جامعه عرب Arab League
جامعه دولت های عرب یا «جامعه الدول العربیه» در 1945 پایه گذاری شد. در اوایل دهه 1940 دو تن از نخستن وزیران عرب فعالانه اندیشه وحدت عربی و تشکیل این جامعه را پیش بردند. اما اندیشه تشکیل جامعه عرب نه اندیشه ای
نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
جامعه دولت های عرب یا «جامعه الدول العربیه» در 1945 پایه گذاری شد. در اوایل دهه 1940 دو تن از نخستن وزیران عرب فعالانه اندیشه وحدت عربی و تشکیل این جامعه را پیش بردند. اما اندیشه تشکیل جامعه عرب نه اندیشه ای روشن بود و نه مقبولیت گسترده ای داشت. مصریان در آغاز، اتحاد با همسایگان سودانی جنوبی خودشان در چارچوب دره نیل را ترجیح می دادند. عراقی ها هم بیش تر با «اهل شام» یعنی مردمان هلال زرخیز (عراق، اردن، لبنان، فلسطین و سوریه) احساس هم هویتی می کردند. طرح وحدت آنان از نظر جغرافیایی کم دامنه تر و شاید واقع بینانه تر از وحدت تمامی جهان عرب بود.
مصطفی النحاص پاشا (1965-1876)، نخست وزیر مصر، با تکیه بر مهارت های خود مذاکرات سخت و طاقت فرسایی را که منجر به تنظیم پروتکل 1945 اسکندریه شد تسهیل کرد. پروتکل یادشده اساس تشکیل جامعه عرب قرار گرفت. از این مهم تر، او از تمام وزن سیاسی کشورش برای پشتیبانی از این طرح استفاده کرد و به ویژه طی مذاکرات دوساله ای که منجر به پایه گذاری جامعه عرب شد تلاش های قابل ملاحظه ای برای میانجی گری و رایزنی به عمل آورد. هنوز هم نحاس پاشا را برای از میان برداشتن بسیاری از مشکلات موجود میان باشگاه کوچک دولت های پایه گذار جامعه عرب، که دیدگاه های کوته نظرانه و هدف های حقیری برای چندجانبه گرایی اعراب داشتند، می ستایند. بدین ترتیب وقتی سرانجام جامعه عرب تشکیل شد نقش مصر به انحای مختلف مورد تصدیق قرار گرفت. برای نمونه، قاهره مقر جامعه تعیین گردید مگر برای یک دوره ده ساله پس از پیمان صلح انور سادات با اسرائیل در کمپ دیوید که مقر آن به تونس منتقل شد. مصر به مثابه بزرگ ترین دولت عربی دبیرکل جامعه را هم در انحصار خود دارد و ظاهراً این مقام برای وزرای خارجیه پیشین مصر کنار گذاشته شده است. طی شصت سالی که از عمر جامعه عرب می گذرد تنها یک تن از شش دبیرکل جامعه (شاذلی القلیبی از تونس) مصری نبودند.
نوری السعید پاشا (1958-1888) هم گرچه به هواداری از مواضع انگلیس معروف بود انرژی زیادی را صرف پیشبرد آرمان وحدت عربی کرد. در واقع، او نه تنها ابداع کننده اندیشه وحدت اعراب بود بلکه نام جامعه عرب را نیز همین رهبر عربی برای آن پیشنهاد کرد. اما در 1943 وی تلاش خود را صرف تبلیغ اندیشه های خویش برای کشورهای تشکیل دهنده هلال زرخیر کرد. با این حال، سعید پاشا (که در نظام پادشاهی عراق هشت بار به نخست وزیری رسید) و نحاس پاشا با انگیزه استقلال یافتن از استعمار اروپا و نیز تحقق وحدت عربی به همکاری نزدیک با یکدیگر پرداختند. عراق به واسطه نقشی کلیدی که در تشکیل جامعه عرب داشت و با تکیه بر دلارهای نفتی خود همواره خود را مدعی طبیعی کسوت رهبری جامعه عرب دانسته است.
