نویسنده: غلامرضا جمشید نژاد اوّل




 


فارابی، بی گفتگو، پدر فلسفه ی ایرانی و اسلامی بشمار می رود که ابن سینا این فلسفه را از او فرا گرفته است و سپس همه ی فیلسوفان ایران و سرتاسر جهان اسلام در شرق و غرب، فلسفه را از همین دو بزرگوار فرا گرفته اند و مناسب با فرهنگ های بومی خود بدان گستردگی داده اند و حوزه ها و مکتب های فلسفی مستقلّ خود را بر مبنای پایه های اندیشگی ایشان تأسیس کرده و پی افکنده اند و چنین به نظر می رسد که همگی از فارابی و از کتابهایش پیروی کرده اند و در حقیقت، پیشینیان فارابی از زمان خود وی تا به امروز کمتر اتفاق افتاده است که جز نظریه های فلسفی و کلامی او نظریه ای مطرح کرده باشند که در آموزه های او پیشینه نداشته باشد.
پایگاه والای فارابی و اصول نظریه هایش را، در این مقاله به ترتیب مباحث ذیل جمع بندی می کنیم:

فارابی در هنر منطق و ابداع روش های تحقیق

در میان مورّخان جهانی علوم کسی که کامل ترین گزارش را درباره ی پیدایش و تکامل هنر منطق در میان مسلمانان آورده است، قاضی صاعد آندلسی (420-462ق / 1029-1070م) می باشد. او در این گزارش، نخست از نقش عمده ی ایرانیان، به ویژه، از عبدالله بن مقفّع یاد کرده و چنین گفته است (التعریف بطبقات الأمم، ص 240):
«امّا منطق، پس همانا نخستین کسی که در این دولت [: دولت عباسیان] بدان اشتهار یافت، عبدالله بن مقفّع، خطیب ایرانی و کاتب ابوجعفر منصور بود که کتاب های سه گانه ی منطقی ارسطو، در منطق صوری را که عبارتند اند از: قاطاغوریاس، باری ارمینیاس و انالوطیقا، ترجمه کرد.
او خود متذکر شده است که هیچ یک از آنها تا زمان وی ترجمه نشده بود، مگر نخستین کتاب.
وی علاوه بر آنها، کتاب المدخل إلی کتب المنطق، معروف به ایساغوجی از تألیف های برفوریوس صوری را هم ترجمه کرد.
او در هر یک از ترجمه هایش، عباراتی روان و نزدیک به فراگیری به کار برده است. علاوه بر اینها، کتاب هندی، معروف به کلیه و دمنه را ترجمه کرده و نخستین مترجم آن کتاب از زبان فارسی [: منظور، زبان فارسی میانه، یا پهلوی ساسانی است] به عربی است و تألیف های نیکویی هم دارد. از جمله رساله ی فی الأدیب و السیاسة و رساله ی معروف به الیتیمة فی طاعة السلطان».
صاعد سپس به وصف و نقد کارها و تألیف های ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی پرداخته و درباره ی دانش های منطقی و آثار وی در این زمینه چنین گفته است: (1)
«در اسلام کسی که به کندوکاو در علوم فلسفه نامبردار باشد، تا حدّی که وی را «فیلسوف» بنامند، وجود نداشت، مگر همین یعقوب که در بیشتر دانش ها تألیف های مشهوری دارد؛ از کتاب های طولانی گرفته، تا رساله های کوتاه، که شمار آنها به بیش از پنجاه اثر می رسد و... و از آن جمله اند کتاب های فی المنطق که اینها در میان مردم رواجی عمومی یافته اند؛ امّا از آنها در علوم، کمی سود برده می شود؛ زیرا از صناعت تحلیل که هیچ راهی به شناخت درست از نادرست در هیچ مسأله ای، جز از آن طریق نیست، تهی اند؛ و امّا صناعت ترکیب که یعقوب در این کتاب ها آهنگ آن را کرده است. پس از آن سود نمی برد مگر کسی که مقدّمات دیگر را فرا گرفته باشد، تا در آن صورت قادر به ترکیب بشود و مقدّمه های هیچ مطلوبی یافت نمی شود، مگر با صناعت تحلیل».
