ده‌ فیلم تاثیرگذار قرن

سده بیستم، قرنی بود که بشر در حیرت از پیش سینما هنر قرن بیستم است. هفتمین گونه هنر آن چنان ردی از خود در تاریکی قرن باقی گذاشت که مردم جهان را مسحور و شیدای آیینه جادوی خویش کرد. تئاتر خیلی زود از حرکت ایستاد و تلویزیون هم که اگرچه رقیبی سرسخت می‌نمود چندی بیش تاب ایستادن نیافت و از میدان به در شد. سینما از آن تصاویر چندثانیه‌ای که از صبحانه خوردن آدم‌ها یا تیرانداختن و حرکت قطارها برمی‌داشت تا اواخر قرن که پروداکشن‌های عظیم و جلوه‌های ویژه سرسام‌آور پای به میدان هنر هفتم گذاردند تحولات بسیاری را تجربه کرد. با این همه، برخی آثار سینمایی سده بیستم از جایگاهی رفیع‌تر برخوردار شدند؛ آثاری که هم از بهره هنری برخوردار بودند، هم جهان عصر خود را خوب شناختند و هم آثاری طولانی‌مدت بر مخاطبان سینما در سراسر جهان گذاشتند.

1. رزمناور پوتمکین (1925) سرگئی آیزنشتاین

یک فیلم حماسی صامت با دیدگاهی کاملا متفاوت از سینمای بدنه هالیوود. داستان فیلم، شورش ملوانان رزمناو پوتمکین علیه افسران تزاری مافوق خود در جریان انقلاب سال 1905 روسیه است که بیشتر شکل مستند دارد تا شیوه‌ای ملودرام مورد علاقه بینندگان آمریکایی. این فیلم در کنار جنبه‌های سیاسی آن به دلیل نوآوری‌های سینمایی‌اش هم مورد تجلیل قرار گرفت. این فیلم به دلیل کلوزآپ چهره‌ها و صحنه بسیار معروف «پلکان اودسا» که سربازان قزاق برای تیراندازی به مردم عادی صفی منظم در بالای پلکان تشکیل می‌دهند، همواره عنوان یکی از بهترین ده فیلم مورد توجه کارگردانان و منتقدین سینمایی را به خود اختصاص داد. ایزنشتاین کارگردان فیلم یکی از بزرگترین نوآوران در سینما لقب گرفت و شیوه تدوین خاص او به نام خودش در سینما ثبت شد.

سرگئی آیزنشتاین
رزمناو پوتمکین نخستین ساخته شوروی بود که توانست در صحنه جهانی بدرخشد و به احتمال قوی تاثیر آن بسیار عمیق‌تر از سخنرانی‌های لنین برای رساندن پیام شوروی به جهان بوده است. لنین گفته بود که از میان هنرها همه برای دیگران و سینما برای ما. او اهمیت زیادی برای این هنر-رسانه قائل بود و برای همین موجی از فیلمسازی متعهد به آرمان‌های اتحاد شوروی راه افتاد که آیزنشتاین بزرگترین آن‌ها بود.

2. پیروزی اراده (1935) لنی ریفنشتال

رژیم آلمان نازی استعداد فوق‌العاده‌ای در برپایی نمایش‌های تبلیغاتی قدرت داشت و مجموعه وسیعی از ورزشگاه‌ها و میدان‌ها را
ویژه مراسم رژه در خارج از نورنبرگ ساخته بود. سینما در آلمان نازی می‌توانست بزرگترین خدمت را به بازنمایش این قدرت‌نمایی بپردازد. لنی ریفنشتال، یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های سینمای جهان است. این زن ژرمن، زمانی که خیلی از هنرمندان آلمانی عطای همکاری با حزب نازی را به لقایش بخشیدند و حتی برخی جلای وطن کردند، در آلمان ماند و به مهم‌ترین فیلمساز دستگاه تبلیغاتی نازی‌ها تبدیل شد.

