نویسنده: سیّد محمّد علی مدرّس مطلق




 

در میان شاگردان آقا محمدبیدآبادی، تنها ملاعلی نوری توانست طریقه ی فکری خود را تثبیت کند و شاگردانی بپرورد که مسیر او را دنبال کنند، تلاش خود را در فهم فلسفه ی ملاصدرا بکار بندند و نقد عمر را در تبیین آن مصروف دارند. مکتب ملاعلی نوری آنچنان قدرتمند بود که فیلسوفان آن توانستند مکتب فلسفی تهران و مکتب فلسفی سبزوار را تأسیس کنند و هر یک تا آن حد ظرفیت بیابند که در زمانی بتوانند مرکزیت علوم عقلی در جهان اسلام را از آن خود سازند.
ملاعلی نوری و شاگردانش همچنین توانستند مسیر فلسفه ی اسلامی را به نفع طریقه ای که خود می پسندیدند تغییر دهند و آن را صورت نهائی و خلل ناپذیر حکمت الهی معرفی کنند.
1. ملااسماعیل اصفهانی متوفی 1242. مرحوم روضاتی، دو بیت شعر از ملااسماعیل بر روی پاره کاغذ فرسوده ای یافته اند و آن چنین است:

ای آن که ز نقص گام در دام نهی ***خود گام نهی و جبر حق نام نهی
حق دام نهد ولی خبر دار کند ***نقص از تو بود که گام در دام نهی

و این، در پاسخ به رباعی ذیل بوده که به خیام نسبت داده شده:

در هر گامی هزار جام دام نهی ***گویی کشمت اگر در او گام نهی
خود دام نهی چونکه در او گام نهند ***گیری و کشی و عاصی اش نام نهی

و شاید بیت ذیل نیز از ملااسماعیل باشد که در حواشی شوارق ایشان آمده:

برون از شهر بند عقل شهری است *** که در هر کوچه اش غوغای عشق است(1)

