نویسنده :مهدی احمدی اختیار (1)
منبع :راسخون



 

چکیده

در شکست قاجارها از روسیه و تحمیل معاهدات گلستان، ترکمانچای و آخال بر ایران علل و عوامل متعددی دخیل بودند، که از آن جمله می توان به ناکارآمدی رهبران سیاسی، خیانت و جاه طلبی های برخی رجال و شاهزادگان قاجاری، ضعف بنیه‌ی مالی و انسانی، انحطاط و عقب ماندگی قشون قبیله ای ایران و دسیسه و کارشکنی قدرت های استعماری اشاره نمود. بدون شک سیاست های استعماری انگلیس نقش مهمی در تحمیل معاهدات گلستان، ترکمانچای و آخال بر ایران داشت. هر چند نمی توان دسیسه های انگلستان را عامل اصلی شعله ور شدن جنگ های ایران و روس دانست، اما در تشدید و طولانی شدن آن و شکست ایران از روسیه نقش مهمی ایفا کرد.
انگلستان تنها قدرتی بود که از جنگ های ایران و روس، و ضعیف و گرفتار شدن هر دو طرف جنگ نفع می برد، چرا که از نظر آنها نه تنها روسیه، بلکه یک ایران قوی هم برای مستعمره‌ی حیاتی این کشور یعنی هند، تهدید تلقی می شد. پس باید هر دو کشور درگیر یک جنگ طولانی و فرسایشی می شدند. با این حال در رقابت های استعماری بین سه کشور انگلیس، روسیه و فرانسه در اوایل قرن نوزدهم، و دسته بندی ها و دشمنی های حاصل از آن، انگلیسی ها در مقاطعی در کنار روس ها قرار گرفتند تا با کمک نظامی این کشور بتوانند بر مهمترین تهدید خود یعنی ناپلئون غلبه کنند. از سویی از نظر انگلیسی ها روسیه فقط تا حد معینی که برای هند خطری نداشته باشد می توانست در خاک ایران پیشروی نماید. به همین جهت هم در موقع مقتضی وارد عمل شده و زمینه‌ی انعقاد معاهدات مزبور را فراهم می ساختند.

ایران، روسیه، انگلستان، قاجار، معاهده.

مقدمه

در کنار عملکرد دربار و دولتمردان عصر قاجار کارشکنی ها و دسیسه های دو قدرت استعماری انگلیس و فرانسه در تحمیل معاهدات روسی، خصوصا گلستان و ترکمانچای، بر ایران نقش اساسی داشت. زمانی که ایران با تهاجم روس ها روبرو شد انگلستان و فرانسه که در کنار روسیه مثلث استعماری آن زمان را تشکیل می دادند هر کدام برای ضربه زدن به رقبای خود در صدد بهره برداری از این موضوع بر آمدند.
انگلستان برای دفاع از هند بهترین فرصت را در اختیار داشت؛ چرا که از یکسو بزرگترین رقیب استعماریش در آسیا، یعنی روسیه سرگرم جنگ درجبهه های متعدد ایران – عثمانی - لهستان بود و خیال انگلستان را از تهاجم روس ها به هند راحت می کرد. از سوی دیگر خود ایران هم که خطر بالقوه ای برای هند انگلستان محسوب می شد در این جنگ ها توان نظامی خود را از دست می داد. فرانسه هم که در این زمان با اقدامات و توسعه طلبی های ناپلئون و دراوج قدرت به سر می برد، این فرصت را غنیمت شمرد. ناپلئون با آگاهی از نیاز ایران به کمک نظامی درصدد پاسخ به این نیاز ایران بر آمد و در قبال این کمک نظامی رضایت ایران را برای حمله به هند و ضربه زدن به انگلستان جلب کرد و از طرف دیگر با کمک نظامی خود به ایران می توانست دیگر رقیب استعماریش یعنی روسیه را نیز تضعیف کند. بدین صورت بود که این دو قدرت اروپایی هر کدام در مقطعی درصدد کمک به ایران بر آمدند. اما به علت تغییرات سریع در تحولات و دسته بندی های سیاسی – نظامی،ایران قربانی معاملات سیاسی این دولت ها می شد و این دول فرصت طلب ایران را در برابر روس ها تنها می گذاشتند و حتی موجبات برتری و توسعه روس ها را فراهم می کردند. نمونه‌ی سوالاتی که در این مقاله بدان ها پرداخته می شود عبارتند از: انگلیسی ها چه نقشی در تحمیل معاهدات روسی بر ایران داشتند؟ انگلیسی ها چگونه و از چه راه هایی ایران را در پذیرش این معاهدات در تنگنا گذاشتند؟ و این کشور چگونه از این معاهدات در پیشبرد اهداف و مقاصد استعماری خود بهره برداری نمود؟