نماهای عظیم ریفنشتال به‌خوبی عظمت
رژه‌ها و تجمعات نازی را بازنمایی کرد.
ریفنشتال پس از چند کار موفق ماموریت یافت تا فیلم تازه‌ای برای نازی‌ها بسازد. او که استودیوی فیلمسازی‌اش را «کنگره حزبی رایش-فیلم» نامیده بود موفق شد با یک تیم 120 نفره فیلمنامه کار را بنویسد. هیتلر خود شخصا نام فیلم را «پیروزی اراده» گذاشت. هیتلر، ریفنشتال را به این خاطر برگزید که مجذوب دیدگاه رمانتیک و به لحاظ سیاسی خام او در خصوص جهان در نور آبی –از فیلم‌های قبلی او- قرار گرفته بود. اگرچه این فیلم به عقیده بسیاری چیزی جز تبلیغات گسترده و بی‌پرده برای نازی‌ها نبود اما هنوز هم به عنوان بهترین فیلم تبلیغاتی در تاریخ سینما ارزیابی می‌شود.

لنی ریفنشتال
ریفنشتال گفته است که در آن زمان با این شرط فیلم را قبول کرده که هیچ کس حتی گوبلز در کارش دخالت نکند و کسی هم پیش از پایان فیلم آن را مشاهده نکند. دوربین او اقشار مختلف جامعه از شغل‌های مختلف را نشان می‌دهد که بهت‌زده به هیتلر نگاه می‌کنند و با شیفتگی هورا می‌کشند. او برای هر چه قدرتمندتر نشان دادن هیتلر، نماهایی از فیلم را در حالت درازکش و از زیر گرفت و برای فیلم‌برداری بخشی از رژه باشکوه نازی‌ها به سختی وادار به بالا رفتن از پرچم شد.

3. عصر جدید (1936) چارلی چاپلین

فیلمی کمدی و صامت به کارگردانی و نویسندگی چارلی چاپلین و محصول سال ۱۹۳۶. این آخرین حضور شخصیت «ولگرد» چارلی چاپلین بر پرده سینما بود؛ عصر جدید تقلای «ولگرد» برای زندگی در دنیای مدرن و صنعتی است. عصر جدید واپسین شکوفایی کمدی مبتکرانه و بزرگ چاپلین و همچنین اوج هنر بازی او است. وی گلچینی از مجموعه کارهایش را با تعداد زیادی از شوخی‌های قدیمیش، در قالبی نو ارائه داد.
ولگرد کوچک، اینجا هم با این سو و آن سود دویدن‌های عجیبش با دیگران می‌ستیزد؛ با وقار خنده‌دارش با کفش‌های چرخدار می‌گردد و با سینی غذا می‌رقصد و ما آن «پسربچه» را گرفتار دام عشق می‌بینیم. چاپلین در بهترین حالتش است وقتی نقش کارگری را بازی می‌کند که به میمون تربیت شده‌ای مبدل گشته است؛ و هنگامی که ژست شلخته‌اش را به خود می‌گیرد و با پرتوان‌ترین چهره مرد کوچک، با قدرتی مقابله می‌کند، به بهترین نحو این کار را انجام می‌دهد. در شخصیت او لطافتی خاص وجود دارد هنگامی که در دنیای سرد خودمدار ماشین در جستجوی مهربانی است.

چاپلین و حکومت ماشین از نوستالژی‌های قرن بیستم
شد و البته عاملی برای اتهام کمونیست بودن او.
عصر جدید نابسامانی‌های تاریخ بشری است. عصری که انسان به ماشینی تبدیل می‌شود که در آن فقط کارایی سیستماتیک می‌اندیشد. حس همدردی انسان نسبت به دختری که موزها را به سرقت می‌برد جبری است که در شرایط خاصی موجه جلوه می‌کند. عجز و ناتوانی قدرتمندان هنگامی است که تصادفا پرچمی از کامیون به زمین می‌افتد و او بر می‌دارد و با تظاهر کنندگان همراه می‌شود. تا آنجا که به عنوان سردسته تظاهرکنندگان دستگیر می‌شود. با پایان عصر جدید، چاپلین هم وارد عصر جدیدی شد که از نقد ماشینیسم جدا افتاد به سراغ نوعی ناتورالیسم کشیده شد.

