نویسنده: دکتر افشین پرتو




 

فروپاشی قدرت های بزرگ از مهم ترین نتایج جنگ جهانی اول بود؛ و فروپاشی روسیه تزاری، یک سال قبل از آنکه جنگ رسماً به پایان برسد، تحولی بود که مستقیماً در ایران تأثیر و انعکاس داشت. با فروپاشی روسیه، ‌یکی از دو کفتاری که به جان ایران افتاده بودند، از صحنه کنار رفت؛ و آن دیگری فرصت را مغتنم شمرد تا به یکباره ایران را فرو برد.
رسیدن خبر چیرگی بلشویک ها بر روسیه، یگان های پریشان ارتش روسیه در ایران را درهم ریخت و به فرمان ستاد جبهه ی قفقاز ارتش روسیه، یگان های از هم گسسته از پاییز سال 1917 میلادی راهی بازگشت به روسیه شدند. در سوم مارس سال 1918 میلادی/ 13 اسفند سال 1296 خورشیدی پیمان برست لیتوفسک میان روسیه ی بلشویک و آلمان بسته شد. در میان آن چه دوسوی پیمان پذیرای آن شدند یکی نیز«تخلیه ی ایران از نیروهای روسیه و عثمانی و گرامیداشت استقلال سیاسی و اقتصادی و تمامیت ارضی ایران بود.»(1)
تهی شدن ایران از نیروهای روسیه و عثمانی، انگلیس را به چیرگی بر قفقاز برای پیشگیری از تازش عثمانی ها به آن پهنه برانگیخت. تازش نخستین نیروهای انگلیسی به سوی قفقاز از راه رشت و انزلی با ایستادگی نیروهای جنگل در گیلان روبرو شد، ولی انگلیس توانست میرزاکوچک خان را با آن چه در سر داشت هم اندیش سازد(2) و در پی آن نیروهای ژنرال دنسترویل در ژوئن سال 1918 میلادی/ خرداد 1297خورشیدی از رشت گذشته و از راه انزلی به باکو تاختند.
برآیند تازش انگلیسی ها به باکو فروافتادن حکومت شائومیان در باکو و بر سر کار آمدن دولت ضد کمونیستی«هیأت مدیره ی دریای کاسپی» در این شهر بود. حکومت زیر فرمان انگلیسی ها در باکو دیری نپایید؛ و در سپتامبر سال 1918 میلادی/ شهریور 1297 خورشیدی ژنرال نوری پاشا و نیروهایش در تازش به قفقاز بر باکو چیره شدند و حکومتی به نام«آذربایجان »‌در آن شهر برپا داشتند. گماشتگان عثمانی بر باکو تنها 45 روز آن شهر را زیر فرمان داشتند و در 30 اکتبر سال 1918 میلادی/ 8آبان 1297 خورشیدی پس از سر فرود آوردن عثمانی و دستینه نهادن بر پای پیمان پایان دادن به جنگ در مودروس، باکو و قفقاز را رها نموده و به عثمانی بازگشتند و نیروهای ژنرال تامسون انگلیسی دگرباره بر باکو چیره شدند.
انگلیسی ها پس از چیرگی بر باکو به تندی حکومت« مساواتیان» را بر سر کار آوردند و جمهوری های ارمنستان و گرجستان را ناوابسته به حکومت بلشویکی روسیه شناختند و یگان هایی از نیروهای خود را به فرماندهی ژنرال سر ویلفرد مالسون راهی ترکستان و آسیای میانه نمودند تا جای تهی مانده از نیروهای گریخته ی روسیه را پر کنند. انگلیس بر آن بود تا یک حلقه ی پدافندی بدانگونه که خود«کمربند بهداشتی»می نامیدش، پیرامون سرزمین های زیر فرمان دولت نوبنیاد بلشویک روسیه پدید آورد و برای توان بخشیدن به این اندیشه بود که بر آن شد تا ایران را همه سویه به زیر فرمان خود آورد و بر آن پایه در پاییز سال 1918میلادی/1297خورشیدی زنجیره ای از گفتگوها را با وثوق الدوله نخست وزیر ایران آغاز کرد.
روی کار آمدن کابینه ی وثوق الدوله، ناتوانی بی اندازه ی دربار قاجار، درهم ریزی توان روس ها و در قفقاز و بی هماورد ماندن انگلیس در ایران و سرزمین های فراسوی مرزهای ایران همه و همه سبب شد انگلیس تلاش تند و ناایستایی را برای چیرگی همه سویه بر ایران و قفقاز و آسیای میانه و دریای مازندران آغاز کند. بر آن پایه نیروی دریایی کوچکی به فرماندهی دریادار نوریس انگلیسی در دریای مازندران پدید آمد.
عثمانی در اکتبر سال 1918 میلادی/ آبان 1297 خورشیدی و آلمان در 11 نوامبر سال 1918میلادی/ 20 آبان 1297 خورشیدی شکست را پذیرفتند. جنگ پایان یافت. آلمان چشم به فردا دوخت و عثمانی خموش در گوشه ای نشست و روسیه سخت درگیر جنگ های درونی خود بود. انگلیس نمی خواست آن چه را که روزگار به او ارزانی داشته به آسانی از دست دهد. او توان رو به رشد ایالات متحده را می دید و نمی خواست آن چه را که گرد آورده دو دستی ارزانی او دارد. یکی از بزرگ ترین دستاوردهای انگلیس در آن سال ها ایران بود و انگلیس می دید همه چیز برای چیرگی همه سویه اش بر ایران جنگ زده و هراسان آماده است. ایران و پیرامون آن در چنگ ارتش انگلیس بود. در شمال نیروی نورپرفورس به فرماندهی ژنرال تامسون؛ در جنوب نیروی پلیس جنوب به فرماندهی ژنرال سر پرسی سایکس؛ در خاور حلقه ی خاوری ایران به فرماندهی ژنرال ویلفورد مالسون؛ و در باختر نیروی زیر فرمان ژنرال دنسترویل؛ و در دریای مازندران نیروی دریادار نوریس آماده ی پا نهادن به ستیزه های نظامی بودند و همه ی آن ها زیر فرمان سرفرمانده ارتش انگلیس در میان دورود، ژنرال مارشال بودند.
جنگ پایان یافته بود؛ اما هنوز کابینه ی جنگ در انگلیس بر سر کار بود. لرد کرزن وزیر خارجه ی انگلیس، ایرانِ تهی از هماوردان کشورش را آماده ی افتادن به آغوش این پیر چپاولگر می دید. باور همگانی چیره بر کمیته ی خاوری کابینه ی انگلیس آن بود که «نیروهای انگلیس باید ایران را ترک کرده و آن کشور را به حال خود رها کنند تا به هر جهنمی می خواهد برود»(3). اما لرد کرزن به چیزی جز این می اندیشید و بر آن باور بود که چیرگی بر ایران، انگلیس را از هر آسیبی در این پاره از جهان پاس خواهد داشت. بر پایه ی تلاش او بود که کمیته ی خاوری کابینه ی انگلیس در 30 دسامبر سال 1918 میلادی پذیرفت گفتگویی برای بسته شدن پیمانی تازه با ایران- بدانگونه که لرد کرزن می خواست- آغاز گردد.(4) آن کس که باید گفتگو را آغاز می کرد و پی می گرفت سرپرسی کاکس وزیر مختار انگلیس در تهران بود.
سر پرسی کاکس مرد توانمندی بود؛ اما بدانگونه که سر دنیس رایت می نویسد:
... یک انتخاب نامساعد بود. پیشینه ی کاکس در هند و خلیج فارس او را برای ایرانیان ناخوشایند ساخته بود... بنابراین احتمال داشت به جای تشویق موجب تحریف موافقتنامه ی بدفرجام ایران و انگلیس شود که کرزن طراح آن بود...(5)
دکتر کاتوزیان می نویسد:

... دولت انگلیس برای حفظ منافع خود در ایران و در منطقه به شدت خواستار تثبیت اقتصاد سیاسی ایران بود و در پی انقلاب اکتبر در روسیه این خواست مبرم تر شد. دولتمردان ایران نیز به همان اندازه نگران حفظ وحدت و عادی کردن اوضاع کشور بودند. با این همه آمیزه ی فقر ملی و آشوب سیاسی و تفرقه ی اجتماعی و تضادهای قبیله ای و قومی و آشفتگی و از هم گسیختگی اقتصادی که در پی انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول پدید آمده بود، دستیابی به این هدف را دشوار می کرد.(6)

بر پایه ی پندار او دولتمردان ایران راه پاسداری از یکپارچگی ایران را گردن نهادن به اندیشه ی کرزن دانستند و به آن تن در دادند.
گفتگو بر سر پیمان تازه میان کاکس و گروهی سه نفره از سوی دولت ایران- وثوق الدوله نخست وزیر که به گفته ی کاتوزیان سیاستمداری هوشمند و توانا اما نامحبوب بود و دو وزیر کابینه اش نصرت الدوله ی فیروز وزیر عدلیه و صارم الدوله وزیر دارایی- در نهان آغاز شد. شاید بتوان گفت همزمان با آغاز گفتگوهای تهران گفتگوهای صلح پاریس برای آشکارسازی نتایج جنگ بزرگ نیز آغاز شد.
با آغاز به کار کنفرانس صلح پاریس، ایران نیز گروهی را برای شرکت در آن کنفرانس راهی پاریس نمود؛ ولی انگلیس بدان سبب که نمی خواست شرکت ایران به عنوان کشوری مستقل در کنفرانس صلح، جلوی برنامه هایش را- بر پایه ی پیمانی که بر سر آن مشغول گفتگو با دولتمردان ایران بود- بگیرد، مانع از شرکت گروه ایرانی در آن کنفرانس شد. بهانه ی انگلیس برای جلوگیری از شرکت ایران در آن کنفرانس اعلام بی طرفی از سوی ایران در جنگ بزرگ بود. اصلی که انگلیس خود آن را شکسته و به عنوان نخستین کشور حاضر در جنگ بی طرفی اعلام شده از سوی ایران را محترم نشمرده و به ایران تاخته بود.
هیأت نمایندگی ایران در بردارنده ذکاء الملک فروغی، حسین علاء، نبیل الدوله ی کاشی، انتظام الملک، امان الله میرزا جهانبانی و به ریاست علی قلی خان مشاورالممالک انصاری وزیر خارجه ی ایران به امید بهره گیری از یاری های ایالات متحده ی آمریکا و به آهنگ یافتن راهی برای حضور رسمی در کنفرانس صلح پاریس در ژانویه ی سال 1919 میلادی/ دی 1297 خورشیدی وارد پاریس شد. وثوق الدوله عمداً مشاورالممالک را به پاریس فرستاده بود تا وی مدتی از تهران دور باشد و او بتواند با ایمن بودن از شر وی گفتگوی خود را با کاکس پی گیرد.(7) فرخ می نویسد:
... وقتی مشاورالممالک را به این طریق دور کردند و مشاور در پشت در کنگره ی ورسای برای ایران سینه چاک می کرد، وثوق در تهران مشغول زدوبند با سفیر انگلیس بود تا قرارداد 1919 را تنظیم نماید...(8).
در روزهایی که گفتگو برای فروش ایران در تهران پی گرفته می شد، هیأت نمایندگی ایران بیانیه ای در پاریس منتشر نمود و خواستار الغای پیمان سال 1907 روسیه و انگلیس، الغای کاپیتولاسیون، جبران خساراتی که ایران در جنگ بزرگ متحمل شده بود، آزادی عمل در مسایل اقتصادی، رهایی ایران از بندهای عهدنامه های اقتصادی تحمیل شده به ایران و بازپس گرداندن سرزمین هایی که روسیه و انگلیس در سده ی نوزدهم میلادی از ایران جدا کرده بودند به ایران شدند(9)و از شورای چهار نفره ی کنفرانس ورسای- ویلسون و لوید جرج و کلمانسو و اورلاندو- خواست ایران را در کنفرانس پذیرفته و شنوای خواست های ایران شوند. با همه ی تلاشی که هیأت ایرانی در پاریس انجام داد، مخالفت انگلیس با شرکت ایران در آن کنفرانس همه ی راه ها را بر روی شرکت ایران در کنفرانس صلح ورسای بست.