نقش انگلیسی ها در تحمیل معاهدات روسی بر ایران

انگلیسی ها در جنگ های ایران و روس و تحمیل معاهدات گلستان و ترکمانچای و آخال بر ایران نقش تعیین کننده ای را ایفا کردند. حتی این عقیده وجود دارد که در تهاجم روس ها به ایران انگلیسی ها دست داشتند و محرک الکساندر(2) و نیکلای(3) اول برای حمله به ایران انگلیسی ها بودند. چرا که وقتی پل اول(4) - پدر الکساندر اول - سیاست مسالمت آمیز با ایران در پیش گرفت طی توطئه ای که سفیر انگلستان نیز در آن دست داشت به قتل رسید. از قضا خود الکساندر اول هم زمانی که احتمالاً از سیاست های انگلستان بیزار شده بود و حاضر نبود به دسیسه های انگلیسی ها توجه کند با تحریک آنها به نحو مر موزی از سلطنت کنار رفت. تنها چند ماه پس از قتل اسرارآمیز الکساندر اول جنگ های دوم ایران و روس شروع شد. (شانی نوف،:206-198) روس ها عقیده دارند که انگلیسی ها در جنگها و درگیری های روسیه با دیگر دولت ها نقش اساسی داشتند چرا که «هر زمانی که یک دولتی نیرومند میشود بلافاصله انگلستان در تکاپو می افتد.» (دوسن پیر،2،2536: 25-21)
خود انگلیسی ها هم به نقش انگلستان در شکست ایران از روس ها و تحمیل معاهدات گلستان و ترکمانچای بر ایران اذعان دارند. رابرت گرنت واتسن عنوان می کند که ایرانیان در دوره اول جنگ های ایران و روس غالباً تا سال های آخر که انگلیسی ها به ایران خیانت کردند پیروز میدان بودند و یا حداقل نبردی برابر داشتند. اما در سال 1227 ق/ 1812 م ناگهان به دستور سرگور اوزلی (5) افسران انگلیسی احضار شدند و انگلیسی ها دوباره با روس ها سازش کردند. برای ازبین بردن قوای ناپلئون سفیر انگلستان مامور بود تا به جنگ ایران و روس خاتمه دهد تا روس ها قوای خود را به جبهه اروپا اعزام کنند. (گرنت واتسن، بی تا:- 159) واتسن می گوید در حالی که فتحعلی شاه در سال های اول جنگ از انگلستان کمک می خواست «در مراحل ابتدایی جنگ مزبور انگلیس و روس همدست بودند بنابراین کمکی که ایران تقاضا کرده بود نرسید.» (همان( و در ادامه می افزاید که چون حکام محلی سند در این زمان برای استمداد از ایران علیه انگلیسی ها به دربار ایران آمده بودند،انگلستان سعی کرد از جنگ های ایران و روس برای ممانعت از این کار استفاده کند. دنیس رایت(6)، اوزلی را عامل اصلی انعقاد عهد نامه گلستان که برای ایرانی ها بسیار صدمه آور بود می داند و به این امر اشاره می کند که: «اوسلی از جانب ایرانیها بخاطر این اهانت نکوهش شده و او را متهم می کردند که در میانجیگری برای پایان دادن جنگ بیشتر منافع بریتانیا را در نظر داشته تا منافع ایران را.») رایت،1361: 23-22)

