نویسنده: علی اکبر فیاض




 

عربستان به حکم آنکه در منطقه ی محترقه و تحت استوائی واقع است جزء نقاط گرم و سوزان محسوب می شود. در زمینهای پست آن از قبیل تِهامه و درون دره ها گرما بسیار سخت و در تابستان حتی برای خود اهالی غیرقابل تحمل است. فقط در بلندیهاست که از شدت آن کمی کاسته و قابل تحمل می شود مثل هوای نجد و کوههای مشرف بر آن مانند طائف. در نجد هم کم اتفاق می افتد که در شب زمستان هوا به صفر برسد. در قله های بسیار مرتفع گاهی مختصر برفی می نشیند ولی بیش از چند هفته دوام نمی کند.
بارندگی در عربستان تابع بادهای اقیانوس هند است در جنوب، و دریای مدیترانه در شمال، و البته با اختلاف وضع محل یعنی اختلاف صحرا و کوه و پستی و بلندی کوهها و جهت امتداد دره ها وضع بارندگی در نقاط مختلف است. جاهای کوهستانی که مستقیماً با بادهای باران آور اقیانوس مواجه اند مثل یمن و حَضْرَمَوْت و عمان نمناک تر و سرسبزترند از فلاتهای داخلی که در پناه کوهها واقع شده اند و همچنین از کوه های شرقی و شمالی که باران خود را فقط از سرریز طوفانهای مدیترانه باید بگیرند مثل حجاز. در جَدّه مثلاً به واسطه ی مجاورت با دریای سرخ و نیز بر اثر بادهای شمال غربی(مدیترانه یی) هوا تقریباً در تمام سال بسیار مرطوب و در عین حال به واسطه ی پستی زمین گرم است در صورتی که در شهر مکه به واسطه ی احاطه ی کوهها هوا بشدت خشک است.
جز در جنوب غربی یعنی در یمن که می توان گفت باران منظم و کافی دارد در جاهای دیگر باران غالباً نامنظم و فاصله دار است و معمولاً در زمستان و اوائل بهار می آید و گاهی هم خشکسالهای سه ساله و بیشتر پیدا می شود. برعکس، بعضی سالهای پر باران پیش می آید با رگبارهای بسیار شدید به طوری که در ظرف چند ساعت سیلابهای عظیم«به پهنای فرات و نیل» جاری می شود و خیمه ها و گله های ساکنان وادی را با خود می برد(1) ولی این سیلابها بسیار بی دوام است و همه در ریگزارها فرومی رود. در حقیقت در عربستان آبی که نام رود بر آن صادق باشد نیست آبهای فرورفته در زمینهای پست تر گاهی به صورت چشمه و قنات ظاهر شده واحه هایی تشکیل می دهد. بر روی هم عربستان فعلاً مملکتی است بسیار خشک، زمین شناسان معتقدند که در زمانهای پیش از تاریخ صحرای جنوبی عربستان دریایی بوده است با رودها و سبزه فراوان که بتدریج خشک شده و بدین صورت درآمده است و نیز معتقدند که هم اکنون ذخیره ی آب فراوانی در زیرزمین هست که با استخراج آن ممکن است قیافه ی این سرزمین عوض شود.

مردمی که در این سرزمین زندگی می کنند دو قسم اند: بیابان گردان و شهرنشینان. بیابان گردی که شکل اولی زندگانی بوده است هنوز هم مدار زندگی اکثر اهالی بر آن است و شاید هم اکنون هشتاد درصد عربها بدوی هستند. خصائص اصلی نژاد عرب در بدویها بیشتر از شهریها محفوظ مانده است به حکم آنکه از آمیزش با مردم خارج دور بوده اند.
عرب بدوی نوعاً متوسط القامه است و به مقتضای زندگانی خود بدنی دارد لاغر و بی گوشت ولی در عین حال بیش از آنچه از ظاهرش پیداست چالاک و زورمند است. رخساره غالباً کشیده، چشمها سیاه و با نفوذ و به واسطه ی عادتی که در بادیه به مراقبت افق از ترس دشمن دارد نگاهش غالباً تند و تیز است.