تهران روزهای سخت و پر هراس پس از جنگ را می گذراند. وثوق الدوله سرسپارانه همه ی کارهای خود را بر پایه ی خواست های انگلیس استوار کرده بود. وی بر پایه ی اندیشه ای که در سر داشت، براوین سفیر دولت بلشویکی روسیه را شش ماه در تهران سرگردان کرد و پی در پی از دولت بلشویکی روسیه خواستار بازپس خوانی وی شد و سرانجام براوین را به روسیه بازگرداند. با رفتن براوین دولت بلشویکی روسیه به تندی کولومیتسف را- که پیش تر دبیر کمیته ی انقلابی بندرانزلی و آشنا با اوضاع ایران بود و می توانست در توان بخشیدن به روابط ایران و روسیه ی بلشویکی نقشی بزرگ بازی کند- راهی ایران نمود، ولی وثوق الدوله استوارنامه ی او را نیز نپذیرفت و بنا بر انگیزه های او گروهی از افسران روسی ضدبلشویک ساکن تهران به محل زندگی کولومیتسف در تهران تاخته و او را از تهران و ایران فراری دادند. فرار کولومیتسف از تهران با آغاز رسمی گفتگوهای میان وثوق الدوله و سر پرسی کاکس همزمان شد.
درگیری های دولت بلشویکی روسیه در قفقاز چندگاهی تلاش روس ها را برای فرستادن سفیری دیگر به تهران باز ایستاند؛ ولی در ژوئیه ی سال 1919 میلادی/ تیر 1298 خورشیدی بار دیگر کولومیتسف با استوارنامه ای تازه و طرح پیمانی که بر پایه ی آن همه ی امتیازهایی که در دوران فرمانروایی تزارها از ایران گرفته بود، لغو؛ و همه ی وام هایی که ایران از روسیه گرفته بود به ایران بخشوده؛ و همه ی راه های شوسه و خط های آهن و تأسیسات بندری ایران که تحت تملک روس ها بود، به ایران واگذار می شد، به تهران آمد(10). اما وثوق الدوله که به آخرین بخش گفتگوهای خود با کاکس رسیده و آماده ی بستن پیمان با انگلیس گشته بود حاضر به پذیرش کولومیتسف نشد و بنا بر انگیزه های نهانی او، قزاق های روسی ضدبلشویک، وی را در راه رسیدن به تهران در آشوراده(11) دستگیر نموده و در ساری تیرباران کردند.(12) برآیند آن چه روی داده بود خشم بی اندازه ی دولت بلشویکی روسیه و بریده شدن پیوندهای بسیار کم توانی بود که میان دولت ایران و دولت بلشویکی روسیه وجود داشت.
با بریده شدن پیوندهای میان دولت ایران و دولت بلشویکی روسیه، تنها یک مانع بر سر راه بسته شدن پیمان میان ایران و انگلیس مانده بود؛ بودن کسی چون علی قلی خان مشاورالممالک انصاری در راس وزارت امور خارجه. وثوق الدوله به انگیزش انگلیسی ها مشاورالممالک را از وزارت امور خارجه برکنار کرد و به عنوان سفیر راهی استانبول در ترکیه نمود و نصرت الدوله ی فیروز هم اندیش خود را بر جای او نشاند.
همه چیز آماده بود. در روز 18 مرداد سال 1297خورشیدی/ 9 اوت سال 1919 میلادی/ 7 ذی القعده ی سال 1337 قمری پیمان میان دولت های ایران و انگلیس به امضای وثوق الدوله و سر پرسی کاکس رسید. پیمان چنین بود:
نظر به روابط محکمه ی دوستی و مودت که از سابق بین دولتین ایران و انگلیس موجود بوده است، و نظر و اعتقاد کامل به این که مسلماً منافع مشترک و اساسی هر دو دولت در آتیه تحکیم و تثبیت این روابط را برای طرفین الزام می نماید و نظر به تهیه ی وسایل ترقی و سعادت ایران به حد اعلی، بین دولت ایران از یک طرف و وزیر مختار اعلی حضرت پادشاه انگلستان به نمایندگی از سوی دولت خود از طرف دیگر، مواد ذیل مقرر می شود:
دولت انگلستان با قطعیّت هرچه تمام تر تعهداتی را که مکرر در سابق برای احترام مطلق به استقلال و تمامیت ارضی ایران نموده است تکرار می نماید.
دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار و متخصص را که برای لزوم استخدام آنها در ادارات مختلف بین دولتین توافق حاصل گردد به خرج دولت ایران تهیه خواهد کرد. این مستشاران با کنترات اجیر و به آن ها اختیارات مناسب داده خواهد شد. کیفیت این اختیارات منوط به توافق بین دولت ایران و مستشارها خواهد بود.
دولت انگلستان به هزینه ی دولت ایران صاحب منصبان و ذخایر و مهمات سیستم جدید را که برای حفظ نظم در داخل و سرحدات در نظر دارد تهیه خواهد کرد. تعداد و مقدار و ضرورت حضور صاحب منصبان و ذخایر و مهمات مزبور به توسط کمیسیونی که از متخصصین ایرانی و انگلیسی تشکیل خواهد داد، تعیین خواهد گردید. برای تهیه ی وجوه مالی لازم به جهت انجام اصلاحات مذکور در ماده ی 2 و 3 این قرارداد دولت انگلیس وامی متناسب برای دولت ایران تهیه خواهد کرد. تضمین های لازم برای این وام با موافقت دولتین از عایدات گمرکات یا عایدات دیگر دولت ایران تعیین می شود و تا زمانی که مذاکرات مربوط به استقراض خاتمه نیافته، دولت انگلستان وجوه مالی لازم را برای اصلاحات مذکور به صورت مساعده به دولت ایران پرداخت خواهد کرد.
دولت انگلستان با تأیید کامل احتیاجات ضروری ایران برای ترقی و تعالی به وسایل حمل و نقل که موجب تأمین و توسعه ی تجارت و جلوگیری از قحطی در کشور می باشد، حاضر است تا اقدامات مشترکی با ایران برای تأسیس خطوط راه آهن و یا انواع دیگر وسیله ی نقلیه به عمل آورد و در این مورد با مراجعه به متخصصین و موافقت قبلی دولتین طرح هایی که سهل تر و مفیدتر باشند موردتوجه قرار گیرند.
دولتین موافقت می نمایند که نسبت به انتخاب کمیسیون مشترکی از متخصصین امر برای بررسی و تجدیدنظر در تعرفه های موجود گمرکی به جهت حفظ منافع کشور و ترقی و تعالی آن اقدام نمایند.(13)
به پیوست پیمان، دولت انگلیس در نامه ای به وثوق الدوله موافقت خود را با سه مورد از خواست های چندگانه ی ایران اعلام داشته بود. آن سه مورد تجدیدنظر در معاهدات موجود بین دولتین، دفاع از دعاوی ایران از دولت های متخاصم به علت صدمات مادی ای که در زمان جنگ متحمل شده بود و اصلاح خطوط مرزی ای که طرفین آن را عادلانه و موجه بدانند، بود. بر این پایه راه دستیابی ایران به خواسته هایی چون تفویض نیروی پلیس جنوب به ایران، راهیابی ایران به گفتگوهای کنفرانس صلح پاریس و خروج سربازان و افسران انگلیسی از ایران بسته شده بود.
ایران فروخته شده بود و آن هم بس ارزان. پیمان اوت 1919 میلادی نمایش همه سویه ی سیاست بزرگی جویانه ی کرزن بود. وی در روزی که پیمان به امضای وثوق الدوله رسید در نامه ای به کابینه ی جنگ انگیس در پاسخ به پرسش آنان در زمینه ی این که چرا نباید ایران را به حال خود رها کرد نوشت:
موقعیت جغرافیایی و اهمیت و عظمت منابع ما در آن کشور و امنیت آینده ی امپراتوری شرقی ما[ هندوستان] مانع از آن می شود و امکان نمی دهد که ما درباره ی آن چه که در ایران می گذرد بی تفاوت و بی علاقه باشیم. اگر قرار است ایران به حال خود رها شود باید بیم آن را داشته باشیم که بلشویک ها نفوذ خود را در شمال ایران گسترش دهند. بالاخره این که ما در جنوب ایران منابع عظیمی از نفت را در اختیار داریم که در خدمت نیروی دریایی بریتانیا است، که حافظ منافع ما در آن قسمت از دنیا می باشد.(14)
هارولد نیکلسون این پیمان را پیمانی دوستانه نامید که سبب سرازیر شدن سرمایه های انگلیسی به سوی ایران خواهد شد و از اجرای طرح تازشگرانه ی روسیه ی بلشویک به ایران جلوگیری خواهد کرد. لرد سیدنهایم نماینده ی مجلس عوام انگلیس در پشتیبانی از این پیمان در مجلس گفت:
این قرارداد علیه دیکتاتوری هایی که د روسیه زمام امور را در دست گرفته اند، بسته شده است(15).
پیمان بسته شد. از آنجا که انگلیس پیش تر اندیشیده بود که بسته شدن چنین پیمانی واکنش هایی در پی خواهد داشت و عاقدان آن ممکن است با خطرهایی روبرو گردند، بر آن بود تا به پشتیبانی از امضاکنندگان بر پای پیمان برخیزد و آنان را در برابر هر خطری بیمه نماید. در روز بسته شدن پیمان، سر پرسی کاکس در نامه ای به وثوق الدوله نوشت:
موجب بسی خوشوقتی است که به آگاهی حضرت اشرف برسانم که دولت اعلی حضرت پادشاه انگلستان مرا مجاز نموده است به آگاهی برسانم که بر پایه ی پیمانی که امروز 9 اوت سال 1919 میان دولت اعلی حضرت پادشاه بریتانیای کبیر و دولت ایران بسته شده، دولت بریتانیای کبیر آماده است تا حسن خدمت و پشتیبانی خود را در اختیار حضرت اشرف گذاشته و در آینده چنانچه لازم باشد به حضرت اشرف پناهندگی سیاسی در امپراتوری بریتانیا اعطا نماید.(16)
این نامه کاملاً محرمانه که به زبان فرانسه نوشته شده بود و در سه نسخه ی جداگانه برای وثوق الدوله، نصرت الدوله ی فیروز و صارم الدوله فرستاده شد، نشان دهنده سرسپردگی همه سویه ی آن سه تن به سیاست چیرگی جویانه ی انگلیس است و بی گمان این سرسپردگی بی اجر نمانده بود.
