نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب



 
برای پرداختن به سِر آلفرد زیمرن در این مقاله، دو دلیل مرتبط با هم وجود دارد. نخست، آثار او نمونه ی خوبی از آن نوع «آرمان گرایی» است که «واقع گرایانی» (ـــ واقع گرایی) چون کار و مورگنتا در دهه های 1930 و 1940 آن را به باد انتقاد گرفتند. گرچه این گونه انتقادات را در مورد آثار کسانی چون جان هابسون یا نورمن انجل به جا نمی دانم ولی نمی توانم درباره ی زیمرن چنین ادعایی کنم. با این که اندیشه های زیمرن نماینده ی همه لیبرال های «آرمان گرای» سال های میان دو جنگ نیست ولی نمونه خوبی از آن نوع برداشتی است که کار و دیگران سعی در اثبات نادرستی اش داشتند. دوم، این واقعیت که زیمرن در دهه 1930 در متقاعد ساختن محققان و دیپلمات ها به ارزشمندی حقوق بین الملل و جامعه ملل چنان شکست فاحشی خورد به خودی خود جالب توجه است. بررسی این واقعیت به تبیین چگونگی تکوین مطالعات «سازمان های بین المللی» در دوران پس از سال 1945 کمک می کند. به گفته ی مارتین روچستر، بررسی کنندگان روابط بین الملل پس از جنگ جهانی اول همّ و غمّ شان ایجاد نهادهای بین المللی بود « تا آن جا که سازمانهای بین المللی چندان به منزله ی یک حوزه ی فرعی [روابط بین الملل]مطرح نبود بلکه عملاً قلب این رشته شناخته می شد» (Rochester 1986:780). پس از جنگ جهانی دوم، سرخوردگی از عملکرد جامعه ی ملل و دیدگاه های حامیان اصلی آن (از جمله زیمرن)، بررسی سازمان های بین المللی را به حوزه ی «سیاست عادی» پس زد. سازمان ملل متحد با این که سعی در تقویت و اصلاح الگوی نهادی موثری در زمینه «حفظ صلح وامنیت بین الملل» داشته باشد. برخلاف جامعه ملل، شورای امنیت نقش ممتازی برای قدرت های بزرگ قائل است و به آن ها کرسی دائمی و توانایی وتوکردن هر قطعنامه ای را می دهد. در نبود هر گونه توافقی میان این قدرت ها، سازمان ملل دست کم در زمینه مدیریت امنیت بین المللی پا در گل خواهد ماند. حتی در دهه 1970 که حوزه فرعی «سازمان های بین المللی» شروع به توسعه کرد علت آن ایجاد تغییر بزرگی در عملکرد خود نهادهای بین الملی به ویژه سازمان ملل نبود بلکه تحولات پدید آمده در نظریه روابط بین الملل باعث آن شد. در 1986 کراتوکویل و روگی در مروز مهمی بر این حوزه ی فرعی خاطر نشان ساختند که «سازمان بین المللی به مثابه یک حوزه مطالعاتی همان جایی است که اقدامات در آن صورت می گیرد: افراد معدودی سازمان های بین المللی را این گونه به عنوان عرصه ی عمل مشخص می سازند... پزشکان زمانی به دست و پا می افتند که بیمار دم مرگ باشند [زیرا] پزشکان برجسته [دیگر پزشک نیستند بلکه] متخصص شیمیِ زیست شده و از درمان بیماران دست کشیده اند و در بیش تر موارد حتی به عیادت آن ها نمی روند.» (kratochwill and Ruggie 1986:753).
مسئولیت این شهرت اسف بار نسل قدیمی تر «پزشکان» تا اندازه ای به زیمرن بازمی گشت. او یکی از اندیشمندان کلیدی روابط بین الملل است که نه از آن رو که اندیشمند بزرگی است بلکه برای آن که آثارش در بردارنده ی درس های مهمی در این زمینه است که درباره ی حقوق بین الملل و سازمان های بین المللی چگونه نباید اندیشید. اگر بررسی کنندگان سازمان های بین المللی در سال های اخیر در اهمیت دادن به نظریه و غفلت از عملکرد بیش از حد تند رفته اند دست کم می توانند بدون تکرار کردن خطاهای برخی از نیاکان فکری شان شروع به اصلاح این برخورد نامتوازن کنند.
