نویسنده: عسکر بهرامی




 

فارسی باستان

کهن ترین صورت شناخته شده ی زبان فارسی، که فارسی باستان خوانده می شود، زبان رسمی ایران دوره ی هخامنشی (550-330 پ م) بود. برای نگارش این زبان بر روی سطوح سخت، خطی از گروه خطوطی-بعدها به نام میخی-به کار می رفت که برگرفته از خط های باستانی میان رودان بود.پس از برافتادن هخامنشیان به دست اسکندر مقدونی و آغاز حکومت یونانیان بر ایران، یونانی زبان درباری و اداری شد، ولی از روزگار اشکانیان (حدود 247-224م) و ساسانیان (224-651م)، نوشته هایی برجاست که آن ها را دو گویش شمالی و جنوبی زبان فارسی میانی می دانند. از این نوشته ها می توان دریافت که فارسی تا این زمان تحولاتی را از سر گذرانده و دستگاه صرفی آن ساده تر شده بود. این روند ساده شدن به دوره ی موسوم به فارسی نو انجامید که معمولاً سرآغاز آن را مقارن با ورود اسلام به ایران در نظر می گیرند. تا این زمان فارسی چنان تحول یافته بود که فهم صورت باستانی اش حتی برای گویشوران آن نیز ممکن نبود؛ خط نیز مزید بر علت بود و پس از فراموشی زبان، قرن ها به صورت نشانه هایی ناشناخته باقی ماند و حتی دیگر کسی نمی دانست که این نشانه ها روزگاری برای نگارش زبانی به کار می رفته اند.
بدین سان فارسی باستان به ورطه ی فراموشی افتاد تا آن که از اوایل سده ی هفدهم میلادی، توجه جهانگردان و خاورشناسان اروپایی را به گشودن راز آن برانگیخت. رمزگشایی خط و زبان فارسی باستان از یک سو پرده از بسی گوشه های تاریک تاریخ و تمدن ایران فروفکند و از سوی دیگر راه رمزگشایی برخی خط های باستانی دیگر را نیز هموار ساخت.

رمزگشایی و پژوهش ها

در سال 1618م، ذن گارسیا دِ سیلوا فیگوِئروا، سفیر اسپانیا، از تخت جمشید بازدید و در سفرنامه اش، که به سال 1667 م منتشر شد، گزارشی از نوشته های نقش شده بر دیوارهای آن جا ارائه کرد. اندک زمانی پس از او، پیر دِلا واله ی ایتالیایی هم موفق به بازدید از تخت جمشید شد. او به سال 1621م گزارشی درباره ی این کتیبه ها نوشت و از جمله این کشف خود را مطرح ساخت که خط میخی فارسی باستان را از چپ به راست باید خواند. کشف دلا واله نخستین گام در راه رمزگشایی خط فارسی باستان بود. پس از آن، جِملّی کارری، دوالیه دولاند، ژان شاردَن، و دوبروین هم گام های دیگری در راه شناساندن فارسی باستان برداشتند.
تا آغاز سده ی هجدهم میلادی، خط فارسی باستان هنوز نامی نداشت و در سال 1700م بود که توماس هاید واژه ی cuneiform به معنای «میخی شکل» یا «میخی»، را برای نامیدن آن به کار برد و انگلبرت کمپفِر، هم در سفرنامه اش(1712م) این واژه را مطرح ساخت. در سال 1765 م کارستن نیبور دانمارکی دریافت که کتیبه ها به سه خط مختلف نوشته شده اند. او با تهیه ی رونوشت هایی دقیق از چند کتیبه ی تخت جمشید و انتشار آن ها در سال 1778 م، مواد لازم برای آغاز رمزگشایی خط فارسی باستان را در دسترس پژوهشگران نهاد.
اولاف گرهارد تیخسن نیز، علاوه بر شناخت نشانه ی واژه جداکن فارسی باستان، پی برد که سه نوع خط به کار رفته در کتیبه ها متعلق به سه زبان گوناگون است و این که محتوای هر سه نوع کتیبه یکسان است. آنگاه پژوهشگران دیگر به رمزگشایی این خط ها پرداختند. فردریک مونتِر و گئورک فردریش گروتِفِند، راسموس راسنک، اوژن بورنف، کریستیان لاسن و هنری رالینسن، هر یک نشانه هایی از خط فارسی باستان را بازشناختند و در سال 1851م که یولیوس اُپرت آخرین نشانه را خواند، کار رمزگشایی این خط به پایان رسید.
