فساد دربار پهلوی (3)
رییس مرکز اسناد انقلاب اسلامی
اعمال شیطانی دربار
دربار شاه از هیچ گناهی رویگردان نبود. دربار بی اعتنا به ارزشهای دینی مردم ایران، بی مهابا دست به هر پلشتی و پلیدی می زد. مشروب خواری، قمار بازی، سگ بازی، استعمال مواد مخدر عیاشی و خوشگذرانیهای غیر شرعی جزئی از رفتار دربار شده بود. بدیهی است که این گونه اعمال دربار را در نزد مردم در حد یک گروه بی مقدار پست و فاسد جلوه می داد و مشروعیت آنها را به شدت زیر سئوال می برد.مشروب خواری:
با این که خوردن مشروب به صراحت در اسلام تحریم شده است و قرآن به صراحت آن را عمل شیطانی می دارند، دربار پهلوی هیچ پنهانکاری روا نمی داشت. شاه در میهمانیهای سران کشورهای بیگانه، در جشنها و در جشن 2500 ساله جام شراب را به سلامتی میهمانان سر می کشید و تلویزیون آن را پخش می کرد. در میهمانیهای خصوصی دربار خانواده سلطنتی چنان در مشروب خواری افراط می کردند که مست و لایعقل دست به اعمال و گفتار ناهنجار می زدند.(2)ملکه مادر با این که زن مسنی بود مثل رضا شاه به کنیاک معتاد شده بود. به اعتراف او «رضا داشت بعد از ناهار و شام یک گیلاس کنیاک بنوشد. من هم این عادت را از رضا گرفتم». ظاهراً این مسئله در خانواده پهلوی به وراثت گذاشته شد. زیرا «محمد رضا هم از بین مشروبات الکلی کنیاک را ارجح می دانست. البته کنیاک مورد علاقه اش «کنیاک هنسی»(2) بود.
ملکه مادر از این که جراید ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی از مشروب خواری وی انتقاد می کرده اند، سخت عصبانی است و می نویسد: « خوش به حال این اروپایی ها و این آمریکایی ها ملاحظه می کنید چقدر آزاد هستند زنهایشان... لخت و عور در کنار دریا و استخر و پلاژ تفریح می کنند و از مشروبات هر چه بخواهند می خوردند... آن وقت در این روزنامه ها و مجله ها که از تهران می آید می نویسند ملکه مادر یک گیلاس کنیاک می خورده است! آیا خوردن یک گیلاس کنیاک جرم است.»(3) ملاحظه می فرمایید که ملکه مادر چنین اعمالی را نه تنها جرم نمی داند، بلکه از این که در مطبوعات ایران نسبت به آن حساسیت نشان می دهند ابراز تعجب می کند.
شاه و ملکه نه تنها خود به مشروب خواری معتاد بودند، بکله فرزندان کوچک و غیر بالغشان را نیز به این گناه آلوده می کردد. در جشنی که به مناسبت سیزدهمین سال ازدواج شاه و ملکه در کاخ ملکه مادر برقرار شد «فرزندان شاه هم حضور داشتند و اجازه یافتند لبی تر کنند!».
هویدا، نخست وزیر معمولاً در جلسات عیاشی چنان در خوردن مشروبات زیاده روی می کرد که گاه بدمستیهایش او را ملعبه دیگران قرار می داد و گاه بدمستیهای او شأن کشور را نیز پایین می آورد. در ضیافتی که به افتخار ولیعهد بحرین برقرار شد، هویدا چنان بدسمیت کرد که چند بار در مقابل سیفر امریکا دست به چاپلوسی زد: « چاپلوسی احمقانه ای که چون در برابر آن همه مقامات خارجی صورت گرفت صورت خوشی نداشت.»(4)
طبق یک سند از وزارت دربار از تاریه 1338/6/21 تا 1339/6/21 به مدت یک سال، در زمانی که وضع اقتصادی ایران به شدت خراب بود، دربار از شرکت لینج 204 صندوق، 3610 بطری مشروب خارجی خریداری نمده است.(5) حال از شرکتهای دیگر چقدر خریداری شده است معلوم نیست. مطابق همین اسناد از تاریخ 1346/2/5 تا 1346/12/2 با هزینه دربار 253 صندوق انواع مشروبات، از طریق گمرک به کاخ اختصاصی اشرف در تهران وارد شده است.(6)
ورود مشروئبات الگلی از خارج برای دربار از گمرک در سالهای پایانی رژیم چنان شدت گرفت و چنان تنفری در مردم ایجاد کرد که شهریور 1357 دفتر امور مالی و گمرکی دربار شاهنشاهی متوجه موضوع شد و به کامبیز آتابای مدیر کل دربار نوشت « ترخیص مشروبات الکلی با استفاده از معافیت گمرکی دربار شاهنشاهی در حال حاضر دور از مصلحت است.»(7)
قمار بازی:
انواع قمار در دربار پهلوی به شکل یک تفریح روزمره درآمده بود. اما در دربار هیچ کس در قماربازی به پای اشرف و شاه نمی رسید. «از مشکلات اخلاقی اشرف قمار بازی مفرط او بود... اشرف بیشتر شبهای تابستان در رستوران دربند، بساط قمار راه می انداخت و زمستانها هم این بساط در کاخ اختصاصی به راه بود.»(8) اشرف چنان در قمار بازی خود را صاحب انحصار می دید که به گزارش ساواک «جلسات قمار دربار شاهنشاهی که قبلاً در کاخ اختصاصی برقرار می شد به کا والاحضرت اشرف پهلوی منتقل گردیده و روزهای چهار شنبه هر هفته اعضاء خاندان جلیلی سلطنتی پس از صرف ناهار تا پاسی از شب به بازی مشغول می گردند.» در این جلسات، قمار نه به عنوان یک بازی و تفریح، بلکه به عنوان برد و باخت جدی صورت می گرفت. طبق همین گزارش «والاحضرت شاهپور محمود رضا مبلغ 2/5 میلیون ریال باخته اند.» نقش اشرف در قماربازی دربار، نقش یک تشویق کننده بود و حتی «محمد رضا را به مجالس قمارش دعوت می کرد و سپس او را تشویق و تحریک می کرد.»(9)اشرف وقتی به خارج از کشور می رفت نیز یک مشتری دائم قمارخانه های اروپا بود. در سال 1338 که هنوز فساد دربار به اوج خود نرسیده بود، به گزارش ساواک اشرف در تعطیلات عید نوروز «در یکی از قمارخانه های پاریس مبلغی در حدود سیصد و پنجاه هزار ریال باخته بود.» در اواخر عمر رژیم اشرف بیشتر اوقات خود را در قمارخانه های اروپایی می گذراند. اشرف خود به مناسبتی در خاطراتش می نویسدک « در تابستان 1355 با عده ای از دوستان در منزلم در ژوئن دپن به سر می بردم... پس از شام به کازینو پام پیچ در انتهای دیگر بولوار رفتیم نزدیک ساعت سه بامداد از کازینو خارج شدیم.(10) این زندگی شخصیت دوم دربار شاهنشاهی ایران بود.
