انسان شناسی دومینیکن ها
فرقه ی دومینیکن هایکی از فرقه های مسیحی بود که به وسیله ی دومینیک قدیس در سال 1215 تأسیس شد و پاپ هونوریوس سوم در سال 1216 آن را تأیید کرد. اعضای این فرقه خود را از پیروان مکتب آگوستین می دانستند و از
نویسنده: ناصر فکوهی
فرقه ی دومینیکن ها(1)یکی از فرقه های مسیحی بود که به وسیله ی دومینیک قدیس در سال 1215 تأسیس شد و پاپ هونوریوس سوم در سال 1216 آن را تأیید کرد. اعضای این فرقه خود را از پیروان مکتب آگوستین می دانستند و از این رو ریاضت کشی، سکوت و پی گرفتن زندگی سخت از محورهای اساسی این فرقه بود. در طول قرن سیزدهم، اعضای فرقه افزایش زیادی یافتند و در 1256 به 13000 نفر رسیدند اما بسیاری از آن ها در طاعون قرن چهاردهم از میان رفتند، اما با رشد مجدد تعداد اعضای آن فرقه در سال 1350 به 20000نفر رسید(2). دومینیکن ها با یاری گرفتن از دانش متفکرانی چون توماس و آلبرتوس ماگنوس نقش بسیار زیادی در گسترش نظام های آموزشی در تمامی سطوح داشتند و کرسی های الهیات را در دانشگاه آکسفورد(1230) و پاریس(1248)به وجود آوردند و سبب شدند که انحصار کلیسا در تعبیر و تفسیر دین عملاً دچار تضعیف شده و راه برای اندیشه ی علمی در این زمینه گشوده شود. اما مهم ترین نکته ای که در رابطه با تاریخ اندیشه ی انسان شناختی مطرح است، اهمیتی است که دومینیکن ها به فعالیت میسیونری می دادند. مبلغان دومینیکن از قرن چهارده روانه ی مناطقی چون اسپانیا، مراکش، لهستان، مجارستان، فلسطین، سوریه، هند و سایر نقاط آسیا شدند. متفکرانی چون ریموند پنیافورت، ریموند مارتن و البته توماس عملاً دست به تألیف آثاری زدند که از یک سو مسیحیان را با فرهنگ های غیراروپایی(به ویژه اسلام و یهودیت)آشنا کنند و از سوی دیگر امکان آموزش مردمان غیرمسیحی و دعوت آن ها به مسیحیت را فراهم نمایند. دومینیکن ها پس از یک دوره ی فترت، از قرن شانزده بار دیگر فعال شدند و در رشد تومیسم مؤثر بودند.(3)
میسیونرها
فعالیت میسیونری را باید تا اندازه ی زیادی تحت تأثیر غلبه ی اندیشه ی تومیستی(اندیشه ی توماس) دانست. درک توماس از انسان به مثابه ی موجودی دارای عقل که می تواند از خلال این عقل، چنان که درست به کار گرفته شود، به وجود خداوند پی ببرد، در تقابل با اندیشه ی متحجر کلیسایی، که بیشتر با اندیشه ی ارسطوییِ تفاوت نژادهای انسانی انطباق داشت تا با اندیشه های نخستین مسیحیت به مثابه ی یک دین فراملی، قرار داشت. اندیشه ی تومیستی درواقع بازگشتی بود به اندیشه ی آگوستینی و این امر سبب شد که ارزش آموزش به عنوان وسیله ای برای گسترش مسیحیت هرچه بیشتر مورد تأکید قرار گیرد.البته فعالیت های میسیونری از آغاز خود تا اندازه ی زیادی به حوزه ی سیاسی نیز پیوند خورده بودند. این امر سبب شد که میسیونرها همواره مورد اتهام جاسوسی قرار داشته باشند. بدون آن که این اتهام و صحت و سقم آن در اینجا مورد بررسی باشد، آنچه برای ما بیشتر اهمیت دارد زمینه ی تاریخی واقعی قضایا و اثر مستقیم و غیرمستقیم آن ها بر حوزه ی اندیشه ی انسان شناختی است.(4)
در ابتدای قرن سیزدهم میلادی چنگیز، سردار مغول، توانست چین را فتح کند و به زیر کنترل خود درآورد و از آن پس شروع به تسخیر هرچه بیشتر مناطق غربی این کشور کرد. حملات مغول به ایران برای تأمین راه های تجاری خود از سال 1220 آغاز شد و به ویرانی گسترده و کشتار وسیع مردم این کشور انجامید. موج دوم حملات نیز از سال 1256 آغاز شد و این بار مغول ها به رهبری هولاکوخان تا فتح بغداد در سال 1258 پیش رفتند. خطر مغول به این ترتیب متوجه مرزهای شرقی اروپا شد زیرا اینک مغول ها در آستانه ی تسخیر بیزانس بودند(5). اروپاییان در این زمان بود که به فکر سازش و دوستی با امپراتوری مغول افتادند و تصمیم گرفتند مأمورانی برای دعوت از مغول ها به درآمدن به دین مسیح یا لااقل همکاری با اروپا به نزد آن ها بفرستند. اهمیت این مسئله برای اروپا آن بود که می توانست در آن واحد هم خطر گسترش احتمالی کشورگشایی های مغول را به داخل خود کاهش دهد و هم متحدی قدرتمند علیه دشمن مشترکشان یعنی دولت های اسلامی پیدا کند. از این گذشته، در اینجا هدفی تجاری نیز تعقیب می شد و آن این بود که راه ابریشم برای استفاده ی تجار و بازرگانان اروپایی و به ویژه ایتالیایی ایمنی بیشتر و حاصل پربارتری به همراه داشته باشد.