سپس پژوهشگران به چاپ رونوشت هایی دقیق از کتیبه ها، شناخت دستگاه آوایی و دستور زبان فارسی باستان پرداختند و-همگام با شناخته شدن تدریجی کتیبه های دیگر و خواندن آن ها-در صدها مقاله و ده ها کتاب مسائل دستوری این زبان را تا حد زیادی روشن کردند.
ساموئل سیمون ویت در سال 1799م کتابی حاوی تصویرهای کتیبه های تخت جمشید به چاپ رساند؛ حدود پنجاه سال بعد، رالینسن در کتابش (1846م) متن کتیبه ی داریوش در بیستون را به همراه شرحی درباره ی فارسی باستان آورد و یک سال بعد هم اپرت کتابی درباره ی آواشناسی فارسی باستان نوشت. فردریش فُن اشپیگل دستور و واژه نامه و متن کتیبه های شناخته شده تا آن زمان را در کتابش (1862م)آورد؛ کایتان کاسویچ در 1872م متن شمار زیادی از کتیبه ها را به همراه تصاویر متعددی از آن ها به چاپ رساند؛ جرج برتین هم در 1888م دستور مختصر این زبان را به همراه چند زبان باستانی دیگر منتشر کرد و چهار سال پس از آن نیز، هربرت کوشینگ تولمن دستوری را که برای این زبان نوشته بود، به چاپ رساند. دیگر اثر مهم در این زمینه مبحث ایرانی باستان کتاب اساس فقه اللغه ی ایرانی به قلم کریستیان بارتُلُمه بود.
در سال 1910م دیگر اثر تولمن، حاوی واژه نامه ی فارسی باستان، به همراه متن کتیبه های هخامنشی و حرف نوشت و برگردان انگلیسی آن ها انتشار یافت و ویلهلم وایسباخ هم کتابی درباره ی خط میخی در دوره ی هخامنشیان منتشر کرد که در 1968 م مجدداً چاپ شد. اثر مهم دیگر، دستور زبان فارسی باستان از آنتوان مِیِه، زبانشناس فرانسوی، بود که نخست به سال 1915م انتشار یافت و چاپ دوم آن با ویرایش امیل بنونیست در 1931م منتشر شد.
پس از چاپ نخست اثر میه، چند دستور دیگر به چاپ رسید: ادوین لی جانسن در 1917م دستور تاریخی زبان فارسی باستان را نوشت؛ توماس هادسن ویلیامز در 1936م یک «دستور مختصر» را به همراه متونی چند از فارسی باستان منتشر کرد و سرانجام رولند کِنت در 1950م دستور، واژه نامه و متن همه ی کتیبه ها شناخته شده را یک جا در کتابی آورد که ویراست دوم آن در 1961م انتشار یافت. این اثر کتاب درسی دانشگاه ها شد و حتی کتاب ویلهلم براندنشتاین و مانفرد مایرهُفر(اسپانیولی: 1958م؛ ترجمه ی آلمانی؛ 1964م) هم نتوانست جای آن را بگیرد. دیگر اثر مهم این دوره، گنجینه ی واژگان فارسی باستان بود که والتر هینتس آن را در 1942م را منتشر کرد(چاپ دوم: 1966م).
رالف نرمن شارپ هم در دوره ای که در دانشگاه شیراز فارسی باستان تدریس می کرد، مجموعه ای از کتیبه های فارسی باستان را شامل متن، آوانوشت و برگردان-در سه کتاب به زبان های فارسی، انگلیسی، و فرانسوی(1343 ش و 1964م)-به چاپ رساند.
رودیگر اشمیت نویسنده ی مبحث فارسی باستان در راهنمای زبان های ایرانی (به کوشش همو، 1989م) در 1991م هم متن کتیبه ی بیستون را با قرائت و ترجمه ای جدید در مجموعه ی کتیبه های ایرانی منتشر کرد (که به تازگی به فارسی ترجمه شده ولی تاکنون انتشار نیافته است). آخرین کتاب در این زمینه هم گویا کتیبه های فارسی باستان هخامنشی (1997م؛ و ترجمه ی فارسی: 1382ش) اثر پیرلوکرک فرانسوی بوده باشد. و سرانجام، تازه ترین معرفی فارس باستان هم فصلی است نوشته ی رودیگر اشمیت(2004) که در دانشنامه ی زبان های باستانی جهان کیمبریج به چاپ رسیده است.
