جلوه های تدبیر، مدیریت و فرماندهی شهدا
نفوذ در عمق و شناسایی دقیق
در همین کربلای پنج، توی 113 M با حاج نبی و چند نفر دیگر نشسته بودیم که گلوله ای خورد جلوی 113 M. حاج نبی و دو سه نفر دیگر زخمی شدند. حاج نبی گفت مومن باقری! دو تا گردان بردار و با حسین خرازی برو جلو. قرار
جلوه های تدبیر، مدیریت و فرماندهی شهدا
طراح خیلی خوبی بود
شهید حسین خرازیدر همین کربلای پنج، توی 113 M با حاج نبی و چند نفر دیگر نشسته بودیم که گلوله ای خورد جلوی 113 M. حاج نبی و دو سه نفر دیگر زخمی شدند. حاج نبی گفت مومن باقری! دو تا گردان بردار و با حسین خرازی برو جلو. قرار هم بود با لشکر امام حسین عملیات کنیم. رفتم پیش حسین خرازی و گفتم حاج نبی زخمی شد، ما در خدمت شما هستیم که برویم جلو. گفت باشه دادا! وقتی گفتم بیاین.
قرار شد هوا که تاریک شد، برویم جلو. حاج حسین طراح خیلی خوبی بود. قبل از غروب آفتاب، پشت خطی زدند و غروب، تانکی بالای تپه گذاشتند. یک تانک هم بعد از شکافتن خط حرکت کرد به طرف عراقی ها و سنگرهای عراقی را به شدت زیر آتش گرفت. بچه های گردان امام حسین لشکر فجر هم پشت سر آن حرکت کردند و این خط، نیم ساعته گرفته شد. (1)
دقت نظر و گیرندگی بالا
شهید عبدالعلی بهروزی« شهید بهروزی» با آن که با بچّه های بسیجی مأنوس بود و شبانه روز با آنان نشست و برخاست داشت، ولی در امور نظامی خیلی جدّی بود و در میدان آموزش، فردی به تمام معنا نظامی جلوه می نمود. وی در بالا بردن کیفیّت آموزش های نظامی، نقشی در خور تحسین داشت. شهید چنین آموزش ها و تجارب ارزنده را نه در دانشگاه های نظامی دنیا که در میادین نبرد با آن هوشمندی و بصیرت و نیز دل دریایی خویش فرا گرفته بود. تعهد و اشتیاق آن سلحشور، جهت نگهبانی از دستاوردهای انقلاب اسلامی و غیرت و حمیّتش در ستیز با جفاپیشگان و بدخواهان انقلاب، او را به دقّت نظر و ابتکار در گشودن گره های کور جنگی وا می داشت و از این لحاظ قدرت گیرندگی عجیبی داشت. یاد دارم نخستین بار که قایق های موتوردار را آورده بودند، او از نخستین کسانی بود که سکانداری را فرا گرفت و چنان مسلّط شد که دیگر بچّه های قایق سوار مشکلات و ابهامات خویش را از او می پرسیدند. بعد از «عملیّات خیبر»، قرار شد که توپ های ضد هوایی را در هور مستقر کنند و نیز سنگرهایی را برای کمین بسازند.
از آبراه های هور که به اتّفاق پاره ای از برادران پاسدار با قایق رد می شدیم، در آن هوای گرم و دم کرده، فرمانده ی دلاور « حاج عبدالخالق اولادی» را دیدیم. از او پرسیدیم که: « بهروزی کجاست؟»
گفت: « رفته تا با یونیلیت برای توپ های ضدّ هوایی در آب سنگر بسازد» ما هم به طرف محل سنگرسازی رفتیم و دیدیم که سردار مثل یک کارگر سنگر می زد، توپ بلند می کرد، یونیلیت جابه جا می کرد و ...
و سرانجام در ساختن سنگر که از ابتکارات او و هم فکری شهید « حبیب الله شمایلی» بود موفق شد. (2)
ابتکار جالب
شهید محمد حسین تجّلیابتکارات جالبی داشت. یک شب بعد از ماجرای مسجد ولی عصر ( عج)، اعلام حکومت نظامی شد. شب ها هر گونه تردد ممنوع بود. آن موقع مقر نیروهای انقلاب در مسجد مهدیه بود. دوازده شب با سیم بوکسل آمد توی مسجد. با نقشه ی حسین چند نفره رفتیم از دو طرف محکم کردیم به تیرهای برق. چند دقیقه ی بعد صدای ترمز شدید ماشین و تیراندازی و ناله بلند شد. جیب گشت گاردی ها به تله ی حسین افتاده بود. ماشین چپ شده بود. از فردای آن شب ماشین های گشت بیشتر از سرعت ده نمی رفتند. (3)
نفوذ در عمق و شناسایی دقیق
شهید حبیب الله شمایلیروزی دوستانه از وی گله کردم که: « این همه شناسایی می روی؛ چرا مرا با خود نمی بری؟ اگر اتفاقی برایت رخ دهد، چه کسی کمکت می کند؟»
با اصرار زیاد پذیرفت تا در شناسایی صبح فردایش هم پای او باشم.
