نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب




 
مردم سالاري ها (عملاً هرگز) به جنگ يكديگر نمي روند. از پايان جنگ سرد، انديشه صلح مردم سالارانه موضوع بحث و جدل هاي بسياري بوده كه معمولاً حول سه مسئله دور مي زده است. نخست، آيا ميان مردم سالاري و صلح رابطه علت و معلولي مستقيمي وجود دارد؟ دوم، به فرض وجود چنين رابطه اي، بهترين تبيين براي آن كدام است؟ و سرانجام، اين رابطه چه نتايجي براي نظم جهان دارد؟
در سده بيست و يكم، مردم سالاري ناظر بر نوعي نظام حكومتي است كه اين ويژگي ها را دارد: برگزاري انتخابات منظم براي تعيين عهده داران قدرتمندترين مناصب حكومت؛ وجود احزاب سياسي رقابتي؛ حق رأي تقريباً همگاني در انتخابات تعيين كننده ي متصديان كليدي؛ رأي گيري مخفي؛ رعايت گسترده آزادي هاي مدني و حقوق سياسي (يا حقوق اساسي بشر (ـــ حقوق بشر)). تا پيش از سده بيست و يكم، دانشمندان با توجه به نبود رأي گيري مخفي، احزاب سياسي رقابتي و محدود بودن حق رأي، تعريف بالا را با تسامح به كار مي بردند.
اگر مردم سالاري تنها به دولتي اشاره داشته باشد كه ضمن برگزاري انتخابات رقابتي ادواري براي شهروندان خود حقوق برابري قائل باشند روشن است كه مردم سالاري ها اصلاً يا دست كم به ندرت به جنگ يكديگر مي روند. اگر جنگ بين المللي را به معني درگيري نظامي با تلفات انساني 1000 نفر بيش تر بگيريم در اين صورت در فاصله سال هاي 1816 و 1991 تعداد 353 زوج دولت با هم درگير چنين جنگ هايي شده اند. هيچ يك از اين جنگ ها ميان مردم سالاري ها رخ نداده ولي در 155 جنگ تنها يكي از دو كشور درگير، مرد سالار بوده و در 198 جنگ هر دو دولت درگير غيرمردم سالار بوده اند.
معنا و اهميت اين واقعيت تجربي روشن نيست. آيا آن ها نشان دهنده ي يكي از ويژگي هاي عميق و ماندگار مردم سالاري هستند يا اين كه صرفاً كنجكاوي هايي آماري مانند اين واقعيت اند كه هيچ دو كشوري كه داراي نمايندگي انحصاري مك دونالد باشد پيش از سال 1999 با هم درگير جنگ نشده اند؟ اين رابطه نامطمئن ميان وجود نمايندگي مك دونالد و نبود جنگ با حمله ناتو به صربستان در مارس 1999 برباد رفت (ـــ سازمان پيمان آتلانتيك شمالي). ولي برخلاف رابطه ياد شده، عدم وقوع جنگ ميان مردم سالاري ها به شيوه هاي مختلف براي دوره هاي ديگر، با مبنا قراردادن تعاريف ديگري ار مردم سالاري، و تعاريف ديگري براي جنگ به بوته آزمايش گذاشته شده و در هر حالت، معنادار از كار درآمده است.
اما همچنان روشن نيست كه آيا دولت هاي مردم سالار به دليل مردم سالار بودن شان با يكديگر نمي جنگند يا اين پديده دلايل ديگري دارد. برخي دانشمندان معتقدند كه صلح نسبي ميان مردم سالاري ها را مي توان بر مبناي عوامل ديگري توضيح داد. براي نمونه، مي توان گفت كه عدم وقوع جنگ ميان مردم سالاري ها در دوران جنگ سرد در واقع به دليل تهديد مهيب مطرح شده از سوي اتحاد شوروي بوده است. از سوي ديگر، حتي اگر اين تهديد ادعايي، علت در نگرفتن جنگ ميان مردم سالاري ها از سال 1945 به اين سو بوده باشد درباره ديگر دوره ها چه مي توان گفت؟
حتي اگر بپذيريم كه ميان مردم سالاري و صلح، رابطه اي علت و معلولي وجود دارد براي تبيين آن، عوامل گوناگوني مطرح شده است. نخست، مي توان گفت دست رهبران مردم سالار بسته است زيرا مردم شان در برابر پذيرش هزينه ها و تلفات جنگ از خود مقاومت نشان مي دهند. اما اگر چنين بود مردم سالاري ها در برابر همه ي انواع دولت ها صلح جو بودند زيرا جنگ با غيرمردم سالاري ها هم درست به اندازه جنگ با مردم سالاري ها ناخوشايند است. ولي دولت هاي مردم سالار به اندازه ديگر دولت ها درگير جنگ مي شوند؛ بنا به ادعا، تمايلات صلح جويانه ي آن ها تنها متوجه دولت هايي از سنخ خودشان است. قانون شناخته شده جنگ نكردن مردم سالاري ها با يكديگر از آن رو چشمگير است كه شواهد قطعي نشان مي دهد دولت هاي مردم سالار به نسبت، هم اندازه دولت هاي غيرمردم سالار درگير جنگ شده اند.