شاه نیز به شدت به قمار معتاد شده بود. او همیشه بعد از ناهار به قمار می پرداخت.(11) البته شبهایی که به فسادهای دیگر مشغول نبود رو به قمار می اورد. «میهمانیهای آخر شب بیشتری به پوکر می انجامید».(12) زیرا «محمد رضا پهلوی تمام عمر عاشق بازی پوکر بوده است» و تنها وقتی که « در یک شب حدود 700000 پوند باخت این بازی را کنار گذاشت» و بعدها فقط به بازی بریج اکتفا می کرد.(13) طبق گزارشات نزدیکان شاه، محمد رضا در قماربازی هم شانس چندانی نداشت. « در مجموع در یک شب حتماً محمد رضا 40-50 میلیون تومان می باخت.» البته این نیز از شینتهای اشرف ذکر شده است. اشرف باندی از قماربازان حرفه ای مانند اسکندری و محمود حاجبی را درست کرده بود و محمد رضا را تشویق به قمار با آنها می کرد و سپس با تقلب و کمک کردن به آنها مبالغی را از محمد رضا می بردند و اشرف « قسمت عمده را خودش بر می داشت به حاجبی و اسکندری هم چندی میلیونی می داد.»(14)
شاه در قمار، هم بازی مخصوصی داشت که تا آخر با شاه بودند. محمود حاجبی، پروفسور یحیی عدل، سناتور و جراح معروف ابولحسن ابتهاج از هم بازیهای حرفه ای شاه بودند.
قماربازی دربار شاهنشاهی تا اعماق ارکان نظام نفوذ کرده بود. علم وزیر دربار چندین کازینو در ایران تأسیس کرد(15) که مهم ترین آنها کازینوی بزرگ کیش بود. هویدا نیز به این موضوع اذعان کرده و گفته است: « هم اکنون در کنار دریای خزر سه کازینو به مقیاس وسیع مشغول کار است که یکی به خواهر شاه، دیگری به برادرش و سومی هم به بنیاد پهلوی تعلق دارد.»(16) قماربازی حتی در بین محافظین شاه و دانشجویان دانشکده افسرید نی زکه مهم ترین رکن محخافظت از رژیم بودند به نحو فزاینده ای نفوذ کرده بود.(17) رسوایی بزرگی که در سال 1355 برای رژیم به بار آمد، باخت بزرگ امیر تیمور سفیر شاهنشاهی در انگلیس بود. در روزنامه های انگلیسی اعلام شد که سفیر ایران یک میلیون پاوند باخته است. وی بعداً خودکشی کرد و لاونس رئیس یکی از قمارخانه های 170000 پاوند به عنوان بدهکاری سفیر از سفارت ایران درخواست کرد.(18) قمار بازی دربار علاوه بر این که ذهنیت بسیار منفی در بین مردم ایجاد کرده بود، این سوال را به ذهن می آورد که شاهی که اجازه تصمیم گیری را از دولت، نخست وزیر و وزاء سلب کرده بود، با این اعتیاد به قمار، کی وقت فکر کردن در حل مشکلات کشور را دارد؟
سگ بازی:
سگ در اسلام محترم است و حتی مانند انسانها برای او دیه وضع شده است. داشتن سگ گله، شکار یو نگهبان در اسلام به رسمیت شناخته شده و مالکیت آنها محترم دانسته شده است، اما سگ بازی در اسلام مردود شمرده شده است. سگ به نظر اسلام عین نجاست است و نمی تواند در محل خواب و زندگی خصوصی رفت و آمد داشته باشد. سگ بازی در نزد شیعیان عملی ناپسند است و معتقدند یکی از رفتار سبک سرانه یزید بود. به همین جهت خانواده پهلوی نیز مورد انتقاد شیعیان ایرانی قرار می گرفتند. زیرا سگ عضوی از خانواده پهلوی شده بود. لسلی بلانک زندگینامه نویس رسمی ملکه می نویسد: « حضور سگها در اطراف میز غذاخوری این احساس را القء می کرد که افراد خانواده خوش می گذرد حتی پیشخدمت ها اگر چه بدون شک از سگها وحشت داشتند، ولی یاد گرفته بود که حیوانات بخشی از زندگی خانواده سلطنت را تشکیل می دهند.»