بدون بازشناسی چارچوب های متفاوتی که بر عملکرد، مشروعیت و ماندگاری این نهاد که اغلب خانه اعراب خوانده می شود اثر می گذارند نمی توان به شناخت کاملی از جامعه عرب دست یافت. همان گونه که خاطرنشان ساختیم [مبارزه با] استعمار از نیروهای پیش برنده مهم شکل گیری این جامعه بود. استعمارزدایی موجب افزایش دامنه اعضای جامعه شد به ویژه که بسیاری از اعضای جدید، خود را مدیون نهادی می دانستند که هواداران وحدت اعراب از آن برای ترویج آرمان رهایی در بسیاری از دولت های عربی به ویژه در مغرب عربی استفاده کردند. برای کمک به رهایی الجزایر، مراکش و تونس تسلیحات، پول و تبلیغات زیادی صرف شد. جامعه عرب به ویژه در دوران ریاست جمهوری جمال عبدالناصر به کسب استقلال اعراب کمک کرد و بدین ترتیب ماندگاری و مشروعیت خود را تضمین کرد. جز در فلسطین، در بقیه کشورهای عربی استعمار به تاریخ پیوست.
آرمان فلسطین همچنان وحدت بخش جامعه عرب است که هرچه بیش تر توان خود را از دست می دهد. این جامعه هنوز هم مانند دهه 1960 که به تشکیل سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) کمک کرد خدمات بسیاری به این آرمان می کند. ولی دیگر از عزم عربی موجود در دهه های 1940، 1950، 1960 و 1970 برای فراتر رفتن از حد تمجید زبانی و کمک به فلسطینیان در قالب پای بندی به جنگ با اسرائیل نشانی وجود ندارد. جامعه عرب همچنان منبع حمایت معنوی و تا حدودی مالی از آرمان فلسطین است. ولی این جامعه جدای از دولت های عضو خود که دیگر درباره چگونگی کمک کردن به فلسطینیان هم نظر نیستند و حتی کم تر از آن درباره نحوه حل و فصل منازعه اعراب و اسرائیل هم نظرند اراده مستقلی ندارد. دو دولت عرب(مصر و اردن) با اسرائیل پیمان صلح رسمی بسته اند. دیگر دولت های عرب هم با اسرائیل پیوندهای دیپلماتیک آشکار یا نهانی دارند. ظاهراً جامعه به واسطه پیشینه شکست هایش در حل منازعه اعراب و اسرائیل هم دچار ضعف شده است. این شکست، موفقیت های اولیه جامعه عرب را در زمینه پیشبرد وحدت عربی (برای نمونه، از طریق تشکیل صندوق توسعه عربی و دیگر نهادهای عربی در عرصه های آموزش، فرهنگ، زیرساخت ها و توسعه) تحت الشعاع خود قرار داده است و همچنان از مشروعیت آن می کاهد. جامعه عرب، دولت های عضو خود (مانند عراق، لیبی، و سودان) را از مجازات های بین المللی در امان نگه نداشته است. در واقع لیبی هرگز سایر دولت های عرب را به دلیل رعایت تحریم تجاری که خودش آن را ناعادلانه می دانست نبخشیده و معمرالقذافی، رهبر آن کشور، اغلب تهدید به خارج شدن همکاری اقتصادی اعراب مصوب 1950 در جنگ اکتبر 1973 که ارتش های دولت های عضو جامعه دوشادوش مصر و سوریه جنگیدند به کار آمده باشد. ولی در آستانه سده بیست و یکم این موافقت نامه هم دیگر کهنه و منسوخ شده بود و نتوانست جلوی تهاجم انگلستان و امریکا به عراق (در 1991 و 2003) به مثابه دومین دولت مهم عضو و بنیان گذار جامعه را بگیرد یا از غیرنظامیان فلسطینی که تحت اشغال اسرائیل به سر می بردند حمایتی به عمل آورد.
