نویسنده: محمدعثمان نجاتی
مترجم: حمیدرضا شیخی



 

همه ی تحقیقات روان شناسان، هر چند زمینه ها و عرصه های آن ها متفاوت است، در حقیقت، حول یک محور اساسی دور می زنند و آن شناختن شخصیت انسان است. اما برای این که بتوانیم شخصیت انسان را به درستی بفهمیم باید همه ی عناصری را که در ساخت آن سهیم اند و کلیه ی عوامل تعیین کننده و تأثیرگذار در آن را بشناسیم. روان شناسان جدید نیروی زیادی صرف فهم و شناخت شخصیت انسان کرده اند و نظریات بسیاری در این باره پرداخته اند ولی تاکنون نتوانسته اند بر نظریه ی واحد که ما را در فهم درست و روشن و جامعی از شخصیت کمک کند، همداستان شوند. علتش هم آن است که هر یک از آنان به شخصیت از زاویه خاصی نگاه می کند که با دیدگاه او نسبت به انسان سازگار است، و توجه خود را به جنبه های معینی از رفتار انسانی متمرکز می سازد.
وانگهی، همه ی روان شناسان، به استثنای مکتب روان کاوی، نظرات خود درباره ی شخصیت را بر پایه نتایج مطالعات و تحقیقات گوناگونی می نهند که به آن دسته از جنبه های رفتار انسانی که می تواند تابع روش های تحقیق علمی عینی باشد، می پردازند. بسیاری از این مطالعات به پدیده های سطحی و حاشیه ای رفتار انسانی که قابل مشاهده و مقایسه و پژوهش تجربی باشند، می پردازند و غالباً از بررسی جنبه های اصلی و گوهری رفتار انسان که به بعد روحی انسان مربوط می شوند غفلت می کنند. به همین سبب روان شناسی جدید تاکنون نتوانسته ما را به فهم درست انسان و رسیدن به شناخت دقیق و صحیحی از شخصیت قادر سازد. بنابراین، باید روش های جدید دیگری داشته باشیم که ما را به بررسی آن بخش از جنبه های روحی که روان شناسان جدید تاکنون نتوانسته اند به خوبی آن ها را بررسی کنند، راهنمایی کند. بدین منظور، لازم است از حقایقی که ادیان آسمانی و پیامبران و فرستادگان الهی راجع به انسان در اختیار ما نهاده است کمک بگیریم. هیچ شک و تردید در این حقایق راه ندارد، چون از جانب خداوند متعال که آفریننده ی انسان است و طبیعت او و حقیقت ساختار وجودی اش را بهتر می شناسد، آمده است:
( أَلَا یعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ). (1)
«آیا کسی که آفریده است نمی داند، در حالی که او نازک بین و آگاه است».
در قرآن کریم بسیاری از حقایق مربوط به آفرینش انسان و ویژگی های شخصیت او و عواملی که در آن تأثیر می گذارد و موجب انحراف و بیماری اش می شود و نیز راه های اصلاح و درمان آن آمده است که نگارنده، پیش تر، در کتاب قرآن و روان شناسی به آن ها پرداخته است. در احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز اطلاعات فراوانی درباره ی طبیعت و سرشت انسان و عواملی که در رفتار آدمی تأثیر می گذارد و سبب انحراف او از فطرت سلیمش می شود و هم چنین راه های تهذیب او و جلوگیری از انحرافش، و دیگر حقایق مربوط به شخصیت انسان مطرح شده است.