(19)شاه همیشه چند سگ قوی الجثه در کنار خود داشت که هز تازه واردی را به وحشت می انداخت. مارگارت لاینگ در مصاحبه ای که با شاه داشت، سگ شاه او را غافلگیر کرد. «ناگهان موجودی از ته تالار ظاهر شد که مرا بر بر نگاه می کرد و می پایید، یک سگ شکاری سفید و پشمالوی نژاد اسکای (Eske) با هیکل درشت».(20) به گزارش پرویز راجیف سفیر شاهنشاه در انگلیس وحشت خود را از سگ شاه در ملاقاتهایش پنهان نمی کند و می نویسد: « به محض این که وارد دفتر مخصوص شاه شدم یک سگ دانمارکی بزرگ خرناسه کشید و به طرفم پارس کرد؛ ولی بلافاصله با شنیدن صدای شاه از حمله به من دست برداشت و کنار مبل چرمی نشست».(21) سگ شاه چنان جزء خانواده شاه شده بود که حق داشت سر سفره بیاید و «پوزه اش را در بشقابهای اشخاص فرو برد.» یک مرتبه که «شهبانو مصممانه کوشید جلوی سگ شاه، سگی غول پیکر از نژاد دانمارکی را بگیرد» که سر در غذا ها نبرد، مورد اعتراض شاه قرار گرفت و پرسید: « فکر می کنید که چکار می کنید؟» شاه در آخرین سفرش نیز سگهایش را به هر جا می رفت همراه خودش می برد.(22)
اشرف نیز در سگ بازی از برادرش کم نمی آورد. وی معمولاً در محوطه کاخ « با سگ محبوبش فیدل» مشغول بازی بود و چون از سگهای ایرانی خوشش نمی آمد، در مسافرت اروپا سگهایی را خردیاری و «به تهران ارسال فرموده اند که به گمرک مهرآباد رسید.»(23)
شکس نیز در سگ بازی گوی سبقت را از برادر و خواهرش ربوده بود. او همیشه در مسافرتها با سگهایش به این طرف و آن طرف می رفت. « هر موقع والاحضرت شمس با هواپیما سفر می کرد، معمولاً یکی دو ردیف صندلی را نیز برای تأمین آسایش سگهای همراهش اختصاص می داد.»(24) شمس آنچنان در سگ بازی افراط می کرد که گاه مورد سرزنش شاه قرار می گرفت. یک بار شاه درباره شمس به علم گفت:
متأسفانه باید بگویم که این را هم باید حمل بر خودپسندی احمقانه او کرد که با همراهانش ده سگ و دو برابر همین تعداد گربه به این طرف و آن طرف آمریکا جولان می دهد.(25)
استعمال مواد مخدر:
دربار پهلوی به رغم همه شعارهای مبارزه با مواد مخدر، خود به آن آلوده بود. شاید کسی باور نکند که رضاشاه با آن همه خشونت و وحشتنی که از خود باقی گذاشته است به مواد مخدر معتاد بوده است. همسرش ملکه مادر بر این داستان شگفت اعتراف دارد: « رضا مطابق عادت معمول صبحها که از خواب بلند می شد، به اندازه یک پشت ناخن تریاک استعمال می کرد و ایضاً شبها هم.»(26) شاه در مورد این که رضا شاه کمتر سرما می خورد به علم گفت: « پدرم... کمی تریاک می کشید و در تمام عمرش دچار سرماخوردگی نشد.»(27) رضا شاه هنگام تبعید یکی از چیزهایی که با خود برد یک جعبه تریاک بود. او در کشتی انگلیسی بساط تریاک کشی راه انداخته بود و «وقتی بوی تریاک از کابین رضا بیرون می زد در کابین اردحام می کردند تا از بوی تریاک کیفور شوند. کاپیتان انگلیسی و یکی دو صاحب منصب عمده هم که با رضا طرح دوستی ریخته بودند به کابین او می رفتند و یکی دو بست می زدند.» مصاحبت رضا شاه با ملوانان انگلیسی این نتیجه را داد که « چند نفر از خدمه کشتی بندرا(28) تا رسیدن به مقصد تریاکی شدند.»(29)بدیهی است که سفر یک ماهه رضا شاه اگر ای اثر را برای خدمه کشتی انگلیسی داشته، همسر و رضا شاه نمی توانسته اند از این نصیب بی بهره باشد. لذا ملکه مادر اعتراف می کند که چون «رضا روزانه یک بار صبح موقع رفتن به کاخ شهری چند بست تریاک استعمال می کرد»، من نیز « این عادت را از رضا گرفتم» و هنگامی که ملکه مادر از ایران فرار کرد، پزشکان و تریاک را برای [او] قطع» کردند وباعث شد همه چیزش به هم بخورد.
