نویسنده: امیر حسین بانکی پور فرد




 

1- ویژگی های خانواده موفق

اگر از شما سؤال شود که خانواده ی موفّق چه ویژگی هایی دارد، یا اگر از شما بخواهند که از میان بستگان، دوستان و یا همسایگان، خانواده ی موفّقی را معرفی کنید، پاسخ شما چه خواهد بود؟
برای پاسخ به این سؤال باید به این نکته توجه کرد که خصوصیات خانواده ی موفّق، متفاوت از خصوصیات فرد موفّق است. مثلاً بارها شاهد بوده ایم که در رسانه زوجی را موفّق معرفی کرده اند که آقا، استاد دانشگاه و خانم، پزشک است. درحالی که ممکن است هر یک از این دو در جامعه فرد موفّقی هستند اما با هم خانواده ی موفّقی را تشکیل نمی دهند.
هر یک از ما به قصد تشکیل یک خانواده ی موفّق اقدام به ازدواج کرده ایم. اساساً خیلی از تردیدها و تأخیرهای جوانان در امر ازدواج، به دلیل نداشتن حس موفّقیّت درباره ی خانواده و والدینشان است. به همین دلیل جوان، پیوسته در تردید و تأمل می ماند که با چگونه ازدواجی به موفّقیّت دست پیدا می کند!؟ به ویژه این که اقتضای فرهنگی جامعه ی ما نسبت به ازدواج، به گونه ای است که غالباً سعی و خطایی هم در آن پذیرفته نمی شود. در واقع فرهنگ و سنّت ما با تأکید بر یک انتخاب، حساسیت و لزوم یک انتخاب شایسته را برای جوان دو چندان می کند.

2- ملاک های موفّقیّت

بعضی اوقات ما سعی می کنیم میزان موفّقیّت یک خانواده را با ملاک و معیارهای سطحی خود بسنجیم. به عنوان مثال می گوییم خانواده ای موفّق است که در آن تنش کمتری وجود داشته باشد. در حالی که باید گفت، ممکن است در مقطعی از زمان، تنشی در خانواده وجود نداشته باشد؛ اما این بدان معنا نیست که در آینده نیز تنشی نخواهد بود. اگر ادعا کنیم که چنین خانواده ایی را می شناسیم، باید این را در نظر داشته باشیم که ما فقط در یک مقطع زمانی با چنین خانواده هایی مواجه بوده ایم و در نتیجه برداشت خود را بر اساس اطلاعات ناقص بنا کرده ایم؛ و یا احتمال دارد که این خانواده در نزد ما اینچنین وانمود کرده باشند. آیا ممکن است که در معادلات انسانی تنش نباشد؟ مگر می شود که در جامعه ی مادّی، تزاحم، درگیری و اضطراب وجود نداشته باشد؟ باید گفت در زندگی مادّی این امر محال است.
شاید خانواده ای را موفّق بدانیم که خوشی و شادی در آن پایدار باشد. اما آیا خانواده ای سراغ داریم که هیچ ناگواری و مصیبتی در آن رخ ندهد؟ آیا خانواده ای می شناسیم که خوشی برای اعضای آن تضمین شده باشد؟ اینجاست که تردید می کنیم که آن چه در وهله ی نخست در ذهن ما معیار برای موفّقیّت جلوه می کند، می تواند معیار مناسبی نباشد.
اگر برای موفّقیّت یک خانواده، خوشی و ناخوشی یا اضطراب و تنش معیار موفّقیّت است، پس چگونه می توان زندگی حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و حضرت خدیجه (علیها السلام) را یک زندگی موفّق دانست؟ زندگی آن دو بزرگوار از مرحه ی انتخاب تا انتها، سراسر از رنج و ناملایمت؛ در یک فضای سنگین پرتنش بود. اما کیست که در موفّقیّت زندگیِ این دو تن تردیدی داشته باشد؟
وقتی خاطرات همسران شهدا در دوران جنگ را می خوانیم، به خوبی رضایتمندی و حس شیرین این عزیزان از زندگی را در می یابیم؛ در حالی که آنان از خیلی از خوشی هایی که امروزه برای یک خانواده ی موفّق تعریف می کنیم، بی بهره بوده اند. حتی غالباً از ابتدائی ترین حق خود، یعنی حضور در کنار یکدیگر نیز محروم بوده اند اما چگونه است که گاه با حسرت، چنین خوشی و صمیمیّتی را برای خود و زندگی مان آرزو می کنیم؟