علاوه بر این ها در چند اثر مربوط به دوره ی هخامنشی و ایران باستان هم برگردان کامل متن کتیبه ی فارسی باستان بیستون آمده است؛ از جمله داندامایِف (ترجمه ی فارسی: 1352 ش) در کتابش که به تفصیل به این کتیبه پرداخته، برگردانی از متن آن را هم آورده است. فرای (1983؛ و ترجمه ی فارسی: 1380ش) نیز برگردان انگلیسی نسبتاً آزادی از آن را نقل کرده است.
برگردان های فارسی، درباره ی خط و زبان فارسی باستان تاکنون چندین مقاله و کتاب به فارسی منتشر شده که اغلب آن ها برگردان پژوهش های ایران شناسان غربی بوده است. متن کامل کتیبه ی بیستون نیز از همین طریق بارها به فارسی برگردانده شده است. (نک: ماهیار نوایی 1325-1326؛ شارپ 1343؛شاپور شهبازی 1354؛ داندامایف 1352؛ فرای 1380؛ لوکرک 1382؛ کنت 1384) و در نوشته های دیگر هم روایتی کامل یا بخش هایی از آن ترجمه و نقل شده است. با این همه کهن ترین برگردان فارسی این کتیبه در سال 1263ق/1847م که هنوز رمزگشایی خط فارسی باستان به پایان نرسیده بود، فراهم آمده است: رضاقلی خان هدایت از نویسندگان و شخصیت های فرهنگی و ادبی دوره ی قاجار، در فرهنگ انجمن آرای ناصری(ص 204) ذیل «بیستون» می نویسد که به روزگار محمدشاه قاجار رالینسن انگلیسی این کتیبه را خوانده و به انگلیسی ترجمه کرده است. او می افزاید که این ترجمه را به پارسی هم درآورده اند.(1)
اما نخستین راهنمای فارسی باستان به زبان فارسی را میزرا فرصت شیرازی، ادیب و چهره ی فرهنگی دوره ی قاجار فراهم آورد و به صورت سنگی به چاپ رساند. این اثر-که معرفی آن و نویسنده اش در ادامه می آید-حتی در میان آثار اروپایی هم اثری پیشگام به شمار می آید.
فرصت شیرازی، میرزا محمد نصیرالدین حسینی شیرازی که در شعر به «فرصت» تخلص می کرد، و به فرصت الدوله و میرزاآقا و میرزای فرصت نیز شهرت داشت، نواده ی میرزا نصیرالدین حکیم باشی جهرمی، طبیب کریمخان زند بود.
محمدنصیر در رمضان 1371 در شیراز متولد شد و پس از آموختن زبان و ادبیات فارسی در مکتب خانه های قدیم، تمام علوم عصر خویش، از صرف و نحو و معانی و بیان و منطق و حکمت و ریاضیات گرفته تا نقاشی و خوشنویسی و عروض و موسیقی را در خدمت استادانی چون میرزا عباس دارابی و به ویژه شیخ مفید فرا گرفت. او، علاوه بر داشتن آگاهی از ادبیات فارسی و عربی، با فلسفه ی قدیم یونان و تا اندازه ای فلسفه ی جدید اروپایی هم آشنا بود و عرفان و سیر و سلوک را نیز می شناخت. دانش وی محدود به محضر استادان در شیراز و منابع موجود نبود و از آنجا که در شیراز به مناسبت های مختلف با اروپاییان برخورد داشت، می کوشید از دانش آنان نیز بهره گیرد. از جمله پس از آشنایی با مهندسی اروپایی، به نام پال، که به شیراز آمده بود، برخی مسائل هندسه را از او فرا می گرفت و آگاهی هایی را هم که از فارسی باستان داشت، نزد اسکار مان (oskar Mann) آلمانی تکمیل کرد.
فرصت سالیانی از عمر را به گردش در فارس و دیگر شهرهای ایران و عرب و بمبئی گذراند و نتیجه ی مشاهداتش را در کتاب های آثار عجم، مقالات سیاسی و علمی، و دریای کبیر و غیره، آورد. او در 1307ق، در حالی که 36 سال داشت. فراهم آوردن مواد و سپس کار نگارش اولین کتابش را آغاز کرد که شناخته شده ترین اثر او شد. طرح اولیه ی این اثر، که بعداً آثار عجم نام گرفت، در ابتدا صرفاً نقشه برداری از مکان های قدیمی فارس بود. با این همه چهار سال بعد، یعنی در سال 1311ق بنا به خواست و سفارش حسینقلی خان نظام السلطنه، که در آن زمان حکمران فارس بود، بار دیگر به تخت جمشید و شاپور کازرون و بهبهان و ممسنی و شماری نقاط دیگر رفت و از آثار باستانی و بناهای آن ها یادداشت ها و تصویرهایی فراهم آورد و با بهره گیری از منابع دیگر، کتاب آثار عجم را نوشت و در بمبئی به چاپ رساند.