صفت بارز بدوی علاقه به استقلال و آزادی فردی و بسر خود زندگانی کردن است و به همین جهت از زندگانی در شهر که مستلزم تقید به نظام معینی است بدوی بیزار است و زندگانی سخت و نکبت آمیز بادیه را بر آن ترجیح می دهد.
خانه ی بدوی چادری است سیاه از پشم. هر چادر یک خانواده و مجموع چند چادر یعنی چند خانواده ی هم خون یک حَیّ محسوب می شود، اَحیاء هم خون یک قبیله تشکیل می دهند در هر حَیّ رئیسی به نام شیخ هست که در مخاصمات افراد حکمیت می کند، در مواقع جنگ و جابجا شدن قوم فرمانده و راهنما می شود. این ریاست به طریق ارث به اشخاص می رسد ولی هوشمندی و شجاعت و سخاوت نیز شرط است و چون اغلب افراد به واسطه ی فقر و فلاکت شدید وسیله مهمان داری ندارند، وارد را شیخ در چادر خود میزبانی می کند. از قبائل ضعیف تر اگر دستش برسد باجی به نام«اخوه» می گیرد یعنی آنها را به «برادری» قبول می کند. در همه حال رعایت افکار عمومی برای شیخ حتمی است. با وجود صفت مهمان نوازی و حمایت جار که بدویها به آن فخر می کنند مسافرت در بادیه حامی و «خَفیر» لازم دارد. در حقیقت زندگانی سخت و به قول خودشان«شَقاء» بادیه طوری است که قتل و غارت را شرط لازم زندگانی دانسته اند. روی مراسم دیرین چیزی که مانع تطاول افراد و قبائل بر یکدیگر بوده است یکی رعایت هم خونی و دیگری قانون شدید «ثار» است که به حکم ضرورت بدقت هرچه تمامتر اجرا می شود. به موجب این قانون نه تنها جان و مال قاتل بلکه جان و مال تمام خویشاوندان او به اختیار وارث مقتول است مگر آنکه قبیله ی قاتل او را از خود طرد کند که در این صورت فقط قاتل محکوم است و بس.
اشخاص ضعیف برای حفظ خود از شر اشخاص قوی می توانند به اشخاص قوی تر متوسل و به اصطلاح عربها دخیل بشوند. و نیز اشخاص جنایت کار برای تخفیف مجازات خود به اشخاص مؤثر پناه ببرند. قبائل نیز برای مقاومت با قبائل قوی تر از خود با یکدیگر هم پیمان می شوند و مراسم پیمان بندی را با تشریفات مخصوص اجرا می کنند.
به طور کلی زندگانی بادیه زندگانی زد و خورد است و به همین جهت عرب بدوی طبعاً با شرایط چنین زندگانی بی مجهز است. جنگجویی بی باک، تیراندازی ماهر و سواری چالاک است، ولی بدوی طبعاً فاتک است یعنی کمین کردن و بأغفال کشتن را بر مواجهه ترجیح می دهد، خاصه با اسلحه آتشی که امروز جای تیر و کمانهای قدیم را در بادیه گرفته است.

هرچند بعضی از قبائل بدوی در نواحی مجاور عراق و بادیة الشام مختصر زراعتی می کنند ولی حرفه عمومی بدوی گله داری است، یعنی پرورش شتر و گوسفند.