انگلیس برای بسته شدن پیمان اوت 1919 رشوه ای بزرگ پرداخت. جیمز بالفور- یکی از کسانی که در پی بسته شدن پیمان برای آماده ساختن زمینه ی اجرای آن به ایران آمده بود- می نویسد:
بر پایه ی ماده ی یک پیمان مقرر شده بود که در زمان حضور مشاور مالی انگلستان برای انجام وظایف خود در تهران دو میلیون پوند به دولت ایران پرداخت گردد و این دو میلیون پوند زیرنظر مشاور مالی انگلستان به مصرف دگرگونی های لازم برسد... در آخرین لحظات بستن پیمان سه وزیر ایرانی تأکید کردند که بر پایه ی گفتگوهای پیشین شرط امضای پیمان پرداخت یک صد و سی هزار پوند از آن وام به آن ها می باشد. با این خواسته موافقت شد و بلافاصله پس از امضای پیمان آن پول مستقیماً به آن سه وزیر پرداخت گشت و آن سه تأکید نمودند که با آن که این پول بخشی از وام دو میلیون پوندی انگلستان به ایران است و بر پایه ی پیمان انگلستان حق نظارت بر مصرف آن وام را دارد، نباید درباره ی چگونگی مصرف این یک صد و سی هزار پوند تحقیقی صورت گیرد و باید این امر کاملاً سرّی نگه داشته شود.(17)
حسین مکی نوشته است:

بابت قرارداد 1919 یک صد و سی هزار پوند خرج کرده اند که از این مبلغ دویست هزار تومان به وثوق الدوله و صد هزار تومان به نصرت الدوله ی فیروز و صد هزار تومان به صارم الدوله وزیر مالیه ی وقت و مقداری هم بین مدیران جراید موافق و سایر اشخاص متنفذی که طرفدار قرارداد بودند تقسیم شد.(18)

در میان پشتیبانان پیمان یکی نیز سیدضیاءالدین طباطبایی مدیر روزنامه ی رعد بود(19) که علاوه بر رشوه ی دریافتی جایزه ای چون عضویت در هیأت اعزامی به باکو برای به رسمیت شناختن دولت مساواتیان دریافت داشت.(20)
سیدحسن تقی زاده پس از بیان ارقامی که مکی به آن ها اشاره نموده می نویسد:
اعلی حضرت رضاشاه که بر سر کار آمد گفت این حرامزاده ها از خارجه پول گرفته اند، باید پس بدهند. من وزیر مالیه بودم و مأمور شدم که این پول ها را پس بگیرم و گرفتم.(21)
سروصدای پرداخت چنین رشوه ای در همان روزهای نخست پس از بسته شدن پیمان در جهان پیچید. روزنامه ی تایمز پس از چندی نوشت:
ما یک دولت انگلوفیل را که آفریده ی خودمان بود برانگیختیم که از مرزهای شمالی کشورش پشتیبانی خواهیم کرد و به یاری رشوه های پنهان به مبلغ یک صد و سی هزار پوند که از جیب مالیات دهندگان انگلیسی ربوده شده بود کوشیدیم تا پیمان انگلستان و ایران را به انجام برسانیم. مردم انگلستان درباره ی این پول که وزارت خارجه در سال 1919 در پی امضای این پیمان پرداخته خبر ندارند ولی مسلمانان از آن آگاهند.(22)
علی اکبر دهخدا در هامش نسخه ای از کتاب زندگی سیاسی سلطان احمدشاه قاجار نوشته ی حسین مکی به خط خود نوشته است:
به شش نفر زین العابدین رهنما، سیدمحمد تدین، ملک الشعراء بهار، سیدضیاءالدین طباطبایی، یک تاجر سیاسی که بعدها وکیل دماوند شد و فعلاً نامش را فراموش کرده ام و گویا کسرایی باشد و علی دشتی مدیر روزنامه ی شفق از پول مزبور داده نشد. به آن ها در آن وقت که روسیه انقلابی در بلوکوس[= محاصره اقتصادی] بود و ایران هم صدور مال التجاره را قدغن کرده بود، اجازه ی صدور مقدار کثیری خواربار و کفش داده شد و آن ها هم اجازه نامه ها را در بازار تهران فروختند و هر کدام چند هزار تومان پولی به دست آوردند که تدین خانه ی شهری و تجریش را از آن پول خرید و ملک الشعرای بهار خانه ی شهری خرید.
وثوق الدوله ایران را به یک وام دو میلیون پوندی فروخت و یک صد و سی هزار پوند از آن وام را میان خود و دو یار میهن فروشش تقسیم کرد. شگفت این که دولت چاره ای نداشت جز آن که بهره ی هفت درصدی آن یک صد و سی هزار پوند را نیز بپردازد. تضمین بهره ی وام از درآمد گمرک بود(23). کانلی می نویسد:
پیمان 1919 گامی بود بی میانجی که هدفش پدید آوردن زمینه ای پربهره برای کالاهای انگلیسی در ایران بود.(24)
پیمان را وثوق الدوله بست و باجش را و نشان حمام را او از دولت انگلیس گرفت(25)؛ اما احمدشاه- شاهی که بسیار کوشیده اند او را از بسیاری تهمت ها دور دارند و با پیمان 1919 مخالف نشانش دهند- بی گمان از آن چه وثوق الدوله بر پایش امضا نهاده بود پیش تر از آن که دیگران آگاه گردند، آگاه بود. با آن که مکی می نویسد:
پس از انتشار متن قرارداد و اعلامیه ی وثوق الدوله در جراید عده ای از درباریان و نزدیکان شاه به حضور او رفتند و مشاهده کردند که شاه در حالی که از شدت عصبانیت گونه هایش برافروخته و نهایت تغیّر و خشم در چهره اش پیداست گاهی به صفحه ی اول روزنامه و متن اصلی اعلامیه ی رسمی دولت خیره شده و پس از اندکی آن را ورق زده و به متن قرارداد نگاه کرده، مات می گردد... بالاخره شاه به یکی از عموهای خود رو کرده می گوید: هیچ فهمیده اید که وثوق الدوله ی بدبخت چه دسته گلی برای ما به آب داده است؟ او گفت: خیر قربان، مگر چه شده است؟ شاه با نهایت تشدد و تغیّر خاطر می گوید: دیگر چه می خواستید بشود؟ مگر نفهمیده اید که دولت قراردادی بسته است؟ بگیرید این اعلامیه ی دولت را بخوانید تا بفهمید.(26)
ولی کرزن در یادداشت روز 9 اوت 1919خود، یعنی روز بسته شدن پیمان برای کابینه ی انگلیس می نویسد:
پادشاه ایران که در سرتاسر مذاکرات منتهی به این قرارداد با نظری بسیار مساعد شرکت داشته است، در همین آینده ی نزدیک از کشورمان دیدن خواهد کرد تا بدین وسیله حسن نیت خود را نسبت به اولیای این کشور علناً ابراز دارد.(27)
و سر پرسی کاکس در تلگرامی به لرد کرزن به آگاهی او می رساند:
در بین اسنادی که فهرستشان را خدمتتان فرستاده ام فقط دو فقره از آن ها(قرارداد اصلی و نامه ی مربوط به خواسته های دولت ایران درباره ی تغییرات مرزی) انتشار یافته است. بقیه ی این اسناد، حتی توافقنامه ی مربوط به اعطای وام هنوز منتشر نشده است. متن دو سند بالا در روزنامه ی یکشنبه ی پایتخت برابر دهم اوت 1919 منتشر شد و من مخصوصاً تعمد داشتم که هر دوی آنها با جلب رضایت قبلی شاه پیش از عزیمت ایشان به اروپا انتشار یابد، زیرا در غیر این صورت مخالفان حتماً شایع می کردند که چون شاه با قرارداد مخالف بوده، انتشار آن در غیاب معظم له صورت گرفته است.(28)
ملک الشعرا در پشتیبانی از این پیمان می کوشد احمدشاه را مخالف پیمان وثوق الدوله جلوه دهد. وی می نویسد:
بعد از انتشار مواد قرارداد در جراید، تحریکات شدیدی بر ضد وثوق الدوله شد و جمعی از دموکرات های تشکیلی و آزادی خواهان شبنامه ها و مقالات شدیداللحنی بر ضد دولت منتشر ساختند و گفته شد که سلطان احمدشاه نیز با آن ها هم داستان است. معلوم شد شاه افراد ناراضی را به قصر خود طلبیده، آن ها را به مخالفت با دولت ترغیب می کند و نیز گفته شد که برای امضای قرارداد حق الزحمه می خواهد و صریح می گوید که شما پول گرفته اید و امضا کرده اید، من که پولی نگرفته ام چرا امضا کنم؟ این صحبت ها در میان خواص و نزدیکان دولت گفته می شد و آنچه شک نداریم اینست که شاه مردم را به مخالفت با وثوق الدوله ترغیب می کرده است.(29)
این نیز نشانی بر آگاه بودن احمد شاه از جریان گفتگوهایی است که برآیندش آن پیمان شوم شد. بر پایه ی گفته ی او شاه نیز خواهان رشوه ای برای تن در دادن به آن پیمان است. اما نه به صورت یک جا و نقدی بلکه به صورت مقرری ثابتی که هر ماهه به او پرداخت گردد. خواسته ی شاه را انگلیسی ها نمی پذیرند؛ چه آن که در همان روز بسته شدن پیمان کاکس در نامه ای به وثوق الدوله می نویسد:
عطف به قراردادی که امروز میان دولتین ایران و انگلستان امضا شد افتخار دارم نتیجه ی مکاتباتی را که با حکومت متبوع خود درباره ی شخص اعلی حضرت سلطان احمدشاه انجام داده ام به استحضار برسانم. کابینه ی انگلستان چنین نظر داده است که جلب موافقت پارلمان بریتانیا با آن قسمت از درخواست اعلی حضرت که یک مقرری ثابت مادام العمر به ایشان پرداخت گردد عملاً غیرممکن است. اما در مقابل دولت متبوع من حاضر است پرداخت حقوق فعلی اعلی حضرت را کماکان ادامه دهد، مشروط بر آن که معظم له از صمیم قلب پشتیبان کابینه ی عالی جناب باشند و آن را بر سر کار نگه دارند.
صرف نظر از اطمینان هایی که تاکنون داده شده است اجازه می خواهم این نکته را نیز شخصاً اضافه کنم که اعلی حضرت می توانند امیدوار باشند که پس از سر و سامان پیدا کردن وضع مالی ایران بر اساس قرارداد تازه، شخص مقام سلطنت و کارکنان دربار ایشان بی گمان از این افزایش درآمد داخلی سهم شایان و قابل توجهی خواهند برد.(30)
و به جای پذیرش خواسته ی شاه تنها به دادن تضمین به شاه بسنده می کند و در نامه ای به آگاهی او می رساند:
عطف به پیمانی که امروز 9 اوت 1919 میان ایران و بریتانیا بسته شد، از سوی حکومت متبوع خود اجازه دارم به ‌آگاهی جناب عالی برسانم که اعلی حضرت احمد شاه قاجار و جانشینان ایشان تا زمانی که بر پایه ی سیاست و صوابدید ما در ایران عمل کند از پشتیبانی دوستانه ی دولت بریتانیا بهره مند خواهند شد.(31)
احمد شاه از آن چه بر سر ایران می آمد آگاه بود و راهی برای سودبری خود می جست. سه روز پس از بسته شدن پیمان، احمدشاه راهی اروپا شد تا به انگلیس برود و آن چه را که در جستجوی آن بود در آن دیار به دست آورد. شاه راهی اروپا شد و مردم هراس آلود چشم به فردا دوختند. مردم به هدف انگلیس از بستن چنین پیمانی با بدگمانی می نگریستند و در این اندیشه بودند که با چیرگی انگلیس بر امور مالی و ارتش ایران سرنوشت غم انگیز مصر در انتظار ایران می باشد. انگلیس کوشیده بود خواسته ی خود یعنی چیرگی بر ایران را با گرامی داشتن استقلال و تمامیت ارضی ایران در مقدمه ی پیمان پنهان کند؛ ولی مردم چنین گرامیداشت ناراستی را پیش تر در متن پیمان 1907 که میان روسیه و انگلیس بر سر ایران بسته شده بود، دیده و دریافته بودند انگلیس در جستجوی راهی برای چیرگی همه سویه بر ایران اما در قالبی تازه است. واکنش مردم در برابر پیمان 1919 خروش بود.
کالدول وزیرمختار ایالات متحده در تهران، در گزارش 28 اوت 1919 خود به وزارت خارجه ی کشورش می نویسد:
احساسات همگانی که برای رویارویی با پیمان برانگیخته شده همچنان بدون هرگونه دگرگونی بر جای مانده است. دیروز عصر شماری از نمایندگان مجلس و وزیران پیشین و تنی چند از ایرانی ها ضمن دیدار با نخست وزیر مخالفت و اعتراض خود نسبت به پیمان را به آگاهی او رساندند. تظاهرات خشم آلودی از سوی گروه های گوناگون مردم انجام گرفته و در برخی از مراکز استان ها نیز بازارها به اعتراض تعطیل گشته است... بسیاری از ایرانی ها بر این باورند که پذیرش پیمان به منزله ی پایان دادن به استقلال ایران خواهد بود.(32)
وثوق الدوله به تندی دریافت که واکنش مردم تندتر از آن است که وی پیش تر به آن اندیشیده بود. او می دید ماه محرم در راه است و خموش داشتن مردم برانگیخته شده در آن ماه آسان نیست مگر آن که پیش تر از فرارسیدن آن ماه مردم بپذیرند که انگیزه های مخالفان پیمان بی پایه است و بر پایه ی پنداری خوش پیمان بسته شده و شانس بزرگی برای ایران و ایرانی به شمار می رود. به درخواست او سر پرسی کاکس در 28 ذی الحجه ی سال 1338قمری/ 9 سپتامبر 1919 میلادی نامه ای برای چاپ در روزنامه های تهران نوشت. کاکس در آن نامه چنین نوشته بود:
نظر به این که معدودی از اهالی ایران که همواره مناسبات بین دولتین ایران و انگلستان را تیره و مکدر خواسته و از راه جهالت و قدرناشناسی موجبات زحمات و اشکالات برای مملکت خود را فراهم نموده اند، در این اوقات نیز با سو‌ءتدبیر و تفهیم عمدیِ قرارداد جدیدی که مابین دولتین منعقد گشته است، خواسته اند تولید نگرانی در اذهان مردم نمایند هر چند جناب اشرف در بیانیه ی خود که به عامه ی مردم ابلاغ گردید حقایق مقاصد دولتین از قرارداد جدید را به اطلاع مردم رسانده اند، این جانب نیز مناسب دانستم خاطر جناب اشرف را بار دیگر مستحضر و مطمئن سازم که غرض اصلی از قراردادی که دولتین انعقاد آن را لازم دانسته اند، استقلال کامل دولت ایران و تهیه ی وسایل توانایی و اقتدار آن دولت برای حفظ و برقراری نظم و امنیت در داخل و جهت رفع مخاطرات مرزی و بالاخره در جهت تهیه ی وسایل ترقی و تکامل مملکت ایران بوده است.