انگلستان و عهدنامه‌ی گلستان

انگلیسی ها که بعد از معاهده تیلسیت و سازش ناپلئون با روس ها جای فرانسوی ها را در ایران گرفتند درابتدای امر سیاست آنها بر این بود که هر چه بیشتر این جنگ ها را طولانی کنند مجری این سیاست سرهارفوردجونز (7) بود که تا می توانست از مذاکرات مستقیم میان سران قشون ایران و روس جلوگیری می کرد و مانع از انجام مصالحه بین دو کشور شد. اما زمانی که روابط امپراطور روسیه و ناپلئون تیره گشت، انگلستان در صدد بر آمد تا با همکاری روس هابر ناپلئون غلبه کند. به دنبال این دیپلماسی سیاست انگلستان در قبال ایران نیز تغییر کرد و این بار تلاش کرد که صلح بین ایران و روسیه را برقرار سازد، مجری این سیاست سرگوراوزلی بود. این درحالی بود که در سال های آخر جنگ های دوره اول، روس ها با مشکلات و تهدیدات زیادی روبرو بودند. از جمله این تهدیدات،تهدید روس ها از طرف ناپلئون درسال 1227 ق/ 1812 م و انقلاب مردم گرجستان علیه آن ها و اخراجشان از گرجستان را می توان نام برد. به همین علت ایرانی ها در این شرایط امیدوار شده بودند تا سرزمین های از دست رفته را از روسیه باز پس بگیرند و عباس میرزا هم به پیشنهادات صلح روس ها جواب نمی داد. اما انگلیسی ها که برای غلبه بر ناپلئون حضور قوای روس را ضروری می دانستند بر فعالیت خود افزوده و دربار ایران را به صلح با روس ها وادار کردند. در شرایطی که روس ها وضع خوبی نداشتند،ایران مجبور شد عهدنامه تحمیلی گلستان را – با امید به وعده های اوزلی برای باز پس گیری سرزمین های ایران با شفاعت او – بپذیرد. (محمود،ج 1، 1353: 156 و 181) هدایت در مورد نقش انگلیسی ها در شکست اصلاندوز می نویسد: «توپ و تفنگ روسیه آتشبازی گزید و زبانه نوایر نار از زبانا در گذشت. چون میان انگلیسیه و روسیه مصالحه رفته بود توپچیان نوآموز آذربایجانی از عهده توپ افکنی بر نیامدند.»(هدایت،ج 9، 1380: 40-7639)
با توجه به خدمتی که سرگوراوزلی با معاهده گلستان در حق روس ها انجام داد زمانی که بعد از عقد معاهده عازم روسیه شد در تمام مدتی که در قلمرو روسیه بود استقبال با شکوهی از او شد. در این باره خود او در یادداشتهای روزانه اش می نویسد زمانی که به تفلیس رسید؛ «بافتخارش چندین تیر توپ شلیک کرده و بیاد دوستی دائمی و ابدی دولتین روس وانگلیس شادیها نمودند جنرال رتیشف نطقها کرد و خدمات سرگور اوزلی را که در ایران مخصوصا در عهد نامه گلستان به امپراطور روس نموده بود یاد آوری نمود و قشون را امر داد بقدردانی از این خدمات چندین بار هورا بکشند.» در بین راه از تفلیس تا پایتخت روسیه همه جا این استقبال گرم به عمل آمد و تا جاییکه سفیر به امپراطور روسیه دراین باره گفت: «اعلیحضرتا،بر طبق اوامر ملوکانه درهر جا برای من عید بود و در همه جا جشن گرفته بودند.» سرگور اوزلی درمورد قدر دانی الکساندر اول از او بخاطر این معاهده می نویسد: «من منتها درجه خوشحال هستم که با کسی آشنا می شوم که یک چنین خدماتی در مذاکرات و انجام صلح با ایران نسبت بمن نموده است این صلح با ایران به بهترین شکلی از حیث منابع و شرافت انجام گرفته است،من با نهایت میل و شعف آنرا قبول نموده ام و این غیر ممکن است که من بتوانم احساسات درونی خود را نسبت به شما اظهار بدارم.»(محمود، ج 1، 1353: 193-191)