می توان گفت که خود جامعه عرب از این جهت بی تقصیر است که هرچند که دولت های عضو آن چنین نیستند. این دولت ها نتوانسته اند جامعه عرب را در چارچوب فراخ تر نوسازی، جهانی شدن، گسترش مردم سالاری نوسازی کنند، اقتصادهای خود را همگرا و یکپارچه سازند، یک منطقه عربی فارغ از مرزها به وجود آورند، یا رژیم های خودشان و روندهای تصمیم گیری درون جامعه عرب را مردم سالارانه سازند. آن ها نتوانسته اند وحدت منافعی به وجود آورند که درخور همبستگی، پای بند یا دفاع جمعی باشد. تجارت مردم تونس با فرانسویان و تجارت مردم سودان با آمریکاییان بیش از تجارت آن ها با همسایگان عرب شان است. مصر که میزبان جامعه عرب است همچنان رژیمی اقتدارگرا و دیوان سالار دارد. نحوه اداره جامعه هم تقریباً نسخه بدل نظام حکومتی مصر است و چندان نشانی از نمایندگی یا پاسخ گویی در آن وجود ندارد. رژیم های عربی فاقد پارلمان های واقعی مرکب از نمایندگان راستین مردم هستند؛ جامعه عرب نیز چنین است. اگر جهان عرب مردم سالار بود جامعه عرب نیز پارلمانی عربی با نهادها، آیین ها و قوانین مردم سالارانه ای مانند اتحادیه اروپا داشت. جامعه عرب در بستر استعمار شکل گرفت ولی نه منشور و نه آیین های کار آن به نحوی تکامل یافت که بازتاب تغییر بافت ها از نوسازی به جهانی شدن باشد. اندیشه جامعه عرب موضوعیت خود را از دست نداده است ولی نهادها و آیین های کار آن باید مردم سالارنه شود [در سال 2008 تعداد 22 دولت عضو این جامعه هستند].
ـــ منطقه گرایی
-1995 Burdett,A.L.p.The Arab League:British Documentary Sources,1943-63,Neuchatel Switzerland.
-2003 Dawisha,A.Arab Nationalism in the Twentieth Century:Princeton,NJ:Princeton University Press.
-1985 Hasou,T.The Struggle for the Arab World: Egypt's Nasser and the Arab League,London:kpI Books.
-1997 Gomaa,A.The Foundation of the League of Arab States:Wartime Diplomacy and Inter-Arab Politics-1941-1945,London:Longman.
-1975 Hassouna,H.A.The League of Arab States and Regional Disputes,New York: Sijthoff.
لاربی صدیقی
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
مصطفی النحاص پاشا (1965-1876)، نخست وزیر مصر، با تکیه بر مهارت های خود مذاکرات سخت و طاقت فرسایی را که منجر به تنظیم پروتکل 1945 اسکندریه شد تسهیل کرد. پروتکل یادشده اساس تشکیل جامعه عرب قرار گرفت. از این مهم تر، او از تمام وزن سیاسی کشورش برای پشتیبانی از این طرح استفاده کرد و به ویژه طی مذاکرات دوساله ای که منجر به پایه گذاری جامعه عرب شد تلاش های قابل ملاحظه ای برای میانجی گری و رایزنی به عمل آورد. هنوز هم نحاس پاشا را برای از میان برداشتن بسیاری از مشکلات موجود میان باشگاه کوچک دولت های پایه گذار جامعه عرب، که دیدگاه های کوته نظرانه و هدف های حقیری برای چندجانبه گرایی اعراب داشتند، می ستایند. بدین ترتیب وقتی سرانجام جامعه عرب تشکیل شد نقش مصر به انحای مختلف مورد تصدیق قرار گرفت. برای نمونه، قاهره مقر جامعه تعیین گردید مگر برای یک دوره ده ساله پس از پیمان صلح انور سادات با اسرائیل در کمپ دیوید که مقر آن به تونس منتقل شد. مصر به مثابه بزرگ ترین دولت عربی دبیرکل جامعه را هم در انحصار خود دارد و ظاهراً این مقام برای وزرای خارجیه پیشین مصر کنار گذاشته شده است. طی شصت سالی که از عمر جامعه عرب می گذرد تنها یک تن از شش دبیرکل جامعه (شاذلی القلیبی از تونس) مصری نبودند.