دولت بریتانیای کبیر به هیچ وجه نخواسته است تا به موجب این قرارداد استقلال دولت ایران و اختیارات آن را محدود نماید، بلکه خواسته است تا این کشور کهنسال که به واسطه ی اختلافات و ضعف داخلی در مخاطره قرار داشت به حفظ استقلال خود قادر باشد و نظر به موقعیت مهم ایران منافع مشترک دولتین در نتیجه ی این قرارداد بهتر محفوظ و مرعی گردد. اشخاصی که تعبیراتی غیر از این می نمایند برخلاف نفس قرارداد و روح آن صرفاً تأویلات غرض آلود می کنند.
این جانب یک بار دیگر خاطر آن جناب اشرف را از مقاصد اولیای دولت انگلستان در عقد این قرارداد مطمئن می سازم، تا آن جناب اشرف نیز دلایل محکم تری برای رفع سوء تعبیرات معدودی دشمنان مغرض داشته باشد و هم چنین خاطر آن جناب اشرف را اطمینان می دهم که اجرای مواد قرارداد مطابق و موافق اصولی خواهد بود که به هیچ وجه با استقلال و حاکمیت ایران مغایرت نداشته باشد. در این موقع احترامات فائقه را تجدید می نمایم.
پ.ز. کاکس(33)

در پی چاپ نامه ی کاکس در روزنامه های تهران، وثوق الدوله در 9 سپتامبر 1919 اعلام حکومت نظامی نمود و اعلامیه ای صادر کرد که در آن ضمن تشریح اوضاع کشور نوشت یک ماه از بستن پیمان می گذرد و همه فرصت کافی را برای بیان نظرهای خود درباره ی آن پیمان داشته اند و با نگاهی به واکنش های پدید آمده می توان دریافت که بیشتر مردم پذیرای آنند و تنها شمار اندکی از ناخرسندان و دشمنان نخست وزیرند که مغرضانه و نه از روی پنداری راستین با پیمان مخالفت می کنند و مردم را برای رویارویی با آن برمی انگیزانند. از آن روست که برای پشتیبانی از مصالح عالیه ی کشور بر آن گشته ام تا کردارهای مغرضانه ی این گروه ناخرسند و بدبین را سرکوب نمایم.

در شامگاه 9 سپتامبر دستگیری مخالفان آغاز شد و شماری از سیاستمداران و مردان سرشناس مخالف با پیمان دستگیر و زندانی گشتند. کاکس در گزارش روز 10 سپتامبر خود به لرد کرزن می نویسد:
پنج نفر از توطئه کنندگان غیرروحانی دستگیر شدند و به کاشان تبعید گشتند و پانزده نفر از اشخاص دیگر به وسیله ی پلیس دستگیر و بازداشت شده اند. تأثیر و نتیجه ی این کار دولت بسیار خوب و مفید بوده است و افکار عمومی و مطبوعات هم آن را با آرامش مورد تأیید قرار داده اند. هیچ یک از مجتهدان و روحانیون در این واقعه گرفتار نشده اند ولی به آن ها اخطار شده است که چنان چه بعد از این در سیاست دخالت کنند با آن ها به همین نحو رفتار خواهد شد.(34)
وثوق الدوله بر آن گمان بود که دستگیری و زندانی نمودن و تبعید مخالفان ایستادگی ها را خواهد شکست و بر همان پایه دستور جلوگیری از همه ی فعالیت های مذهبی را در محرم آن سال داد. ولی آن نشد که او می اندیشید. کاکس در 22 سپتامبر 1919 از برپا گشتن یک گردهمایی بزرگ در خراسان یاد می کند و می نویسد شرکت کنندگان در آن گردهمایی به سختی با پیمان درافتاده اند و از مردم خواسته اند تا هم پیمان با بلشویک ها و با یاری جستن از آن ها انگلیسی ها را از ایران برانند.(35) او در گزارشش در کنار تلاش برای کوچک و ناچیز جلوه دادن ایستادگی های مردم ناچار به بیان این حقیقت شده است که آثار و نشانه های ناخرسندی به شکل ها و اندازه های گوناگون از سوی مردمی که به گروه های زیر وابسته اند، ابراز می گردد:
-عناصر تندرویی که در راس آن ها سیدحسن مدرس و امام جمعه خویی قرار دارند
-دشمنان و رقبای سیاسی نخست وزیر و تنی چند از سیاستمداران که در ماه های پسین بی کار شده اند
-افسران ارتش قزاق چه ایرانی و چه روس
-سفارتخانه های فرانسه و ایالات متحده و روسیه بلشویکی در تهران
گزارش کنسول ایالات متحده در تبریز در 24 سپتامبر بیانگر مخالفت مردم آن شهر با این پیمان است. وی گزارش می کند انتشار متن پیمان با ناخرسندی فراوان مردم از هر قشر و طبقه ای به ویژه روشنفکرانی که آن را پیش درآمد چیرگی همه سویه ی یک کشور خارجی بر سرنوشت ایران می دانند روبرو گشته است.(36)
در همان روز کالدول وزیر مختار ایالات متحده در تهران در گزارشی از برانگیخته شدن احساسات همگانی در برابر پیمان و افزایش مخالفت ها سخن می گوید و می نویسد:
مردم از ترس زندانی شدن و تبعید نمی توانند دست به تظاهرات علنی بزنند و شمار فراوانی از ایرانیان ناخرسند از سفارتخانه های ایالات متحده و فرانسه تقاضای پناهندگی کرده اند(37).
آن روزها احمدشاه در اروپا بود ولی هنوز به انگلیس نرسیده بود. نصرت الدوله فیروز در 14 سپتامبر وارد لندن شد و روز بعد در ضیافتی پرشکوه که به افتخار او در هتل کارلتون برپا شده بود حاضر شد. در آن ضیافت لرد کرزن گفت:
این پیمان چیز تازه ای نیست و ما نمی خواهیم که ایران تنها کشوری برای پاسداری از هند باشد و خواهانیم که ایران شالوده صلح دنیا باشد و گمانی نیست جز آن که ما استقلال این کشور را گرامی خواهیم داشت.
نصرت الدوله هم گفت:
حسن نیت و درک حقایق توسط هر دو دولت به آن ها اجازه ی درک این حقیقت را داد که مناسبات دوستانه بین دو کشور باید بر پایه احترام متقابل به هر کدام از دو کشور باشد. این نتیجه ی شایان توجه هر دو طرف ما را به سوی انعقاد قرارداد 9 اوت هدایت کرد، قراردادی که باعث برخورداری ایران از استقلال سیاسی و اقتصادی خواهد شد(38).
احمدشاه در 31 اکتبر سال 1919 به لندن رسید. در ضیافت کاخ باکینگهام که جورج پنجم شاه انگلیس برایش برپا داشته بود سخنی از پیمان 9 اوت 1919 به میان نیامد، اما در ضیافت کارلتون هاوس احمدشاه در پاسخ به سخنان کرزن گفت:
بسیار خوشحالم که از این موقعیت سود جسته و به آگاهی شما برسانم که تا چه اندازه از پیمانی که اخیراً میان دولت های ایران و بریتانیای کبیر بسته شده راضی و شادمانم. پیمانی که در آینده سبب پرتوانی بیشتر روابط دو کشور خواهد گشت.(39)
و تایمز در گزارش آن ضیافت نوشت:
بی گمان پذیرایی از یک شاه بسیار خوب است، اما اگر ما درصدد به دست آوردن اعتماد مردمی هستیم که محمدعلی شاه را از تخت سلطنت فروافکندند و امروز نگران کارهای پسر جوانش احمدشاه هستند به چیزهایی بیش از یک سوپ خرچنگ نیاز داریم.(40)
شاه نیز پذیرای این پیمان شد و اگر بعد از آن روی گرداند به خاطر ایستادگی مردم در برابر آن بود. نه فشار وثوق الدوله کارساز شد و نه پشتیبانی شاه از او.
انتشار خبر پیمان 1919 موجی از مخالفت را میان روحانیون برانگیخت. مرحوم سیدحسن مدرس در مخالفت با آن پیمان در سخنانی در مجلس شورای ملی گفت:
بنده خیال می کنم که همه متن قرارداد را مطالعه کرده باشند. چون من اهل سیاست نبودم ابتدا آن را نخواندم، هر چند که یکی از مخالفان بودم. هرچه از من پرسیدند که این قرارداد کجایش بد است؟ گفتم من سر درنمی آورم. من سیاسی نیستم، آخوندم. فقط چیزی که می فهمم این است که بد است. بدتر از همه آن ماده اولش است که می گوید استقلال ایران را به رسمیت می شناسیم( خنده نمایندگان) این مثل این است که یکی به من بگوید من سیادت تو را می شناسم.
مقارن ورود هیأت های انگلیسی برای سامان دهی به اجرای پیمان، سیدحسن مدرس و شیخ حسین لنکرانی به سخنرانی علیه پیمان مزبور پرداختند و مردم را به رویارویی با این پیمان برانگیختند. حاج آقا جمال اصفهانی از مجتهدین محافظه کار و بنام تهران نیز که به طور معمول در سیاست مداخله نمی کرد به مخالفت با این قرارداد برخاست. احمدعلی سپهر یکی از شاهدان این رویدادها در خاطرات خود می نویسد:
میزبان محترم[ شیخ حسین لنکرانی] اظهار داشت من مصمم هستم امشب ملاقاتی با دو مجتهد بزرگ بنمایم. از حاج امام جمعه خوئی استدعا کنم دستور دهند مسجد ترک ها برای ایراد وعظ و خطابه در اختیار آزادیخواهان قرار گیرد و از آقا سید حسن مدرس تمنا کنم هم رابطه ی شخصی خود را با وثوق الدوله قطع کند و هم پیشوایی نهضت مخالفین قرارداد را بپذیرد...
مخالفان پیمان حتی حزبی علیه تشکیلات وثوق الدوله و افرادی که مانند او با گرفتن رشوه به دفاع از پیمان می پرداختند، تشکیل دادند. حسن اعظام الوزاره قدسی یکی دیگر از شاهدان در این باره می گوید:
با تلاش ها و کوشش های علما و آقا سیدموسی مجتهد حزبی به نام جامعه ملیون اسلامی تشکیل گردید و پس از تنظیم مرامنامه و نظام نامه ای کاغذهایی به نام جمعیت و حزب جامعه ی ملیون اسلامی طبع نموده و مُهری نیز حاضر شد و حزب شروع به پخش اعلامیه و اطلاعیه شبنامه کرد و از اشخاص برجسته معروف چون آقامیرزا رضاخان نائینی، حاج شیخ حسین یزدی، حاج شیخ زین العابدین شاه حسینی، مستشارالدوله، ادیب السلطنه، آقا سیف الله خان نواب و سیدحسن مدرس و... برای عضویت در حزب دعوت گردید. همچنین این جمعیت بیانیه ای علیه قرارداد انتشار داد و مقدمات مراجعت احمدشاه به ایران را فراهم کرد.