پس از بارانهای زمستان و بهار بادیه مختصر سبزه یی پیدا می کند. در بیابان نَفود تپه های شنی هست از رسوبهای دریائی که از باد شمال باران می گیرد و سبز می شود. در موقع سبزه بدویها دسته دسته از محلهای زمستانی خود روانه ی سبزه زارها می شوند و پس از چراندن علف محلی به علف زار دیگری می روند. این فصل فصل خوشی و شادمانی بدوی است، موقعی است که به قول نویسنده ی عرب «بچه های لاغر شکم پیدا می کنند و از فراوانی شیر گرد و گلوله می شوند» و شتر که اساس زندگانی بدوی و سرمایه ی هستی اوست در این علف زارها جان می گیرد و زندگانی بدوی تأمین می شود. در این بیابانهاگردیها بدوی از علفهای خوردنی خودرو و از شکار حیوانات استفاده می کند. بدوی از مبادله ی محصول صحرایی خود در شهر سایر حوائج خود را تهیه می کند و اوقات فراغت خود را در حلقه نقال و شاعر بادیه می گذراند ولیکن چنانکه پیش گفته شد سالهای قحط و خشکی نیز هست و در پی آن انواع بیماریها که لازمه ی قحط و بی غذائی است. در این موقع است که رشته ی زندگانی در بادیه قطع می شود و فقر و فلاکت به منتهی درجه می رسد و بدویها دسته دسته به شهرها و اطراف پراکنده می شوند یا به غارت طوایف چیزدارتر می پردازند. فقر در بادیه هرچند عمومی است اما درجات مختلف هم دارد. مثلاً عرب بادیه نشینی که می تواند شیر و کره به بازار ببرد چیزدارتر محسوب می شود از آن عرب صلیبی که لباسش فقط پوست خشکیده ی آهوست و جز گوشت شکار خود چیزی برای بردن به بازار ندارد.
بدوی افتخار می کند که «فلاح» نیست و بدین جهت اگر هم مزرعه یی داشته باشد به دست عمله و مزدور کشت و کار می کند و سابقاً این کار را به دست بردگان انجام می دادند. در سابق زمینهای زراعتی ملک قبیله بوده و هر سال آن را میان اشخاص برای زراعت همان سال تقسیم می کرده اند و هر کسی محصول زراعت خود را می برده است. بعدها اراضی ملک خانواده و کم کم ملک افراد شده است، ولی چراگاه ها مال تمام قبیله است و هر قبیله یی چراگاه جداگانه یی دارد.
فکر بدوی از مفهوم قبیله تجاوز نکرده و نمی توانسته است مجتمع مکمل تری را به نظر درآورد. بدوی هیچ گاه فکر اجتماعی نداشته از حدود نفع فردی دورتر نرفته است و تمام معایب زندگانی او از همین جا سرچشمه می گیرد. به واسطه ی همین فکر فردی است که بخودی خود نمی تواند حکومت منظم و جامعه ی بهم بافته یی درست کند، و هر وقت که دست توانایی بالای سرش نبوده دچار تشتت و تفرق شده است.
سختی بادیه و ناسازگاری آب و هوای آن این تمایل انفرادطلبی را تأکید کرده و بادیه نشین عرب مثل همه بادیه نشینان بشر دور افتاده یی باز آمده است. ولی در عین حال همین زندگانی انفرادی باعث آن شده که بدوی اعتماد به نفس داشته باشد و از نیروی خود حداکثر استفاده را بردارد و از ابتذالی که لازمه ی مخالطت است محفوظ بماند.
به هر حال اعراب بدوی را نباید در ردیف اقوام وحشی نظیر وحشیان افریقا و غیره شمرد. عرب بدوی تحول یافته تر از وحشی است و در رده ی اجتماعی هم درجه ی یهود دوره ی شیوخ عِبرانی محسوب می شود. دلیل واضح بر این مطلب، ادبیات عربی جاهلیت است که حاکی از شیفتگی این مردم به شعر و فصاحت است، و تنوع اوزان و قالبهای آن- هر چند تا حدی اثر دستکاری های زمانهای بعد است- از هنرمندی و مهارتی حکایت می کند. راست است که شعر جاهلی افکار بلند و مضامین اخلاقی و مذهبی و به طور کلی اندیشه کمتر دارد و بیشتر اهتمامش به قوت تعبیر است، ولی خالی از دلکشی و موزونیت نیست و بر روی هم نمونه ی روح انفرادطلب بدوی و نموداری از یکنواختی بادیه است.

هم از زمانهای بسیار قدیم در نقاط معینی از عربستان زندگی شهرنشینی وجود داشته است. این نقاط قسمتی عبارت از مناطق حاصل خیز و قسمت دیگر نقاطی است که بر سر راههای تجارتی واقع بوده و برای کسب مناسبت داشته است.