نوری السعید پاشا (1958-1888) هم گرچه به هواداری از مواضع انگلیس معروف بود انرژی زیادی را صرف پیشبرد آرمان وحدت عربی کرد. در واقع، او نه تنها ابداع کننده اندیشه وحدت اعراب بود بلکه نام جامعه عرب را نیز همین رهبر عربی برای آن پیشنهاد کرد. اما در 1943 وی تلاش خود را صرف تبلیغ اندیشه های خویش برای کشورهای تشکیل دهنده هلال زرخیر کرد. با این حال، سعید پاشا (که در نظام پادشاهی عراق هشت بار به نخست وزیری رسید) و نحاس پاشا با انگیزه استقلال یافتن از استعمار اروپا و نیز تحقق وحدت عربی به همکاری نزدیک با یکدیگر پرداختند. عراق به واسطه نقشی کلیدی که در تشکیل جامعه عرب داشت و با تکیه بر دلارهای نفتی خود همواره خود را مدعی طبیعی کسوت رهبری جامعه عرب دانسته است.
بدون بازشناسی چارچوب های متفاوتی که بر عملکرد، مشروعیت و ماندگاری این نهاد که اغلب خانه اعراب خوانده می شود اثر می گذارند نمی توان به شناخت کاملی از جامعه عرب دست یافت. همان گونه که خاطرنشان ساختیم [مبارزه با] استعمار از نیروهای پیش برنده مهم شکل گیری این جامعه بود. استعمارزدایی موجب افزایش دامنه اعضای جامعه شد به ویژه که بسیاری از اعضای جدید، خود را مدیون نهادی می دانستند که هواداران وحدت اعراب از آن برای ترویج آرمان رهایی در بسیاری از دولت های عربی به ویژه در مغرب عربی استفاده کردند. برای کمک به رهایی الجزایر، مراکش و تونس تسلیحات، پول و تبلیغات زیادی صرف شد. جامعه عرب به ویژه در دوران ریاست جمهوری جمال عبدالناصر به کسب استقلال اعراب کمک کرد و بدین ترتیب ماندگاری و مشروعیت خود را تضمین کرد. جز در فلسطین، در بقیه کشورهای عربی استعمار به تاریخ پیوست.
آرمان فلسطین همچنان وحدت بخش جامعه عرب است که هرچه بیش تر توان خود را از دست می دهد. این جامعه هنوز هم مانند دهه 1960 که به تشکیل سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) کمک کرد خدمات بسیاری به این آرمان می کند. ولی دیگر از عزم عربی موجود در دهه های 1940، 1950، 1960 و 1970 برای فراتر رفتن از حد تمجید زبانی و کمک به فلسطینیان در قالب پای بندی به جنگ با اسرائیل نشانی وجود ندارد. جامعه عرب همچنان منبع حمایت معنوی و تا حدودی مالی از آرمان فلسطین است. ولی این جامعه جدای از دولت های عضو خود که دیگر درباره چگونگی کمک کردن به فلسطینیان هم نظر نیستند و حتی کم تر از آن درباره نحوه حل و فصل منازعه اعراب و اسرائیل هم نظرند اراده مستقلی ندارد. دو دولت عرب(مصر و اردن) با اسرائیل پیمان صلح رسمی بسته اند. دیگر دولت های عرب هم با اسرائیل پیوندهای دیپلماتیک آشکار یا نهانی دارند. ظاهراً جامعه به واسطه پیشینه شکست هایش در حل منازعه اعراب و اسرائیل هم دچار ضعف شده است. این شکست، موفقیت های اولیه جامعه عرب را در زمینه پیشبرد وحدت عربی (برای نمونه، از طریق تشکیل صندوق توسعه عربی و دیگر نهادهای عربی در عرصه های آموزش، فرهنگ، زیرساخت ها و توسعه) تحت الشعاع خود قرار داده است و همچنان از مشروعیت آن می کاهد. جامعه عرب، دولت های عضو خود (مانند عراق، لیبی، و