انسان شناسی اخوان الصفا
ضرورت بحث از انسان
مبنای اساسی اندیشه اخوان الصفا به ویژه در مورد نظام هستی، پیوستگی و ارتباط ناگسستنی بین عوامل وجود است، بین عقل کلی که عالی ترین مرتبه ی وجود بعد از خالق یکتاست تا معادن و نبات و حیوان که به تعبیر اخوان الصفا مکوّنات و مولّداتی هستند که از ترکیب عناصر چهارگانه ی آب و خاک و آتش و هوا به وجود آمده اند و در آخرین مرتبه ی وجود قرار دارند پیوستگی و ارتباط وجود دارد. این پیوستگی ریشه در نوع رابطه موجودات عالم تحت القمر و ارضی با موجودات فوق طبیعی دارد؛ عقل کلی و نفس کلی هر دو از فیض الهی سرچشمه گرفته اند و نور محض الهی هستند و به نسبت قرابتشان با خالق یکتا که نور محض است دارای شرافت رتبه و فضیلت هستند.این موجودات روحانی با هیولا و جسم مطلق و افلاک و نیز اجسام تحت القمری دارای ارتباط متقابل تأثیر گذار و تأثیرپذیر هستند. هر حرکت و هر صورتی در عالم طبیعت و اجسام، نماد و مثالی از عالم فوق طبیعی و افلاکی است و انسان نیز به عنوان موجودی از موجودات تحت القمری در این گردونه ی به هم پیوسته مانند سنگ آسیاب (1) در چرخشی دایمی و هدفمدار است. وجه اشتراک حیوان با معادن و نباتات در مادّه ترکیبی آن از عناصر اصلی چهارگانه است و وجه تمایز آن در نسبت ترکیبی آن عناصر است که باعث شرافت و فضیلت حیوان از همگنان خویش شده است. در میان حیوانات نیز انسان به همگنان خویش مزیّت و شرافت دارد و علّت آن، تفاوت او در صفات و نیز عناصر ترکیبی اش است که او را موجودی خارق العاده و عجیب و دارای تمایلات و انگیزه ها و غرایز و نوع زندگی و... متمایز از سایر حیوانات گردانده است.
این بخش از کتاب درصدد تبیین جایگاه انسان در نظام هستی و توضیح ویژگی ها و صفات و تمایلات و خواسته های اوست.
بحث از انسان در مباحث فلسفه و فلسفه سیاسی بنا به ضرورت شناخت ماهیّت و حقیقت انسان است. موضوع اصلی سیاست انسان است، زیرا برگشت اصلی بحث از حاکمان، شرایط حاکمیت، قدرت، قانون و... - چه در نگرش های جدید به علم سیاست و چه در نگرش های کلاسیک و قدیمی- به انسان است و محور عمل سیاسی، هم از ناحیه سیاست مداران و هم از ناحیه سیاست شوندگان، انسان می باشد. با این برداشت عام از سیاست، جایگاه بحث از انسان در فلسفه و اندیشه سیاسی آشکار می شود. هدف اصلی این کتاب نیز پی ریزی مبنایی فکری از رسائل اخوان الصفا برای انسان در بعد نظری و عملی است.
جایگاه انسان در نظام خلقت
عالم از دو بخش عالم علوی و عالم سفلی تشکیل شده است. عالم علوی، عالم روحانیات است و عالم سفلی عالم مرکّب از جسم و روحانیات است و انسان به عنوان یکی از موجودات عالم تحت القمری ترکیب از روحانیت و جسمانیّت است.بنابراین انسان موجودی دو بعدی است و از دو ویژگی متضاد تشکیل یافته است، این تضاد صفات، اخلاقیات متضادی را نیز برای او به ارمغان آورده است و افعال و تمایلات متضادی نیز در او وجود دارد، هم خواهان بقا در دنیاست و هم خواستار جاودانگی در آخرت، هم حیات دارد و هم مرگ، هم دارای علم است و هم جهل و نیز عقل و حماقت و بخل و سخاوت و ترس و شجاعت و خیر و شرّ به صورتی متضاد در او وجود دارد. علّت این صفات و رفتارهای دوگانه، دوگانگی ناشی از مجموعه ی ترکیبی اوست، زیرا که مجموعه ای است از نفس و جسد:
بأن الإنسان لمّا کان هو جملة مجموعة من جسدٍ جسمانی، و نفس روجانیّة، و هما جواهران متباینان فی الصفات، تضادّان فی الأحوال، و مشترکان فی الأفعال العارضة و الصفات الزائلة(2)؛ انسان مجموعه ای است مرکب از جسد جسمانی و نفس روحانی که این دو، دو جوهر متباین در صفات و متضاد در احوال و امور هستند و نیز آن دو در افعال عارضی و صفات زایل شدنی مشترک می باشند.
