نویسنده: محمّد باهر




 

روض الجنان

مهمترین اثر ابوالفتوح رازی تفسیر رَوض الجِنان نام دارد و با نام تفسیر ابوالفتوح نیز شناخته می شود.
ابن شهرآشوب در معالم العلماء نام این تفسیر را به صورت روح الجنان و روح الجنان ضبط کرده است، امّا همو در مناقب و نیز منتجب الدین در الفهرست آن رَوض الجِنان و رَوح الجَنان نامیده اند.(1) این پراکندگی در نامگذاری از آن روست که مؤلّف خود نامی برای آن برنگزیده است.
بر پایه ی نسخه های کهنی که از این تفسیر برجای مانده و برخی از آنها در زمان زندگی مؤلّف یا بسیار نزدیک به آن زمان نوشته شده، و نیز با توجّه به منابع نزدیک به زمان تألیف این تفسیر، باید آن را روض الجنان و روح الجنان بنامیم، و این دیدگاهی است که علامه قزوینی بر آن است و روح الجنان را نادرست و تصحیفی از روض الجنان می داند،(2) ولی علامه میرزا ابوالحسن شعرانی روض الجنان را نادرست و تصحیف دانسته و این تفسیر را در چاپ خود رَوح الجِنان و رُوح الجَنان نامیده است.
وی در مقدّمه ی خود برای تفسیر می نویسد:
و نام آن رَوح الجنان و رُوح الجنان است؛ یعنی نسیم خوش بهشت و جان دل، و چون بی شکل و اعراب نویسیم دو کلمه مشابه باشند در آن توهّم تکرار رود و این جناسی شیرین و صنعتی دلنشین است از صنایع بدیع که آن مرد ادیب و با ذوق چنین نام عجیب برای این تفسیر عجیب برگزیده است و سلیقه به کار برده، نظیر آنکه تألیفی دیگر کرده است در شرح شهاب الأخبار به نام رَوح لاأحباب و رُوح الألباب یعنی خوشی و آسایش دوستان و جان خردها.
و روح اوّل در نام هر دو کتاب به فتح « راء» است و سکون « واو»، هم به معنی آسایش آمده است و هم به معنی باد نرم، و روح دویم به ضمّ مراء» به معنی جان است، و جنان اوّل به کسر « جیم» جمع جنّة، و جنان دویم به فتح « جیم» به معنی دل، و به تصّرف بعض ناسخان نام تفسیر در بعض کتب تصحیف شده و روض الجنان نوشتند، چون از لطف این جناس بی خبر بودند و روح الجنان را تکرار پنداشتند و این گونه تصحیف از ناسخان بسیار اتّفاق افتد که کلمه ی غیر مأنوس تبدیل می کنند و از تکرار کلمه، هر چند لازم باشد، احتراز می جویند و من خود از مکتوبات خویش بسیار دیده ام.(3)
روض الجنان یکی از مهمترین و بزرگترین تفاسیر جهان اسلام و کهن ترین و مشروح ترین تفسیر شیعی به زبان فارسی است(4) که در آن دوران با اقبال شایان و رواج گسترده ای روبرو شد. عبدالجلیل قزوینی رازی می نویسد:
تفسیر او که نسخه های بی مرّ و بی عدد است آن را در طوایف اسلام، و ظاهر و باهر است در بلاد عالم.(5)
قاضی نورالله شوشتری نیز می نویسد:
و این تفسیر فارسی او در وثاقت تحریر و عذوبت تقریر و دقّت نظر بی نظیر است.(6)
میرزا عبدالله افندی آن را دریایی موج خیز و از سودمندترین و پرفایده ترین کتابها دانسته است.(7)
از نکات شایان ذکر درباره ی این تفسیر جامعیت و توجّه به ابعاد مختلف ادبی، تاریخی، کلامی، فقهی، روایی و اخلاقی است. محدّث نوری در این باره می نویسد:
تفسیرابوالفتوح کتابی است که خوانندگانش را خسته نمی کند و بینندگانش را نمی رنجاند، و فقیه، مفسّر، ادیب، تاریخ نگار، واعظ و خواهان فضایل و مناقب از آن بهره می گیرند.(8)