در این امر، فرقه ی فرانسیسکن ها(6)نقشی اساسی داشتند، زیرا آن ها بودند که با پذیرش خطر این مأموریت ها به مناطق ناشناخته رسالت خود را نیز در تبلیغ مسیحیت انجام می دادند. پاپ اینوسانت چهارم در همین رابطه و در فاصله ای کوتاه دو مأمور به چین فرستاد.
نخستین فرستاده، جیووانی دا پیان دل کارپینی، یک کشیش فرانسیسکن ایتالیایی بود که از سوی پاپ برای مذاکره به نزد خاقان چین رفت. کارپینی نخستین نویسنده ی اروپایی بود که شرحی از آسیای مرکزی بر جای گذاشته است. او در سال 1245 مأموریت خود را آغاز کرد و از طریق اورال و شمال دریای خزر به چین رفت و در سال 1247 به اروپا برگشت و دو کتاب موسوم به تاریخ مغول ها که ما به آن ها تاتار می گوییم(7) و کتاب تاتارها(8) را نوشت که در آن ها برای نخستین بار اروپاییان را با مباحثی چون اقلیم، آداب و رسوم، دین و ویژگی های فرهنگی، تاریخ و سیاست کشور دوردست آسیایی آشنا کرد(9).
فرستاده ی دوم، باز هم یک کشیش فرانسیسکن اما این بار فرانسوی با نام ویلم وان رویسبروک یا روبه روک بود که مأموریت خود را در سال 1253 آغاز کرد و یادداشت های بسیار دقیق و به دور از افسانه پردازی ها را صرفاً بر اساس مشاهدات خود درباره ی چین گرد آورد(10).
در همین رابطه می توان لااقل به دو کشیش فرانسیسکن دیگر نیز اشاره کرد. نخست کشیش ایتالیایی، جیووانی دامونته کوروینو که در سال 1280 مأموریت خود را از ایران آغاز کرد و سپس به ارمنستان تبریز و از آنجا به هند رفت. در سال های 1292-1293 نخستین توصیف از هند را نوشت و در سال 1294 وارد پکن شد. در سال 1307، پاپ کلمان او را به عنوان اسقف پکن، کلمان پنجم، منصوب کرد(11).
سرانجام باید به کشیش فرانسیسکن ایتالیایی، اودریک دا پوردِنونه، اشاره کرد که از سال 1316 عازم مأموریت در آسیا شد و با گذشت از آسیای صغیر، ترابوزان، ارزروم، تبریز، کاشان، یزد، شیراز به بغداد و بین النهرین و از آنجا به خلیج فارس رفت و عازم بمبئی در هند شد و پس از دیدار از سیلان به جاوه و سرانجام به چین رفت. او پس از اقامت طولانی در چین و سفرهای متعدد در آن کشور از جمله به تبت، از راه آسیای میانه به ایتالیا بازگشت. سفر او تا سال 1330 طول کشید و حاصل آن توصیف های پرباری بود که بسیاری معتقدند سرجان مندویل، نویسنده ی انگلیسی بلژیکی الاصل، مواد لازم برای سفرنامه ی خود را از آن برداشته است(12).
جهانگردان
قرون وسطی در کنار شخصیت میسیونر، شخصیت دیگری را نیز به وجود آورد که اهمیت و رواج آن به خصوص پس از دوران نوزایی ظهور کرد. این شخصیت«جهانگرد»(13)بود. البته این واژه سال ها بعد و در قرن نوزده ظاهر شد، اما وجود کسانی که با کنجکاوی در پی شناخت فرهنگ ها و مردمان دیگر بودند از قدیمی ترین دوره ها به چشم می خورده است. شخصیت بازرگان، یعنی کسانی که شاید با انگیزه ی ثروت اندوزی و شاید با انگیزه ی ماجراجویی و شاید با هر دو انگیزه راهی سفر می شدند، و شخصیت ملوان، یعنی کسانی که باز از سر ناچاری تن به سفرهای دریایی خطرناک می دادند یا صرفاً کنجکاوی برای شناخت«دیگری» انگیزه ی آن ها بود، شخصیت هایی هستند که چه در تاریخ قرون وسطای اروپایی و چه به ویژه در تمدن اسلام با آن ها رو به رو می شویم و مطالعه ی آن ها می تواند برای درک چگونگی رشد اندیشه ی انسان شناختی بسیار مفید باشد.در این میان مارکو پولو ماجراجو و تاجر ونیزی که از سال 1271 تا 1295 سفری طولانی را به آسیا همراه با پدرش نیکولو و عمویش مافئو به انجام رساند و کتابی که از این سفر باقی گذاشت و عنوان توصیف جهان(14) را بر خود داشت، جایگاهی ویژه دارند(15).
