فیلسوفان حوزه آقامحمد بیدآبادی
در میان شاگردان آقا محمد بیدآبادی برای ما امکان پی بردن به افکار سه تن از ایشان میسر است که در این مقاله بدانان خواهیم پرداخت. این سه فیلسوف، هر کدام برای خود نظر گاهی دارد که بلحاظ مباحث فنی تخصصی با نظر دو شریک درسی خود مغایر است و به همین خاطر نمی شود دقیقاً تعیین کرد که تأثیر مشترکی که آقا محمد بر آنها گذاشته چه بوده لیکن به قطع می توان گفت که بلحاظ مباحث فلسفی، هر سه نفر از استاد خود فراتر رفته اند پس تأثیر آقا محمد از مقوله ی دیگری بوده که شخصیت شاگردان خود را رشد می داده نه لزوماً تفکر فلسفی خاصی را و این مطلب را تأیید می کند تتلمذ برخی از شاگردان استادش ملااسماعیل خواجویی نزد وی مثل میرزا ابوالقاسم مدرس خاتون آبادی و ملامحراب گیلانی و چه بسا ملامهدی نراقی.
1. ملاعلی نوری متولد 1160 و متوفی 1246. عمده ی تحصیلاتش در قزوین نزد سید حسین قزوینی و در اصفهان نزد آقامحمدبیدآبادی و میرزا ابوالقاسم مدرس خاتون آبادی بوده و از 25 سالگی به تدریس معقول پرداخته بنابراین مدت تدریسش به هفتاد سال که مشهور است نمی رسد چنانکه سالهای عمرش به نود سال بالغ نمی شود چه رسد به صدسال که معروف شده است.
برخی گفته اند وی بیش از هزار شاگرد تربیت نموده (1) ولی تعداد شاگردان ایشان بیش از اینها باید باشد زیرا یک شاهد عینی بنام محمود میرزا -راجع به عدد شاگردان ایشان تنها در یک دوره- نوشته است: «افزون از هزار شاگرد در مجمع افاده اش آماده است(2)» و ملاعلی نوری طی شصت سال تدریس، لاأقل باید هشت یا نه دوره درس گفته باشد و اگر تعداد هر دوره را نه هزار شاگردی که محمود میرزا گفته بل همان چهارصد نفری که خود در مقام عذر خواستن از فتحعلیشاه برای این که نمی تواند پیشنهاد تهران رفتن وی را قبول کند محاسبه کنیم باز چند هزار نفر بالغ می شود.
هر دوره را به قیاس با دوره های تحصیلی که شاگرد ایشان حاجی ملاهادی سبزواری برای تلامذه اش مقرر کرده بود و براون در کتاب یک سال در میان ایرانیان(3) نوشته، هفت سال گرفتیم. و به هر تقدیر توفیقی که نصیب ملاعلی نوری در تربیت شاگرد شده، برای هیچ یک از فلاسفه قبل و بعد ایشان به دست نیامده است. و این نه فقط نشان از هوش و درایت و تدبیر حکیمانه ی ملاعلی که نشان از وسعت نظر فقهای قدرتمند زمان اوست. نوشته اند چون ملاعلی نوری رحلت کرد شیخ علی فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء خود جنازه ی ایشان را بر دوش گرفت و حاجی کلباسی بر جنازه اش بسیار گریست و می گفت بعد از تو چه کسی رفع شبهات معاندین اسلام را می کند؟(4)
حکیم نوری تألیفاتی نیز از خود به یادگار گذاشته مثل پاسخ مفصلی که به میرزای قمی در پرسش از قاعده ی بسیط الحقیقه نوشته و ظاهراً خود او عنوان الرقیمه النوریه بدان داده و قسمت هایی از آن را مرحوم آشتیانی در منتخبات خود آورده منتهی بدون عنوان و اخیراً تمامی اش در دفتر ششم میراث حوزه ی اصفهان به چاپ رسیده است. بعد از آن که این رساله به دست میرزای قمی می رسد ایشان بر بعضی از مواضع آن اشکالاتی وارد می کند آنگاه حکیم نوری یا یکی از شاگردان وی، ایرادات میرزا را پاسخ می دهد که گویا این جوابیه نیز عنوان الرقیمه النوریه می گیرد. بنابراین آنچه ما در کتاب مکتب فلسفی اصفهان راجع به این عنوان نوشته ایم توصیف رساله ی جوابیه است که حجمی به اندازه ی اصل رساله دارد.(5)
صاحب روضات از تفسیر سوره ی توحید ملاعلی سخن گفته اند که «زیاده از سه هزار سطر بوده و بسیار معروف است(6)» و تعلیقاتی دارد بر بعضی از آثار صدرالمتألهین -که حواشی بر اسفار، معروفترین آنهاست- و رساله ای که در پاسخ پرسش های میرزا ابوالحسن جاجرمی در موضوع عصمت نوشته و ردیه ای که بر کتاب میزان الحق یک مبلغ مسیحی نوشته و نام آن را حجه الاسلام گذاشته است.