در ساعت 5/30 صبح بعد از نماز به اتفاق آقا حبیب و جنگاور دلیر « خداداد اندامی» به طرف خطوط دشمن به راه افتادیم.
او سیم های تلفن صحرایی موجود در منطقه را جمع آوری کرده بود و سپس آن ها را به هم وصل کرده و آن را تا حوالی کمین عراقی ها کشیده بود تا در مسیر منطقه ی شناسایی گم نشود. آن روز، تمام سنگرها، تانک ها و کمین گاه های دشمن را با دوربین به من نشان داده و بعد از آن مرا کنار تپه ای در نزدیکی های عراقی ها نگه داشت و به خاطر جراحات بدنی ام اجازه نداد تا جلوتر بروم و گفت: « می ترسم با این وضعیت جسمانی، مشکل ساز شوی.»
خلاصه آن دو عزیز به جلو رفتند و من ماندم؛ ولی با دوربین تعقیبشان می کردم. یکی از آنان از سمت راست خاکریز و دیگری از سمت چپ تا عمق دشمن نفوذ کردند. آقا حبیب را دیدم که بالای خاکریز رفته و یکی از عراقی ها در آن سو روی تانکی نشسته است. بیم آن داشتم که دیده شود. باور کنید به حدی جلو رفت که می توانست تانک های دشمن را لمس کند. به هر حال بعد از شناسایی دقیق و حساب شده، هر سه به سلامت به مواضع خود برگشتیم.
این شناسایی، دست مایه ای شد برای عملیات بیت المقدس دو. از این رو نخستین خطی که در حین عملیات شکسته شد، خطی بود که آقا حبیب در آن ابتکار عمل به خرج داد. (4)
کار نشد ندارد!
شهیدرضا مظفرینیمه های شب که از خستگی و ضعف، همه، حتی نگهبان ها هم به خواب رفته بودند، با صدای ضربه هایی از خواب پریدیم. در تاریکی به دنبال صدا گشتیم. صدا بسیار نزدیک بود. رضا بچه ی شیرین زبان روستای مظفری کوار فارس با آن موهای فرفری اش، سخت در حال کندن زمین با سر نیزه بود.
همه از این که بچه ها را ترسانده بود، سرزنشش کردیم. هر چه هم می گفتیم: « این وقت شب چه کار می کنی؟» می گفت: « بعداً معلوم می شه!» گفتیم: « چه چیزی؟!» گفت: « صداش بعداً در میاد!» از دادن جواب طفره می رفت و در مقابل هر سوالی، کنایه ای تحویلمان می داد.
ساعتی گذشت، حس کنجکاوی، همه را بالای سر رضا کشانده بود. او بالاخره با اصرار بچه ها و با قسم و آیه، زبان باز کرد و گفت: « دارم چاه می کنم ... چاه!»
با این حرف او همه زدیم زیر خنده. « آخر مگر می شه با سر نیزه چاه کند؟!». « کار نشد نداره!» این جمله را بارها بیان کرد. بسیار مصمم بود. چاهی به عمق یک متر در میان گودال کنده بود. تعجب کردیم و کمی امیدوار شدیم. به کمکش رفتیم. وقتی چاه عمیق تر شد کمربند و بند پوتین ها را به هم گره زدیم و با کلاه آهنی، خاک ها را بیرون آوردیم. او ته چاه بود و طناب را تکان می داد و ما به شوق دیدار آب، خاک را بالا می کشیدیم.
کم کم خاک ها تبدیل به گل شد. و بالاخره آب گل آلود داخل کلاه آهنی جای گرفت. آن آب گل آلود برایمان شربت گوارایی بود که هیچ گاه نخورده بودیم. تعارف بچه ها به یکدیگر، ما را به یاد صدر اسلام انداخت و رضا، سقای مو فرفری، آخرین نفری بود که آب خورد.
پس از رفع تشنگی، رضا را که سرتاپا گلی بود، غرق بوسه کردیم. دیگر اثر از فر موهایش نبود و گل سراسر آن را پوشانده بود. او قمر بنی هاشم گروه ما بود و نام او از آن به بعد، به یاد سقای کربلا، ابوالفضل شد. (5)
پی نوشت ها :
1- برف های داغ، ص 177-176.
2- چاووش بی قرار، صص 189-187.
3- صرف خون، صص 22-21.
4- صبح ارغوانی، صص 28-27.
5- معجزه های کوچک، صص 24-23.
مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1388)، سیره ی شهدای دفاع مقدس؛ 19، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ دوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}