- همچنین نگاه کنید به: متروپولیس 1927

4. هیروشیما؛ عشق من (1959) آلن رنه

فیلم «هیروشیما، عشق من» در سال 1959 توسط فیلمساز فرانسوی، آلن رنه و براساس رمانی از مارگریت دوراس ساخته شد. آلن رنه از فیلمسازان موج نوی فرانسه به شمار می‌آید که به همراه تنی چند از کارگردان دیگر فرانسوی مانند ژان لوک گدار، فرانسوا تروفو، کلود شابرول، اریک رومر و ژاک ریوت به دنبال جستجوهای تازه‌ای وارد سینما شدند. یکی از شاخصه‌های بارز سینمای موج نو فرانسه طرح بی‌واسطه و صریح مسائل سیاسی در فیلم‌هایشان بود. به‌ویژه آنکه این منتقدان سینمایی پیشین در دهه بحران‌زای 60 میلادی تصمیم به فیلمسازی گرفتند.
هیروشیما عشق من، درباره زنی فرانسوی است که در اوت سال 1957 برای بازی در فیلمی درباره فاجعه اتمی هیروشیما به آن شهر ژاپن می‌رود و چندی را با یک مرد ژاپنی می‌گذراند. گویا او در زمان رخ دادن فاجعه نیز در هیروشیما بوده است. این زن فرانسوی سعی می‌کند خاطرات خود از فاجعه هیروشیما و دیگر فجایع متفقین در فرانسه را با او مرور نماید، حتی اگر به باورش ننشیند. و سرانجام برای به یاد ماندن آن خاطرات، نام هیروشیما را بر آرشیتکت ژاپنی می‌گذارد و اسم یکی از شهرهایی که سمبل جنایات متفقین پس از جنگ بود (به نام نورس) را بر خودش.
هیروشیما عشق من، از نظر مفاهیم عاشقانه و انسانی خود اتفاق بزرگی بود. جیمز موناکو در زندگینامه‌ای که از آلن رنه نوشته است این فیلم را این گونه شرح می‌دهد: «هیروشیما، عشق من؛ دو فیلم است که اغلب علیه یکدیگر حضور پیدا می‌کنند. این همان درگیری است که کشمکش متافیزیک فیلم را می‌سازد. در محور فیلم «عشق و فاجعه»، ارتباط و اختلال تماس برقرار کردن و پس کشیدن وجود دارد و فیلم به گونه‌ای پیش می‌رود که نیروهای مخالف سازگار یا متحد نمی‌شوند.» اما آنچه بیشتر باعث واکنشی جهانی شد روایت به‌شدت تاثیرگذار و اندوه‌بار آلن رنه از هیروشیمای مغموم و ترس‌خورده بود. فیلم به پرچمی برای صلح‌طلبی تبدیل شد.

- همچنین نگاه کنید به: از نفس افتاده 1959، چهارصد ضربه 1960، چینی 1967

5. دکتر استرنجلاو (1964) استنلی کوبریک

فیلم «دکتر استرنجلاو؛ یا چگونه یاد گرفتم که از بمب نترسم و آن را دوست داشته باشم»، تنها دو سال پس از بحران موشکی کوبا اکران شد که در واقع واکنش کوبریک نسبت به تنش‌های هسته‌ای جنگ سرد بود. نقشه‌ای بسیار ساده اما ترسناک: یک ژنرال آمریکایی که عمیقا معتقد به تضعیف شجاعت و مردانگی آمریکائیان توسط روس‌ها است، سر خود به شوروی حمله اتمی می‌کند. رئیس جمهور آمریکا و تمامی مشاورانش در اتاق جنگ واقع در زیرزمین جمع می‌شوند ولی موفق به متوقف کردن حمله نمی‌شوند و نهایتا دنیا با تبادل هسته‌ای میان دو ابر قدرت و با صدای ورا الین که ترانه معروف دوران جنگ جهانی دوم «دوباره ملاقات خواهیم کرد» را می‌خواند به پایان می‌رسد.
فیلم دارای چند اجرای فوق‌العاده است. پیتر سلرز در سه نقش هنرنمایی می‌کند: رئیس جمهور متوسط‌الحال آمریکا، یک افسر نیروی خوایی سلطنتی انگلستان و دکتر استرنجلاو یک عضو سابق حزب نازی. در دوران احتمال رویارویی با خطر جنگ هسته‌ای، فیلمسازان یا باید واقعیت تلخ را به تصویر می‌کشیدند و یا اینکه یکی از سیاه‌ترین انواع کمدی را می‌ساختند. فیلم دکتر استرنجلاو نمایش واکنش و خستگی مردم در مقابل جنگ نیز بود.
آنچه دنیای کوبریک و فرداشهرهای شگرف و حتی ساخته شده در لایه‌های کهکشانی او را ممکن است از احتمال پیدایش و حضور و خطر عصیان ابررایانه‌های خویش‌اندیش و سخن‌پرداز و جمله‌ساز محروم کند، بروز یک جنگ کامل و جهانی اتمی است که از طرف‌های درگیر آن به جای سلاح‌های کلاسیک از بمب‌های پرنده مسلح به کلاهک‌های اتمی استفاده کنند. تجزیه و تحلیل وضعیت نامتعادل بشری دز زمانه تسلط بر بمب‌هایی با قدرت ده-دوازده بار تخریب کامل سطح کره زمین و کور کردن احتمال هر گونه زایش و باروری در آن، موضوع اصلی فیلم طنزآمیز، اما سخت جدی و ترسناک دکتر استرنجلاو است.