مرحوم آشتیانی در مورد آثار فلسفی ملاعلی آورده: «از او آثاری در دست است که در سنین کمتر از سی سالگی آنها را نوشته و به عقیده ی نگارنده در طریقه ی ملاصدرا در همین سنین سی سالگی، قدری بیشتر یا کمتر، از مؤسس این حکمت اگر پخته تر و به رموز و دقایق آن آگاه تر نبوده، چیزی کم نداشته است(7)» مرحوم مطهری نیز نوشته: «از افراد معدود انگشت شمار سه چهار قرن اخیر است که تا عمق فلسفه ی صدرایی نفوذ کرده اند. ... با وجود حکمای بزرگ دیگر در آن زمان، آنچه بعدها ادامه یافت از طریق این مرد بزرگ بود(8)»
بنابراین فلسفه ملاعلی، ادامه ی فلسفه ی صدرایی و کارمهم او جایگزین کردن این فلسفه به جای فلسفه سینوی است و نیز رسمیت بخشیدن به آثار ملاصدرا در مقام تدریس در جو فلسفی متشتتی است که طلبه ی علم به خاطر قانع نشدن به آثار بوعلی با آن مواجه بودند.
مرحوم روضاتی از حواشی ملاعلی بر کتاب کافی -ظاهراً بر فروع آن(9)- و نیز از حواشی او بر شرح توحید قاضی سعید -که گویا اصلاحی است(10)- خبر داده که در تذکره های معمول گزارش نشده است.
برخی از مشهورترین شاگردان ایشان عبارتند از ملااسماعیل اصفهانی (1242) ملاهادی سبزواری(1289) سیدرضی لاریجانی(1270) ملامحمد جعفرلنگرودی(1260) ملاعبدالله زنوزی(1257) و ملاآقا قزوینی(1282).
از التزام حکیم ملاعلی نوری به شریعت و از اهتمام ایشان در انجام اوامر شارع، حکایتها نقل شده که برای آگاهی از آنها باید به کتاب قصص العلماء و امثال آن مراجعه نمود.
2. ملامصطفی قمشه ای متوفی 1215. در ذیل بخشی مربوط به ملااسماعیل خواجوی، اشاره ی مختصری به ایشان داشتیم اکنون گوئیم مرحوم فاضل تونی در رساله الهیات، شرح مشاعر اردکانی را با عنوان نورالبصائر فی حل مشکلات المشاعر -که در حاشیه مشاعر به چاپ رسیده- از شنیده های میرزا احمد اردکانی از استاد خود مصطفی العلماء دانسته(11) نیز مرحوم روضاتی در جلد دوم فهرست خود، ابتدای کتاب لمعات قدسیه ی اردکانی را آورده اند که صریحاً از اعتقاد خود به اصالت وجود سخن گفته(12) و بنابراین معلوم می شود که آنچه در شرح مشاعر آمده، عقاید استاد او مصطفی الحکماست و نه عقیده ی اردکانی.
