نويسنده: دكتر علي اصغر احمدي




 

تفكر انتزاعي، زمينه ساز انديشيدن به آينده

در تحول روان شناختيِ انسان، ‌ابعاد مختلف شخصيتي فرد از كودكي تا بزرگ سالي بررسي مي شود؛ از آن جمله تحول شناختي، عاطفي، اجتماعي، بدني و حركتي او كه بيشتر مورد توجه است. «پياژه» از روان شناسان صاحب نظر در رشد شناختي انسان، براي اين تحول، سه دوره و براي هر دوره، دو زير دوره مشخص مي كند:
اولي، از تولد تا دو سالگي است كه دوره ي حسي- حركتي ناميده مي شود.
دومي، از دو تا يازده سالگي است كه از آن به دوره ي عمليات منطق عيني ياد شده است.
سومي، كه به لحاظ ساختارهاي عقلاني، شامل يازده تا شانزده سالگي است، دوره ي عمليات منطق صوري يا تفكر انتزاعي ناميده مي شود.(1)
مشخصه ي دوره ي حسي- حركتي اين است كه كودك در اين مرحله، منطقي را به جهان اضافه نمي كند. در اصل، شيوه ي رو به رو شدن او با محرك ها، به مقتضاي درك مستقيم پديده ها بوده و واكنش او هم در مقابل همان ادراك است؛ براي مثال، انسان بزرگ سال وقتي به شيئي مي نگرد، مي تواند به كمك منطق عقلاني، حجم و وزن آن را نيز به شكل تفكيك شده درك كند، در حالي كه چنين تفكيكي در عالم واقع هرگز اتفاق نمي افتد. هيچ شيئي را نمي توانيم عملاً به دو جزء حجم و وزن تفكيك كنيم و اين عقل است كه مي تواند چنين كاري را انجام دهد. كودك در مرحله ي حسي- حركتي؛ يعني در فاصله ي تولد تا دو سالگي از چنين عقل و منطقي بهره نمي برد و با اشيا، همان گونه كه مستقيماً به ادراك حسي درمي آيند، رو به رو مي شود.
كودك از دو تا يازده سالگي، منطقي را به ادراك هاي خويش مي افزايد كه شكل عيني دارد؛ يعني فقط در حضور اشيا قابل درك است. كاربرد منطق در غياب اشيا كه پس از يازده سالگي تحقق پذير است- تفكر انتزاعي ناميده مي شود. با تفكر انتزاعي مي توان درباره ي پديده هايي كه در دسترس حواس نيستند، انديشيد و نتيجه گيري كرد؛ مثلاً در پديده ي زمان كه تنها بخشي از آن در دسترس ما است،‌ به رغم فعليت نداشتن آينده و گذشته، تفكر انتزاعي انسان، مي تواند به عمق گذشته رفته و آينده را در امتدادي تا بي نهايت بكاود. اين يك توان مندي مشترك است كه انسان اگر از تحول بهنجار برخوردار باشد، ناگزير به سطح تفكر انتزاعي مي رسد و مي خواهد درباره ي گذشته و آينده بينديشد كه آينده ي بشر در اين جهان چگونه رقم خواهد خورد؟ او براي پاسخ به اين سؤال ناگزير است يا در قلمرو علوم تجربي جست و جو كند يا در پي فلسفه رفته، براي خود برهان هاي فلسفي بجويد. هم چنين ممكن است سراغ معارف ديني رفته، از سرچشمه ي وحي، پاسخ بخواهد و يا اين كه خارج از اين معارف، به عالم وهم و خيال پناه مي برد. در هر حال، انسان با هر چيزي، ناگزير از پاسخ دادن است.