ابوالفتوح تفسیر خود را با مقدّمه ای آغاز می کند و در آن دانشهایی را که مورد نیاز مفسّر است بر می شمرد و بر ضرورت آگاهی مفسّر از این دانشها تأکید می ورزد. این دانشها عبارت اند از: علم ادب که شامل لغت، نحو، تصریف، بلاغت و صنعت شعر می شود؛ علم اصول؛ علم فقه؛ علم اصول فقه، و علم شناخت روایات و اسباب نزول. وی در این باره می نویسد:
امّا بعد بدا که قدیم -جلّ جلاله- از عنایت کرم او بر بندگی و حسنه نظر او به خلقان، در هر وقتی و حینی و عصری ایشان را فرو نگذاشت از انواع الطاف. و از جمله ی الطاف، یکی بعثت رسل است، و یکی انزال کتب،‌ چه مکّلفان عند آن به طاعت نزدیک شوند و از معصیت دور.
پس از غایت نعمت او بر ما آن است که این دو نعمت در حق ما بلیغتر فرمود که پیغمبر ما را بهترین پیغمبران کرد و کتاب ما بهترین کتابها و آن را به فصیحترین و شریفترین و فراخترین لغتها فرو فرستاد، و آن لغت عرب است.
آنکه آن را مجمع علوم کرد تا هیچ نوع از انواع علوم نباشد و الا در این کتاب یابند، پس چاره نباشد آن را که تعاطی(9) این علم کند و خواهد که در تفسیر تصنیفی کند از آن که از همه ی علوم که این کتاب عزیز متضمّن است آن را و مشتمل است بر آن با بهره باشد، خصوصاً علم ادب و اطّلاع بر مَلاحن(10) کلام عرب و علومی که منسوب باشد به علم ادب از: لغت و نحو و تصریف و علم نظم و معرفت بلاغت و صنعت شعر، چه مدار این لغت بر این علوم است، و نیز باید که تا متقن بود علم اصول را تا اقوالی که قادح بود در اصول بشناسد و اجتناب کند، و تأویل آیات متشابه بر وفق اصول کند چنان که ادلّه ی عقل اقتضای آن کند و مطابق بود آیات محکم را.
و باید تافقیه باشد تا آیاتی که متضمّن احکام شرعی باشد، معانی آن و وجه استدلال از او بر مذهب صحیح بداند، و این معنی تمام نشود تا عالم نباشد به اصول فقه، که بنای فقه بر آن است و ادلّه ی فقه از او مستخرج بود.
و چاره نباشد از طرفی اخبار که لایق باشد به آیت و معنی او، و آیاتی که وارد باشد بر سببی، سبب نزول آن بگفتن، و قصّه ای که متعلّق باشد به آیت بباید گفتن به مقدار آن که گزارش معنی آن بباشد.
پس چنان که بینی، مصنّف این جنس را چاره نیست از این جمله علوم، چه اگر در بعضی از این علوم بی بهره باشد، چون به آن علم رسد، یا مهمل فرو گذارد یا تخبّط(11) کند در چیزی که ناگفتن به از گفتن باشد، و کشف عوار(12) خود کند و هتک ستر و آن چون حجّتی باشد بر جهل او به آن نوع.(13)
وی آن گاه به بیان انگیزه ی نگارش کتاب می پردازد و مقدّمه ی خویش را در هفت فصل به پایان می برد. او در این فصول هفت گانه پیرامون معانی قرآن و تفسیر آن، اقسام قرآن، نامهای قرآن و معانی آن، معنای سوره و‌ آیه و کلمه و حرف، ثواب خواننده ی قرآن، فضل علم قرآن و رغبت در آن، و معنی تفسیر و تأویل سخن می گوید و سپس به تفسیر آیات می پردازد، بدین سان که شمار آیات، کلمات و حروف سوره را ذکر می کند و به مکّی و مدنی بودن سوره و ناسخ و منسوخ در آن اشاره می نماید. آن گاه روایاتی را در ثواب خواندن سوره می آورد و چند آیه ی پیاپی را همراه با ترجمه ی آنها ذکر می کند و در ادامه به تحلیل ویژگیهای نحوی، صرفی و ادبی آنها می پردازد. سپس شأن نزول آیات و اختلاف قرائت کلمات و روایات مرتبط با تفسیر قرآن را بیان می دارد و در همه ی زمینه ها از اشعار تازی و فارسی و سخنان مفسّران و صحابه و تابعان و بزرگان بهره می گیرد. افزون بر اینها، در پاره ای از مسائل، همچون مسائل کلامی و فقهی، اظهار نظر می کند.