صاعد پس از انتقاد علمی از هنر منطق در نزد کندی، با طرح پرسش هایی از گزندهای منشأ گرفته از روش های تحقیق فلسفی او پرده برداشته و چنین افزوده است:(2)
«من نمی دانم که چه انگیزه ای یعقوب را وادار به روگردانی از این صناعت روشن کرده است؟! آیا ارزش آن را درک نکرده؟ یا اینکه نسبت به مردم، در پرده برداری از آن بخل ورزیده است؟! هر کدام از اینها که باشد، خود نقصانی است در او».
صاعد سپس باز هم بر زبان های نشأت گرفته از روش ترکیبی کِندی در منطق تأکید می ورزد و می نویسد:
«پس از اینها، [بازهم] رساله های بسیاری در دانش هایی فراوان دارد که در همه، نظرهایی تباه و روش هایی دور از حقیقت، از وی آشکار گشته است».
پس از آن صاعد از فارابی سخن می گوید و از او به عنوانهای «فارابی منطقی» و «فیلسوف حقیقی مسلمانان» یاد می کند و از نقش بنیادین او در پیگیری منطق تحلیلی و تجزیه گرایانه که در نهضت علمی مسلمانان تأثیر سازنده داشته است پرده بر می دارد و در عین حال به مقایسه ی دو روش تحقیق علمی و منطقی در پژوهش های علمی و فلسفی می پردازد و می گوید:(3)
«ابونصر محمّد فرزند محمّد نصر فارابی، فیلسوف حقیقی مسلمانان که صناعت منطق را از یوحنّا فرزند حیلان در گذشته در مدینة السلام [بغداد] در روزگار المقتدر، فرا گرفت و در آن زمینه بر تمامی اهل اسلام سبقت جست و در آن باب بیشتر از همه تخصّص یافت و [مسائل] پیچیده ی آن را باز کرد و رازش را گشود و دستیابی بدان را نزدیک گردانید و هر مطلبی از آن را که مورد نیاز می افتد، در کتاب هایی با عبارت درست و اشارت لطیف گرد آورد و صناعت تحلیل و انواع آموزش هایی را که کندی و دیگران فرو گذارده بودند، احیا کرد و در آن سخن را در باب مادّه های پنجگانه ی منطق(4) روشن ساخت و گونه های بهره یابی از آنها را تعلیم داد و راه های کاربرد و کیفیّت شناخت شکل قیاس در هر ماده را شناساند. در نتیجه، کتابهایش در آن زمینه، هدف کامل و مقصد نهایی و والا شدند».
صاعد، به عنوان یک فیلسوف تاریخ علوم، به روشنی توجّه داشته است که استفاده از روش های صحیح تحقیق علمی و فلسفی در هر دوره ی تکاملی و در هر نهضت توسعه و پیشرفت علوم و معرفت، یک ضرورت الزامی و ناگزیر می باشد. او همچنین می دانست که فارابی با گزینش روش تحلیل و تجزیه ی منطقی به فیلسوف حقیقی مسلمانان بدل گردیده است و روش منطقی درست او را وقتی دانشمندان ایرانی و اسلامی وجهه ی همّت خویش ساختند، آن توسعه و پیشرفتِ به نسبت، سریع علمی برایشان حاصل شد و بی گفتگو، آن همه تولید علم و معرفت در جهان اسلام را در مرحله ی اوّل مرهون و مدیون به کاربردن همان روش های دقیق و صحیح تحقیق علمی و منطق تحلیلی بودند که آن را فارابی پی افکنده بود.
صاعد دنباله ی مطلب را در بیان نقش فارابی در ایجاد نهضت شکوفایی فرهنگ و تمدّن ایرانی و اسلامی از راه تألیف کتاب او فی احصاء العلوم و التعریف بأغراضها که در موضوع رده بندی و معرّفی علوم گوناگون است، ادامه داده است؛ زیرا فارابی در این اثر خود از روش تحقیق در هر شاخه از معرفت و در هر یک از علوم، با ارائه عملی رهنمودهای لازم، بحث کرده است. او در این زمینه چنین می گوید:(5)
«سپس او علاوه بر اینها، کتابی شریف دارد: فی احصاء العلوم و التعریف بأغراضها که هیچ کس بر وی در چنین تألیفی سبقت نگرفته است و اَحدی روش وی را در آن باب پیشه نکرده و جویندگان تمامی علوم از رهیابی به وسیله ی آن و از نظر افگنی در آن، بی نیاز نمی باشند».
