نویسنده: دکتر شکوفه موسوی




 

 برای رابطه ی بهتر با نوجوانان

ما در زمانه ی سختی زندگی می کنیم. به رغم پیشرفت های بشری در زمینه های مختلف زندگی و دستیابی به رفاه و راحتی که باعث می شود بسیاری از کارها مثل مسافرت، حمل و نقل، محاسبات، ارتباطات و ... خیلی راحت تر از گذشته انجام شود، تغییرات متعدد دنیای دور و بر ما و لزوم دسترسی به اطلاعات و مهارت های روزآمد، فشار سنگینی بر افراد وارد می کند. در سطح خانواده این موضوع بسیار روشن و ملموس است. ما در عصری تربیت شده ایم و رشد کرده ایم و فرزندمان را در عصر دیگری تربیت می کنیم.
مهم نیست تغییر دنیا چه قدر خوشایند یا ناخوشایند ماست، مهم نیست اطلاعات ما روزآمد یا قدیمی است و مهم نیست که ما از مهارت کافی برخورداریم یا نه، مهم این است که پدر امروزی با نوجوانی مواجه است که اصلاً او را نمی شناسد و حتی اگر به تجربیات نوجوانی خودش هم مراجعه کند چیز چندانی به دانش او اضافه نمی شود. مادر امروزی با نوجوانی مواجه است که نسبت به نوجوان قدیم خواسته های بیش تری دارد و صبر و تحملش کم تر است. راحت تر جلو والدینش می ایستد، حرف های بزرگ ترها را قبول نمی کند و همیشه در صدد اظهار وجود و ابراز خواسته های خود است. مادر امروزی هم نوجوان خود را به خوبی نمی شناسد.
بارها به تجربیات خودم رجوع کرده ام. پای صحبت صدها والد نشسته ام و دقیقاً به همین مسئله برخورده ام که «چرا آن ها این طورند؟ چرا این جور رفتار می کنند؟ چه کار باید بکنیم؟»
ما والدین گاه فرزندان نوجوان خود و قابلیت های شان را زیر سوال می بریم و گاه احساس می کنیم قربانی هستیم و دل مان برای خودمان می سوزد. بسیاری از اوقات وسوسه می شویم که تفاوت های دوره ی نوجوانی خودمان را با دوران نوجوانی آنان به زبان بیاوریم که: «پدر و مادر ما سختگیرتر بودند، وضعیت زندگی ما سخت تر بود، امکانات رفاهی ما کم تر بود، حرف شنوی و ملاحظه کاری ما بیش تر بود و ...» درست مثل عمویی که در یکی از شعرهای «شل سیلور استاین» - شاعر معروف کودک و نوجوان - به برادرزاده اش می گوید: «وقتی به سن تو بودم چنین و چنان بودم.»
هر قدر هم که این مقایسه ها را به کار ببریم، زمان به عقب بر نمی گردد، رفتار آنان مطلوب تر نمی شود و کار و مسئولیت ما نیز کم تر نخواهد شد؛ فقط احساس حقارت و رفتار مقابله جویانه را در آنان تقویت می کنیم. خودمان هم به دلیل احساس دلسوزی برای خودمان دچار خشم می شویم و رفتار مخرب پیدا می کنیم.
دلسوزی برای خود، انرژی ما را کم می کند. به جای آن بهتر است این طور فکر کنیم که: «آیا فرزند ما خودش مسئول به دنیا آمدن در این عصر است؟ آیا او به میل خودش به دنیا آمده و دوره ی زندگی خود را انتخاب کرده یا ما او را به وجود آورده ایم؟ آیا او باید طبق اصول دوره ای زندگی کند که حتی آن را ندیده؟ آیا افکار و احساسات او باید مثل زمانه ای باشد که ما تجربه کرده ایم؟ آیا بهتر نیست ما که واسطه ی دوره ی گذشته و حال هستیم، با او بیش تر مدارا کنیم؟»
بهتر است روش های سازنده تری را به کار گیریم، یعنی مثلاً فکرمان را ردیابی کنیم، از روش علامت سوال استفاده کنیم، روش های حل مسئله را به کار بگیریم و ...
منبع مقاله :
موسوی، شکوفه؛ (1387)، رابطه ی والدین و نوجوان (با نوجوان خود چگونه رفتار کنید؟)، تهران: نشر قطره، چاپ چهارم