با توصیف ذکر شده از ماهیّت انسان، تمایلات او نیز دوگانه خواهد بود که هر کدام از آنها به صفت جسمانی یا صفت روحانی او ارتباط پیدا می کند؛ اعمال و افعال بُعد مادی انسان، مادی و جسانی است، به عبارتی افعال جسمانی او دارای رنگ و صفت طبیعی و مادی است، چون از ویژگی های ارکان چهارگانه ی آتش و هوا و آب و زمین برخوردار است و نیز اثر رطوبت و برودت و حرارت و یوبست در آن افعال و اعمال مشهود است و این ویژگی های اشیای مادی است که زوال و تغییر در آنها راه دارد؛ اما افعال و صفات مختص به نفس و روح او به دلیل جوهر روحانی و نورانی داشتن، نه تنها زوال ندارد بلکه زنده و فعّال و دارای بقا و دوام است. این ویژگی دوام و بقا، مکمل و متمم وجه جسانی انسان است.
با توجه به ماهیّت دوگانه انسان، تمایلات و خواسته های او نیز دوگانه و متفاوت است، تمایل او به مال و متاع دنیا، نماد ماهیّت جسدی و جسمانی اوست و تمایل او به علم و دین، نماد تمایلات روحانی و نفسانی اوست. انسان همان گونه که از خوردنی ها و آشامیدنی ها در زندگی دنیایی به لذّتی دنیایی می رسد، از طریق علم، به راه آخرت رهنمون می شود و از طریق دین به آخرت می رسد، لذا از شنیدن علم و حکمت، نفس او به لذت روحانی می رسد.(3)
همچنین با عنایت به این که انسان ترکیبی از بدن جسمانی و نفس روحانی است، نیازهای او نیز متناسب با این دو ترکیب مختلف است، نیازهای معنوی او را نفس روحانی برآورده می کند و نیازهای جسمانی او را جسد جسمانی.(4)
و نیز متناسب با آن ترکیب متضاد، هیکل جسمانی و نفس روحانی نیز شکل گرفته است و این تناسب هیکل و نفس او، او را در عالم هستی از جایگاهی مهم برخوردار کرده است، زیرا تمام ویژگی های روحانی و مادی حاکم بر عالم هستی در این مجموعه مرکّب از روح و جسم وجود دارد، لذا اخوان الصفا از انسان به « عالم صغیر»(5) تعبیر کرده اند. علت این نام گذاری در نزد آنان این است که هیکل جسمانی انسان به منزله ی مدینه ی فاضله ای است که همه امور مادی مربوط به یک مدینه را داراست و نفس او به منزله ی پادشاه و سلطان حاکم بر مدینه است که تمام ویژگی های یک حاکم را داراست.(6)
اخلاط چهارگانه از دیگر ویژگی های جسمانی طبیعت مادی انسان است که متناسب با این ترکیب جسمانی، اعضا و اعصاب و رگ و پی و سایر قوای جسمانی او، ترکیب متناسبی را به منزله ی یک شهر با تمام کارویژه های شهری در وجود جسمی انسان فراهم آورده است و در رأس این قوای جسمانی، سلطانی واحد که یگانه رئیس وجود اوست بر امور جسمانی او حاکمیّت دارد، نام این رئیس واحد، عقل(7) است که از طرف خداوند سلطنت یافته و مأمور حفظ امور اوست و از طرف خدا سیاست امور انسان را به عهده دارد.(8)
بنابراین هر کدام از اعضا و جوارح و مفاصل در انسان، نظمی ویژه و قانونی خاص و وظیفه ای شخص دارد که همانند گردش امور در افلاک و موجودات تحت القمری از قانون و نظم ویژه ای تبعیت می کند و ازاین روست که عالم نیز به مانند انسان کبیر است، زیرا دارای ویژگی های جسمی و نفسی و حیاتی انسان است.(9)
همان گونه که مادّه و جوهره ی حاکم بر امور کل طبیعت با توجه به وجود نفوس روحانی و جسمانی در آن، اموری روحانی و جسمانی است، در وجود انسان نیز این امور آشکار و نمایان است که وجود نفوس متعدد و سلسله مراتب موجود در بین آنان، گویای این تعدّد تمایلات و نیز اسباب و علل آن است که بحث از انسان را در گستره ای فراتر از سایر مباحث اقتضا می کند و توصیه و تبیین نفوس و تمایلات او رویکردی فلسفی است به انسان که روشی اساسی در مباحث فلسفه سیاسی محسوب می شود، زیرا برگشت مباحث در عرصه ی نظر و عمل به انسان است و این گونه مباحث، پایه و اساس مباحث فلسفه سیاسی است و در تبین مباحث دولت و حاکمیّت و اختیارات حاکم و... از جایگاهی ویژه برخوردار می باشد، به لیل آن که برگشت اصلی آن مباحث، در نظر و عمل، به انسان است.
از این رو ضروری است که در کنار بحث از ماهیّت انسان، به حقایق وجود او نیز آگاهی یابیم. این حقایق در برگیرنده صفات و ویژگی های انسان است که با توجّه به ماهیّت دوگانه ی او خصلت های متفاوتی را در او به وجود می آورد و شکل گیری روابط اجتماعی، قوانین، آداب و رسوم، کلاً سیاسات ریشه در این خصلت های متفاوت او دارد. تمایلات متعدّد نفسانی در انسان گویای این گوناگونی خصلت هاست و تفاوت و تمایز انسان ها از یکدیگر نیز ریشه در گوناگونی و تفاوت خصلت ها دارد و منشأ این رفتارها و تمایلات متفاوت نیز نفس انسان است که نفوس متعدّد او، رفتارهای متفاوتی را باعث می شود و لازمه شناخت رفتارها و تمایلات او شناخت نفس و ویژگی های آن است.