فرصت در سال 1321ق، در سن پنجاه سالگی، هنگامی که برای چاپ چند کتابش در هند راهی این کشور بود، در بوشهر با برادرزاده ی نظام السلطنه، رضاقلیخان، که در آن وقت حکمران بنادر فارس بود و سالار معظم لقب داشت، دیدار کرد. رضاقلیخان از او خواست «کتابی در صرف و نحو خط آریا (معروف به خط میخی)» بنویسد. این کتاب به همراه رساله ای دیگری از او درباره ی جغرافیای هند، چاپ سنگی شده است (نک ادامه).
در اواخر جمادی الثانی 1323 فرصت به تهران رفت و در آنجا مدتی ندیم و معلم شعاع السلطنه بود، از محضر عبدالغفار نجم الدوله در علم هیأت جدید بهره جست و عکاسی را هم نزد عبدالله میرزای قاجار عکاسباشی آموخت. او که به قول خودش «از ابتدای صدای مشروطیت تا زمان به هم خوردن مجلس» در تهران بود، به مشروطه خواهان پیوست و در جریان حمله به آنان او نیز آزار دید. پس از استقرار مشروطه فرصت همچنان مدتی در تهران بود و به تألیف می پرداخت. در 1326ق فرصت با دریافت حکم ریاست معارف به شیراز بازگشت، سپس ریاست عدلیه فارس را هم عهده دار شد. او در دوران تصدی ریاست معارف مدارس متعددی، از جمله چندین مدرسه ی سیار ایلی، در نقاط مختلف فارس تشکیل داد. فرصت «مامور فواید عامه، و مأمور حضرت ایالت عظما و محاسب از طرف اداره ی مالیه ی فارس» و «امین مالیه» و «مفتش و محاسب معتمد» نیز بود.
فرصت که در خانواده و محیطی مذهبی بارآمده بود، همه عمر بر اعتقادات خویش پایدار بود، ولی پیوسته از تعصبات خشک مذهبی دوری می جست. او هرگز ازدواج نکرد و با داشتن هنرها و کمالات بسیار و منصب های متعدد، همه عمر را به انجام خدمت و همچنین مطالعه و تحقیق و تألیف و کمک به دیگران گذراند؛ تا پایان عمر با قناعت و عسرت زیست و از راه مقرری سالیانه ی دو هزار ریالی که مظفرالدین شاه برای او تعیین کرده بود، و نیز از درآمد فروش تابلوها و تألیفاتش به سختی روزگار می گذراند. فرصت واپسین روزهای عمر را با تحمل رنج بیماری گذراند و سرانجام در روز شنبه دهم صفر سال 1309ش درگذشت. پیکرش را چنانکه خواسته بود، در جوار حافظ به خاک سپردند.

نخستین راهنمای فارسی باستان به زبان فارسی

حسینقلیخان نظام السلطنه در نامه ای به تاریخ 21 شوال 1322 قمری، از کتاب فرصت یاد می کند که «درباره ی انکشاف خطوط میخی ترتیب و تصنیف کرده» و از شیراز به تهران برایش فرستاده بود (خاطرات و اسناد حسینقلی خان نظام السلطنه مافی، 691/3-692). خود فرصت هم در چند جای دیگر، و از جمله در آغاز همین کتاب، درباره ی این اثر و سبب تألیف آن آگاهی هایی در دسترس می گذارد.
فرصت خود در این باره گفته است که چون پیش از سفر «چندی در شیراز نزد دکتر من [یعنی: مان] آلمانی این علم را تحصیل کرده بودم. به هر حال در مدت پنج شش روز در بوشهر کتاب را تألیف نمودم. فرمود تا آن را در بمبئی به طبع رسانیدم».
