نویسنده گان :
رقیه علیپور بهزادی (1)
علی حدادی (2)
منبع:راسخون




 

چکیده

صفاریان از نخستین دودمان های ایرانی اند که توانستند از سال 259ه.ق تا 397 ه.ق و به مدت صد و سی و هفت سال حکومت کنند برای اولین بار و مستقل از خلافت عباسیان حکومت تشکیل دهند. بنیان گذار این حکومت یعقوب لیث صفاری بود که در سال 259 ه.ق با شکست محمد ابن طاهر در نیشابور موفق به تشکیل حکومت شد. یعقوب لیث و برادرش عمرو را می توان در زمرۀ شاخص ترین امرای صفاری قلمداد کرد. روی هم رفته این دو برادر توانستند شکوفایی صفاریان را به مدت هفتاد سال به اوج خود برسانند. مرکز امارت آنها در سیستان قرار داشت که در متون تاریخی و جغرافیایی از آن با نام های متفاوتی یاد شده است. امارت صفاریان از نوع امارت استیلایی است. چرا که یعقوب توانست از طریق زور و تسلط حکومت سیستان را به دست گیرد. در باب بررسی روابط سیاسی صفاریان و خلافت عباسی باید خاطر نشان کرد، سیاستی که یعقوب در برابر خلافت عباسی نشان داد، سیاستی کاملاً خشونت بار بود که حتی حملۀ به بغداد را هم به دنبال داشت. اما در مقابل برادرش عمرو در ابتدا سیاست منعطف تری را در پیش گرفت ولی در نهایت توانست خشم خلیفه را نسبت به خود بر انگیزد. صفاریان اولین حکومت مستقل ایران پس از طاهریان بودند که در جهت احیای استقلال خارج از سیطرۀ خلافت عباسی پس از دویست سال حاکمیت عرب، و احیای زبان فارسی تلاش بسیاری کردند. این مقاله بر آن است تا به بررسی روابط و مناسبات سیاسی امارت صفاریان و خلافت عباسیان تنها در دوران شکوفایی این حکومت یعنی دوران یعقوب و عمرو لیث صفاری بپردازد، و از بسیاری از مباحث اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی صرف نظر شده است.
کلید واژه ها
صفاریان؛ سیستان؛ روابط سیاسی؛ خلافت عباسیان

مقدمه

صفاریان یکی از امارت های مستقلی بودند که پس از طاهریان، اولین حکومت مستقل از خلافت عباسی را تشکیل دادند. آن ها به تشکیل امپراطوری بزرگی دست زدند که از بامیان در شرق تا اهواز در غرب کشیده می شد و نخستین شکاف عظیم را در تمامیت خلافت عباسی ایجاد کردند. اما باید خاطر نشان کرد که قدرت و امارت یعقوب بیش از هر چیزی ناشی از عضویت وی در گروه عیاران سیستان است.
صفاریان نسب خود را به خسرو پرویز پادشاه ساسانی می رسانند. از ویژگی های مهم حکومت هایی که پس از حاکمیت دویست سالۀ اعراب بر ایران به وجود آمدند، انتساب نسب به حکومت های قبل از اسلام ایران است. هدف از اجرای این سیاست توسط این امراء، مشروعیت دادن به امارت خود، به منظور واکنش در برابر تعصب بی مورد اعراب بوده است. شکوفای دوران صفاریان را باید در دوران یعقوب لیث صفاری، بنیان گذار این امارت خلاصه کرد. بایستی یاد آور شویم که مهم ترین بخش سیاسی امارت صفاری در روابط سیاسی این امارت با خلافت عباسی گنجانده می شود. سیاست خشونت آمیز یعقوب و امارت استیلایی اش منجر به نبردی میان یعقوب و خلیفه المعتمد شد که به نبرد دیر العاقول شناخته می شود، این نبرد اگر چه به شکست یعقوب انجامید، اما نتیجه ی بارز آن این مطلب شد که از تقدس خلیفه به عنوان نایب خدا و پیامبر بر روی زمین کاسته شد. از میان خلفای هم عصر با امرای صفاری ، می توان به المعتمد، معتضد، مکتفی اشاره داشت. در مقابل، سیاست عمرولیث برادر یعقوب سیاستی کاملاً انعطاف پذیر داشت، اما بعد ها به دلیل در خواست های متنوع عمرو از خلافت مبنی بر امارت بر ماوراء النهر، سیاست خلیفه و عمرو نسبت به یکدیگر دگرگون شد. مرکز امارت صفاریان در سیستان قرار گرفته بود، این سرزمین از دیر باز مرکزی برای ولیعهدان حکومت ها بوده است، و از آن با نام های متعددی چون سکستان و سیوستان یاد شده است. در این مقاله تلاش شده است تا به بررسی روابط سیاسی امارت صفاریان و خلافت عباسی و همچنین به روش استیلایی صفاریان تمرکز شود و چرا با وجود قدرت و امارت استیلایی نتوانست در برابر غزنویان مقاومتی از خود نشان دهد.

