نویسنده: عبدالحسین رفعتیان




 

گفت و گو و رفتار با بیمار ظرافت زیادی را می طلبد. نوع سازوکارهای دفاعی بیمارداران در کیفیت گفت و گو تأثیر دارد. مانند بیماران، یکی از سازوکارهای دفاعی بیمارداران هم «انکار» است. انکار به این معنا که می گویند: «بیماریِ تو چیزی نیست، موضوع مهمی نیست، انشاءالله خوب می شوی.»‌ در حالی که بیماری او وخیم است و باید درمان شود یا تا آن جا که در توان پزشکی است باید برای درمان و بهبودی بیمار تلاش کرد، باید کارهای مختلفی را انجام داد، باید به پزشک یا گروهی از پزشکان که توانایی و صلاحیت مداوا دارند، رجوع کرد؛ باید مراحل درمان را دقیقاً برای بیمار توضیح داد و...
یکی دیگر از سازوکارهای دفاعی بیمارداران «فرار از پاسخ دادن به پرسش های بیمار» است. در حالی که نباید از پاسخ دادن به سؤالات او طفره رفت، نباید موضوع را عوض کرد. خود بیمار حدس می زند و گمانه زنی می کند. گاهی پاسخ ندادن به پرسش ها و انکار کردن باعث می شود بیمار وضع را وخیم تر از آن چه که هست تصور کند. بنابراین اطرافیان باید تا آن جا که اطلاع دارند، پاسخ های مشخصی بدهند و هر جا که وامی مانند از پزشک معالج بپرسند، مشکلات را با او در میان بگذارند و
تصمیمات لازم را بگیرند.
بیمار حق دارد از نوع بیماری و نوع درمانش باخبر باشد و در مورد انتخاب پزشک و بیمارستانش نظر بدهد. گاهی فرایند درمان طولانی و سخت است و عوارض زیادی دارد. درمان ممکن است دارودرمانی، شیمی درمانی، اشعه درمانی یا درمان های دیگر باشد؛ بیمار حق دارد از همه ی مسائل باخبر باشد؛ این که درمان ممکن است طولانی و همراه با عوارض جانبی سخت و پیامدهای خاصی باشد. به هر حال بیمار به عنوان کسی که باید این فرایند را تجربه و با آن زندگی کند حق دارد همه چیز را بداند و نظر بدهد.
باید فضای گفت و گو با بیمار باز باشد. نباید برای بیمار این تصور پیش بیاید که بیماری اش آن قدر مهلک و خطرناک است که حتی اطرافیان جرئت ندارند درباره ی آن صحبت کنند. معمولاً وقتی اطرافیان به عیادت بیمار می آیند و می بینند که وضع بیمار وخیم است، نشانه های حیات در او در حال از بین رفتن است، تغذیه اش خوب نیست، عقلش را از دست داده است و... کمی در مورد آب و هوا، قیمت بنزین و سیاست صحبت می کنند و می روند. این همان دروغ گفتن و انکارکردنی است که به آن اشاره کردیم.
یکی دیگر از واکنش های بیمارداران امید کاذب دادن است: «ناامید نباش!»، «خودت را تکان بده.»، «خودت را به دست بیماری نسپار.»، «جدی تری باش، بلند شو راه برو، فعال تر باش.» و... این حرف ها از روی خیرخواهی و ظاهراً درست و خوب است ولی احساس ضعف بیمار را تشدید می کند و ممکن است در او احساس گناه ایجاد کند. بیمار با خود می گوید: «من به
خودم کمک نمی کنم. من آدم ضعیفی هستم.» و این، ممکن است بارروانی او را سنگین تر و او را افسرده تر و ناامید تر کند. به بیمار می گوییم: «پاشو روزی دو کیلومتر راه برو.» او نمی تواند، و این امر اضطراب و افسردگی او را زیادتر می کند. هر گونه پیشنهاد به بیمار باید متناسب با توان جسمی و وضعیت روانی او باشد. بعضی ها به بیماران پیشنهاد می دهند: «پاشو برو آمریکا»، «سوئیس دکتری هست که معجزه می کند»، «این دارو را یکی از دوستانم خورده و خوب شده» و... ارائه کردن این راه حل های گوناگون و جادویی ممکن است از هر گونه راه حل عملی و سنجیده ای به دور باشد و با امکانات بیمار تطبیق نداشته باشد. با این که همه ی این پیشنهادها از روی دلسوزی و خیرخواهی است و شاید در مواردی هم مؤثر بوده و جواب داده باشند، ولی هر نظر و پیشنهادی باید با امکانات، وضع اقتصادی و وضعیت جسمانی و روانی بیمار و خانواده اش هماهنگ باشد. پیشنهادها باید عملی باشند تا بار بیش تری بر دردهای بیمار نیفزایند. بنابراین بهترین روش بیان حقایق، توجه به واقعیت هاست. در این صورت است که بیمار توجیه می شود و اطرافیان ترس و غم او را می فهمند. بیان کردن واقعیات و همدلی کردن، به بیمار امکان می دهد تجربه های سخت و دردناک زندگی اش را راحت تر پشت سر بگذارد و حس کند که تنها نیست و کسانی هستند که از او حمایت کنند. بیان کردن حقایق، بیش ترین امید را به بیمار می دهد.
برخورد غیرواقعی با بیمار مشکل دیگری را به بار می آورد. بیمار خودش را جمع می کند و به «خودسانسوری» می پردازد. با خود می گوید: «اگر این حرف را بزنم، فلانی غصه می خورد. اگر این را بگویم، فلانی نگران و مضطرب
می شود.» می اندیشد که شاید دیگران توان شنیدن واقعیت ها را نداشته باشند. می ترسد نکند موجب مزاحمت و اذیت اطرافیان شود. فشار بر بیمار زیاد می شود و بیش تر در حصار و گرداب تنهایی خود فرو می رود.