او آن گاه به سراغ معرّفی کتابی دیگر از فارابی می پردازد که در همین راستا آن را تألیف کرده است، امّا گسترده تر و فراگیرتر می باشد:(6)
«و نیز او کتابی دارد: فی اغراض فلسفة افلاطون و ارسطوطالیس که گواه برجستگی او در صناعت فلسفه و مهارت یافتگی اش در شاخه های حکمت است و خود، بزرگ ترین کمک به آموزش روش تحقیق و شناسایی انواع کاوش است که او، در آن کتاب، رازهای علوم و نتایج هر کدام، علم به علم، پرداخته است و چگونگی ارتقای تدریجی، از هر کدام به دیگری را بیان کرده است. سپس از فلسفه ی افلاطون آغاز کرده و هدف های فلسفه اش را شناسانیده و تألیفهایش را در آن زمینه نام برده و سپس به دنبال آن، فلسفه ی ارسطو را با دیباچه ای شکوهمند آورده است که در آن، حرکت گام به گام خود را به سوی فلسفه ی وی شناسانیده است و سپس به وصف هدف های هر یک از تألیف های منطقی و طبیعی او، به ترتیب و کتاب به کتاب پرداخته، تا اینکه در آن زمینه، در نسخه ای از آنکه ما در اختیار داریم، به آغاز علم الهی و استدلال بر آن به کمک علم طبیعی، رسیده است و بدین جهت، من هیچ کتابی را در جستن فلسفه، راهنماتر از آن نمی دانم؛ زیرا وی در آن کتاب مفاهیم مشترک همه ی علوم و نیز مفاهیم مختصّ هر یک از آنها را تعریف کرده است و [می دانیم که] به سوی درک مفاهیم [قضیّه یا] قاطاغوریاس و به سوی درک همان [راهی که وی رفته است]، وجود ندارد».
از این گزارش قاضی صاعد، در می یابیم که نقش فارابی در رنسانس اندیشه ی علمی و فلسفی مسلمانان در سدّه های زرّین و درخشنده ی خود برپایه ی تصحیحی بوده است که او در روش تحقیق علمی پدید آورده است و کارش درست همانند کار نقش آفرینان رنسانس جدید علمی در اروپای سده ی یازدهم هجری/ هفدهم میلادی بود، یعنی تطوّر بخشیدن دایمی به روش های علمی در این دوره که این امر، به صورت تدریجی در علوم پایه، چون ریاضی، فیزیک و شیمی حاصل شد و رشته های جدید علوم نیز کمابیش تحت تأثیر این تحوّل واقع شدند.
در حقیقت، شکوفایی غنچه های آغازین علوم معاصر نیز از زمانی پیدایش یافت که برای مطالعه ی آنها سبک و روشی معیّن و مناسب اتّخاذ گردیده و از این راه، عدّه ای از دانشمندان توانستند با کوشش فراوان و با از جان گذشتگی این علوم را از نو زنده کنند و آنها را از زندان منطق ترکیبی و کلّی بافی های کلیسایی رهایی بخشند و دانشمندانی، همچون بیکن(7)، گالیله(8)، کپلر(9) و سرانجام دکارت(10) کار این جهش را با نوشته های خود، هموار ساختند و راه توسعه و ترقّی علوم را باز کردند و روش های مطالعه و تحقیق آنها را بر پایه های مناسب از استقرای تجربی گرفته تا روش های مقداری و تجزیه و تحلیل علمی و منطقی استوار کردند و با تکیه بر این روش ها بود که بینش علمی را در جستجوی حقیقت، جایگزین خرافه های به ظاهر علمی کردند.
شاید اغراق نباشد، اگر بگوییم که این رنسانس با نوشته های فراسیس بیکن و به خصوص دو کتاب او درباره ی ارزش و ترقیات علوم(11) و ارغنون جدید(12) شروع شده است، چنان که اگر شروع رنسانس علمی و فلسفی فرهنگ ایرانی و اسلامی را بدون اغراق با نوشته های فارابی بدانیم، هیچ بیراهه ای نرفته ایم.