نفوس انسان و مراتب آن
تاکنون روش شد که انسان از جهتی برخوردار از ویژگی ملائکه و از جهتی برخوردار از ویژگی شیطانی است، چون ملائکه مظهر روحانیت او و شیطان مظهر مادّیت اوست، بنابراین انسان واسطه ی میان دو عالم با دو صفت متضاد است. گرچه تاکنون حکما در ماهیّت انسان و حقیقت او به توافق نرسیده و از جهاتی انسان نشناخته ترین موجودات است، ولی به طور کلی در ماهیّت انسان، سه گونه نظر و دیدگاه وجود دارد و اخوان الصفا در رسائل خویش بحث از انسان را با توجّه به این سه نظرگاه متفاوت ارائه داده اند.(10)براساس دیدگاهی، انسان مجموعه ای مرکّب از امور جسمانی محض است. در این بینش انسان مجموعه ای است شامل گوشت و خون و استخوان و آنچه که در واقع برای قوام جسمانی انسان لازم و ضروری است. مطابق این بینش تمام تمایلات او نیز مادی محض خواهد بود. در تفسیر مادی از انسان، رفتارها و روابط و آداب و رسوم الهام گرفته از ماهیّت مادی انسان است.
در بینش دوم، انسان مجموعه ای مرکب از جسم و روح است که دارای تمایلات مادی و معنوی است و نیز نفس روحانی دارد که وجه تمایز او از سایر موجودات جسمانی است، همچنین دارای ادراک و انگیزه و تمایل می باشد. در این تفسیر، رفتارها و روابط اجتماعی و آداب و رسوم و قوانین او با تمایلات مادی و معنوی او تناسب دارد و این امور باید در برگیرنده این دو ویژگی انسان باشند.
اساس نظریه ی سوم بر این است که حقیقت انسان نفس ناطقه اوست و جسد به منزله ی لباسی است که نفس را در برگرفته و عارض بر آن است.(11)
در ماهیّت نفس نیز بین حکما اختلاف وجود دارد، شاید علّت تفاوت ارا در ماهیّت نفس بی ربط با اختلاف و در ماهیّت انسان نباشد. در ماهیّت نفس نیز سه دیدگاه مختلف وجود دارد: دسته ای نفس را جسم تلقّی کرده اند، اما جسمی که دارای ظرافت و لطافت است و قابل دیدن و محسوس نیست؛ گروهی نفس را جوهر روحانی قابل تعقّل و غیر محسوس که بعد از مرگ نیز باقی است تلقّی کرده اند؛ و بعضی نفس را امری عرضی و همراه با جسم به حساب آورده اند که از جسم انسان به وجود می آید و همراه با تلف شدن آن، از بین می رود، زیرا جسم از بین رفتنی است.(12)
با توجه به ویژگی دوگانه ماهیّت انسان، نفس انسان در واقع بیانگر ویژگی روحانی انسان است، زیرا حیات معنوی انسان به وجود نفس است و بدون حیات معنوی، انسان از پویایی و تکامل در زندگی باز می ماند. بنابراین تأکید بر ویژگی روحانی نفس به دلیل نقش حیات دهی آن برای زندگی انسان است، زیرا ادراک انسان و حیات معنوی او وابسته به وجود نفس است، لذا اخوان الصفا حقیقت انسان را عبارت از نفس ناطقه دانسته اند و در تعریف نفس، از آن به جوهری آسمانی، روحانی دارای حیات ذاتی و بالقوّه برخوردار از ادراک و بالطبع فعّال تعبیر کرده اند. برخورداری انسان از این جوهر سماوی سبب شده است که نفس همواره میل به صعود به افلاک داشته باشد و تجرّد نفس از شهوات، صعود به افلاک است و عشق انسان به خروج از عالم ماده و گرایش او به ابدیت و جاودانگی به دلیل برخوردار بودن از این روح آسمانی است.(13) آنچه که در علوم الهی بر آن تأکید شده، شناخت جوهر نفس است و با شناخت آن جوهر معنوی، تمایلات مادی انسان مانع تعقّل او در جهت سعادت اخروی اش نخواهد بود.
یکی از مباحث مهم در بحث نفس، شناخت مراتب نفوس است، با پی بردن به مراتب نفس انسانی و ویژگی های آن می توان به ملاک های فضیلت در انسان و نیز ملاک تمایز انسان ها از یکدیگر و نوع روابط و سلسله مراتب اجتماعی آنها پی برد، زیرا مثلاً روح سیاست و ریاست طلبی انسان ها که نوعی از عمل انسانی اوست به نوع خاصی از نفس او ارتباط دارد(14) و شناخت انواع نفوس و مراتب و ویژگی های آن از این نظر حائز اهمیّت است.