کسی که در موقعیت مناسب و در بهترین وضعیت جسمانی، روانی و معنوی نیست، توانایی لازم را برای کمک به دیگران ندارد. وقتی همه ی ذهن و حواس بیماردار متوجه بیمار می شود، اضطراب و نگرانی پیدا می کند. ازخودشتگی و اضطراب، با این که واکنش های طبیعی هستند، باعث می شوند بیماردار کاملاً خودش را نادیده بگیرد. این نادیده گرفتنِ خود آثار نامطلوبی روی او می گذارد و کارایی او را هم پایین می آورد.
رسیدگی به بیمار و نگرانی های مربوط به آینده ی او، بار مسئولیت های بیماردار را برای مدیریت خانه بسیار سنگین می کند، و اگر کارِ بیرون از خانه هم داشته باشد، سنگینی مسئولیت ها و نگرانی ها موجب می شود که خود را فراموش کند یا به قولی خود را نادیده بگیرد. در حالی که او هم مانند بیمار به مراقبت، پرستاری و رسیدگی نیاز دارد، بیماردار هم به تقویت «جسمی»، «روانی» و «عاطفی» محتاج است.
بیماری های سخت درمان یا درمان پذیر، معمولاً به همان اندازه که روی بیمار تأثیر دارند، می توانند روی اطرافیان بیمار هم اثر بگذارند. ممکن است زمان بیماری طولانی شود، در این صورت بیماردار باید انرژی و
توان لازم را برای رسیدگی به بیمار، داشته باشد.
تن و جسم بیماردار باید توان تحمل بارِ مسئولیت بیمارداری را داشته باشد. به همین دلیل تغذیه ی سالم و به اندازه، نظافت و حمام کردن، خواب مناسب و کافی، و فراهم آوردن همه ی لوازم لازم برای حفظ سلامتی و انرژی او، از ضروریات است.
بیماردار نباید به تغذیه ی خود بی توجه باشد. ما برای انجام وظایف خود به انرژی و سوخت نیاز داریم. ممکن است مشکلات و نگرانی ها موجب شوند بیماردار، اهمیت توجه به تغذیه ی مناسب خود را درنیابد. ممکن است اضطراب یا افسردگی، اشتهای او را کاهش دهد، ممکن است همواره به این فکر باشد که رژیم غذایی بیمار درست رعایت شود و آن قدر به تغذیه ی بیمار اهمیت بدهد که نیاز به تغذیه ی مرتب، کافی و مناسب خود را فراموش کند.
ما در زمان سختی و وضعیت های حاد، به تقویت غذایی بیش تری نیاز داریم. سوخت و ساز قند با سایر مواد غذایی تفاوت دارد. بدن به مقدار زیادی قند نیاز دارد که در زمان لازم انرژی کافی را از آن کسب کند. ممکن است فردی که غذای درستی نخورده، در میان روز، یک تکه شیرینی یا شکلات بخورد و به مدت ده دقیقه انرژی به دست بیاورد؛ ولی از آن جا که این قند سریع می سوزد، واکنشی ایجاد می کند که باعث می شود فرد در درازمدت خسته تر شود. بنابراین رعایت رژیم غذایی، مصرف ویتامین های C , E و B به ویژه در زمان فشار روانی، همراه با مقدار کافی انواع موادمعدنی مانند پتاسیم، سدیم و... از اهمیت زیادی برخوردار است.
اهمیت خواب کافی برای بیماردار کمتر از تغذیه نیست. ممکن است آهنگ خوابیدن و بیدار شدن بیمار کاملاً با آهنگ خواب اطرافیان تفاوت داشته باشد. ممکن است همراهی که شبی هشت ساعت می خوابیده،‌ حالا مجبور شود در طول شب سه بار بیدار شود تا به خواسته ی بیمارش برسد و به محض این که خود را برای خوابیدن آماده می کند، مسئله دیگری پیش می آید. در حالی که شاید مجبور باشد ساعت هفت صبح بیدار شود و به محل کارش برود.
هر کسی به میزان خواب معینی نیاز دارد. نمی توان برای همه یک دستور صادر کرد. برخی در 24 ساعت، به چهار ساعت، و برخی دیگر به ده ساعت خوابِ کامل نیاز دارند. هر کس برای حفظ سلامتی خود باید به اندازه ی مورد نیازش بخوابد. این طور نیست که فردی یکی دو روز بی خوابی بکشد و بگوید بعداً یکی دو روز حسابی می خوابم و جبران می کنم. این خواب نمی تواند خواب از دست رفته را جبران کند، بی خوابی اثر منفی خود را در بدن گذاشته است و دیگر جبرانی ندارد.
بعد از تغذیه و خواب درست، فعالیت بدنی و نرمش اهمیت فراوانی دارد در فضای فشارآورِ بیمارداری در خانه، جدا از کاری که فرد در محل کارش انجام می دهد، باید فعالیت بدنی حداقلی داشته باشد. یعنی مثلاً در هر هفته دست کم دو نوبتِ نیم ساعته فرصت تمرین های ورزشی داشته باشد. نیازی نیست که حتماً به ورزشگاه یا کلاس برود. روزی نیم ساعت پیاده روی کافی است. این پیاده روی فشار روانی را کاهش می دهد، کارکرد بدن را بهتر می کند و روی تنظیم خواب هم تأثیر مثبتی می گذارد.
منبع مقاله :
رفعتیان، عبدالحسین؛ (1386)، همراهی نزدیکان در طول بیماری (چگونگی برخورد با بیماری های سخت درمان)، تهران: نشر قطره، چاپ دوم