و این، تأیید مرحوم فاضل تونی است که شرح مشاعر، تقریرات درس ملامصطفی قمشه ای می باشد به همین دلیل ما آنچه در لامعه نهم اشراق خلفی کتاب نظریه اصالت هویت آورده و به اردکانی نسبت داده ایم را در این جا به قائل اصلی آن که ملامصطفی قمشه ای باشد منسوب داشته می گوئیم: مصطفی الحکماء، «ضمن لفظی دانستن نزاع مابین صاحبان دو قول اصالت وجود و اصالت ماهیت، هم خود را در جمع بین این دو رأی قرار داده و آنگاه توجیه خویش را برای دارندگان فطرت سلیم- که امراض دگرگونی کننده بدان راه نیافته و استقامت آن را به کژی سوق نداده- استنکاف ناپذیر می داند. و می فرماید: کسانی که وجود را مجعول نمی دانند و آن را امری اعتباری می شمردند، نفس مفهوم عام انتزاعی وجود -که از معقولات ثانیه است- را قصد کرده اند و از بیانات قائلین به اصالت وجود این معنی را فهمیده اند چنانکه فخر رازی اینطوری استفاده کرده و گفته: چگونه یک امر انتزاعی اضافی، در حق واجب تعالی، امری مستقل بذاته و منشأ استقلال و موجودیت جمیع موجودات می شود؟ و غنی از سبب و علت و متشخص بذاته می باشد و اما مراد ایشان از ماهیت، امری ورای ماهیت کلیه ی طبیعیه من حیث هی هی است. چه ماهیت به این اعتبار مجعول نتواند بود پس قائلین به اصالت ماهیت از وجود، مفهوم عام بدیهی آن را اراده کرده اند و اعتباری اش دانسته اند و ماهیت را ذات شیء -که در خارج متحصل و متأصل و موجود است- شمرده اند و رأی به اصالتش داده اند و اما مراد قائلین به اصالت وجود از اصالت و مجعولیت وجود، قطعاً این امر اعتباری و انتزاعی نیست پس آنچه را ایشان، اصیل و مجعول می دانند، همان است که قائلین به اصالت ماهیت، اصیل و مجعول بشمار می آورند. پس بجاست اگر مابین این دو قول را جمع کنیم و نزاع آنها را لفظی بدانیم(13)»
مرحوم آشتیانی در مقام پاسخ برآمده و نوشته: «قائلین به اصالت وجود گفته اند این وجود مفهومی و انتزاعی، عنوان از برای وجود و تحقق خارجی است و نزاع در این است که آیا این مفهوم عام بدیهی، فردی بالذات از سنخ وجود دارد یا نه، مجعول ماهیات است؟ در ماهیات این طور گفتیم که آیا کلی طبیعی و نفس ماهیات، فردی بالذات در خارج دارد یا فرد بالذاتش وجود است؟ شان محققین اجل است از این که خیال کنند قائل به اصالت وجود، معقول ثانی و وجود مفهومی را در خارج، اصیل و ذوات اشیاء را امری اعتباری می داند.... شبهات شیخ اشراق که گفته اگر وجود، امری خارجی باشد باید جمیع موجودات واجب بالذات باشند و همین طور اشکالاتی که صدرا در باب اصالت و مجعولیت ماهیت کرده، شاهد است که نزاع بین این دو طایفه لفظی نیست و لذا محققین فن نزاع را لفظی نمی دانند(14)»
البته خوانندگان توجه دارند که مصطفی الحکماء نفرموده اصاله الوجودی، معتقد به اصالت مفهوم عام انتزاعی است بلکه می گوید اصاله الماهوی، مفهوم عام وجود را اعتباری می داند.