روس ها با مساعدت سرگور اوزلی در شرایطی بحرانی به مقاصد خود رسیدند. به اعتقاد سرپرسی سایکس(8) روسیه نمی توانست به جنگ با ایران ادامه دهد و شاید به کمتر از آنچه در عهد نامه گلستان بدست آورد ممکن بود بسازد. (بهار،: 392 -390) ولی انگلیسی ها با این خدمت رضایت متحد خود را جلب کردند و با تضعیف قوه نظامی و معنوی ایران نیز به پیروزی بزرگی رسیدند. در واقع سیاست انگلیسی ها بعد از رفع خطر ناپلئون این بود که ایران تا منتها درجه تضعیف ولی مستقل باقی بماند. سرگور اوزلی درسال 1229 ق/ 1814 م به دولت متبوع خود نوشت: «چون ناپلئون به جزیره الب تبعید شده و سرحدات هندوستان تامین گردیده است و خطری متوجه آنجا نیست بهتر است ایران در همان حال توحش و بربریت باقی بماند.» (هوشنگ مهدوی،1377: 224) سیاست انگلستان این بود که ایران آنقدر ضعیف شود تا خود خطری برای افغانستان و هندوستان نباشد و به عنوان دولت حائل و فاقد عمل باقی بماند. عقیده مارکی ولزلی (9) فرماندار هند این بود که « ایران می بایست به عنوان اولین خط دفاعی علیه تجاوز به هند باشد.» (همان)
دولت انگلستان که نمایندگانش در برقراری صلح بین ایران و روسیه و عقد معاهده گلستان نقش فعالی داشتند پس از انعقاد معاهده از شرایطی که برای نفوذ روسها در ایران فراهم شده بود بیمناک شد و سعی نمود تا حداقل با ایجاد شرایطی سلطه سیاسی دولت روسیه را تعدیل کند. به هیمن جهت انگلیسی ها بر آن شدند تا تغییراتی را در معاهده مفصل که در سال 1227 ق/ 1812 م بین ایران و آن کشور منعقد شده بود، انجام دهند. و به قول لسان الملک «چند فصل ازآنرا با تغییرات چندی به مقتضای مراسم یک جهتی و اتحاد دولتین علیتین انسب داشته عالیجاه هنری الس را روانه و در طی نامه دوستانه خواهشمند تغییرات مزبوره گردید.» (لسان الملک، ج 1، 1353: 264)
یکسال پس از امضای معاهده گلستان هنری الیس(10) و جیمز موریه(11) ماموریت یافتند تا تغییراتی را در معاهده مفصل انجام دهند، در نتیجه معاهده‌ای جدید در تاریخ 1229 ق/ 1814 م به نام عهدنامه تهران به امضاء رسید. آن قسمت ازاین معاهده که در ارتباط با عهدنامه گلستان تنظیم یافت فصل سوم آن می باشد که دولتین ایران و انگلیس تعهد کردند که در برابر حمله دشمنان به یکدیگر کمک متقابل نمایند: «این عهدنامه محض از برای رفع سبقت نمودن دشمنان در نزاع وجدال استقرار پذیرفته است و مراد از سبقت تجاوز نمودن از خاک متعلقه بخود و قصد ملک خارج از خود نمودن است و خاک متعلقه بهر یک از دولتین ایران روس از قراریست که با اطلاع وکلاء دولتین ایران و انکلتره و دولت روس بعد از این معین و مشخص گردید.»(همان: 265)
به این ترتیب دولت انگلستان که از نفوذ روز افزون دولت روسیه در دربار ایران نگران بود می خواست در مقابل تعدی روس ها بتواند به ایران کمک کند. البته معاهده طوری نوشته شده بود که انگلیسی ها با اما و اگر می توانستند از اجرای آن سرباز زنند چنانکه در جنگ های دوم این کار را انجام دادند. به هر حال این رفتار انگلیسی ها موجب بروز خشم روسها شد و با ارسال نامه‌ای این امر را دخالت در امور داخلی خود تلقی کرده و اظهار نمودند که در موضوع روابط شان با همسایگان آسیایی «میانجیگری، دخالت، حتی اقدامات خیر خواهانه یک دولت ثالث بیگانه» را نخواهند پذیرفت. (کارلوترنزیو،1359: 28)