درباره موفّقیّت باید به نکات زیر توجه داشت:

1- موفقیت امری نسبی است؛ کمتر کسی پیدا می شود که در همه ابعاد زندگی به معنای واقعی موفق باشد. چه بسا فردی درمقایسه با یک فرد موفقیت کمتر و در مقایسه با فرد دیگر موفّقیّت بیشتر داشته باشد.
2- از شاخص های موفّقیّت در خانواده می توان به درک و تفاهم پایدار، همزمانی و هم اندیشی، همکاری، کرامت، سازگاری و مدارا اشاره کرد.
3- موفقیت در زندگی خانوادگی، تابع اموری اکتسابی است؛ که عزم، اراده و مسئولیت پذیری فرد را طلب می کند.
4- خانواده ها ساختارهای متفاوتی دارند. به همین دلیل، ممکن است روشی که خانواده ای را به موفقیت می رساند برای خانواده ی دیگر کارآمد و مناسب نباشد. بنابراین هر خانواده برای موفقیّت بیشتر باید به دنبال روش مناسب و مخصوص به خود باشد.(1)

3- کلید موفّقیّت

متأسفانه نگاه غالب جوان های امروز نسبت به موفّقیّت، نگاهی مصرفی است. از نظر جوان امروز، این دیگران هستند که باید شرایط، محیط و فضای اجتماعی مناسبی را مهیّا کنند تا او به موفّقیّت برسد. مثلاً اگر از او درباره ی شغل آینده اش سؤال شود، پاسخ می دهد: «یک مغازه ی سه نبش برایم تهیّه کنید، فلان مبلغ سرمایه نیز در اختیارم بگذارید تا ثابت کنم که می توانم بسیار در کسب و کار موفق باشم!» یا درباره ی ازدواج می گوید: «همسری خوب و بساز با خانواده ای فهیم برایم پیدا کنید، آن وقت موفّقیّتم را در زندگی به شما ثابت خواهم کرد!»
چنین جوانی به موفّقیّت نرسیده؛ بلکه تنها آن را مصرف کرده است. ساختاری که خداوند برای دنیا نهاده است، اصلاً چنین ساختاری نیست. ما باید تولید کننده ی موفّقیّت باشیم نه مصرف کننده ی آن. باید خود سفره ی موفّقیّت را با تمام ملزومات آن پهن کنیم؛ نه این که چنین سفره ای از قبل پهن شده باشد و ما فقط زحمت نشستن بر سر آن را بکشیم. موفّقیّت اکتسابی است، چیزی است که باید ایجادش کرد. البته یک سوی آن توفیق الهی است؛ که صد البته خداوند هیچ منعی برای توفیق بندگان خود قرار نداده است. خداوند در قرار دادن تقدیر ابایی ندارد. او