آلفرد زیمرن در 1879 چشم به جهان گشود. پدرش یک یهودی آلمانی بود ولی خود زیمرن همچون یک مسیحی پرورش یافت و ارزش های معنوی خود را بسیار جدّی می گرفت و در دهه 1940 در شورای جهانی کلیساها مشارکت فعالانه ای داشت. در وینچستر به مدرسه رفت و در نیوکالجِ دانشگاه آکسفورد به تحصیل در رشته ی ادبیات باستان پرداخت و در 1902 با بهترین نمره از آن فارغ التحصیل شد. تا 1909 در همان کالج باقی ماند و به تدریس در رشته ی تاریخ باستان پرداخت. در 1909 برای مطالعه به یونان رفت و در 1911 نخستین کتاب خود را با نام جامعه مشترک المنافع یونان منتشر ساخت. در بازگشت به انگلستان در سمت بازرس مدارس برای هیئت مشاوران آموزش و پرورش به کار پرداخت؛ و در جنبش رو به رشد حزب کارگر فعالیت داشت و بر لزوم آموزش دادن مسائل ملی و بین المللی به طبقه ی کارگر پای فشرد. با آغاز جنگ جهانی اول زیمرن نقش مهم تری در روابط بین الملل بازی کرد. وی مقالات کوتاهی برای نشریه ی اروپای جدید، به سردبیری سیتون واتسون، نوشت و در آن ها خواستار تشکیل نهاد بین المللی تازه ای به نام جامعه ی ملل، منسوخ شدن جنگ، و لزوم احترام به اصل تعیین سرنوشت ملت ها توسط خودشان (ـــ تعیین سرنوشت خود) شد.
با نزدیک شدن جنگ جهانی اول به پایان خود در 1981، وزارت بازسازی زیمرن را در اداره اطلاعات سیاسیِ وزارت خارجه به کار گرفت. بدین ترتیب، وی این فرصت را یافت تا به سیاست انگلستان در قبال جامه ملل شکل دهد و از آزادی «مردم زیر سلطه» در اروپا حمایت کند. او در کمیته ی پژوهش اتحادیه ی جامعه ملل به خدمت پرداخت و در تنظیم «پیش نویس سسیل» که هیئت نمایندگی انگلستان آن را در پاریس مطرح ساخت نقش داشت. در کنفرانس ورسای که جامعه ی ملل را پایه گذار کرد شرکت جست و با وجودی که به حجم غرامت هایی که فرانسه از آلمان می خواست اعتراضاتی داشت ولی از میثاق نهایی جامعه ی ملل خشنود بود.
آلفرد زیمرن در 1919 در سن 40 سالگی کرسی وودرو ویلسون را در رشته سیاست بین الملل در دانشگاه ولز در آبریستویت به عهده گرفت و بدین ترتیب در مقام نخستین استاد رشته ی جدید سیاست بین الملل کار خود را آغاز کرد. گماشتن وی به این کرسی کم تر به دلیل حجم و شهرت نوشته های منتشر شده اش بود و به قول برایان پورتر بیش تر به «نگرش جهان میهنی او ... و نیز صمیمی شدن آسان او با محافل حاکمه» بازمی گشت (porter 1972:361). گرایش «جهان میهنی» او از اصراری که بر مجاز بودن استادن جدید برای سفر به خارج در هر سه ترم یک بار داشت پیدا بود. در آبریستویت، زیمرن برنامه درسی مقطع کارشناسی را حول بررسی میثاق جامعه ملل تنظیم کرد و هر هفته درباره عناوین خبری روز به سخنرانی هایی پرداخت که بسیاری از دانشجویان را به خود جلب کرد. از این گذشته زیمرن موفق شد همسر یکی از هم قطارانش را نیز مجذوب خود سازد. وقتی این دو سرانجام با یکدیگر ازدواج کردند و از این استاد جدید «درخواست شد» تا استعفا دهد و او نیز در 1921 همین کار را کرد.
