نویسنده: دکتر حمید یوسفی




 

چگونه مفهوم هوش هیجانی شکل گرفت؟

فعالیت های روان شناسی که به شکل گیری مفهوم هوش هیجانی منجر شدند را می توان به پنج دوره تقسیم کرد. این پنج دوره از سال 1900 میلادی تاکنون را دربرمی گیرد:

1-سال های 1900-1969م. دوره ای بود که مطالعات روان شناسی مربوط به هوش و هیجان کاملاً جداگانه انجام می شدند.
2-سال های 1970-1989م. دوره ای بود که طی آن روان شناسان به بررسی چگونگی تأثیر هیجان و هوش بر یکدیگر پرداختند.
3-سال های 1990-1993م. دوره ای بود که در آن هوش هیجانی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه و تحقیق مطرح شد.
4-سال های 1994-1997م. دوره ای بود که طی آن مفهوم هوش هیجانی رواج یافت.
5-از سال 1998م. تاکنون، دوره ای است که مطالعات زیادی در راستای شفاف سازی مفهوم هوش هیجانی انجام شده یا در حال انجام است.

پایه و اساس هوش هیجانی چیست؟

هوش هیجانی در هوش اجتماعی ریشه دارد که ابتدا توسط ثرندایک (1920میلادی) تعریف شده است. روان شناسان بعدها توانایی های ذهنی را به سه دسته ی کلی تقسیم کردند که عبارتند از: هوش انتزاعی (توانایی درک، فهم و دست کاری سمبل های کلامی و ریاضی)، هوش عینی (توانایی فهم و دست کاری اشیا) و هوش اجتماعی (توانایی فهم و ارتباط با دیگران). ثرندایک (1920م.) هوش اجتماعی را به عنوان توانایی درک، فهم و اداره ی مردان و زنان، به شیوه ای منطقی در روابط بین فردی تعریف کرد. بعدها هوش درون فردی و بین فردی نیز به آن اضافه شد.
هوش بین فردی عبارت است از: توانایی درک و فهم دیگران، این که آن ها چه احساسی دارند، چه چیزی آن ها را خوشحال یا ناراحت می کند و چه طور می توان با آن ها تشریک مساعی کرد. از دیدگاه وی فروشنده ها، پلیس ها، آموزگاران، بالینگران و رهبران مذهبی افرادی هستند که از هوش بین فردی بالایی برخوردارند. هوش بین فردی دربرگیرنده ی مواردی چون هم دلی و مسئولیت پذیری اجتماعی است.
هوش درون فردی عبارت است از: توانایی شناسایی هیجان های خود و تفاوت قایل شدن بین آن ها. هوش درون فردی مواردی چون خودشکوفایی، استقلال و خودآگاهی عاطفی را دربرمی گیرد.
هوش درون فردی و بین فردی روی هم رفته هوش هیجانی را می سازند.

هوش هیجانی به چه معناست؟

بار- آن(2000م.) هوش هیجانی را این گونه تعریف کرده است:

1-توانایی آگاهی از هیجان های خود، درک و ابراز آن ها به شیوه ای مناسب.
2-توانایی آگاهی از هیجان های دیگری و درک آن ها.
3-توانایی کنترل هیجان های شدید و تکانه ها.
4-توانایی سازگاری با تغییرات محیطی و حل مسائل بین فردی.

گلمن(1995م.) هوش هیجانی را از توانایی شناختی یا هوش انتزاعی متفاوت می داند و به نظر او، این دو نوع هوش زندگی روانی انسان را می سازند. به عقیده ی گلمن به کمک هوش هیجانی می توان با هیجان ها رو به رو شد، در برابر ناکامی ها پایداری کرد، هیجان های مثبت و منفی را کنترل و آن ها را به نحوی مناسب ابراز کرد، نیازها را به شیوه ای مناسب ارضا کرد یا ارضای آن ها را به تعویق انداخت، به جای غرق شدن در هیجان های ناخوشایند خود یا دیگری، آن ها را کنترل و با دیگران همدلی کرد.