عادت رضا شاه نه تنها همسرش را معتاددکرد، بلکه باعث شد « در بین بچه های رضا، غلامرضا، حمیدرضا تریاکی حرفه ای شدند.»(30) محمود رضا نیز به تریاک معتاد شده بود.(31)
البته محمد رضا نیز از پدر این نشان را به ارث برد، گرچه معتاد نشد، اما «محمد رضا بعضی شبها بساط تریاک پهن» می کرد و با معشوقه هایش بستی می زد.(32) محمد رضا در ابتدای کار از روی تفنن تریاک می کشید، ولی همنشینی با رفیق بد او را معتاد کرد. « محمد رضا اواخر سال 1355 به بعد که درد ناشی از سرطان به او فشار می آورد به توصیه دولو به تریاک روی آورد.»(33)
کی گویند مواد مخدر مانند مانند ویروس در خانواده مسری است به همین جهت «کودکان درباری هم دست در کار بودند،بعضی از آنها در سالهای دهه 1970 در نهایت بی بند و باری می زیستند، مقادیر زیادی مواد مخدر به ویژه کوکائین به ایران وارد می کردند و موقعیت والدینشان مانع از این می شد که مقامات گمرکی جامه دانهایشان را بگرداند.» البته آنها نمی توانستند همیشه از هر گمرکی عبور کنند، یک بار «مأموران گمرک انگلستان 0در شهریور 1353) والاگهر بهزاد، پسر حمید رضا را که می خواست با مقدار کمی حشیش از فوردگاه هیث رو بگذرد، گرفته اند. پسرک را 50 لیره جریمه کرده اند، اما سفیر ما توانست از درز کردن خبر به مطبوعات جلوگیری کند.»(34)
به گزارش ساواک، طبق یک خبر علت اصلی جدایی شهناز دختر شاه و اردشیر زاهدی، اعتیاد شهناز به هروئین بود.(35) اما این موضوع بعید می نماید؛ چرا که خود اردشیر زاهدی تیم راه اندازی بساط تریاک در سفارت ایران در آمریکا بود.(36)
عیاشی دربار:
خوش گذرانیها، عیاشیها، مجالس رقص و آواز بی وقفه در ردبار ادامه داشت. مهمانیهای پرلهو و لعب دربار بیشتر به افسانه ها و داستانهای هزار و یک شب شباهت داشت. شب که فرا می رسید « زندگی شبانه و خصوصی آنها شروع می شد. شاه زمستانها معمولاً در کاخ نیاوران به سر می برد و تابستانها غیر از ایامی که به شمال می رفت به کاخ اختصاصی سعدآباد می رفت و معمولآً کمتر شبی بود که گذران شبانه در کاخ اختصاصی توأم با یک برنامه سرگرم کنندهنباشد. به طور معمول هفته ای سه شب مهمانی خصوصی در دربار برگزار می شد.» در این میهمانی «حلقه دوستان شاه و فرح» شرکت می کردند. در این مجالس خوانندگانی مانند ستاره، کورس سرهنگ زاده، گوگوش و هایده دعوت می شدند. غیر از شاه، ملکه مادر نیز هفته ای یک بار و هر سال شب 28 مرداد، میهمانی می داد. فریده دیبا، اشرف، فامه پهلوی، نیز گاهی میهمانی می دادند.(37) معمولاً این میهمانیها از ساعت 8 شب تا 8 صبح طول می کشید.(38)در این مجلس گاهی اوقات «ویگن و پوران شاپوری، چند ترانه به اتفاقف اجرا یم کردند.» محمد رضا موسیقی جاز را می پسندید و به همین جهت « خواننده مورد علاقه او فرانک سیناترا بود که از دوستا بسیار نزدیک شاه به شمار می آمد.» شاه چنان به این مجالس عادت کرده بود که «تا روزی که در ایران بود برنامه های هنری شبانه او هرگز قطع نشد.» فرح نیز به دلیل تأثیر از فرهنگ فرانسوی از خوانندگانی ننظیر ژوداسن» دعوت می کرد تا به تهران بیابند. گاهی اوقات در این میهمانیها اعمالی جنون آمیز مرتکب می شدند: « برای نمونه یک زن آبرومند[!!] حاضر می شد در برابر شرط بندیهای کلان به تمام، در جلو حاضرات لخت شود و به اصطلاح غربی ها استریپ تیز کند!» در این میهمانی ها سرو «مشروبات الکلی بسیار عادی بود، اما در پاره ای از ضیافت ها بساز تریاک کشی را هم می گستراندند.» البته اگر اشرف در این مجالس بود، شور و حالی دیگر می شد، زیرا «گاهی اوقات در حضور دیگران زن شوهرداری را تشویق به معاشقه با یک مرد زن دار می کرد.» این محالس همواره از نوآوری و ابتکار برخوردار بود. گاهی اوفات « چراغ ها را خاموش می کردند و می گفتند « هر کس نفر بغل دستی خود را ببوسد» بعض حضار تازه وارد این این که می دیدند « خواهر پادشاه اجازه می دهد میرآخور شاه و یا آدمی بدرفتار مثل رحیم علی خرم او را ببوسد« تعجب می کردند.(39)
عیاشیهای ملکه مادر زیر بنایی تر بود، زیرا او دربار دنیای اعتقادی فیلسوفانه داشت، به قول خودش» « بنده معتقد هستم دو روز عمر را انسان باید در خوشی و با سرخوشی بگذراند. در دنیا آن قدر وسایل کامجویی و لذت بردن هست که عمر انسان کفاف استفاده از آنها را نمی دهد و انسان تا به خودش بیاید همه اعضا و جوارحش از کار افتاده» است.(40) به همین جهت نه تنها مجالس عیاشی دربار او را ارضاء نمی کرد، بلکه همیشه به ابتذال غربیها از این که می دید « کنار پیاده رو دو نف رجوان با هم مغازله می کنند» غبطه می خورد.(41)
اشرف نیز از فرهنگ ایرانی به شدت دلگیر بود، زریا نمی توانست مقررات فرهنگی را نادیده بگیرد. او در مورد مجالس « موسیقی و رقص» که با دوست پسرش مهریور تیمورتاش و برادرش هوشنگ داشت، از این که « بر اساس ضوابط غرب یمناسب و مطلوب شناخته می شد»، به وجد می آمد. اما چون آن را خارج « از چارچوب اخلاق و آداب و رسوم ایران» می دانست،(42) رنج می برد. ای کاش می دانستیم اشرف بیش از این عیاشی چه کار دیگری را می توانست انجام بدهد که به احترام آداب ایرانی آن را ترک کرده است!