1- بررسی جغرافیای سیستان:

در متون و کتب تاریخی و جغرافیایی از جمله در تاریخ سیستان، بنای سیستان به دوران گرشاسب باز می گردد:
"بنا کردن سیستان آن روز بود که گرشاسب دانایان جهان را گرد کرده بود که من شهری بنا خواهم کرد، بدین روزگار که ضحاک همه ی جهان ویران کند"(تاریخ سیستان، 1314: 3-4). هم چنین سیستان شارستان بزرگ و استواری دارد، و مردان مردی در آن قرار دارد که به حرب و جنگیدن عادت دارند و جنگیدن برای بزرگ و کوچک آنها پیشه ای محسوب می شود (همان: 11). در دوره ی اشکانیان، اقوام سکه به خاطر اختلاف با اشکانیان و جنگ و گریز با یکدیگر، به جنوب شرقی ایران سرازیر شدند و گروهی از آن ها در سیستان ساکن شدند. به همین دلیل نام دیگر سیستان را سکستان می نامند .همچنین مؤلف تاریخ سیستان، از سیستان با عنوان مردان مرد یاد می کند و از آن با نام سیوستان نام می برد (تاریخ سیستان,1314 :22).
در دوره ی ساسانیان، سیستان سرزمینی پهناور و وسیع بود و شامل کابل، اسفزارو رخد کنونی می شده است. بسیاری از پادشاهان ساسانی، ولیعهدان خود را برای فرا گرفتن اصول و مسلک کشورداری به آن نواحی می فرستادند که می توان از میان آنها به نرسی اشاره کرد (پرگاری و ترکمنی آذر، 1378: 3). از نام های دیگر سیستان، می توان به زرنگ هم اشاره داشت، علت نامگذاری سیستان به این نام به دلیل آبادانی و رودها و کشتزارهای زیاد موجود در آن است. علاوه بر این ها نام دیگر آن نیمروز می باشد، به آن دلیل که محل بر آمدن و فرو شدن خورشید می باشد و از طرفی گفته شده از آن جهت که پادشاه در نیمی از روز به بررسی مشکلات مردم می پرداخته به این نام نامیده شده است. به طور مسلم مرکز اصلی و لایت زرنگ بوده است
در دوران اسلامی، بر اهمیت این سرزمین افزوده شد. مخصوصاً در دوران خلافت عمربن خطاب و حضرت علی (ع) اهمیت این سرزمین بسیار مشهود است، به طوری که حضرت علی شخصی به نام عبد الرحمن را برای دادگستری در آن جا منصوب می کند(همان: 7). در دوران خلفای عباسی مخصوصاً هارون الرشید، سیستان از جایگاه بسیار مهمی برخور دار بود. هارون حتی معتقد بود که اگر کسی وظیفه ی خود را به خوبی انجام دهد او را به امارت سیستان منصوب می کند. صفاریان در داخل سیستان محبوبیتی تمام داشتند و تا اندازه ای نماینده ی روح استقلال خواهی محلی بودند و به مقیاس وسیعی به منافع سیستان می اندیشیدند. گویند که یعقوب در سالهای نخست دوران سپاهیگری اش، به هنگامی که فرماندهی عیار در خدمت صالح بن نصر بود، لشکریان بُستی صالح را که زرنج را فتح کرده بودند، از غارت شهر مانع گردید، زیرا بی نوایی کرسی ولایت سیستان تنها به سود بُست بود که رقیب زرنج به شمار می آمد.
روشنتر از آن مساعی محمد بن خلف بن لیث، از افراد دودمان حاکم در تسکین ستیز فرقه ای میان دو گروه سمکیه و صدقیه می باشد. محتوی پیام وی آن است که اتحاد و پیوستگی سیستان از دودستگی ها و تفرقه اندازی ها لطمه خواهد دید. (فرای، ج4، 1378: 113)

2- گروههای سیاسی - مذهبی در سیستان:

الف)خوارج
ب)عیاران
ج)مطوعه

2-1- شرحی کوتاه بر خوارج:

تاریخ تأسیس این گروه به پس از نبرد صفین باز می گردد. این نبرد میان حضرت علی (ع) و معاویه صورت گرفت، اگر چه نزدیک بود که معاویه شکست بخورد ، اما در نهایت با سیاست بر سر نیزه کردن قرآن ها توسط عمروعاص، در نهایت حضرت علی شکست خورد، و نتیجه این شکست، جدا شدن گروهی از یاران امام را به دنبال داشت، این گروه بعد ها به عنوان خوارج نامگذاری شدند . شعار آنها «لا حکم الا لله » بود. آنچه که عامل اساسی جدایی در میان یاران امام شد، ماجرای حکمیت بر سر به دست گرفتن افسار حکومت بوده است.
در دوران بنی امیه اگر چه به عنوان مخالفان اساسی بودند. در دوران عباسیان، خوارج جزء یکی از مهم ترین مخالفان آن-ها بودند. اگر چه در دوران هارون تلاش هایی به منظور امنیت و ثبات صورت گرفت، اما پس از هارون خلافت به ضعف گرایید. پایگاه اساسی خوارج در سیستان، زرنگ و بست قرار داشت. شورش های خوارج عمدتاً به منظور اعتراضات اقتصادی صورت می گرفته است. حمزه ی آذرک در رأس رهبری خوارج سیستان قرار داشت و با موفقیت هایی رو به رو شد و او خود را به امیرالمؤمنین ملقب ساخت(یغمایی، 1370: 71). اگر چه نوع رفتار یعقوب در ابتدا توأم با خشونت بود، اما یعقوب به خاطر اینکه بتواند از آنها به عنوان حصار دفاعی سیستان در مقابل مرزهای شرقی استفاده کند و چون آن ها همشهریان وی بودند ، سیاست مسالمت آمیزی را نسبت به آنها داشت (ترکمنی آذر،پرگاری، 1378: 22-23). از میان مهم ترین شعبه های خوارج می توان به ازارقه به رهبری نافع بن ازرق اشاره داشت.