فرصت همچنانکه در جاهای دیگر و نیز در همین رساله آورده، آگاهی از خط میخی را که پیشتر خود آموخته بود و در آثار عجم آورده بود، نزد اسکار مان آلمانی تکمیل کرد. اسکار مان (درگذشت: 5 دسامبر 1917م) پژوهشگر آلمانی زبان های ایرانی بود که محمد قزوینی (1329: 13 و 22) هم با او آشنایی داشته و از فضایلش یاد کرده است او که فارسی و کردی را خوب می دانست و بیشتر بر روی گویش های ایرانی و به ویژه کردی کار می کرد، در آن زمان برای تحصیل سیوندی و کلاتی و عبدویی و فیلی، مدتی چند در فارس به سر می برد. همچنانکه فرصت خود رد همین رساله (ص 71) اشاره می کند، مان خط میخی را از استادش کارل اَندرئاس (از بزرگ ترین ایران شناسان سده ی نوزدهم میلادی) فراگرفته بود. مان پس از آشنایی با فرصت، از کمک او در درک معنای برخی واژه های عربی، بهره گرفت و فرصت هم که پیش تر تا اندازه ای از خط میخی آگاه و به آن علاقه مند بود، چون مان را از این خط باخبر می دانست «چند روزی به تکمیل آن خط نزد وی پرداخته» و کوشید «تا اندازه ای مجهولاتی را معلوم» دارد و سپس هم هر آنچه را که آموخته بود در این رساله آورد.
در صفحه ی نخست کتاب آمده است: «این مجلد محتوی بر دوکتاب است:
1. در نحو و صرف خط آریا (ارین) معروف به خط میخی که در امکنه ی عدیده ی قدیمه نقش بر سنگ است؛
2. مختصر جغرافی هندوستان طرزی تازه به طریق سؤال و جواب.»
در ادامه نام نویسنده و محل و تاریخ چاپ آن می آید: «از تألیفات خردمند فرزانه و فیلسوف یگانه جناب مستطاب نصیرالدین میرزا آقای فرصت حسینی شیرازی [...] در بندر معموره ی بمبئی در مطبع سپهر مطلع ناصری صورت انطباع پذیرفت در شهر محرم الحرام سنه ی یکهزار و سیصد و بیست و دو هجری.»
در صفحه ی 111 که رساله ی نخست پایان می یابد (رساله ی دوم، بار دیگر از صفحه ی 1 آغاز می شود و در صفحه ی 86 پایان می پذیرد)، نخست انجامه ای با این متن می آید: «تمّ الکتاب بعون الله الملک الوهاب علی ید اقل السادات محمد مسیح الله الحسینی الدهلوی ابن محمد حفیظ الله فی شهر جمادی الاخری سنه هزار و سه صد و بیست و دو هجری در معموره ی بمبئی». سپس هم این بند ذکر شده است: «به موجب قانون ششم سرکار کورنمنت رجستری شده است که بدون اجازه ی صاحب مطبع ناصری کسی مأذون در طبع آن نیست والسّلام.»
در صفحه ی 2 نویسنده پس از ستایش خداوند و پیامبر، پس از ذکر نام و نسب خود، می نویسد که در سال 1322 هجری، مطابق با 1904 مسیحی که برای چاپ چند اثر خویش، از شیراز راهی هندوستان بود، در «بندر ابوشهر این رساله را که در صرف و نحو خط میخی است» نگاشته است. آنگاه سبب تألیف آن را شرح می دهد و دیدارش را با سفارش دهنده ی کتاب، رضاقلی خان سالار معظم، با تفصیل بیشتر باز می گوید و قصیده ای را هم که در آن اوان در شرح احوال خود و ستایش سالار معظم سروده، ذکر می کند. سالار معظم، پس از مطرح کردن موضوع کتاب آثار عجم و خطوط میخی ذکرشده در آنجا، از فرصت می خواهد که «رساله ای اکمل» در ین باره تألیف کند. فرصت در پاسخ به مجهولات موجود در آن نوشته اشاره می کند که پس از چاپ آثار عجم و تکمیل این زبان در نزد دکتر مان (در دوره ای کوتاه) بر وی معلوم شده است.
سالار معظم او را تکلیف می کند که «باید در همین جا تألیفی درین مقوله بنمایی به طوری که دست اطناب را از دامان کلماتش دور داری و پای ایجاز در میان آری از سخنان مسجع مقفای مضاف به یکدیگر احتراز کنی عبارات را صاف و ساده نویسی». و سپس هم کسی را متکفل چاپ آن می کند. فرصت می پذیرد و این رساله را طی چهار (و به روایتی پنج یا شش، نک فرصت 1337: 83-84) روز می نویسد و تقدیم سالار معظم می کند.
