نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
یکی از پایدارترین چالش هایی که از جنگ جهانی دوم فراروی پژوهندگان قرار داشته بررسی «امنیت» به منزله مفهومی کلیدی در نوشته های روابط بین الملل بوده است. مشکل تحلیل این مفهوم تا حدودی به ناتوانی قابل درک نویسندگان این حوزه از توافق روی تعریف واحد و فراگیری برای این واژه باز می گردد. ولی حتی اگر تعریف مناسبی هم در دسترس بود (مانند حفاظت در برابر صدمات) باز این مسئله مطرح بود که مناسبت ترین سطح تحلیل (-سطوح تحلیل) برای بررسی امنیت چیست؟ موضوع اصلی امنیت چیست؟ آیا دولت است یا فرد؟ برای کدام نوع از تهدیدات امنیت باید اولویت قائل شد؟ تهدیدهایی که متضمن کاربرد زورند؟ یا تهدیدهایی که حاکمیت دولت را به چالش می گیرند؟ آیا باید روی تهدیدهای کوتاه مدت متمرکز شویم یا تهدیدهای بلندمدت؟
این حقیقت که پرسش های یادشده همچنان در بین محققان و دانشمندان موضوع مناقشات غالباً شدیدی است تا اندازه ای روشن شود که چرا زیرحوزه بررسی های امنیت از پایان جنگ سرد به بعد برای یافتن راه خود در تقلا بوده است. دستور کارها و بُن نگره های پژوهشی متعارض فراوانی وجود دارد که بررسی های امنیت را به حوزه بسیار کثرت گرایانه ای در دل رشته فراخ تر روابط بین الملل مبدل می سازد. هنوز معلوم نیست که آیا باید از این گوناگونی مسرور بود یا متأسف. ولی آن چه روشن است این است که زیرحوزه بررسی های امنیت امروزه بسیار متفاوت با دوران جنگ سرد به نظر می رسد که طی آن بررسی امنیت بین الملل اساساً حول بررسی راهبرد ابرقدرت ها دور می زد.
ریشه های زیرحوزه امنیت تا اندازه ی زیادی به این باور مشترک در میان بسیاری از پژوهندگان عمدتاً واقع گرا (-واقع گرایی) پس از جنگ جهانی دوم باز می گردد که نفوذ شایع آرمان گرایی بر اندیشه متفکران انگلیسی-امریکایی در سال های میان دو جنگ جهانی عمدتاً سبب کوتاهی قدرت های غربی از موضع گیری استوار در برابر تجاوز نازی ها در اروپا طی دهه 1930 شد. جدای از بی ارادگی قدرت های غربی، چون نخبگان این کشورها به واسطه پیروی از اندرز گمراه کننده آرمان گرایان بیش از حد به توانایی نهادهای بین المللی (به ویژه جامعه ملل) برای پاسداری از امنیت ملی کشورها اعتقاد داشتند با بی مبالاتی فراوان اجازه دادند توانایی های نظامی شان به میزان چشمگیری کاهش یابد.
نخستین تحلیلگران امنیت، در دوره پس از جنگ در پی آن بودند که رشته روابط بین الملل را به سمت توجه ملموس تر به نقش راهبرد سوق دهند. آنان بررسی دلایل توسل دولت ها به زور برای پیشبرد سیاست های شان را عامل قطعی در ترویج ثبات راهبردی میان دو ابرقدرت می دانستند. به طور کلی تر، زیرحوزه بررسی های امنیت تحت الشعاع مفروضات واقع گرایان اصیل درباره شدت پلیدی، حرص قدرت، و شوربختی مستتر در ذات شرایط بشر قرار داشت؛ این عینکی فلسفی برای نگاه به روابط بین الملل به طور کلی و دو موضوع امنیت و راهبرد به طور خاص بود. نتیجه فرعی اساسی حاصل از قبول فرض های واقع گرایان، پذیرش جنگ به عنوان مصیبت مکرر بشر بود. از منظر حوزه مطالعاتی بالنده بررسی های امنیت، به جای آرزوی از میان برداشتن جنگ با شعارهای زاهد مآبانه باید این پدیده را با روحیه دانش پژوهی جامعه و بی غرضانه به مطالعه گذاشت.
در سراسر دهه های 1950 و 1960 یعنی دوره ای که اغلب «دوران زرّین» بررسی های امنیت خوانده شده است جامعه پژوهندگان دل مشغول تحلیل، تفسیر، و تبیین بُعد راهبردی رویارویی ایالات متحده و اتحاد شوروی بودند. به طور کلی، کانون اصلی توجه آنان را تأثیر انقلاب هسته ای بر پویش مناسبات ابرقدرت ها تشکیل می داد. این امر دو نتیجه در بر داشت: بازدارندگی هسته ای به صورت مهم ترین مفهوم راهبردی واحد در قاموس بررسی های امنیت درآمد (و تا پایان جنگ سرد همین موقعیت را حفظ کرد)؛ روابط ایالات متحده و اتحاد شوروی به الگوی متعارف محققان برای تحلیل امنیت بین الملل مبدل شد.