عیاشیهای دربار، گاه ابتذال را به جایی می رساندند که وزیر دادگستری رژیم، غلامرضا کیانپور که باید مظهر وزانت و تقوا باشد «لباس زنانه می پوشید و حرکات و اطوار زنانه در می اورد و ضمن خواندن اشعار و ترانه های ضربی می رقصید و باعث شعف غیر قابل توصیف حضار می شد.» قلی ناصری، ملیجک شاه در حضور شاه نخست وزیر را به استهزاء می گرفت و «ادهای زنانه ای را در می آورد که مخث بودن هویدا را نشان بدهد» و شاه بسیار لذت می برد.(43) البته خود هویدا نی زدست کمی از دلقک ها نداشت در مجالس ملکه مادر «اصلاً ملاحظه مقام خود شرا نمی کرد و خیل لودگی می کرد.»(44)
شاه علاوه بر این مجالس رسمی، گاهی همراه علم به مجالسی می رفت که موجب ناراحتی فرح می شد. البته علم سعی می کرد فرح را به دنبال نخود سیاه بفرستد. مثلاً ملکه را برای اسکی به جنوب می فرستاد و «همراه شاه به یک مجلس خوشگذرانی بسیار جالب می رفت.» البته فرح هم پی به این مجالس برده بود و از دست علم عصبانی بود. زیرا «هشابنو معتقد بود که» علم «و شوهرش با هم به الواطی می روند» علم سپس اذعان می کند که اعتقاد شهبانو « از واقعیت چندان دور نیست.»(45)
تفریح و تفرج:
دربار پهلوی، دربار عیاشان بود و خاندان سلطنت لحظه یا زا کامجویی فلت نمی کردند. حکایت سفرهای تفریحی شاه خود بحثی جداگانه دارد. شاه و خانواده اش هر سال ایام تعطیات نوروز را گاه تا چهل روز در آمرکیا به خوشگذرانی می پرداختند و پس از ساختن مجموعه کاخهای در جزیره کیش ایام نوروز را در این جزیره سپری می کردند. تابستان نیز یک ماه در نوشهر و رامسر به تفریح می پرداختند و چهل روز نیز در زمستان به سوئیس می رفتند تا در دامنه کوههای آلپ به تفریح و اسکی بپردازند.کیش جزیره ای مرجانی در خلیج فارس است که حدود صد کیلومتر مربع وسعت دارد. زیباترین سواحل جهان در کیش گسترده شده است. سپهبد نصیری رئیس ساواک طرحی را به شاه ارائه داد که این جزیره محل تفریحات زمستانی شود. شاه و فرح این فکر را پسندیدند.(46) بنا به پیشنهاد وزیر دربار شرکتی به نام شرکت عمران کیش به نام مهندس منصف، یکی از اقوام علم تأسیس شد و با بودجه ای هنگفت کار ساخت و ساز را شروع کرد. در مدت کوتاهی تأسیسات زیر بنایی آن، نیروگاهف راه، آب شیرین کن و فوردگاه با هزینه وزارات دربار و طرح و نقشه شرکتهای آمریکایی تأسیس شد. پنج کاخ به نام کاخ شاه، کاخ شهبانو، کاخ ولیعهد، کاخ علم و کاخ هویدا، یک هتل بزرگ و یک کازینو ساخته شد.
تصمیم دربار این بود که «کیش از نظر شیکی و تحمل بی نظیر باشد و مونت کارلوی خاورمیانه شود، بهشتی در خلیج فارس باشد.»(47) به همین جهت با بودجه گزافی به جنگل کاری پرداختند و آب دریا را با هزینه سرسام آور شیرین و توسط تأسیسات قطره ای آبیاری می کردند. پس از اتمام ساخت و ساز کیش، علم سند آن را به نام شاه کرد و آن را به شاه تقدیم کرد. شاع عصبانی شد و آن به به صورت علم پرت کرد و گفت: « چرا می خواهی مرا صاحب یک تکه زمین ناقابل کنی؟ بی آنکه بخواهم ادعای مالکیت خصوصی قطعه زمینی را بکنم، تمام این مملکت به من تعلق دارد! همه چیز در اختیار یک رهبر قدرتمند است.»(48) همانطوری که شاه گفت: جزیره کیش مانند همه ایران ملک خصوصی و محل خوشگذرانی دربار شد. به گفته ملکه مادر، کیش «واقعاً دلچسب بود که در مهرآباد سوار هواپیما می شدیم در حالی که تهران زیر برف سنگین سغیدپوش بود، به فاصله یک ساعت وارد کیش می شدیم و اب تنی (شنا) می کردیم. چند نفر از غواصان نیروی دریایی با تفنگهای مخصوص صید کوسه همراه ما به آب می زدند.»049)
در این جزیره به دستور شاه همه نوع وسایل تفریحی حتی اسب برای سوارکاری شاه مهیا شد.(50) انواع قایقهای تندرو را برای تفریح شاه، فرح و ولیعهد از آمرکیا خریدند.م انبارهای کاخها چنان انباشته از مشروبات الکلی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط دهها کامیون به بیرون منتقل شد و منهدم گردی. چون در این جزیره همه شخصیتهای درجه اول دربار دارای کاخ اختصاصی بودند، هر کدام هواپیماهای جداگانه نیز برای تفریح به کیش می رفتند.(51) برای تمام کرد عیش دربار «از مؤسسه مادام کلود دختران تلفنی را با هواپیمای کنکورد از پاریس می آوردند. به سفیر انگلیس اطمینان دادند که تعداد دختران انگلیسی نیز وجود دارند.»(52) هتل بزرگی هم در این جزیره ساخته شد که مخصوص سایر میهمانان و درباریان بود. در این هتل نیز « با کلید هر اتاقی دختری به درون آن اتاق فرستاده می شد. کازینو نیز آماده کار بود.»(53)
شاه« همه ساله تعطیلات تابستانی را در نوشهر می گذراند»، حتی در تابستان 57 که رژیمش در حال متلاشی شدن بود.(54) وی «طرحی بزرگ هم تهیه کرده بود تا در نوشهر افامتگاهی مناسب بسازد و پایتخت تابستانی ایران را به نوشهر منتقل کند که بازی روزگار به او مهلت اجرای این کار را نداد.»(55)