انگیزه ی نگارش

ساختار، قالب، زبان و مفاهیمی از تفسیر روض الجنان آشکارا حکایت از آن دارد که ابوالفتوح در نگارش تفسیر خود به مردم نظر داشته و بلکه بیشتر آن را برای مردم آشنا با مقدّمات تفسیر نگاشته است تا اهل فنّ و علم.
این ویژگی از مشی و زندگی ابوالفتوح برخاسته است. زیرا او همان گونه که پیشتر گفته شد، افزون بر تألیف و پژوهش، به وعظ و خطابه اشتغال داشت و واعظی پرآوازه و توانا به شمار می رفت. از همین رو می توان گفت سبک واعظانه ی ابوالفتوح هم بر زبان و هم بر محتوای تفسیر روض الجنان بسیار تأثیر گذارده است؛ چرا که ارتباط و گفت و گوی دائمی با مردم روزگار، هر عالمی را وا می دارد که پاره ای از آثار خود را در پاسخ به نیازهای آنان بنگارد.
بنابراین، تفسیر روض الجنان را باید از معدود نگاشته های تفسیری به شمار آورد که تنها برای خواص به نگارش در نیامده، بلکه روی سخن با عموم مردم نیز دارد.
ابوالفتوح رازی در مقدّمه ی تفسیر خود، به صراحت از انگیزه ی تألیف روض الجنان سخن می گوید. وی آفرینش این اثر بزرگ و شگفت را پاسخی به درخواستهای اهل علم و دیانت می داند. چنان که خود می گوید اگر دوستان و بزرگان از او درخواست نمی کردند او چنین تفسیری نمی نوشت، به ویژه آنکه می گوید چون بیشتر مردم خواهان تفسیری به زبان فارسی بودند، نگارش تفسیر فارسی را بر تفسیر تازی -که قصد نگارش آن را نیز داشته- مقدّم کرده است.
چنین بر می آید که انگیزه های ابوالفتوح در نگارش روض الجنان محصور به امور علمی و اندیشه ورزیهای عالمانه نبوده است، بلکه در پی آفرینش اثری بوده که «طالبان بیشتر» داشته باشد و منفعت آن « عام تر» باشد و این انگیزه، آشکارا بر زبان، روش و حجم مطالب روض الجنان تأثیر گذارده است. وی در این باره می نویسد:
پس چون جماعتی دوستان و بزرگان از اماثل و اهل علم و تدیّن اقتراح کردند که در این باب جمعی باید کردن، چه اصحاب ما را تفسیری نیست مشتمل بر این انواع، واجب دیدم اجابت کردن ایشان و وعده دادن به دو تفسیر: یکی به پارسی و یکی به تازی، جز که پارسی مقدّم شد بر تازی برای آن که طالبان این بیشتر بودند و فایده ی هر کس بدو عامتر بود، و این کتاب إن شاءالله از میانه ی اطناب و اختصار بود. اطنابی که مملّ نباشد و اختصاری که مخلّ نباشد.(14)
بدون شکّ، اگر تنها انگیزه ی او از نگارش تفسیر، دغدغه های علمی یا طبع آزمایی علمی بود، چنین راه و روشی را در تفسیر بر نمی گرفت.
در این تفسیر نمونه های بسیاری به چشم می خورد که نشان می دهد ابوالفتوح بیش از سایر مفسّران روزگار خویش و دیگر روزگاران، به گسترش تفسیر قرآن در میان مردم می اندیشیده است، و این نمونه ها را هنگام مقایسه ی روض الجنان با سایر تفاسیر معتبر- که پس از این پیرامون آن سخن خواهیم گفت- بهتر و بیشتر می توان یافت. از جمله ی این نمونه ها می توان افزون بر زبان تفسیر و شیوه ی خطابی آن، به رویکردهای شیعی، گرایش تفسیری، و قصص قرآنی نیز اشاره کرد.
از جنبه ی رویکردهای شیعی گفتنی است اگرچه همه ی تفاسیری که به قلم عالمانِ شیعی به نگارش درآمده، سمت و سویی شیعی دارند، امّا دانشمندان و نویسندگانی که خود را پاسخگوی نیازهای اعتقادی مردم نیز می دانستند، بر جنبه ی مذهبی آثار خود تکیه و تأکید بیشتری داشتند، و تفسیر روض الجنان یکی از بارزترین نمونه های این نوع نگارش است.
از جنبه ی گرایش تفسیری نیز در تفسیر ابوالفتوح با یکی از انواع تفسیر اجتهادی روبرو هستیم که در آن مطالب و موضوعات بسامد و ویژه ای دارند. در این اثر، ‌مباحث علمی، از لغت تا مجادلات کلامی،‌ مرزهای مشخصّی دارند و حجم موشکافیهای روض الجنان هیچ گاه با نکته سنجیهای کلامی یا لغوی تفاسیری چون مجمع البیان برابری نمی کند، امّا در عین حال به پاره ای از موضوعات علمی بیش از دیگر تفاسیر اهمیت داده شده است. ابوالفتوح رازی تفسیر خود را از بحثها و نکات و موضوعاتی انباشته است که بیشتر به کار مردم عادی می آمده است، اگرچه هرگز خواصّ و فرزانگان را نیز از یاد نبرده است.
توجّه به قصص و وارد کردن آنها در لابلای مطالب تفسیری نیز آشکارا نشان می دهد که ابوالفتوح خوانندگان تفسیر خود را عموم اهل سواد و فضل در نظر گرفته است. این تعمّد و تعهّد به آوردن حکایات دینی و اخلاقی از روشِ مردمی ابوالفتوح در تفسیر نگاری تأثیرپذیرفته است، و بر همین پایه باید تفسیر ابوالفتوح را یکی از مردمی ترین نگاشته های دینی در سده های گذشته دانست.(15)