كنترل، لازمه ي زندگي متعادل رواني

عامل ديگري كه انسان را به سمت آينده مي كشاند و او را آماده مي سازد، ويژگي و تمايل براي اعمال كنترل بر خويشتن و محيط خود است.
انسان به لحاظ روان شناختي، درصدد افزايش كنترل بر دنياي دروني و بيروني خويش است. پرسش بسياري از نوجوانان درباره ي اين كه چگونه مي توان از اراده اي قوي برخوردار بود، نشان از همين تمايل دارد. انسان ها چه در دنياي خيال و چه عالم واقع، به دنبال گسترش كنترل خويش اند. كوشش بسياري از انسان ها براي كسب قدرت، مقام، مال، علم و مدرك يا حتي انجام دادن اعمال مجرمانه، همگي براي گسترش كنترل خود و اطرافيان انجام مي گيرد.
انسان پيوسته در ناخودآگاه خويش، از دست دادن كنترل را پديده اي وحشتناك مي داند. «بختك» رؤياي وحشتناكي است كه اكثر انسان ها در دوره هايي از كودكي و نوجواني يا حتي در بزرگ سالي تجربه مي كنند. بختك، رؤياي از دست دادن يك سره ي كنترل است. در اين رؤيا، انسان خود را در سيطره ي موجودي وحشتناك(بختك)مي يابد كه در برابر آن هيچ اراده اي ندارد؛ نه توان حركت دادن اندام ها و نه حتي توان فرياد زدن؛ مي خواهد، ولي نمي تواند و سرانجام چنين رؤيايي، بيدراي وحشت زده ي انسان است.
كنترل بر خويشتن، در بيماران رواني نيز عامل محوري در گسترش اختلال است. در اصل، چيزي را كه يك بيمار رواني از دست داده و تعادل رواني خويش را يك سره فروريخته مي يابد، همين كنترل بر خويشتن است. اگر افكار يا اعمال وسواسي به فردي حمله مي كند، چنانچه افسردگي يا اضطراب سراغ كسي مي آيد، يا افكار پريشان خيالي او را آزار مي دهد، تا وقتي كه احساس مي كند مي تواند بر بخش مهمي از شخصيتش تسلط و كنترل داشته باشد، مي تواند با بيماري خويش نيز كنار آمده، آن را تحمل كند، ولي اگر احساس كند كه كنترل خود، بيماري يا رفتار اجتماعي اش را از دست داده، همه چيز فرو مي ريزد و بيمار رواني خود را از دست رفته مي پندارد.
بحث درباره ي كنترل بر خود و محيط، بسيار است، ولي آنچه درباره ي آينده ي عالم بشري و ارتباط آن با كنترل ياد شده وجود دارد، اين است كه چنين تمايلي در انسان، ناخودآگاه يا نيمه آگاه وجود مي يابد كه در آينده چه جايگاهي خواهيم داشت؛ به عبارتي، تمايل انسان براي كنترل خود و محيطش، جايگاه وي را در آينده اي كه در پيش رو دارد، زير سؤال مي برد. اين آينده نه تنها در دنيا، بلكه در آخرت نيز براي انسان مطرح است. داشتن جايگاهي مقبول در آينده، از نيازهاي طبيعي و فطري بشر است. انسان فطرتاً تمايل دارد با پيوستن آگاهانه و از روي اختيار به قيام و انقلاب منجي عالم بشري، بر آينده ي خويش- در آن شرايط- تأثيري كنترل شده داشته باشد.
قرآن كريم همين تمايل را براي آخرت نيز به شكل هاي گوناگون مورد توجه قرار داده است. خداوند با تأكيد بر چنين تمايل فطري در انسان و با اشاره به اراده ي انساني صراط مستقيم را به او مي نماياند:
«ذلِکَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآباً»(2)؛
آن روز حق است؛ هر كس بخواهد راهي به سوي پروردگارش برمي گزيند.
در حقيقت قرآن به انسان مي فرمايد:
تو نيز اراده ات را براي آخرت گسترش بده و با پيوند دادن اراده ي خود به اراده ي الهي، در آخرت نيز بر سرنوشت خويش مسلط باش. در مقابل آناني كه اراده ي خود را به اراده ي الهي پيوند نمي زنند و سركشي مي كنند، با مرگ وارد عالمي مي شوند كه ديگر از خود اراده اي نداشته، يك سره تحت سيطره ي فرشتگان از عذابي به عذابي ديگر دچار مي شوند:
«خُذُوهُ فَغُلُّوهُ‌ * ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ »(3)؛
او را بگيريد و در بند و زنجيرش كنيد. سپس او را در دوزخ بيفكنيد.
علاوه بر تفكر انتزاعي انسان و اِعمال كنترل بر زندگي، عوامل ديگري نيز انسان را به آماده شدن براي شرايطي كه در آن، آينده ي بشر رقم مي خورد و-بر اساس وعده ي الهي- منجي عالم بشري، مهدي موعود (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ظهور مي كند، تجهيز مي نمايد. سعادت خواهي انسان، احساس همدردي با مظلومان و ستم ديدگان، گرايش انسان به حاكميت افضل و عوامل ديگر، زمينه ساز گرايش انسان به سوي آينده اي اميدبخش و عادلانه است كه تمامي اينها در وعده ي ظهور مهدي آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) تجلي يافته است.