البته شاه کاخی در کلاردشت و جایگاهی در رامسر داشت که گهگاه نیز در فصل سرما به آنجا مسافرت می کرد. شاه همه ساله تعطیلات زمستانی خود را که از اواسط دی ماه تا اوایل اسفندا به طور می انجامید، به سوئیس می رفت. وی ابتدا به ارتیش می رفت و پس از معاینان پزشکی تفریح خود را در سن موریتس آغاز می کرد.(56) گاه این تعطیلات به چهل روز می کشید. شاه در پایخ خبرنگاری که از وی پرسید: « شما در سال دو ماه تعطیلی دارید و به سوئیس مسافرت می کنید.» گفت: « شاید کمی بیشتر! اما همه اش هم تعطیلی و بی کاری نیست.»(57)
علت انتخاب سن موریتس در سوئیس کوههای پر از برف آنجا بود تا شاه و ملکه بتوانند اسکی کنند. سن موریتس در جنوب شرقی سوئیس و در دامنه های سلسله جبال کوههای آلپ قرار دارد. این شهر از شهرهای لوکس و پرهزینه سوئیس است که به دلیل برف فراوان؛، بیشتر سرمایه داران دنیا از اول ژانویه برای خشگذرانی تعطیلات به آنجا سفر می کنند. دربار پهلوی هر سال دو طبقه از گراند هتل شهر را به مدت دو ماه برای شاه و ملکه و همراهانشان اجاره می کردند، «هواپیماهای اختصاصی متعدد بین تهران و زوریخ پرواز می کردند تا روزانه علاوه بر جا به جا کردن درباریان و مقامات کشور، انواع و اقسام وسایل مورد نیاز شاه و اطرافیانش مثل لباس پوست خز، مواد غذایی، وسایل مصرفی وحتی مشروبات الکلی را از ایران به سوئیس و بالعکس حمل کنند.»(58) شاه چون اقامت خود را در هتل مطابق شأن شاه نمی دانست دستور داد از بودجه کشور یک ویلای مجللی را در سن موریتس خریداری کنند. «خرید ویلا همراه اب اصلاحات و تغییر دکوراسیون داخلی آن توسط طراحان معروف فرانسوی و دانمارکی روی هم رفته مبلغی حدود سه میلیون پاوند هزینه به بار آورد، تا آنگاه در زمستان 1970 شاه و ملکه علی رغم انتقادهای سخت مردم سوئیس، پس از ورود به سن موریتس در ویلای سوورتا اقامت کنند.»(59)
شاه دستور داد تا پشت ویلا یک ورزشگاه اختصاصی با مدرنترین وسایل ورزشی نیز تأسیس کنند، گاهی برای اوردن یک پماد مخصوص خارش دست شاه، یک هواپیما از سوئیس به ایران پرواز می کرد و باز می گشت.(60) محمد رضا و ملکه هیچگاه و برای هیچ مسئله ای از اسکی سن موریتس نمی گذشتند. به قول ملکه مادر تنها در سال 1357 بود که با اینکه « رسمتان ها عادت داشت برای اسکی و استراحت زمستانی به سوئیس برو آن سال نرفت و در ایران ماند.»(61) البته باید تذکر داد که شاه و ملکه در آن سال در 27 دی به مسافرت رفتند؛ ولی به سفری که دیگر بازگشت نداشت.
نادینی:
رژیم پهلوی پس از تثبیت پایه های حکومت، به دلیل ماهیت ضد دینی اش ستیز با اسلام را آغاز کرد و در اواخر، علناً ارزشهای دینی را به چالش کشید و بی اعتنا به عقاید دینی مردم از هیچ کوششی برای نابودی شریعت دریغ نکرد.رشا شاه با تظاهر به ارزشهای دینی، روحانیت و نمادهای شیغی به قدرت رسید، اما به دلیل غرب گرایی، تمرکزگرایی و ناسیونالیسم افراطی به جنگ همه ارزشها رفت. گرچه ماهیت رژیم عامل اصلی اسلام ستیزی رضا شاه بود، اما اعتقادات شخصی او نیز عامل بسیار تعیین کننده در رفتار ضد دینی بود. به گفته همسر رضا شاه: « رضا اهل نماز و روزه و این قبیل امور نبود، به اصطلاح هرهری مذهب بود.»(62)
رضا شاه برای بی دینی خود استدلال هم ارائه می کرد. وی «می گفت مگر خدا عرب هست که ما باید روزی پنج نوبت با او عربی صحبت کنیم؟! روزه هم نمی گرفت و می گفت: « انسان هر وفت گشنه می شود باید غذا بخورد والا دچار مریضی خواهد شد». وی کم به دین ایرانی اعتقاد پیدا کرد و می گفت: «اسلام دین و آیین عربهای بیابانگرد است و قبل زا اینکه عرب ها خداشناس شوند، ایرانی ها خداشناس یوده و پیامبر خودشان را داشته اند.»(63)
همسر رضاشاه،فروغی، کسروی، ادیب الممالک وعبدالله مستوفی را در نادینی رضاشاه و خانواده وی مرثر می داند. او معتقد است خصوصاً فروغی با تمجید از دین زرتشت و نقل داستانهای تاریخی « باعث می شد که بچه های من از دین و مذهب و عربها منتفر شوند.»(64)
رضا شاه برای احیای ناسیونالیسم و ایران قبل از اسلام « در ساعات یی کاری و فراغت از اهل علم می خواست تا برایش مطالب تاریخی تعریف کنند. افرادی مثل ادیب الممالک، عبدالله مستوفی، کسروی و امثالهم پیش رضا می آمدند و از تاریخ گذشته ایران داستانهای شگرفت می گفتند.»(65)
اولین مبارزه رضا شاه با شریعت، زمانی آغاز شد که «حکومت [وی] قوت و قدرت و قوام زیادی پیدا کرد، اظهار داشت که می خواهد جلوی این آخوند بازیها را بگیرد.» وی «دستور داد تا توپ افطار و سحر را بی ترتیب و نظم در کنند.» یعنی «توپ افطار را نیم ساعت بعد از مغرب و توپ سحر را یکی دو ساعت جلوتر از طلوع فجر می انداختند.» چون مردم ساعت نداشتند و تنها اعلام ساعات شرعی از طریق شلیک توپ بود، با این کار مردم را «به واسطه درازای ساعات روزه از روزه بری می کردند!!»(66) گرچه مردم متدین از این اعمال شیطانی از دین بری نمی شدند؛ ولی موجب بی اعتمادی مردم به رضا شاه می گردید.
