به کوشش: رضا باقریان موحد





 
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد *** قضای آسمان است این و دیگر گون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت *** مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند *** هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش *** که ساز شرع ازین افسانه بی قانون نخواهد شد
مجال من همین باشد که پنهان، عشق او ورزم *** کنار و بوس آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان، ساقی *** دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مَشُوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه ی حافظ *** که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد

تفسیر عرفانی
1. عشق و دوستی به زیبارویان سیاه چشم از سر من بیرون نخواهد رفت و من همچنان عاشق و دلداده ی آنان هستم. سرنوشت الهی برای من این گونه رقم زده شده و تغییر هم پیدا نمی کند.
2. رقیب میدان عشق ورزی، آن قدر آزار و اذیت کرد که جایی برای صلح و دوستی و آشتی کردن باقی نگذاشت. مگر آه و ناله ی شب زنده داران و عاشقان به سوی آسمان نخواهد رفت؟ بی شک آه عاشقان به سوی آسمان راه می یاد و تأثیر خواهد کرد.
3. در آن روز که سرنوشت مرا رقم زدند،سرنوشتی به جز رندی و عاشقی برای من تعیین نکردند و هر چه در آن روز برای من رقم خورده باشد، کم و زیاد نخواهد شد و ابدی است.
4. ای محتسب! به خاطر خدا این همه سخت نگیر و اجازه بده که دف زن آهنگ بزند و ما را نیز که با آهنگ خوش اینها همراهیم، ببخش، زیرا نظام شرع و دین با این گونه کارها و بی نظم و قانون نخواهد شد.
5. برای لذت بردن از همراه بودن با معشوق، تنها فرصت من این است که به طور پنهانی و آن هم در خیال خودم به عشقبازی با او بپردازم. حال از در آغوش گرفتن و بوسه زدن نگو که میسّر نخواهد شد و من به وصال او نخواهم رسید.
6. ای دل! اکنون که شراب سرخ و یک جای آرام و راحت برای استراحت و یک معشوق و یار چون ساقی مهربان داری چنانچه حالت خوش و شاد نباشد، پس چه وقت خوشحال و سرمست خواهی بود؟
7. ای دیده! با اشک پاک خود تصویر غم عشق را از صفحه ی سینه ی حافظ مشوی و پاک نکن؛ زیرا این نشان عشق معشوق همیشه خون است و هرگز پاک نخواهد شد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.