بطور کلی کوهستان جنوبی عربستان از یمن تا عمان جاهای زراعتی و حاصل خیز نسبتاً زیاد دارد، خاصه یمن که از خرمی و سرسبزی، عربها یمن الخضرائش می نامیده اند. در مزارع و باغهای آن انواع محصولهای مدیترانه یی و همچنین محصولهای ممالک گرم مانند قهوه به عمل می آید. در دره های حَضْرَمَوْت و عمان کاریزهای آب دارند، در اَحساء برنج کاری می کنند. آنچه در همه ی این نقاط عمومی است نخل خرماست که نشانه ی عرب و عربستان محسوب می شود. در غالب این نقاط ساحلی ماهی گیری نیز شغلی است متداول. در ناحیه ی مَهْرَة قوت اهالی و بلکه خوراک شتر نیز ماهی است. در ناحیه ی اَحساء و بحرین صید مروارید حرفه ی خاصی تشکیل می دهد. در واحه های وسط صحرا نیز مردمی می نشینند و از آب چشمه یا چاه خرما به عمل می آورند.
اینها مناطق شهرنشینی است و شهرهایی از قدیم در این جاها وجود داشته و حتی تمدنها و دولتهایی، چنانکه پس از این خواهیم دید.
در عربستان چیزی که بتوان ده نامید قلعه هایی است مستحکم که گاهی در نقاط دور از شهرها دیده می شود و ظاهراً برای تحفظ از شربدویها ساخته شده است. در شهرها نیز منازل محکم و غالباً دارای چند اشکوب است و بی شباهت به قلعه نیست. ساختمان معمولاً گلی و نمای آن گچی است، کوچه ها تنگ و پیچ در پیچ است.
ولیکن عامل مهمتر در ایجاد شهرهای عربستان امر تجارت بوده است. این سرزمین خشک این مزیت را دارد که در سر راه آسیا و اروپا واقع شده و بدین جهت از دیرباز نقش مهمی در بازرگانی میان این دو قاره داشته است.
در قدیم سفر دریا مثل امروز آسان نبوده و راه خشکی که امروز مانع بازرگانی محسوب می شود بر دریا رجحان داشته، خاصه آنکه گاهی از راه دریا نیز کوتاه تر بوده است. بدین جهت کالای هندوستان و چین را وقتی که می خواستند به اروپا یا مصر ببرند با کشتی فقط تا عربستان می بردند و از آنجا به وسیله ی کاروانهای شتر به بندرهای مشرق مدیترانه یا خلیج عقبه حمل می کردند. در اروپای قدیم کالای هند را چون از راه عربستان می آمد محصول خود عربستان می دانستند. این کالا بیشتر عبارت بود از طلا و احجار کریمه و ادویه ی معطر و گاهی حیوانات کمیاب مانند طاوس و بوزینه. خود عربستان هم در نواحی جنوبی محصول صادراتی مهمی داشت عبارت از بخورات یعنی صَمغهای معطر، مُر و کُندر، که در اروپا برای سوزاندن در معابد و در تشریفات مذهبی زیاد مصرف می شد علاوه بر مصرف در طب. در کتاب حِزقیل از کتابهای «عهد عتیق» که متعلق به اواخر قرن ششم پیش از میلاد است، از دادوستد بازرگانان عرب با برّه و قوچ و بز در بندر صُور سخن می گوید(2). از کتیبه یی به خط مَعینی و یونانی که در جزیره ی دِلوس از جزایر یونان پیدا شده و متعلق به سال 135 پیش از میلاد است پیداست که بازرگانانی از مَعین (که ذکرش خواهد آمد) در آن جزیره اقامت داشته اند و برای خدایان خود محرابی ساخته اند(3).
در عربستان چند راه بازرگانی بوده که هر یک در عصری و به جهاتی رونق داشته است. راه در بیابان غالباً یک امر دلبخواه و اختیاری نیست، مسافر و کاروان باید حتماً واحه های بین راه را در نظر بگیرند. راههای تجارتی عربستان خطهای اتصالی بوده اند میان خلیج عمان و خلیج فارس از یک طرف و مدیترانه و مصر از طرف دیگر.
یک راه شمالی بوده است که از دو خلیج نامبرده (و بیشتر از بندر عمان) آغاز می شده و پس از پیمودن بادیة الشام و فلسطین به بندر صور پایتخت فنیقیه منتهی می شده، یا به قصد مصر از سوریه و فلسطین به خلیج عَقَبه و بندر غَزَّه می رفته است. در سر این راه شهرهای مهم و واحه های معتبر وجود داشته از قبیل بابِل، حِیره، دوُمَة الجندل( الجَوف کنونی) تَدْمُر و غیرها که ویرانه های برخی از آنها هنوز در بیابان دیده می شود. ارتباط عِراق با مدیترانه و مصر از این راه بوده است. به عقیده لامِنْس، دانشمند بلژیکی در شمال عربستان بر روی رود فرات هم از دهانه شط العرب تا نزدیکی های سوریه رفت و آمد تجارتی دایر بوده و اعراب بنی تَغْلِب متصدی آن بوده اند.(4)
راه دیگر راه عربستان جنوبی است. کشتیهای هند بار خود را به بندر عمان یا یکی از بندرهای دیگر جنوب می داده اند و مُکاریهای عرب آن را به موازات ساحل جنوبی به یمن و از آنجا به موازات دریای سرخ یعنی از زمین هموار تِهامه به عربستان سنگی(پِتْره) می برده اند از آنجا به بندر أیْلَه در خلیج عَقَبه یا به بندر غَزَّه در مدیترانه. در مسیر این خط، شهرهای جنوبی عربستان از عمان تا یمن رونق یافته اند. از یمن تا پِتره نیز چندین واحه ی معتبر و از جمله مکه و مدینه بر سر این راه بوده اند چنانکه پس از این گفته خواهد شد.
به نظر می رسد که در زمانهای قدیم نخست این راه جنوبی معمول بوده و بعد راه شمالی که به مراتب کوتاه تر بوده باز شده است، ولی راه جنوبی این اهمیت را داشت که بر مراکز تولید محصول بومی عربستان عبور می کرد و کارش منحصر به ترانزیت کالای هند نبود. چیزی که باعث شکست این راه شد آن بود که مقارن میلاد، رومی ها که مالک مصر بودند پس از اطلاع بر راز بادهای موسمی، در دریای سرخ از بابُ المَندَب تا مقابل مصر کشتی رانی برقرار کردند و در نتیجه کاروانهایی که بین جنوب عربستان و مصر کار می کردند موقوف شدند، و شهرهایی هم که در این راه بودند و اکنون خرابه های آنها دیده می شود رو به ویرانی گذاشتند و قبائلی از جنوب به شمال مهاجرت کردند برای آنکه راه شمال هنوز مهم و فعال بود. ولیکن یمن و نواحی آن چون مرکز تولید بود با شمال همواره رفت و آمد تجارتی داشت. کاروانهای قریش از مکه فصل زمستان را برای رفتن به یمن اختصاص داده بودند چنانکه در قرآن بدان اشاره شده است.(5)
این بازرگانی میدان پهناوری برای اشتغال عربها بود، برخی از ایشان در سر راه ها و باراندازها مسکن گرفته و برای خود تجارت می کردند، عده ی دیگر بدون آنکه دست از بادیه نشینی بردارند شغل باربری و خِفارت این دستگاه را به عهده داشتند. عده ی دیگری هم با گرفتن باج یا زدن کاروانها مستفید می شدند.
این سُکنی گرفته ها و شهرنشین ها آیا همان اعراب بَدَوی بوده اند که تغییر وضع پیدا کرده اند یا اصلاً مردم دیگری بوده و از جای دیگری آمده اند؟ برای فهم این مطلب باید نظری به تاریخ قدیم عربستان انداخت.

پی نوشت ها :

1. Lammens:L`Islam, p.6
2. حزقیل، باب 27 آیه ی 21.
3. تقی زاده، تاریخ عربستان، قسمت 3، ص 20.
4. Lammens, La Mecque, 107
5. سوره ی قریش. کشّاف می گوید: کانتْ لِقُریشٍ رحلتانِ یَرحَلون فی الشِّتاء الی الیمنِ و فی الصّیفِ الی الشام فَیَمْتَارونَ و یَتَّجِرون.

منبع مقاله :
فیاض، علی اکبر (1390)، تاریخ اسلام، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هجدهم