روزنامه ها هم آوا با مردم به مخالفت با پیمان برخاستند و تنها روزنامه ی رعد که سیدضیاءالدین آن را منتشر می کرد به پشتیبانی از پیمان برخاست و گاهی روزنامه ی ایران که ملک الشعراء بهار آن را منتشر می نمود و به نوشته ی یحیی دولت آبادی با کمک خرجی ای که از دولت می گرفت کارش می گشت(41)، مقاله هایی به پشتیبانی از پیمان در خود داشت. در برابر کسانی هم بودند که از همان آغاز به مخالفت با پیمان در روزنامه ها برخاستند که نام آورترین شان عشقی و فرخی بودند.
عشقی در کنار مقاله های تند و بی پروایش شعرهایی نیز سرود و از آن میان:
دست و پای گله با دست شبانان بسته اند*** خوانی اندر ملک ما از خون خلق آرسته اند
گرگ های آنگلو ساکسون بر آن بنشسته اند*** هیأتی هم بهرشان خوان گسترانی می کنند
ای وثوق الدوله ایران ملک بابایت نبود*** اجرت المثل متاع بچگی هایت نبود
مزد کار دختر هر روزه یک جایت نبود*** تا که بفروشی به هر کو زر فشانی می کند
وای از این مهمان که پا در خانه ننهاده هنوز*** پای صاحب خانه را از خانه بیرون می کند
داستان موش و گربه ست عهد ما و انگلیس*** موش را گر گربه گیرد رها چون می کند؟
شیر هم باشیم گر ما، روبه دهر است او *** شیر را روباه معروف است مغبون می کند
هیچ می دانی حریف ما چه دارد در نظر*** اینهمه خرج گزافی را که اکنون می کند؟
انگلیس آخر دلش بهر من و تو سوخته؟*** آن که بهر یک وجب خاک این قدر خون می کند
آن که در آفریک بر ریگ بیابان چشم داشت*** چشم پوشی از دیار گنج قارون می کند؟(42)
عشقی در مقاله ای می نویسد:
این معاهده در ذهن بنده جز یک معامله ی فروش ایران به انگلستان چیز دیگری تلقی نشده، این بود که از بدو اطلاع از این مسئله شب و روز هرگاه که راه می روم فرض می کنم روی خاکی راه می روم که تا دیروز مال من بود و حالا مال دیگری است... این بود که شب و روز این اندیشه مرا راحت نگذارده و هر ساعتی یک نفرینی به نظم یا نثر به مرتکب این معامله می کنم...(43).
فرخی قصیده ای بلند در زندان سرود که پاره ای از آن چنین است:
داد که دستور دیو خوی ز بیداد*** کشور جم را به باد بی هنری داد
داد قراری که بی قراری ملت*** زان به فلک می رسد ز ولوله و داد
کاش یکی بردی این پیام به دستور*** کای ز قرار تو داد و ز عهد تو فریاد
چشم بدت دور، وه چه خوب نمودی*** خانه ی ما را خراب و خانه ات آباد
در مائه ی بیستم که زنگی آفریک *** گشته ز زنجیر و بند بندگی آزاد
خواجه ی ما دست بسته، پای شکسته*** یکسره ما را به قتلگاه فرستاد
چندگونگی برخورد اهل قلم ایران در میان مردان عرصه ی قلم انگلیس نیز دیده شد. روزنامه های انگلیس با توجه به این که وابسته به کدام حزب و گروه و یا جناح فکری و سیاسی بودند، برخوردهایی گوناگون و گاه متضاد با این پیمان نمودند. بیشتر روزنامه های وابسته به محافظه کاران از پیمان 9 اوت 1919 پشتیبانی کرده و تأکید داشتند به سبب وجود منافع فراوان در ایران برای انگلیس، پشتیبانی انگلیس از استقلال و حاکمیت ایران ضروری است. در برابر مطبوعات لیبرال به انتقاد و ابراز ناخرسندی از سیاست انگلیس پرداختند.
روزنامه ی تایمز بر آن باور بود که این پیمان وسیله ای است برای توان بخشیدن به موقعیت کشور ایران به عنوان محوری در کشورهای خاورمیانه و نوشت اگر بخواهیم امنیت را در خاورمیانه پاس داریم این بهترین گامی است که برداشته شده است.(44)
روزنامه ی اسپکتیتور در کنار پشتیبانی از بایستگی بستن چنین پیمانی نوشت:
پیمان ایران و انگلیس دولت بریتانیا را توانا می سازد تا جلوی دست اندازی روس ها به ایران را بگیرد... ما از این که می بینیم روزنامه های فرانسه حملات سختی به این پیمان می کنند بسیار متأسفیم هرچند که شاید این حملات به علت عدم درک درست از مفهوم و آن چه که در این پیمان است، باشد...(45)
در سر مقاله ی روزنامه ی نیو استیتمن نوشته شد:
پیمان ایران و انگلیس برخلاف ظاهرش که مشکوک به نظر می رسد، واقعاً برای اختناق ایران نیست. این پیمان بی گمان سبب فراوانی نفوذ ما در ایران خواهد شد و به وسیله ی این پیمان کمک هایی که ایران به آن نیاز دارد در اختیار آن کشور قرار خواهد گرفت و سبب خواهد شد که ما قادر به اجرا و انجام شرافتمندانه ی تعهدات خود در ایران شویم. بنابراین موردی برای ترس ایرانی ها وجود ندارد.(46)
سردبیر روزنامه ی اوت لوک در یکی از مقالات خود نوشت:
پیمان تازه ی ایران و انگلیس مورد استقبال همه ی کسانی قرار خواهد گرفت که قلباً به منافع ایران و انگلیس علاقه مند هستند. این قرارداد در حد خود عبارت است از نظم و ترتیبی ساده و روشن و حساس و به طور خلاصه عبارت است از اعمال و اجرای سیاستی بجا و صحیح و درست.(47)
نشریه ی فورنایتلی ریویو پس از بررسی تاریخچه ی روابط ایران و انگلیس به این پیمان پرداخته و نوشته:
ما به خوبی می فهمیم که به عنوان وظیفه باید به همسایه ی خود کمک های لازم را که موجب نجات او می شود بنماییم. بی گمان این پیمان در یک جو اعتماد رویارو تهیه گشته و بسته شده است و موجب نجات ایران خواهد شد.(48)
دیلی تلگراف روزنامه ی ناشر افکار چپ میانه هدف انگلیس از بستن آن پیمان را رهایی و نجات ایران از برزخ هرج و مرج(49) دانست. نشریه ی نیر ایست ناشر افکار بازرگانان و سرمایه داران انگلیسی در خاورزمین بستن چنین پیمانی را به دولت های ایران و انگلیس شادباش گفت و آن را سرآغاز دلچسبی برای سیاست تازه ی پس از جنگ انگلیس در ایران دانست.(50)
در برابر روزنامه های پشتیبان سیاست انگلیس و پیمان بسته شده، برخی از روزنامه ها نیز به رویارویی با آن برخاستند. روزنامه ی منچستر گاردین- روزنامه ی لیبرال متمایل به چپ میانه-نوشت:
اگر چنین پیمانی را کشور دیگری با ایران بسته بود بی گمان عنوان تحت الحمایگی به خود می گرفت و اجرا و اعمال نوعی قیمومیت قلمداد می گشت.(51)
دیلی نیوز روزنامه ی لیبرال با کنایه نوشت تا زمانی که این پیمان استقلال ایران را بدانگونه که در آن آمده است تضمین کند، دست ایران برای هیچ اقدامی باز نیست(52)و لیورپول پُست سرّی بودن جریان گفتگوهای منجر به پیمان و نحوه ی بسته شدن آن را ناخوشایند دانست.(53)
این پیمان تنها ایران را نیازرده بود. چه بسیار بودند کسانی که در گوشه و کنار جهان هر یک به سببی به پرخاش به آن پرداختند. اما در میان همه فرانسوی ها و آمریکایی ها و روس ها هر یک به دلیل ویژه ای با آن درافتادند.
تندترین واکنش خارجی از سوی فرانسوی ها به نمایش درآمد. آغازگر واکنش فرانسه در ایران موسیو بوبن وزیرمختار فرانسه در ایران بود. ناخرسندی فرانسوی ها از کرده ی انگلیسی ها بیشتر ریشه در درگیری آن ها در سوریه داشت. آنان تلاش و پیروزی انگلیس در بستن پیمان را کوششی در راه گسترش جویی می دیدند و دریافته بودند چیرگی انگلیس بر ایران که گستره ای سه برابر خاک فرانسه داشت و ثروتی بی اندازه در آن یافته می شد، گونه ای نابرابریِ توان میان اَبَرتوانمندان[=ابرقدرت ها] بزرگ جهانی پدید می آورد. دولتمردان فرانسه برآیند بسته شدن پیمان را تحت الحمایه شدن ایران برآورد کردند و کوشیدند تا انتقام تلاش انگلیس در راه مرزمند[= محدود] کردن حضور فرانسه در سوریه را با رویارویی در برابر تلاش انگلیس برای فرو بردن ایران بگیرند. کرزن در نامه ای به لیندسی کاردار سفارت انگلیس در تهران می نویسد:
بر پایه ی آگاهی های به دست آمده وزیر مختار فرانسه در تهران بیشترین تلاش خود را انجام می دهد تا پیمان را ناهنجار و زشت جلوه دهد... از این رو دور نیست که بکوشد تا همکار آمریکایی خود را نیز برانگیخته و با خود همدست کند و به یاری او در راه بی اعتبار کردن پیمان تلاش نماید.(54)
پی گیری تلاش برای رویارویی با پیمان 9 اوت از سوی بوبن، سرانجام کرزن را به واکنش واداشت و وی گلایه ی نامه ی تندی به سفارت فرانسه در لندن فرستاد و از دولت فرانسه خواست تا جلوی کارهای دشمنانه ی بوبن در تهران را بگیرد. پاسخ سفارت فرانسه به گلایه ی کرزن آن بود که میان کرده های بوبن و سیاست خارجی فرانسه هماهنگی وجود ندارد و بی گمان این موضوع از سوی دولت فرانسه به بوبن اطلاع داده خواهد شد.
کرزن می دانست برخلاف بیانیه ی سفارت فرانسه در لندن، دولت فرانسه پشتیبان کردار بوبن در تهران است و بر آن پایه در نامه ای به کاکس نوشت:
برداشت من این است که دولت فرانسه بدانگونه که وانمود می کند از کارهای بوبن در تهران بی خبر نیست.(55)
او راست می گفت؛ چه این که آلبر توماس وزیر تسلیحات فرانسه در 29 اوت سال 1919 در پارلمان فرانسه گفت:
اگر ما در برابر اشتباهات آن ها که پیش چشمانمان انجام می گیرد خموشی پیشه کنیم و هشدار ندهیم و اعتراض نکنیم و از دوستانمان نخواهیم که وظایفشان را برای برقراری صلح در جهان انجام دهند، آنگاه جهانیان حق خواهند داشت که ما را در اشتباه آن ها شریک و مسئول بدانند.(56)
شگفت این که این گفته ی کسی است که به دوستی با انگلیس در میان سیاستمداران فرانسوی شهره بود. وی گفت:
ایمان دارم و به راستی بر این باورم در این دنیایی که در آن زندگی می کنیم، بریتانیای کبیر با آن سنت های ژرف و ریشه دارش توانی است بزرگ برای آزاد ساختن ملت های پس مانده به سبب ناداری و نادانیشان. لذا نمی توانم در برابر کاری که جزییات آن به تازگی فاش شده و به گوش ما رسیده است- منظورم پیمانی است که بریتانیای کبیر با ایران بسته- خموش بمانم. زیباترین و راستین ترین دلیلی که انگلستان برای ابراز حسن نیت و بی غرضی خود می توانست به جهان ارائه کند دادن استقلال به این گونه ملت های تحت الحمایه بود نه بستن قراردادی از این نوع که اخیراً با حکومت ایران امضا کرده است. انگلیس با این کار می خواهد مرزهای امپراتوری خود را بیش از پیش گسترش دهد و به این شکل دوستان خود را به شک اندازد که این سرزمین گسترده ی زیر چیرگی انگلیس را در آینده چه بنامند، امپراتوری گسترش جویان یا امپراتوری آزادکنندگان؟
تندروی سیاستمداران فرانسوی، انگلیس را به فشار آوردن به ایران برای محدود ساختن میزان فعالیت فرانسوی ها به ویژه بوبن در تهران برانگیخت و بر پایه ی فشار آن ها بود که وثوق الدوله به صمدخان ممتاز السلطنه وزیر مختار ایران در پاریس دستور داد گلایه نامه ای تنظیم کند و آن را به وزارت خارجه ی فرانسه بفرستد.
