث فلسفه سیاسی پی بردن به رابطه عالم جسم با عالم فوق طبیعی است که پی بردن به این رابطه مستلزم کشف رمز و راز و اسرار طبیعت و ارتباط آن با فوق طبیعت است. درک یا عدم درک آن رابطه ی خاص، نگرش های متفاوتی را در مورد ارتباط عالم تحت القمری با عالم فوق طبیعی به وجود می آورد و براساس این نگرش ها اندیشه های دهری گرایانه و یا غیر آن به وجود می آورد و براساس این نگرش ها اندیشه های دهری گرایانه و یا غیر آن به وجود می آید. آثار این تفاوت اندیشه ها در تبیین و تفسیر روابط اجتماعی انسان ها که تجلی آن حکومت و نوع قوانین است دیده می شود.

6. افلاک

محور اساسی مباحث اخوان الصفا در سلسله مراتب موجودات مبتنی بر ارتباط پیوسته موجودات با یکدیگر است، به ویژه پیوستگی موجوداتی که از مبدأ اوّل فاصله گرفته و به نسبت از مبدأ اوّل دور هستند، با وجود دوری از مبدأ فیض، آنها در یک ربط منطقی با یکدیگر ارتباط متقابل دارند. آن گونه که بیان شد، اولّین موجودی که در غایت کمال و فضل تامّ آفریده شده، عقل فعّال است که صورت جمیع اشیا در آن متجلّی است(38) و نفس کلّیه در رتبه بعدیِ وجود است که آن هم جوهر روحانی است و سپس هیولا قرار دارد که در واقع ورود به مباحث موجوداتی است که طول و عرض و عمق دارند و به اجسام مطلق موسوم هستند. اجسام شکل پذیرند و یکی از شکل هایی که جسم به خود می گیرد شکل کروی است، رسائل شکل دایره ای را « افضل اشکال»(39) ذکر کرده اند و افلاک و کواکب یکی از این اشکال است که دارای حرکت دایره ای بوده و امتداد آنها از فلک محیط تا انتهای فلک قمر و تا مرکز زمین است. (40) جسم، شکل کروی را که افضل اشکال است به خود می گیرد و عالم افلاک و ستارگان از این نوع اشکال هستند.
همان طور که بیان شد، سلسله مراتب موجودات براساس پیوستگی موجودات با یکدیگر است، ریشه این پیوستگی در مبدأ اوّل است و تداوم فیض، عامل بقای پیوستگی است. نظام و حرکت و صور و قوانین حاکم بر افلاک نیز ناشی از تداوم فیض کلّیه موجودات با یکدیگر است، زیرا دوام فیض باری تعالی باعث حلول فیض در عقل و از دوام فیض عقل نفس از فیض برخوردار می شود. (41) نفس بر جسم اثر گذاشته و یکی از این اثرگذاری ها موجب ترسیم صور و اشکال و رنگ ها می شود و علت این نوع تأثیرگذاری نیز اتمام و اکمال فضایل موجود در موجودات است.
در عقیده ی اخوان الصفا، تأثیری که نفس در جسم می گذارد، ایجاد شکل کروی در آن است. این شکل پذیری باعث شده است افلاک در صورت مختلف و با روابط منسجم با یکدیگر به وجود بیایند. نوع حرکت افلاک دوری است و افلاک که به صورت طبقات کروی یازده گانه(42) هستند در کل به منزله ی عالم واحدی هستند که دارای نظام کلی واحد می باشند(43) و امتداد این حرکت از فلک محیط تا مرکز زمین است. مفهوم پیوستگی و وحدت نظام در مورد موجودات تحت القمری وجود ترتیب در اجزای عالم است به این صورت که طبقه ای بر طبقه دیگر محیط است و بر آن اشراف دارد و نیز ابتدا و انتهای عالم افلاک با یکدیگر در ارتباط هستند، مانند ترتیب اعداد که عدد واحد با عدد نُه در ارتباط است، زیرا عدد نُه از اجزای عدد یک است و بدون ارتباط با آن، مفهوم « عددی» در آن معنا ندارد.
نکته ای که باید به آن توجه داشت حرکت دوری تمام افلاک است که نمود آن حرکت دوری، گردش دوری افلاک و کواکب به گرد زمین در 24 ساعت است، و کلیه ستارگان نیز در فلک ویژه ی خود از حرکت دوری برخوردارند و نماد این حرکت دوری، در کلیه مصنوعات کره ی زمین مشهود است، زیرا شکل درختان و دانه نباتات و. . . و نیز دوران زمان از زمستان به بهار و از بهار به تابستان و نیز پاییز، براساس گردش دوری فصول است. همچنین تبدیل جسم حیوانی به خاک و سپس برگشت آن به نبات و از نبات مجدداً به حیوان، شکلی از اشکال حرکت دوری است که در عالم افلاک و تحت القمر جریان دارد. اخوان الصفا این حرکت دورانی را تشبیه به دوران سنگ آسیاب کرده اند: «فاِذا تؤمّل ذلک أیضاً وُجِدَ کأنّه دُولابٌ یدور». نماد این حرکت دوری در مورد انسان و در بُعد جسمانیّت او، نشأت او از نطفه و سپس تولّد و رشد و پس از آن پیری و انحطاط اوست که برگشتی دوباره است به حالت ضعف اوّلیه اش. (44)
در رسائل اخوان الصفا از افلاک به تفصیل و از جوانب مختلف بحث شده است که طرح همه مسائل آن در این جا ضرورت ندارد، ولی بر این نکته باید تأکید کرد که بحث از افلاک و کواکب و ارتباط موجودات عالم تحت القمر با عالم بالا و تأثیری که افلاک در روند حرکت طبیعی موجودات تحت القمری دارد امری لازم و ضروری است، زیرا آن گونه که قبلاً نیز بیان شد، افلاک و همه سلسله مراتب موجودات در ارتباطی پیوسته با یکدیگر هستند و در مورد موجودات تحت الفلکی با بیان ساده و روان می توان اذعان کرد که همه امور این موجودات در ارتباط با افلاک و کواکب است و حرکت و قانون حاکم بر افلاک به مفهوم کلی آن در جزء جزء امور این جهانی تأثیر دارد، به عبارت روشن و روان، افلاک و موجودات آن در ارتباطی متقابل و تأثیرپذیر از حرکت افلاک هستند و تأثیر آن در اندیشه اخوان الصفا به گونه ای است که حتّی سعادت و شقاوت انسان، عمر دولت ها،‌ خرابی و آبادانی بلاد و. . . را در ارتباط با عالم افلاک می دانند.
در مباحث فلسفه سیاسی این نگرش به رابطه عالم تحت القمر با مجموعه نظام افلاکی، دارای اهمیّت ویژه ای است، زیرا بیانگر نگرش فیلسوف سیاسی به نوع رابطه ی محیط محسوس و قانون حاکم بر آن با عالمی که در حسّ و تجربه نمی گنجد است، چون این عالم مادی در سیطره و احاطه ی عالمی روحانی است که روحانیّت خود را از رابطه با نفس کلّیه می گیرد و بر عالم ماده تأثیر می گذارد. شناخت این رابطه تأثیر گذار و تأثیرپذیر به ویژه از جنبه ی تأثیرات آن بر امور انسان ها امری مهمّ است که اخوان الصفا به افلاک و کواکب از این منظر توجهی ویژه کرده اند.
در این جا به ذکر نمونه هایی از تأثیرات افلاک بر امور این جهان از دیدگاه اخوان الصفا اشاره می شود تا اهمیّت طرح بحث افلاک در ارتباط با موضوع اندیشه و فلسفه سیاسی آشکار شود. اخوان الصفا حصول سعادت را برای بندگان خدا در سایه ایجاد رابطه ی موسیقی گونه با کواکب می دانستند،(45) منظور آنان از رابطه موسیقی، هماهنگی حرکات و سکنات انسان ها با قانون موسیقی است که تناسب و توازن در آن را نمادی از توازن عالم افلاک با عالم فوق طبیعی در نظر گرفته اند و نیز اعتدال طبایع و نیکویی سیرت انسانی را مرتبط با عالم افلاک می دانستند مباحث آنان در تأثیر نوع خاصی از اخلاق و کردار و صفات اخلاقی با تأثیر ستاره ای خاص به هنگام تولّد بر موالید نشانی از این نگرش است.
همچنین اعضا و جوارح انسان را به عنوان عالم صغیر، مثالی از موجودات در افلاک می دانستند که مثلاً قلب به منزله خورشید و. . . در نظر گرفته می شد،(46) حتی یکی از دلایل اختلاف زبان ها را متولی بودن ستاره ای خاص بر امور انسان ها ذکر کرده اند. و همچنین تأثیر حرکات و اختلاف حالات کواکب بر طبقات مختلف مردم، وجود صلاح و خیر در عالم، زوال و ظهور دولت ها، ضعف و قوّت سلاطمین، وقوع جنگ ها (47) و نیز تبدیل دولت ها و حکومت از امّتی به امّت دیگر و از شهری به شهری و از گروهی به گروهی دیگر و. . . از نمونه های ایده های آنان در مورد افلاک و تأثیر آن بر امور انسان هاست که جایگاه اصلی این بحث در مباحث دولت و به طور کلی سیاسات و اجتماعیات است.
برای نمونه در اندیشه اخوان الصفا ستارگان، ملائک الهی و ملوک او در آسمان ها هستند و خلقت آنها برای عمارت عالم و تدبیر و سیاست خلایق است و آنها خلفای الهی در زمینند برای راهبرد امور بندگان و حفظ شرایع انبیا. (48) مفهوم خلافت کواکب و ملوک بودن آنان، رمزی است از نوع خاص برای ارتباط زمین و آسمان که گویای وجود نفوسی است که حس از درک آنها عاجز است. بر این نفوس آثاری عملی مترتّب است که نحوس و سعود بندگان و فقر و غنا و تبدیل دولت و. . . از جمله آن امور است. (49)
اهتمام اخوان الصفا به بحث از افلاک، دارای مبنای فلسفی و فکری است که در فلسفه ارسطو و حکمت مشایی نیز به آن تأکید شده است،(50) زیرا بحث از عناصر ترکیبی عالم تحت القمر مبنی بر این که از طبایع چهارگانه ( برودت، حرارت، رطوبت و یبوست) ترکیب یافته و یا فقدان این طبایع در آن و علاوه بر طبایع چهارگانه، نقش عناصر نیز در ترکیب افلاک، مبحثی فلسفی است که از گذشته بین فلاسفه در عالم اسلامی و قبل از آن در میان پیروان افلاطون و ارسطو وجود داشته است.
در اندیشه اخوان الصفا عناصر چهارگانه، پایه و اساس ترکیب موجودات است و کلیه حیوانات و جمادات از ترکیب این عناصر به وجود آمده اند که نوع و میزان ترکیب در موجودات گوناگون، متفاوت و دارای اثر گوناگون است، لذا شناخت ارکان و عناصر و طبایع و اعتدال موجودات و. . . و اعتدال طبایع انسانی و رفتار و سلوک و نقش محیط و جغرافیا که در اندیشه های اخوان به آن توجّه شده است، ریشه در نگرش فلسفی آنان به رابطه موجودات وارتباط آنها با عالم افلاک دارد.

7. ارکان چهارگانه

اخوان الصفا در سلسله مراتب موجودات بعد از فلک به ارکان اشاره کرده اند که ترکیب اصلی موجودات در عالم تحت القمر از این ارکان اربعه یعنی آتش و هوا و آب و زمین است. این عناصرچهارگانه دوبه دو با یکدیگر ترکیب یافته و هشت طبع یا مزاج مختلف به وجود می آید که مزاج هشت گانه عبارتند از: زمین که دارای مزاج سردی و خشکی و آب دارای مزاج سردی و تری و هوا دارای مزاج گرمی و تری و آتش دارای مزاج گرمی و خشکی است. (51) در واقع ترکیب این عناصر و شکل گیری مزاج های گوناگون، سبب تشکیل اجسام تحت القمری هستند، زیرا عالم در نگرش اخوان الصفا مجموعه ی اجسام موجود در عالم افلاک و عالم تحت القمر است که از وحدت و یکسانی و همگونی برخوردار است، به تعبیر اخوان الصفا عالم اجسام، مانند مدینه ی واحد یا حیوان واحد است: « و هو عالمٌ واحدٌ کمدینةٍ‌ واحدةٍ ‌أوْ حیوان واحد». (52)
اجسام تحت القمری از ترکیب عناصر چهارگانه به وجود آمده اند که ویژگی آنها، زوال و فساد و تبدیل و تغییر است. از زوال و فساد، اشیا دیگری به وجود می آیند که اخوان الصفا از آن به « مکوّنات» تعبیر کرده اند، آن اشیا عبارتند از: معادن و نبات و حیوان که مرتبه ی بعدی موجودات را تشکیل می دهند. به هر حال عناصر، رکن و پایه موجودات در عالم تحت القمر هستند و ترکیب عناصر با یکدیگر سبب ظهور طبیعت به انحای گوناگون و با صفات و ویژگی های متفاوت است. البتّه در بحث از ارکان باید توجّه داشت که در ترکیب و امتزاج عناصر، نفس کلیه نیز تأثیر دارد، زیرا در مجموعه ی فکری اخوان الصفا هیچ کدام از موجودات به خودی خود قادر به ترکیب و ایجاد فعل و خلق آثار نیست، بلکه ارکان و کلاً عالم تحت القمر درمقابل نفس کلیه منفعل هستند.

8. موجودات مرکّب یا موجودات سه گانه

از ترکیب عناصر چهارگانه با یکدیگر، موجودات سه گانه ی معادن و نبات و حیوان به وجود می آید که این موجودات سه گانه را اخوان الصفا در رسائل خویش به نام مولّدات و مکوّنات نام گذار کرده اند. هر کدام از این موجودات نیز به سه دسته تقسیم می شوند، اقسام معادن عبارتند از: معادن خاکی که قابل ذوب و احتراق نیستند، مانند زاج، سرمه، طلا، نقره و مس و معادن آبی که قابلیت ذوب و احتراق دارند، مانند قیر و کبریت و معادنی که ویژگی دو معدن قبلی را ندارند.
حیوان نیز به سه نوعِ پستاندار، تخم گذار و حشرات تقسیم می شود و گیاهان به دسته گیاهان نشاندنی، کاشتنی و گیاهان خودرو و هرزه تقسیم می شوند. (53)
در توصیفی دیگر معادن عبارتند از آنچه که در عمق زمین است و در معرض زوال و فساد قرار دارد و صفت غالب آن، تعلق خاکی است و نبات چیزی است که بر روی زمین می روید و حیوان جسم متحرّک حساس است که دارای نفس حیوانی و بدنی و در معرض زوال و فساد است و صفت غالب بر آن « ناری بودن» است. (54)
کلّیه عالم تحت القمر به ویژه انسان به حال خود رها نشده است و بر این عالم، امور مادّی و معنوی احاطه و سلطه دارند که حرکت او را درجهت و هدف خاصی هدایت می کنند. در رسائل اخوان الصفا از این روابط حاکم بر عالم هستی به سلطه و حکومت و از عوامل سلطه به حکّام تعبیر شده است که انسان به ویژه در دایره ی زیست خود، محدود و محصور و مجبور به حرکت براساس آن قانون است.
عوامل سلطه پنج دسته هستند: (55) اوّلین عامل مسلط بر انسان فلک دوّار است که انسان در متن حرکت آن افلاک محبوس می باشد و با گردش شب و روز و فصول متعدد آن، در حرکت دایمی و مطابق با سیر آن است؛
دومین عامل، طبیعت مادّی است که قوانین آن در سرش انسان و عالم جسمانی جاری و ساری است. اموری مانند گرسنگی و تشنگی و آلام و امراض و سایر نیازهای مادّی، مظاهر این سلطنت طبیعت است؛
سومین عامل، ناموس است که احکام و قوانین و اوامر و نواهیی دارد که البته صلاح و سعادت انسان در آن نهفته است و برای انسان هیچ گریزی از آن نیست؛
چهارمین عامل، وجود سلاطین جور در عرصه اجتماعی و امور اجتماعی انسان هاست که از راه قهر و غلبه بر انسان ها حاکم می شوند و آسایش و سعادت را در عالم وجود از این انسان ها می گیرند. عامل وجودی این سلاطین درعرصه اجتماعی انسان در ارتباط با قوانین حاکم بر عالم جسمانی است، برای مثال یک عامل آن گریز از احکام ناموس است که ریشه در نفس کلّیه و عقل فعّال دارد و نیز وجود حاکم عادل در ارتباط با حرکت مطابق با امور ناموس است که باز هم ریشه در نفس کلّیه و عوامل مافوق طبیعی دارد؛
پنجمین عامل سلطه، نیاز انسان به حاجات مادّی نظیر خوردنی ها و نوشیدنی هاست.
این ناگزیری ها و جبر حرکت بر محوری خاص گویای نوعی ارتباط و پیوستگی است که عالم هستی را با عالم فوق هستی به هم وابسته و پیوسته می کند. این پیوستگی، به دلیل ارتباط همه سلسله ی وجودات با یکدیگر است، ازخالق یگانه تا آخرین سلسله موجودات ( حیوان و نبات و معادن) با هم در ارتباطند و دارای تأثیر و تأثر متقابل هستند، از این رو در اندیشه اخوان انسان، عالم صغیر و عالم، انسان کبیر است، زیرا دارای جسم، نفس، حیات و علم است و بین مرتبه ی نبات و حیوان و انسان با ملائکه که نماد روحانیات هستند ارتباط و پیوستگی وجود دارد،(56) و صور و اشکال و هیاکل و صفات عالم اجسام، مثالی است از عالم ارواح که گویای ارتباط عالم ارواح با عالم اجسام است.