می خواهد که همه ی ما موفّق باشیم. اصلاً او ما را برای موفّق بودن خلق کرده است. تمام آنچه که ما را به موفّقیّت یا شکست می رساند، در دستان خود ماست. داشتن چنین باوری، پیش نیازی مهم برای رسیدن به موفّقیّت است. «امیرالمؤمنین (علیه السلام) توفیق را رحمت و عنایت خدای مهربان و از کشش های پروردگار دانسته، ایشان توفیق را اساس کامیابی و خوشبختی و کلید نرمی و مدارا می داند.»(2)
پس به خاطر داشته باشیم که داشتن خانواده ی موفّق، تابع برخورد پدر و یا مادرمان نیست. تابع شرایط اقتصادی جامعه نیست. حتی پایین یا بالا بودن قیمت مسکن نیز دلیل بر موفّقیّت و یا شکست ما نیست. نگوییم: «اگر می خواهید خانواده ای موفّق داشته باشیم، قیمت مسکن را پایین بیاورید، اشتغال ایجاد کنید، سطح رفاه عمومی را بالا ببرید.» اساساً باید نگاه خود را عوض کنیم. اگر باور کنیم که عامل موفّقیّتِ هر فردی، در وجود خودش است، نیمی از مسیر موفّقیّت را پیموده ایم. اگر بالاترین نعمت های دنیا را نزد خود فرض کنیم، باز هم نمی توانند عامل موفّقیّت ما باشند.
یک خانم نباید بگوید «موفّقیّت در این است که بهترین شوهر دنیا نصیبم شود؛» چون بهترین شوهر عالم نصیب زنانی همچون همسر نوح و لوط (علیه السلام) و امام حسن مجتبی (علیه السلام) شد، اما آنها نتوانستند موفّق باشند.
یک آقا نباید بگوید: «موفّقیّت در این است که زن خوبی نصیبم شود». آیا همه ی همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) خوب بودند؟ با این وجود چه کسی تردید دارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بهترین الگوی همسر موفّق است؟ آیا فرعون که همسری شایسته مانند آسیه داشت، موفّق بود؟
خداوند کلید موفّقیّت عبد را به دست خود او داده است. و می فرماید: (اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ)(3) همه چیز دست اوست. عزّت و ذلّت، خوشبختی و بدبختی در دستان اوست. اما خود گفته است آنچه به دست من است را به دست شما داده ام. شما تغییر دهید تا من هم تغییر دهم؛ شما موفّق شوید تا من هم موفّقتان کنم.

