زندگی نامه ی ابوالفتوح رازی (2)
درگذشت و آرامگاه ابوالفتوح
تاریخ درگذشت ابوالفتح همچون تاریخ تولّد او به طور دقیق دانسته نیست.مرحوم محدّث ارموی در مقدّمه ی تفسیر گازر در تعلیقات خود بر کتاب النقض می نویسد: میرزا محمّد صادق آزادانی اصفهانی در کتاب شاهد صادق تاریخ درگذشت ابوالفتوح را سال 540 می نویسد(1)، و این تاریخ با تاریخ سه اجازه که از ابوالفتوح به دست آمده، ناسازگار است.
نخستین اجازه بر پشت صفحه ی اوّل نسخه ای از تفسیر ابوالفتوح در ماه صفر 980 به خط احمدبن شکرالله نوشته شده است.
این اجازه را ابوالفتوح در اواخر ما ذی قعده ی 547 نوشته که ظاهراً پس از پایان تألیف تفسیر بوده است.
از روی این قرینه می توان یقین داشت که تفسیر ابوالفتوح در 547 یا سالی چند پیش از آن به پایان رسیده و خود او نیز در این سال زنده بوده است.
اجازه ی دیگر بر پشت برگ نخست دست نوشته ای از رجال نجاشی است که شخصی به نام حسن بن غالب البراقی آن را تاریخ 982 کتابت کرده است.(2)
این اجازه را ابوالفتوح در ربیع الأوّل سال 551 برای فرزندش تاج الدین محمّد نوشته است و براین اساس آشکار می گردد که ابوالفتوح تا سال 551 نیز زنده بوده است.
اجازه ی دیگر را نویسنده ی ریاض العلماء نقل کرده است. وی می نویسد:
من ربع نخست تفسیر ابوالفتوح را در اصفهان دیده ام و آن دست نوشته ای بسیار کهن بود که در روزگار خود او نوشته شده بود و بر پشت آن دست نوشت اجازه ای به خطّ خود برای یکی از شاگردانش نوشته که تاریخ آن 552 است. وی نسبت خود را چنین یاد کرده است: حسین به علی بن محمّدبن احمد خزاعی. افزون بر این، گروهی دیگر از دانشمندان، از جمله فرزندش ( تاج الدین محمّد)، تفسیر یاد شده را بر وی قرائت کرده اند، و خطّ ابوالفتوح جای جای از میان رفته بود.(3)
این سه سند گواه آن است که ابوالفتوح قطعاً پس از 540 و دست کم تا سال 552 زنده بوده است.
از سویی دیگر گفتنی است که ابوالفتوح در زمان نگارش کتاب النقض (556-559) زنده نبوده است؛ زیرا عبدالجلیل رازی نویسنده ی این کتاب از ابوالفتح با عبارت « رحمةالله علیه» یاد کرده است.(4) از این رو درگذشت ابوالفتوح در میان سالهای 552 تا 559 روی داده است و تنها سخن نویسنده ی شاهد صادق با این تاریخ ناسازگار است.
مرحوم محدّث ارموی برای حلّ این ناسازگاری می گوید: نویسنده ی شاهد صادق این تاریخ را به صورت عددی و نه حروفی دیده است و این عدد به ظاهر 540 خوانده می شده است. امّا از آنجا که برخی از کاتبان اعداد را نیز همانند حروف و کلمات در هم فرو رفته می نویسند، و تشخیص عدد پیشین و پسین بدون قرینه دشوار می شود، در این جا نیز می توان پنداشت که در اثر پیشی و پسی در دو رقم اوّل این عدد، نوعی جابه جایی رخ داده و به احتمال نزدیک به یقین تاریخ درگذشت ابوالفتوح در آن مأخذ 554 بوده است، و نه 540.
چنانچه این سخن مرحوم محدّث ارموی را بپذیریم در این صورت می توان با اطمینانی بیشتر سال درگذشت ابوالفتوح رازی را 554 دانست.