جایگاه این مباحث در فلسفه و اندیشه سیاسی، شناخت این ارتباط و پیوستگی است، زیرا آگاهی از این روابط و پیوستگی، سبب شناخت مبانی فکری اندیشمند و فیلسوف سیاسی مورد نظر است. گام اوّل در تبیین اندیشه های یک فیلسوف سیاسی، آشنایی به نگرش او به عالم هستی و قوانین و احکام حاکم بر روابط موجودات است، زیرا پایه و اساس اندیشه های اجتماعی هر متفکری ریشه در قالب فکری او نسبت به عالم هستی و موجودات آن و روابط بین آنها دارد و با شناخت این قالب فکری، نوع پاسخ او به اجتماع و روابط اجتماعی و علّت آن پاسخ را می توان یافت.
با توجّه به تبیین و تفسیرهای ذکر شده می توان قالب فکری اخوان الصفا را در یک کلام چنین تفسیر کرد: عالم به دو عالم علوی و سفلی تقسیم می شود و همواره عالم فوق طبیعی بر عالم طبیعی تأثیر می گذارد، زیرا عالم فوق طبیعی، عالم روحانیات است و بر عالم طبیعی که عالم جسمانیات است اشراف و برتری دارد. روابط حاکم بر عالم جسمانی برگرفته از روابط عالم فوق طبیعی است و امور عالم تحت القمر مثالی از امور و روابط عالم فوق طبیعی است. این مثالی بودن ارتباط، نمادی از پیوستگی و همبستگی بین دو عالم است و شناخت این پیوستگی بین موجودات جسمانی و روحانی، اوّلین گام در تبیین مبانی فکری اندیشمند و فیلسوف سیاسی است، لذا اصول سیاسی و اجتماعی در اندیشه اخوان الصفا را باید با توجّه به آن نگرش منسجم و پیوسته ی حاکم بر روابط موجودات تبیین و تفسیر کرد، تبیین مبانی فکری آنان نسبت به جهان هستی و نیز مبانی معرفت شناسی آنان اوّلین گام در شناخت اصول سیاسی حاکم بر بینش آنهاست و این دو بخش درصدد دست یابی به این غرض بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. اصول نظام هندسی و ریاضی و موسیقی و نسب آنها در اندیشه اخوان از جایگاه مهمّی برخوردار است که به برخی از آنها اشاره شده است.
2. رسائل، ج3، ص 27.
3. رسائل، ج4، ص 228 و 229.
4. همان، ص 230.
5. همان، ص 240-241.
6. همان، ج3، ص 165.
7. همان، ج1، ص 84.
8. همان، ص 84 و 85.
9. همان، ج3، ص 147.
10. همان، ج1، ص 218.
11. همان، ص 218.
12. رسائل، ج3، ص 195.
13. همان، ص 152.
14. رسائل، ج5، رساله جامعه.
15. همان، ج1، ص 85.
16. همان، ج3، ص 153.
17. همان، ص 153 و 154.
18. همان، ج2، ص 18.
19. همان، ص 124.
20. همان.
21. همان، ص 321.
22. همان، ص 66.
23. همان، ج3، ص 150.
24. همان، ص 15.
25. رسائل، ج3، ص36.
26. همان.
27. رسائل، ج3، ص 150
28. همان.
29. همان.
30. سید حسین نصر، همان.
31. رسائل، ج2، ص 4.
32. همان، ص17.
33. همان.
34. همان، ص124.
35. همان، با تلخیص و نقل به معنا.
36. همان، ص 66.
37. همان.
38. رسائل، ج3، ص 151.
39. همان، ص 171.
40. همان، ص 151.
41. همان، ص 159.
42. همان، ص 159 و 182.
43. همان.
44. رسائل، ج3، ص 183.
45. رسائل، ج3، ص 241.
46. همان، ص 218.
47. همان، ص 92.
48. همان، ج4، ص 241.
49. این نوشتار درصدد تأیید گفتار اخوان نیست و تنها مبانی فکری آنان را بیان کرده است.
50. رسائل، ج1، ص 161.
51. سید حسین نصر، متفکران اسلامی درباره ی طبیعت؛ رسائل، ج1، ص 166.
52. رسائل، ج1، ص 162.
53. همان، ج3، ص 165-167.
54. همان، ص 320-323.
55. رسائل، ج3، ص 251-253.
56. همان، ج 2، ص 88-138-244-292.

منبع مقاله: فریدونی، علی، (1380)، اندیشه سیاسی اخوان الصفا، قم: موسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیات اسلامی)، چاپ دوم.