4- تأثیر شناخت درمانی در تحصیل موفّقیّت

امروزه شناخت درمانی از مباحث مهم روان شناختی است به گونه ای که قوی ترین درمان را درمانِ شناختی می داند. شناخت درمانی معتقد است که به جای تغییرات مستقیم بر روی رفتار فرد، باید تغییرات مثبتی در بینش و نگاه او ایجاد کرد.
غالباً یک روانشناس رفتار درمان، برای درمان یک فردِ افسرده چنین توصیه هایی دارد: «خبرهای ناراحت کننده به او ندهید، او را به مجالس شادی ببرید، وی را تشویق کنید که فیلم های شاد ببیند و کتاب های شاد بخواند.» درحقیقت روانشناسِ رفتاردرمان سعی دارد که با مدد از رفتارهای مثبت، رفتارهای منفی را به عقب براند. اما بیشتر روانشناسان چنین روشی را صحیح، کارآمد و پایدار نمی دانند. از نظر آنان بهترین روش، ایجاد تغییر در شناخت و بینش فرد است. مطابق با نظر این گروه، برای درمان افسردگی باید بینش و تفکری که منجر به یأس و افسردگی در فرد می شود، تغییر داد تا به تبع آن، تظاهرات افسردگی نیز از بین برود.
این ها تأییدی بر اهمیتِ داشتنِ باورها و بینش های صحیح است. با ایجاد شناخت، بینش و باورهای درست، قادر خواهیم بود که در یک سیر طبیعی، بدون هیچ تغییر مستقیمی در رفتار اعضای خانواده، آنها را به سوی موفّقیّت و تعالی هدایت کنیم.
اعتقاد به اینکه هدف از خلقت انسان معرفت خداوند است و همه برای تحقق این هدف عظیم آفریده شده اند؛ و باور این نکته که خانواده بهترین جایگاه سیر و سلوک و معنویت است؛... همه و همه سنگِ بنای موفّقیّت یک خانواده است. چرا که این باورها، خانواده ای بر محور محبت، خیرخواهی، رقابت در معنویت، تغافل، رفق و مدارا ایجاد می کند که به سوی رشد و تعالی و نهایتاً موفّقیّت گام بر می دارد.
اگر رفتارهای ما برخاسته از نگرش ما باشد، دیگر عاریتی نیستند؛ یعنی بدون اینکه بخواهیم عملی را بر خود تحمیل کنیم یا تظاهر به آن کنیم، به خودی خود رفتار صحیح به دنبال نگرش صحیح، تولید می شود. منتها این نگرش و شناخت را باید قبل از مواجهه با شرایط سخت در وجود خود پایدار کنیم. به این منظور باید عقاید و باورهای درست را همواره پیش چشم داشته باشیم؛ بر آنها تفکر و تعمق کنیم و حتی با وجود علم بر آنها، مکرراً آنها را از زبان افراد صاحب دل بشنویم تا در عمق جانمان نفوذ کنند. زیرا تأثیری که در شنیدن هست در دانستن نیست.
اگر قبل از مواجهه با یک پیشامد ناگوار، خود را مسلّح به بینش های درست نکرده باشیم، هنگام روی دادن آن، عملکرد مناسبی نخواهیم داشت و غالباً بعد از گذر از این بحران، به یاد می آوریم که نگرش و رویکرد بهتری نیز وجود داشت و ای کاش با آن نگرش و رویکرد با آن حادثه برخورد می کردیم. چاره آن است که هنگام برخورد با ناملایمات کوچک تر، عمل بر باورهای صحیح را تمرین کنیم تا در حوادث بزرگ تر و بحران ها، دچار سردرگمی و برآشفتگی نشویم. مثلاً اگر قبل از مواجهه با مصیبت از دست دادن فرزند یا والدین، خود را به این باور رسانده باشیم که همه چیز این دنیا فانی است و بازگشت همه به سوی خالق است، دیگر در لحظه ی حادثه، دچار اندوه عظیم و واکنش های نسنجیده نخواهیم شد.