ما در کتاب نظریه ی اصالت هویت نشان داده ایم که اعاظمی چون شیخ اشراق و میرداماد، مرادشان از امر اصیل، ماهیت کلیه اعتباریه نیست. پس پیگیری این بحث را به کتاب نظریه ی اصالت هویت و کتاب منشآت فلسفی -که ولی در سال 1380 و دومی در سال 1391 منتشر شده- ارجاع داده به موضوع مورد بحث خود باز می گردیم و می گوئیم بدین ترتیب می بینیم که ملامصطفی قمشه ای از پیروی بی چون و چرای فلاسفه گذشته سرباز زده و درصدد فیصله دادن به این بحث -که در این دوره مهمترین مایه ی جنجال فلسفی بشمار می رود- برآمده است. مشی میانه ی مصطفی الحکما بسان سبک ملانعیماست که در بخش قبل از وی سخن گفتیم با این تفاوت که در دوره ی ملانعیما بحث اشتراک لفظی یا معنوی وجود و مقابله ملارجبعلی و ملاصدرا مطرح بوده و در طبقه ی ملامصطفی، بحث به اصالت وجود یا ماهیت مرتبط است که تقابل میرداماد و ملاصدرا مطرح می شود.
ملاحظه می فرمایید که سبک ملاعلی -که صدرایی و اصل وجودی است- با مشی مصطفی الحکما -که درصدد آشتی دادن دو جریان است- با یکدیگر کاملاً متفاوتند و مغ ذلک هر دو از شاگردان آقا محمد بیدآبادی هستند.
در پایان این بخش بگوئیم که در تاریخ فلسفه ی اسلامی، ما با دو احمد اردکانی مواجه هستیم: یکی میرزا احمد بن محمدابراهیم بن حاج نعمت الله اردکانی شیرازی که شاگرد مصطفی الحکماست و فوتش 1250 بوده و در شیراز سکونت داشته و گفتیم محشی مشاعر -از درسهای ملامصطفی- است و شرح تجریدی در 1225 به نام امین الدوله محمدحسین خان صدراصفهانی نگاشته و حواشی آقا جمال بر حاشیه خفری را حاشیه کرده و مرحوم روضاتی آثار دیگرش را نام برده(15) و دیگر سید احمد اردکانی متولد 1175 و متوفی بعد از 1242 است که مترجم محبوب القلوب و مؤلف مرآت الاکوان و مترجم مبدأ و معاد ملاصدرا بوده و در یزد سکونت داشته و در علوم منقول نیز دارای تألیفاتی است. بنابراین، میرزا احمد اردکانی شیرازی که هانری کربن درباره ی او نوشته «درباره ی او تنها می دانیم که در سال 1225 هجری در شیراز به تدریس اشتغال داشته(16)» مراد، اردکانی محشی مشاعر و شاگرد مصطفی الحکماست و نه سید احمد اردکانی صاحب مرآه الاکوان.
3. ملانظر علی گیلانی متوفی بین سالها 1206 تا 1217.(17) نام پدرش محسن بوده و اصلش از گیلان و تحصیلاتش در اصفهان، نزد آقا محمد و دیگران؛ و شاید بعد از فراغت از تحصیل به آذربایجان رفته و در شهرستان خوی ساکن شده و در سال 1193 در همین شهر، کتاب تحفه را به اتمام رسانیده است. مرحوم آشتیانی، در فهرست کتب خطی مجلس، به تلخیصی از مبدا و معاد برخورده که ملانظر علی ترتیب داده و بر آن حاشیه زده؛(18) و کتاب تحفه را به خط مؤلف یافته و عیناً در جلد چهارم منتخبات آورده و می نویسد جز این کتاب و معرفی آن تلخیص، هیچ اطلاعاتی از زندگی ملانظر علی گیلانی پیدا نکرده است چون در هیچ یک از تذکره ها نام و نشانی از وی نیامده لیکن برخی از دوستان اهل تتبع ما توانسته اند با مراجعه به بعضی از فهرستها به عناوین شش اثر دیگر از وی دسترسی پیدا کنند به این ترتیب: در معرفت نفس و قوای آن، در قاعده ی الواحد، در شرح حدیث «ان الله خلق آدم علی صورته»، در شرح عوامل مائه (در نحو) صاحب رساله است و حاشیه ای نگاشته بر تهذیب المنطق و منهاج الصلاح را ساخته است در واجبات نمازهای یومیه.(19)
ملانظر علی گیلانی هر چند به فلسفه ی ملاصدرا توجه دارد لیکن مواجهه اش با این فلسفه به گونه ای نیست که بتوان او را جزو فلاسفه ی پیرو او قلمداد کرد آن هم به معنایی که امروزه از این لفظ فهمیده می شود «او گاه چنان بر ملاصدرا اشکال می گیرد و یک یک کلمات او را نقض می کند که مخاطب تصور می نماید در پی آن است که به نتایج مقابلی برسد لیکن رفته رفته متوجه می شود که مراد واحدی را تعقیب می کند اما نمی خواهد زیرا بر هر وسیله ای برای رسیدن به مطلوب برود.
