جلوه های تدبیر، مدیریت و فرماندهی شهدا
یک دسته به اندازه ی یک لشگر
اوایل تشکیل سپاه، بنا شد در ستاد مرکزی نگهبان شب گذاشته شود و افراد بمانند و کارها را انجام دهند. عادت نداشتیم ثبت و ضبط داشته باشیم و اقدامات صورت گرفته را ثبت کنیم. هر کس می نشست پای تلفن تا صبح کارهایش را
جلوه های تدبیر، مدیریت و فرماندهی شهدا
توانایی در امور ستادی
شهید یوسف کلاهدوزاوایل تشکیل سپاه، بنا شد در ستاد مرکزی نگهبان شب گذاشته شود و افراد بمانند و کارها را انجام دهند. عادت نداشتیم ثبت و ضبط داشته باشیم و اقدامات صورت گرفته را ثبت کنیم. هر کس می نشست پای تلفن تا صبح کارهایش را انجام می داد، نفر بعدی که می آمد مطلع نبود که شب گذشته چه گذشته است.
اولین بار یک دفتر آورد، خط کشی کرد، گذاشت وسط و گفت: هر کس شب می ماند این دفتر را با این مشخصات ثبت کند و بگوید که چه کسی آمد و چه کسی تماس گرفت، چه کاری داشت و کار به کجا رسید. تا نفر بعدی که فردا می آید، کار را از آن پس دنبال کند. همین فکر کارها را ساده تر کرد.
توانایی او در امور ستادی بی نهایت زیاد بود. هر جا که کار می کردیم و گره داشتیم، با یک راه حل ساده قضیه را حل می کرد. (1)
امیدواری و حل مشکلات
شهید یوسف کلاهدوزجلسه داشتیم؛ بنی صدر هم آمده بود. راجع به غائله ی کردستان صحبت می کردیم. بعضی طوری حرف می زدند که انگار همه ی راه ها بسته است. می گفتند: « نه از زمین می توانیم کاری کنیم نه از هوا اصلاً در آنجا مجال جنگیدن نیست.»
کلاهدوز مدام سعی می کرد راهی بیابد ولی آنها تمام راه ها را می بستند. تا اینکه ناراحت شد برخاست و فریاد زد: « اگر شما به این نتیجه رسیدید، اگر فکر می کنید که دیگر کاری از شما ساخته نیست پس اینجا جمع شده اید که چه غلطی بکنید؟!»
همیشه این صحنه جلوی چشمم است.
متعهد بود و از صمیم قلب سعی داشت تا مشکلات را به هر نحوی شده حل کند. (2)
نباید خسته و احساساتی بشویم
شهید یوسف کلاهدوزدر اوایل جنگ، آموزش نیروها از مسائل مشکل آفرین بود. آن روزها مسئول آموزش سپاه اصفحان بودم. روزی کلاهدوز که مسئول آموزش کل سپاه بود به محل آموزش آمد. پیش او رفتم و گفتم: « من مسئول آموزش هستم ولی برای انجام کار هیچ گونه امکاناتی ندارم. مجبورم دویست نفر را برای آموزش به میدان ببرم در حالی که حتی یک نارنجک هم ندارم.»
گفت: « اگر جلوی این دویست، یک نقطه هم بگذاری باز آنچه وظیفه ات به تو حکم می کند انجام بده و هیچ مگو. ما پشت سر امام (ره) حرکت می کنیم نباید خسته شویم و در کار نظامی احساساتی شویم.»
طرح دادند که به جای نارنجک از سنگ های هم وزن نارنجک استفاده کنیم و فقط در پایان دوره از نمونه های حقیقی استفاده شود. (3)
تأکید بر ملاکهای گزینش و اعتقادات
شهید یوسف کلاهدوزدر مورد گزینش نیروهای حزب اللهی این آیه را مدنظر قرار می داد: « و لا تفف ما لیس لک به علم.»
هرگاه جلسه داشتیم، این آیه ی مبارکه را می خواند و اصرار می کرد: « باید این آیه را بنویسیم و در معرض دید عموم قرار دهیم تا مسئولان و دیگران این قضیه را امری شرعی تلقی کنند و خدایی ناخواسته حب و بغض ها و روابط و دوستی ها جایگزین ملاک های صحیح و صادق نشود.»
حرفش این بود که: « در زمینه ی اعتقادات برادران پاسدار باید از دل و جان مایه بگذارند تا جان پرورده شوند که در نشیب و فرازها و لحظه های سرنوشت ساز انقلاب نقش خود را به نحو احسن ایفا کنند. باید با سعی و توکل انقلابی از مسئولیتهای خویش آگاه باشند.»
می گفت: « سپاه نباید فقط یک بازوی نظامی باشد وگرنه خطر بزرگی تهدیدش خواهد کرد و با کوچکترین وزش نسیم مخالفی مثل ساقه های نازک و کم استقامت خم شده و به چپ و راست متمایل خواهند شد.»
او به حق از بنیانگذاران اصلی سپاه بود. (4)
وسعت و دقت نظر
شهید یوسف کلاهدوزجلسه ای تشکیل دادیم تا درباره ی نام و آرم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران تصمیم بگیریم. نماینده نخست وزیری عقیده داشت که این عنوان برای یک سازمان خیلی بلند است و باید خلاصه شود. کلاهدوز ضمن بحث می گفت: هیچ کدام از کلمات سپاه، پاسدار، انقلاب و اسلامی نباید حذف بشوند و در مورد تک تک این کلمات تأکید داشت، بحث بر سر کلمه ی ایران بود. نماینده ی نخست وزیری گفت کلمه ایران را هم ما حذف نمی کنیم.
در مورد مشخصات آرم سپاه بحث شد، باز کلاهدوز بود که به صراحت پیشنهاد کرد اجزای آن عبارت باشند از:
1- قرآن، به نشانه ی مبنای مکتب
2- سلاح، به نشانه ی یک سازمان نظامی
3- برگ زیتون به نشانه صلح ...
سپس آرم را به تائید شهید بهشتی رساندیم. بدین ترتیب نام و آرم سپاه چیزی شد که امروز هست. چنین دقت نظری در آن روزگار حکایت از وسعت نظر کلاهدوز داشت. (5)
تیزبین و با درایت
شهید حجت الاسلام سید باقر علمییکی از کارهایی که شهید علمی در عملیات ها به عهده داشت شناسایی نهایی پیش از عملیات در محور مربوطه بود. و معمولاً هم حرفش حجت بود. با توجه به تجربه ای که داشت، حرفش را می پذیرفتند. اولین و دشوارترین مأموریت ها را به او می دادند. او همیشه سعی داشت مسئولیتی در مسائل نظامی نگیرد و این در حالی بود که در امور نظامی دقیق و تیزبین بود. در کنار تیزبینی دارای شجاعت همراه با درایت بود و تجربیات فراوانی نیز در این رابطه داشت. اگر می خواست مسئولیتی بگیرد، لیاقتش بالاتر از فرماندهی گردان بود. (6)
هدایت به اهداف
شهید حجت الاسلام سید باقر علمیما را با کامیون برای شرکت در عملیات والفجر 8 به منطقه منتقل کردند. از داخل کامیون دیدی به بیرون نداشتیم و روی کامیون را هم چادر کشیده بودند. ما در این عملیات ابتدا به عنوان گردان پشتیبان بودیم اما در حین استقرار اعلام کردند که گردان خط شکن، یک دسته نیرو کم دارد. از گردان ما یک دسته غوّاص را جدا و سید باقر را نیز به عنوان فرمانده این دسته معرفی نمودند. وقتی خط شکسته شد دسته ی سید وارد عمل شدند. نیروهای سمت راست نتوانسته بودند به صورت کامل به اهدافشان برسند اما دسته ی سید توانسته بود به جای یک گروهان وارد عمل شود و جای آن ها را پر کند و سنگرها را یکی پس از دیگری تصرف نماید و بعد هم ما وارد منطقه شدیم. در منطقه هم از دسته ی سید و کار بزرگی که انجام داده بود، صحبت می کردند، از مجموع نیروهای سید در این عملیات، دو نفر مجروح شدند که یکی از آنها خود سید بود. (7)
یک دسته به اندازه ی یک لشگر
شهید حجت الاسلام سید باقر علمیدر عملیات والفجر 8 سید باقر، مسئول اولین دسته از گردانی بود که باید وارد عمل می شدند و نوار ساحلی اروند را تا آنجا که مربوط به لشگر 31 بود، پاکسازی می کردند. سید در این عملیات طوری نیروهایش را تقسیم و هدایت کرد که به خوبی و به طور کامل، پاک سازی سنگرهای خطوط اول و دوم دشمن را انجام دادند و آن را به خطر لشگر 41 ثارالله و از طرف دیگر به خطی که مربوط به گردان دیگر می شد الحاق کردند. تدبیر سید در این عملیات واقعاً عجیب بود. وقتی به خط رسید، بچه های غوّاص لشگر را هم هدایت کرده و سریع آنها را سازماندهی کرده بود و با بچه های دسته ی خودش همراه کرده و به پاک سازی ادامه داده بود. من آن موقع پای بی سیم بودم. اولین واحدی که اعلام کرد، وضعیت عادی است، واحد سید بود. پس از عملیات، ما با قایق پیش آن ها رفتیم. سید به کنار آب آمد. خیلی خوشحال به نظر می رسید. مدام شوخی می کرد. او در این عملیات با یک دسته به اندازه ی یک لشگر منطقه را پاکسازی کرده بود. (8)
نظر صائب
شهید حجت الاسلام سید باقر علمیدر فاو می خواستیم مقری را بگیریم، دشمن هم شدیداً مقاومت می کرد. من به عنوان معاون گروهان، نظرم را به مسئول گروهان اعلام کردم و گفتم پیشروی برای ما میسر نیست. فرمانده گردان، برادر کشمرزی بودند. ایشان گفتند: هر طور هست به حرکتتان ادامه دهید. گفتم این کار امکان ندارد، دشمن هم فهمیده است. رفتن ما در حکم خودکشی است. آقای کشمرزی از من سراغ سید باقر را گرفتند و به من گفتند، گوشی بی سیم را به دست سید بدهم، سید به آقای کشمرزی گفت: تا جایی که امکان داشته باشد کم نمی گذاریم اما الان روز است و ما در دید کامل دشمن هستیم و اگر بخواهیم به دشمن نزدیک شویم، ما را می بیند و زیر آتش می گیرد صلاح نیست جلو برویم. برادر کشمرزی متوجه شد که کار در این مرحله متوقف شده است. در واقع فرمانده گردان با شنیدن صحبتهای سید و تطبیق آن با تجربه های نظامی خودش، برایش مسلم گشت که واقعاً امکان پیشروی وجود ندارد. (9)
پی نوشت ها :
1- هاله ای از نور، ص 92.
2- هاله ای از نور، ص 112.
3- هاله ای از نور، ص 114.
4- هاله ای از نور، ص 75.
5- هاله ای از نور، ص 77.
6- سکوی پرواز، صص 100، 99.
7- سکوی پرواز - ص 104.
8- سکوی پرواز، صص 108-107.
9- سکوی پرواز، ص 109.
مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، (1388)، سیره ی شهدای دفاع مقدس؛ 19، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ دوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}