دوم، نهادها و مناسبات گوناگون موجود در درون و ميان مردم سالاري ها، نظارت و موازنه ها و فشارهاي متقاطعي ايجاد مي كند كه جلوي ستيزه جويي را ميان آن ها مي گيرد. گرچه ممكن است اين يكي از عوامل مؤيد صلح مردم سالارانه باشد ولي جنبه ي تاريكي هم دارد. مردم سالاري ها يكپارچه نيستند؛ در درون آن ها كارگزاري هاي فراواني وجود دارد كه برخي شان عملكردي پنهان دارند و در واقع خُرده نظام هايي آمرانه اند كه تنها در رأس فرايندهاي مردم سالارانه به يكديگر جوش خورده اند. ارتش به ويژه در زمان جنگ و سرويس هاي جاسوسي مانند سازمان مركزي اطلاعات (سيا) نمونه هايي از اين خرده نظام ها هستند.
پذيرفتني ترين تبيين، تبيين فرهنگي است. وجود فرهنگ مردم سالارانه ي گفت و گو و آشتي جويي بدين معني است كه رهبران مردم سالار در تعاملات شان با ديگر مردم سالاري ها اساساً صلح دوست اند. آن ها داراي ارزش هاي يكساني هستند و از همين رو بيش تر تمايل به مذاكره دارند تا جنگ. اختلافات ميان شهروندانِ يك مردم سالاري از طريق مصالحه و مذاكره و نه درگيري و قهر حل و فصل مي شود. مردم سالاري ها هنگام روبه رو شدن با منازعات بين المللي مي كوشند آن ها را نيز از همين طريق حل و فصل كنند. مردم سالاري ها تلاش هايي را كه براي مصالحه جويي صورت مي گيرد با مصالحه جويي پاسخ مي گويند و با يكديگر مناسبات مسالمت آميزي دارند. ولي از آن جا كه دولت هاي غيرمردم سالار پيرو هنجارهاي مصالحه جويي نيستند مردم سالاري ها به آن ها اعتماد ندارند و با آن ها خصمانه برخورد مي كنند.
آخرين مسئله در بحث صلح مردم سالارانه به پيامدهايي باز مي گردد كه اين رابطه براي نظم جهان در بردارد. خوش بينان معتقدند كه مردم سالاري ها در گرداگرد جهان گسترش خواهد يافت و از همين رو جهان در آينده به مكاني صلح آميز مبدل خواهد شد. بدبينان خاطر نشان مي سازند كه دولت هاي مردم سالار به طور كلي دشمني دولت هاي غيرمردم سالارند. تنها در صورتي جهان در آينده نظمي صلح آميز خواهد داشت كه مردم سالاري هاي امروز فرايند گسترش مردم سالاري را فعالانه تشويق كنند. جز اين، در بهترين حالت مردم سالاري ها تنها ميان خودشان از صلح برخوردار خواهند بود ولي بقيه جهان گرفتار جنگ باقي خواهند ماند.
مردم سالاري ها براي كمك به مردم سالار شدن ديگر دولت ها بايد منابع عظيمي را سرمايه گذاري كنند. چنين كمكي تنها در صورتي امكان پذيرتر خواهد بود كه ميان خود مردم سالاري ها توافقي گسترده در اين باره وجود داشته باشد كه با ارائه چنين كمكي نه تنها آزادي و خوشبختي را براي ديگر كشورها به ارمغان خواهند آورد بلكه به صلح بين المللي نيز ياري خواهند رساند.
ـــ انترناسيوناليسم ليبرال؛ جنگ؛ كمبود مردم سالاري؛ گسترش مردم سالاري

خواندني هاي پيشنهادي

-2001 Barkawi,T.and Laffey,M.(eds)
Democracy,Libaralism and War:Rethinking the Democratic peace Debate,Boulder,CO:Lynne Rienner.
-1996 Brown,M.Lynn-Johes,S.and Miller,S.(eds) Debating the Democratic
Peace,Cambridge,MA:MIT Press.
-2003 lipson. C.Reliable Partners: How Democracies Have Made a Separate Peace Princeton NJ:Princeton University Press..
-1998 Weart,S.Never at War:Why Democracies will Not Fight Each other,New Haven,CT:Yale University Press.
مارتين گريفيتس
منبع مقاله: گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.