ژئوپلیتیک Geopolitics
جغرافیا همواره نقش مهمی در امور بشر داشته است. به هویت، سرشت و تاریخ دولت های ملی شکل بخشیده، به توسعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن ها یاری رسانده یا مانع آن شده، و نقش مهمی در مناسبات بین المللی آن ها بازی
نویسنده: مارتین گریفیتس
مترجم: علیرضا طیب
مترجم: علیرضا طیب
جغرافیا همواره نقش مهمی در امور بشر داشته است. به هویت، سرشت و تاریخ دولت های ملی شکل بخشیده، به توسعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن ها یاری رسانده یا مانع آن شده، و نقش مهمی در مناسبات بین المللی آن ها بازی کرده است. ژئوپلیتیک یا جغرافیایی سیاسی بررسی تأثیر عوامل جغرافیایی بر رفتار دولت است-این که چگونه موقعیت مکانی، اقلیم، منابع طبیعی، جمیعت و تکه زمینی که یک دولت روی آن قرار گرفته است گزینه های سیاست خارجی دولت و جایگاه آن را در سلسله مراتب دولت ها تعیین می کند.
اصطلاح «ژئوپلیتیک» را نخستین بار رودلف چلن از دانشمندان علوم سیاسی سوئد در 1899 سکّه زد. اما این اصطلاح رواج گسترده ای پیدا نکرد مگر از دهه 1930 که گروهی از جغرافی دانان سیاسی آلمان به ویژه سرلشکر بازنشسته دکتر کارل هاوس هوفر در دانشکده جغرافیایی دانشگاه مونیخ به دفاع از آن برخاستند. ارتباطی که هاوس هوفر از طریق رودلف هس با آدولف هیتلر داشت سبب شد وقتی هیتلر در 1933 در آلمان قدرت خودش و حزب نازی را تحکیم بخشید این مفهوم مورد توجه جهانیان قرار گیرد. محققان متعددی در غرب و در روسیه، چین و ژاپن به ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی به عنوان علم کشورداری و شیوه ای برای تعمق در اهمیت مفروض عوامل جغرافیایی در روابط بین الملل علاقه مند شدند.
ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی به منزله یک حوزه مطالعاتی، ملهم از کارهای دو محقق بزرگ سده نوزدهم یعنی آلفرد تیِر ماهان (1914 -1840) و سِر هالفورد جان مکیندر(1947-1861) بوده است البته می توان به تأثیر طلایه دار جغرافیای سیاسی در آلمان، فریدریش راتسل (1904-1844) و جغرافی دان فرانسوی پی یر ویدال دلابلاش (11918-1845) هم اشاره کرد. ماهان که در اواخر سده نوزدهم قلم می زد قدرت دریایی را کلید قدرت ملی می دانست. دولتی که کنترل دریاهای آزاد را به دست داشت (مانند انگلستان در آن زمان) می توانست بر روابط بین الملل سلطه یابد. اما توانایی به دست آوردن چنین کنترلی بستگی به در اختیار داشتن نیروی دریایی بزرگ و به خوبی مسلح، خطوط ساحلی طولانی، و تسهیلات بندری کارآمد داشت. سر هالفورد مکیندر در 1919 قرینه ی سرزمینی نظریه ی ماهان را (که در 1943 آن را انکار کرد) مطرح ساخت. مکیندر در این نظریه که «نظریه ی قلب زمین» خوانده می شد مدعی بود دولتی که سرزمین بینابین آلمان و سیبری را در کنترل خود داشته باشد می تواند جهان را کنترل کند. همان گونه که مکیندر در عبارتی به یاد ماندنی گفته است «هر کس ر اروپای شرقی حکم راند بر قلب زمین فرمان خواهد راند و هر کس بر قلب زمین فرمان راند بر جزیره ی جهان حکم خواهد راند و هر کس بر جزیره ی جهان حکم راند بر کل جهان فرمان خواهد راند».
ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی به رغم ارتباط نامیمونی که در دهه های 1930 و 1940 با سیاست خارجی آلمان نازی داشت (هیتلر دل مشغولی اش «فضای حیاتی» یا لبنسروم آلمان بود) یک حوزه ی تحقیق جدی است. ابعاد گوناگون جغرافیای سیاسی در سیمای اهمیت موقعیت مکانی دولت ها روی نقشه ی جهان جلوه گر می شود. دولتی که بین دیگر دولت ها گیر افتاده و محصور در خشکی باشد احتمالاً اهداف سیاست خارجی اش را دولتی که دریا یا سایر موانع طبیعی احاطه اش کرده باشد بسیار متفاوت خواهد بود. برای نمونه، غالباً گفته می شود که گرایش های انزواطلبانه موجود در سیاسیت خارجی ایالات متحده ارتباط مستقیمی با دوری اش از اروپا و این مسئله دارد که (پیش از اختراع جنگ افزارهای هسته ای) اقیانوس های اطلس و آرام نوعی سپر دفاعی طبیعی در اختیار آن کشور می گذاشتند. همچنین به همین دلیل است که ایالات متحده طی حدود یکصد سال گذشته تأکید خاصی بر قدرت دریایی داشته است. برعکس، موقعیت مکانی روسیه در حاشیه ی غرب و نداشتن مرزهای امن، به تبیین رابطه ی دشواری که آن کشور در طول تاریخ با غرب داشته است کمک می کند.
از دید تحلیل گران ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی، بین موقعیت مکانی، ثروت و قدرت نیز ارتباط مهمی وجود دارد. دولت های واقع در نواحی با اقلیم معتدل معمولاً از لحاظ اقتصادی و نظامی قدرتمندتر از دیگر دولت ها هستند. در این نواحی محصولات کشاورزی بسیار متنوع تری قابل کشت است و همین، استخراج منابع طبیعی را تسهیل می کند. به همین سان، کشورهای واقع در نواحی اطراف خط استوا یا نواحی سرد و یخ زده ی کره زمین معمولاً گرفتار توسعه نیافتگی اقتصادی و پیوسته اسیر دست محیط زیست اند.
اقلیم بر توانایی جنگاوری هر دولت نیز تأثیر دارد (ـــ جنگ). نمونه گویای آن شمار چشمگیر سربازان فرانسوی و آلمانی است که در تلاش برای فتح روسیه در سده های نوزدهم و بیستم از سرما یخ زدند و جان سپردند. از این گذشته، اقلیم بر پهنه ی کشور هم تأثیر دارد و پهنه ی کشور نیز بر جنگاوری اثر می گذارد. صحراها، جنگل ها و رشته کوه ها آموزش و تجهیزات ویژه ای را ایجاب می کنند و می توانند به نفع یک ارتش تمام شوند یا موجب شکست های نظامی مفتضحانه گردند. بدین ترتیب، موقعیت مکانی می تواند پیامدهای راهبردی مهمی داشته باشد. برای نمونه، برتری آشکاری را در نظر بگیرید که دولت بالادست یک رود بزرگ بر همسایه پایین دستی خود دارد. نه تنها هدف های سیاست خارجی هر یک از این دولت ها بسته به موقعیتی که در امتداد رودخانه دارد فرق می کند بلکه پاسخ های راهبردی آن ها در صورت بروز بحران نظامی نیز بسیار متفاوت خواهد بود.
در کُنه تحلیل های ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی این باور وجود دارد که توانایی اقتصادی و نظامی دولت ها، جایگاه شان در سلسله مراتب دولت ها، و چگونگی ارتباط شان با همسایگان، نتیجه ی عوامل جغرافیایی است. در روابط بین الملل، جغرافیا سرنوشت ها را رقم می زند. ولی نباید به این دام بیفتیم که حوزه ی پیچیده ای از تحقیق مانند روابط بین الملل را به یک عامل واحد فروبکاهیم. برای تفسیر رفتارهای دولت راه های بسیاری وجود دارد که جغرافیای سیاسی تنها یکی از آن هاست. برخی پژوهندگان حتی مدعی اند که در سده ی بیست و یکم جغرافیای سیاسی منسوخ شده و جای خود را به «کرونوپلیتیک» یا «سیاست زمان» داده است. مسلماً به دلیل آن که ارتباطات الکترونیک و شیوه های پرشتاب حمل و نقل موجب فشردگی زمان و مکان شده ارزش راهبردی «لامکانِ» سرعت جای ارزش راهبردی مکان را گرفته است.
ــــ جنگ؛ جهانی شدن؛ واقع گرایی
-2002 Braden,K.and Shelley,F.Engaging
Geopolitics,New York: Longman.
-2002 Kupchan,C.The End of the American Era:US Foreign policy and the Geopolitics of the Twenty-first Century,New York:knopf.
-2003 Snow.D.National Security for a New Era:Globalization and Geopolitics,New York:Longman.
تری اُکالاهان
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
اصطلاح «ژئوپلیتیک» را نخستین بار رودلف چلن از دانشمندان علوم سیاسی سوئد در 1899 سکّه زد. اما این اصطلاح رواج گسترده ای پیدا نکرد مگر از دهه 1930 که گروهی از جغرافی دانان سیاسی آلمان به ویژه سرلشکر بازنشسته دکتر کارل هاوس هوفر در دانشکده جغرافیایی دانشگاه مونیخ به دفاع از آن برخاستند. ارتباطی که هاوس هوفر از طریق رودلف هس با آدولف هیتلر داشت سبب شد وقتی هیتلر در 1933 در آلمان قدرت خودش و حزب نازی را تحکیم بخشید این مفهوم مورد توجه جهانیان قرار گیرد. محققان متعددی در غرب و در روسیه، چین و ژاپن به ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی به عنوان علم کشورداری و شیوه ای برای تعمق در اهمیت مفروض عوامل جغرافیایی در روابط بین الملل علاقه مند شدند.
ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی به منزله یک حوزه مطالعاتی، ملهم از کارهای دو محقق بزرگ سده نوزدهم یعنی آلفرد تیِر ماهان (1914 -1840) و سِر هالفورد جان مکیندر(1947-1861) بوده است البته می توان به تأثیر طلایه دار جغرافیای سیاسی در آلمان، فریدریش راتسل (1904-1844) و جغرافی دان فرانسوی پی یر ویدال دلابلاش (11918-1845) هم اشاره کرد. ماهان که در اواخر سده نوزدهم قلم می زد قدرت دریایی را کلید قدرت ملی می دانست. دولتی که کنترل دریاهای آزاد را به دست داشت (مانند انگلستان در آن زمان) می توانست بر روابط بین الملل سلطه یابد. اما توانایی به دست آوردن چنین کنترلی بستگی به در اختیار داشتن نیروی دریایی بزرگ و به خوبی مسلح، خطوط ساحلی طولانی، و تسهیلات بندری کارآمد داشت. سر هالفورد مکیندر در 1919 قرینه ی سرزمینی نظریه ی ماهان را (که در 1943 آن را انکار کرد) مطرح ساخت. مکیندر در این نظریه که «نظریه ی قلب زمین» خوانده می شد مدعی بود دولتی که سرزمین بینابین آلمان و سیبری را در کنترل خود داشته باشد می تواند جهان را کنترل کند. همان گونه که مکیندر در عبارتی به یاد ماندنی گفته است «هر کس ر اروپای شرقی حکم راند بر قلب زمین فرمان خواهد راند و هر کس بر قلب زمین فرمان راند بر جزیره ی جهان حکم خواهد راند و هر کس بر جزیره ی جهان حکم راند بر کل جهان فرمان خواهد راند».
ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی به رغم ارتباط نامیمونی که در دهه های 1930 و 1940 با سیاست خارجی آلمان نازی داشت (هیتلر دل مشغولی اش «فضای حیاتی» یا لبنسروم آلمان بود) یک حوزه ی تحقیق جدی است. ابعاد گوناگون جغرافیای سیاسی در سیمای اهمیت موقعیت مکانی دولت ها روی نقشه ی جهان جلوه گر می شود. دولتی که بین دیگر دولت ها گیر افتاده و محصور در خشکی باشد احتمالاً اهداف سیاست خارجی اش را دولتی که دریا یا سایر موانع طبیعی احاطه اش کرده باشد بسیار متفاوت خواهد بود. برای نمونه، غالباً گفته می شود که گرایش های انزواطلبانه موجود در سیاسیت خارجی ایالات متحده ارتباط مستقیمی با دوری اش از اروپا و این مسئله دارد که (پیش از اختراع جنگ افزارهای هسته ای) اقیانوس های اطلس و آرام نوعی سپر دفاعی طبیعی در اختیار آن کشور می گذاشتند. همچنین به همین دلیل است که ایالات متحده طی حدود یکصد سال گذشته تأکید خاصی بر قدرت دریایی داشته است. برعکس، موقعیت مکانی روسیه در حاشیه ی غرب و نداشتن مرزهای امن، به تبیین رابطه ی دشواری که آن کشور در طول تاریخ با غرب داشته است کمک می کند.
از دید تحلیل گران ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی، بین موقعیت مکانی، ثروت و قدرت نیز ارتباط مهمی وجود دارد. دولت های واقع در نواحی با اقلیم معتدل معمولاً از لحاظ اقتصادی و نظامی قدرتمندتر از دیگر دولت ها هستند. در این نواحی محصولات کشاورزی بسیار متنوع تری قابل کشت است و همین، استخراج منابع طبیعی را تسهیل می کند. به همین سان، کشورهای واقع در نواحی اطراف خط استوا یا نواحی سرد و یخ زده ی کره زمین معمولاً گرفتار توسعه نیافتگی اقتصادی و پیوسته اسیر دست محیط زیست اند.
اقلیم بر توانایی جنگاوری هر دولت نیز تأثیر دارد (ـــ جنگ). نمونه گویای آن شمار چشمگیر سربازان فرانسوی و آلمانی است که در تلاش برای فتح روسیه در سده های نوزدهم و بیستم از سرما یخ زدند و جان سپردند. از این گذشته، اقلیم بر پهنه ی کشور هم تأثیر دارد و پهنه ی کشور نیز بر جنگاوری اثر می گذارد. صحراها، جنگل ها و رشته کوه ها آموزش و تجهیزات ویژه ای را ایجاب می کنند و می توانند به نفع یک ارتش تمام شوند یا موجب شکست های نظامی مفتضحانه گردند. بدین ترتیب، موقعیت مکانی می تواند پیامدهای راهبردی مهمی داشته باشد. برای نمونه، برتری آشکاری را در نظر بگیرید که دولت بالادست یک رود بزرگ بر همسایه پایین دستی خود دارد. نه تنها هدف های سیاست خارجی هر یک از این دولت ها بسته به موقعیتی که در امتداد رودخانه دارد فرق می کند بلکه پاسخ های راهبردی آن ها در صورت بروز بحران نظامی نیز بسیار متفاوت خواهد بود.
در کُنه تحلیل های ژئوپلیتیک یا جغرافیای سیاسی این باور وجود دارد که توانایی اقتصادی و نظامی دولت ها، جایگاه شان در سلسله مراتب دولت ها، و چگونگی ارتباط شان با همسایگان، نتیجه ی عوامل جغرافیایی است. در روابط بین الملل، جغرافیا سرنوشت ها را رقم می زند. ولی نباید به این دام بیفتیم که حوزه ی پیچیده ای از تحقیق مانند روابط بین الملل را به یک عامل واحد فروبکاهیم. برای تفسیر رفتارهای دولت راه های بسیاری وجود دارد که جغرافیای سیاسی تنها یکی از آن هاست. برخی پژوهندگان حتی مدعی اند که در سده ی بیست و یکم جغرافیای سیاسی منسوخ شده و جای خود را به «کرونوپلیتیک» یا «سیاست زمان» داده است. مسلماً به دلیل آن که ارتباطات الکترونیک و شیوه های پرشتاب حمل و نقل موجب فشردگی زمان و مکان شده ارزش راهبردی «لامکانِ» سرعت جای ارزش راهبردی مکان را گرفته است.
ــــ جنگ؛ جهانی شدن؛ واقع گرایی
خواندنی های پیشنهادی
-2003 Agnew,J.Geopolitics,London:Routledge,-2002 Braden,K.and Shelley,F.Engaging
Geopolitics,New York: Longman.
-2002 Kupchan,C.The End of the American Era:US Foreign policy and the Geopolitics of the Twenty-first Century,New York:knopf.
-2003 Snow.D.National Security for a New Era:Globalization and Geopolitics,New York:Longman.
تری اُکالاهان
منبع مقاله :
گریفیتس، مارتین؛ (1388)، دانشنامه روابط بین الملل و سیاست جهان، ترجمه ی علیرضا طیب، تهران: نشر نی، چاپ دوم1390
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}