انسان شناسی ابن فضلان
احمد بن فضلان بن راشد بن حماد(قرن نهم میلادی، سوم و اوایل چهارم هجری)، از دانشمندان غیرعرب و احتمالاً از غلامان خلیفه بوده است(1) که به مقام بالایی در دربار خلفا رسید. ابن فضلان در زمان خلیفه ی عباسی المقتدر بالله، که در سال 907میلادی(295هجری) در سن سیزده سالگی بر تخت نشست و فرد بسیار سست بنیاد و غیرمسئولی بود، در سال 921میلادی(309هجری) در رأس هیئتی چهارنفره برای مذاکره با پادشاه اسلاوها به شمال دریای خزر سفر کرد. هیئت پس از حرکت از بغداد و گذشتن از همدان، منطقه ی کنونی تهران و بخارا به ولگا و روسیه رسید. از اعضای این هیئت ظاهراً دو نفر (سوسن الرّسی و بارس صقلایی) روسی می دانسته اند. ابن فضلان به رغم عدم آشنایی با زبان های بیگانه و به رغم کوتاهی این سفر یازده ماهه، در سفرنامه ی خود توصیفی دقیق و قابل توجه از وضعیت فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی آن مناطق عرضه می کند به صورتی که سفرنامه ی او به آداب و رسوم، اخلاق و زندگی اهالی روسیه، بلغارستان و ترکیه در قرن دهم میلادی(چهارم هجری)می پردازد و یکی از معدود منابع قدیمی در شناخت روسیه ی قدیم است که موردتوجه خود روس ها نیز قرار گرفته است(2).
البته باید توجه داشت که ابن فضلان همچون ابن بطوطه، در این سفر که با مشکلات و خطرات زیادی نیز همراه بوده است، شدیداً به باورهای دینی خود پایبند است و در سراسر سفرنامه ی خود از مشاهده ی شیوه های غیراسلامی زندگی دیگران اظهار نفرت می کد. با این همه، این نفرت نه تنها مانع از توصیف او نشده است بلکه بر دقت در توصیف ها که گاه تصاویری روشن از شیوه های پوشاک، غذا، و سایر رفتارهای روزمره ارائه می دهند، یاری رسانده است.
«گفت: روس ها را دیدم برای تجارت می آمدند و در رود«أتل»رفت و آمد می کردند. من هیچ کس را به تناسب اندام آنان ندیده ام. ایشان سرخ و سفید و همچون درخت خرما هستند. پیراهن کوتاه«قرطق» و جلیفه(خفتان)نمی پوشند، «اما» مردانشان لباسی«می پوشند» که یک طرف بدنشان را می پوشاند و یک دست ایشان از آن بیرون است. هر یک از آنان یک داس و یک شمشیر و یک کارد همراه دارد و هیچ گاه از خود دور نمی کند.
شمشیرهایشان عبارت از ورق های فلزی(تیغه ی)خط دار فرنگی است. از ناخن تا گردن هر یک از آنان از نقش ها و تصویرهای مشجر به رنگ سبز(مخضر شجر)و غیره پوشیده شده است. زنان ایشان هر یک حقه هایی از نقره یا مس یا از طلا به تناسب دارایی شوهر بر پستان خود می بندند. هر حقه حلقه ای دارد که یک کارد به آن وصل و به پستان بسته شده است. آنان نیز طوق هایی از طلا و نقره به گردن خود می بندند، زیرا هر وقت مردی صاحب ده هزار درهم شد یک طوق برای زنش می سازد. اگر بیست هزار درهم داشت دو طوق و به همین نسبت در مقابل هر ده هزار درهم که به دارایی او افزوده می شود یک طوق اضافی به زن خود می دهد و گاهی دیده می شود که زنان تعداد زیادی طوق زینت گردن خود نموده اند.
بهترین زینت زنان مهره های(خزر)سبز از جنس سفال(خزف)است که در کشتی ها آن را معامله می کنند. هر مهره را به یک درهم می خرند و برای زنان خود گردنبند درست می کنند.
آنان کثیف ترین خلق خدا هستند. خود را از بول و غایط پاک نمی کنند و غسل جنابت به جا نمی آورند. دستان خویش را پس از غذا نمی شویند. بلکه این جماعت همچون خران گمراه اند.
از شهر خودشان می آیند و کشتی های خویش را در أتل که«نهر»بزرگی است لنگر می اندازند. در کنار آن خانه های بزرگی از چوب بنا می کنند.
در هر خانه ده و بیست نفر، کم تر یا بیشتر، با هم زندگی می کنند. هر یک از ایشان تختی دارد که روی آن می نشیند. آن ها کنیزانی زیبا و طناز برای بازرگانان همراه دارند. هر مردی کنیز خود را در آغوش می گیرد در حالی که دوستش او را تماشا می کند. گاهی ایشان به طور دسته جمعی و با حضور یکدیگر این کار را می کنند؛ و «گاهی»شخص بازرگان که نزد «ایشان »می رود تا از یکی از آن ها کنیزی خریداری کند، می بیند او با کنیزش هم آغوش است. او را رها نمی کند تا احتیاجش از او رفع شود».
(ابن فضلان، سفرنامه، ترجمه ی سید ابوالفضل طباطبایی، تهران، انتشارات شرق، چاپ دوم، 2535، صص 101-102.)
پی نوشت ها :
1.ابن فضلان، 2535، ص 4.
2.ابن فضلان، 2535، صص 21-33.
فکوهی، ناصر؛(1390)، تاریخ اندیشه و نظریه های انسان شناسی، تهران، نشر نی، چاپ هفتم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}