انگلستان و عهدنامه‌ی ترکمانچای

اما جنگ های دوم ایران و روسیه که به معاهده ترکمانچای منجر شد؛ بر افروختن آتش این جنگ ها نیز انگلیسی ها نقش موثری داشتند. دولت انگلستان بعداز جنگ های اول ایران و روس مشاهده کرد که ایران با وجود شکست در این جنگها، هنوز برای ملل آسیایی حریفی خطرناک و قدرتمند است و می تواند برای افغانستان که دروازه هندوستان به شمار می رفت خطرناک باشد. چنانکه عثمانی به مراتب قدرتمند تر را شکست داده بود. پس باید ایران آنقدر تضعیف گردد که دیگر «هرگز فیلش یاد هندوستان نکند». از سوی دیگر در این تاریخ انگلستان با روسیه قرار داد سری و اتحاد علنی داشت و در مسایل شرق بخصوص در رابطه با ایران و عثمانی دست روس ها را باز گذاشته بود. با این اهداف انگلیسی ها درایران توسط عوامل خود که افرادی مانند آصف الدوله و عبدالله خان امین الدوله آتش جنگ را دامن زدند. (نوائی، ج 2، 243:1369-242 و جهانگیرمیرزا،1327: 16-4) در روسیه نیز که الکساندر اول دیگر حاضر نبود به توصیه های انگلستان عمل کند کنار رفت و نیکلای اول به سلطنت رسید. (محمود، ج 1،1353: 267)
جان ویلیام کی(12) در رابطه با نقش انگلستان در جنگهای دوم ایران و روس و معاهده ترکمانچای می نویسد: «ایران را دولت انگلیس دست و پا بسته تسلیم روس نمود». همچنین از قول سرجان ملکم ذکر می کند: «در این تاریخ سرجان ملکم شدیداًاعتراض نموده گفت ما نباید بگذاریم دولت روس ایران را ویران کند، ما با آن دولت معاهده داریم و هم عهد می باشیم و حق داریم که دراین میان مصلح باشیم.» و از قول سرهارفورد جونز عنوان می کند: «صلاح نیست دولت انگلیس ایران را دست و پا بسته تسلیم دربار سن پطرز بورغ کند.» (به نقل از محمود،ج 1، 1353: 277-267) انگلیسی ها که با رسیدن روس ها به ارس و از بین رفتن بنیه نظامی و اقتصادی ایران به هدف خود رسیده بودند وقتی که دیدند روس ها از ارس عبور کردند نگران شدند و واسطه صلح بین ایران و روسیه گشتند. از این نظر در میان ایرانیان خود را حامی ایران نشان دادند.
این عهدنامه به مبنایی برای روابط خارجی ایران با دیگر کشورها تبدیل شد. اغلب کشورها بخصوص اروپاییان روابط خود را بر مبنای مفاد ترکمانچای تنظیم نمودند. اگر تا قبل از این، کشورهای مختلف بر مبنای احترام و تعهد متقابل با ایران رابطه برقرار می کردند، بعد از این ایران کشوری شکست خورده و عقب مانده تصور می شد که باید تسلیم خواسته ها و منافع دیگر کشورها، بخصوص اروپاییان شود. بدین ترتیب در معاهداتی که بعد از عهدنامه ترکمانچای با دول اروپایی منعقد می شد، نه تنها همه آنها امتیازات داده شده به روس ها را خواستار بودند بلکه حاضر به سپردن تعهدات متقابل نیز نمی شدند.
روس ها با حق قضاوت کنسولی استقلال سیاسی و قضایی ایران را نشانه رفتند. به تدریج دیگر دولت ها نیز این امتیاز را برای اتباع خود تحصیل کردند. و در مدت قریب به یک قرن روابط ایران با ملل بیگانه براساس رژیم کاپیتولاسیون بود. این امتیاز به تمام دول حق دخالت در تدوین و اجرای قوانین در ایران را می داد و دیگر ایران کشوری مستقل و آزاد محسوب نمی شد.
امتیاز کاپیتولاسیون تا سال 1306 ش/ 1927 م در ایران برقرار بود تا اینکه در آن سال دولت تصمیم به لغو آن گرفت و طی یادداشت هایی به کلیه نمایندگی های سیاسی خارجی در ایران اطلاع داد که معاهدات مربوط به حق قضاوت کنسولی ملغی و بلااثر بوده و پس از انقضای مدت یکسال دیگر هیچگونه حقی در این خصوص به خارجیان داده نخواهد شد. (هوشنگ مهدوی، 1377: 25). این چنین دقیقاً یک قرن بعد از واگذاری، این امتیاز لغو گردید.
اما انگلستان اولین کشوری – البته بعد از خود روسیه- بود که از عهدنامه ترکمانچای بهره برداری کرد و سیاست های آن کشور تحت تأثیر این عهدنامه در ایران تغییر کرد. نمایندگان انگلیس که خود در انعقاد معاهده نقش داشتند از نیاز مبرم ایران به پول جهت پرداخت غرامت به روس ها بهره برداری کرده و با پرداخت دویست هزار تومان درصدد الغای مواد 3 و 4 عهدنامه تهران بر آمدند. (ظهیر نژاد، 1381: 36) انگلستان در آن متعهد شده بود از ایران در برابر روس ها دفاع کند و در صورت حمله یکی از دول اروپایی به ایران با پول یا نیروی نظامی ایران را یاری رسانند. (لسان الملک، ج 1، 1353: 266-265) اما در این زمان ایران را متجاوز قلمداد کردند و از اجرای تعهدات خود سرباز زدند ولی «در خود بریتانیا نیز کسانی بودند که از رفتار دولت بریتانیا نسبت به ایران انتقاد کردند، حقیقت این بود که از چند سال قبل از آن تاریخ دولت بریتانیا به این نتیجه رسیده بود که فایده ای از مداخله آنها میان ایران و روسیه وجود ندارد، از اینرو می کوشیدند از تعهدات مشکلتراش خود براساس عهدنامه سال 1814 خلاصی یابند.» (رایت، 1361:24-25)
چرخش مهم سیاست انگلیس در ایران بعد از معاهده ترکمانچای را می توان در قضیه هرات مشاهده کرد. انگلستان تا قبل از این معاهده از حاکمیت ایران بر هرات استقبال می کرد اما بعد از انعقاد ترکمانچای و افزایش نفوذ روس ها در ایران بر آن شد تا مقدمات جدایی هرات از ایران را فراهم کند. چرا که با حضور روس ها در ایران منافع بریتانیا در هند به خطر می افتاد. بنابراین باید هرات از ایران جدا می شد تا حایلی بین خراسان و هند باشد. عاقبت هم این سیاست انگلیس در زمان ناصر الدین شاه عملی گردید و این شهر از ایران جدا شد.