دانشمند دیگری که او را از بنیانگذاران روش علمی جدید شمرده اند، دانشمند فرانسوی رنه دکارت است که او نیز توانست، مطالعه های خود را بر مبنای روح علمی، یعنی شکّ فلسفی سازنده پایه ریزی کند. او حتّی وجود خود را نیز قابل شکّ و تردید دانست و سپس بر این شک، بدین گونه فایق آمد که: «چون می اندیشم، پس هستم». آن گاه او همین گزاره ی بدیهی را اوّلین پایه ی تفکّر علمی خود قرار داد و پس از قبول این واقعیّت، پژوهش های خود را شروع کرد و جستارهایی را پذیرفتنی اعلان کرد که قطعیتشان برایش تا بدین درجه روشن و بدیهی بوده باشند و نیز برای وصول بدین حقیقت سعی نمود، تا همه ی پرسمان های پژوهشی را به ساده ترین وجه تجزیه نماید و در کوچک ترین جزءهایشان وارسی و بررسی کرده و بدین ترتیب، دکارت نیز مانند فارابی، توانست امور پیچیده و مشکل را با اتخاذ این روش علمی ساده کشف و حل نماید.
روش دکارت که آن را در کتاب خود: گفتار در روش راه بردن خرد، وصف کرده است، مبتنی بر شکستن عقیده های موروثی، پیش فرض های متعصبانه و به کار کشیدن عقل و منطق تحلیل گرانه بود و سودش این بود که تحقیق در علوم را به نحوی منطقی و عقلانی میسّر می ساخت و این کار درست همان کاری بود که در رنسانس علمی ایران و اسلام فارابی، آن طور که صاعد آندلسی شرح داده است، انجام داده بود. از این رو، بی جهت نیست که عدّه ای سده ی هفدهم میلادی را قرن دکارت نامیده اند، چنان که به همین جهت است که فارابی را نیز، به حق، دانشمند منطقی و فیلسوف حقیقی مسلمانان و پدر فلسفه ی اسلامی و معلّم ثانی، یعنی دومین بنیانگذار روش های تحقیق درست علمی و منطقی در آموزش و تولید علوم لقب داده اند.
مطالعه ی در تاریخ علوم(13)، از این حقیقت پرده بر می دارد که مهم ترین عامل پیشرفت و انگیزه ی سرعت گیری توسعه و ترقی آنها، بدون شک، تنها ابداع روش های مناسب با مطالعه ی هر کدام از آنها و به کار بردن روش های علمی تحقیقی بوده است و بنابراین، هرچه شیوه ی بررسی تکامل یابد، به همان نسبت، فرآورده های علمی فزونی پیدا می کند و البتّه، به طور اصولی، نیاز به دانستن و حل مشکل ها، موجب پیدایی و بسط پژوهش علمی، به صورت تحلیلی، در مطالعه ی پدیده ها که خود موضوع های هر علمی هستند، فراهم آورده است.
پس به طور خلاصه، می توان گفت که در حقیقت، پیشرفت روش های تحقیق است که پیشرفت علوم را ممکن و میسّر می سازد، زیرا هدف کلی شناخت حقیقت پدیده هاست و برای این شناخت، ناگزیریم که راه و روش وصول به حقیقت را فراگیریم. کاری که فارابی بزرگ انجام داده و دستیابی بدین راه و روش ها را نیز برای ما با نگارش های منطقی خود تسهیل کرد.
***
فارابی برای مطالعه در علوم اقتصادی و اجتماعی نیز روش هایی ارائه داده و کتاب هایی نیز در این زمینه نگاشته است و قاضی صاعد از این مطالعه ها و روش های ابداعی تحقیقی فارابی پرده برداشته و در این باره چنین نوشته است:(14)
«سپس وی، علاوه بر اینها، در علم الهی و علم مدنی [علوم اقتصادی و اجتماعی] دو کتاب دارد که هیچ مانندی ندارند. یکی از آنها معروف است به السیاسة المدنیة و دیگری معروف است به السیرة الفاضلة.