علّامه قزوینی نیز می نویسد: از حکایتی که ملااحمداردبیلی در حدیقه الشیعة آورده -و پس از این ما نیز بدان اشاره خواهیم کرد- آشکار می شود که واقعه ی درگذشت ابوالفتوح رازی در ری و حضور ابن حمزه در آن واقعه از یک سو، و سفر ابن حمزه به حجّ و از آنجا به اصفهان و مشاهده ی زیارت آرامگاه ابوالفتوح عجلی از سویی دیگر، نباید از نظر زمانی چندان با هم فاصله داشته باشند. به عبارتی دیگر، نباید میان درگذشت ابوالفتوح رازی و ابوالفتوح عجلی فاصله ی زیادی باشد و چنین می نماید که این دو واقعه در زمانی نزدیک به هم روی داده است، و این سخنی است که نویسنده ی روضات الجنّات نیز بر آن است.(5)
اینک با توجّه به اینکه ابوالفتوح عجلی در سال 600 از دنیا رفته است، می توان نتیجه گرفت که حتّی اگر ابوالفتوح رازی پنجاه سال پیش از درگذشت ابوالفتوح عجلی از دنیا رفته باشد، درگذشت او در اواسط سده ی ششم روی داده است.(6)
درباره ی آرامگاه ابوالفتوح تردیدی نیست و تقریباً همه ی نویسندگان آرامگاه او را در جوار حرم حضرت عبدالعظیم دانسته اند.
حمدالله مستوفی گوید:
و در ری اهل بیت بسیار مدفون اند واز اکابر و اولیا آسوده اند، چون ابراهیم خواص و کسائی سابع قرّا[ء] السبعة، و محمّدبن الحسن الفقیه، و هشام و شیخ جمال الدین ابوالفتوح، و جوانمرد قصّاب.(7)
در کتاب حدیقة الشیعة مرحوم ملااحمد اردبیلی ( درگذشت: 993) درباره ی آرامگاه ابوالفتوح رازی آمده است:
ابن حمزه(8) علیه الرحمة در کتاب أیجازالمطالب فی أبراز المذاهب و در کتاب هادی إلی النجاة من جمیع المهلکات هر دو می گوید که در شهر ری حاضر بودم که شیخ ابوالفتوح رازی [صاحب] تفسیر رحمه الله به رحمت حق تعالی پیوست و به موجب وصیّتش در جوار مرقد امامزاده ی واجب التعظیم امامزاده عبدالعظیم حسنی رحمة الله علیه مدفون گشت. پس به نیّت حجّ متوجّه مکّه ی معظّمه شدم و در وقت برگشتن گذارم به اصفهان و محلّت جُنُبلان و بعضی دیگر از محّلات آن شهر افتاد؛ دیدم که آنقدر از مردم آن دیار به زیارت شیخ ابوالفتوح عجلی شافعی اصفهانی و حافظ ابو نُعَیم که پدر استاد اوست و شیخ یوسف بنّاء که جدّ شیخ ابو نُعَیم است و شیخ علی بن سهل و امثال ایشان که سنّی و از مشایخ صوفیه بوده اند، می رفتند که شیعه ی شهر ری و نواحیش هزار یک آن به زیارت امامزاده عبدالعظیم نمی رفتند.
و مؤلّف این کتاب و محتاج به مغفرت حضرت ربّ الأرباب احمد اردبیلی گوید که مرا گذار به اصفهان افتاد. دیدم که مردم آن بلده شیخ ابوالفتوح عجلی شافعی را شیخ ابوالفتوح رازی نام کرده بودند و به این بهانه به عادت پدران خویش قبر آن سنّی صوفی را زیارت می کردند، اگرچه از مردم آن دیار امثال این کردار دور نیست؛ زیرا که ایشان پنجاه ماه زیاده از دیگران نسبت به حضرت شاه ولایت ناشایست و ناسزا گفته اند و در این زمان که مذهب شیعه به قدر قوّتی گرفته ایشان همچنان مانند پدران چندان محبّتی به شاه مردان ندارند.(9)
علامه شعرانی ضمن بی اعتبار دانستن کتاب حدیقة الشیعة و ردّ انتساب آن به ملااحمد اردبیلی، بر این حکایت اشکالهایی را وارد دانسته و از آن جمله می نویسد: در میان نیاکان ابونعیم اصفهانی، آن گونه که ابن خلّکان در وفیات الأغیان نام برده و نسبت او را تا نخستین کسی از ایشان که اسلام آورده بر شمرده، کسی به نام یوسف یافت نمی شود و جدّ او مهران نام داشت، از این رو این سخن که جدّ شیخ ابونعیم، شیخ یوسف است، سخن درستی نیست.