انگلستان و عهدنامه‌ی آخال

دررابطه با عهد نامه آخال که در سال 1299 ق/ 1881 م با تصرف مرو توسط روس ها بسته شد، زمانی بود که انگلیسی ها سیاست نرمش و سازش با روس ها را در پیش گرفته بودند. و ایران که به تنهایی خود را قادر به مقابله با این کشور نمی دید به ناچار عهد نامه را پذیرفت. ناصرالدین شاه خشم خود را از انگلیسی ها پس از عهد نامه آخال این چنین بیان می کند: «دولت انگلیس از زمان شاهنشاه مرحوم الی حال در امور آسیای مرکزی خبط و خطا کرد اگر بجای منع و تهدید بشاه مرحوم اعانت می کرد در وقت محاصره هرات،و هرات را دولت ایران می گرفت،بعد کم کم مرو و خواف را الی کنار جیحون متصرف می شد، دولت روسیه حالا کجا آخال و ترکمان و خوارزم داشت همه مال ایران بود و یک سد محکمی میان روس و انگلیس بود.[...] دولت ایران هم دید اینطور است بالمره از صرافت توسعه سرحد خود و مداخله به ترکمان و افغان افتاد.» (طاهری،ج 2،بی تا: 484)
زمانی که روس ها در آسیای میانه پیشروی می کردند. واکنش دولتمردان انگلیس توام با محافظه کاری و تردید بود و به نظر می رسد که انگلیسی ها به روس ها چراغ سبز نشان داده بودند تا حدود معینی پیشروی کنند. زمانی که برخی از ماموران نه چندان بلند پایه حکومت هند خواستار برخورد با روس ها شدند. سرجان لارنس (13) نایب السلطنه هندگفت:« من خودبه هیچ وجه یقین ندارم که ممکن نیست روسیه نسبت به اقوام مسلمان آسیای میانه وکابل متحدی اطمینان بخش تر و همسایه ای بهتر از کار در نیاید. روسیه تمدن را ترویج و تعصب و توحش مسلمانی را که هنوز در هندوستان نفوذی عظیم دارد تخفیف خواهد داد.» (کاظم زاده،1354: 12-11)
فرمانده کل قوای هند نیز انگلستان را قوی تر از آن می دانست که آنها از پیشروی روس ها درآسیای میانه وحشت نمایند. زمانی که کارمندان سفارت انگلیس درایران مانند ایستویک(14) و رالینسون(15) از دولت متبوعشان می خواستند تا ایران را درمقابل روس ها تقویت کنند و افسران نظامی برای آموزش سپاهیان ایران بفرستند. دولت انگلیس که سیاست مدارا با روس ها در پیش گرفته بود. اینگونه اظهار می کند «با توجه به روابطی که درحال حاضر با روسها داریم، اگر ببینیم که عده ای از صاحب منصبان روسی به فرماندهی قوای ایران انتخاب شده اند این کار سخت مایه سوءظن ما خواهد شد. حال اگر ما وضعی شبیه به این بوجود آریم شاید این کار موجب اعتراض شدید کابینه سن پطرزبورگ شود.» (همان:18) در واقع انگلیسی ها بارها بطور محرمانه در مورد ایران با روس ها به توافق رسیده بودند که وزیر خارجه انگلستان درنامه خود به میرزا حسین خان به دو مورد آن اشاره می کند که آن دو درسالهای 1249 ق/ 1834 م و 1254 ق/ 1838 م انجام گرفته اند. (قاضیها،1380:174 و 190-189)
پیشروی روس ها در آسیای میانه اقدامات زیانبار انگلیسی ها علیه ایران را نیز در پی داشت. روس ها نه تنها خود سرزمین های وسیعی را از ایران جدا نمودند بلکه سبب جدا شدن اراضی پهناوری از سرزمینهای شرقی ایران توسط انگلستان شدند. با فتح بخارا در سال 1285 ق/ 1868 م انگلیسی ها برای تامین امنیت هند در برابر روس ها به فکر تحدید حدود سیستان و بلوچستان افتادند. برای اجرای این طرح ژنرال گلداسمیت(16) که سرپرست نظارت بر اجرای قرار داد تلگرافی ایران – انگلیس بود ماموریت یافت. در سال 1288 ق/ 1871 م قسمتی از بلوچستان از ایران جدا شد و در سال بعد بخش هایی از سیستان از تصرف ایران خارج شد. (طباطبائی،1373: 428-423) البته جدایی هرات از ایران نیز نتیجه توسعه طلبی های روسیه بود.
علاوه بر این انگلیسی ها بعد از معاهده آخال به این نتیجه رسیدند که آنها قادر به جلوگیری از توسعه طلبی های ارضی روسیه در ایران نیستند. بنابراین صلاح را در این دیدند که با روسیه بر سر ایران پای میز معامله بنشینند و به توافق برسند. آنها که تا این زمان سیاست شان بر این بود که بین متصرفات خود و روسیه توسط کشورهای ضعیف و پوشالی فاصله بیندازند اکنون به این نتیجه رسیده بودند که اینگونه کشورهای ناتوان برای ادامه صلح باید از روی نقشه جهان محو و بین استعمارگران تقسیم شوند. این سیاست انگلستان از سال 1303 ق/ 1885 م با آمدن سرآرثور نیکلسون(17) شروع شد و وزاری مختار بعدی این سیاست را ادامه دادند. (طاهری، ج 2، بی تا:508-507) بالاخره بعد از دو دهه فعالیت روس ها را راضی به تقسیم ایران کردند و با قرارداد 1325 ق/ 1907 م بر سر ایران به توافق رسیدند. در نتیجه یکی از پیامدهای آخال را می توان این قرارداد دانست.