نویسنده، پس از این شرح، که تا پایان صفحه ی 11 چاپ سنگی ادامه می یابد، از صفحه ی 12 مقدمه ای «برای تشویق ذهن» و مستعد شدن در آموختن خط میخی می آورد. با این همه پیش از آن می نویسد: «نمی گوییم از این رساله ی ما شما در خواندن تمام خطوط میخی کامل می شوید و مسلط می نویسد: «نمی گوییم از این رساله ی ما شما در خواندن تمام خطوط میخی کامل می شوید و مسلط می گردید بر آن ها، یعنی چنان آن خطوط را می خوانید که خط نسخ یا نستعلیق خودتان را و نمی گوییم از این تألیف منطیق می گردید و در کلمات خطوط میخی داد فصاحت و بلاغت را می دهید و لکن می توانم عرض کرد اگر به دقت نظری در این رساله ی ما بفرمایید باز نظری در ثانی همچنین در ثالث و مطالبش را مرکوز ذهن نمایید و صورت حروف را همیشه در نظر داشته باشید هر کجا بر احجار از این خطوط ببینید از خواندنش بی بهره ی صرف نخواهید بود (به قول عوام) کوره سوادی به هم خواهید رسانید»(ص12).
نویسنده سپس مطالبی درباره خویشاوندی و همانندی زبان ها و همچنین پیشینه ی شناخت خطوط میخی و زبان فارسی باستان می آورد؛ این مباحث، همانگونه که خود وی اشاره می کند، چکیده ی مباحثی است که پیشتر در آثار عجم آورده است. آنگاه به نحوه ی آشنایی اش با دکتر مان اشاره می کند که به آموختن خط میخی از وی منجر شد؛ سپس هم به پاره ای نادرستی های کار خود در آثار عجم اشاره می کند که در اینجا و پس از آموختن از دکتر مان اقدام به رفع آن ها کرده است.
فرصت، پس از شرح حروف (نشانه های) خط میخی و برابر آوایی آن ها، از بحث اصلی گریز می زند و در پی توضیحی درباره ی مخارج حروف (به بیانی ساده)، آواشناسی این زبان را می آورد و سپس چند لغت برای فراگیری ذکر می کند «تا بعد که از نحو صرف آن» سخن می دارد، خواننده زمینه و به قول خودش بصیرت، داشته باشد. آنگاه به توضیحات صرفی واژه هایی می پردازد که به خط میخی و به همراه تلفظ آن ها با حروف فارسی ضبط شده اند و توضیحاتی هم درباره ی معنا و تلفظ آن ها و اقسام کلمه چون فعل و اسم و ضمیر و صورت های صرفی می آورد. مؤلف پاره هایی از کتیبه ی بیستون را نقل می کند و در چندین صفحه به صورت ستونی، واژه ها را با تلفظ و معنا در برابرشان می آورد و سپس ترجمه ی هر متن را ارائه می کند. در ادامه درباره ی عدد سخن می راند و اعداد موجود در کتیبه ها را در فهرستی می آورد.
هر چند آگاهی های نویسنده از زبان و خط فارسی باستان، خالی از اشکال نیست(و مثلاً خط و زبان را حتی در عنوان اثر با هم خلط می کند: نحو و صرف خط آریا!)، اما کار او از چند جنبه اهمیت دارد و پیش از همه، از آن رو که نخستین اثر فارسی در این زمینه است. و باز اگر چه امروزه بسیاری از مطالب مطرح شده در این کتاب کهنه و ناپذیرفتنی است (به ویژه برخی آگاهی های تاریخی درباره ی شاهان هخامنشی)، با این همه اهمیت آن هنگامی در نظرمان افزون تر می شود که می بینیم جای اثری کامل و جامع در این باره همچنان در زبان فارسی خالی است و آثار انگشت شمار موجود هم اغلب ترجمه ی نوشته های اروپاییان و عموماً قابل استفاده ی اهل فن (و بی اغراق حتی گاه دشوار برای آنان) است؛ در حالی که رساله ی فرصت بیانی ساده دارد و مخاطب آن خواننده ی معمولی است که زمینه ی زبانشناسی ندارد. از سوی دیگر، با توجه به شرحی که پیش تر درباره ی مطالعات این حوزه آمد، می توان دید که تا زمان تألیف این اثر، حتی در خود اروپا هم مجموعه ی دستورهای علمی نگاشته شده برای این زبان پرشمار و چندان کامل نبوده است. با توجه به اینکه مؤلف این زبان را نزد خود آموخته و طی مدتی کوتاه نزد زبان شناسی اروپایی به تکمیل آن پرداخته و رساله ی حاضر را هم فقط طی چهارتا شش روز نوشته، اهمیت کار و نبوغ او دو چندان می نماید.
کتاب ظاهراً در زمان انتشار مورد توجه قرار گرفت، چرا که بارها بدان اشاره شده است: گذشته از مورد یاد شده ی نظام مافی، از میرزا علی اصغرخان حکمت باید یاد کرد که در خاطراتش می نویسد: «شنبه دوم ذیحجه الحرام 1326ق: صبح از خواب برخاستم بارش سختی آمد. لهذا به مدرسه نرفته مشغول مطالعه ی رساله ی خط میخی تألیف میرزای فرصت و مشق کردن آن خط از روی آن بودم» (حکمت 1384: 1 /158).