در بحث از مراتب نفوس، اخوان الصفا به نکته مهمّ و ظریفی اشاره کرده اند که علّت آن ریشه در مبانی فکری و فلسفی آنان دارد و آن، خلقت موجودات برحسب نظام عدد است، به عبارت فشرده و ساده نظام خلقت موجودات براساس نظام موجودات در میان اعداد است که از پیوستگی و انسجام و سلسله مراتب خاصی برخوردار است، ویژگی انسجام و پیوستگی در مورد مراتب نفس نیز در این نظام عددی وجود دارد.
وجود این نظام در اندیشه اخوان الصفا سبب می شود که بین کلّیه مراتب نفوس ارتباط برقرار باشد و پایین ترین مرتبه نفس که نفس حیوانی است با عالی ترین مرتبه ی آن که نفس ملکی است در ارتباط باشد و نتیجه آن، تمایل مراتب پایین نفس برای ارتقا به مرتبه ای عالی تر است و هر کدام از مراتب نفوس نسبت به مرتبه ی پایینی خود حالت انقیاد و اطاعت و نسبت به مرتبه بالاتر، وضعیت خادم و مطیع بودن را داشته باشد و سلسله مراتب ریاست در ارتباط بین مراتب نفوس مشاهده شود، همان طور که درعدد این سلسله مراتب وجود دارد.
سرّ کمال طلبی انسان و نامحدود بودن کمال او تا حدرسیدن به خالق یکتا در همین سلسله مراتب حاکم بر روابط نفوس است، زیرا هر کدام از نفوس برای رسیدن به مرتبه ی بالاتر از خود در تلاش است و چون هر نفسی به نوعی از امور اختصاص دارد، مجموعاً سلسله روابط محکمی را به وجود می آورند که مجموعه ی اخلاق و رفتار و طبایع و غرایز انسان را شکل می دهد. این مجموعه ی امور که مرتبط با نفوس انسانی است، شامل جمیع امور و اعمال ارادی و اختیاری انسان و همچنین صنایع و حکمت و اوهام و شعور و امور مربوط به ناموس و سیاسات است، و دلیل اهمیّت آشنایی به مراتب نفوس و اعمال آنها، شناخت پیدا کردن به منشأ امور و ویژگی آنهاست.
مراتب نفوس در اندیشه اخوان الصفا سه نوعند که عبارتند از: مراتب نفس انسانی، نفوس مافوق نفس انسانی و نفوس مادون آن. نفوس فوق انسانی، نفوس ملکی و نفوس قدسی است و نفوس مادون انسانی عبارتند از نفوس نباتی و حیوانی.(15)
نفوس ملکی آمیخته با حکمت است و شأن این نفوس حِکَمی بودن است، جایگاه اصلی حکمت از حق تعالی است و رتبه ی قدسی نفوس اختصاص به نبوّت و ناموس دارد که حکمت نبیّ برگرفته از حکمت آن است. نبیّ واضع ناموس الهی است، چون جایگاه او جایگاه مرتبط با حکمت است، به عبارتی دیگر شأن ملکی در حکمت خاصه است و این حکمت خاصه در نفس قدسی ساری و جاری است. بنابراین عالی ترین مرتبه ی نفوس، نفس ملکی است و سپس نفس قدسی و پایین تر از آن، مرتبه ی نفس انسانی است. نفس انسانی با حکمت و نورالهی که جایگاهی است برگرفته از نفس ملکی و قدسی آمیخته است. آمیختگی نفس انسان با ویژگی ملکی و قدسی، یعنی بُعد روحانی نفس انسان، جایگاهی والا به او می دهد. بخشی از سیاست انسان در امور خویش ریشه در این بعد معنوی انسان دارد و ناموس و نبوّت نیز بیانگر سیاست های روحانی و قدسی برای انسان است. ویژگی این سیاست، حکمی بودن آن است، چون -همان گونه که گفته شد- اوّلین رتبه فوق انسانی، نفس ملکی است که رتبه حکمی دارد.(16) ناوس شریعت را که سیاست کلی خداوند برای انسان هاست نبیّ از آن مقام و جایگاه حکمی می گیرد.
با این توصیف روشن می شود که وجه روحانی نفس انسانی، ارتباط آن با جایگاهی فراتر از خود با ویژگیی روحانی و حکمی است، امّا وجه دیگر نظر به نفس انسانی، ویژگی مادّی آن است که نفس نباتی و نفس حیوانی بیانگر این بُعد از نفس انسانی است. مباحث مربوط به خیرات و شرور در انسان و افعال مربوط به نفوس شریره نظیر قتل و خصومت و عداوت(17) و تمایل نفس به لذّات روحانی که از طریق مفارقت نفس از شهوات به دست می آید بیانگر افعال و اعمال شرّ و خیر در انسان هاست.