اجزای تشکیل دهنده ی هوش هیجانی کدامند؟

هوش هیجانی یک مفهوم کلی و پیچیده است که می توان آن را خُرد کرد. این کار با شناسایی اجزای تشکیل دهنده ی آن امکان پذیر است. این اجزا عبارتند از:

1-احترام به خود: توانایی شناخت خود، ارزیابی خود و احترام به خود.
2-خودآگاهی هیجانی: توانایی آگاهی از احساسات خود، درک و ابراز آن ها به شیوه ای مؤثر.
3-قاطعیت: توانایی ابراز عقاید، خواسته ها و احساسات خود به شیوه ای مؤثر، بدون این که به حقوق کسی لطمه ای وارد شود.
4-تحمل استرس: توانایی اداره ی هیجان های ناخوشایند به شیوه ای مؤثر.
5-کنترل تکانه: توانایی کنترل تکانه های جنسی و پرخاشگری و ابراز آن ها به شیوه ای سالم و در شرایط مناسب.
6-واقعیت سنجی: در نظر گرفتن واقعیت های زندگی و دخالت دادن آن ها در تصمیم گیری ها و اعمال.
7-انعطاف پذیری: توانایی سازگار شدن احساسی و فکری با موقعیت ها و شرایط جدید.
8-حل مسئله: توانایی حل مسائل شخصی و بین فردی به شیوه ای سالم و مؤثر.
9-هم دلی: توانایی درک هیجان های دیگران و نشان دادن واکنش مناسب نسبت به آن ها.
10-روابط بین فردی: توانایی برقراری ارتباط مؤثر با دیگران.

هنر برقراری ارتباط مؤثر با دیگران، بر مهارت درک و کنترل احساسات خود و نیز درک احساسات دیگران استوار است. افرادی که در روابط بین فردی به احساسات دیگران توجه می کنند و نسبت به آن واکنش مناسب نشان می دهند، معمولاً در برقراری ارتباط و تداوم آن موفق ترند.
علاوه بر 10 جزء کلیدی که اجزای هوش هیجانی را تشکیل می دهند، بار- آن به پنج عامل اشاره می کند که این 10 جزء را در خود جای داده اند. این پنج عامل عبارتند از:

1-درون فردی: شامل مواردی چون خودشکوفایی، استقلال و خودآگاهی عاطفی است.
2-بین فردی: دربرگیرنده ی مواردی چون هم دلی و مسئولیت پذیری اجتماعی است.
3-توان سازگاری: حل مسئله و واقعیت آزمایی را دربرمی گیرد.
4-مدیریت استرس: شامل کنترل تکانه ها و تحمل استرس است.
5-خلق و خوی عمومی: شامل شادکامی و خوش بینی است.

چگونه هوش هیجانی از دیدگاه گلمن تعریف شده است؟

به نظر گلمن (1995م.) هوش هیجانی از عناصر و مؤلفه های درونی و بیرونی تشکیل می شود. عناصر درونی شامل میزان خودآگاهی، خودانگیخته بودن (تصویری که فرد راجع به خود دارد)، احساس استقلال، ظرفیت خودشکوفایی و قاطعیت است. عناصر بیرونی روابط بین فردی، توانایی در هم دلی (این که فرد بتواند خود را جای دیگران بگذارد و شرایط و احساس آن ها را درک کند) و احساس مسئولیت را دربرمی گیرد. هم چنین هوش هیجانی شامل ظرفیت فرد برای پذیرش واقعیت ها، انعطاف پذیری، توانایی حل مشکلات هیجانی، توانایی حل مسئله، مقابله با استرس و کنترل تکانه ها (منظور کنترل تمایلات جنسی و پرخاشگری) می شود.
گلمن هوش هیجانی را از بهره ی هوشی جدا کرد. به عقیده ی او مؤلفه های هوش هیجانی مانند خودکنترلی، اشتیاق، پشتکار و خودانگیخته بودن، به استفاده ی بهینه از هوش انتزاعی منجر می شود. به نظر او هوش هیجانی از پنج مؤلفه تشکیل می شود:

1-خودآگاهی: یعنی بازشناسی احساس آن گونه که رخ می دهد، محور اصلی هوش هیجانی است. توانایی کنترل لحظه به لحظه ی احساسات، برای بینش روان شناختی و درک خویشتن، امری اساسی است. تعریف گلمن (1995م.) از خودآگاهی، چنین است:
«خودآگاهی درک عمیقی از احساسات، هیجان ها، نقاط ضعف و قوت، نیازها و سایق های خود است». افرادی که از احساسات و هیجان های خود آگاه هستند، مهارت بیشتری در هدایت و کنترل وقایع زندگی دارند و در کارهای خود دقیق اند، امیدواری آن ها غیرواقع بینانه نیست و مسئولیتی را قبول می کنند که در حد توان آن هاست. هم چنین این افراد با خود و دیگران صادق اند و به خوبی از تأثیر احساسات و هیجان ها بر خود و دیگران آگاه هستند. ویژگی اعتماد به نفس نیز در حوزه خودآگاهی قرار می گیرد.
2-خود نظم دهی: کنترل هیجان ها به شیوه ای مناسب، مهارتی است که به دنبال خودآگاهی ایجاد می شود. اشخاص کارآمد در این حیطه بهتر می توانند از هیجان های منفی نظیر ناامیدی، اضطراب و تحریک پذیری رهایی یابند و در فراز و نشیب های زندگی کم تر با مشکل مواجه می شوند، در صورت بروز مشکل نیز به سرعت می توانند از موقعیت مشکل زا و ناراحت کننده به شرایط مطلوب بازگردند. برعکس افرادی که در این حیطه توانایی کمتری دارند، همواره درگیر احساسات منفی مانند ناامیدی و احساس درماندگی هستند. خودنظم دهی مواردی چون خودکنترلی، قابل اعتماد بودن و نوآوری را دربرمی گیرد.
3-انگیزش: این مؤلفه تمرکز بر هیجان ها برای دستیابی به اهداف توأم با قدرت، اطمینان، توجه و خلاقیت است. افراد خودانگیخته، ارضای زودرس خواسته های خود را به تأخیر می اندازند و اغلب به تکمیل یک عمل می پردازند به عبارت دیگر، به جای نتایج زودرس به پایان کار و نتایج بزرگ تر فکر می کنند. آن ها همواره در تکاپو و حرکت هستند و تمایل دارند همواره مؤثر و مولد باشند. از نظر گلمن (1995م.) خودانگیزی سایق پیشرفت است و انرژی لازم را برای رسیدن به حد مطلوبی از فضیلت و پیشرفت، میسر می کند.
4-هم دلی: اساس مهارت های ارتباط انسانی، هم دلی است. افراد همدل به خوبی با سرنخ های ظریف اجتماعی و توانایی برقراری ارتباط سالم با دیگران، به علاوه زبان بدن (حالت های چهره ای، وضعیت الزامی) که بیانگر نیازها و خواسته های دیگران است، آشنا هستند. این مهارت، افراد را در حیطه های آموزشی، حرفه ای و مدیریت توانمند می کند.
این مؤلفه، با احساس مسئولیت در قبال دیگران رابطه ی زیادی دارد و به عقیده ی گلمن، عبارت است از: درک احساسات دیگران و فراهم آوردن حمایت هیجانی برای آن ها.
5-مهارت های اجتماعی: به توانایی فرد برای رهبری و تداوم ارتباط پایدار در درازمدت اشاره دارد. نفوذ، مدیریت تعارض و قابلیت های اجتماعی نیز جزء این مهارت هاست.

به نظر گلمن افرادی که می خواهند در ایجاد رابطه با دیگران مؤثر واقع شوند، باید توانایی تشخیص و کنترل احساسات خود را داشته باشند، و بتوانند از طریق هم دلی رابطه ی مناسبی با دیگران برقرار کنند.
این مهارت تنها شامل دوست یابی نمی شود. گرچه افرادی که این مهارت را دارند خیلی سریع یک جو دوستانه ایجاد می کنند، ولی این مهارت بیشتر به دوست یابی هدفمند مربوط می شود. به عبارتی، این افراد به راحتی می توانند مسیر فکری دیگران را به سمتی که می خواهند، هدایت کنند (گلمن، 1995م.).
گلمن(1998م.) هم چنین در کتاب اخیر خود با عنوان «هوش هیجانی در کار»، پنج مؤلفه ی فوق را به بیست و پنج توانایی هیجانی متفاوت تقسیم می کند، نظیر: آگاهی سیاسی، مدیریت کارکنان، اعتماد به نفس، هشیاری، انگیزه ی پیشرفت، استقامت، اشتیاق، خوش بینی و کنترل خود و...

هوش هیجانی بالا چه مزایایی دارد؟

افرادی که از هوش هیجانی بالا برخوردارند، از احساسات و هیجان های خود باخبرند و به راحتی می توانند آن ها را ابراز کنند. این افراد قادر به درک احساسات دیگران نیز هستند و می توانند واکنش مناسبی به احساسات دیگران نشان دهند و با آن ها هم دلی کنند. این ویژگی سبب موفقیت آن ها در روابط بین فردی می شود. به همین دلیل زندگی کسانی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، سرشار از تازگی، خلاقیت و نشاط است.
علاوه بر موارد یاد شده افراد با هوش هیجانی بالا، بهتر می توانند خود را کنترل کنند و به خود انگیزه ببخشند. این افراد معنایی برای زندگی خود می یابند و به عنوان فردی مسئولیت پذیر در محیط اجتماعی خود شناخته می شوند. احترام به خود، قاطعیت، توانایی هم دلی و عشق نسبت به دیگران به آن ها فرصتی می دهد، تا بتوانند استعدادهای بالقوه ی خود را شکوفا کنند و در جرگه ی افراد خودشکوفا قرار گیرند.
منبع مقاله: یوسفی، حمید؛ (1388)، هوش هیجانی(آشنایی با دانش موفقیت فردی و اجتماعی)، تهران: نشر قطره، چاپ اول