- همچنین نگاه کنید به: کاندیدای منچوری 1962 و fail-safe ت1964

6. نبرد الجزایر (1966) جیلو پونتیکوروو

این شاهکار فیلمسازی پونتیکوروو، کارگردان ایتالیایی، برداشتی مهیج از موضوع تروریسم دولتی در نقطه اوج جنگ الجزایر است. صحنه آغازین فیلم، شکنجه شدن یک زندانی عرب را به دست چتربازان فرانسوی نشان می‌دهد. پونتیکوروو با استفاده از آدم‌های معمولی سعی در نوعی مستندسازی معتبر کرده است و فرمانده چتربازان یکی از معدود نقش‌هایی است که یک هنرپیشه آن را بازی می‌کند. همدلی فیلمساز با استقلال‌طلبان الجزایری کامل مشهود است و این همدلی به خوبی نشان داده شده است.
جنگ الجزایر به صراحت جنایات فرانسوی‌ها را سینمایی کرده است. بمب‌گذاری نواحی عرب‌نشین الجزایر که بیشتر به خرابه‌ها و حلبی‌آبادها شبیه است و شکنجه زندانیان با شوک الکتریکی نمونه‌هایی از این جنایات است. در یکی از صحنه‌های فیلم، ساکنین فرانسوی یک منطقه تنها به دلیل عرب بودن یک پیرمرد ناگهان به او حمله‌ور می‌شوند. فیلم بسیار تاثیرگذار از آب درآمد. «علی»، شخصیت اصلی داستان یک انقلابی الجزایری است که سرانجام، بی‌رحمانه به دلیل انفجار خانه‌ای که همراه با یاران و دوستانش در آن پناه گرفته‌اند کشته می‌شود و فرمانده نظامیان فرانسوی از این کشتار مغرورانه در خیابان راه می‌رود. فیلم دروغ‌پردازی‌ها و فریبکاری فرانسه در برابر خبرنگاران را نیز نشان می‌دهد و البته نسبت به شورشیان الجزایری که گاهی افراد غیرنظامی را از خشم و کینه هلاک می‌کنند هم انتقاد می‌کند.

7. بچه رزماری (1968) رومن پولانسکی

بچه رزماری تحولی اساسی در فیلم‌های ژانر ترسناک بود. به‌ویژه آنکه این فیلم را الگوی فیلم‌های ترسناکی می‌دانند که هیچ صحنه ترسناک یا وحشت‌آوری ندارد و تنها به دلیل جو دلهره‌ای که بر سراسر فیلم مستولی است در قالب ژانر ترسناک قرار می‌گیرد. در فیلم کمترین محلوق ترسناک و یا موجود عجیب و غریبی وجود ندارد، آنچه هست تعلیق، به دام افتادن به همراهی دکوپاژی موثر و موسیقی تاثیرگذار است. با این همه آنچه بچه رزماری را به یک اتفاق تبدیل کرد، پیوند ترس و دلهره با «شیطان» بود. چیزی که کمتر پیش از این به آن پرداخته شده بود.
فیلم با اسباب‌کشی زوج جوان به آپارتمان جدیدشان شروع می‌شود. همه چیز حکایت از دنیایی گرم و پرنشاط دارد اما به تدریج وضعیت تغییر می‌کند و نشانه‌های شر آشکار می‌شود. دوستی و صمیمیت و مهربانی اغراق‌آمیز همسایگان پیر رزمری غیرعادی و سوءظن‌برانگیز است. آنها مرتب رزماری و شوهرش را به شام و نوشیدن مشروب دعوت می‌کنند. مراسمی که نشانه‌هایی از یک آیین فرقه‌ای است. در واقع شیطان در قالب همسایگان و شوهر مهربان و دلسوز و با لبخند به سراغ رزماری می‌آید. رزماری که در کابوس خود به وسیله‌ی شیطان حامله می‌شود به تدریج احساس می‌کند که در فضایی شوم و سرکوب‌کننده قرار گرفته است. همسایگان پیر که نگران سرنوشت بچه‌اند، مرتب او را زیر نظر دارند. رزماری پی می‌برد که ناخواسته وارد دنیای شیطان‌پرستان شده است و آنها قصد دارند به کمک شوهرش فرزندش را برای شیطان قربانی کنند. فیلم به آرامی پیش می‌رود و فضای دلهره، ترس، و سوءظن به تدریج ساخته می‌شود. نیرویی جادویی رزماری را به طرف شوهر و همسایگانش می‌کشاند و در پایان وقتی او کودکش را به دنیا می‌آورد، غریزه‌ی مادرانه به او اجازه نمی‌دهد که از او جدا شود. بنابراین در کنار فرزندش و در میان شیطان‌پرستان می‌ماند و تسلیم ایده‌های شیطانی آنها می‌شود و تصمیم می‌گیرد بچه‌اش را بزرگ کند.
این فیلم بر اساس رمان ایرا لوین ساخته شده اما ذهنیت بدبینانه، تیره و خشن پولانسکی، بعد دیگری به آن بخشیده است. سومین اثر از تریلوژی آپارتمانی رومن پولانسکی ( یعنی سه فیلم انزجار، مستاجر و همین بچه رزماری)، بیشتر از آن که نشان می‌دهد قابل تامل است. سه نکته شایان ذکر درباره بچه رزماری وجود دارد: نقد مدرتیه، نقد مذهب و شیطان. ویژگی بارز فیلم‌های آپارتمانی پولانسکی نقد مدرنیته است. آپارتمان‌های تو در تو و دلگیر که در قالب قاب‌های بسته ارائه می‌شوند انسان را در حصار تنهایی خود اسیر می‌کنند. پولانسکی درباره مذهب نیز، آن را از خدا جدا می‌کند و آیین‌های مذهبی را ترسناک جلوه می‌دهد. وقتی رزماری در مطب دکتر منتظر است مجله time را بر می‌دارد. روی مجله با فونت درشت و بر زمینه‌ای سیاه این جمله نوشته شده است: «آیا خدا مرده است؟» این امر نشانگر اعتقاد ضمنی پولانسکی به وجود خداوند است اما خدایی که نسبت به انعقاد نطفه شیطان در زهدان انسان بی‌تفاوت است و این نهایت بدبینی و بن‌بست پولانسکی است. در پایان فیلم شیطان پیروز می‌شود. رزماری قبول می‌کند که فرزندش -فرزند شیطان- را بزرگ کند و به آن شیر دهد در حالی که مخاطب منتظر بود با عصبانیت آن را از بین ببرد یا با توطئه‌ای که در پیرامونش شکل گرفته بود مبارزه کند.

پولانسکی و شارون تیت؛
همسر کارگردان قربانی بچه رزماری شد!
پولانسکی در 1968 با با شارون تیت، بازیگر مستعد و مطرح آن روزها ازدواج کرد. اما این ازدواج سرنوشت وحشتناکی در پی داشت. شخصی به نام «چالز منسن» ، رهبر جماعتی که با نام «خانوادهه منسن» در دههٔ ۱۹۶۰ میلادی در کالیفرنیا سر و کله‌شان پیدا شده بودند، همسر او را در حالی که باردار بود به قتل رساند. منسن نام تئوری و اقدام خود را «هرج و مرج» گذاشته بود و این کیفری بود برای ساخت بچه رزماری.