5- تفاوت نگاه دینی و دیدگاه های غیردینی در مورد انسان

غالباً از نگاه روانشناسی کتاب هایی در بازار موجود است که همانند فرهنگ دینی، راه رسیدن به رفتار درست را داشتن اندیشه ی درست می دانند؛ اما ممکن است سؤال شود که تفاوت آن ها با آنچه که فرهنگ دینی در نظر دارد، چیست؟
پاسخ آنکه: افق دیدی که این کتاب ها برای ما در نظر دارند، بسیار محدودتر از آن است که در فرهنگ دینی ارائه می شود. وسعت نگاهی که در تعالیم دینی مطرح می شود، همچون خود انسان یک وسعت ابدی است. همچنین از نظر آنها تغییر در شناخت، غالباً به منظور تغییر در رفتار و رسیدن به عملکرد مطلوب است؛ اما در فرهنگ دینی، رسیدن به عقیده و شناختِ درست نیز به خودی خود یک ارزش است. اساساً از منظر دین، هدف غایی خلقت انسان ها، رسیدن به معرفت و شناخت صحیح است. امام حسین (علیه السلام) می فرمایند: «خداوند بندگان را جز به منظور معرفت نیافرید».(4)
دیگر آن که غالباً محور بحث های چنین کتاب هایی، اعتماد به نفس است. در اینجا تمام کوشش بر قوی تر کردن نفس آدمی است. اگر نفس بخواهد مورد اتّکا فرد قرار بگیرد، چاره ای جز فربه کردن و قوی تر کردن آن نمی ماند. درحالی که در تعالیم و شناخت دینی، محور، اتکا بر الله یعنی خالق نفس است و فرد با چنین اتّکایی، به یک منبع قوی و باقی متصّل می شود. تمام توصیه های شناختی در دین به منظور یادآوری اراده ی الهی به عنوان اراده ای مافوق همه ی اراده هاست. همه ی جهت گیری ها به این سوی است که: (إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‌) (5) یعنی هنگامی که وجود چیزی را بخواهد، به او می گوید: باش پس می باشد.
چنین کتاب هایی به دلیل ناتوانی و ناکارآمدی نفس، از تلقین به نفس مدد می جویند. اساساً ادبیات آنها ادبیات تلقین است. مثلاً در این کتاب ها توصیه می شود که روزی صد بار خطاب به خود بگویید: «من می توانم». در حالی که پشتوانه ی تلقین، نفس ضعیف آدمی است؛ نفسی که بسیاری از کارها از عهده اش خارج است؛ نفسی که حتی قادر به نگهدرای از خود نیز نیست. اگر هم در جایی واژه ی اتّکا به نفس را به کار می بریم، باید بدانیم که این اتّکا به اعتبار توکّل است که معنا می یابد. اگر ما می توانیم، به واسطه ی خداوند است که می توانیم؛ نه مستقل از او. در غیر این صورت چنین نگاهی شرک است. حضرت علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان به صراحت می فرمایند که اعتماد به نفس شرک است.
مبنای بحث شناختی در دین، تلقین نیست بلکه یقین است. یقین به خداوندی که عالِم، قادر و خیرخواه مطلق است. خداوندی که هم می داند، هم می تواند و هم خیر ما را می خواهد. اساساً از برآیند این سه چیز است که مفهوم توکّل متولّد می شود. پشتوانه ی توکّل، چنین خدایی است. پس هرچه از دوست رسد نیکوست. چرا که باور داریم که این دوست، دانا، توانا و خیرخواه است.
بنابراین فهم و بینش دینی مقدمه زندگی موفق است؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «هرگاه خداوند بخواهد خیری را برای خانواده ای رقم بزند، آگاهی دینی شان را زیاد می کند؛ رفق و ملایمت را در معیشت آنها قرار می دهد؛ در کارهایشان آنان را میانه رو می کند و کوچکترهایشان را به احترام به بزرگترها وا می دارد و اگر غیر از این را خداوند برای اینها اراده کند اینها را رها و به خود واگذار کرده است».(6) بنابراین اگر زوج های جوان بخواهند از این خیر عظیم بهره مند شوند، باید در ابتدای ازدواج آگاهی دینی خود را در زمینه بینش، اخلاق و احکام دین افزایش دهند. همچنین در زندگی سخت نگیرند؛ یعنی نه آن قدر زهد به خرج دهند که به همسر و فرزندان فشار بیاید و نه آن قدر تجمل گرا باشند که کمر نان آور خانواده در زیر بار هزینه ها خم شود. علاوه بر اینها میانه رو باشند واز افراط و تفریط پرهیز کنند.