او در این دو کتاب، قسمت های عظیمی از علم الهی را بر طبق روش ارسطو در باب اصول شش گانه ی روحانی معرّفی کرده و چگونگی وجود یافتن گوهرهای جسمانی را همراه سامان و پیوند استواری که دارند، شرح داده است و در آن، مرتبه های انسان و نیروهای نفسانی وی را معرّفی و تفاوت میان وحی و فلسفه را بیان و انواع شهرهای آرمانی و غیرآرمانی و نیاز جامعه را به راه و رسم فرشتگی و قانون های پیامبری وصف کرده است».

نیم نگاهی دیگر به منطق فارابی

ممکن است از پیش گفته ها، خوانندگان ارجمند چنین دریافت کنند که منطق فارابی تنها تحلیل روش های تفکر علمی می باشد، در نیم نگاهی دیگر می خواهیم روشن سازیم که چنین نتیجه گیری نباید کرد؛ زیرا منطق در بیشتر پژوهش های فارابی، شامل بررسی های دیگری نیز می گردد، از جمله: فارابی در منطق خویش به بررسی های لغوی و واژگانی نیز پرداخته است، چنان که منطق او برخی مبحث های نظریه ی معرفت را نیز در بر می گیرد.
به نظر فارابی، در حالی که نحو / دستور زبان به زبان یک قوم اختصاص دارد، منطق قانونی است برای تعبیر به زبان خرد انسانی در نزد همه ی قوم ها و ملّت ها: «نسبت هنر منطق به خرد و خردورزی شده ها، مانند نسبت هنر نحو است به زبان و واژه ها؛ زیرا هر چه را که علم نحو از قانون های واژگانی به ما می دهد، نظیرهای همان را منطق در معقول ها/ خردورزی شده ها، به دست می دهد. از طرفی، نحو قانون هایی عرضه می دارد که مخصوص به گروهی ویژه است، در حالی که منطق قانون هایی را ارائه می دهد که میان همه ی اقوام مشترک اند»(15) و بنابراین، در این فن از ساده ترین عنصرها باید سخن آغاز کرد و با حرکت گام به گام به تدریج به پیچیده ترین قسمت رسید؛ یعنی اینکه، باید از واژه به گزاره و سپس از گزاره به قیاس پیش برویم.
نیز منطق، به جهت پیوندی که با پدیده هایی دارد که در خارج از ذهن موجود می باشند، به دو بخش تقسیم می گردد: 1) بخش نخست، شامل معنیها و حدّها / تعریف ها است که مبحث تصوّر را در بر می گیرد؛ 2) بخش دوم،‌ شامل گزاره ها، و قیاس ها و برهانهاست که مبحث تصدیق عهده دار گفتگو از آن است.
مقصود فارابی از تصوّرها، ساده ترین صورت هایی است که از چیزها در ذهن نقش می بندند، یعنی همه ی صورت هایی که سهشگرها / حواس به انسان می دهند و همه ی مفهوم های آغازینی که به طور فطری و به سرشت در ذهن جایگزین شده اند، همچون: مفهوم بایستگی / وجوب، و هستی / وجود، و امکان که این مفهوم ها و صورت ها یقینی و آغازین هستند(16).
گزاره ها / قضیه ها، از پیوند اسنادی تصوّرها با یکدیگر نتیجه می شوند و این گزاره ها هستند که در آنها احتمال راست و دروغ بودن می رود. این گزاره ها به نوبه ی خود مستند و متّکی بر گزاره هایی هستند که آغازین و اوّلین/ بدیهی هستند و در ذات خود روشن اند و نیازمند هیچ برهانی نیستند و در ذهن ثابت اند و ما در شناخت های خود، از این گزاره های آغازین که اساس ها و اصول بدیهی هستند، به هیچ روی بی نیاز نیستیم، به ویژه، در علوم ریاضی و در مابعدطبیعت و اخلاق(17).
مهم ترین مقصودهای برهان عبارت اند از رسیدن به قانون های علمی اضطراری و قطعی که تطبیق آنها بر همه ی شناخت ها ممکن باشد و: «لازم است که فلسفه همین علم بوده باشد»(18) و بنابراین، برهان به علمی قطعی و دانشی اضطراری و بدیهی می انجامد که در برابر وجود ضروری قرار می گیرد که بداهتی قطعی دارد، لیکن در پهلوی این وجود واجب که از آن می توان به عنوان هسته ی هستی تعبیر کرد، جهانی گسترده از ممکن ها و احتمال ها یافت می گردد که ما آنها را جز با شناخت گمانی / معرفت ظنیّ، نمی توانیم بشناسیم.