- همچنین نگاه کنید به: جن گیر 1973، طالع نحس ، 1976، و نیز آرواره‌ها 1975، تلالو 1980

8. جنگ ستارگان (1971) جرج لوکاس

اولین سه گانه این مجموعه (1977-1983) اپیزودهای 5،4و6 نامگذاری شده که در آن امپراتوری بر کهکشان حاکم اسن. این سه گانه حکایت مبارزه اقلیت جمهوری خواه و نیروهای انقلابی کمابیش فرامیسیونری است تا پیروزی کامل و کشته شدن امپراتور. در حالی که سه گانه دوم (1995-2005) اپیزودهای 2، 1 و 3 به زمانی پیش از سه گانه اول بر می‌گردد. زمانی که کهکشان در دست جمهوری‌خواهان بود و برخلاف سه گانه اول سویه تاریک نیرو در اقلیت به سر می‌برد. این سه گانه شرح زاییده شدن امپراتوری از دل جمهوری است.
جرج لوکاس با آگاهی کامل شالوده فیلم را با تاثیر از اسطوره‌شناس معروف، جوزف کمپل ریخته است. او در سال 1985 در مطلبی گفت که پیش از آنکه کتاب قهرمان هزار ساله کمپل را ببیند، هیچ وجه راه مشخصی را پیش روی خود نمی‌دیده است. مراحل این اسطوره تک بعدی که کمپل در کتاب خود آورده کاملا شالوده فیلمنامه لوکاس را نشان می‌دهد. فیلم در کنار برخی مفاهیم که از ادیان دیگر گرفته، برخی اندیشه‌های آخرالزمانی را نیز در فضای حاکم بر جنگ ستارگان به کار برده است. البته لوکاس بیان داشت که هرگز قصدش از جنگ ستارگان این نبود که آن را به عنوان مفهومی جایگزین ادیان کهن جهان معرفی کند.
جنگ ستارگان موجی از هیجان و واکنش را در آمریکا و جهان باعث شد. خیلی زود لباس‌ها و وسایلی با نام و نشان جنگ ستارگان به خانه‌ها راه یافت. بحث و خیالپردازی درباره جهان‌های خیالی داغ شد و موجی از فیلم‌های تخیلی روانه سینماها شد. برخی از جنگ ستارگان تفسیرهای سیاسی می‌کردند و آن را با کشورها و بلوک‌ها تطبیق می‌دادند. با این همه، ساخته جرج لوکاس، یکی از اعضای نسل هالیوود جدید در دهه 70، به فروشی سرسام‌آور نائل امد و به عنوان الگویی برای فیلم‌های پس از خود مبدل شد.

- همچنین نگاه کنید به: آلین 1979

9. اینک آخرالزمان (1979) فرانسیس فورد کاپولا

این فیلم ژانر جنگی، مناسب کسانی است که فیلم جنگی و یا جنگ را دوست ندارند. اینک آخرالزمان تصویری است که فرانسیس فورد کاپولا از رمان «دل تاریکی» جوزف کنراد درباره وقایع جنگ ویتنام به آفریده است. داستان فیلم درباره یک افسر جوان آرمانگرا و وحشت تدریجی او از جنگ به هنگام تلاش برای یافتن سرهنگ خائن ارتش آمریکا، کورتزِ اسرارآمیز است. فیلم پر است از تصویرپردازی‌های بالگرد از نمای پنکه سقفی در سایگون و منظره بالگردهایی که مشغول موشک‌باران یک دهکده ویت‌کنگ هستند، در حالی که اپرای پرقدرت سواروالکری اثر ریچارد واگنر نیز به گوش می‌رسد.
کاپولا در ساخت فیلم با مشکلات فراوانی روبرو شد. فیلم او که به عنوان یکی از نخستین فیلم‌های جنگ ویتنام در آغاز با حمایت و یاری ارتش و سران آمریکا روبرو شد به دلیل آنکه گویای کامیابی‌ها و فتوحات نبود و یک حماسه سیاه را نشان می‌داد با سردی مواجه شد. اما سرانجام با همه این حواشی، فیلم در سال 1979 آماده شد و به عنوان یکی از آثار به یادماندنی سینمای جنگ، موفق به دریافت نخل طلای کن و نامزد هفت جایزه اسکار شد.