بخش عمده خصلت های انسان که اعمال و رفتار او را شکل می دهد ریشه در نفس حیوانی او دارد. این خصلت ها به صورت غریزی در نفس حیوانی او وجود دارد، از جمله این صفات غریزی شهوت جنسی است که در طبیعت انسان وجود دارد و علت وجودی آن تناسب و بقای نسل است. شهوت انتقام در انسان از دیگر غرایز نفس حیوانی اوست که به دفع مضرّات از انسان می پردازد. اخوان الصفا راه های دفع مضار را قهر و غلبه، جنگ و فرار، ایجاد حصن و حصار و مکر و حیله می دانستند.(18) این امور بیانگر نیاز انسان به نفس حیوانی برای اداره ی بخشی از امور دنیایی خویش است. غریزه ریاست طلبی انسان از دیگر غرایز نفس حیوانی است، چون لازمه ی امر سیاست، گرایش انسان به ریاست طلبی است. اخوان الصفا در این زمینه به این نکته ی ظریف اشاره کرده اند که تتمیم سیاست به وجود غریزه ی ریاست در انسان بستگی دارد.(19)
مطالب فوق مبیّن این است که انسان دارای روح سیاسی است و این روح سیاسی انسان به مفهوم عمل کردن او در جهت تدبیر برای اصلاح می باشد. انسان موجودی سیاسی است و این سیاسی بودن در جبلّه و ذات او نهاده شده، زیرا اساس عمل او غریزه ای از غرایز اوست و عمل غریزی گریزناپذیر است، اما کنترل این عمل در دست نفس فاضله ی انسان است تا مسیر سیاست او را، مسیر اصلاح و فضیلت قرار دهد، زیرا سیاست در این معنا، مفهومی عام دارد که غرض از آن -به گفته اخوان الصفا- اصلاح و بقای موجودات در بهترین حالات و کامل ترین آرمان هاست.(20)
وجود نفس ناطقه در انسان سبب تمایل او به علوم و معارف است و نتیجه ی علم برای انسان، تمایل به صنعت و صنعتگری است، غرض از صنعت هم انجام هر گونه عملی -چه یدی و چه ذهنی- می باشد. بنابراین تمایل انسان به عمل براساس زمینه ای عملی است که از نفس ناطقه به دست می آید، به عبارتی گرایش به عمل از علم حاصل می شود و انگیزه انسان برای عزت و رفعت طلبی و ترقّی و نهایتاً رسیدن به غایت مطلوبش از کار عملی اوست. به بیانی دیگر اعمال نشانه علم انسان و بیانگر تلاش او برای زندگی است، از تلاش های او مظاهر صنعت در جوامع است. البته اعمال ظاهری مظاهر زندگی انسان نتیجه ی غریزه علم آموزی اوست که ریشه در نفس ناطقه اش دارد، ولی وجه دیگر مظاهر مربوط به نفس ناطقه، امور معنوی انسان است، از جمله تجلیّات معنوی نفس انسانی فرح و سرور معنوی نفس است که اوج ترقّی معنوی انسان می باشد.
به طور خلاصه مراتب نفوس نزد اخوان الصفا پنج مرتبه است که عبارتند از:
1. نفس نباتیه:
معروف به نفس شهوانی است که تمایلات شهوی از صفات آن به شمار می آید.2. نفس حیوانی:
به آن نفس غضبیه نیز گفته می شود و ویژگی عمده آن دفع مضرّات از نفس جسدی است که از طریق قهر و غلبه و فرار و نیرنگ انجام می گیرد. شهوت ریاست که منشأ سیاست در انسان است از این نفس نشأت می گیرد.3. نفس ناطقه انسانی:
که تمایل به علوم و معارف و صنایع به مفهوم عام آن از ویژگی این نفس است. تمایل به عزّت و شوکت که مظاهر اخلاق جمیله به شمار می آیند نیز از طریق این نفس است.4. نفس ملکی حکمی:
ویژگی اصلی آن برخورداری از حکمت است که همه خصال پسندیده به این نفس نسبت داده می شود.5. نفس ملکی قدسی:
مرتبه ی نبوّت و ناوس است. تمایل به قرب به پروردگار و قبول فیض و افاضه بر ابنای بشر از این جایگاه صورت می گیرد، به عبارتی مرتبه ی ناموس الهی است که متولی امور پروردگار می باشد و سیاست بر خلق از جمله ی آن امور است که از طریق نبوّت و شریعت او انجام می گیرد.مراتب انسان ها
با توجّه به ویژگی ها و صفات گفته شده برای نفس، تمایز انسان ها از یکدیگر نیز با توجّه به ویژگی اخلاقی آنهاست، زیرا انسان مجموعه ای است مرکّب از نفوس روحانی و نفوس جسمانی که متناسب با آن، نوع عمل و اخلاق انسان ها نیز متفاوت می شود و تفاوت عمل و اخلاق نشانه ی وجود نوعی رابطه سلسله مراتبی بین انسان هاست.با عنایت به مبانی فکری اخوان الصفا، اعمال انسان یا ناشی از نفس نباتی شهوانی اوست که در این صورت مظاهر اعمال او مأکولات و مشروبات و منکوحات اند و یا اعمال او مظاهر نفس غضبی و حیوانی او می باشند که قهر غلبه و حُبّ ریاست نشانه این وجه اعمال اوست و یا دوستدار معارف و کسب فضایل است که مظاهر نفس ناطقه است.(21) این ویژگی های نفسانی گوناگون، باعث شرافت و فضیلت برخی بر سایرین شده است، برای مثال شرف و فضیلت انبیا بر سایر افراد بشر به سبب علوم و معارف و اخلاق نیکوی صادره از آنهاست.(22) و انسان هرچه از استعداد خویش برای کسب فضیلت و شرف بیشتر بهره گیرد به همان نسبت بر درجه ی افضلیت و اشرفیت او افزوده می شود. قبول یا رد فضیلت و عمل یا عدم عمل به آن، ملاک تمایز و تشخّص انسان ها از سایر همنوعان خویش است، براین اساس است که درجات و طبقات در زندگی انسان ها به وجود می آید که در واقع نظامی دایره وار را که دوایر بر یکدیگر احاطه دارند به وجود می آورند. درجات دایره ای طبقات زندگی انسان همانند احاطه ی دوایر موجود در عالم هستی است که در نظام سلسله مراتبی از عالم بالا به یکدیگر احاطه دارند.