طی دهه بعد زیمرن در جلسات جامعه ملل در ژنو شرکت جست و به تدریس در دانشگاه کورنل ایالات متحده پرداخت تا این که در 1930 به سمت نخستین استاد کرسی مانتگِیو برتون در رشته ی روابط بین الملل در آکسفورد تعیین شد. در 1924 به حزب کارگر پیوست و حتی در انتخابات همان سال با لوید جورج به رقابت برخاست. در فاصله سال های 1926 و 1930 معاون مدیر مؤسسه همکاری های فکری جامعه ملل در پاریس بود و تلاش خود را صرف توسعه آموزش عالی در زمینه بررسی روابط بین الملل ساخت. او در تشکیل مؤسسه ی سلطنتی امور بین الملل لندن نقش اساسی داشت و از حامیان پر و پاقرص آموزش مدیریت «همکاری بین المللی» به دانشجویان و محققان بود.
در آکسفورد بود که زیمرن سرانجام معروف ترین کتابش جامعه ملل و حکومت قانون را به پایان برد و آن را در 1936 منتشر ساخت. هدلی بول این کتاب را «پرداخت یافته ترین» اثر در میان آثار نویسندگانی می داند که بعدها به علت «آرمان گرایی» محکوم شناخته شدند. در واقع، این اثر دچار تمامی آن ضعف هایی است که بول به طور کلی به «آرمان گرایان» نسبت می دهد:
ویژگی مشخص این نویسندگان، باور آن ها به پیشرفت بود؛ به ویژه باور به این که نظام روابط بین الملل که به جنگ جهانی اول کشیده بود قابلیت تبدیل شدن به یک نظم جهانی اساساً صلح آمیزتر و عادلانه تری را دارد؛ باور به این که نظام یاد شده تحت تأثیر بیداری مردم سالاری، رشد «ذهنیت بین المللی» تکوین جامعه ملل، تلاش های مفید مردان صلح یا روشنگری های برخاسته از آموزش های آنان، در واقع در حال دگرگون شدن است؛ و باور به این که در مقام محقق موظف اند به این روند پیشرفت کمک کنند تا بر جهل، پیشداوری، سوء نیت و منافع بدخواهانه ای که سر راه پیشرفت را گرفته است غلبه کنند (Bull 1972:34).
شاید جمع بندی بول از نظرات همه «آرمان گرایان» نادرست باشد ولی چکیده خوبی از مضامین غالب در کتاب اصلی زیمرن در زمینه ی روابط بین الملل است. خود این کتاب به دو بخش تقسیم شده است. بخش نخست عنوان «نظام پیش از جنگ» را بر خود دارد و بخش دوم بر میثاق و «عملکرد جامعه ملل» تأکید دارد. آن چه زیمرن «گذشته» می خواند به عنوان راهنمای حال و آینده ی «که امکان های آن را آزمون تجربیات گذشته محدود نساخته بلکه از نیازهای حال قابل استنتاج است» مردود شمرده می شود (Bull 1972:35). مارکوِل در تحلیلی عالی پیرامون اندیشه های زیمرن «پنج خط اصلی» را در تفسیر زیمرن از میثاق جامعه ملل مشخص می سازد که خود زیمرن برای حفظ ثبات بین المللی بر آن ها تکیه می کرد:
1. انواع اصلاح شده و گسترش یافته ای از اتفاق قدرت ها که از روش برگزاری کنفرانس های منظم بهره گیرد.
2. تضمین های متقابل برای تمامیت ارضی و استقلال کشورها.
3. گونه ی اصلاح شده ای از نظام میانجیگری، آشتی و تحقیق کنفرانس لاهه.
4. اصلاح و هماهنگ سازی اتحادیه جهانی پست و برقراری ترتیبات مشابه برای انجام خدمات جهانی و ... تسهیلات رفاهی عمومی.
5. تشکیل سازمانی برای بسیج اعتراضات پرجار و جنجال بر ضد جنگ به مثابه یکی از مایه های نگرانی جهانیان و جنایتی در حق جامعه جهانی.
(Markwell 1986:282)
آرمان گرایی زیمرن را که آماج آسانی برای حملات ویرانگر کار و مورگنتا در سال های بعد شد در تحلیلی که مارکِول از قدرت این «پنج خط اصلی» برای دگرگون سازی روابط بین الملل به دست می دهد کاملاً جلوه گر می شود. مارکِول برخی مضامین آرمان گرایانه را در نوشته های زیمرن مشخص می سازد.