فطرت انسان

قرآن کریم توضیح داده است که چگونه خداوند متعال انسان را از جسم و روح آفرید. او آدم را از گل ساخت و آن گاه از روح خویش در او دمید:
(إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طِینٍ* فَإِذَا سَوَّیتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ). (2)
«آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گِل آفرینم. پس چون او را بپرداختم و از روح خویش در آن دمید، در برابرش سر به خاک سایید».
در حدیث نیز سخن از خلقت انسان از جسم و روح به میان آمده است. عبدالله ابن مسعود می گوید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« خلقت هر یک از شما به این صورت است که چهل روز در شکم مادرش به صورت نطفه است، چهل روز علقه و چهل روز مضغه، سپس خداوند فرشته را می فرستد و در او روح می دمد...». (3)
بنابراین، وجود انسان مجموعه ای است از صفات ماده و روح و ویژگی های حیوان و فرشته، نیازها و انگیزه های جسمیِ غریزی که برای زندگی و بقای او ضرورند و میان انسان و حیوان مشترکند و نیازها و انگیزه های روحی که برای ارتقای روحی و روانی آدمی و تحقق کمال انسان او ضرورت دارند؛ کمالی که به سبب آن این شایستگی را یافته است تا خداوند متعال او را بر دیگر آفریدگانش برتری بخشید و جانشین خود در زمین قرارش دهد.
انسان با فطرت الهی به دنیا می آید. یعنی با حس یکتاپرستی و استعداد شناخت خدا و توحید او، گرایش به حق، آمادگی برای انجام دادن کار نیک و سالم ماندن از انحرافات. در روایتی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است:
« هر کودکی بر فطرت به دنیا می آید و این والدین او هستند که وی را یهودی و نصرانی و مجوسی می کنند...». (4)
ظهور و رشد این استعداد فطری نیاز به تربیت و تهذیب و آموزش دارد؛ زیرا گاهی اوقات کودک تحت تأثیر عوامل محیطی ناردست از فطرت سلیمش منحرف می شود و در مسیرهای نادرست قرار می گیرد؛ زیرا همان طور که در انسان استعداد فطری برای شناخت حق و کار نیک وجود دارد هم چنین این قابلیت را داراست که تحت تأثیر پاره ای شرایط خانوادگی و اجتماعی ناصالح، به باطل و کار بد گرایش پیدا کند. به همین سبب، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کودکی بر فطرت به دنیا می آید...» اما تحت تأثیر خانواده و عوامل اجتماعی و فرهنگی بعضاً به یهودیت، مسیحیت و یا آیین زردشتی منحرف می شود. در حدیثی دیگر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که خداوند فرمود:
« من همه بندگانم را حنیف [یکتاپرست] آفریدم ولی شیاطین به سراغ آن ها رفتند و ایشان را از دینشان منحرف ساختند...».(5)
انسان بنا به فطرت خود، حق و باطل و نیک و بد را از یکدیگر تمیز می دهد. هم چنین، با اختیار و اراده ی آزادی که خداوند به او بخشیده است، این استعداد را دارد که راه خوب یا راه بد را برگزیند. خداوند متعال در این باره فرموده است:
( وَهَدَینَاهُ النَّجْدَینِ). (6)
« و ما دو راه را به او نشان دادیم».
( إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا). (7)
« ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است و یا ناسپاس».
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می فرماید:
« حلال روشن است و حرام روشن است...». (8)
انسان، با فطرت خود حلال و حرام و حق و باطل و خوب و بد و فضلیت و رذیلت را درک می کند. وابِصَة بن مَعبَد می گوید:
نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم، فرمود: « آمده ای که از نیکی و طاعت بپرسی؟». گفتم: آری.
فرمود: « از دل خود بپرس. نیکی و طاعت آن چیزی است که جان و دل بدان قرار و آرامش یابد و گناه آن چیزی است که در جان آرام نگیرد و در سینه بی تابی کند، هر چند مردم به تو هر فتوایی که خواهند دهند». (9)
پس، انسان به کار نیک گرایش دارد و با آن آرام می گیرد و هرگاه انجام دادن کار بد در خاطر و ذهنش خطور کند دچار تردید می شود و دوست ندارد که مردم از آن آگاه شوند. نفس، فطرتاً، کارهای پسندیده و نکوهیده را درک می کند. این فطرت با تربیت درست رشد و شکوفایی می یابد و با تربیت غلط پوشیده و ناشکفته می ماند.
قرآن کریم می فرماید:
( وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا* وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا). (10)
« سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد. سپس پلیدکاری و پرهیزکاری اش را به آن الهام کرد که هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار شد و هر که آلوده اش ساخت قطعاً در باخت».