ملااسماعیل جزو اولین شاگردان حکیم ملاعلی نوری و اول استاد معقول حاجی سبزواری است. مرحوم آشتیانی با استناد به نوشته ی داماد حاجی سبزوار که از قول ایشان آورده «سالی که استاد آخوند ملااسماعیل به طرف طهران حرکت نمود من هم عازم مشهد شدم» و با انکار نوشته خود حاجی که توسط قاسم غنی در مجله ی یادگار منتشر شده و در آن آمده: «چون آخوند ملااسماعیل مرحوم شدند دو سه سالی بالاختصاص خدمت .... آخوند ملاعلی نوری حکمت دیدم» می نویسد: «اساتید ما نقل می نمودند که آخوند ملااسماعیل در زمان آخوند ملاعبدالله زنوزی تبریزی به طهران مسافرت نمودند؛ اساتید و فضلای تهران آنچه اصرار ورزیدند، ملااسماعیل در پایتخت نماند و به اصفهان مراجعه نمود» و در پاورقی همین صفحه می نویسد: «بنده مدرک قطعی دارم که ایشان تا سنه ی 1267 مسلماً در قید حیات بوده و چند سالی بعد از آخوند ملاعبدالله زنوزی چهره به نقاب خاک پنهان نموده اند(2)»
راجع به آنچه مرحوم آشتیانی نوشته اند گوئیم چون تاریخ دقیق وفات ملااسماعیل، محرم الحرام سال 1242 معلوم شده(3) پس ملااسماعیل دوم -که شاگرد ملااسماعیل واحدالعین بوده- مشارالیه مدرک قطعی ایشان است و اما ملاعبدالله زنوری بعد از 1237 تهران بوده و مسافرت ملااسماعیل نیز موقتی شمرده شده پس مانعی ندارد حکایت اساتید ایشان هم درست باشد چون از این تاریخ تا فوت ملااسماعیل پنج سال فاصله است. نوشته اند در مجلس درس کلام او متجاوز از صد نفر شرکت می کردند. برخی از شاگردان ایشان عبارتند از ملا محمداسماعیل دربکوشکی، ملاآقای قزوینی، سیدرضی لاریجانی، میرزا بدیع درب امامی و معروفترین ایشان حاج ملاهادی سبزواری.
غیر از حاشیه ی ایشان بر شوارق لاهیجی، مابقی آثار ملااسماعیل، شرح و حاشیه بر آثار صدرالمتألهین است. در یکی از حواشی ایشان بر شوارق آمده: «علمی که حجاب اکبر می گردد همانا علم رسمی است که برای دارنده ی آن جز انانیت و تکبر نمی آورد و از آن جز دور شدن از آنچه سزوار است حاصل نمی شود... و اما علم حقیقی -که در سلوک نیازمند بدانیم- دانشی است کشفی و عیانی و بیان به سلوک چنین می گردد(4)»
مراد از سلوک اول، در عبارت فوق سلوک نظر است یعنی طی طریق در جهت کشف حقیقت و مراد از سلوک دوم، سلوک عملی است که از جمله نتایجش، حصول -و نه تحصیل- علم حقیقی است آن هم به نحو صیرورت ذات و جوهر سالک.
از زمان ملااسماعیل، در حکمای حوزه ی اصفهان تمایل به فهم آثار گذشتگان و دوباره خوانی آن متون بخصوص آثار صدرالمتألهین بیشتر می شود و دیگر هیچ یک از فلاسفه ی این حوزه رغبتی به تألیف و تصنیف از خود نشان نمی دهد و چه بسا حکمت این امر آن باشد که آثار پدید آمده در حوزه ی فلسفه، طی دو قرن گذشته -یعنی از زمان میر تا عصر ملااسماعیل- به حد اشباع رسیده لیکن انبوهی اش مانع مطالعه ی دقیق آنها شده و بیم آن می رفته که اگر اثری نو پرداخته شود، تکرار نظرات گذشته از آب درآید.(5)
2. ملاعبدالله زنوزی متولد 1180 و متوفی 1257.
وی سر سلسله ی حکمای حوزه ی تهران است و همان شاگرد مبرزی است که در سال 1237 به دستور استادش ملاعلی نوری -در پی دعوت فتح علی شاه از ملاعلی برای تدریس در مدرسه ی مروی و نپذیرفتن وی و دعوت مجدد شاه برای فرستادن یکی از مبرزین شاگردانش- به تهران رفته و حوزه ی حکمی تهران را تأسیس کرده است. غیر از فرزندش آقا علی مدرس طهرانی، شاگردان بسیاری تربیت کرده که برخی از آنها عبارتند از میرزا ابوالقاسم نوری طهرانی مشهور به کلانتر که زمانی مقرر درس شیخ انصاری بوده و مولف مطارح الانظار است (وی پدر میرزا ابوالفضل تهرانی‌(1316 -1273) از شاگردان آقا محمدرضا قمشه ای و مؤلف شفاء الصدور فی شرح زیاره العاشور است که دیوان اشعار عربی اش و نیز شفاء الصدور جداگانه چاپ شده(6)) ملاحسن خویی، مدرس مدرسه دارالشفای تهران (وی استاد ملامحمدکاظم خراسانی، صاحب کفایه و نیز ملاعبدالرسول مازندرانی بوده مرحوم آشتیانی می نویسد آخوند خراسانی مدتی به درس اسفار ملاحسن خوئی حاضر شد. ملاحسن، شاگرد نوری هم بوده است(7)) سید علی تنکابنی، ملاحسینقلی طالقانی، ملارجبعلی کنی و ملامرتضی قلی طالقانی(8).
نیمی از عناوین آثار زنوزی، حاشیه بر آثاری است که استادش ملاعلی و همدرسش ملااسماعیل برای حاشیه زدن انتخاب کرده بودند و دو اثر در ربوبیات دارد که یکی مختصر دیگری است: لمعات الهیه و خلاصه اش منتخب خاقانی.
نیز کتابی به نام انوار جلیه دارد در شرح حدیث کمیل و دو رساله یکی به نام معارف و دیگری رساله علیه که هر دو در مباحث کلامی است. وی در همان چارچوب حکمت متعالیه -که خود را خوشه چین خرمن تحقیقات صدرا می داند(9)- دارای ابتکاراتی است که آنها را از مواهب ربانیه و ملهمات غیبیه می شمرد و از معدود حکمایی است که در سنجش گفتار خردمندان، عیار سخن را می سنجد و قائل آن هر که باشد از نقد و ایراد وی مصون نمی ماند به همین خاطر برای وی تفاوتی نمی کند که اعتراض او متوجه چه کسی می شود: شیخ الرئیس(10)، شیخ اشراق(11)، میرداماد(12) یا صدرالمتألهین(13) و ملانعیما(14).
و از این نظر، فلسفه زنوزی شباهت بسیاری به فلسفه ی ملانظر علی گیلانی دارد تا آنجا که می شود حدس زد وی از محضر ملانظر علی در حوزه ی اصفهان یا حوزه ی خوی -که آنوقت پررونق بوده و ملانظر علی پس از فراغت از تحصیل بدانجا رفته- استفاده کرده باشد.
با مهاجرت ملاعبدالله زنوزی به تهران، حوزه ی فلسفی تهران تأسیس می شود و رفته رفته با حکمایی که آنها نیز تربیت یافته حوزه ی اصفهان بودند، مکتب فلسفی تهران شکل می گیرد و تهران به «شهر هزار حکیم» خوانده شده، مرکزیت می یابد. در این زمان، هر چند اصفهان از محوریت افتاده لیکن لااقل تا فوت شیخ محمدحکیم خراسانی در سال 1355 قمری جداً نمی توان گفت حوزه ی فلسفی اصفهان از رونق می افتد. وی که از شاگردان آخوند کاشی بوده، هشتاد سال زندگی کرده و شاگردان بی شماری تربیت نموده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. فهرست کتب خطی اصفهان/ج1/ص 318.
2. رسائل حکیم سبزواری/صص 117 و118(پاورقی ص118).
3. دانشمندان و بزرگان اصفهان/ج1/پاورقی صفحه ی 274.
4. فهرست کتب خطی اصفهان/ج1/صص 317 و 318.
5. مکتب فلسفی اصفهان/صص 172 و 173.
6. مجموعه آثار حکیم صهبا/ص177.
7. رسائل سبزواری/ص125.
8. چهارنفر اخیر را گوبینو در کتاب مذاهب و فلسفه در آسیای مرکزی نقل کرده (مجموعه مصنفات آقا علی مدرس/ج1/ص24).
9. لمعات الهیه/ص165.
10. همان/ 345.
11. همان/ 346.
12. همان/ص 35.
13. همان/ص 194.
14. همان/ 424.

منبع مقاله: مدرس مطلق؛ محمدعلی؛ (1391)، مکتب فلسفی اصفهان، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول.