اَنجل، نورمن Angell,Norman
نورمن انجل کتاب مشهور خویش، توهم بزرگ، را درست دو سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول نوشت. به گفته او وابستگی متقابل اقتصادی میان دولت های پیشرفته صنعتی چنان چشمگیر شده است که دیگر کنترل سرزمین، پیش نیاز
نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
نورمن انجل کتاب مشهور خویش، توهم بزرگ، را درست دو سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول نوشت. به گفته او وابستگی متقابل اقتصادی میان دولت های پیشرفته صنعتی چنان چشمگیر شده است که دیگر کنترل سرزمین، پیش نیاز ثروت اقتصادی نیست و از همین رو، جنگ کاری نابخردانه است. متأسفانه این تصور که انجل منسوخ شدن جنگ را پیش بینی کرده به این برداشت دامن زده است که این اندیشمند مهم،«آرمان گرایی» بوده که یا از اساس به خطا رفته یا (بر اساس تفسیری بلندنظرانه تر) بسیار پیش تر از زمان خویش می اندیشیده است. اما زدن برچسب آرمان گرایی به او، اگر بر اساس چنین تصوری باشد، خطاست، انجل قربانی این «توهم» نبود که جنگ چون دیگر از نظر اقتصادی بخردانه نیست در نخواهد گرفت. در واقع آنچه او را به نوشتن کتاب یادشده واداشت دقیقاً هراس وی از به راه افتادن جنگ بود؛ او می خواست همین عقیده رایج را که به نظر خودش باعث تمایل مردم به حمایت از سیاست هایی می شود که به نفع شخصی خودشان نیست بی اعتبار سازد. اکنون که جنگ سرد به پایان رسیده و واقع گرایی دیگر حرف اول را در بررسی روابط بین الملل نمی زند، محققان می توانند با نگاهی که کم تر از گذشته آمیخته به پیش داوری باشد بار دیگر به سال های پیش از 1914 بنگرند و بدین ترتیب ارزش کار «نظریه پردازی را که همگان با او آشنایند ولی تنها تعداد انگشت شماری وی را جدی گرفته اند» بشناسند(Navari 1989:341).
نورمن انجل در 1874 در لینکلن شایر انگلستان در خانواده ای از طبقه متوسط چشم به جهان گشود. خیلی زود خواندن را فراگرفت و مجذوب آثار ولتر، تام پین، والت ویتمن، و به ویژه جان استوارت میل شد. انجل تحصیلات رسمی گسترده ای نداشت. چند سالی را در فرانسه و سویس به سر برد و در دانشگاه ژنوآن کشور چند واحد درسی را گذراند. در 17 سالگی با این اعتقاد که مشکلات اروپا حل ناشدنی است تصمیم گرفت به ایالات متحده مهاجرت کند. در ایاالت متحده به مسافرت در شهرهای ساحل غربی پرداخت و به عنوان کارگر مزرعه، گاوچران، تاک کار، و سرانجام نیز در مقام گزارشگر نشریه گلوب دموکرات سنت لوئیس بو عدها نیز در مقام خبرنگار روزنامه کرونیکل سان فرانسیسکو مشغول کار شد. بی پول که شد به فرانسه بازگشت و به عنوان دستیار سردبیر نشریه انگلیسی زبان دیلی مِسنجر کاری پیدا کرد و در نهایت نیز لُرد نورث کلیف او را به مدیریت نسخه فرانسه زبان روزنامه دیلی میل انتخاب کرد.
انجل در 1903 نخستین کتاب خود را با نام میهن پرستی زیر سه پرچم: دفاع از خردگرایی در سیاست منتشر ساخت. خود او در زندگی نامه خود نوشت خویش خاطر نشان می سازد که «این کتاب در واقع چالش بی پرده با جبرباوری ماده گرایانه و اقتصادی بود... انسان ها را نه واقعیات بلکه عقاید و افکاری هدایت می کنند که ممکن است درست یا نادرست باشند: و معمولاً نیز درست نیستند»(Angell 1951:107)؛ برای ملاحظه شرح فشرده ای از زندگی انجل، نک: (Miller 1986:1-24). انجل در مقام خبرنگار به خوبی می دانست که چگونه مطبوعات می توانند به افکار عمومی شکل بخشند و آن را گمراه سازند و خود را متعهد می دید که از شغل خبرنگاری اش برای تغییردادن افکار عمومی به کمک مطبوعات بهره جوید. نخستین تلاش او برای آموزش به مردم چندان مورد توجه قرار نگرفت ولی هر آن چیزی که وی پس از آن نوشت تحت الشعاع مضمون نابخردی بود. در 1909 جزوه کوچکی با عنوان توهّم دیداری اروپا نوشت که به طور کلی نادیده ماند تا آن که سرانجام با پرو بال دادن به استدلال مطرح در آن کتاب، آن را به صورت زمینه بازارگرمی برای خود نوشت و ارسال رایگان این کتاب برای دولتمردان برجسته و سایر روزنامه نگاران کمک کرد تا در نهایت کتاب یادشده به صورت یکی از پرفروش ترین کتاب های آن زمان درآید. پیش از آغاز جنگ بزرگ، بیش از دو میلیون نسخه از این کتاب به فروش می رسید و به بیست و پنج زبان ترجمه شد. این کتاب حتی موجب مطرح شدن نظریه «نورمن انجل باوری» شد و موفقیت تجاری آن وی را قادر ساخت تا بقیه عمر خویش را صرف نوشتن، آموزش و سازمان دادن جنبش های سیاسی در جهت ترویج سیاست هایی هماهنگ با برداشت خودش از انترناسیونالیسم لیبرال کند. انجل پیش از مرگش در 1967 بیش از چهل کتاب درباره روابط بین الملل نوشت و در آن ها استدلال هایی را که نخستین بار در 1909 مطرح ساخته بود از نو به میان آورد و گسترش داد. از این گذشته به نوشتن برای روزنامه ها نیز ادامه داد و سردبیری نشریه فارین افرز را در سال های 1928 تا 1931 هم برعهده داشت. در دهه 1920 برای دوره کوتاهی به نمایندگی از حزب کارگر عضو پارلمان انگلستان بود و در 1931 برای خدمات عمومی اش لقب سر گرفت. انجل هم عضو شورای مؤسسه سلطنتی امور بین الملل لندن بود و هم در کمیته اجرایی مجمع اتحاد ملل عضویت داشتند. در 1933 رسماً از سوی شخصیت هایی چون برتراند راسل، جان مینارد کینز، هارولد لاسکی، جان دیوئی و جان هابسون نامزد دریافت جایزه صلح نوبل شد و آن را دریافت کرد.
انجل از طلایه داران مهم کارهای نظریه پردازان مکتب «وابستگی متقابل» است که در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 سربرآورد. هسته تحلیل انجل این را این مطلب تشکیل می دهد که یکی از ویژگی های محوری دوران نو پس از میانه سده نوزدهم، ناسازگاری جنگ و جست و جوی ثروت اقتصادی است. در دوران سوداباوری، گسترش طلبی ارضی از طریق استعمار و جنگ به ثروت اقتصادی کشورها کمک می کرد. در صورت برابربودن سایر شرایط، به دست آوردن سرزمین های تازه دولت ها را قادر می ساخت تا بر منابع خود، به ویژه منابع طلای خویش بیفزایند. اما با گذار از جوامع تجارت پیشه بسیار توسعه یافته همراه با سربرآوردن بازاری جهانی و تقسیم فزاینده کار در مقیاس جهانی، وضعیتی پدید آمد که در آن دیگر جنگ به منزله ابزار حل و فصل اختلافات موجود بر سر منافع مادی بی فایده بود. انجل اعتقاد نداشت که این دوران تازه نمایان گر نوعی «هماهنگی منافع» آرمانی میان آنانی است که در تقسیم بین المللی کار شرکت دارند. همان گونه که از نقل قول ذیل پیداست استدلال اساسی او این است که اگر خواهان حفظ مزایای حاصل از وابستگی متقابل اقتصادی هستیم باید برای حل و فصل اختلافاتی که حتماً بروز می کند راه های تازه ای پیدا کنیم:
قایق سوراخ، دریا توفانی، و ساحل در دوردست ها بود. باید یک نفر تمام تلاشش را صرف پارو زدن می کرد و دیگری آب ها را از قایق بیرون می ریخت. اگر هر یک از آن دو نفر دست از تلاش می کشید هر دو غرق می شدند. در مرحله ای آن که پارو می زد دیگری را تهدید کرد که اگر برای بیرون ریختن آب تلاش بیش تری نکند او را از قایق بیرون خواهد انداخت. نفر دوم به او این پاسخ روشن را داد که اگر هم سفرش چنین کند بی گمان خود او (پاروزن) هم غرق خواهد شد. و چون اولی به راستی به دومی وابسته بود و دومی هم به اولی، هیچ یک از آن ها نمی توانست دیگری را زیر فشار گذارد.(Angell 1914:17)
این بدان معنا نبود که دیگر جنگی در نمی گرفت یا وابستگی متقابل، گریزناپذیر بود. ولی انجل اعتقاد داشت که حتی اگر خودش و دیگران ناچار باشند تلاش زیادی را صرف ریشه کن کردن جنگ کنند دومی با گذشت زمان تشدید خواهد شد. به ویژه او استعمار را غیر ضروری می دانست و می گفت وابستگی متقابل مالی در میان قدرت های بزرگ اروپایی، رقابت بر سر قلمرو یا حتی مطالبه غرامت از شکست خوردگان در جنگ را برای آن ها نابخردانه ساخته است. انجل امیدوار بود که رهبران سیاسی با درک این پیام برای حل اختلافات شان به جای چنگ درصدد همکاری با یکدیگر برآیند. خود فرایند تقسیم کار، دولت نمی توانست جلوی سر برآوردن سازمان های فرامرزی را بگیرد که بر فراز مرزهای سرزمینی به همکاری با هم می پرداختند و می توانستند چیزی را پدید آورند که امروزه آن را جامعه مدنی بین المللی بالنده می خوانیم (-جامعه مدنی جهانی).
بی گمان، شعله ور شدن آتش جنگ جهانی اول هراس های انجل را تأیید کرد. پس از جنگ او اعتراف کرد که ناچار شده است در برخی از نظراتش تغییراتی دهد ولی همچنان بر نظریه محوری کتاب توهم بزرگ پای می فشارد. برای نمونه او اعتقاد داشت که جنگ به آلمان و انگلستان محدود خواهد ماند و امتناع دیگر دولت ها از عرضه اعتبارات و کمک های مالی به آن ها، توانایی این دو کشور را برای تأمین مالی ستیز میان خودشان محدود خواهد ساخت. انجل همچنین اعتراف کرد که قدرت دولت را برای پاسداری از پول خود و بسیج کردن منابعش به مسیر جنگ دست کم گرفته است. این نمایانگر توانایی دولت برای مداخله در تقسیم کار و کنترل میزان وابستگی متقابل بود ولو آن که این مداخله سیاسی هزینه های اقتصادی بسیار سنگینی در بر می داشت. ولی انجل معتقد بود که این جنگ، نظریه اساسی او را تأیید کرده است و سرسختانه با تصمیمات کنفرانس ورسای دایر بر تحمیل غرامت های سنگین بر آلمان شکست خورده مخالفت می کرد. از دید انجل، در دورانی که ثروت کشورها را نه برحسب طلا بلکه بر حسب کالاها و مبادله آن ها می سنجند تحمیل چنین غرامت هایی بی فایده بود. متفقین با «مجازات کردن» آلمان تنها به خودشان لطمه می زدند زیرا اگر قرار بود این کشور غرامت های مطالبه شده از سوی پیروزمندان جنگ را بپردازد باید به وضع و حال اولیه اش بازمی گشت. همان گونه که ناواری گوشزد می کند:
این همان فرضی بود که وی می توانست بی هیچ قید و شرطی به خاطرش به خود آفرین بگوید...در جریان مذاکراتی که پس از جنگ جهانی اول برای برقراری صلح انجام شد اتحادیه های فرانسه به دلیل رقابت اقتصادی از دریافت کالاهای آلمانی به عنوان غرامت سرباز زدند: تنها راهی که در نهایت آلمان از طریق آن قادر به «پرداخت» غرامات شد وضع مالیات بر بازرگانی آن کشور بود؛ و اساساً این وام های آمریکا بود که اقتصاد آلمان را چنان احیا کرد که توانست غرامات را بپردازد.(Navari 1989:350)
انجل بعدها گذشته از تأمل درباره کارایی نظریه اش با توجه به جنگ جهانی اول و درس های کلی تری که این جنگ در برداشت توجه خود را هر چه بیش تر به لزوم انجام اصلاحات سیاسی بین المللی برای جلوگیری از درگرفتن یک جنگ جهانی دیگر معطوف ساخت. از آن جا که جنگ آشکارا پیشاپیش درگرفته بود نمی شد برای جلوگیری از بروز ستیز خشونت بار به فرایندهای اقتصادی تکیه کرد. افزون بر نیازهای مستمر به آموزش، انجل از حامیان پر و پا قرص تلاش های بین المللی برای پیشبرد خلع سلاح و ترویج حاکمیت حقوق بین الملل از طریق جامعه ملل بود.
انجل هرگز صلح باور (-صلح باوری) نبود و اعتقاد نداشت که هیچ گاه نباید از زور در امور بین المللی بهره جست. مارتین سیدل در بررسی بزرگ خود درباره صلح باوری در انگلستان در نیمه نخست سده بیستم، بین صلح باوری و آن چه خود صلح جویی می خواند یعنی این دیدگاه «که جنگ با این که گاهی ضروری است همواره شیوه ای نابخردانه و غیرانسانی برای حل اختلافات است و همواره برای جلوگیری از جنگ باید از اولویت های درجه یک سیاسی باشد» فرق می گذارد (Ceadel 1980:3). انجل فردی صلح جو بود و پشتیبان دو آتشه امنیت دستجمعی در روابط بین الملل بود. به اعتقاد او، چون حاکمیت قانون برای حفظ صلح در داخل کشورها اهمیت تعیین کننده دارد در سطح بین المللی هم باید برای آن نقش مشابهی قائل شد. بر این اساس، گرچه انجل پشتیبان اصل خلع سلاح بود، هرگز به صلح باورانی نپیوست که به نفع خلع سلاح یک جانبه استدلال می کردند. او از برخوردی که در ورسای با آلمان صورت گرفت اظهار تأسف می کرد و در اوایل دهه 1930 خواستار احیای چیزی شبیه اتفاق اروپا در سده نوزدهم شد. به ویژه باید آلمان و ایتالیا نیز از منزلت و حقوقی برابر با دیگر قدرت بزرگ اروپا برخوردار می شدند و تلاش به عمل می آمد تا جامعه ملل از حیث اعضا تا حد ممکن جهان شمول باشد. لزوم مهارکردن آلمان و ایتالیا در اواخر دهه 1930 خود تا حدودی نتیجه رفتاری بود که متفقین در پایان جنگ جهانی اول با آن ها داشتند. میلر در دفاعی که از انجل به عنوان فردی «واقعگرا» به عمل می آورد و او را آنچنان که (به ویژه از سوی ادوارد هالت کار در کتاب بحران بیست ساله) ادعا می شد فردی «آرمان گرا» نمی داند و نشان می دهد که چگونه این برچسب ها در عمل برای تمایز قائل شدن میان دو شیوه تفکر مشکل سازند:
بی گمان «آرمان گرایان»[مانند انجل] گفته بودند که می توان بدون هیچ زحمت و مشقتی از دشواری هایی که درخواست های ایتالیا و آلمان پدید آورده خلاص شد؛ ولی از آن گذشته پیشنهاد ایجاد اتحادی [میان ایالات متحده و اتحاد شوروی، انگلستان و فرانسه] را هم داده بودند که در نهایت به وجود آمد. «واقع گرایان»[کار] امکان ایجاد یک اتحاد را به تمسخر گرفته ولی درنیافته بودند که هیتلر صرفاً سیاستمداری عادی نیست که بتوان با دادن وام و مطرح ساختن امکان مبهم امتیازات تجاری و استعماری دهانش را بست. (Miller 1986:72)
انجل با این که همواره مخالف این اندیشه بود که استعمار رسمی برای حفظ شکوفایی اقتصادی قدرت استعمارگر اهمیت دارد ولی با خود امپراتوری مخالفتی نداشت (به ویژه، نک: Angellb 1937). او برخلاف لیبرال های دیگری چون هابسون، استعمارزدایی و عدم مداخله را به خودی خود و به عنوان ابزارهای آزادی سیاسی و عوامل مؤید ثبات بین المللی حائر اهمیت نمی دانست. انجل مخالفت پرشور ملت گرایی در هر جایی بود که امکان سربرآوردن داشت و می گفت استعمارزدایی به جای آنکه برابر نهاد ملت گرایی باشد با گسترش ملت گرایی سازگاری دارد. او توهم حاکمیت سیاسی و اقتصادی را کم اهمیت تر از برقراری نظم سیاسی و گسترش حاکمیت قانون در مورد همه مردم می دانست چه این مردم از استقلال رسمی برخوردار بودند یا نبودند. انجل همواره نسبت به«ذهنیت همگانی» در رژیم های موسوم به مردم سالاری بسیار بدبین بود. او نیز مانند هابسون اعتقاد داشت که جنگ اغلب به دلیل خاک پرستی، ملت گرایی منحرف، و توانایی نخبگان نظامی برای مخدوش ساختن نظرات شهروندان شان درباره دیگر دولت ها رخ می دهد. اگر این گفته در مورد جهان اول صادق بود در جهان سوم که مطبوعات دست و بال رهبران آن را کم تر از دولت های صنعتی مدرن بسته بود احتمالاً بیشتر صدق می کرد.
کورنلیا ناواری در بررسی چشمگیری که درباره سهم انجل در بررسی روابط بین الملل در سده بیستم دارد توجه خود را روی سه نقطه ضعف عمده آثار او متمرکز می سازد. نخست، با این که تحلیل انجل درباره وابستگی متقابل به مثابه پدیده ای که تاریخ تقسیم کار است در مقایسه با لیبرالیسم سده هجدهم (که ریشه ضرورت بازارهای اقتصادی را به قانون طبیعی باز می گرداند) یک پیشرفت بود ولی هنوز کاستی هایی داشت. گرچه تحلیل تجربی او محدود به اروپا به ویژه آلمان و انگلستان می شد، آماده صادر کردن احکامی کلی بود که شواهد آن ها را تأیید نمی کرد. وابستگی متقابل را همان گونه که بسیاری از نویسندگان پس از او استدلال کرده اند هرگز نباید به معنی وابستگی برابر دولت ها به هم تلقی کرد. بنابراین استعاره قایق سوراخ شده گمراه کننده است. در بهترین حالت، وابستگی متقابل به مناطق خاصی از جهان محدود است؛ پدیده ای جهان شمول نیست و دولت ها به ندرت به یک اندازه در برابر هزینه های جنگ آسیب پذیرند. چون در جهانی که «دستاوردهای نسبی» حاصل از تجارت و همکاری به شکل برابر میان کشورهای سرشکن نشده است و دولت ها به یک اندازه آسیب پذیر نیستند ممکن است برای دولت ها نابخردانه باشد که برای تضمین امنیت نسبی خودشان، از دستاوردهای مطلق حاصل از همکاری چشم بپوشند (-دستاوردهای نسبی/مطلق).
دوم، انجل چندان کمکی به شناخت ما از ملت گرایی نمی کند. او از ملت گرایی در همه شکل هایش بیزار بود ولی به جای مشروعیت اخلاقی قائل شدن برای هویت ملی معمولاً درباره ضعف و آسیب پذیری «ذهنیت عمومی» در برابر دستکاری های قدرتمندان به کلی گویی می پرداخت. در نتیجه، با این که هرگز پیش بینی نمی کرد که در نتیجه وابستگی متقابل اقتصادی، بساط جنگ برچیده خواهد شد ولی به یقین اعتقاد داشت که باید چنین شود. از همین رو قادر به در نظر گرفتن این امکان نبود که شاید به رغم هزینه های اقتصادی جنگ، دلایل قابل دفاعی برای مبادرت به جنگ وجود داشته باشد. همان گونه که کالین گری می گوید:
مشکل اصلی این است که هر چند انسان سرشتی اقتصادی دارد در عین حال سرشت سیاسی، مذهبی و احتمالاً نظامی (و شاید جنگ طلب) هم دارد... حتی اگر بتوان رفاه اقتصادی را تعریف و اندازه گیری کرد و به آن دست یافت چه حاصلی خواهد داشت؟ اگر با تعمیم مفهوم رفاه اقتصادی، این مفهوم لزوماً در برگیرنده ارزش های امنیت فیزیکی و سیاسی و احتمالاً امنیت وجدان نیز شود و دیگر این مفهوم-ارزش چه فایده ای خواهد داشت؟
(Gary 1994:30)
سوم، انجل معمولاً فرض را بر این می گذارد که میان وابستگی متقابل اقتصادی بین قلمروهایی که با مرزها جدا شده اند و قدرت ها حکومت ها برای کنترل رویدادها درون این قلمروها رابطه ای معکوس وجود دارد. او نه هرگزتمایز اسلوب بندی میان دولت ها و حکومت ها می گذارد و نه اذعان دارد که دولت از چیزی بیش از دستگاه رسمی حکمرانی تشکیل می یابد: نهادهایی چون مطبوعات، مؤسسات پژوهشی و گروه های نفوذ پشت پرده، در ساختار حکمرانی نو جذب و هضم شده اند. گرچه شاید حکومت قدرت تعیین کردن تک تک سیاست ها را از دست داده باشد، به مثابه هماهنگ کننده، مداخله کننده در فعالیت های بسیاری از عاملان غیررسمی که دولت امروزی را می رساند و نیز مرجعی که در نهایت به فعالیت های این عاملان مشروعیت می بخشد قدرت بیش تری یافته است. (Navari 1989:354)
با وجود این مشکلاتی که دیدگاه های انجل دارد آن ها نباید سبب کوچک شمردن بزرگی شوند که انجل با توجه به بستر زمانی و مکانی خودش به بررسی روابط بین الملل کرده است. اکنون درباره سرشت و دامنه وابستگی متقابل در سیاست جهان اطلاعات به مراتب بیش تری از زمان انجل داریم و بحث بر سر رابطه آن با جنگ، امروز شاخ و برگ بیش تری از آن زمان پیدا کرده است. انجل سهم فراوانی در شالوده ریزی انترناسیونالیسم داشت و به زدودن افسانه سودمند بودن اقتصادی جنگ از اذهان که هنوز هم در برخی محافل به حیات خود ادامه می دهد کمک کرد. تمسک وی به عقلانیت و لزوم آموزش در عرصه بین الملل نیز اهمیت فراوان داشت. جدای از این که درباره محتوای استدلال های او چه نظری داشته باشیم تلاش برای کاربست اندیشه منافع شخصی روشن بینانه در روابط بین المللی هنوز برای ما منبع نیرومندی از الهام است.
ـــ کار؛ ویلسون؛ هابسون
-1912 The Great Illusion: A sturdy of Relations of Millitary power in Nations to Their Economic and Social Advantage.London.William Heinemann.
-1914 The Foundations of International polity,London,william Heinemann.
-1925 Human Nature and the peace problem,Glasgo,W.Collins Sons & co.
-1933 From Chaos to Control,New York,Century Co
-1933 The international anarchy,in Leonard Woolf,The Intelligent Man's Way to prevent War,London,Gollancz,19-66.
-1933 The press and the organization of Society ,Cambridge,Minority press.
-1935 Preface to peace.New York,Harper&Brothers Ltd.
-1935 The Unseen Assassins,London,Hamish Hamilton.
-1937a This Have and Have-not Business:political Fantasy and Economic Fact,london,Hamish Hamilton
-1937b The Defence of the Empire,London,Hamish Hamilton
-1938 peace with the Dictators? :A Symposium and Some Conclusions, London, Hamish Hamilton.
-1938 The Great IIIusion, Now, Harmondsworth,Penguin
-1943 Let The people know,New York,Viking press.
-1974 Steep places:An Examination of Political Tendencies,London,Hamish Hamilton,
-1951 After All:The Autobiography of Norman Angell,London,Hamilton
-1980 Ceadel,Martin,pacificism in Britain 1914-45,Oxford,Clarendon Press.
-1994 Gray,Colin,Global security and economic well-being:a strategic perspective,political Studies 42:30.
-1978 Howard,Michael,war and the Liberal Conscience,London,Temple Smith.
-1978 Miller,John D.B.Norman Angell and the Liberal Conscience,London,Temple Smith.
-1986 Miller,John D.B.Norman Angell and the Futility of War:peace and the Public Mind,London Macmillan
این اثر حاوی کتاب شناسی جامعی از آثار منتشر شده انجل است.
-1989 Navari,Cornelia,The Great Illusion revisited:the international political theory of Norman Angell,Review of International Studies 15:341-58.
-1974 Wienroth,H.Norman Angell and The Great Illusion,and episode in pre-1914 pacifism,Historical Journal 17:551-74.
مارتین گریفیتس
منبع مقاله: گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390.
نورمن انجل در 1874 در لینکلن شایر انگلستان در خانواده ای از طبقه متوسط چشم به جهان گشود. خیلی زود خواندن را فراگرفت و مجذوب آثار ولتر، تام پین، والت ویتمن، و به ویژه جان استوارت میل شد. انجل تحصیلات رسمی گسترده ای نداشت. چند سالی را در فرانسه و سویس به سر برد و در دانشگاه ژنوآن کشور چند واحد درسی را گذراند. در 17 سالگی با این اعتقاد که مشکلات اروپا حل ناشدنی است تصمیم گرفت به ایالات متحده مهاجرت کند. در ایاالت متحده به مسافرت در شهرهای ساحل غربی پرداخت و به عنوان کارگر مزرعه، گاوچران، تاک کار، و سرانجام نیز در مقام گزارشگر نشریه گلوب دموکرات سنت لوئیس بو عدها نیز در مقام خبرنگار روزنامه کرونیکل سان فرانسیسکو مشغول کار شد. بی پول که شد به فرانسه بازگشت و به عنوان دستیار سردبیر نشریه انگلیسی زبان دیلی مِسنجر کاری پیدا کرد و در نهایت نیز لُرد نورث کلیف او را به مدیریت نسخه فرانسه زبان روزنامه دیلی میل انتخاب کرد.
انجل در 1903 نخستین کتاب خود را با نام میهن پرستی زیر سه پرچم: دفاع از خردگرایی در سیاست منتشر ساخت. خود او در زندگی نامه خود نوشت خویش خاطر نشان می سازد که «این کتاب در واقع چالش بی پرده با جبرباوری ماده گرایانه و اقتصادی بود... انسان ها را نه واقعیات بلکه عقاید و افکاری هدایت می کنند که ممکن است درست یا نادرست باشند: و معمولاً نیز درست نیستند»(Angell 1951:107)؛ برای ملاحظه شرح فشرده ای از زندگی انجل، نک: (Miller 1986:1-24). انجل در مقام خبرنگار به خوبی می دانست که چگونه مطبوعات می توانند به افکار عمومی شکل بخشند و آن را گمراه سازند و خود را متعهد می دید که از شغل خبرنگاری اش برای تغییردادن افکار عمومی به کمک مطبوعات بهره جوید. نخستین تلاش او برای آموزش به مردم چندان مورد توجه قرار نگرفت ولی هر آن چیزی که وی پس از آن نوشت تحت الشعاع مضمون نابخردی بود. در 1909 جزوه کوچکی با عنوان توهّم دیداری اروپا نوشت که به طور کلی نادیده ماند تا آن که سرانجام با پرو بال دادن به استدلال مطرح در آن کتاب، آن را به صورت زمینه بازارگرمی برای خود نوشت و ارسال رایگان این کتاب برای دولتمردان برجسته و سایر روزنامه نگاران کمک کرد تا در نهایت کتاب یادشده به صورت یکی از پرفروش ترین کتاب های آن زمان درآید. پیش از آغاز جنگ بزرگ، بیش از دو میلیون نسخه از این کتاب به فروش می رسید و به بیست و پنج زبان ترجمه شد. این کتاب حتی موجب مطرح شدن نظریه «نورمن انجل باوری» شد و موفقیت تجاری آن وی را قادر ساخت تا بقیه عمر خویش را صرف نوشتن، آموزش و سازمان دادن جنبش های سیاسی در جهت ترویج سیاست هایی هماهنگ با برداشت خودش از انترناسیونالیسم لیبرال کند. انجل پیش از مرگش در 1967 بیش از چهل کتاب درباره روابط بین الملل نوشت و در آن ها استدلال هایی را که نخستین بار در 1909 مطرح ساخته بود از نو به میان آورد و گسترش داد. از این گذشته به نوشتن برای روزنامه ها نیز ادامه داد و سردبیری نشریه فارین افرز را در سال های 1928 تا 1931 هم برعهده داشت. در دهه 1920 برای دوره کوتاهی به نمایندگی از حزب کارگر عضو پارلمان انگلستان بود و در 1931 برای خدمات عمومی اش لقب سر گرفت. انجل هم عضو شورای مؤسسه سلطنتی امور بین الملل لندن بود و هم در کمیته اجرایی مجمع اتحاد ملل عضویت داشتند. در 1933 رسماً از سوی شخصیت هایی چون برتراند راسل، جان مینارد کینز، هارولد لاسکی، جان دیوئی و جان هابسون نامزد دریافت جایزه صلح نوبل شد و آن را دریافت کرد.
انجل از طلایه داران مهم کارهای نظریه پردازان مکتب «وابستگی متقابل» است که در اواخر دهه 1960 و اوایل دهه 1970 سربرآورد. هسته تحلیل انجل این را این مطلب تشکیل می دهد که یکی از ویژگی های محوری دوران نو پس از میانه سده نوزدهم، ناسازگاری جنگ و جست و جوی ثروت اقتصادی است. در دوران سوداباوری، گسترش طلبی ارضی از طریق استعمار و جنگ به ثروت اقتصادی کشورها کمک می کرد. در صورت برابربودن سایر شرایط، به دست آوردن سرزمین های تازه دولت ها را قادر می ساخت تا بر منابع خود، به ویژه منابع طلای خویش بیفزایند. اما با گذار از جوامع تجارت پیشه بسیار توسعه یافته همراه با سربرآوردن بازاری جهانی و تقسیم فزاینده کار در مقیاس جهانی، وضعیتی پدید آمد که در آن دیگر جنگ به منزله ابزار حل و فصل اختلافات موجود بر سر منافع مادی بی فایده بود. انجل اعتقاد نداشت که این دوران تازه نمایان گر نوعی «هماهنگی منافع» آرمانی میان آنانی است که در تقسیم بین المللی کار شرکت دارند. همان گونه که از نقل قول ذیل پیداست استدلال اساسی او این است که اگر خواهان حفظ مزایای حاصل از وابستگی متقابل اقتصادی هستیم باید برای حل و فصل اختلافاتی که حتماً بروز می کند راه های تازه ای پیدا کنیم:
قایق سوراخ، دریا توفانی، و ساحل در دوردست ها بود. باید یک نفر تمام تلاشش را صرف پارو زدن می کرد و دیگری آب ها را از قایق بیرون می ریخت. اگر هر یک از آن دو نفر دست از تلاش می کشید هر دو غرق می شدند. در مرحله ای آن که پارو می زد دیگری را تهدید کرد که اگر برای بیرون ریختن آب تلاش بیش تری نکند او را از قایق بیرون خواهد انداخت. نفر دوم به او این پاسخ روشن را داد که اگر هم سفرش چنین کند بی گمان خود او (پاروزن) هم غرق خواهد شد. و چون اولی به راستی به دومی وابسته بود و دومی هم به اولی، هیچ یک از آن ها نمی توانست دیگری را زیر فشار گذارد.(Angell 1914:17)
این بدان معنا نبود که دیگر جنگی در نمی گرفت یا وابستگی متقابل، گریزناپذیر بود. ولی انجل اعتقاد داشت که حتی اگر خودش و دیگران ناچار باشند تلاش زیادی را صرف ریشه کن کردن جنگ کنند دومی با گذشت زمان تشدید خواهد شد. به ویژه او استعمار را غیر ضروری می دانست و می گفت وابستگی متقابل مالی در میان قدرت های بزرگ اروپایی، رقابت بر سر قلمرو یا حتی مطالبه غرامت از شکست خوردگان در جنگ را برای آن ها نابخردانه ساخته است. انجل امیدوار بود که رهبران سیاسی با درک این پیام برای حل اختلافات شان به جای چنگ درصدد همکاری با یکدیگر برآیند. خود فرایند تقسیم کار، دولت نمی توانست جلوی سر برآوردن سازمان های فرامرزی را بگیرد که بر فراز مرزهای سرزمینی به همکاری با هم می پرداختند و می توانستند چیزی را پدید آورند که امروزه آن را جامعه مدنی بین المللی بالنده می خوانیم (-جامعه مدنی جهانی).
بی گمان، شعله ور شدن آتش جنگ جهانی اول هراس های انجل را تأیید کرد. پس از جنگ او اعتراف کرد که ناچار شده است در برخی از نظراتش تغییراتی دهد ولی همچنان بر نظریه محوری کتاب توهم بزرگ پای می فشارد. برای نمونه او اعتقاد داشت که جنگ به آلمان و انگلستان محدود خواهد ماند و امتناع دیگر دولت ها از عرضه اعتبارات و کمک های مالی به آن ها، توانایی این دو کشور را برای تأمین مالی ستیز میان خودشان محدود خواهد ساخت. انجل همچنین اعتراف کرد که قدرت دولت را برای پاسداری از پول خود و بسیج کردن منابعش به مسیر جنگ دست کم گرفته است. این نمایانگر توانایی دولت برای مداخله در تقسیم کار و کنترل میزان وابستگی متقابل بود ولو آن که این مداخله سیاسی هزینه های اقتصادی بسیار سنگینی در بر می داشت. ولی انجل معتقد بود که این جنگ، نظریه اساسی او را تأیید کرده است و سرسختانه با تصمیمات کنفرانس ورسای دایر بر تحمیل غرامت های سنگین بر آلمان شکست خورده مخالفت می کرد. از دید انجل، در دورانی که ثروت کشورها را نه برحسب طلا بلکه بر حسب کالاها و مبادله آن ها می سنجند تحمیل چنین غرامت هایی بی فایده بود. متفقین با «مجازات کردن» آلمان تنها به خودشان لطمه می زدند زیرا اگر قرار بود این کشور غرامت های مطالبه شده از سوی پیروزمندان جنگ را بپردازد باید به وضع و حال اولیه اش بازمی گشت. همان گونه که ناواری گوشزد می کند:
این همان فرضی بود که وی می توانست بی هیچ قید و شرطی به خاطرش به خود آفرین بگوید...در جریان مذاکراتی که پس از جنگ جهانی اول برای برقراری صلح انجام شد اتحادیه های فرانسه به دلیل رقابت اقتصادی از دریافت کالاهای آلمانی به عنوان غرامت سرباز زدند: تنها راهی که در نهایت آلمان از طریق آن قادر به «پرداخت» غرامات شد وضع مالیات بر بازرگانی آن کشور بود؛ و اساساً این وام های آمریکا بود که اقتصاد آلمان را چنان احیا کرد که توانست غرامات را بپردازد.(Navari 1989:350)
انجل بعدها گذشته از تأمل درباره کارایی نظریه اش با توجه به جنگ جهانی اول و درس های کلی تری که این جنگ در برداشت توجه خود را هر چه بیش تر به لزوم انجام اصلاحات سیاسی بین المللی برای جلوگیری از درگرفتن یک جنگ جهانی دیگر معطوف ساخت. از آن جا که جنگ آشکارا پیشاپیش درگرفته بود نمی شد برای جلوگیری از بروز ستیز خشونت بار به فرایندهای اقتصادی تکیه کرد. افزون بر نیازهای مستمر به آموزش، انجل از حامیان پر و پا قرص تلاش های بین المللی برای پیشبرد خلع سلاح و ترویج حاکمیت حقوق بین الملل از طریق جامعه ملل بود.
انجل هرگز صلح باور (-صلح باوری) نبود و اعتقاد نداشت که هیچ گاه نباید از زور در امور بین المللی بهره جست. مارتین سیدل در بررسی بزرگ خود درباره صلح باوری در انگلستان در نیمه نخست سده بیستم، بین صلح باوری و آن چه خود صلح جویی می خواند یعنی این دیدگاه «که جنگ با این که گاهی ضروری است همواره شیوه ای نابخردانه و غیرانسانی برای حل اختلافات است و همواره برای جلوگیری از جنگ باید از اولویت های درجه یک سیاسی باشد» فرق می گذارد (Ceadel 1980:3). انجل فردی صلح جو بود و پشتیبان دو آتشه امنیت دستجمعی در روابط بین الملل بود. به اعتقاد او، چون حاکمیت قانون برای حفظ صلح در داخل کشورها اهمیت تعیین کننده دارد در سطح بین المللی هم باید برای آن نقش مشابهی قائل شد. بر این اساس، گرچه انجل پشتیبان اصل خلع سلاح بود، هرگز به صلح باورانی نپیوست که به نفع خلع سلاح یک جانبه استدلال می کردند. او از برخوردی که در ورسای با آلمان صورت گرفت اظهار تأسف می کرد و در اوایل دهه 1930 خواستار احیای چیزی شبیه اتفاق اروپا در سده نوزدهم شد. به ویژه باید آلمان و ایتالیا نیز از منزلت و حقوقی برابر با دیگر قدرت بزرگ اروپا برخوردار می شدند و تلاش به عمل می آمد تا جامعه ملل از حیث اعضا تا حد ممکن جهان شمول باشد. لزوم مهارکردن آلمان و ایتالیا در اواخر دهه 1930 خود تا حدودی نتیجه رفتاری بود که متفقین در پایان جنگ جهانی اول با آن ها داشتند. میلر در دفاعی که از انجل به عنوان فردی «واقعگرا» به عمل می آورد و او را آنچنان که (به ویژه از سوی ادوارد هالت کار در کتاب بحران بیست ساله) ادعا می شد فردی «آرمان گرا» نمی داند و نشان می دهد که چگونه این برچسب ها در عمل برای تمایز قائل شدن میان دو شیوه تفکر مشکل سازند:
بی گمان «آرمان گرایان»[مانند انجل] گفته بودند که می توان بدون هیچ زحمت و مشقتی از دشواری هایی که درخواست های ایتالیا و آلمان پدید آورده خلاص شد؛ ولی از آن گذشته پیشنهاد ایجاد اتحادی [میان ایالات متحده و اتحاد شوروی، انگلستان و فرانسه] را هم داده بودند که در نهایت به وجود آمد. «واقع گرایان»[کار] امکان ایجاد یک اتحاد را به تمسخر گرفته ولی درنیافته بودند که هیتلر صرفاً سیاستمداری عادی نیست که بتوان با دادن وام و مطرح ساختن امکان مبهم امتیازات تجاری و استعماری دهانش را بست. (Miller 1986:72)
انجل با این که همواره مخالف این اندیشه بود که استعمار رسمی برای حفظ شکوفایی اقتصادی قدرت استعمارگر اهمیت دارد ولی با خود امپراتوری مخالفتی نداشت (به ویژه، نک: Angellb 1937). او برخلاف لیبرال های دیگری چون هابسون، استعمارزدایی و عدم مداخله را به خودی خود و به عنوان ابزارهای آزادی سیاسی و عوامل مؤید ثبات بین المللی حائر اهمیت نمی دانست. انجل مخالفت پرشور ملت گرایی در هر جایی بود که امکان سربرآوردن داشت و می گفت استعمارزدایی به جای آنکه برابر نهاد ملت گرایی باشد با گسترش ملت گرایی سازگاری دارد. او توهم حاکمیت سیاسی و اقتصادی را کم اهمیت تر از برقراری نظم سیاسی و گسترش حاکمیت قانون در مورد همه مردم می دانست چه این مردم از استقلال رسمی برخوردار بودند یا نبودند. انجل همواره نسبت به«ذهنیت همگانی» در رژیم های موسوم به مردم سالاری بسیار بدبین بود. او نیز مانند هابسون اعتقاد داشت که جنگ اغلب به دلیل خاک پرستی، ملت گرایی منحرف، و توانایی نخبگان نظامی برای مخدوش ساختن نظرات شهروندان شان درباره دیگر دولت ها رخ می دهد. اگر این گفته در مورد جهان اول صادق بود در جهان سوم که مطبوعات دست و بال رهبران آن را کم تر از دولت های صنعتی مدرن بسته بود احتمالاً بیشتر صدق می کرد.
کورنلیا ناواری در بررسی چشمگیری که درباره سهم انجل در بررسی روابط بین الملل در سده بیستم دارد توجه خود را روی سه نقطه ضعف عمده آثار او متمرکز می سازد. نخست، با این که تحلیل انجل درباره وابستگی متقابل به مثابه پدیده ای که تاریخ تقسیم کار است در مقایسه با لیبرالیسم سده هجدهم (که ریشه ضرورت بازارهای اقتصادی را به قانون طبیعی باز می گرداند) یک پیشرفت بود ولی هنوز کاستی هایی داشت. گرچه تحلیل تجربی او محدود به اروپا به ویژه آلمان و انگلستان می شد، آماده صادر کردن احکامی کلی بود که شواهد آن ها را تأیید نمی کرد. وابستگی متقابل را همان گونه که بسیاری از نویسندگان پس از او استدلال کرده اند هرگز نباید به معنی وابستگی برابر دولت ها به هم تلقی کرد. بنابراین استعاره قایق سوراخ شده گمراه کننده است. در بهترین حالت، وابستگی متقابل به مناطق خاصی از جهان محدود است؛ پدیده ای جهان شمول نیست و دولت ها به ندرت به یک اندازه در برابر هزینه های جنگ آسیب پذیرند. چون در جهانی که «دستاوردهای نسبی» حاصل از تجارت و همکاری به شکل برابر میان کشورهای سرشکن نشده است و دولت ها به یک اندازه آسیب پذیر نیستند ممکن است برای دولت ها نابخردانه باشد که برای تضمین امنیت نسبی خودشان، از دستاوردهای مطلق حاصل از همکاری چشم بپوشند (-دستاوردهای نسبی/مطلق).
دوم، انجل چندان کمکی به شناخت ما از ملت گرایی نمی کند. او از ملت گرایی در همه شکل هایش بیزار بود ولی به جای مشروعیت اخلاقی قائل شدن برای هویت ملی معمولاً درباره ضعف و آسیب پذیری «ذهنیت عمومی» در برابر دستکاری های قدرتمندان به کلی گویی می پرداخت. در نتیجه، با این که هرگز پیش بینی نمی کرد که در نتیجه وابستگی متقابل اقتصادی، بساط جنگ برچیده خواهد شد ولی به یقین اعتقاد داشت که باید چنین شود. از همین رو قادر به در نظر گرفتن این امکان نبود که شاید به رغم هزینه های اقتصادی جنگ، دلایل قابل دفاعی برای مبادرت به جنگ وجود داشته باشد. همان گونه که کالین گری می گوید:
مشکل اصلی این است که هر چند انسان سرشتی اقتصادی دارد در عین حال سرشت سیاسی، مذهبی و احتمالاً نظامی (و شاید جنگ طلب) هم دارد... حتی اگر بتوان رفاه اقتصادی را تعریف و اندازه گیری کرد و به آن دست یافت چه حاصلی خواهد داشت؟ اگر با تعمیم مفهوم رفاه اقتصادی، این مفهوم لزوماً در برگیرنده ارزش های امنیت فیزیکی و سیاسی و احتمالاً امنیت وجدان نیز شود و دیگر این مفهوم-ارزش چه فایده ای خواهد داشت؟
(Gary 1994:30)
سوم، انجل معمولاً فرض را بر این می گذارد که میان وابستگی متقابل اقتصادی بین قلمروهایی که با مرزها جدا شده اند و قدرت ها حکومت ها برای کنترل رویدادها درون این قلمروها رابطه ای معکوس وجود دارد. او نه هرگزتمایز اسلوب بندی میان دولت ها و حکومت ها می گذارد و نه اذعان دارد که دولت از چیزی بیش از دستگاه رسمی حکمرانی تشکیل می یابد: نهادهایی چون مطبوعات، مؤسسات پژوهشی و گروه های نفوذ پشت پرده، در ساختار حکمرانی نو جذب و هضم شده اند. گرچه شاید حکومت قدرت تعیین کردن تک تک سیاست ها را از دست داده باشد، به مثابه هماهنگ کننده، مداخله کننده در فعالیت های بسیاری از عاملان غیررسمی که دولت امروزی را می رساند و نیز مرجعی که در نهایت به فعالیت های این عاملان مشروعیت می بخشد قدرت بیش تری یافته است. (Navari 1989:354)
با وجود این مشکلاتی که دیدگاه های انجل دارد آن ها نباید سبب کوچک شمردن بزرگی شوند که انجل با توجه به بستر زمانی و مکانی خودش به بررسی روابط بین الملل کرده است. اکنون درباره سرشت و دامنه وابستگی متقابل در سیاست جهان اطلاعات به مراتب بیش تری از زمان انجل داریم و بحث بر سر رابطه آن با جنگ، امروز شاخ و برگ بیش تری از آن زمان پیدا کرده است. انجل سهم فراوانی در شالوده ریزی انترناسیونالیسم داشت و به زدودن افسانه سودمند بودن اقتصادی جنگ از اذهان که هنوز هم در برخی محافل به حیات خود ادامه می دهد کمک کرد. تمسک وی به عقلانیت و لزوم آموزش در عرصه بین الملل نیز اهمیت فراوان داشت. جدای از این که درباره محتوای استدلال های او چه نظری داشته باشیم تلاش برای کاربست اندیشه منافع شخصی روشن بینانه در روابط بین المللی هنوز برای ما منبع نیرومندی از الهام است.
ـــ کار؛ ویلسون؛ هابسون
مهم ترین آثار اَنجل
-1903 patriotism Under Three Flags:A plea for Rationalism in politics,London,Fisher Unwin.-1912 The Great Illusion: A sturdy of Relations of Millitary power in Nations to Their Economic and Social Advantage.London.William Heinemann.
-1914 The Foundations of International polity,London,william Heinemann.
-1925 Human Nature and the peace problem,Glasgo,W.Collins Sons & co.
-1933 From Chaos to Control,New York,Century Co
-1933 The international anarchy,in Leonard Woolf,The Intelligent Man's Way to prevent War,London,Gollancz,19-66.
-1933 The press and the organization of Society ,Cambridge,Minority press.
-1935 Preface to peace.New York,Harper&Brothers Ltd.
-1935 The Unseen Assassins,London,Hamish Hamilton.
-1937a This Have and Have-not Business:political Fantasy and Economic Fact,london,Hamish Hamilton
-1937b The Defence of the Empire,London,Hamish Hamilton
-1938 peace with the Dictators? :A Symposium and Some Conclusions, London, Hamish Hamilton.
-1938 The Great IIIusion, Now, Harmondsworth,Penguin
-1943 Let The people know,New York,Viking press.
-1974 Steep places:An Examination of Political Tendencies,London,Hamish Hamilton,
-1951 After All:The Autobiography of Norman Angell,London,Hamilton
خواندنی های پیشنهادی
-1982 Bisceglia,Louis,Norman Angell and the Liberal Internationalism in Britian,1931-1939.New York,Garland.-1980 Ceadel,Martin,pacificism in Britain 1914-45,Oxford,Clarendon Press.
-1994 Gray,Colin,Global security and economic well-being:a strategic perspective,political Studies 42:30.
-1978 Howard,Michael,war and the Liberal Conscience,London,Temple Smith.
-1978 Miller,John D.B.Norman Angell and the Liberal Conscience,London,Temple Smith.
-1986 Miller,John D.B.Norman Angell and the Futility of War:peace and the Public Mind,London Macmillan
این اثر حاوی کتاب شناسی جامعی از آثار منتشر شده انجل است.
-1989 Navari,Cornelia,The Great Illusion revisited:the international political theory of Norman Angell,Review of International Studies 15:341-58.
-1974 Wienroth,H.Norman Angell and The Great Illusion,and episode in pre-1914 pacifism,Historical Journal 17:551-74.
مارتین گریفیتس
منبع مقاله: گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390.
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}