فارابی به کاوش درجه های گوناگون جدل نیز پرداخته است و همچنین از راه ها و روش های شناخت ممکن ها و پدیده ها بحث کرده و نیز سخنان دشوار و گفتارهای سخنورانه و خطابی و شاعرانه را به دقّت و موشکافانه کاویده است و مهم ترین عنایت هایی را که در عمل از آنها انتظار می دارند، پژوهیده و همه را با روش منطقی خود تبیین کرده است و با این کار، پرده از روی بسیاری از مغالطه ها کنار زده که به نظر حق و درست می آیند، در حالی که در واقع باطل و نادرست می باشند و در نهایت، او نتیجه می گیرد که به طور کلّی، دانش درست، تنها همان دانشی است که از حکم های بدیهی به دست می آید که در کتاب برهان یا آنالوطیقای دوم مورد بحث قرار گرفته است.
فارابی از شعر نیز سخن گفته است و به نظر وی، شعر پست ترین شناخت می باشد، زیرا کلامی است باطل و دروغین که هیچ ارزشی در واقع نمایی ندارد.
در اینجا بهتر است، متن نوشته ی فارابی را در تبیین درجه های ارزشی ماده های مختلف در گزارش های گوناگون بخوانیم. پس پای سخن خود او، بدین ترتیب، می نشینیم:
«برهانی که دروغ آن کمتر از درست آن است را، باید از کتاب مواضع جدل فرا گرفت؛ و برهانی را که دروغ و راست آن با هم برابرند را از کتاب خطابه باید فرا بگیرند؛ امّا برهانی را که دروغ آن بیشتر از راست آن است را از کتاب صناعت مغالطه باید فرا گرفت؛ و برهانی را که به طور کامل دروغ است، باید از روی کتاب صناعت شعر بیاموزند. بنابراین، شکّی نیست در اینکه شعر مادّه برهان عقلی نمی تواند باشد؛ زیرا شعر قیاسی است که از تخیّل ها پدید می آید و هر اندازه سخنی با خیال بیشتر آمیختگی داشته باشد، از واقعیّت و صدق دورتر خواهد بود و لیکن تأثیر شعر را در جان های مردم، به هیچ روی نمی توان انکار کرد».(19)
برخی از تأثیر شگرف شعر در جان های مردم، برخاسته از نیروی موسیقیایی سخن منظوم است و از این رو، فرزانگان به ویژه برای آموزش دادن مبانی حکمت و فلسفه و دانش های گوناگون به نوآموزان خود از آن همواره بهره جسته اند و در هر زمینه از دانش منظومه هایی آموزشی یا کمک آموزشی تولید کرده و سروده اند و از این راه مبانی و اصول علم و عرفان خود را بر جان ایشان نشانیده اند که منظومه ی حاج ملاهادی سبزواری در زمینه ی منطق و حکمت یک نمونه از همین آثار می باشد و شاید از همین لحاظ باشد که از خود فارابی هم در تذکره های شعر فارسی شعرهایی آورده اند و آنها را از سروده های خود او شمرده اند؛ از جمله، از این دو رباعی را:
اسرار وجود خام و ناپخته بماند *** و آن گوهر بس شریف ناسفته بماند
هر کس به دلیل عقل چیزی گفته است *** آن نکته که اصل بود، ناگفته بماند
***
ای آن که شما پیر و جوان دیدارید *** ازرق پوشان این کهن دیوارید
طفلی ز شما در بر ما محبوس است *** او را به خلاص همّتی بگمارید(20)
فارابی درباره ی مفهوم های جزئی، و کلّی، و هستی / وجود نیز نظریه هایی ارزشمند، ارائه داده است.
به نظر فارابی سهشگرها / حاسه ها، ابزارهای دریافت آدمی می باشند که تنها، جزئی ها را در می یابند و سپس ذهن آدمی از این جزئی ها، کلّی ها را به دست می آورد و بدین ترتیب است که تجربه ها در واقع نیز همین کلّی ها هستند(21).