افزون بر اینکه ابونعیم در سال 403 و فرزندش در سده ی پنجم وفات یافته، و ممکن نیست ابوالفتوح عجلی، که در پایان سده ی ششم و در سال 600 از دنیا رفته، شاگرد او باشد. همچنین باید برخی از تناقضهای این حکایت را به سختی توجیه کرد؛ چه آنکه ابن حمزه درگذشت ابوالفتوح را در ری شاهد بود. آن گاه به نیّت حجّ راهی مکّه شد و به اصفهان بازگشت و در اصفهان دید مردم به زیارت آرامگاه ابوالفتوح عجلی می روند؛ و این بدان معناست که وی مدّتی پس از درگذشت ابوالفتوح عجلی به اصفهان رسیده و درگذشت او را شاهد نبوده است. پس حجّ ابن حمزه پس از سال 600 بوده و در آن هنگام بیش از هفتاد سال سنّ داشته است.(10)
علامه شعرانی در ادامه می افزاید:
و با این همه تفاصیل و ضعف کتاب حدیقه و بی اعتباری آن، قبر شیخ ابوالفتح رازی در جوار حرم ضرت عبدالعظیم است، نه در اصفهان؛ برای آنکه مَسکن او در ری بود و در آن شهر می زیست و قبر او در میان مردم ری معروف و متواتر بوده است.(11)
امّا قاضی نورالله شوشتری به اشتباه آرامگاه ابوالفتوح را در اصفهان دانسته و در این باره می نویسد: « از بعضی ثقات مسموع شده که قبر شریفش در اصفهان واقع است»(12).
علامه قزوینی منشأ این اشتباه قاضی نورالله را شهرت کاذبی می داند که در آن روزگاران، یعنی در اوایل عهد صفویه، به تصریح ملا احمد اردبیلی در حدیقة الشیعة میان مردم اصفهان رایج بوده است، و آن اینکه آرامگاه ابوالفتوح عجلی سنّی شافعی را که در اصفهان است عمداً یا سهواً به نام آرامگاه همنام او ابوالفتوح رازی شیعی امامی می خواندند، و به این بهانه زیارت پیران خویش را از دست نمی دادند.(13)
این در حالی است که علامه شعرانی دیدگاه دیگری دارد و در این باره می نویسد: از شخصی همچون ملااحمد اردبیلی نویسنده ی آیات الأحکام و شرح ارشاد سخت بعید است که مردم اصفهان را به چنین ویژگیهایی متّهم کند. مردی با آن درجه از فضل و دانش می داند که اگر مردم شهری اشتباه کنند و آرامگاه سنّی را آرامگاه شیعی بدانند دلیل بر بدسرشتی آنان نیست، همچنانکه اشتباه ارامگاه برای قاضی نورالله شوشوتری نیز رخ داده است و هیچ کس این اشتباه او را دلیل بدسرشتی او نمی پندارد. ملا احمد اردبیلی با شاه عبّاس بزرگ همروزگار و اصفهان پایتخت او بود، پس چگونه می توان گفت که مردم اصفهان در عهد او محبّتی به شاه مردان نداشته اند؟!(14)
ملاباقر واعظ تهرانی آرامگاه ابوالفتوح را در شهر ری این گونه تعیین کرده است:
و مزار وی در صحن امامزاده حمزه در زمان دخول در طرف دست راست جلو حجره ی اوّل است و الواحی از کاشی که زرد می نماید بر آن نصب شده است که اسم شریف آن مرحوم [بر آن] مکتوب است، و بر حسب وصیّت خواسته است در جوار حضرت عبدالعظیم و مقدمه ی مزار امامزاده حمزه مدفون شده باشد.(15)
سیّدمحمّدکاظم طباطبایی در مقدّمه چاپ تفسیر ابوالفتوح پس از نقل عبارت یاد شده از جنّةالنعیم می نویسد:
گویا آن تقضیلی که آن محدّث جلیل [یعنی ملاباقر واعظ] نگاشته در چند سال قبل بوده اکنون که سنه ی 1319 است فی الجمله تغییر یافت و بالفعل دو پارچه سنگ مرمر غیر محکوک در سر مقبره ی صاحب این تفسیر کبیر نصب شده و از میامن دولت مسرّت اقتران به برکات سلطنت عدالت توأمان حضرت ظلّ اللهی چند نفر از قاریان قرآن و خدّام روشنایی معیّن شده در هر صبح و شام مشغول قرائت قرآن و دعاگویی دولت قاهره می باشند.(16)
آرمگاه ابوالفتوح رازی هم اینک در رواقی به نام خود او قرار دارد. این رواق در قسمت شمالی صحن امامزاده حمزه واقع شده، و در ورودی آن در صحن کوچک است.(17) در این رواق تنی چن از مشاهیر آرمیده اند که در میان آنها باید از علامه قزوینی و جلال الدین محدّث ارموی یاد کرد که این اندیشه وران سهمی بزرگ در شناساندن گوشه های تاریک زندگی ابوالفتوح رازی داشته اند.(18)
پی نوشت ها :
1. فصل هفتاد و نهم از باب سوم ضمن ذکر سال وفات بزرگان اسلام از سال اول تا سال 1042 هجری.
2. این دست نوشت متعلّق به کتابخانه فخرالدین نصیری امینی است و به شماره ی 121 ثبت شده است.
3. ریاض العلماء، ج2، ص 157.
4. بنگرید به: النقض، ص 304.
5. بنگرید به: روضات الجنّات، ج2، ص 317.
6. مقالات قزوینی، صفحات 50-51.
7. نزهة القلوب، ص 54.
8. علامه قزوینی می نویسد: میان علما دو تن به ابن حمزه معروف بوده اند: یکی عمادالدین ابوجعفر محمّدبن علی بن حمزةبن محمّدبن علی طوسی نویسنده ی کتاب الوسیلة در فقه از علمای سده ی پنجم و اوایل سده ی ششم، و دیگری نصیرالدین ابوطالب عبدالله بن حمزةبن عبدالله بن الحسن بن علی طوسی استاد شیخ قطب الدین کیدری و از جمله راویان از مقالات قزوینی، ص رازی که از علمای اواسط تا اواخر سده ی ششم بوده است ( بنگرید به: الفهرست، ص 49؛ روضات الجنّات، ج4، ص 321)، و مراد از ابن حمزه در متن این دوم ی است؛ زیرا نویسنده ی روضات الجنّات صریحاً به نقل از ریاض العلماء یکی از دو کتاب یادشده در متن را، یعنی إیجاز المطالب فی إبراز المذاهب به او نسبت داده، و نیز تصریح کرده است که وی از جمله راویان از ابوالفتوح رازی بوده است.( مقالات قزوینی، ص 29).
9. حدیقةالشیعة، ص 336.( نقل مقالات قزوینی، ج1، صفحات 29-31).
10. مجموعه آثار، ج 9، صفحات 17-20.
11. همان، ج9، صفحات 20-21.
12. مجالس المؤمنین، ج1، ص 490.
13. مقالات قزوینی، ص 38.
14. مجموعه آثار، ج 9 ( تعلیقات علامه شعرانی)، ص 20.
15. جنّة النعیم فی أحوال عبدالعظیم، صفحات 513-514.
16. بنگرید به: روض الجنان، ج1، ص 41؛ مجموعه آثار، ج4، صفحات 21-22.
17. گنیجینه ی دانشمندان، ج4، صفحات 613-614.
18. بنگرید به: مجموعه آثار، ج3، صفحات 348-349.
باهر، محّمد؛ (1389)، پیشوای مفسّران، تهران، همشهری، چاپ اول، بهار 1389
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}