سودان) را از مجازات های بین المللی در امان نگه نداشته است. در واقع لیبی هرگز سایر دولت های عرب را به دلیل رعایت تحریم تجاری که خودش آن را ناعادلانه می دانست نبخشیده و معمرالقذافی، رهبر آن کشور، اغلب تهدید به خارج شدن همکاری اقتصادی اعراب مصوب 1950 در جنگ اکتبر 1973 که ارتش های دولت های عضو جامعه دوشادوش مصر و سوریه جنگیدند به کار آمده باشد. ولی در آستانه سده بیست و یکم این موافقت نامه هم دیگر کهنه و منسوخ شده بود و نتوانست جلوی تهاجم انگلستان و امریکا به عراق (در 1991 و 2003) به مثابه دومین دولت مهم عضو و بنیان گذار جامعه را بگیرد یا از غیرنظامیان فلسطینی که تحت اشغال اسرائیل به سر می بردند حمایتی به عمل آورد.
می توان گفت که خود جامعه عرب از این جهت بی تقصیر است که هرچند که دولت های عضو آن چنین نیستند. این دولت ها نتوانسته اند جامعه عرب را در چارچوب فراخ تر نوسازی، جهانی شدن، گسترش مردم سالاری نوسازی کنند، اقتصادهای خود را همگرا و یکپارچه سازند، یک منطقه عربی فارغ از مرزها به وجود آورند، یا رژیم های خودشان و روندهای تصمیم گیری درون جامعه عرب را مردم سالارانه سازند. آن ها نتوانسته اند وحدت منافعی به وجود آورند که درخور همبستگی، پای بند یا دفاع جمعی باشد. تجارت مردم تونس با فرانسویان و تجارت مردم سودان با آمریکاییان بیش از تجارت آن ها با همسایگان عرب شان است. مصر که میزبان جامعه عرب است همچنان رژیمی اقتدارگرا و دیوان سالار دارد. نحوه اداره جامعه هم تقریباً نسخه بدل نظام حکومتی مصر است و چندان نشانی از نمایندگی یا پاسخ گویی در آن وجود ندارد. رژیم های عربی فاقد پارلمان های واقعی مرکب از نمایندگان راستین مردم هستند؛ جامعه عرب نیز چنین است. اگر جهان عرب مردم سالار بود جامعه عرب نیز پارلمانی عربی با نهادها، آیین ها و قوانین مردم سالارانه ای مانند اتحادیه اروپا داشت. جامعه عرب در بستر استعمار شکل گرفت ولی نه منشور و نه آیین های کار آن به نحوی تکامل یافت که بازتاب تغییر بافت ها از نوسازی به جهانی شدن باشد. اندیشه جامعه عرب موضوعیت خود را از دست نداده است ولی نهادها و آیین های کار آن باید مردم سالارنه شود [در سال 2008 تعداد 22 دولت عضو این جامعه هستند].
ـــ منطقه گرایی
خواندنی های پیشنهادی
-2002 Azzam,H.The Arab World Facing the Challenge of the New Millennium,London:I.B.Tauris.-1995 Burdett,A.L.p.The Arab League:British Documentary Sources,1943-63,Neuchatel Switzerland.
-2003 Dawisha,A.Arab Nationalism in the Twentieth Century:Princeton,NJ:Princeton University Press.
-1985 Hasou,T.The Struggle for the Arab World: Egypt's Nasser and the Arab League,London:kpI Books.
-1997 Gomaa,A.The Foundation of the League of Arab States:Wartime Diplomacy and Inter-Arab Politics-1941-1945,London:Longman.
-1975 Hassouna,H.A.The League of Arab States and Regional Disputes,New York: Sijthoff.
لاربی صدیقی
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}