پس از سقوط رضا شاه، پسرش محمد رضا سعی کرد از پدرش عبرت بگیرد و با مذهب از در اشتی دراید. رفتن به زیارت امام رضا (ع)، دیدار با مرجعیت شیعه، ایت اله بروجردی و تعمیر بقاع متبرکه از تنفر نیروهای مذهبی نسبت به وی کاست، اما ماهیت نادینی محمد رضا هم چندان درپرده غیب پنهان نماند. بعد از فوت آیت الله بروجردی، بنای بدرفتاری با حوزه ها را برداشت، مدرسه فیضیه نماد روجحانیت را مورد حمله قرار داد، بسیاری از علما را دستگیر، امام خمینی را بازداشت و در 15 خرداد نیروهای مذهبی را قتل عام کرد.
پس از تبعید امام خمینف شاه علناً در مجالس عمومی مشروب خواری می کرد، با حجاب، مظهر ایمان زن مسلمان مخالفت می کرد و لاابالیگری را گسترش می داد و چون خود جزبزه پدر را نداشت نسبت به پدرش اعتراض می کرد و می گفت: « پدرم اشتباهی بزرگ کرد، او وقت کافی داشت تا مثل آتاتورک همگی روحانیون را از دم تیغ بگذراند!»(67)
دربار خوب می دانست نا دیده گرفتن سنتهای مذهبی چه تأثیر سوئی در بین مردم خواهد دااشت. علم، وزیر درار از این که شاه در شب احیا و شهادت حضرت امیر سلام الله علیه، ضایفت شامی را به مناسبت ورود پادشاه سابق آلبانی در کاخ برقرار کرده بودند، سخت وحشت داشت و معتقد بود که « در میان افسران، تعداد بسیاری از افرادا متعصب مذهبی وجود دارد و چه بسا احمقهای دیگر در میان سربازان» باشند که « این ضیافت دادن در این شب خطر بزرگی» به همراه داشته باشد.(68) علم حتی نفوذ سنتهای مذهبی را در بین خدمه دربار و سربازان گارد لمس کرده بود و سعی می کرد در ایام مذهبی شاه را از بی دینی باز دارد. زیرا «سربازهای عادی به آسانی تحت تدثیر متعصبین مذهبی قرار می گیرند و باید مراقبشان بود به همین دلیل است که شبهای سوگواری مذهبی افراد باید دقیقاً مراقب رفتارشان باشند.» علم برای شاه نمونه آورد و گفت: « در یکی از این ایام من و معشوقه ام در شیراز بودیم. ما در نهایت پنهان کاری عمل می کردیم، معهذا خدمه من از پذیرایی ما خودداری می کردند.»(69) با این حال دربار حاصر نمی شد رعایت احترام محرم را بنماید وجشنها را تعطیل کند. علم استدلال می کرد: « ما نمی توانیم سنتهای ملی را بابت مراسم بی معنا کنار بگذاریم؛ حتی اگر نوروز با روز عاشورا مصادف شود!!» و شاه نیز آن را تأیید می کرد.(70)
شاه با این که سعی می کرد با داستان سراییهایی مانند خواب و مکاشفه خود را حذهبی جلوه دهد، اما ماهیت غیر مذهبی اش همیشه بر فریب کاریهای او غلبه داشت. به قول پروین غفاری معشوقه شاه: « شاه به هیچ وجه روحیه مذهبی و اعتقا دینی نداشت وتمام ادعاهایی که بعدها در کتابهایی که به نام و می نوشتند و حاکی از ارتباط معنوی او با اولیاء بود دروغ محض بوده است. در تمام دوران کودکی که من او را شناختم هیچگاه ندیدن که او نماز بگزارد یا روزه بگیرد. آخر چگونه شاهی که هر شب تا دیر وقت سرگرم زنبارگی و مشروب خواری بود به دین و خدا فکر کند.»(71)
شمش خواهر شاه، رسماً مذهب کاتولیک را برگزید و در مهر 1354 همراه شوهرش پهلبد با پاپ ملاقات کرد.(72) البته شمس بعداز جدایی ااز فریدون جم با وینسنت هیلر آمریکایی ازدواج کرد و مذهب شوهرش را برگزید. گرچه شمس حتی یک مسیحی مؤمن هم نبود، ولی برای تظاهر، در محوطه کاخ اختصاصی خود در مهرشهر کرج، یک کلیسای اختصاصی ساخته بود و یکشنبه ها به آنجا می رفت.(73)
هیودا، نخست وزیر سیزده ساله محمد رضا نیز در لادینی مانند ارباب خود بود. او «دین را زاییده توهم مغز بشر می دانست و می گفت بهترین ادیان پای بند نبودن به هیچ دین و مذهبی است» و مانند را شاه » از دین اسلام به عنوان دین تازیان نام می برد.»(74)
هویدا یک بهایی زاده بود، به همین جهت مردم او را بهایی می دانستند؛ ولی ملکه مادر معتقد است: « هویدا حتی بهایی هم نبود و به هیچ مسلک و دینی وابستگی نداشت و خودش می گفت در سیاست بهترین مسلک این است که آدم به هیچ مسلکی پای بند نباشد.»(75)
فرح نیز مانند سایر درباریان پای بند مذهب نبود وسعی می کرد ارزشهای دینی را فدای فرهنگ ایران باشتان کند. نقش او در برپایی جشن هنر شیراز برای احیا فرهنگ غیر مذهبی ایران در جای خود خواهد آمد. در همین جشنها بود که به خاطر اجرای یک تئاتر توسط یک گروه خارجی دربازار شیراز، وی دستور داد تا «اذان مغرب راز از صدای بلندگوی مسجد بازار شیراز» قطع کنند.(76) فرح سعی می کرد با احیای مذهب زردشت اسلام را کمرنگ کند. او در این جهت از هیچ اقدامی فروگذار نمی کرد. با ابتکار فرح کنگره زرتشتیان جهان در ایران برقرار شد. این کنگره درست در وسط ماه رمضان آغاز به کار کرد و در این ماه مقدس از میاهمانان با شامپانی پذیرایی شد.(77)
بی اعتقادی دربار به اسلام موجب تلاش آنها جهت ترویج سایر مذاهب و نحله ها شده بود. از این جهت شاه «بدش نمی آمد بهاییگری در ایران رشد کند و نیرویی در برابر اسلام تبدیل گردد.»(78) به همین دلیل بود که یک بار شاهد رشد بهائیان و نفوذ آنها در ارکان دولت بودیم. ناگهان چهار نفر بهایی، سپهبد اسداله صنیعی، وزیر جنگ، منصور روحانی وزیر آب و برق و کشاورزی، خان فرخ رو پارسا، وزیر آموز شو پرورش و هوشنگ نهاوندی وزیر کار، آبادانی و مسکن وزیر دولت هویدا شدند.