2-2- عیاران

تأسیس این گروه به قرن دوم هجری در خراسان ، باز می گردد. پایه ی طبقاتی آنها از میان طبقات عامه ی مردمی بودند. از آنها با القابی چون جوانمردان و فتیان یاد می شود. مهم ترین عناصر این تشکیلات در خراسان و سیستان قرار گرفته بود. عیاران گاهی با مخالفان خلافت عباسی متحد می شدندو هواخواهان آزادی طلب بومی بودند. آنها از تشکیلات منظم و خاصی برخور دار بودند و نسبت به سرهنگان خود توجه فوق العاده ای داشتند. مسلک عیاران در ابتدا اخلاقی بود، ولی بعد ها به مسلکی کاملاً سیاسی مبدل شد. مش آن ها گرفتن پول و ثروت از طبقه ی ثروتمند و واگذاری آن به فقیران می باشد. از نظر ایدئولوژی باید گفت عیاران توانستند مرامنامه ی خاصی را تنظیم کنند " آنچه گویی، انجام دهی، راستی در قولی و شکیبایی در کارها را باید داشته باشند" (ترکمنی آذر،پرگاری، 1378: 72-74).
عیاران را می توان در قالب تشکیلاتی چون عریف ( سرپرستی 10عیار )، نقیب ( فرمانده 10 عریف)، سرهنگ (سرپرست 10 نقیب) و امیر ( سرپرستی 10 سرهنگ) را برعهده دارد، توصیف کرد. درهم بن نصر و صالح بن نصر از رهبران اصلی عیاران قلمداد می شوند که بعدها یعقوب را به سرهنگی خود برگزیدند.

2-3- مطوعه

مطوعه، گروه های نظامی داوطلب بودند. این گروه افراد را به فروع اسلام و مبارزه و جنگ با کفار دعوت می کردند. ایجاد مطوعه از زمان منصور عباسی و به علت آزار و اذیت مردم صورت گرفت. سهل بن سلامه انصاری رهبر اصلی آنها بود. آنها اطاعت از خلیفه را واجب می دانستند و به خاطر همین بود که در لشکرکشی یعقوب علیه خلیفه با او شرکت نکردند. (-ترکمنی آذر،پرگاری، 1378: 72-74).

3- شرحی بر اصل و نسب صفاریان

مورخان نسب یعقوب را به خسرو پرویز، پادشاه ساسانی می رسانند. به این صورت که در زمان حمله ی اعراب یکی از فرزندان خسرو پرویز در دزفول اقامت داشت و در گمنامی به سر می برد و به خاطر فاش نشدن هویتش به بم و پس از آن به سیستان رفت. یعقوب از خاندان اوست "یعقوب بن لیث بن معدل بن .......ابن خسرو"( تاریخ سیتان,1314: 16). اما سیستانی در احیاء الملوک نسب او را به انوشیروان می رساند(سیستانی,(بی تا),: 55-56). بسیاری از حکومت هایی که پس از اسلام در ایران تشکیل شدند ، تلاش در رساندن نسب خود به پادشاهان باستانی ایران داشتند، همچنان که سامانیان نسب خود را به بهرام چوبین می رساندند؛ یعقوب و برادرش عمرو هر دو عسگر سیستان بودند، هر دو تظاهر به زهد و تقوی و قناعت می کردند، یعقوب پس از درهم عظمتی یافت(ابن اثیر، ج12: 50).منهاج السراج جوزجانی در طبقات ناصری، همان داستان اسطوره ای همیشگی را درباره ی یعقوب ذکر می کند، به این صورت که یعقوب به همراه گروهی از دوستان بازی می کردند، که صالح بن نصر از آنجا گذر کرد و همه به جزء یعقوب به وی احترام گذاشتند(جوزجانی، ج1، 1366: 199). البته باید خاطر نشان کرد که این داستان برای بیشتر شخصیت های برجسته به کار گرفته می شود، همچنان که این داستان برای کوروش در برابر آستیاکس روایت شده است.

4- مراحل قدرت یابی یعقوب:

یعقوب در قریه ی قرنین در شال شرقی شهر خاش به دنیا آمد. سال تولد او را ما بین 200 تا 207 ه.ق می دانند. او از فرزندان لیث رویگر بود و پس از آن توانست در میان عیاران نفوذ داشته باشد. پدرش در زمره ی شخصیت های بسیار مهم در میان عیاران با لقبی با عنوان کلانتر یا ریش سفید قرار داشت. عیاران چون هوشیاری و دلاوری او را دیدند ، وی را به سرهنگی خود مبذول داشتند و همه جا در فرمان او بودند. عیاران آیین جوانمردی را رعایت می کردند (یغمایی,1370: 92). گردیزی سبب رشد او را در رفتار مناسب او با هم شهریان و مردم عادی می داند و البته مهم ترین ویژگی وی را در جوانمردی می داند " سبب رشد او (یعقوب) آن بود که بدانچه یافتی و داشتی جوانمردی بود یو با مردمان خوردی و نیز با آن هوشیار بود و مردانه. همه قرینان او را حرمت داشتی و به هر شغلی کی بیوفتادی میان هم شغلان پیشرو او بودی "(گردیزی، 1384: 205).
در سال 237 ه.ق مردی از اهالی بست به نام صالح بن نصرکنانی بر سیستان غالب و مسلط شد، یعقوب بن لیث همراه او بود. ولی طاهر بن عبدالله، امیر خراسان، سیستان را دوباره گرفت، پس از آن درهم بن حسین از مجاهدین داوطلب برسیستان غلبه کرد، ولی او قادر به نظم سپاه خویش نبود و سپاه او تحت فرمان یعقوب بن لیث بود که سالار لشکر بود؛ چون اطرافیان درهم او را از اداره ی امور عاجز دیدند. یعقوب را به جای وی برگزیدند، چرا که وی لایق بود و یعقوب به تنهایی بر اداره ی امور مسلط شد( ابن اثیر، ج11: 230-231). یعقوب در سالهای متمادی توانست به فتح کرمان، تملک فارس، بلخ، طخارستان و سیستان داشته باشد و در سال 259 ه.ق توانست آخرین امیر طاهری با نام محمد بن طاهر را شکست دهد و حکومت را به دست بگیرد. علت تصرف نیشابور هم به دلیل پناهنده شدن عبدالله سجزی به محمد بن طاهر و همچنین ضعف و عجز فرزند طاهر بود که در حوادث سال 259 ه.ق فاقد قدرت بود و یعقوب به بهانه ی گردش طبرستان به آنجا لشکر کشید (ابن اثیر،(بی تا), ج12: 119).

5- انواع امارت:

همزمان باتشکیل خلافت عباسی و روی کار آمدن بسیاری از حکومت های ایرانی، مورخان با لفظ جدیدی با نام امارت روبه رو می شوند، در این نوع حکومت، آن کس که در رأس حکومت قرار می گیرد دیگر به شاه یا پادشاه ملقب نمی شود ، چرا که از این دوران به بعد است است که لفظ جدیدی با نام امیر به وجود می آید. طاهریان اولین حکومت مستقل ایرانی بودند که در دوران عباسیان و در خراسان به رهبری طاهربن ذوالیمینین تشکیل شد. این حکومت با اجازه و درخواست خلیفه ی عباسی تشکیل شد، در حالی که بعضی از حکومت های پس از طاهریان هیچ منشوری از خلافت دریافت نداشتند و خلیفه هیچ نقش فعالی را در به حکومت رسیدن و تثبیت آن ها نداشته است. امارت ها را از نظر نوع نقش خلافت عباسی می توان به دو دسته تقسیم کرد، این امارتها شامل امارت استیلاء و امارت استکفاء می شود.

5-1- امارت استیلا

به امارتی اطلاق می شود که در آن فرد با استفاده از زور و قدرت حکومت را به دست می گیرد و کفایت و شایستگی فرد در این نوع امارت هیچ نقشی را ایفا نمی کند در این حکومت ها آنچه حائز اهمیت است، قدرت و توان نظامی می باشد برای نمونه می توان به حکومت صفاریان اشاره داشت. میرخواند در روضه الصفا حکومت یعقوب را بر عجم استیلا یافته می داند(میرخواند, ج4: 494).

5-2- امارت استکفاء

به امارتی اطلاق می شود، که امیر نه تنها بر اساس کفایت و شایستگی به حکومت می رسد بلکه منشور و اجازه ی خلیفه در مشروعیت بخشی به آن نقش مهمی را ایفا می کند. برای نمونه می توان به امارت طاهریان در خراسان و یا سامانیان در بخارا اشاره داشت. نوع حکومت استکفایی واسطه ی میان خلیفه و مردم است.

6- بررسی روابط سیاسی یعقوب و خلافت:

نوع حکومت و امارتی که یعقوب به دست گرفت از نوع استیلایی بود، چرا که یعقوب هیچ گاه در طول امارت خود نه تنها منشوری از خلیفه دریافت نکرد، بلکه قدرت وی به اندازه ای بود که حتی خلیفه معتمد برای اینکه از پیشروی های او جلوگیری کند؛ امارت فارس، سیستان و خراسان را به او واگذار کرد. طبری در تاریخ الرسل و الملوک بیان می کند، که در سال 255 ه.ق یعقوب تعدادی اسب و بار با مشک و جامه ها برای معتز فرستاد (طبری، ج14، 1354: 6278). این گفته ی طبری می رساند که شاید یعقوب از این روش به منظور فراهم کردن زمینه ی حکومت برای خود استفاده کرده است تا اگر توانست و به قدرت رسید، مایه ی فخر خلافت عباسی باشد، به جای اینکه مایه ی ننگ باشد. اما در باب برقراری رابطه ی سیاسی یعقوب و خلیفه، می توان به نبرد بسیار مهم دیرالعاقول اشاره کرد. این نبرد در سال 262 ه.ق در میان یعقوب و خلیفه معتمد و برادرش موفق، در محلی با نام دیر العاقول، که در فاصله ی میان واسط و بغداد است، رخ داد(مسعودی، ج2، 1367: 599).به طور کلی باید گفت، رابطه ی سیاسی انعطاف پذیری میان یعقوب و خلیفه ی عباسی برقرار نبوده است، این رابطه بیش از هر چیزی خشونت و نبرد را می طلبد، مسلمًا وجود فردی چون یعقوب که از نظر نظامی بسیار قوی و سر آمد است، نباید از وجود چنین رابطه ای تعجب کرد. خلیفه معاصر با یعقوب معتمد عباسی بود.