سرّ دلبران در کلام دیگران

- زندگی ایده آل تکاپویی آگاهانه است. هر چه آگاهی و اشتیاق بیشتر شود، هماهنگی بین گذشته و آینده عالی تر خواهد شد. شخصیت انسانی، رهبر این تکاپو است. آن شخصیت که ازلیت سرچشمه ی آن، بی نهایت گذرگاهش، و ابدیّت کمال مطلوب آن است. آن حقیقت ابدی که نسیمی از جلال و محبتش، واقعیات هستی گذران را به تموّج درآورده، چراغی فرا راه پر نشیب و فراز ماده و معنا می افروزد.(7)
- «فرهنگ دینی، ما را به آرمان خواهی و داشتن آرمان های بسیار بلند دعوت کرده است. اما برای رسیدن به آنها همواره باید دو مطلب را در نظر داشته باشیم: اول آنکه نگاهمان به موفّقیّت، با توجه به واقعیت ها و محدودیت های موجود، نگاهی نسبی باشد و دوم آنکه بدانیم موفّقیّت امری تدریجی است؛ به عبارت دیگر موفّقیّت به یکباره به دست نمی آید، بلکه قدم به قدم حاصل می شود.
- اصلی ترین ملاک سنجش موفّقیّت یک خانواده - که البته فقط اختصاص به خانواده ندارد بلکه در مورد شغل موفّق، زندگی موفّق، تحصیل موفّق و... هم صادق است- این است که بسنجیم تا چه میزان در جهت اصلی ترین و والاترین هدف آفرینش، یعنی بندگی و معرفت خداوند قرار دارد. خانواده ای موفّق است که جهت گیری تمام مسائل آن به سوی قله ی معرفت و بندگی باشد.
- خانواده ای موفّق است که بینش ها و باورهایش بر پایه ی درستی بنیان نهاده شده است. این بینش ها یعنی نوع نگاه اعضای خانواده به خدا، خود، زندگی، مرگ، دنیا، مردم و... بر مبنای درست آن. آیا اعضای خانواده باور کرده اند که روزی خواهند مرد؟ آیا باور کرده اند که غرق در نعمت های خدا هستند؟ آیا دنیا را جای ماندن می دانند یا جای رفتن؟ به طور طبیعی این باورها در رفتارهایی که از خانواده و اعضایش سر می زند، خود را نشان خواهد داد.
- معیار دیگر سنجش موفّقیّت خانواده، خُلقیّات است؛ مثلاً آیا اعضای خانواده اهل تواضع، رفق، تغافل، مدارا، بخشش و... هستند یا نه.
- معیار نهایی برای سنجش موفّقیّت خانواده - که غالباً همه ی ما با این لایه و پوسته مواجه هستیم - رفتارهای یک خانواده است؛ یعنی بخشی که بیشتر از سایر بخش ها قابل مشاهده می باشد. بسیاری از بحث هایی که امروزه مطرح می شود و بسیاری از کوشش هایی که برای تغییر و اصلاح آن صورت می گیرد، ناظر به این بخش است. رفتارها بسیار مهم هستند؛ اما همان طور که ذکر شد رفتارها و تظاهرات بیرونی خانواده مبتنی بر اعتقادات و باورهای آن خانواده بنا می شود.»(8)
- شرط پیروزی و سعادت، یک اراده ی قوی است، شرایط دیگر اهمیت چندانی ندارد.(9)
- با غفلت، سستی و دوری از فعالیت مفید پیشرفتی در امور حاصل نمی شود. هر باغبانی می داند علف های هرز خود به خود می رویند و نیاز به این نیست که یک علف هرز بکاریم، رسیدن به گلها و چمن ها و سرسبز و با نشاط کردن فضای باغچه تلاش می خواهد؛ تلاش مداوم و روزانه.(10)
- از سنگ هایی که سر راهتان است برای ساختن پلکان رشد استفاده کنید.(11)

احادیث

- امام علی (علیه السلام): توفیق، عنایت خدای مهربان است.(12)
- امام علی (علیه السلام): توفیق، کلید نرمی و مداراست.(13)
- امام باقر (علیه السلام): در پاسخ به سؤال از معنای جمله ی «لا حَولَ وَ لا قُوّةَ إلاّ بالله»؛ معنایش این است که ما قدرت رویگرداندن از معصیت خدا نداریم، مگر به یاری خدا و توانایی بر طاعت خدا نداریم، مگر با توفیق خداوند عزوجل.(14)
- امام کاظم (علیه السلام): ایّوب پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: پروردگارا، من هرگز چیزی دنیوی از تو نخواستم - و حالت عجب و غرور به او دست داد - در این هنگام قطعه ای ابر به طرف او آمد و ندایش داد که: ای ایّوب، چه کسی توفیق این کار را به تو داد؟ عرض کرد، تو ای پروردگار.(15)
- امام علی (علیه السلام): حفظ تجربه از توفیق (الهی) است.(16)
- امام علی (علیه السلام): همان گونه که جسم و سایه از هم جدا نمی شوند، دینداری و توفیق نیز از یکدیگر جدا نمی شوند.(17)

پی نوشت ها :