او خاطرنشان می سازد که زیمرن در آغاز قصد داشت نام کتابش را به سوی حکومت قانون بگذارد. زیمرن باور داشت که روابط بین الملل از توازن قدرت به سمت حکومت قانون می رود. او بین «نظم کهن» و «نظم جدید» و میان «سیاست قدرت» و «سیست مسئولیت» فرق می گذاشت. تمایز دیگری که بسیار مورد توجه او بود تمایز میان سیاست «رفاه» و سیاست و «قدرت» بود و زیمرن اعتقاد داشت که با دورشدن روابط بین الملل از اقتدارگریزی و نزدیک شدن به روشن بینی، دومی زیردست اولی قرار می گیرد. ادوارد هالت کار هنگام سبک شمردن این گونه تمایزات لحنی ملالت بار دارد:
تا سال های بسیار پیش از 1923 انگلستان از قدرت خود خشنود و یک دولت «رفاه» بود. پس از 1935 این کشور با احساس مورد معارضه قرار گرفتن و نارسا بودن قدرتش به یک «دولت قدرت» تبدیل شد. تفاوت نه بین «قدرت» و «رفاه» است و نه میان «سیاست» و «اقتصاد» بلکه بین درجات مختلف قدرت است (Carr 1946:120).
به یقین باور زیمرن به پیشرفت، خود زاده ی ایمان اساسی او به «هماهنگی منافع» میان افراد و دولت ها بود که این نیز از آموزه های اقتصادی لیبرال سده هجدهم ریشه می گرفت. اگر به نظر نمی رسید که دولت ها متوجه این هماهنگی منافع باشند تنها دو دلیل می توانست داشته باشد. ممکن بود صرفاً از آن بی خبر باشند که در این صورت وظیفه استادانی چون زیمرن بود که به رهبران سیاسی و شهروندانشان این مسئله را بیاموزند. همان گونه که زمانی خود زیمرن گفته بود «دلیل این که نمی توان آگاهی اجتماعی جهانی را به انسان ها آموخت گرایش آن ها به بدی نیست بلکه علت آن این است که آن ها-بگذارید صادق باشیم و بگوییم "ما"-موجوداتی با اطلاعات محدود هستیم»(Zimmern 1936B:8). در اواخر دهه 1920 زیمرن پیشنهاد تشکیل یک کتابخانه بین المللی با کمک مالی حکومتها را داد که بتواند با تهیه کتاب های گران قیمت و امانت دادن آن ها به تهیدستان، به توسعه نوعی «افکار عمومی بین المللیِ» هوادار صلح کمک کند.
توسعه برخی افکار عمومی مؤثر، برای مقابله با نبود محدودیت های مردم سالارانه برای رهبران مستبد «دولت های قدرت» هم که یکی دیگر از علل مبادرت دولت ها به جنگ به رغم شواهد پیشرفت در حقوق بین الملل است اهمیت تعیین کننده دارد: اصل «اعتراض پرجار و جنجال» در جامعه ملل معادل بین المللی «واکنش» انتخاباتی در مردم سالاری های قانونی بر ضد حکومت های غیرمردمی شناخته می شد. یکی از گلایه های رایج درباره حقوق بین الملل این است که اصلاً «به راستی» حقوق نیست زیرا هیچ نهاد مقتدری برای اجرای آن وجود ندارد. در نبود دولتی جهانی هیچ چیز نمی تواند دولت ها را از توسل به حقوق برای توجیه اقداماتی که اساساً برخاسته از نفع شخصی شان است یا نادیده گرفتن حقوق به همین دلیل باز دارد. برای نمونه، عراق در 1991 با تهاجم به کویت و اشغال خاک آن کشور حقوق بین الملل را به ریشخند گرفت ولی سپس در 1997 کوشید و با توسل به اصل محوری حقوق بین الملل (یعنی حاکمیت دولت) بازرسان امریکایی جنگ افزارهای هسته ای را به اتهام جاسوسی از خاک خود بیرون کند.