تعادل شخصیت

بدن و روان انسان، هر یک، نیازهایی دارد که باید ارضاء شوند. برای مثال، غذا و آب و خواب و اجتناب از گرما و سرما و داشتن همدم از جنس مخالف و غیره، نیازهای بدنی ضرور برای زندگی و بقای اوست. روح یا روان نیز نیازهای خاص خود را دارد. مثلاً دوست دارد خدا را بشناسد، او را عبادت و پرستش کند و از رهگذر طاعت و کارهای نیک، خود را به او نزدیک گرداند. گاه میان نیازهای بدن و روان تعارض پیش می آید و انسان نمی تواند میان آن ها تعادل معقولی برقرار کند. یا به زیاده روی در ارضای انگیزه های بدنی و کام جویی های حسی روی می آورد و از ارضای نیازهای روحی و روانی اش غافل می شود؛ یا به افراط در ارضای نیازهای روحی اش می گراید و ارضای نیازهای بدنی اش را نادیده می گیرد. هر دو حالت، انحراف از فطرت سلیم است و تعادل در شخصیت انسان را به هم می زند. از طریق میانه روی در ارضای انگیزه های بدنی و روحی و دوری کردن از زیاده روی در ارضای آن ها، می توان این کشمکش را حل کرد و بین جنبه مادی و جنبه روحی انسان تعادل برقرار نمود.
اسلام ما را به ایجاد تعادل میان دو جنبه مادی و روحی فرا می خواند، و این چیزی است که با طبیعت و فطرت انسان سازگاری دارد و به «تحقق شخصیت» انسانی منجر می شود. از جمله دلایلی که نشان می دهد اسلام به ایجاد تعادل میان جسم و روح عنایت دارد این است که ترک پاره ای واجبات و تکالیف دینی را، در صورتی که انجام دادن آن ها به بدن زیان برساند، اجازه داده است. برای مثال: ترک فریضه ی روزه در حال بیماری یا سفر را اجازه داده است. نیز ترک وضو را در صورتی که استفاده از آب برای سلامت بیمار مضر باشد یا فقط به اندازه آشامیدن آب در اختیار داشته باشد و نجات جانش به آن مقدار آب بستگی داشته باشد، اجازه داده است.
دلیل دیگری که توجه اسلام به ایجاد تعادل میان جسم و روح را نشان می دهد. این است که کار را عبادت به شمار می آورد. کسی که در راه کسب خورد و خوراکش و تأمین مخارج پدر و مادر و همسر و فرزندانش تلاش کند، در راه خدا گام برمی دارد. پس، کارکردن شخص برای کسب روزی خود و خانواده اش هم به تحقق ارضای نیازهای بدنی و دنیوی می انجامد و هم نیازهای روحی را ارضا می کند.
روزی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با یارانش نشسته بود که دید جوان قوی و نیرومندی صبح زود بیرون آمده است و کار می کند. گفتند: حیف، کاش جوانی و قدرت این مرد در راه خدا صرف می شد!
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« این حرف را نزنید؛ زیرا اگر برای این کار می کند که دستش پیش کسی دراز نشود و خود را از مردم بی نیاز کند او در راه خداست. اگر برای این کار می کند که به پدر و مادری ناتوان یا بچه هایی صغیر کمک کند او در راه خداست، ولی اگر برای این کار می کند که مال بیش تری به دست آورد و به رخ دیگران بکشد و فخر بفروشد در راه شیطان است». (11)