از نظر اجتماعی، انسان ها به دو دسته ی خواص و عوام تقسیم می شوند(23) که ملاک این تقسیم بندی ویژگی نفس آنهاست؛ دسته ی عوام کسانی هستند که بهره ی کمتری از نفس ناطقه خویش برده اند و دلیل آن عدم همراهی معرفت آنان با حکمت است. تعبیر اخوان الصفا از این گروه این است که مصنوعات نیکو را وقتی می بینند به خود مصنوع دلبستگی پیدا می کنند و به درک خالق مصنوع توجهی ندارند، وی خواص کسانی هستند که معرفت آنان با حکمت آمیخته است، زیرا در مشاهده ی مصنوعات نیکو که مراد از آن کلّیه مظاهر آفرینش است، تنها به مصنوع توجّه ندارند، بلکه به صالح حکیم آن نیز توجّه می کنند و اشتیاق نفس آنان اقتدا به آن صانع حکیم است و در این صورت، علم و عملشان را به مانند او می کنند.(24)
علّت اشتیاق گروه خواص به توانمندی خالق مصنوع و تلاش برای همسانی با آن، آشنایی آنها با حکمت است، زیرا در اندیشه ی اخوان الصفا، حکمت عبارت است ازتشبّه به خدا بر حسب طاقت انسانی، و این تشبّه از طریق حکمتْ به انسان ویژگی خداگونگی می دهد، یعنی انسان مرز توانمندی هایش تا مرز خداست به شرطی که با عقل راجح و عمل صالح و سیاسات محکمه همراه باشد، در این صورت عمل او از اتقان و استواری برخوردار خواهد بود. اتقان و استواری، ویژگی اصلی عمل خداست و با این ویژگی، انسان تشبّه به خداوند دارد،(25) البته میزان اتقان و استواری عمل انسان تا حدّ توان اوست و نشانه ی نهایت توان او، بهره گیری از تمام ویژگی های نفس ناطقه است که در این صورت انسان به مقام عالی انسانی می رسد. میزان استعداد انسان ها در بهره گیری از توانمندی الهی، ملاک فضیلت و شرف آنهاست که سلسله مراتب را به وجود آورده است و عموماً وجود دو دسته ی عوام و خواص از آثار تفاوت استعدادهاست. طبقات اجتماعی گوناگون در زندگی انسان ها، اشکال مختلفی از دو دسته ی کلی عوام وخواص است. البته گروهی را نیز که متوسط بین عوام و خواص هستند می توان به این تقسیم بندی کلی اضافه کرد که به اختصار برخی از ویژگی های آنها را ذکر می کنیم.
1. مرتبه ی خواص
ویژگی مرتبه ی در دیدگاه اخوان الصفا، اطاعت از رئیس واحد براساس علم و عمل و آگاهی است. لازمه ی این اطاعت، معرفت به علومی است که عوام از آن برخوردار نیستند، مانند آشنایی با طلسمات و علم کیمیا. اطاعت از رئیس واحد براساس علم و عمل و معرفت به علوم، برخورداری از مرتبه ای از فضیلت است که در سایه ی تعقّل به دست می آید، لذا این گروه به تعبیر اخوان الصفا به اسرار دین و باطن امور و اسرار مکنون آگاهی دارند و به مرتبه ی آگاهی به باطن امور به مرتبه ای از تأویل نایل آمده اند. اخوان الصفا در تعبیری زیبا مرتبه ی خواص را این گونه بیان کرده اند: « خواص عقلاء متدینون اخیار فضلاء». با توجه به ویژگی های بالا برای خواص، اخوان الصفا این گروه را به چهار دسته تقسیم کرده اند:1) عقلا:
عقلا کسانی اند که شایسته ی مقام تکلیف هستند، لذا امر و نهی و وعده و وعید و مدح و ذم و ترغیب و ترس متوجّة آنان است.(26)2) مؤمنان:
در قاموس الهی بعد از تعلّق تکلیف، باید شاستگان از عقلا را مشخّص کرد؛ این گروه کسانی هستند که قابلیت عمل به اوامر و نواهی را دارند و اقرار به تکلیف الهی می کنند. همچنین مؤمنان مطیع احکام ناموس که مطابق با عقول و منطبق با تمایلات به وجود آمده است، هستند.3) علما و فقها:
در میان مؤمنان نیز گروهی هستند که از فضیلت برخوردارند و نسبت به سایرین برتری دارند، اینان علما و فقها هستند که ویژگی اصلی آنها اجتهاد در یادگیری اوامر و نواهی و احکام ناموس است و حدود و شرایط واجب بودن احکام را می دانند.4) زاهد و عابدان:
در دیدگاه اخوان الصفا، صالحان و زاهدان و اهل ورع و تقوا و عبادت از میان فقها و علما دارای مرتبه ای بالاتر بوده و از فضیلت بیشتری برخوردارند. جایگاه ویژه ی زهّاد و عبّاد به دلیل اقدام آنان در عمل به واجبات احکام ناموس است. از میان مراتب خواص، این مرتبه، عالی ترین مرتبه و غایت نهایی شرف بشری است، زیرا مجموعه شرایط موجود در مراتب گوناگون خواص در این گروه گرد آمده است، چون هم امر و نهی و خطاب متوجّه آنان شده و هم آنان اقرار بدان کرده و به طور کامل آن تکالیف را انجام داده اند و در دنیا نیز از زهد و عرفان برخوردارند.2. مرتبه ی عوام
ویژگی اصلی این گروه را با توجّه به آرای اخوان الصفا می توان چنین توصیف کرد: در درجه ی اوّل اینان از دقایق علوم آگاهی ندارند و به تعبیر اخوان الصفا استحقاق تعلّم ندارند، اهل به کارگیری علوم در زندگی خویش نیستند و لذا از علوم اکیمیا و طب و خواص معدن برخوردار نیستند. علّت عدم برخورداری آنها از علوم این است که از نفس ناطقه ی خویش در جهت کسب علوم و معارف استفاده نمی کنند و به سایر غرایز به ویژه غرایز مادّی تمایل دارند و این گرایش به مادیّات، باعث دوری آنها از کسب علوم و معرفت شده است، از این رو آنان در دیدگاه اخوان الصفا از مرتبه ی عقلی بالایی برخوردار نیستند. عمدتاً عوام به سوء اخلاق و عادات ناپسند گرایش دارند و علّت این گرایش، اهتمام به شهوات است، از نشانه های سوء اخلاق آنان، عدم توجّه به دین و دانش و بی توجهی به واجبات و نهی از منکرات است، لذا اخوان الصفا از این گروه به «اشرار» تعبیر کرده اند: «فأنّ أهل هذه المرتبة أغنیاء أشرار و أردیار».
علت این جایگاه، عدم آشنایی و تفقه آنان در کلام انبیاست، بنابراین تنها به ظاهر امور توجّه دارند و از درک حقیقت غافل و ناتوانند. آنان گرچه عقل دارند، ولی از آن بهره نمی گیرند، بدین جهت اخوان الصفا از آنان به « ضعفاءالعقول» تعبیر کرده اند. در دیدگاه اخوان آنان رسولان الهی و احکامِشان را تصدیق کرده و بر طبق آن عمل می کنند، ولی در آن تعقّل ندارند، چون توجّه آنان فقط به ظواهر امور است و از درک جزئیات غافلند، لذا به زیادی روزه، صدقه، نماز، قرائت، تسبیح، عبادات واجب و مستحبّ اهمیت می دهند.
3. مرتبه ی متوسطین
در دیدگاه اخوان الصفا، مرتبه ی سومی که حدّوسط بین عوام و خواص است وجود دارد. ویژگی این گروه این است که از مرتبه ی عوام بودن خارج شده ولی به صفات لازم خواص دست نیافته اند. افراد این مرتبه در واقع به منزه خواص از میان عوام هستند. از نظر دینی، اینان به ظواهر شریعت عمل می کنند و در مورد باطن دین تکذیب و انکاری ندارند گرچه آن را نمی فهمند، زیرا به باطن امور آگاهی ندارند و در اسرار و رموز متحیّر هستند. در میان این گروه نیز کسب علوم رایج است، ولی تنها به ظواهر علوم اهمیّت می دهند، به تعبیر اخوان الصفا تفقّه اینان در احکام، در واقع تفقّه در الفاظ است نه معانی. اینها به سیره ی عادله توجّه دارند ولی نه برای کشف حقیقت آن، بلکه نظرشان به سیره ی عادله، از باب اهمیت به ظواهر است. بنابراین این گروه بهره ای از علم و فهم و درک دارند، لذا از گروه عامّه متمایزند، ولی در زمره ی خواص نیز نیستند چون به حقیقت که معرفت حق تعالی باشد معرفت قلبی ندارند و شناختشان نهایی نیست.تأکید بر وجود سلسله مراتب در افراد بشر و طبقات گوناگون در زندگی اجتماعی انسان، از این نظر است که این سلسله مراتب ریشه در ویژگی های انسانی و تفاوت و تمایز استعداد آنها دارد. معیار تمایز و تفاوت استعدادها، نوع و میزان بهره گیری از نفوس انسانی است که هر کدام از آن نفوس، ویژگی خاصی دارد و هر رفتاری از انسان نیز ریشه در نوع برخورداری و گرایش انسان ها به نفوس گوناگون دارد، بر این اساس انسان ها دارای رفتارهایی محدود در چهارچوب نفوس و روانشان هستند.