زیمرن از این مشکل بی خبر نبود ولی امید داشت که جامعه ملل بتواند به عرصه ای تعیین کنند برای برخورد با آن مبدّل شود. از یک سو، اگر حکومت قانون بین دولت ها تقویت می شد ستیزهای میان دولت ها می توانست به شکل مسالمت آمیز برطرف شود. از سوی دیگر، می شد آن دسته از «دولت های قدرت» که حقوق را به ریشخند می گرفتند به کمک سازو کارهای «امنیت دستجمعی» از این کار بازداشت و در صورت لزوم مجازات کرد. در چارچوب نظام امنیت دستجمعی دولت ها متعهد می شوند توسل به زور را برای حل اختلافاتشان مردود شمارند. به همین دلیل وقتی ایالات متحده و فرانسه در 1928 پیمان بریان-کلوگ را به منزله ی سندی که جنگ را غیرقانونی اعلام می کرد تسلیم جامعه ی ملل کردند گل از گل زیمرن شکفت. از سوی دیگر، دولت ها به همین اندازه موظف اند در صورت لزوم بر ضد هر دولتی که به حکم حقوق بین الملل گردن نگذارد از زور استفاده کنند. خوش بینی زیمرن در 1928 خیلی زود در دهه 1930 بر باد رفت. این زمانی بود که قدرت های بزرگ از اجرای مقررات میثاق بر ضد ژاپن (پس از تهاجم آن کشور به منچوری) و ایتالیا (پس از تهاجم و اشغال حبشه) سرباز زدند. از دید زیمرن، عدم اجرای اصل «اعتراض پر جار و جنجال» نشان می داد که حکومت ها که هنوز پای بند «دیپلماسی کهن» بودند تا چه حد از بخش های روشن بین افکار عمومی داخل کشورشان عقب ترند.
رویدادهای دهه ی 1930 نشان می دهد که حقوق بین الملل به خودی خود نمی تواند نظم جهانی عادلانه ای پدید آورد. ممکن است حقوق بین الملل، تجلی نظم بین المللی مشروعی باشد که قدرت های بزرگ هم آن را پذیرفته باشند ولی عاملانه بودن یا نبودن نظم یادشده مسئله کاملاً متفاوتی است. زیمرن متوجه این مسئله نیست و علت آن نیز (همان گونه که کار جابه جا در کتاب بحران بیست ساله اش یادآور شده است) تا حدودی این است که خود زیمرن در اتباع یک قدرت طرفدار حفظ وضع موجود بود. لیبرالیسم خاص زیمرن که بر ابعاد قانونی یا تنظیم کننده ی آن تأکید داشت تجلی بین المللی تحلیل او از سرچشمه های نظم در انگلستان و ایالات متحده بود. اگر سیاست بین الملل ذاتاً با سیاست داخلی دولت های انگلوساکسون تفاوت نداشت پس از نظر او هیچ دلیلی وجود نداشت که حکومت قانون نتواند به صحنه بین المللی تعمیم یابد. اگر این انتظار در دهه 1990 کاملاً ساده دلانه به نظر می رسد بهتر است درباره نفوذ امروزی این گونه آرمان گرایی تأمل کنیم. برای نمونه درست مانند عراق در 1991 حقوق بین الملل را به ریشخند گرفت بوش، رئیس جمهور ایالات متحده، هم در اوایل دهه ی 1990 درباره ی اهمیت اعاده ی حاکمیت کویت برای آن چه «نظم جهانی نو» می خواند مبالغه می کرد. قطع نظر از دلایل راهبردی موجهی که برای بیرون راندن نیروهای عراقی از خاک کویت وجود داشت موفقیت عملیات توفان صحرا آغاز دوران تازه ای در سیاست بین الملل نبود. مانند دهه1930 امکان هیچ گونه نظم بین المللی با ثباتی که بین دولت های طرفدار حفظ وضع موجود و دولت های تجدیدنظر طلب قابل تقسیم باشد، به ویژه اگر دولت های تجدیدنظر طلب قدرتمند هم باشند، وجود ندارد. اگر حقوق بین الملل در برگیرنده ی آیین های مشروعی برای مذاکره درباره تغییر مسالمت آمیز روابط بین الملل نباشد که با توجه به نابرابری قدرت و ثروت در میان دولت ها و نبود هیچ گونه اتفاق نظری درباره ی نظم جهانی عادلانه بسیار بعید است باشد، سرخوردگی ناگزیر است.
انسان به این وسوسه می افتد که این معرفی فشرده از زندگی و آثار زیمرن را با چند کلمه مؤدبانه درباره ی ارزش سهم او در روابط بین الملل، به رغم همه ی کاستی های آشکارش، به پایان برد. باید از داوری درباره ی زیمرن به عنوان فردی خوش نیت و هر چند ساده لوح پرهیز کنیم. دلیلش هم این است که سرخوردگی از جامعه ملل در دهه 1930 او را در اواخر عمرش به یکی از پرشورترین هواداران جنگ سرد تبدیل کرد. وی در 1944 از کرسی خودش در دانشگاه آکسفورد بازنشسته شد. پس از آن که برای دوره ی کوتاهی دبیر کل کنفرانس تشکیل یونسکو بود در مقامِ استاد مدعو در ترینتی کالج در هارتفورد کالیفرنیا مشغول تدریس شد. در 1953 آخرین کتابش راه آمریکا برای رسیدن به صلح جهانی را منتشر ساخت. خطاست اگر بگوییم که او هیچ درسی از سیل انتقادات واقع گرایان از خودش نگرفت ولی باید اعتراف کرد که درس های درستی نگرفت. به جای اذعان به این که حقوق بین الملل زیردست توازن قدرت است و به جای تلاش برای کنترل کردن تجلی آن در سیمای توازن وحشت زیمرن به پشتیبانی دربست از آیالات متحده در جنگ سرد پرداخت. این بار به جای آلمان، اتحاد شوروی «دولت قدرت» بود. زیمرن در کتاب قبلی اش تصدیق کرده بود که حقوق بین الملل بدون مرجعی تنفیذ کننده صرفاً «کالبد بی جانی است که در خلأ فریاد می کشد»(Zimmern 1936a:252). برای آن که حقوق بین الملل در دوران جنگ سرد اثربخش باشد باید ایالات متحده اجرا و تنفیذ آن را به عهده می گرفت. بدین ترتیب، زیمرن «آرمان گرا» به هوادار پرو پا قرص بمب اتمی در دستان ایالات متحده به عنوان نخستین مقام انتظامی جهانی مبدّل شد. بدبختانه زیمرن در 1957 چشم از جهان فروبست و بنابراین آن قدر زنده نماند که شاهد سربرآوردن یک نیروی انتظامی رقیب مسلح با همان جنگ افزار باشد.
ـــ انجل؛ بول؛ کار؛ ویلسون؛ هابسون

مهم ترین آثار زیمرن

-1915 The Greek commonwealth:politics and Economics in Fifth-Century Athensy.Oxford,Clarendon Press.
-1922 Europe in Convalescence.London,Milss & Boon.
-1926 The Third British Empire:Being a Course of Lectures Delivered at Columbia University New York,London,Oxford University Press.
-1928 Learning and Leadership:A Study of the Needs and Possibilities of International Intellecutual cooperation.London,Oxford Univerisity Press.
-1936a The League of National and the Rule of Law,1918-1935.London,Macmillan.
-1936b Neutrality and Collenctive Security.Chicago,University of Chicago Press.
-1939 Spiritual Values and World Affairs,Oxford Clarendon Press.
-1939 Modern Political Doctrines,London,Oxford University Press.
-1939 University Teaching of International Relations, Paris,International Institute of Intellectual Cooperations,League of Nations,.
-1953 The American Road to World Peace,New York,E.p.Dutton.

خواندنی های پیشنهادی

-1972 Bull,Hedley,The Theory of International Politics 1919-69,In Brain Porter (ed).The Aberystwyth Papers,International Politics 1919-69,London:Oxford University Press.
-1946 Carr,E.H.The Twenty Years', Crisis,London Macmillan.
-1962 Claude,Inis,Power and International Relations,New York,Random House.
-1986 kratochwil,Friedrich and Ruggie,John Gerard,International Organisation:A State of the art on an art of the State,International organization40.
-1986 Markwell,D.J.Sir Alfred Zimmern:fifty Years on,Review of International Studies 12:272-92.
-1986 parkinson,F.The Philosophy of International Studies 12:272-92.
-1972 Porter,Brian (ed),The Aberystwy Papers:International Politics 1919-69,London,Oxford University Press.
-1986 Rochester,J.Martin ,The rise and fall of international Organisation as a Field of Study International Organization 40.
مارتین گریفیتس
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390