1- تلخیص از مهارت های زندگیِ در سیره ی رضوی، (محمدرضا شرفی)، ص 97-103.
2- غررالحکم، صص 203 و 952؛ «التوفیق عِنایَةُ الرَحمن؛ التوفیق مِفتاحُ الرِفق».
3- رعد/ 11؛ (همانا خداوند بر هیچ گروهی آنچه را دارند تغییر نمی دهد، تا آن که آنان آنچه را در خود دارند تغییر دهند.)
4- علل الشرایع، ج 1، ص 9؛ «إنَّ الله ما خَلَقَ العباد الاّ لیعرفون».
5- یس / 82.
6- مستدرک الوسایل، ج 8، ص 392؛ «إذا أرادَ الله ُ بأهل بَیت خَیراً فَقّهَهُم فی الدّینِ، و وقَّرَ صَغیرُهُم کبیرَهُم و رزَقَهُمُ الرِّفقَ فی مَعیشَتِهِم و القَصدَ فی نَفَقاتِهِم، و بَصَّرَهُم و بَصَّرَهُم عُیوبَهُم فیُتوبوا مِنها، و إذا أرادَ بِهم غیرَ ذلکَ تَرَکهُم هَمَلاً.»
7- ایده آل زندگی و زندگی ایده آل، (علامه محمد تقی جعفری)، ص 9.
8- سلسله نشست های پیک خوشبختی (ویژه زوج های جوان در دوران عقد)، گفتگو با حجت الاسلام و المسلمین عمومی.
9- خوشبختی چیست؟، ص 14.
10- چگونه شاد و خنده رو باشیم؟ ص 172.
11- همان، ص 252.
12- غررالحکم، ص 952؛ «عنه (علیه السلام): التَّوفیقُ عِنایَةُ الرَّحمن.»
13- همان، ص 273؛ «عنه (علیه السلام): التّوفیقُ مِفتاحُ الرِّفق».
14- مستدرک الوسایل، ج5، ص 369؛ «الإمامُ الباقرُ (علیه السلام) لَمّا سُئلَ عن «لاحَولَ و لا قُوَّةَ إلاّ بالله»؛ فَقال مَعناهُ لا حَولَ لَنا عَن مَعصِیةِ اللهِ إلاّ بِعَونِ اللهِ، و لا قُوَّةً لَنا علی طاعَةِ الله إلاّ بِتَوفیقِ اللهِ عَزَّو جلَّ.»
15- بحارالانوار، ج 12، ص 353؛ «الإمامُ الکاظمُ (علیه السلام): إنَّ أیُّوبَ النَّبیَّ (علیه السلام) قال: یا ربِّ، ما سَألتُکَ شَیئاً مِن الدُّّنیا قَطُّ و داخَلَنی (وداخَلَهُ) شی ءُ، فأقبَلَت إلَیهِ سَحابَةٌ حتّی نادَتهُ: یا أیُّوبُ، مَن وَفَّقَکَ لِذلکَ؟ قالَ: أنتَ یا رَبَّ.»
16- نهج البلاغة: الحکمة 211؛ «الإمامُ علیُّ (علیه السلام): من التَّوفیق حِفظُ التَّجرِبَةِ.»
17- غررالحکم؛ ص 203؛ «الإمامُ علیُّ (علیه السلام): کَما أنَّ الجِسمَ و الظِّلَّ لایَفتَرِقانِ، کذلکَ الدِّینُ و التَّوفیقُ لا یَفتَرِقان.»
منبع مقاله: بانکی پورفرد، امیر حسین، (1391)، سّر دلبران (عوامل آرامش بخش و نشاط آفرین در خانواده)، اصفهان: حدیث راه عشق، چاپ ششم.
منبع مقاله :
بانکی پورفرد، امیر حسین، (1391)، سّر دلبران (عوامل آرامش بخش و نشاط آفرین در خانواده)، اصفهان: حدیث راه عشق، چاپ ششم