کاپولا سختی فراوانی برای تولید فیلم متحمل شد؛
هرچند سختی بیشتر برای مابعد تولید بود!
فیلم از نظر اقتصادی شکست فاجعه‌باری خورد و کمپانی کاپولا ورشکسته شد -کاپولا فیلم را با هزینه شخصی ساخت- و به لحاظ روانی مشکلات عدیده‌ای پیدا کرد؛ اما زمان باید می‌گذشت تا ما دریابیم آن‌چه که در زمان دو ساعت و پانزده دقیقه و اخیراً بیش از سه ساعت از پیش چشم ما می‌گذرد یک تمام‌عیار است. به تازگی اینک آخرالزمان به عنوان بهترین فیلم جنگی تاریخ سینما برگزیده شد.

- همچنین نگاه کنید به: شکارچی گوزن 1978، پلاتون 1980، غلاف تمام فلزی 1986

10. داستان عامه‌پسند (1994) کوئنتین تارانتینو

سال 1994 سالی پر از فیلم‌های تاثیرگذار در جهان بود. سالی که می‌توان گفت حسن ختامی بر آخرین قرن هزاره پیشین شد. اما در این میان فیلمی که بیش از دیگران به یک فرهنگ و خاطره تاریخی تبدیل شد داستان عامه‌پسند تارانتینوی مکار بود.
تارانتینو در نیمه دهه 90 با تبدیل قصه‌های عامه‌پسند به یک پدیده بزرگ فرهنگی، به چهره‌ای جهانی بدل شد. فیلم با موفقیت بسیاری در آمریکا و کسب نخل طلای کن روبرو شد و خالق خود را به جایگاهی رفیع رساند. داستان عامه‌پسند علی‌رغم ساختار نسبتا پیچیده و وابستگی زیادش به دیالوگ، در ایران نیز محبوبیت فراوانی پیدا کرد. قصه‌های عامه‌پسند به مثابه جزئی فوق‌العاده سرگرم‌کننده از فرهنگ پاپ، در حکم دیوارنوشته‌های آمریکایی فیلم‌های خشن است. مجموعه‌ای از اپیزودها به گونه‌ای نبوغ‌آمیز در هم تنیده شده‌اند و اکشنی حیرت‌انگیز را در زمینه‌ای از دیالوگ‌های جذاب و چندین پرسوناژ طراز اول تعبیه کرده‌اند. فیلم او مانند گشت و گذاری است در میان عکس‌های قدیمی و رنگ و رو رفته‌ای که معمولا هرکسی در آلبوم خاطراتش دارد. فیلم «داستان عامه پسند» نه تنها باعث احیای دوباره برخی ژانر‌های سینمایی شده، بلکه باعث احیای دوباره برخی دیگر از شغل‌های مرتبط با فیلمسازی هم شده است.
«داستان عامه پسند»، یک کمدی است درباره خون، جرأت، خشونت، مواد مخدر، مبارزات متفاوت، سر به نیست کردن جسد مردگان و یک ساعت چرمی که دست به دست در بین اعضای یک نسل منتقل می‌شود. شاهکار تارانتینو همانطور که از اسمش برمی‌آید ادای دینی است به داستان‌های تکان‌دهنده و سنگدلانه که زمانی با جلد مقوایی منتشر می‌شدند و منبع الهام فیلم‌های نوآر هم بودند. داستان عامه‌پسند روایت افراد مختلفی است که هر کدام سرنوشت خود را پیدا می‌کنند و گاه هم این سرنوشت‌ها به همدیگر گره می‌خورد. معجزه داستان عامه‌پسند در این است که از بخش‌هایی دست دوم و نخ‌نما تشکیل شده اما موفق می‌شود مانند فیلمی نو بدرخشد.

- همچنین نگاه کنید به: رفقای خوب 1990، سگ‌های انباری 1992، هفت 1993، باشگاه مشت‌زنی 1999

فیلم‌های دیگری نیز بودند که از جهاتی می‌توانستیم به آن‌ها هم بپردازیم مانند: رامبو، راکی، رستگاری در شاوشنگ، پدرخوانده، سالو، سامورایی و ... اما با توجه به اینکه بیش از ده انتخاب میسر نبود از آن‌ها صرف نظر کردیم.
منبع مقاله :
سایت مشرق نیوز