پیامد دیگر تجاوزگری های روسیه در سرزمینهای شمال شرق ایران-البته قبل از معاهده آخال- این بود که دربار و رجال قاجار برای جلوگیری از تحمیل یک معاهده ارضی-سیاسی دیگر از سوی روسیه تزاری و توسعه طلبی بیشتر آن کشور، شروع به دادن امتیازات به انگلیسی ها نمودند. شاید یکی از دلایل واگذاری امتیاز رویتر به انگلیسی ها توسط سپهسالار در سال 1289 ق/ 1872 م در همین راستا صورت گرفت تا از تحمیل معاهده ای مانند آخال ممانعت نماید. امین السلطان نیز برای حساس کردن انگلیسی ها به سرنوشت ایران همین سیاست را در پیش گرفت. (کمبریج، ج 7، 1387: 398)
ناگفته نماند که دیگر دولت استعماری اروپا یعنی فرانسویان نیز در مقطعی ایران را قربانی امیال سلطه طلبانه خود ساختند آنان با عقد معاهده فین کنشتاین و وعده کمک به ایران باعث طولانی تر شدن جنگ های اول ایران و روس گردیدند. چرا که ایرانیان با پشتگرمی این معاهده به پیشنهادات صلح روس ها جواب رد می دادند. اما تنها چند ماه بعد از معاهده فین کنشتاین، ناپلئون معاهده تیلسیت را با روس ها امضا کرد و ایران را به عنوان پیشکشی تقدیم روس ها نمود. درایران نیز ژنرال گاردان بعد از معاهده تیلسیت به عباس میرزا اطمینان داد که موجبات صلح ایران و روس را فراهم می سازد. در نتیجه عباس میرزا بخش عمده ای از سپاهیان را مرخص کرد. ولی با حمله غیر منتظره روس ها مواجه شد و بدین ترتیب فرانسویان نه تنها کمکی به ایران ننمودند بلکه باعث غافلگیری سپاه ایران نیز شدند.
یکی از نویسندگان درباره قربانی شدن ایران توسط انگلستان و فرانسه در جنگ های اول ایران و روس می نویسد:
«واگذاشتن ایران بروسها یکی از امتیازات و پیشکشیهایی بود که انگلیسیها در ازاء تشکیل اتحادیه سوم اروپا علیه فرانسه به الکساندر تزار روس تقدیم نمودند. بعداً اتحاد با فرانسه پیش آمد،اما هنوز اندک زمانی بیش نگذشته بود،یعنی در کمتر از دو ماه ناپلئون در برابر کسب دوستی و اتحاد تزار علیه بریتانیا، ایرانرا که از امتیاز عالی اتحاد برخوردار بود بعنوان پیشکشی بروسها واگذار نموده، تزار را به مداخله در این سرزمین تشویق کرد. ایران مجدداً در برابر خصم تنها ماند و در عین اتحاد با فرانسه بدون متحد و مددکار در زیر ضربات ارتش مدرن روس افتاد.» (بهار،2537 شاهنشاهی: 375- 374)
در واقع هر یک از دولت های بریتانیا و فرانسه در موقع معینی که اوضاع بین المللی و منافع کشورشان ایجاب می نمود دست اتحاد بسوی ایران دراز می کردند. حکومت ایران نیز که در پیچ و خم گرفتاری های عمده خود سرگردان بود آنرا با اشتیاق می فشرد. ولی بزودی متوجه می شد که آن دست برای گرفتن دراز شده است نه برای کمک کردن. سیاست ایندو دولت عبارت بود از «اتحاد با ایران در موقع لزوم و رها کردن آن نیز در موقوع لزوم.» (همان). بنابراین هر وقت که این دو دولت به اتحاد با ایران نیازی نداشتند آنرا دو دستی تحویل حریف سابق خود و دشمن مداوم او می دادند. می توان گفت دولت ایران به عنوان برگ برنده و کارتی بود که این دولت ها برای امتیاز گرفتن از رقیبان خود با آن بازی می کردند. اصلا اتحاد دولت ایران، از عقب افتادگی و ناتوانی مالی و نظامی و صنعتی رنج می برد،با دولت های استعمارگری که به دنبال طعمه برای منافع و مقاصد امپریالیستی خود می گشتند محکوم به شکست و ناامیدی بود. و اتحاد یک دولت ضعیف با دولتی از دولت های قدرتمند جهان در زمان حال و آینده جز این سرنوشتی نمی تواند داشته باشد.
این چنین دربار ناآگاه ایران قربانی بازی ها و معاملات سیاسی قدرت های بزرگ امپریالیستی گردید و این رفتار قدرت های امپریالیستی نشان داد که آنان در تعهدات و پیمان های خود با کشورهای ضعیف صرفاً به دنبال بهره برداری از آنان برای رسیدن به مقاصد استعماری خود بودند. و به هیچوجه به وعده ها و تعهدات خود عمل نمی کردند. اما عجیب اینکه دربار ایران از این پیمان شکنی های مکرر اروپاییان درس نمی گرفت و مجددا ً بدانها متوسل می شد. در رابطه با برخورد سه قدرت بزرگ آن زمان با ایران آمده است که «ایران را روس ها تهدید و تخویف نمودند،فرانسویها ریشخند کردند، و انگلیسی ها هرگز نشده که در سیاست خودشان با ایران ولو یکبار هم شده با آن عادلانه رفتار کنند.» (شهابی، 1385: 15).
اما در باب عملکرد این دولت های امپریالیستی در ایران می توان گفت که با اینکه بیش از دو قرن از آغاز سیاست های استعماری این دولت ها در ایران می گذرد، هنوز هم کم و بیش بر همان سیاست های گذشته خود اصرار می ورزند، ودست از رفتارهای مغرضانه خود بر نداشته اند. اگر در گذشته انگلستان ایران را خطر بالقوه ای برای هند می دانست،امروزه اکثر کشورهای غربی و در راس آنها امریکا به شدت از ظهور ایران قدرتمند در خاورمیانه نگرانند و نمی خواهند رهبری این منطقه حساس بین المللی بدست ایران بیفتد. استراتژی غرب بعد از جنگ سرد بر این پایه قرار گرفته است که جلوی تهدیدات بالقوه ای را که برتری آنها را بر هم می زند باید گرفته شود. آنها ایران هسته ای را یک خطر بالقوه می دانند که نباید این ظرفیت بالقوه به بالفعل تبدیل شود.