خانواده ی پولو از تجار ثروتمند ونیزی بودند که این شهر بازرگانی و این مرکز اروپایی تجارت و ثروت در قرون وسطای اروپایی بسیاری از آن ها را در خود جای داده بود. این خانواده از مدت ها پیش روابط بازرگانی با خاورمیانه داشتند و به همین دلیل نیز، پاپ از وجود آن ها استفاده کرد و پیامی را برای امپراتور مغول چین ارسال داشت. مارکوپولو و پدر و عمویش در سال 1271 از طریق ترکیه، آذربایجان ایران، خراسان و بدخشان، پاکستان و با حرکت بر مسیر جاده ی ابریشم به چین رسیدند و به عنوان مشاور به استخدام دربار کوبلای خان درآمدند. مارکوپولو نزدیک به 17 سال در چین اقامت داشت و از سوی امپراتور مأموریت های مختلفی را انجام می داد. پدر و عموی او نیز احتمالاً مشاوره های فنی به امپراتور می دادند. تنها در اواخر عمر امپراتور آن ها اجازه یافتند که به کشور خود مراجعه کنند و باز هم از طریق ایران به ایتالیا بازگشتند. کمی بعد مارکوپولو در جنگی با شهر جنوا اسیر آن ها شد و به زندان افتاد و در زندان بود که خاطرات خود را از این سفر طولانی برای همبند خود فردی موسوم به روستیچلو اهل پیزا که نویسنده ای زبردست و متخصص رمان های تاریخی و شوالیه ای بود تعریف کرد و او آن توصیف را به زبان فرانسوی- ایتالیایی، که در قرون سیزده و چهارده رایج بود، به تحریر درآورد. کتاب مارکوپولو با موفقیت خارق العاده ای رو به رو شد به صورتی که در مدتی اندک به ده ها زبان ترجمه شد و امروز در حدود 143 نسخه ی خطی از آن وجود دارد. مشکل این کتاب در آن است که به دلیل وجود نسخ زیاد و تغییراتی که اولاً روستیچلو با زبان خاص خود در روایت مارکوپولو وارد کرد، سپس تغییراتی که خود مارکوپولو تا آخر عمر در نسخ بعدی وارد کرد، و سرانجام تمامی تغییراتی که کاتبان متعدد اثر در آن وارد کردند، متن بسیار پیچیده ای را از لحاظ امکان انطباق تاریخی به وجود آورده است. با این همه آنچه در تصور عمومی از این متن وجود داشت یعنی مجموعه ای از افسانه های باورنکردنی و سرگرم کننده در حقیقت مجموعه ای از توصیف های واقعی بود که بعدها تحقیقات مردم شناختی و مطالعه ی اسناد همزمان در چین صحت آن ها را ثابت کردند. از این رو مارکوپولو دارای سهمی عظیم در سنت توصیف مردم شناختی است.
از این گذشته، مارکوپولو با عملکرد خود و با توصیف حیرت انگیزی که از «شرق» به ارمغان آورد نوعی ذهنیت و کنجکاوی بسیار قدرتمند در اروپا ایجاد کرد که نتیجه ی آن به راه افتادن تعداد زیادی از مسافران و ماجراجویان به سوی«کشف»جهان بود. معروف ترین این ماجراجویان کریستف کلمب بود که نسخه ای از کتاب مارکوپولو را به همراه داشت و در بسیاری از موارد تصور می کرد با«کشفیات» خود کشفیات او را تأیید کرده است.
پی نوشت ها :
1.Dominicans
2.Bedouelle 1990;Hinnebusch 1966:-1973
3.Bedouelle 1982
4.Delacroix 1956-60;Henry 1984
5.Boyle 1977;Chambers 1979
6.Rotzetter et al.1982
7.Historia Mongalorum quos nos Tartaros appellamus
8.Liber Tartarorum
9.Marin 1999a
10.Campbell 1997;Marin 1999b
11.Montecorvino 1996
12.Odoric da Pordonone 1996
13.tourist
14.Description of the World or Il Milione
15.Moule et al.1991
فکوهی، ناصر؛(1390)، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران، نشر نی، چاپ هفتم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}