6-1- نبرد دیرالعاقول:

مسعودی معتقد است که یکی از علت های اصلی حمله ی یعقوب به سمت بغداد ، اعتراض یعقوب در سال 261ه.ق به خلیفه معتمد و غلامان همدست وی بوده و یعقوب معتقد بود که خلیفه و یارانش دین را تباه کرده و به کار صاحب الزنج بی اعتنا مانده است "وقتی کار دین را مهمل گذاشتید و مانند رسوم دین کهنه شد، من به یاری و نصرت خدا خروج ردم که از صاحب پرچم هدایت، کاری ساخته نبود"( مسعودی، ج2، 1367: 601).
علت دیگر را باید در خواندن خطبه ای که در خانه ی عبید الله طاهری و به تحریک خلیفه، توسط حاجیان مکه و گرگان و مازندران، به منظور لعن یعقوب خوانده شد، دانست . نسخه هایی از آن به ولایت هایی چون فارس و نواحی دیگر فرستاده شد، یعقوب با شنیدن این خبر، به فارس رفت و از خلیفه ولایت طاهریان، عنوان شرطگی بغداد، سامرا، کرمان و سند را درخواست کرد (یغمایی,1370:¬103). نظام الملک طوسی در سیاست نامه هدف یعقوب از حمله به بغداد را در اسماعیلی بودن یعقوب می داند. "مرا آرزو چنان است که لا بد بدرگاه آیم و رسم خدمت به جای آرم و عهد تازه گردانم و تا این نکنم باز نگردم" وی همچنان ادعا کرده که یعقوب پنهانی با اسماعیلیان بیعت کرده و بر خلیفه ی بغداد دل بر کرده است(سیاست نامه، 1364: 20). به نظر می رسدکه خواجه نظام الملک، به دلیل شرایط زمانه ی خود ین مطلب را ذکر کرده و آن را دلیلی برای حمله ی یعقوب به بغداد می داند چرا که در آن زمان نظام الملک با فعالیت های اسماعیلیان روبه رو شد، واز طرفی به این دلیل که خواجه خود یک سنی حنفی متعصب است، همه ی دشمنان خلیفه را اسماعیلی می داند، ولی بعید به نظر می رسد که چنین نظری علت حمله ی یعقوب به بغداد باشد. دلیل پایانی را می توان در درخواست بزرگان نیشابور از یعقوب در باب منشور حکومتش دانست، به این صورت که آنها بارها از وی در باره ی منشور امارت از وی سؤال می پرسیدند. ولی چون یعقوب می دانست که معتمد به او اعتمادی ندارد، تصمیم به خلع او گرفت( ترکمنی آذر، پرگاری,1378: 39).اما اگر چه یعقوب با تمام نیرو و توان خود به بغداد حمله کرد، ولی در سال 262 ه.ق شکست خورد.

6-1-1- دلایل شکست نبرد دیر العاقول:

*باز کردن آب دجله بر روی سپاهیان یعقوب
*سیاست دو گانه و دو جانبه ی موفق برادر خلیفه (موفق اگر چه در دل تلاش در جهت برکناری خلیفه را داشت و مکاتبه پنهانی با یعقوب داشت، اما در کنار آن، خلیفه را از سیاست ها و عملکرد های یعقوب باخبر می کرد، زیرا می دانست که اگر یعقوب به امارت برسد، او را خلیفه خواهد کرد و اگر شکست بخورد، در کنار برادرش به انجام امور می پردازد).
* نزدیک بودن موقعیت جغرافیایی نبرد، در کنار رودخانه ی دجله، شرایط مناسبی را برای جنگ فراهم نکرده بود، زیرا که خیلی زود با مسدود شدن راه و باز شدن آب یعقوب شکست خورد وسپاهیان او پراکنده شدند.
* عدم آمادگی سپاهیان یعقوب و عدم آگاهی آن ها از حمله به بغداد، از سیاست های مهم یعقوب، عدم مشورت او با سپاهیان بود، وی با این کار خود را از داشتن مشاوران برجسته محروم می داشت.
* وجود اختلاف میان یعقوب و برادرش عمرو لیث بر سر غنایمی که از نبرد با عبد الله خجستانی نصیب آنها شده بود. بعد از شکست در دیرالعاقول، خلیفه رسولی را به نزد یعقوب فرستاد، یعقوب در جواب خلیفه به فرستاده گفت: "برو و خلیفه را بگوی که من مردی رویگر زاده ام و از پدر رویگری آموخته ام و خوردنی من نان جوین و ماهی و پیاز و تره بوده است و این پادشاهی و گنج و خواسته از سر عیاری و شیرمردی بدست آورده ام نه از پدر به به ارث دارم و نه از تو یافته ام. و میان من و تو شمشیر است" (سیاست نامه,1364: 23). یعقوب در سال 262 ه.ق پس از شکست در دیرالعاقول بر اثر بیماری قولنج فوت کرد. گفته ی یعقوب به فرستاده ی خلیفه به خوبی نشان می دهد که یعقوب بدون دریافت هیچ منشوری و از طریق زور بازوان خویش و همچنین شمشیر توانسته است به قدرت برسد، و علی رغم سایر امارت های ایرانی پس از اسلام که از طریق ارث به حکومت رسیدند، یعقوب شغل پدرش را رویگری معرفی می کند، تا از این طریق او را از دخالت در امور سیاسی کنار بزند.
* اگر چه خلفا طمع می کردند و به مصادره ی اموال وزرا پرداختند و این اقدام باعث جذب شدن وزراء به مخالفان می شد و در نتیجه ثروتی در بیت المال باقی نمی ماند اما وزرای عهد عباسی مردانی باکفایت بودند. از طرفی غلبه ی غلامان ترک در دستگاه عباسی، سبب شد که آنها کم کم ادعای استقلال کنند، و خلفا یک یا چند ایالت را به حاجیان و امراء مورد علاقه ی خود واگذار کرد و آن ها صاحب اقطاعاتی شدند. از ابتدای خلافت عباسی امیری که به ولایتی منصوب می شد متولی همه ی امور از جمله تدبیر لشکر، نظارت در قضا، اقامه ی حدود، جمع آوری خراج، ترتیب بهاء و جمع رعایت لوازم شریعت، را بر عهده داشت(یغمایی,1370: 163-164).
* قیام صاحب الزنج. در اوضاع بی ثباتی عباسیان که هر لحظه یک فرمانده ی ترک به امارت می رسید، یک نفر ایرانی از اهل ری با نام علی بن محمد از موقعیت و شرایط استفاده کرد و توجه زنگیان بصره را که برده و غلام بودند ودر شوره زار های بغداد و بصره به دولت عباسی خدمت می کردند را با وعده های فریبنده به خود جذب کرد، و آنها را برای قیامی آماده کرد (حقیقت، ج2، 1363: 560). هندوشاه نخجوانی معتقد است که در آن زمان تعداد زنگیان در بصره آنچنان زیاد بوده، به طوری که در هر سرا و خانه ای از طبقه متوسط رو به بالا حدود دو یا سه برده یا غلام خدمت می کرده است (نخجوانی،¬1357:¬190). زنگیان سیاهانی بودند که از شمال آفریقا به جنوب عراق وارد شده بودند.آنها از هیچ حق و امتیازی برخوردار نبودند، شورش آنها 15 سال به طول انجامبد ، شروع این قیام در سال 255 ه.ق و پایان آن در سال 270 ه.ق بوده است. علی بن محمد هر زنگی را موظف کرد تا در ساعت معینی صاحب خود را بکشد. در مدت کمی صاحب الزنج توانست بصره و واسط را تصرف و بر عراق تسلط پیدا کند. اما یعقوب در حمله ی خود به بغداد از صاحب الزنج کمک نگرفت، چراکه موفق برادر خلیفه همراه او بود و به خاطر همین هیچ احتیاطی را در برابر خلیفه رعایت نکرد(زرین کوب، 1343: 630،642). یعقوب احتیاج به کمک صاحب الزنج نداشت، و با اعتماد به برادر خلیفه، از آوردن لشکر زیاد خود داری کرد، چون معتقد بود که با این اینکار بدگمانی خلیفه را نسبت به خود بر نمی انگیزد و به صلاح نمی دانست. موفق دوست داشت که به خلافت برسد، با یعقوب که داعیه ی استقلال داشت، همراه شد و در مقابل نامه های یعقوب به خلیفه، او را دشمن قلمداد می کرد، پس سیاست موفق این بود که اگر یعقوب شکست می خورد، در نزد برادرش می ماند و اگر یعقوب پیروز می شد، وی به خلافت می رسید(یغمایی,1370: 104).

7- ارزیابی رابطه ی سیاسی یعقوب و خلیفه عباسی

به طور کلی برقراری رابطه ی مسالمت آمیز سیاسی میان یعقوب و خلیفه(معتمد)، هیچ گاه به معنای واقعی آن برقرار نشد. سیاست و امارت یعقوب کاملاً استیلایی بود، وی برای منشور و تأیید خلیفه عباسی اهمیتی نمی داد. توجه یعقوب به امارت استیلا را باید درنوع بیان یعقوب به فرستاده ی محمد ابن طاهر مشاهده کرد، وی در جواب آن فرستاده شمشیر را بیرون کشید و گفت که عهد و لوای من این(شمشیر) است. سیاست یعقوب با سپاهیان و وفاداری نسبت به آن ها در راه اطاعت او که نتیجه ی نیکی بسیار و فرط مهابت او بود، که بر هیچ کسی پوشیده نیست. وی با هیچ کس در تدبیر کارها مشورت نمی کرد و خود درباره ی مقاصد و اهدافش اندیشه می کند "بیشتر روز تنهاست و درباره یمقاصد خویش اندیشه می کند و هیچ کس را به مشورت و تدبیر در امور دخالت نمی دهد"(مسعودی,1347,ج2: 602؛ 604). یعقوب وزرای برجسته ای نداشت و تنها به قدرت سیاسی و نظامی اش متکی بود. این سیاست یعقوب باعث شد که وی نتواند از افراد با تجربه و مناسب در جنگ های خود استفاده کند، و به خاطر خاطر غرورش بود که در دیرالعاقول شکست خورد.
پس از یعقوب برادرش عمرولیث به امارت رسید، او در همان ابتدای حکومت سیاست اطاعت و مدارا را در برابر خلیفه(موفق) در پیش گرفت، در همین زمان خلیفه با قیام صاحب الزنج روبه رو شد، وی چون نمی توانست همزمان با دو نفر بجنگد، سیاست مدارا و مسالمت را در برابر عمرولیث در پیش گرفت چرا که نبرد همزمان با دو نفر هزینه های بسیار سنگینی را برای خلافت به دنبال داشت(زرین کوب,1343: 646). عمرو لیث تنها به خاطر آشفتگی های پس از مرگ یعقوب و در طول مدت دوری آن ها از سیستان و تثبیت موقعیت سیاسی خود مصلحت را چنان دید که با خلیفه آشتی کند(حقیقت، ج2، 1363: 7). با شکست صاحب الزنج، خلافت عباسی به بهانه ی اینکه مردم خراسان از عمرو ناراضی اند، در سال271 ه.ق او را از فرمانروایی عزل کرد. اما بعدها شکست رافع ابن هرثمه، زمینه ای را فراهم کرد تا درخواستی در باب امارت برماوراءالنهر از خلیفه داشته باشد ، درخواست های پی در پی او از خلیفه، سبب نبرد میان او و امیر اسماعیل سامانی شد و در سال 287ه.ق عمرو لیث شکست خورد و در زندان خلیفه درگذشت. پس از عمرو اگرچه امرایی چون طاهر ابن لیث، لیث ابن علی و خلف بن احمد روی کار آمدند، اما هیچ گاه نتوانستند اوج و عظمت دوران یعقوب و عمرو را احیا کنند.

8- مقایسه ای کوتاه میان طاهریان و صفاریان

طاهریان اگرچه به عنوان اولین دودمان ایرانی اند که حوزه ی امارت خود را از سیطره ی مستقیم خلافت عباسی بیرون کشیدند و از این نظر مقدم بر صفاریان اند. طاهر ابن ذوالیمینین به خاطر خدمات مهمی که به مأمون داشت، از طرف به حکومت خراسان منصوب شد. در میان امرای طاهری، تنها طاهر بود که به دلیل عرق ملی و برای استقلال ایران جانش را از دست داد، سایر امرای طاهری علاقه ی چندان زیادی به استقلال ملی از خود نشان ندادند، به همین دلیل است که ادوارد براون در اثر خود، با نام تاریخ ادبی ایران، آنها را از نژاد عرب می داند. اما در مقابل صفاریان که پس از طاهریان اولین سلسله ی مستقل ایرانی بودند، برای احیای هویت ایرانی تلاش زیادی کردند. از اقدامات مهم صفاریان در جهت احیای این هویت، رساندن نسب خود به خسرو پرویز ساسانی بوده است. در دوران صفاریان با شکوفایی زبان و فرهنگ ایرانی روبه رو می شویم، یعقوب به محمد ابن وصیف سیستانی امر کرده بود، که اگر قرار باشد برای او شعری بسراید، آن شعر به زبان فارسی باشد. صفاریان از مهم ترین پیشگامان نهضت ضد عربی در ایران محسوب می شوند؛ آن ها در کوتاه کردن دست فاتحان بیگانه و اخراج آن ها از ایران فداکاری را به حد کمال رسانیدند(حقیقت,1363: 530). امارت اما طاهریان، امارتی استکفایی بود، چرا که طاهر بر اساس کفایت و شایستگی که در نبرد با علی ابن عیسی ابن ماهان از خود نشان داد، به فرمانروایی خراسان منصوب شد؛ در حالی که یعقوب بر اساس زور و قدرت خود توانست حکومت استیلایی اش را تشکیل دادند.

9- اهمیت صفاریان :

محدوده ی جغرافیایی امارت صفاریان از بامیان در شرق تا اهواز در غرب کشیده می شد.صفاریان پس از طاهریان اولین ضربه را به تمامیت عرضی خلافت عباسی وارد کردند، یعقوب حکومت خود در سیستان را بدون سودجویی از مزایای طبقات خانوادگی و یا بدون ارتباط با مقامات رسمی به دست آورد. صفاریان در احیای فرهنگ و تمدن و زبان فارسی تلاش زیادی از خود نشان دادند، اولین نمود این تلاش را می توان در گسترش زبان فارسی به جای زبان عربی دانست. آن ها با استقلال قسمت اعظمی از ایران و ضدیت با خلافت بغداد ، توانستند در ترویج زبان فارسی در مقابل زبان عربی و تشکیل و تقویت یک امپراطوری، سیاست دیگری را دنبال کردند؛ آن ها توانستند از طریق سپاه بسیار بزرگی که نیم آن از عیاران و نیمی دیگر از خوارج سیستان، تشکیل شده بود قدرت را در سیستان به رهبری و اقتدار یعقوب به دست آورند، سپاهی که یعقوب ترتیب داده بود بر اساس تمرینات مکرر ایجاد شده بود، یعقوب مسلماً به اقتضای قدرت خود بیش از هر چیز دیگری به اقتدار سپاه می اندیشیده است.