واكنش هاي انسان

وقتي انسان در پي آگاهي بر آينده ي خود و عالم بشري است، رايج ترين روش كاوش در علوم تجربي، فلسفه و يا دين مي باشد. اين راه ها، عالمانه و مبتني بر عقل است.
اگر كسي با تأكيد بر علوم تجربي آينده ي خويش را پيش بيني كند، هر چند كاري ممكن انجام داده، قابليت تحقق آن را به سادگي در اختيار نخواهد داشت. علوم تجربي با ماهيتي كه دارند، مي توانند با متغيرهايي كه به دقت آنها را تفكيك كرده و در كنترل خود درآورده اند، سروكار داشته باشند.
اين علوم براي شناخت پديده ها، آنها را به اجزاي تشكيل دهنده و قابل مطالعه تقسيم كرده، تأثير و تأثر آنها را بر يكديگر بررسي مي كنند، تا به شناخت روابط ميان پديده ها و در نتيجه، پيش بيني و وقوع شان در آينده مي پردازند. در گام هاي بعدي، علم از تركيب پديده هاي جزئي به شناخت پديده هاي كلي تر و تركيبي مي پردازد؛ يعني با تركيب شناختي كه درباره ي اجزا به دست آورده است، به شناختي در مورد پديده هاي پيچيده مي رسد؛ براي مثال علم تجربي توانسته است با شناخت پديده هاي جوي و طبيعي از يك سو و شناخت قوانين مربوط به هوانوردي و هواپيمايي از سوي ديگر، به قانون مندي سفرهاي هوايي پي برده، آن را پيش بيني پذير سازد و تحت كنترل درآورد. امروزه در سفرهاي هوايي، از زماني كه هواپيما از زمين برمي خيزد، به دقت تحت كنترل درآمده و فاصله مقصد و زمان فرود آن پيش بيني مي شود. در پديده هاي فيزيكي از اين نوع كه مثال زديم كنترل به دفعات و به خوبي انجام مي گيرد.
با وجود اين، آيا علم مي تواند رخدادهاي انساني و اجتماعي را نيز به دقت پيش بيني كند و از اين طريق آينده را نيز در اختيار انسان قرار دهد؟ پاسخ به شكل نظري، آن است كه اگر متغيرهاي انساني و اجتماعي قانون مندي هاي حاكم بر آنها مانند متغيرهاي فيزيكي و آب و هوايي، دقيقاً قابل شناسايي و كنترل باشند، مي توان به چنين پيش بيني هايي نيز رسيد، اما در حال حاضر و در آينده اي نزديك، دسترسي به چنين دانشي براي انسان ممكن نيست. انسان هر چند توانسته است بسياري از پديده هاي فيزيكي را در سيطره ي دانش خويش درآورد، ولي در شناسايي و كنترل پديده هاي انساني، هم چنان ناتوان مانده است.
آمريكا با استناد به شواهدي، از قبيل اعتقاد مسلمان- به ويژه شيعيان- به ظهور منجي عالم بشري(4) وقوع تجربه هايي از قبيل ظهور خاتم پيامبران (صلي الله عليه و آله و سلم) در سرزميني به دور از قلمرو فراعنه(5) يا حتي با اتكا به پيش بيني هايي از نوع آنچه نوستراداموس(6) بيان كرده است(7) وقوع خطر را در منطقه ي خاورميانه احساس كرده، خود را براي مقابله با آن آماده مي سازد. اما اين احساس ها ناشي از دستاوردهاي دقيق علمي نيست، بلكه بر يك سلسله فرضيه ها و احتمال ها استوار است. تجهيزاتي كه آمريكا براي مقابله با چنين خطري در اختيار مي گيرد نيز از روي علم و بصيرت كافي نيست، زيرا وقتي آينده اي به دقت قابل پيش بيني نباشد، چگونه مي توان خود را براي رويارويي با آن آماده كرد؟ تنها يك آمادگي كوركورانه، قابل تحقق است.
بنابراين، اگر انسان بخواهد به كمك علم تجربي به زمينه هاي روان شناختي انتظار خويش پاسخ دهد- در حال حاضر- علم، توان پاسخ گويي دقيق به اين مقتضيات را ندارد و آنچه را كه از فلسفه برمي آيد مي تواند انسان را به سمتي هدايت كند كه در آن نويدي براي آينده ي بشر باشد، اما ممكن است همين معرفت برآمده از ديدگاه بدبينانه ي برخي فلاسفه، براي آينده ي بشر تيرگي و شقاوت را پيش بيني كند. در هر حال، فلسفه فقط مي تواند جهتي كلي به شكل سعادت يا شقاوت، براي جامعه ي بشري نويد دهد و از پيش بيني قطعي آن ناتوان است.
در اين ميان، معرفت ديني و وحي، تنها تكيه گاه انسان است كه مي تواند به مقتضيات روان شناختي انسان براي توجه به آينده پاسخ دهد. انتظار ظهورِ فردي معيّن با همه ي تاريخچه اي كه در پشت سر دارد و تمام وعده هايي كه براي پيش بيني ظهور او داده شده، يكي پس از ديگري تحقق مي يابد، حتي بيان كيفيت ظهور و شمار ياراني(8)كه در گام اول خواهد داشت و بسياري از پرسش هاي ديگري كه به طور طبيعي و فطري از درون هر انساني برمي خيزد كه اين خود، از معجزه هاي دين است؛ ديني كه به همه ي نيازهاي فطري انسان- به ويژه به اين پرسش بشري- پاسخي بسيار روشن مي دهد. انسان اگر از قيد اميال و شهوات خويش رها شود(9)، به طور يقين به آينده اي كه مكتب الهي، محمد و آل محمد (عليهم السّلام) وعده آن را بشارت داده اند، نيز خواهد انديشيد.