همین جا باید اشاره کرد که نویسنده در جایی از همین اثر وعده ی تألیف کتابی مشتمل بر لغت فارسی باستان-که گاه آن ها را «لغات تخت جمشیدی» هم نامیده (ص 45)- را هم داده ولی ظاهراً هرگز مجال انجام دادن آن را نیافته است.
سرانجام در باب نثر نویسنده باید گفت که کوشیده است مطالب دستوری و زبان شناختی نسبتاً پیچیده را، همچنان که از او خواسته اند، با زبانی ساده و به دور از تعقیدهای کلامی بنگارد که در این راه موفق بوده است. با این همه گاه و به ندرت نثر او لغزش هایی دارد: «مخفی نماند که این زبان با زبان پارسی حالیه ی ما چندان بیگانه نیستند»(ص 44). و حتی مواردی از جمع نیز دیده می شود: علومات(ص 72).

پی نوشت ها :

1. استاد گرامی آقای دکتر محسن ابوالقاسمی، نگارنده را از وجود نسخه ی این برگردان در مجموعه ی نسخه های خطی کتابخانه ی ملی آگاه ساختند. این متن به همراه مقدمه و یادداشت های نگارنده ی این سطور، در مجله ی معارف (دوره ی 23، ش 1، فروردین-تیر 1386) به چاپ رسیده است.

کتابنامه :
-اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، 1371، دررالتیجان فی تاریخ بنی الاشکان، به کوشش نعمت احمدی، اطلس، تهران.
-امداد، حسن، 1329، شیراز در گذشته و حال، شیراز.
-حکمت، علی اصغر، 1384، رهاورد حکمت: یادداشت های روزانه ی میرزا علی اصغر خان حکمت شیرازی، به کوشش سیدمحمد دبیرسیاقی، تهران، خجسته.
خاطرات و اسناد حسینقلی خان نظام السلطنه مافی، ج3، به کوشش معصومه مافی و دیگران، نشر تاریخ ایران، تهران، 1361ش.
-داندامایف، م. آ.1352، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ترجمه ی روحی ارباب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
-رابین، اسماعیل، 1345، انجمن های سرّی در انقلاب مشروطیت ایران، [تهران].
-رکن زاده ی آدمیت، محمدحسین، 1340، دانشمندان و سخن سرایان فارس، کتابفروشی اسلامیه و کتابفروشی خیام، تهران.
-شاپور شهبازی، ع. 1354، «سنگنبشته ی داریوش بزرگ در بغستان(بیستون) برگردانده از متن فارسی باستان»، ترجمه ی ع. شاپور شهبازی، پژوهش های هخامنشی، تهران، صص 37-47.
-شارپ، ر.ن، 1346، فرمان های شاهنشاهان هخامنشی، شیراز.
-فرای، ریچارد، 1380، تاریخ باستانی ایران، ترجمه ی مسعود رجب نیا، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
-فرصت حسینی شیرازی، محمدنصیر، 1314ق، آثار عجم، چاپ سنگی، بمبئی.
-فرصت حسینی شیرازی، محمدنصیر، 1332، کتاب مستطاب اشکال المیزان علم منطق، تهران، کتابفروشی اسلامیه، تهران، چ2.
-فرصت الدوله شیرازی، 1337، دیوان فرصت، به کوشش علی زرین قلم، کتابفروشی سیروس، تهران.
-فرصت الدوله شیرازی، 1367، بحور الالحان، به کوشش محمدقاسم صالح رامسری، تهران.
-فهرست نسخ خطی کتابخانه ی ملی، به کوشش سیدعبدالله انوار، وزارت فرهنگ و هنر، تهران، 1343 ش.
-فهرست نسخه های خطی کتابخانه ی ملی، ج1، به کوشش عبدالله انوار، تهران، چ2، 1365ش.
-قزوینی، محمد، 1329، «شرح حال اینجانب محمدبن عبدالوهاب قزوینی»، نامه ی فرهنگستان، تیرماه.
-قزوینی، محمد، 1363، بیست مقاله ی قزوینی، به کوشش ابراهیم پورداود و عباس اقبال، تهران.
-کنت، رولاند، 1384، فارسی باستان(دستور زبان متون، واژه نامه)، ترجمه ی سعید عریان، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور.