«ساواک به محمد رضا هشدار می داد که اجتماع بهائیان در دولت موجب بروز ناخرسندی مردم می شود، اما محمد رضا این هشدارها را نادیده می گرفت»(79) نفوذ بهائیان در ارکان دولت، خصوصاً حضور عبدالکرین ایادی مرد قدرتمند بهائیان در دربار شاه موجب امید بهائیان شد. آنان رسماً اعلام می کردند: این بهائیان «مأموریت دارند که از هر فرصتی استفاده کرده و مسلک بهایی را در ردبار شاهنشاهی به خصوص خاندان جلیل سلطنت اشاعه دهند.»
پی نوشت ها :
1. غفاری، پروین؛ پیشین، ص 45.
2. پهلوی، تاج الملوک؛ پیشین، ص 346.
3. پیشین، ص 355.
4. همان، ج2، ص 453.
5. پهلوی ها، ج2، صص 95-96.
6. زنان دربار به روایت اسناد ساواک (اشرف پهلوی)، ج1، مرکز برری اسناد تاریخی، 1381، تهران، صص 212-147.
7. پیشین، ص 604.
8. دیبا، فریده؛ پیشین، ص 259.
9. فردوست، حسین؛ پیشین، ص 236.
10. پهلوی، اشرف؛ من و برادرم، ص 330.
11. انصاری، احمد علی؛ پیشین، ص 121.
12. دیبا، فریده؛ پیشین، ص 98.
13. لاینگ، مارگارت؛ پیشین، ص 7.
14.فردوست، حسین؛ پیشین، صص 236-237.
15. هویدا، فریدون؛ پیشین، ص 96.
16. راجی، پرویز؛ پیشین، ص 224.
17. شهبازی، علی؛ پیشین، صص 123 و 181 و 185.
18. شوکراس، ویلیام؛ پیشین، ص 246.
19. شوکراس، ویلیام؛ پیشین، ص 246.
20. لاینگ، مارگارت؛ پیشین، ص 18.
21. راجی، پرویز؛ پیشین، صص 19 و 92.
23. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج2، ص 753.
24. زنان دربار به روایت اسناد، ج1، ص 179.
25.هویدا، فریدون؛ پیشین، ص 144.
26. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ص 889.
27. پهلوی، تاج الملوک؛ پیشین، ص 321.
28. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج1، ص 280.
29. نام کشتی حامل رضا شاه.
30. همان، ص 346.
31. دیبا، فریده؛ پیشین، ص505.
32. غفاری، پروین؛ پشین، ص 57.
33. دیبا، فریده؛ پیشین، ص 146.
34. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج2، ص619.
35. رجال عصر پهلوی، اردشیر زاهدی به روایت اسناد، مرکز برسری اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، تهران، ص 178.
36. کیا، علی؛ پیشین، ص 121.
37. انصاری، احمد علی؛ پیشین، صص 78-79.
38. پاکروان، فاطمه؛ خاطرات.
39. دیبا، فریده؛ پیشین، صص 52، 145، 356، 358.
40. پهلوی، تاج الملوک؛ پیشین، ص 354.
41. همان، صص 355-357.
42. پهلوی، اشرف؛ پیشین، ص 109.
43.دیبا، فریده؛ پیشین، ص 116.
44. پهلوی، تاج الملوک؛ پیشین، ص 406.
45. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج1، صص 93-259-291.
46. پهلوی، تاج الملوک؛ پیشین، ص 446.
47. شوکراس، ویلیام؛ پیشین، ص 247.
48. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ص 355.
49. پهلوی، تاج الملوک؛ پیشین، ص 447.
50. علم، امیراسدالله؛ ص 321.
51. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج2، ص 759.
52. همان، ص 248.
53. شوکراس، ویلیام؛ پیشین، ص 247.
54. انصاری، احمد علی؛ پیشین، ص 142.
55. دیبا، فریده؛ پیشین، ص 326.
56. گاهنامه پنجاه شاه شاهشناهی پهلوی، ج2، صص 1921-1927 و ج3، ص 2149.
57. لاینگ، مارگارت؛ پیشین، ص 258.
58. صمیمی، مینو؛ پیشین، ص 100.
59. همان، ص 102.
60. همان، ص 85.
61. پهلوی، تاج الملوک؛ پیشین، ص 358.
62. پهلوی، تاج الملوک؛ پیشین، ص 88.
63. همان، ص 241.
64. همان، ص 92.
65. همان، ص 242.
66. همان، ص 243.
67. دیبا، فریده؛ پیشین، ص 409.
68. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج1، ص 166.
69. همان، ص 279.
70. همان، صص 191 و 60.
71. غفاری، پروین؛ پیشین، ص 64.
72. علم، امیراسدالله؛ پیشین، ج2، ص 706.
73. دیبا، فریده؛ پیشین، ص 270.
74. همان، ص 330.
75. پهلوی، تاج الملوک؛ پیشین، ص 403.
76. انصاری، احمد علی؛ پیشین، ص 82.
77. پارسونز، خاطرات دو سفری.
78. دیبا، فریده؛ پیشین، ص 321.
79. همان، ص 323.
ابطحی، سید مصطفی؛ (1384)، سقوط، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}