تفاوت های فردی

مردم از نظر رنگ و زبان و توانایی های جسمی و عقلی و توانایی یادگیری و ویژگی های شخصی، تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند. اندیشمندان از دیرباز به این تفاوت ها توجه نشان داده اند. روان شناسان جدید نیز، به منظور تحقق بخشیدن به اهداف تربیتی و شغلی، معیارهای دقیقی برای سنجش این تفاوت ها وضع کرده اند؛ چرا که با شناخت این تفاوت ها می توان هر فردی را به سمت نوع آموزش مناسب با توانایی های او سوق داد و هر فردی را در کارِ سازگار با استعداد و توان وی قرار داد.
قرآن کریم به تفاوت های فردی میان مردم، اعم از تفاوت های فطری و وراثتی و تفاوت های اکتسابی، اشاره کرده است و می فرماید:
( وَمِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِلْعَالِمِینَ ). (12)
« و از نشانه های اوست آفرینش آسمان ها و زمین و تفاوت زبان ها و رنگ های شما. در این چیزها نشانه هایی است برای دانشمندان».
(أَهُمْ یقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَینَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیا). (13)
« آیا آنانند که رحمت پروردگارش را تقسیم می کنند؟ ما [وسایل] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی از آنان را [از نظر] درجات، بالاتر از بعضی دیگر قرار داده ایم تا بعضی از آنان بعضی دیگر را در خدمت گیرند».
در حدیث نیز به تفاوت های فردی میان مردم اشاره شده است؛ برای مثال از ابوموسی روایت شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«خداوند متعال آدم را از مشتی خاک که از همه ی زمین برداشت، خلق کرد، بنابراین، فرزندان آدم به مانند زمین هستند، بعضی سرخ اند، بعضی سفید، بعضی سیاه، بعضی ترکیبی از این ها، بعضی نرم، بعضی خشن و درشت، بعضی ناپاک و بعضی پاک». (14)
این حدیث، به اختلاف رنگ و طبایع و اخلاق مردمان اشاره می کند و می فرماید همان طور که در زمین مناطقی وجود دارد که رنگ خاک آن ها با یکدیگر فرق می کند و یا مناطقی از آن دشت و هموار است و مناطقی کوهستانی و دشوار، در میان مردم نیز تفاوت وجود دارد؛ بعضی سرخ پوستند، برخی سفید پوست، برخی سیاه پوست و برخی آمیزه ای از این رنگ ها. هم چنین انسان ها از نظر طبیعت و اخلاق و استعدادهای مزاجی و عاطفی با یکدیگر متفاوتند؛ بعضی خوش ذات و خوش اخلاق و نرم خو هستند و بعضی بد سرشت و بداخلاق و در رفتار با مردم خشن و درشت هستند. حدیث یاد شده به این نکته اشاره می کند که تفاوت های میان مردم در رنگ و طبیعت و استعدادهای مزاجی و عاطفی تفاوت هایی سرشتین هستند، یعنی از این تفاوت ها به تفاوت در ساختار بدنی بر می گردند. مطالعات جدید وجود تفاوت های بیولوژیک در پوست انسان را که موجب اختلاف رنگ آن ها می شود ثابت کرده است. هم چنین ثابت کرده است که رنگ ها، بر طبق قوانین وراثت مندل (Mendel)، به نسل منتقل می شود. مطالعات جدید، مانند مطالعات و بررسی های ایوان پاولوف (Ivan Pavlov) و کالوین هال (Calvin Hall) بر روی حیوانات، این مطلب را نیز به اثبات رسانیده است که تفاوت در استعدادهای مزاجی و عاطفی، به تفاوت در ساختار بدنی و فیزیولوژیک این حیوانات باز می گردد. برای مثال، پاولوف دریافت که رفتار عاطفی سگ ها بر حسب تفاوت ساختمان بدنی آن ها متفاوت است؛ مثلاً، بعضی از آن ها در پاره ای موارد برآشفته و تهییج می شوند در حالی که بعضی دیگر در همان موارد آرام و بی اعتنا هستند. او متوجه شد که سگ های کشیده و دارای سینه ی باریک و کوچک، در پاره ای شرایط دشوار آزمایشگاه روان شناسی، به شدت هیجانی و تحریک می شوند در صورتی که سگ های گوشتالو و کوتاه قد، در همان شرایط، دچار گیجی و خواب آلودگی می شوند. کالوین هال نیز دریافت که موشهای سفید هرگاه در وضعیت های ترسناک قرار گیرند، از نظر شدت ترس با یکدیگر فرق می کنند. او هم چنین مشاهده کرد که این تفاوت هیجانی در نسل این موش ها نیز ادامه می یابد. مطالعات فیزیولوژیکی بر روی این موش ها وجود تفاوت های فیزیولوژیکی را در آن ها به اثبات رسانده است؛ زیرا معلوم شد که حجم غده های آدرنالین و تیروئید و هیپوفیز در موش های سفید به شدت ترسیده بزرگ تر از موش های کمتر ترسیده است.