پي نوشت ها :

1.ر.ك: دكتر منصور، دكتر دادستان، ديدگاه پياژه در گستره تحول رواني.
2.نبأ(78)آيه ي 39.
3.حاقه(69)آيات 30-31.
4.شيخ طوسي، الغيبه، ص 180: قال رسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم): لَوْ لَمْ يَبقِ مِنَ ‌الدُّنيا إلا يَومُ لَطوَّلَ اللهُ تَعالي ذلِكَ اليَومَ حتّي يَبْعَثَ رَجُلاً مِنّي يُواطِيُّ اِسمُهُ و اِسمُ‌ أبيهِ اِسمُ أبي يَملاُ الأرضَ عَدلاً كَما مُلئِت ظُلماً.
5. نهج البلاغه، خطبه 89: اَرسَلهُ عَلي حينِ فَترَةٍ مِنَ الرُسلِ و َطُولِ هِجعَةٍ مِنَ الاُمَمِ وَ اعتِزامٍ مِن الفِتَنِ وَ اِنتِشارٍ مِنَ الاُموِر وَ تَلَظَّ مِنَ الحُروُبِ وَ الدُّنيا كاسِفَهُ النُورِ... .
6.Nostradamus
7.سرژهوتن، پيش گويي هاي نستر اداموس، ترجمه ي شهلا المعي، ص 117.
8.محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبه، ص 315، ح8؛ عن ابي جعفر الباقر (عليه السّلام) قال: اَصحابُ القائِمِ ثُلاثُماةٍ وَ ثَلاثَهُ عَشرَ رَجُلاً... .
9.عبدالواحد بن محمد تميمي آمدي، غررالحكم، ص 168، ح3318: قال الإمام عليُ (عليه السّلام) ظَفَرَ بِجَنَّهٍ المَأوي مَنْ أَعرَضَ عَنْ شَهواتِ الدُّنيا، نهج البلاغه، حكمت 474: قال الامامُ عَليُّ (عليه السِلام) مَا المُجاهِدُ الشَّهيدُ فِي سَبيلِ اللهَ أعظَمَ أَجراً مِمّنْ قَدَرَ فَعَفُّ لَكادَ العَفيفُ أنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ المَلائِكَة.

منبع مقاله :
امامي کاشاني و ديگران؛ (1385)، گفتمان مهدويت( سخنراني و مقاله هاي گفتمان چهارم)، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر تبليغات اسلامي حوزه علميه ي قم)، چاپ چهارم