وزارت خارجه ی فرانسه گلایه نامه ی دولت ایران را برای بوبن فرستاد و بوبن در واکنش به آن وثوق الدوله را بازخواست کرد. پاسخ وثوق الدوله اعلام بی طرفی از آن نامه و مقصر دانستن ممتازالسلطنه در تنظیم آن نامه بدانگونه بود. بوبن پذیرای خموشی نبود و با پشتیبانی او وابسته ی نظامی سفارت به برانگیختن افسران ژاندارمری برای رویارویی با پیمان پرداخت(57).
سفارت فرانسه حافظ منافع شهروندان سوئدی در ایران بود و به بهانه ی پشتیبانی از سرنوشت افسران سوئدی ژاندارمری خود را برای این اقدامات محق می دانست. موسیو مالزاک کنسولیار فرانسه در تهران به قاضی عسکر ژاندارمری گفت اگر ژاندارم ها از پذیرش پیمان سر باز زنند از پشتیبانی سفارتخانه های فرانسه و ایالات متحده برخوردار خواهند شد.
هم زمان با اقدامات سفارت فرانسه در تهران روزنامه های فرانسه نیز به بررسی پیمان مزبور و مخالفت با آن برخاستند. لحن روزنامه های فرانسه در برابر سیاست انگلیس در ایران لحن متعارف سیاست و روابط بین الملل نبود و نمی توان بر آن نام انتقاد نهاد. نشریه ی لوروپ نوول نوشت:
ایران منحصراً زیر کنترل بریتانیا درآمده و از وجود همه ی نیروهای دیگر پاک شده است. آن نیرویی که بیش از همه آسیب دیده فرانسه است. این فرانسه بود که لرد کرزن بر ضد آن ماه های طولانی دسیسه کرده و توانسته است در برابر آن پیروزی لازم را به دست آورد.(58)
نشریه ی اکو دو پاری نوشت:
اگر شرط های نگاشته شده در پیمان ایران و انگلیس بیانگر مفهوم تحت الحمایگی نیست، باید گفت که واژه ها معنی خود را از دست داده اند... در هیچ جای متن پیمان رسماً اشاره ای به تحت الحمایگی نشده و تردیدی نیست که حتی عبارات یکی از مفاد پیمان تضمین کننده ی استقلال و تمامیت ارضی ایران است ولی بقیه ی موارد موجود در قرارداد به شکلی است که کسی را فریب نخواهد داد.(59)
روزنامه ی لوتان ارگان نیمه رسمی وزارت امور خارجه ی فرانسه در کنار بررسی و تحلیل پیمان نوشت:
پیمان ایران و انگلیس زیانی برای منافع اقتصادی فرانسه ندارد چرا که اصلاً فرانسه در جستجوی هیچ منفعت اقتصادی در ایران نیست. این قرارداد ظاهراً بر استقلال و تمامیت ارضی ایران تصریح و تأکید دارد. این تصریح پیشتر در پیمان 1907 روسیه و انگلیس نیز انجام گرفته بود، در حالی که هدف از بستن چنین پیمانی دو پاره ساختن خاک ایران بین دو همسایه ی شمالی و جنوبی بود. اگر به پیمان بنگریم همان مفاهیم و جملاتی را که پیش تر در پیمان 1907 برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران به کار رفته بود، در پیمان تازه می یابیم. پس به سختی می توان پذیرفت که آن مفاهیم در 1919 معنای دیگری جز واژه ها و مفاهیم به کار رفته در سال 1907 داشته باشد(60).
ژورنال دودبا پیمان ایران و انگلیس را پیش درآمد قرار گرفتن ایران در ردیف و موقعیت مصر دانست و افزود افکار همگانی در ایران پیشوازی از این پیمان ننموده است.(61)
در برابر نوشته های روزنامه های فرانسه، نشریه ی انگلیسی نیشن نوشت:
امپریالیست های فرانسه با قرار دادن پیاز سوریه در برابر چشمان خود اشک تمساح می ریزند.
کرزن در تلگرامی به کاکس مخالفت نشریه های فرانسوی را به آگاهی او رساند و نوشت روزنامه های فرانسه گزارش های تحریف شده و مغرضانه ای درباره ی پیمان ایران و انگلیس انتشار می دهند و او باید مواظب واکنش های تأثیر یافته از این انگیزش ها باشد.(62)
در کنار واکنش نرم فرانسه، دولت روسیه به واکنشی بسیار تند دست زد و در 30 اوت 1919 بیانیه ای از سوی چیچرین کمیسر خارجی دولت شوروی و نریمان نریمانف کمیسر امور مسلمانان صادر شد. آن دو در آن بیانیه پس از یک پیش درآمد طولانی که در آن به سیاست های روسیه ی تزاری سخت تاخته بودند، پیمان ایران و انگلیس را مورد حمله قرار دادند. در آن بیانیه آمده بود:
اولین و راسخ ترین باور حکومت جماهیر شوروی کارگران و کشاورزان این است که همه توانمند و ناتوان مستقل و از چیرگی دیگران آزاد باشند و نباید زیر نفوذ خارجی قرار گیرند. هیچ حکومتی حق ندارد آن ها را به جبر و زور به زیر تسلط خود درآورد... ما انتظار داریم ایران سیاست تازه ای پیدا کند و به تجاوزات خارجی پایان دهد... انگلیس حلقه ی بردگی را بر گردن مردم ایران افکنده است و حکومت شورایی کارگران و کشاورزان به صراحت اعلام می دارد که پیمان ایران و انگلیس را که به بردگی ایرانی ها رسمیت می بخشد، نخواهد پذیرفت. پیمان شرم آور ایران و انگلیس که به وسیله ی حکام شما در ایران، خود و شما را به راهزنان و غارتگران انگلیسی فروخته است کاغذ پاره ای بیش نیست و ما هیچ گاه آن را قانونی نمی شناسیم.(63)
کاکس در گزارش خود به کرزن بارها از مخالفت روس ها با پیمان یاد می کند. وی در گزارش 22 اوت خود در کنار برشمردن گروه ها و افراد گوناگون مخالف پیمان از افسران ارتش قزاق اعم از ایرانی و روس نام می برد و در گزارش 30 سپتامبر خود می نویسد:
تنها عامل نگران کننده در حال حاضر مخالفتی است که از سوی عناصر گوناگون روس که دل بسته به پاسداری از منافع سنتی روسیه در ایران هستند ابراز می گردد. این عوامل عبارتند از:
شخص ژنرال استاروسلسکی
سفارت روسیه ی تزاری و عوامل وابسته به این سفارتخانه
بلشویک ها(64)
لرد داربی سفیر انگلیس در پاریس به نقل از نصرت الدوله فیروز- که در آن زمان در پاریس بود- در گزارشی به کرزن می نویسد:
در توطئه هایی که در تهران بر ضد حکومت فعلی و پیمان میان ایران و انگلیس برپا می گردد، عناصر روس نقش بزرگی بازی می کنند. روس ها در کوشش هستند تا برای حکومت وثوق الدوله زحمت ایجاد کنند و احساسات همگانی مردم را در ایالت های شمالی ایران- که اتباع روسیه در همه جای آن پراکنده اند- بر ضد حکومت برانگیزند... این افراد چنان در اقدامات مغرضانه ی خود پیش رفته اند که اکنون می خواهند میان عناصر آشوب طلب ایرانی و حکومت بلشویکی روسیه روابط حسنه برقرار نمایند.(65)
روس ها خیلی از چیزها را از دست رفته می دیدند و دلمشغولی فراوانشان به درگیری های گوناگون درونی کم تر به آن ها فرصت پرداختن به مسئله ی پیمان ایران و انگلیس را می داد، ولی به هر شیوه باید کاری می کردند. آنان باید نشان می دادند انگلیس- نه بدانگونه که می گوید- توانی برای پاسداری از ایران بر پایه ی پیمان خود با ایران را ندارد. روسیه می دانست جنگ بزرگ انگلیس را از پای درآورده و آماده ی خارج شدن از دایره ی قدرت نموده است. بر آن پایه بر آن شدند که با تازشی به ایران، ناتوانی انگلیس را به جهانیان بنمایانند.
در 16 مه سال 1920 میلادی کمیته ی اجرایی بین الملل کمونیسم بیانیه ای خطاب به توده های ستم دیده ی ایران و افغانستان و ترکیه صادر کرد. در آن بیانیه آمده بود:
کشاورزان و کارگران ایران. حکومت تهران و پیروان آن ها و خان های ایالات همه نوع ستم به شما روا داشته اند... آن ها سال پیش کشور شما را به دو میلیون پوند به سرمایه داران انگلیسی فروختند. انگلیسی ها می خواهند با تشکیل ارتشی در ایران بیش از گذشته شما را مورد ظلم و ستم قرار دهند...(66)
پس از دو روز ارتش سرخ به انزلی تاخت. نیروهای انگلیسی ناتوان از رویارویی با روس ها انزلی را رها کردند و آشکار شد انگلیس دارای توانمندی که خود می گوید نیست و همین سبب برانگیخته شدن بسیاری از مخالفانِ خموش پیمان و برپاخاستن خروش شد.
نورمن سفیر انگلیس در تهران در گزارش به وزارت امور خارجه ی انگلیس می نویسد:
ما اکنون در وضعیتی قرار گرفته ایم که نه تنها از سوی عناصر اتوکرات مورد حمله و انتقاد قرار داریم، بلکه اعتقاد و اعتماد آن دسته ای را که خود را دموکرات های ملت گرا و یا هر چیز دیگری می نامند، از دست داده ایم و از سوی آن ها مورد حمله و انتقاد هستیم. موقعیت ما در حقیقت آن چنان تنزل کرده است که باید گفت احساسی را که ایرانی ها پیش تر نسبت به روس ها داشتند، اکنون نسبت به ما دارند.(67)
آشوب برپاخاسته در ایران سبب شد حزب کمونیست ایران در پایان نخستین کنگره ی خود در ژوئیه ی سال 1920 بیانیه ای صادر نماید که در آن پس از تاختن به امپریالیسم انگلیس آمده بود وظیفه ی حزب کمونیست ایران آن است که همراه شوروی بر ضدکاپیتالیسم جهانی بجنگد و از همه ی نیروهای مخالف انگلیسی ها و حکومت شاه ایران پشتیبانی کند.(68)
ستیزه ی روسیه با انگلیس ریشه در گذشته ای دور داشت. اما ایالات متحده امریکا که جنگ بزرگ پرده از روی توان پنهانش برگرفته و در پایان آن جنگ خود را چیره بر بسیاری از امور جهان می دید، در آن اندیشه که هر دگرگونی در جهان باید با رایزنی او انجام گیرد، بر آن بود تا راه ترمیم توان های از دست رفته در جنگ بزرگ را بر هماوردهای خود در جهان ببندد. از آن رو واکنشی اندیشمندانه تر از روسیه و فرانسه نشان داد و به مخالفتی با نمایی اصولی تر و اخلاقی تر دست زد.