نظر فارابی در زمینه ی کلّی ها، نظیر نظر برفوریوس صوری است و مانند او، نظر می دهد که وجودِ جزئی در افراد خارجیِ محسوس، موجود نیست، بلکه آن در ذهن موجود است و کلّی نیز وجودش به همین گونه است، یعنی تنها در ذهن، به حقیقت موجود است و این امر کار خرد آدمی است که کلّی را از جزئی ها تجرید می کند و آن را به دست می آورد(22). جز اینکه کلّی، به ویژگی فراگیری ذاتیش، به ذات خود و پیش از جزئی ها و مقدّم بر آنها و در ضمن آنها وجود دارد.
فارابی در توضیح مطالب بالا، مفهوم های کلّی را به علّت ویژگی فراگیری ذاتیشان، مشتمل بر سه اصل معروف ذیل دانسته است:
1. کلّی بر جزئی مقدّم است؛
2. کلّی به ذات خود استوار است و بدون جزئی ها وجود دارد؛
3. کلّی همراه جزئی هاست و پس از آنها نیز وجود دارد(23).
مهم ترین پرسمانی که فارابی به حلّ و بحث آن پرداخته است و با موفقیت بدان پاسخ داده است، مربوط به گفتمان وجود و ماهیت است که کدام دارای اصالت است و کدام اعتباری است؟ و او اصالت را به ماهیّت داده و وجود را امری اعتباری بشمار آورده است.
اصل این سؤال چنین است که: آیا وجود خود از جمله ی همان مفاهیم کلّی است که گفته شدند، یا خیر؟
پاسخ وی بدین سؤال چنین است که: وجود عبارت است از پیوند اِسنادی نحوی و یا پیوند ربطی منطقی و چنین نیست که وجود مقوله ای جداگانه از ذات ها باشد.
او در مسأله ی شانزدهم از کتاب المسائل الفلسفیه ی خود در توضیح این حقیقت چنین می گوید:
«اگر ناظر طبیعی، بدین گزاره، به دقّت بنگرد: «انسان موجود است» خواهد دید که این گزاره، هیچ محمولی ندارد؛ زیرا «وجود هر چیز جز خود همان چیز نیست»، لیکن چون منطق شناس بگوید: «انسان موجود است»، این گزاره را او ترکیب یافته از دو حدِّ / طرفِ= موضوع + محمول، خواهد دید که پذیرنده ی راست و یا دروغ بودن است و چون بدین گونه است، در نگاه وی این گزاره دارای محمول می باشد».(24)

پی نوشت ها :

1. التعریف بطبقات الأمم، صفحات 243-244.
2. همان.
3. التعریف بطبقات الأمم، صفحات 245.
4. منظور از موادّ پنجگانه ی منطق: برهان، جدل، خطابه، شعر و مغالطه است.
5. التعریف بطبقات الأمم، صفحات 245-246.
6. همان، 245.
7. Francis Bacon (1561-1626).
8. Calileo Galilei (1564-1642(.
9. Johann kepler (1571-1630(.
10. René Descartes (1590-1650(.
11. سال نشر: 1605 م.
12. ساله نشر: 1620 م.
13. برای مطالعه ی مسیر پیشرفت علوم، ر.ک: کتاب تاریخ علوم، تألیف پی یر روسو، ترجمه ی حسن صفاری.
14. التعریف بطبقات الأمم، صفحات 246-247.
15. احصاء العلوم، صفات 12-18.
16. عیون المسائل، ص 3.
17. المدینة الفاضله، ص 45.
18. الجمع بین رأیی الحکیمین، صفحات 3، 16.
19. ماینبغی أن یقدّم قبل تعلّم الفلسفة، صفحات 1-2.
20. مجمع الفصحاء، ج1 / صفحات 82-83.
21. الجمع بین رأیی الحکیمین، ص 23.
22. الجمع بین رأیی الحکیمین، ص 23.
23. ر.ک: المسائل الفلسفیة و الاجوبة عنها، صفحات 106-110؛ فصوص الحکم، صفحات 153-154، 239.
24. ر.ک: المسائل الفلسفیة و الاجوبة عنها، صفحات 106-110؛ فصوص لاحکم، صفحات 153-154، 239.

منبع مقاله :
جمشید نژاد اوّل، غلامرضا؛ (1388)، آرمان شهر فارابی (مروری بر زندگی و آثار ابونصر محمد فارابی)، تهران: همشهری، چاپ دوم