نتیجه گیری

با توجه به مطالب گفته شده می توان اذعان داشت، صفاریان اولین حکومت مستقل ایرانی پس از طاهریان اند، آن ها با رهبری یعقوب توانستند در جهت اعتلا و احیای فرهنگ و زبان فارسی پس از دویست سال سیطره ی اعراب بر ایران پایان دهند. امارت صفاریان در دوران یعقوب و عمرو لیث مقارن با معتمد و معتز عباسی بود؛ بی شک اوج و اعتلای صفاریان را بیشتر در دوران یعقوب لیث و برادرش عمرو لیث باید مشاهده کرد. محدوده ی جغرافیایی صفاریان از بامیان در شرق تا اهواز در غرب کشیده می شد. مرکز امارت آنها در سیستان و به مرکزیت زرنگ بوده است . صفاریان علی رغم سایر امرای دیگر ایرانی هیچ تعلق خاطری به خلفای عباسی از خود نشان ندادند؛ به طوری که از نظر سیاسی هیچ رابطه ی مسالمت آمیزی میان یعقوب و خلیفه وجود نداشت، عدم رابطه ی مسالمت آمیز در نهایت منجر به نبرد دیرالعاقول میان دو طرف شد، که این نبرد شکست یعقوب را به دنبال داشت. اما در مقابل برادر یعقوب، عمرو لیث در ابتدای امارت خود به برقراری رابطه ی مسالمت آمیز اقدام کرد، خلیفه نیز به دلیل شرایط سیاسی این رابطه ی مسالمت آمیز را پذیرفت، ولی پس از آنکه قدرت عمرو و خواسته های متمادی او را در¬باره ی امارت بر ماوراءالنهر دید، به برقراری رابطه ی خشونت آمیز با وی اقدام کرد و زمینه ی نبرد عمرو لیث را با امیر اسماعیل سامانی فراهم کرد، اما با وجود اینکه خلیفه بعضی از سیاست هایی را که در برابر یعقوب از خود نشان می داد، از سوی عمرو لیث، هیچ اقدامی برای حمله به بغداد صورت نگرفت. امارت صفاریان از نوع استیلایی بود؛ چرا که با ضعف خلفای عباسی، یعقوب با زور بازو و قدرت خود توانست امارتی کاملاً ایرانی بدون دریافت منشوری از خلیفه، تشکیل دهد؛ همچنانکه وی از داشتن وزیری با کفایت و مقتدر خود را محروم ساخت، چرا که یعقوب خود سیاست تنها گرایی را انتخاب کرد و با هیچ یک از کارگزاران خود مشورتی انجام نداد. اما علی رغم تمام تلاشی که بزرگان صفاری چون یعقوب و عمرو لیث انجام دادند، ولی سایر امرای صفاری به خلفا وابسته شدند و تلاشی برای باز گرداندن استقلال و شکوفایی صفاریان نداشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1- دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ ایران اسلامی دانشگاه اصفهان
2- دانش آموخته کارشناسی ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی دانشگاه اصفهان

کتابنامه
1- ابن اثیر، عزالدین علی(بی تا): تاریخ بزرگ ایران و اسلام، ج11و12، ترجمه عباس خلیلی، (بی جا) انتشارات علمی -فرهنگی.
2- ابن طقطقی،محمد بن علی، (بی تا): تاریخ فخری، ترجمه محمد وحیدگلپایگانی،(بی جا).
3- بناکتی(1342): روضه اولی الالباب فی معرفه التواریخ، به کوشش جعفر شعار،تهران، نشر انجمن آثار ملی.
4- ترکمنی آذر، پروین، پرگاری، صالح(1378): تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ایران در دوره ی صفاریان و علویان، تهران، انتشارات سمت.
5- جوزجانی، منهاج السراج(1363): طبقات ناصری، ج1، تصحیح عبدالحی حبیبی، (بی جا)، نشر دنیای کتاب.
6- حقیقت، عبدالرفیع(1363): تاریخ نهضت های ملی ایران، ج1، (بی جا)، (بی نا).
7- زرین کوب، عبدالحسین(1343): ایران پس از اسلام، تهران، نشراداره آموزش و پرورش.
8- طبری، محمد بن جریر (1354): تاریخ الرسل و الملوک، ج14، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (بی جا)، نشر بنیاد فرهنگ ایران.
9- طوسی، خواجه نظام الملک(1364)، سیاست نامه، به اهتمام هیربرت دارک، (بی جا)، چاپ دوم، نشر علمی- فرهنگی.
10- گردیزی، عبدالحی بن ضحاک (1363): تاریخ گردیزی، به اهتمام رحیم رضازاده ملک، (بی جا)، نشر آثار و مفاخر فرهنگی.
11- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین(1347): مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
12- میرخواند، (بی تا): روضه الصفا، ج4، (بی جا)، نشرکتابفروشی مرکزی، خیام.
13- نخجوانی، هندوشاه(1357): تجارب السلف، تصحیح عباس اقبال، چاپ دوم، تهران,(بی نا).
14- (بی نام)، (1341): تاریخ سیستان، تصحیح ملک الشعرای بهار، چاپ دوم، تهران، نشر پدیده.
15- سیستانی، ملک محمود(بی تا): احیاءالملوک، (بی جا)، (بی نا).
16- یغمایی، حسن (1370): تاریخ صفاریان، (بی جا)، نشر دنیای کتاب.
17- فرای، ر. ن. (1387): تاریخ ایران کمبریج، ترجمه حسن انوشه، چاپ هفتم، نشر امیر کبیر.