کالدول وزیر مختار ایالات متحده در تهران دو روز پس از بسته شدن پیمان، از سفر به کشور خود به تهران بازگشت و بی درنگ نغمه ی مخالفت سر داد. کاکس در گزارشی برای کرزن، از سفارت ایالات متحده به عنوان کانون انگیزش هایی علیه پیمان یاد می کند و از کرزن می خواهد با دولت ایالات متحده تماس بگیرد و مانع از ادامه ی فعالیت های مخالف آن کشور در تهران شود.(69) بر پایه ی گزارش کاکس، لرد کرزن در 18 اوت 1919 با دیویس سفیر ایالات متحده در لندن دیدار کرد و از او خواست به کالدول وزیر مختار ایالات متحده در تهران دستور دهد تا بر اساس همسویی ایالات متحده با آن پیمان، ایرانی ها را به پذیرش آن دلگرم سازد.(70)
سیدضیاءالدین طباطبایی در واکنش به موضع ایالات متحده در برابر پیمان در 19 اوت نوشت:
دولت اتازونی آمریکا همچنان که احساسات انسان پروری و نوع دوستی را در قالب الفاظ به تمام ملل جهان اعلام نموده بود نسبت به ایران هم همین کلمات و الفاظ را استعمال می کرد... سیاست عالیه ی بین المللی و مصالح و منافع ملت اتازونی و بالاخره عقیده ی مونرو و اسرار دیپلماسی اجازه نداد که حکومت واشنگتن حتی یک کلمه و یک قدم در مساعدت با آمال ملت ایران، اظهاری نماید و یا اقدامی را جایز شمرد... سکوت عمیق و مغرضانه برای چیست؟ برای این که دنیا و صفحه ی گیتی منقسم گشته بود و ایران هم در منطقه ی انگلیس بود... در تفسیر مواد ویلسون ما راه خطا پیموده بودیم... مملکت مصر فریب مواد ویلسون را خورد و برای اعاده ی استقلال نهضت را پیشه ی خود ساخت و بعد از جاری شدن جوی های خون اولین اعلامیه ای که در قاهره صادر گردید از جانب نماینده ی اتازونی مبنی بود بر این که ویلسون حاکمیت انگلستان بر مصر را مخالف اصول چهارده گانه نمی شمارد.(71)
در پاسخ، سفارت ایالات متحده در تهران در 9 سپتامبر اعلامیه ای منتشر کرد که در آن چنین آمده بود:
نظر به مطالب غیرواقعی و سوءتعبیری که در سرمقاله ی مورخ 19 اوت روزنامه ی رعد از رویّه ی پرزیدنت ویلسون و هیأت نمایندگی آمریکا در کنفرانس صلح پاریس و به طور کلی از رویّه ی کشور آمریکا نسبت به ایران به عمل آمده است، مقتضی است عین ابلاغیه ای را که از طرف وزارت خارجه ی ایالات متحده امریکا صادر شده به اطلاع برسانم.
دولت ایالات متحده امریکا به شما می گوید که نزد اولیای دولت ایران و یا نزد هر ایرانی دیگر رسماً این شایعه را تکذیب کنید که کشور آمریکا از کمک به ایران مضایقه و امتناع ورزیده است.
اعضای هیأت نمایندگی آمریکا در کنفرانس صلح پاریس به کرّات و با نهایت اشتیاق مساعی خود را به کار بردند تا هیأت نمایندگی ایران بتواند در کنفرانس شرکت نموده و حرف های خود را به سمع نمایندگان دولت های شرکت کننده برساند. اعضای هیأت نمایندگی ما از این که مساعی آن ها با حمایت دیگران روبرو نشد، متعجب بودند و اکنون معلوم می شود که عقد قرارداد جدیدی بین ایران و انگلیس مانع از به ثمر رسیدن مساعی آن ها بوده است.
همچنین به نظر می رسد دولت ایران نیز از مساعی نمایندگانش در کنفرانس صلح پاریس حمایت مؤثری نکرده است. دولت آمریکا از شنیدن خبر بسته شدن قرارداد جدید ایران و انگلیس متعجب است. زیرا این امر نشانگر آن است که دولت ایران علیرغم نظر اعضای هیأت نمایندگی خود در پاریس که خواستار کمک و معاضدت امریکا نسبت به کشورشان بودند، طالب حمایت و کمک آمریکا نیست.(72)
در پی صدور اعلامیه ی سفارت ایالات متحده ی امریکا، کاکس در گزارشی به لندن نوشت:
وثوق الدوله درخواست می کند که در صورت امکان دولت بریتانیا دولت ایالات متحده را وادار کند تا اعلامیه ای دیگر صادر کند و در ضمن آن توضیح دهد... به هیچ وجه قصد آن را نداشته است تا اصالت پیمان ایران و انگلیس را مورد شک و تردید قرار دهد، زیرا این پیمان به تصدیق ایالات متحده از هر سویی به سود ایران است.(73) و کرزن به پیشنهاد کاکس در 11 سپتامبر 1919 نامه ای به سفیر ایالات متحده در لندن نوشت و در آن نامه اعلامیه ی سفارت ایالات متحده در تهران را دشمنانه و ناهماهنگ با آداب و عرف دیپلماسی خواند و یادآور شد که بی گمان از چشم ایرانی ها و ناظران داخلی چنین برداشت خواهد شد که دولت ایالات متحده به پیمان ایران و انگلیس با دیدی دشمنانه و ناخوشایند می نگرد و بهتر است به سفیر ایالات متحده در تهران دستور داده شود که واکنش های ناخوشایندی را که بر پایه ی اعلامیه ی او پدید آمده است از میان بردارد.(74)
کرزن سیاست خود را دگرگون کرده بود. او پیش تر خواهان پشتیبانی ایالات متحده از برنامه های انگلیس در ایران بود ولی اکنون رسماً خواهان عدم مداخله ی ایالات متحده در امور ایران گشته بود. دگرگونی سیاست کرزن چاره ساز نشد، چه این که دیویس سفیر ایالات متحده در لندن در پاسخ به او نوشت پنهان کاری های انگلیس در زمینه ی محرمانه نگه داشتن گفتگوهایی که به عقد پیمان میان ایران و انگلیس انجامید اثر بسیار ناخوشایندی در رییس جمهور ایالات متحده بر جای نهاده است و هر دوی آنها بر این باورند که در این کار نوعی ناراستی دیده می شود که سبب شک و بدگمانی گشته است و بر این پایه دولت ایالات متحده حاضر نیست کاری انجام دهد که از دید ایرانی ها به منزله ی پذیرش پیمان مذکور از سوی ایالات متحده تلقی گردد.(75)
جان دیویس پس از دریافت دستور از وزارت امور خارجه ی ایالات متحده در پاسخ رسمی به کرزن نوشت:
دولت بریتانیا بی آن که پیش تر به مقامات رسمی ایالات متحده اطلاع دهد و خرسندی و همسویی آن ها را جلب نماید، پیمانی با دولت شاه ایران بسته است که اگر اجرا گردد بی گمان اثرات ناخواسته و ناگواری در روابط ایران و ایالات متحده بر جای خواهد نهاد... در پایان دستور دارم که دیدگاه قطعی دولت ایالات متحده را به آگاهی جنابعالی برسانم. دولت متبوع من پیمان تازه ی ایران و انگلیس را با حسن قبول تلقی نمی کند، مگر آن که ثابت شود که دولت و مردم ایران متحداً از پیمان پشتیبانی می کنند و آن را می پذیرند.(76)
ناخرسندی آمریکایی ها از پیمان میان ایران و انگلیس را باید بر پایه ی علت های چندگانه ای بررسی نمود. نخست آن که روشنفکران آرمانگرای آمریکایی که از دهه های پسین سده ی نوزدهم میلادی به رویارویی با رشد امپریالیستی انگلیس برخاسته بودند به خوبی می دیدند که با بسته شدن پیمان هایی چون پیمان 9 اوت 1919 انگلیس و ایران دست انگلیس برای چپاول هرچه بیشتر پهنه هایی از جهان باز و با دست اندازی انگلیس به منابع نفتی جهان راه رشد توان ایالات متحده بسته خواهد شد.
دیگر آن که هنوز شمار فراوانی از سیاستمداران آمریکایی هوادار آموزه ی سیاسی جیمز مونرو در زمینه ی پذیرش سیاست انزوا بودند و بودن دولت ایالات متحده را در کنار دولت های غارتگری چون انگلیس توهینی به اصول سیاست ایالات متحده می پنداشتند و رویارویی با این پیمان را راهی برای رویارویی با سیاست انگلیس و در نتیجه با سیاست دولت وقت ایالات متحده که پذیرفته بود با انگلیس در کنفرانسی برای تعیین وضع آینده ی جهان در پاریس همنشین شود، می دانستند. اما بی گمان آن چه بیش از همه در موضع گیری آمریکایی ها نقش داشت هراس آنان از به خطر افتادن سودهایشان در زمینه ی نفت بود.
انستیتوی نفت آمریکا در گزارشی محرمانه به وزارت امور خارجه ی ایالات متحده نوشت:
پیمان میان ایران و انگلیس نه تنها منابع نفت ایران را در انحصار شرکت نفت ایران و انگلیس درمی آورد بلکه آمریکایی ها را از دست یافتن به این منابع محروم می کند.(77)
بر آن پایه کُلبی معاون وزارت امور خارجه ی ایالات متحده در تلگرامی به کالدول وزیر مختار آن کشور در تهران نوشت:
وزارت امور خارجه آمریکا نگران است که چنان چه پیمان به تصویب مجلس ایران رسد کمپانی های نفتی آمریکایی برای به دست آوردن امتیازهای نفتی در ایران دچار مشکلات فراوان خواهند شد.(78)
بر پایه ی رویارویی سه گروه آرمانگرایان و پشتیبانان سیاست انزوا و پاسداران منافع نفتی، روزنامه های هوادار آنان و روزنامه های مستقل ایالات متحده نیز به رویارویی با پیمان ایران و انگلیس برخاستند. نشریه ی نیشن نوشت:
آمریکایی ها باید از این دست اندازی بریتانیا به ایران درس بگیرند. اگر جهان اندکی احترام برای جامعه ی ملل به عنوان بهترین سازمان برای پاسداری از صلح یا ابزاری برای گسترش عدالت در میان ملیت های گوناگون قائل بود، آن را پیمان ایران و انگلیس از میان برد. اگر هنوز گروهی بر این باورند که دولت لوید جرج با درستی و صداقت نقش خود را در پاریس اجرا کرده یا دولت بریتانیا از سیاست های پنهانی خود و دست اندازی به سرزمین های دیگر دست برداشته است، به خطا می روند و در اشتباهند.(79)
در مجله ی سنچوری به قلم لوتروپ استودارد نوشته شد:
ایران مُرد. گواهی مرگ ایران نیز پیمان ایران و انگلیس بود که توسط دولت بریتانیا در 15 اوت 1919 منتشر گردید. این پیمان که منحصراً در جهت سودهای بریتانیای کبیر پدید آمده است. نابودی حاکمیت ایران را که با پیمان 1907 روسیه و انگلیس آغاز گشته بود، تکمیل می نماید. بنابراین باید ایران را در ردیف مصر و عربستان و بین النهرین قرار دهیم و به عنوان کشور تحت الحمایه ی دیگری از امپراتوری بریتانیای کبیر بشناسیم.(80)
روزنامه ی نیویورک تایمز نوشت:
بریتانیای کبیر اساس و بنیان جامعه ی ملل را سست کرد و درهم ریخت. شورای عالی جامعه ی ملل از دریافت این گزارش که انگلیس یک پیمان پنهانی با ایران بسته است و ایران را زیر نظر خود گرفته بسیار مضطرب و نگران است.(81)
مجله ی آمریکایی حقوق بین الملل نوشت:
این حقیقتی غیرقابل تردید است که ایران زیر نفوذ و تحت الحمایه واقعی بریتانیای کبیر شده است. در شرایط که پیمان تعیین کرده است چگونه می توان جز این اندیشید؟(82)
نشریه ی نیوریپابلیک از جناح چپ میانه ی آمریکا با تاختن به سیاست انگلیس نوشت:
امپریالیست ها هرگز کاری انجام نمی دهند مگر به خاطر سودهای مردمی که آن ها را تحت استعمار خود درآورده اند. انگلستان بر ایرلند فرمان می راند به خاطر سودهای مردم ایرلند، بر هند فرمانروایی دارد به خاطر سودهایی که از هندی ها نصیبش می گردد و بر مصر به خاطر منافع مصری ها و اکنون می خواهد تا بر ایران حاکم شود. البته به خاطر ایرانی ها... نیروی نظامی و امور مالی عمومی دو عامل عمده و نشانه ی بزرگ حاکمیت و استقلال هستند. جنگ و صلح نیز به دو عامل فوق بستگی دارد و انگلستان اکنون می رود تا هر دو عامل تعیین کننده را در ایران زیر کنترل خود درآورد.(83)
احمدشاه در 12خرداد سال 1299خورشیدی/ 2 ژوئن سال 1920 پس از سفری دو ماهه به اروپا به ایران بازگشت. ماه هایی که ایران رویدادهای فراوانی را دیده و آزموده بود شاه در اروپا بود. با بازگشت شاه به کشور وثوق الدوله دریافت ادامه ی کارش ناممکن است و کناره جویی خواست. نورمن سفیر انگلیس در گزارشی به تاریخ 15 ژوئن 1920 برای کرزن می نویسد:
نخست وزیر اکنون به اندازه ای مورد نفرت است که حتی دیگر وجودش برای دولت بریتانیا نیز فایده ای ندارد و سود ما در آن است که دولت دیگری بر سر کار آید. من بر این باورم که ما به نخست وزیری نیاز داریم که بتواند نظر مخالفان را جلب کند.(84)
با این همه نورمن کوشید تا وثوق الدوله را بر سر کار نگه دارد، ولی احمدشاه حاضر به ادامه ی کار وثوق الدوله نبود. احمدشاه در 3 تیرماه سال 1299 خورشیدی/ 24 ژوئن سال 1920 پذیرای کناره جویی وثوق الدوله شد و پس از دو روز فرمان نخست وزیری مشیرالدوله را امضا کرد.