وجود این تفاوت ها را در استعداد های مزاجی عاطفی میان مردم نیز ملاحظه می کنیم. بعضی از مردم زود هیجانی می شوند و به شدت تحریک پذیرند و بعضی بسیار آرام هستند و دیر هیجانی و تحریک می شوند. شکی نیست که بخش بزرگی از این تفاوت ها به تفاوت های موجود در ساختمان بدنی و در ساختار دستگاه های عصبی و غدد بر می گردد(15)، اما اکنون این را می دانیم که یادگیری نیز در ایجاد تفاوت های هیجانی میان مردم نقش دارد؛ زیرا هیجان هایی که در وضعیت های مشخصی تقویت می شوند استوار و آموخته می شوند و بعداً انسان به بروز دادن این هیجان ها در این گونه وضعیت ها تمایل نشان می دهد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به وجود تفاوت میان مردم اشاره کرده است و می فرماید:
« مردم نیز همانند فلزات نقره و طلا هستند. آنان که در زمان جاهلیت بهترین بوده اند در اسلام نیز بهترینند اگر دین فهم باشند». (16)
همان گونه که فلزهای طلا و نقره و دیگر فلزات، از نظر ترکیب و خواص و ارزش متفاوتند مردم نیز از لحاظ طبیعت و خوی و خصلت و توانایی های بدنی و فکری با یکدیگر فرق می کنند. کسانی که در زمان جاهلیت در سطح بالا و خوبی از این صفات بوده اند در دوره ی اسلام نیز چنانچه اسلام را به درستی شناخته باشند، این سطح عالی و خوب را حفظ خواهند کرد. این حدیث نیز، مانند حدیث پیشین، به تفاوت های فطری و وراثتی میان مردم که به ساختار سرشتین آن ها باز می گردد اشاره می کند. البته، به نظر این نگارنده، تشبیه مردم به فلزات به این معنا نیست که تفاوت های فردی میان مردم تنها به وراثت بر می گردد، بلکه به نظر می رسد که غرض از به کارگیری این تشبیه در حدیث صرفاً به دست دادن یک مثال عینی است برای روشن ساختن این مطلب که کسانی که در جاهلیت برجسته بوده اند در اسلام نیز این برجستگی را حفظ خواهند کرد مشروط بر آن که دین را به درستی بشناسند. درست همانند فلز نقره و طلا که همواره ارزش خود را نسبت به سایر فلزات حفظ می کنند. بنابراین، به نظر من، متن حدیث وجود پاره ای تفاوت های اکتسابی میان مردم را که از رهگذر تعلیم و تربیت و شرایط اجتماعی شدن فرد حاصل می شود، نفی نمی کند، بلکه به کارگیری این تشبیه در این حدیث، در حقیقت، برای توضیح معنای استمرار تفاوت های میان مردم و برای نزدیک کردن این معنا به اذهان است. اصولاً پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) عادت داشت که برای تجسم بخشیدن به معانی و ارائه در قالبی محسوس و عینی که فهم و دریافت آن ها را سهولت می بخشد، از مثال استفاده کند.
ابن عمر می گوید: ما هرگاه با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر حرف شنوی و اطاعت بیعت می کردیم به ما می فرمود: « تا جایی که توانستید».(17) در روایت دیگری آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« از آنچه شما را نهی کردم دوری کنید و آنچه را به شما دستور دادم به کار بندید، تا آن جا که توانستید..». (18)
عبارت « تا آن جا که توانستید» نشانگر آن است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به تفاوت های موجود میان یارانش توجه داشته است. لهذا از آن ها می خواست که هر کس دستورهای ایشان را در حد امکانات و توانایی های خود، به کار بندد.