در اوایل تا میانه دهه 1970 در متون بررسی های امنیت تغییری پا گرفت. با نمایان شدن چشم انداز شکست ایالات متحده در هند و چین و شکوفاشدن تنش زدایی میان واشینگتن و مسکو برخی درباره خردمندانه بودن کانون توجه سنتی بررسی های امنیت تردید کردند. دلزدگی فزاینده از توجه افراطی این زیرحوزه به مسائل «راهبردی» منجر به علاقه مندی روزافزون به مسائل امنیتی «فرامرزی» از جمله توریسم بین الملل و جرایم سازمان یافته شد. این تغییر تا اندازه زیادی نتیجه سربرآوردن وابستگی متقابل به منزله یکی از مفاهیم مطرح در نوشته های روابط بین الملل و به همراه آن مطرح شدن این دیدگاه بود که انگیزه های پویای امنیت بین الملل بسیار فراتر از مناسبات دو جانبه ایالات متحده و شوروی می رود.
هر چند در سراسر دهه 1970کانون اصلی بررسی های امنیت را همچنان رویارویی غرب و شرق-با توجه خاص به کامل کردن اندیشه های قبلی درباره نظریه بازدارندگی عقلایی-تشکیل می داد شمار رو به رشدی از پژوهشگران در حوزه بالنده بررسی های صلح از خود علاقه مندی فزاینده ای به مطرح ساختن «جایگزین های نظامی» برای امنیت نشان دادند. با تکوین «جنگ سرد» دوم در اواخر دهه 1970 کانون توجه بررسی های امنیت به شکل قطعی تری به سمت مسائل راهبردی «جدی» شرق و غرب مانند سیاست به کارگیری جنگ افزارهای هسته ای، توازن نیروهای متعارف در اروپا، و راهبرد دریایی معطوف شد. در واقع، جز مطرح شدن پژوهش صلح در مؤسسات علمی اروپای غربی که استثنایی شایان توجه بود بررسی های امنیت در دهه 1980 بار دیگر به کانون توجه سنتی تر راهبردی بازگشت.
با توجه به ریشه های فکری بررسی های امنیت جای شگفتی نبود که دانشمندان این حوزه پس از پایان جنگ سرد دچار تشتت مفهومی شدند: چه چیز باید به منزله الگوی امنیت بین الملل جانشین رویارویی غرب و شرق می شد؟ پایان نظام دو قطبی (-دوقطبی بودن) فرصت مغتنمی در اختیار کسانی قرار داد که به صراحت خواستار دستورکار «تازه» ای برای بررسی های امنیت شده بودند؛ دستورکاری که کم تر حول مسائل مربوط به کاربرد زور (یعنی راهبرد) و بیش تر حول موضوعاتی چون محیط زیست طبیعی، سطوح جمعیت، و فقر جهانی دور بزند. توجه به این مسائل امنیتی «تازه» بازتاب تلاش فراگیرتر برخی از پژوهشگران بود که از قبول دولت به عنوان موضوع بحث امنیت در روابط بین الملل ابا داشتند و هوادار توجه به امنیت «اجتماعی» یا «انسانی» بودند. از این دیدگاه، به جای پاسداری از حاکمیت سرزمینی دولت باید پاسداری از بهروزی بشر در اولویت تحلیل های محققانه قرار می گرفت. این به نوبه خود واکنش منفی برخی از ناظرانی را برانگیخته است که مدعی اند آونگ بررسی های امنیت بیش از حد از موضوعات راهبردی دور و به «بوالهوسی های» روشنفکرانه نزدیک شده است.
به رغم سپری شدن نزدیک به یک دهه و نیم از پایان رویارویی شرق و غرب، بررسی های امنیت هنوز شکل ثابت و روشنی نیافته و بیش تر مبادلات پژوهشی اصلی آن همچنان حل نشده باقی مانده است. پرسش تعیین کننده ای که همچنان در برابر بررسی کنندگان امنیت مطرح است این است که کدام اولویت ها باید چگونگی بررسی این مفهوم را تعیین کنند؟ ممکن است همه ناظران حول این پرسش پژوهش کلیدی به یکدیگر نزدیک شوند ولی به نظر می رسد که هنوز تا حصول اتفاق نظر در این باره راه درازی در پیش است.
ـــ امنیت دسته جمعی؛ امنیت مشترک؛ بررسی های انتقادی امنیت؛ معماری امنیت؛ همبود امنیتی

خواندنی های پیشنهادی

-1998Algappa,M.Rethinking Security:A Critical Review and Appraisal,in M.Alagappa (ed).Asian Security pracice:Material and Identional Infuences,Stanford,CA:Stanford University press,27-64.
-1995 Baldwin,D.Security Studies and the End of the Cold War,World politics 48(1).117-41.
-1991 Buzan,B.people,states and Fear:An Agenda for International Security Studies in the post-Cold war Era,2nd edn,Brighton:Harvester Wheatsheaf.
-2000 Cha,v.Gloablisationa and the Study of Internationa Security,Journal of peace Research 37(3),391-403.
-2004 Hough,p.Understanding Global Security London:Routledge.
-2005 kolodziej,E.Understanding security,cambridge:cambridge university press.
-2001 Miller,s.Internationa security and Twenty-Five:From one world to Another International Security 26(1),5-39.
اَندرو اُنیل
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390