مشیرالدوله در نخستین بیانیه ی خود چنین نوشت:
راجع به قراردادی که موسوم به قرارداد ایران و انگلیس است چون بدیهی است که اجرای قرارداد مزبور باید به تصویب مجلس شورای ملی موکول شود، بنابراین عجالتاً عملیات اجرائیه ی آن موقوف می ماند و مساعدتی که راجع به مسائل مطروحه مابین دولتین از طرف دولت فخیمه ی انگلستان و وزیر مختار محترم آن دولت با کابینه ی حاضره به عمل آمده، باعث خرسندی و موجب امیدواری است. رجاء واثق دارم که با حسن نیتی که از طرف اولیای دولتین ایران و انگلستان مشاهده می شود، روابط و داد و همسایگی در تزاید و رشته های مودت و صمیمیت محکم تر گردد...(85)
با این شیوه، مشیرالدوله، پیمان 9 اوت سال 1919 ایران و انگلیس را به حالت تعلیق درآورد و همه ی مستشاران نظامی و مالی انگلیس را که بر پایه ی پیمان مزبور در ایران کار می کردند برکنار نمود.
به دنبال اعلامیه ی دولت مشیرالدوله گروهی از نمایندگان انتخاب شده برای دوره ی چهارم مجلس شورای ملی از ترس آن که به هواداری از پیمان متهم گردند به تندی اطلاعیه ای دادند و مخالفت خود را با آن پیمان اعلام داشتند.
مشیرالدوله در 27 اکتبر 1920/ 5 آبان 1299 به بهانه ی مخالفت با برکناری ژنرال استاروسلسکی از فرماندهی ارتش قزاق که دست انگلیس را برای چیرگی بر امور نظامی ایران می گشود، از نخست وزیری استعفا کرد و فتح الله اکبر سپهدار رشتی، جانشین او شد و اعلام داشت پی گیر سیاست های مشیرالدوله در زمینه ی برخورد با پیمان 1919 خواهد بود.
سپهدار در 24 دی 1299خورشیدی/ 14 ژانویه ی سال 1921 میلادی از کار کنار رفت و تلاش شاه برای گزینش نخست وزیری تازه به جایی نرسید و به ناچار بار دیگر در 2 بهمن 1299/ 22 ژانویه ی 1921 سپهدار را به نخست وزیری برگزید و سپهدار کابینه ی خود را در 28 بهمن 1299/ 17 فوریه ی 1921 معرفی کرد. کابینه ای که پنج روز بیشتر بر سر کار نماند. در بامداد روز سوم اسفند سال 1299خورشیدی/ 22 فوریه ی سال 1921 میلادی تهران به دست قزاقان زیر فرمان رضاخان گشوده شد و بر اثر فشار نورمن، احمدشاه فرمان نخست وزیری سیدضیاء الدین طباطبایی را امضا کرد و سیدضیاءالدین در نخستین گام لغو رسمی پیمان 9 اوت سال 1919 میلادی را اعلام کرد. چیزی بهتر از قرارداد 1919 نصیب انگلستان شده بود.

پی نوشت ها :

1. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ص 337.
2.در اوت سال 1918 میلادی میرزاکوچک خان پیمانی با ژنرال دنسترویل بست که بر پایه ی آن، دنسترویل اجازه یافت سپاهیانش را بی هیچ رنجی از راه گیلان به قفقاز ببرد. کوچک خان تأمین خواروبار و سیورسات اردوی انگلیس را نیز برعهده گرفت.(ا.س.ملیکف. استقرار دیکتاتوری رضاخان در ایران. ترجمه ی سیروس ایزدی. تهران، کتاب های جیبی، 1358، ص 19). لنچوفسکی در این باره می نویسد:« انگلیسی ها در عوض، حکومت او [میرزاکوچک خان] در گیلان و حق گزینش حاکم رشت را برای وی به رسمیت شناختند.»
3.Great Britian,Imperial War Cabinet,Committee of Imperial Defence,23/41,No.20/5,p.24
4.Ibid.Cab 23/41.No369,30 December 1917,P.S
5.نیس رایت، انگلیسیان در میان ایرانیان. ترجمه ی غلامحسین صدر افشار. تهران: دنیا، 1357. ص 36.
6.محمدعلی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران. ترجمه ی محمدرضا نفیسی، تهران. پاپیروس، 1366، ص 110.
7.عباس اسکندری، تاریخ مفصل مشروطیت ایران یا کتاب آرزو، تهران. پروین، 1323، جلد اول. ص 118.
8.سیدمهدی فرخ. خاطرات سیاسی فرخ. تهران. جاویدان. 1347، ص 42.
9.H.W.V.TEMPERLEY.A History of the Peace Conference of Paris,Vol.VI,P.211
10.Harish Kapur.Soviet Russia and Asia 1917-27,Geneva,M.Joseph Ltd,pp.162-163
11.جزیره ی کوچکی در جنوب خاوری دریای کاسپی و در ورودی شاخابه ی گرگان و در دنباله ی شبه جزیره ی میانکاله.
12.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ‌ص 341.
13.The Great Britian,Foreign Office,Agreement Between His Britanic Majesty's Government And Persian Government,signed at Tehran,August 9,1919 London,Cmd300,No.1
14.File 1000/1919,parts 58.6 Persia:Anglo-Persian Agreement 1919,I.O.R-L.P,S/10/736
15.Parliamentary Debates(House of Lords)fifth series,Vol.42,Col 274,16 November 1920
16.Documents on British Foreign Policy 1919-1939,Vol.IV,No.734,Enclosure 7,pp.1141-1142.
17.J.M.Balfour.Recent Happening in Persia (London,William Blackwood and Sons,1922),pp.1127
18.حسین مکی، زندگی سیاسی سلطان احمدشاه قاجار.(تهران. امیرکبیر. 1357)ص 25.
19.احسان طبری. ایران در دو سده ی واپسین(تهران. انتشارات حزب توه، 1360)ص 170.
20.عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ص 344.
21.سیدحسن تقی زاده، «قرارداد وثوق الدوله و رشوه گرفتن او»، مجله ی یغما، شماره ی ششم، سال 28. شهریور 1354. ص 336.
22.TIMES.10 July 1922
23.TIMES 16.August 1919
24.V.Conolly.Soviet Economic Policy in the East(London,Bell,1965),p.58
25.عبدالرضا هوشنگ مهدوی. تاریخ روابط خارجی ایران، ص 344.
26.مکی. زندگی سیاسی سلطان احمدشاه قاجار. صص 26 و 27.
27.File 1000/1919,Parts5 and 6,Persia:Anglo-Persian Agreement 1919,I.O.R.L/PS/756
28.ایرج ذوقی. تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرت های بزرگ( تهران. پاژنگ، 1368)ص 299.
29.ملک الشعراء بهار. تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران. چاپ دوم( تهران. کتاب های جیبی. 1357)ص 36.
30.وزارت امور خارجه ی بریتانیا. اسناد محرمانه ی خارجه ی بریتانیا درباره ی قرارداد 1919 ایران و انگلیس. ترجمه ی جواد شیخ الاسلامی(تهران. انتشارات کیهان، 1365)صص 30 و 31.
31.پیشین، ص 30.
32.Foreign Relations of The United States 1919-1939,Vol.II,pp.701-702
33.مکی. زندگی سیاسی سلطان احمدشاه قاجار. صص 102 و 103.
34.Documents on British Foreign Policy 1919-1939,IV,No.769,pp.1160-1161
35.Ibid,p.700
36.Foreign Relations of The United States 1919,Vol.II,p.699
37.Ibid,p.700
38.TIMES,19September 1919
39.TIMES,10Nov,1919
40.Ibid
41.یحیی دولت آبادی. حیات یحیی(تهران. عطار و فردوسی. 1362)جلد چهارم ص 129.
42.میرزاده عشقی، کلیات مصور میرزاده عشقی. (تهران. امیرکبیر. 1356)ص 335.
43.پیشین، ص 310.
44.TIMES,1Sep.1919
45.THE SPECTATOR,23Aug,1919
46.THE NEW STATEMAN,23Aug.1919
47.THE OUTLOOK,Sept1919
48.FORNIGHTLY REVIEW,Sept1919
49.DAILY TELEGRAPH,11Sept 1919
50.THE NEAR EAST,Sept1919
51.MANCHESTER GUARDIAN,17 Aug 1919
52.DAILY NEWS,11Sept 1919
53.LIVERPOOL POST,11Sept1919
54.Documents on British Foreign Policy 1919-1939,Vol.VI,No.727,pp.1135-1136
55.Ibid,No.728,p.1136
56.اسناد محرمانه ی وزارت امور خارجه ی بریتانیا درباره ی قرارداد 1919 ایران و انگلیس. جلد اول، صص 138 و 139.
57.ذوقی. تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرت های بزرگ. ص 327.
58.English Translation in The Century,Jan,1920,Vol.77,p.326
59.ECHO DE PARIS.14January 1920
60.LE TEMPS,16Aug,1919
61.JOURNAL DES DEBATS,16Aug 1919
62.Documents on British Foreign Policy 1919-1939,Vol.IV,No.725,p.1133
63.Ivar Spector,The Soviet Union and The Muslim World,1959,pp.88-89
64.اسناد محرمانه ی وزارت امور خارجه بریتانیا درباره ی قرارداد 1919 ایران و انگلیس. جلد اول. صص 138 و 139.
65.پیشین. صص 137 و 138.
66.Jane Degras,The Communist International 1919-43,Documents,Vol.I,London,1956, p.107
67.Documents of The Foreign Policy.Vol.VII,No.458,pp.522-524
68.Spector,The Soviet Union and The Muslim World.1917-1958,pp.21-23
69.Documents on British Foreign Relations 1919-1939,Vol.IV,No.732,pp.1138-1139
70.Papers Relating to The Foreign Relations of The United States,1919,Vol.II,pp.699-700
71.روزنامه ی رعد، شماره ی 110. 22 ذی القعده ی 1337/ 19 اوت 1919.
72.مکی. زندگی سیاسی سلطان احمدشاه قاجار، ص 77.
73.Documents on British Foreign Relations 1919-1939,Vol.IV,No.732,pp.1138-1139
74.Ibid,No770,pp.1163-1165
75.Foreign Relations of United States 1919,Vol.II,pp.710-711
76.Ibid,pp.714-715
77.Foreign Relations of United States 1920,Vol.I,p.365
78.Ibid,Vol.III,p.355
79.THE NATION,21Aug 1919
80.THE CENTURY,January 1920.
81.NEW YORK TIMES,28Aug,1919
82.THE AMERICAN JOURNAL OF INTERNATIONAL LAW,Sept1919
83.THE NEW REPUBLIC,3Sept 1919
84.Documents on British Foreign Relation 1919-1939,Vol.VIII,No.466
85.ذوقی. تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرت های بزرگ. ص 434.

منبع مقاله :
مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی؛ (1391)، ایران و استعمار انگلیس: مجموعه سخنرانی ها و مقالات(جلد دوم)، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، دبیرخانه دایمی همایش ها