تاریخ نگارش

تاریخ نگارش تفسیر به روشنی دانسته نیست. محمّد قزوینی طی بحثی درازدامن نگارش آن را میان سالهای 510 -566ق. می داند.(16)
امّا سعید نفیسی در نقد نظر قزوینی، به اجازه نامه ای استناد می کند که ابوالفتوح در ذی قعده ی 547 برای اجازه ی روایت تفسیر خود به یکی از شاگردانش داده است.
بر پایه ی تاریخ این اجازه نامه، نظر نفیسی این است که نگارش تفسیر در همان سال یا یکی دو سال پیش از آن به پایان رسیده است.(17)
امّا هم اینک بر پایه ی جدیدترین سندی که در اختیار داریم آشکار گردیده است که کارش دست کم نیمی از این تفسیر، حدود چهارده سال پیش از این تاریخ پایان یافته است؛ زیرا به استناد انجامه ی یکی از نسخه ها، جلد یازدهم این تفسیر بیست جلدی در صفر 533 کتابت شده است.
در مقدّمه ی چاپ جدید روض الجنان پس از ذکر دیدگاه علامه قزوینی درباره ی تاریخ نگارش این تفسیر از نسخه ی خطّی مورّخ 579 یاد شده، و پس از ذکر خطبه ی پایانی نسخه آمده است:
آنچه از خطبه ی این نسخه بر می آید این است که این مجلّد که استنساخ آن در روز پنجشنبه دوم صفر سال 579 پایان یافته از روی نسخه ای نوشته شده که کتابت آن، روز دهم صفر سال 533 هجری تمام شده بوده است... این تاریخ چه پایان استنساخ مجلّد حاضر بر دست کاتب اصلی و چه تاریخ ختم این بخش از تفسیر به خامه ی خود شیخ ابوالفتوح خزاعی بوده باشد، در هر صورت این نکته را مسلّم می دارد که دست کم تألیف نیمه ی اوّل این تفسیر و شاید هم تألیف تمامی آن در سال مذکور (533 هجری) به پایان رسیده و بنابر این شروع به تألیف آن بایستی سالها پیش از این و احتمالاً در اوایل دهه ی دوم قرن ششم هجری باشد... در این صورت،‌ به احتمال قطع و یقین باید اعلام کنیم که: تاریخ آغاز به تألیف کتاب پیش از سال 533 بوده است.(18)

پی نوشت ها :

1. الفهرست، ص 48؛ معالم العلماء، ص 141؛ مناقب آل أبی طالب، ج1، ص 12.
2. مقالات قزوینی، ج1، صفحات 27-28.
3. مجموعه آثار، ج9، ( تعلیقات علامه شعرانی)، ص 27.
4. دانشنامه ی جهان اسلام، ج7، ص 679.
5. النقض، ص 299.
6. مجالس المؤمنین، ج1، ص 490.
7. ریاض الجنّة، ج2، ص158.
8. خاتمةمستدرک الوسائل، ج3، ص 72.
9. تعاطی: فراگرفتن.
10. مَلاحن: لغزشگاهها.
11. تخبّط: تباه کردن، بر گزاف و بیراه رفتن.
12. عوار: عیب.
13. روض الجنان، ج1، صفحات 1-2.
14. روض الجنان، ج1، ص 2.
15. در این باره بنگرید به: « جامعه گرایی در تفسیر ابوالفتوح رازی» رضا بابایی، مجموعه آثار، ج12، صفحات 13-37.
16. مقالات قزوینی، صفحات 46-62.
17. « ملاحظاتی چند درباره ی تفسیر فارسی ابوالفتوح»، مجلّه ی مهر، س 4، اسفند 1315، ش 10، صفحات 976-979.
18. مقدمه ی روض الجنان، صفحات 60-61.

منبع مقاله :
باهر، محّمد؛ (1389)، پیشوای مفسّران، تهران، همشهری، چاپ اول، بهار 1389