حرکت انسان ها یا گرایش به وجهه ی مادّی روان آنهاست که در این صورت از درک مراتب عالی انسانی عاجزند و یا حرکت آنها گرایش به وجهه ی قدسی و الهی است که در این صورت جامعند و در واقع حرکت آنان کمال بخش و در جهت کمال انسانی است و یا ترکیبی از هر دو وجهه ی مادّی و معنوی است. با توجّه به حالات ذکر شده، رفتار جمعی و تشکّل اجتماعی انسان از این سه حالت خارج نخواهد بود. در اندیشه اخوان الصفا، دولت اخوان الصفا دارای مدینه کریمه ای است که گویای اجتماع کامل انسانی است، زیرا بر آن، مظاهر نفس ناطقه حاکمیّت دارد که عبارت از معرفت و علم و کمال است. در مدینه جائره، نفوس شریره حاکمیّت دارند که عداوت و عدوان و قهر و غلبه از ویژگی های آن است.
در این باب در سایر مباحث به تفصیل سخن خواهیم گفت، ولی بار دیگر تأکید می کنیم که رفتار فردی و اجتماعی انسان ها و نظام مراتب فردی و اجتماعی او، مرتبط با نفوس انسانی و گرایش های مختلف غریزی اوست که هر کدام گویای صفت ویژه ای در انسان است و رفتار او با آن صفت نفسانی در ارتباط می باشد، همچنین تقسیم بندی انسان ها از نظر سعادت و عدم آن با توجّه به نوع رفتار و صفات نفسانی او صورت می گیرد.
اخوان الصفا مردم را از حیث سعادت یا عدم سعادتمندی به چهار دسته ی مختلف تقسیم کرده اند و معیار این تقسیم بندی، برخورداری انسان از صفات نفسانی است که هم صفات مادّی انسانی به عنوان ملاک لحاظ شده است و هم صفات معنوی و روحانی او، لذا سعادت هم با توجّه به تمایلات او، دنیایی و اخروی است. این چهاردسته عبارتند از: (27)
1. گروهی که در دنیا و آخرت سعادتمند هستند. این گروه از مال و متاع و صحت و ثروت به اندازه ی نیاز برخوردارند و در ضمن اهل قناعت هستند، امّا همه ی این امور را در خدمت آخرت خویش قرار داده اند، به عبارتی آنچه در این دنیا دارند در خدمت نفس روحانی آنهاست. از نظر اخوان الصفا برای این دسته، مدینه ی روحانی در آخرت آماده است که تمثّل اعمال آنان در این دنیاست. به طور خلاصه، اینها سعادتمند هستند، چون نفوس اینها گرایش به طرف فضیلت دارد.
2. گروهی که در دنیا سعادتمند و در آخرت شقیّ هستند. اینان از تمام مظاهر مادّی دنیا یعنی مال و ثروت و صحت و لذّت برخوردارند و در اوج هم قرار دارند، ولی از امر و نهی ناموس پیروی نکرده و از حدود اوامر ناموس دوری گرفته اند. اینها مصداق اسراف در معارف دینی هستند.
3. گروهی که در دنیا سختی دیده اند و در آخرت سعادتمند هستند. اینها با وجود کثرت عمر و زیادی مصایب در دنیا و در عین حال داشتن همّتی عالی در آن، از لذّات دنیا کمتر برخوردار شده اند، امّا از حدود ناموس الهی دوری نگرفته اند.
4. گروهی که در دنیا شقیّ هستند و در آخرت نیز از سعادت برخوردار نیستند. اینها در دنیا با وجود تحمّل سختی، نعمت های دنیایی را به دست نیاورده و از عمر طولانی هم برخوردار شده، ولی به هیچ خیری نرسیده اند. از ویژگی اینها عمل نکردن به اوامر ناموس و تجاوز از حدود آن و عدم کوشش در حفظ ارکان ناموس است. اینان مصداق «خسرالدنیا و الآخرة» هستند.
پینوشتها:
1. از تعبیران اخوان الصفا در مورد گردش افلاک و اقمار آن به دور یکدیگر.
2. رسائل، ج1، ص 253-254.
3. رسائل، ج1، ص 255.
4. همان، ج2، ص 316.
5. همان، ص 304 و 352.
6. « وَ أَنَّ بنیةُ هیکله تشبه مدینةً فاضلةً و أنَّ نفسه تشبیه ملکاً فی تلک المدینة...»(همان).
7. رسائل، ج2، ص 294 و 295.
8. همان.
9. همان، ص 88.
10. رسائل، ج3، ص 306.
11. همان.
12. همان.
13. همان، ج1، ص 156-157.
14. ریاست طلبی انسان مرتبط با نفس حیوانی است.
15. رسائل، ج1، ص 298.
16. همان.
17. همان، ج3، ص 66.
18. همان، ج1، ص 300.
19. همان.
20. همان.
21. رسائل، ج3، ص 224.
22. همان، ج2، ص 18.
23. همان، ج3، ص 232.
24. همان.
25. همان، ج5، رساله جامعه، ص 62.
26. رسائل، ج1، ص 331.
27. همان، ص 313.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}