نتیجه

در رابطه با نقش انگلسان در تحمیل معاهدات گلستان، ترکمانچای و آخال از سوی روسیه تزاری بر ایران عصر قاجار می توان گفت: دستگاه حاکمه ایران و در رأس آن شاهان قاجار، لااقل تا قبل از ناصرالدین شاه، آگاهی و شناخت درستی از تحولات و روابط بین الملل نداشتند. آنان اهداف و مقاصد کشورهای استعماری در روابط شان با ایران را درک نمی کردند و به راحتی قربانی بازی های سیاسی این قدرت ها می شدند. در این میان کشوری مانند انگلستان که در اوج رقابت های استعماری خود با دیگر دولت های اروپایی به سر می برد، نهایت استفاده را از این وضعیت می نمود.
انگلیسی ها از سویی قدرتمندترین رقیب استعماری خود یعنی روسیه را در جنگ های طولانی مدت گرفتار می نمودند. از سوی دیگر ایرانیان را با وعده و وعید در موقع مقتضی به جنگ و یا ترک جنگ با روسیه وادار می نمودند. به طوری که این کشور هم در چگونگی شروع و پایان جنگ های ایران و روس، و هم در تحمیل معاهدات روسیه‌ی تزاری بر ایران نقشی کلیدی داشت. همچنین انگلیسی ها پس از انعقاد معاهدات گلستان، ترکمانچای و آخال از این معاهدات در مناسبات آینده‌ی خود با ایران استفاده کردند.
با این حال نباید از نظر دور داشت که اولین عامل تحمیل این معاهدات را بر ایران می توان ناکارآمدی سیستم استبدادی و ارتجاعی قاجار بر ایران دانست. قاجارها که پس از یک دوره پر آشوب بر ایران حکمفرما شده بودند، توانایی مدیریت و سازماندهی دوباره نیروهای مادی و معنوی کشور را نداشتند. از سوی دیگر استبداد قاجاری قادر به تحمل کس دیگری نبود و صدراعظمهای مقتدر و کاردان دوره قاجار، همگی به سرعت کنار زده می شدند. علت این امر هم ترس از قدرت گیری آنان و خدشه دار شدن استبداد مطلقه بود.

پی نوشت ها :

1- دانشجوی دکترای تاریخ محلی دردانشگاه اصفهان
2- Alexander
3- Nikolay
4- pol
5- Sir Gore Ousley
6- .Denese Rait
7- Sir Hart Ford Jones
8- Sir Percy Sykes
9- Marquis of Wellesly
10- Henry Ellis
11- James Morier
12- Sir John Malcolm
13- Sir John Lorense
14- Estwike
15- Rawilson
16- Goldsmith
17- Sir Arthur Nicholson

منابع :
-بهار، مهدی؛ میراث خوار استعمار؛ چ 15، تهران: امیرکبیر، 2537 شاهنشاهی.
-پژوهشگاه کمبریج؛ تاریخ ایران دوره افشار، زند و قاجار؛ ترجمه مرتضی ثاقب فر؛ ج 7، تهران: جامی، 1387.
-ترنزیو، پیو کارلو؛ رقابت روس و انگلیس در ایران و افغانستان؛ ترجمه عباس آذرین؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1359.
-جهانگیر میرزا؛ تاریخ نو؛ به اهتمام عباس اقبال؛ تهران: علمی و شرکاء، 1327.
-دوسن پیر، میشل؛ سرگذشت خاندان رمانف؛ ترجمه عیسی بهنام؛ ج 2، تهران: دانشگاه تهران، 2536 شاهنشاهی.
-رایت، دنیس؛ نقش انگلیس در ایران؛ ترجمه فرامرز فرامرزی؛ تهران: فرخی، 1361.
-شانی نوف، ن.بریان؛ تاریخ روسیه؛ ترجمه خانبابا بیانی؛ تهران: دانشگاه تهران، 1352.
-شهابی، سیف الله؛ کارنامه سیاسی قائم مقام فراهانی؛ تهران: رسانش، 1385.
-طاهری، ابوالقاسم؛ تاریخ روابط بازرگانی و سیاسی ایران و انگلیس؛ ج 2، بی جا: انتشارات انجمن آثار ملی، بی تا.
-طباطبائی مجد، غلامرضا؛ معاهدات و قراردادهای تاریخی؛ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1373.
-ظهیر نژاد، مینا؛ اسنادی از روابط ایران و انگلیس در عهد محمد شاه قاجار؛ تهران: وزارت امور خارجه، 1381.
-قاضیها، فاطمه؛ اسناد روابط ایران و روسیه از دوره ناصرالدین شاه تا سقوط قاجاریه؛ تهران: وزارت امور خارجه،1380.
-کاظم زاده، فیروز؛ روس و انگلیس در ایران؛ ترجمه منوچهر امیری؛ تهران: کتابهای جیبی، 1354.
-لسان الملک سپهر، محمد تقی؛ ناسخ التواریخ سلاطین قاجاریه؛ به تصحیح محمدباقر بهبودی؛ ج 1 و 2، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1353.
-محمود، محمود؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس؛ ج 1 و 2، چ 4، تهران: اقبال، 1353.
-نوائی، عبدالحسین؛ ایران و جهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصری؛ ج 2، تهران: هما، 1369.
-هدایت، رضاقلی خان؛ تاریخ روضه الصفای ناصری؛ تصحیح و تحشیه جمشید کیانفر؛ ج 9، تهران: اساطیر، 1380 و ج 10، 1339.
- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی؛ چ 4، تهران: پیکان، 1377.
-واتسن، رابرت گرنت؛ تاریخ ایران؛ ترجمه ع.وحید مازندرانی؛ بی جا: سخن، بی تا.