تفاوت های هوشی

میان مردم، از نظر هوش، تفاوت وجود دارد. هوش یا قدرت عمومی ذهنی، شامل چندین قدرت ذهنی مانند فهم و یادآوری و توانایی یادگیری، است. حتی برخی روان شناسان، هوش را به «توانایی یادگیری» تعریف کرده اند. در حدیث شریف نبوی به وجود تفاوت های هوشی میان مردم اشاره شده است. بعضی افراد سریع یاد می گیرند، و مطالب علمی را که می شنوند خوب می فهمند و خوب حفظ می کنند و می توانند آن ها را به یاد آورند و به دیگری بیاموزند. بعضی دیگر به آسانی یاد نمی گیرند و آنچه را می شنوند خوب حفظ نمی کنند و نمی توانند آن را به یاد آورند و به دیگری بیاموزند. از ابوموسی روایت شده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«حکایت هدایت و دانشی که خداوند مرا برای آن برانگیخت حکایت باران بسیاری است که بر زمینی می بارد. قسمتی از زمین حاصل خیز است و آب را جذب می کند و گیاه و سبزه ی بسیار می رویاند، و قسمتی از آن خشک و سخت است و آب را نگه می دارد و خداوند با آن به مردم بهره می رساند؛ از آن آب می نوشند و برای آبیاری و زراعت استفاده می کنند، و قسمتی از آن بیابان است که نه آبی نگه می دارد و نه گیاهی می رویاند. به همین سان است کسی که در دین خدا دانا شده و از آنچه خداوند را با آن فرستاده است بهره مند شده و علم آموخته و به دیگران می آموزاند، و کسی که به سبب آن سری بلند نکرده و هدایت خدا را که من برای آن فرستاده شده ام نپذیرفته است». (19)
پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث، تفاوت های افراد در توانایی یادگیری و درک و یادآوری را که داخل در مفهوم هوش هستند، شرح داده و مردم را از نظر هوش به سه گروه تقسیم کرده است: گروهی مانند زمین حاصل خیزند و از توانایی تحصیل علم و حفظ و به کار بستن آن و آموختنش به دیگران برخوردارند، لذا هم خودشان از آن بهره مند می شوند و هم به دیگران بهره می رسانند. گروهی مانند زمین سخت و نفوذ ناپذیرند. توانایی حفظ علم و انتقال آن به دیگران را دارند؛ بنابراین، از علم خود به دیگران سود می رسانند اما خودشان از آن سود نمی برند. گروهی هم مانند بیابان و کویرند. اینان کسانی هستند که نه خود از علم بهره مند می شوند و نه آن را حفظ می کنند تا به دیگری انتقال دهند.
پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به تفاوت هوش میان مردم اشاره کرده است آن جا که می فرماید:
« ما جماعت پیامبران دستور دادیم که مردم را در جایگاه های خود قرار دهیم و با آنان به فراخور خردهایشان سخن بگوییم». (20)
در این حدیث، به تفاوت های مردم در توانایی عقلی و ذهنی آشکارا اشاره شده است و این ایجاب می کند کسانی که به هدایت و آموزش می پردازند، خواه پیامبر باشند یا آموزگار و مربی، این تفاوت ها را مدنظر قرار دهند و با هر فردی به اندازه ی توانایی های عقلی و ذهنی اش سخن بگویند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این حدیث، یک اصل تربیتی مهم را وضع کرد که مربیان مسلمان آن را دستور کار خود قرار دادند، چنان که در عصر جدید نیز مربیان آن را در پیش گرفتند.
در روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمود:
« خداوند خیر هر کس را بخواهد او را در دین دانا می گرداند. من، در حقیقت، تقسیم کننده هستم و خداست که عطا می کند...». (21)
در این حدیث، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید که او شریعت را در میان مردم قسمت و آن را برای همه ی آن ها بیان می کند، اما این خداوند متعال است که فهم آن را به هر یک از آن ها، آن طور که خود بخواهد، می دهد. به هر کس که برایش خیر بخواهد هوش و فهمی را عطا می فرماید که رد پرتو آن می تواند دین را بفهمد؛ این مصداق سخن خداوند متعال است که می فرماید:
(یؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یشَاءُ وَمَنْ یؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیرًا کَثِیرًا ). (22)
« حکمت را به هر که خواهد می دهد و به هر کس حکمت داده شود بی گمان خیر بسیار داده شده است».

پی نوشت ها :

1. مُلک/ 14.
2. ص/ 71-72.
3. نَوَوی، ج1، ص 365، ح397/1.
4. ناصف، ج5، ص 196. در فصل اول، ضمن سخن از انگیزه دینداری، نیز به این حدیث اشاره کردیم.
5. ناصف، ج5، ص 76-77.
6. بلد/ 10.
7. انسان/ 3.
8. شیبانی، ج4، ص 138.
9. نَوَوی، ج1، ص 505-506.
10. شمس/ 7-10.
11. تخریج زین الدین العراقی، ج2، ص 61، پ4.
12. روم/ 22.
13. زخرف/ 32.
14. ناصف، ج4، ص 39.
15. محمدعثمان نجاتی، علم النفس فی حیاتنا الیومیة، 108-109.
16. ناصف2 ج5، ص 81.
17. ناصف، ج1، ص 42.
18. ناصف، ج1،، ص 44.
19. نَوَوی، ج2، ص 95، ح 1379/3؛ ناصف، ج1، ص 67.
20. تخریج زین الدین ابی الفضل العراقی، ج 1، ص 57، پ2.
21. ناصف، ج1، ص 61.
22. بقره/ 269.

منبع مقاله : نجاتی، محمدعثمان؛ (1387)، حدیث و روان شناسی، ترجمه ی حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ دوم