وی در مسأله اعتباریت وجود به رد تمامی اقوال موافق پرداخته و بعد به شبهاتی که شیخ اشراق در رد اصالت وجود آورده، یک به یک پاسخ گفته اما در عین حال وجوهی را که صدرالمحققین بر رد اعتباریت وجود ذکر فرموده یکی یکی مطرح و رد نموده و در آخر می فرماید: «آنچه این حبر علام در این مقام گفته خالی از اضطراب نیست» و نهایتا در این بحث (اصالت وجود) دلیلی ارائه می کند که می گوید برای وی سانح شده و آن را در کتب برخی از اوائل نیز یافته است.
حکیم ملانظر علی گیلانی هر چند در مقام استدلال و برهان، فیلسوفی استدلالی است و بر طرق مشائین مشی می کند لیکن در جستجوی حقیقت، قائل به اکتفای بر آن نیست و بسیار بر آنچه خود «طریقه ی فرقانی» نام می نهد تأکید می کند و کلام وحیانی و بیان نورانی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه هدی(علیهم السّلام) را راهگشا می داند و به مشرب عرفا نیز تمایل بسیار دارد.»(20)
تفاوت بین ملانظر علی گیلانی و ملاعلی نوری در این است که ملاعلی درصدد نقد و بررسی ریشه ای کلام ملاصدرا نیست بلکه در پی یافتن معنایی معقول برای آن است و حال آنکه ملانظر علی می خواهد آن را مورد سنجش قرار دهد و ادله ی او را از نو وارسی کند شاید چون مطالعه و تحقیق ملانظر علی در آثار حکماء، بویژه حکمای شیراز بوده و دقت نظر و ریزبینی آنها بیشتر است.
با این حال، حکمت متعالیه در نگاه ملاعلی نوری به یک کلیت بسیط منبسط و به یک نظام هماهنگ منسجم جلوه گر شده در حالی که ملانظر علی گیلانی به چنین نگاهی دست نیافته است.
پینوشتها:
1. منتخب معجم الحکماء/ص130.
2. خاندان کلباسی/ص268.(نقل از سفینه المحمود/ج2/ص633).
3. یک سال در میان ایرانیان/ص217.
4. خاندان کلباسی/ص269.(نقل از قصص العلماء).
5. میراث حوزه ی اصفهان/دفترششم/ص29(مقدمه ی مصحح).
6. روضات/ص402.
7. منتخبات/ج4/ 611.
8. خدمات متقابل/صص514و515.
9. فهرست کتب خطی اصفهان/ج/ص343.
10. همان/ص82.
11. مجموعه رسائل عرفانی و فلسفی/ص241.
12. فهرست کتب خطی اصفهان/ج2/ص 421.
13. نظریه اصالت هویت/صص88و89.
14. هستی از نظر فلسفه و عرفان/صص217و218.
15. در: فهرست کتب خطی اصفهان/ج/صص418-419.
16. تاریخ فلسفه اسلامی/ص 493.
17. حکیم متاله بیدآبادی/ص 166.
18. منتخبات/ج4/ 670.
19. حکیم متاله بیدآبادی/ص 167.
20. مکتب فلسفی اصفهان/ص165.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}