-گزیده ی از مجموعه ی استاد عبدالحسین میرزا فرمانفرما (1325 -1340 هجری قمری)، جلد اول، 1325-1335 هجری قمری، به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، نشر تاریخ ایران، تهران، 1366ش.
-لوکوک، پی یر، 1382، کتیبه های هخامنشی، ترجمه ی نازیلا خلخالی، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز.
-ماهیار نوابی، یحیی، 1325-1326، «سنگنبشته ی بغستان(بیستون)، سخن، سال 3، صص 491-497 و 565-570.
-معلم حبیب آبادی، میرزا محمدعلی، 1355، مکارم الآثار(در احوال رجال دو قرن 13 و 14 هجری)، اصفهان.
-میر، محمدتقی، 1368، بزرگان نامی فارس، شیراز.
-ناظم الاسلام کرمانی، 1357، تاریخ بیداری ایرانیان (مقدمه و بخش اول)، به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی، بنیاد فرهنگ ایران وآگاه و لوح، تهران.
-هدایت رضاقلیخان، [بی تا]، فرهنگ انجمن آرای ناصری، به کوشش سیداسماعیل کتابچی، کتابفروشی اسلامیه، تهران.
-Bartholmae,Chr,1895-1901,"Awestasprache und Altpersisch," Grundriss der Iranischen Philologie, I Band,I Abteilung, Herausgegeben von With. Geiger und Ernst kuhn, Strasburg,ss. 152-248.
- Bertin, G1888, Abridged grammars of the languages of the cuneiform inscriptions, containing: 1. a Sumero-Akkaidan grammar, 2. an Assyro-Babylonian grammar, 3. A Vannic grammar, 4. a Medic garmmar, 5.an Old Persian grammar, London.
- Brandenstein, W.and M.Mayrhofer, 1958, Antigue Persa: gramatica, inscripciones, por Wilhelm Brandenstein con un lexico etimologico, por Manfred Mayrhofer, Manual de Lingustica Indoeuropa, Cuaderno III Madrid.
- Brandenstein, W. und M.Mayrhofer, 1964, Handbuch des Altpersischen, Wiesbaden.
-Frye, Richard Nelson, 1983, The History of Ancient Iran, Munchen. Herodotus, tr, By Henry Cary, London, 1898.
-Hinz, W.1942, Altpersischer Wortschatz, Leipzig, reprint 1966.
- Hudson-Wiliams, T.1953, A Short of Old Persian, with a reader, accompanied by a word - for-word translation, notes and vocabulary, Cardiff 1936, 2nd ed. Cardiff.
-Johnson, E.L.1917, Historical grammar of the ancient Persian Language, New York.
-Kent, R.G,1950, Old Persian: grammar, texts, lexicon, New Haven, reprint 1961.
-kossowicz, C.1982, Inscrptions Palaeo-Persicae Achaemenidarum, petropoli.
-Locoq,P.1997, Les inscriptions de la perse achéménide, Paris.
-Mayrhofer, M.1978, Supplement zur Sammlung der altpersischen Inschriften, Vienna: Verlag der ?sterreichischen Akadmie der Wissenschaften.
-Meillet, A,1915, Grammaire du vieux-perse, Paris, 2e édtion... corrigée par E. Benveniste,Paris,1931.
-Oppert,J.1847, Das Lautsystem des Altpersischen, Berlin.
-Pearson, J.D.1975.A Bibliography of Pre-Islamic Persia, London.
-Schmitt, R.1989, Altpersische, Compendium Linguarum Iranicarum, Wiesbaden, pp.56-85.
-Schmitt, R.1991, The Bisitun Inscriptions of Darius the Great Old persian Text, Corpus Inscriptionum Iranicarum, part I: Inscriptions of Ancient Iran, Vol. I: The Old persian Inscriptions , London.
-Schmitt, R,2004, Old persian, The Cambridge Encyclopedia of the World's Ancient Languages ed, R.D, Woodard, Cmabridge, pp.717-741.
- Tolman, H.C.1892,A grammar of the Old Persian language with the inscriptions of the Achaemenian Kings and Vocabulary, Boston.
-Tolman, H.C, 1908, Ancient persian lexicon, and the texts of the Achaemenidian inscriptions transliterated and translated with special reference to their recent re-examination, The Vanderbilt Oriental Series, 6.New York.
-Weissbach, F.H.Die Keilinschriften der Ach?meniden, Leipzig, 1911.
-Witte, S.S,1799,Uber die Bildung der Schriftsprache und den Ursprung der keilformigen inschriften zu persepolis, ein philosophisch geschichtlicher Versuch, Rostock.

منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره ی 135، صص 31-26.