نويسنده: برتولد اشپولر
مترجم: مريم اميراحمدي



 

همان قدر که کمتر مي توانيم درباره اصول حقوقي و روند محاکمات(1)صحبت کنيم، بيشتر درباره انواع مجازات و اعدام جنايتکاران اطلاع داريم، زيرا که پرونده هاي «عدالت» همواره در انظار عمومي تشکيل مي شد، (2) و تاريخ نويسان آن را با علاقه آشکاري وصف کرده اند و بدين گونه است که «خوشحالي شرقيان در زمينه ي پرونده هاي شگفت انگيز عفو و مجازات که در آن تساوي تسلي بخشي در مقابل استبداد آشکار مي شود»، (3) نيز جاي تعجبي ندارد. البتّه موضوع بيشتر مربوط به خطاکاران دولتي و يا قربانيان قضاوتهاي عرفي، و همچنين اغلب مربوط به دشمنان اسيرشده در جنگ(و يا غيره) بود که دقيقاً جزو محرومان حقوقي محسوب مي شدند(4) و همواره با آنان مانند مقصران رفتار مي شد.
وزراء و يا حکام معزول و همچنين زندانيان صاحب نام را به منظور استهزاء در انظار مردم، با شوق در لباس مضحکي از دم روباه، (5) و يا نمد، (6) وارونه بر الاغ و يا شتر(7) و يا فيل مي نشاندند، (8) و در نزديکترين شهر يا در پايتخت مي گرداندند. اگر پس از اين رفتار خفت آميز از آنان فقط پول خواسته مي شد(«مطالبه» يا «صادره» و نيز «مکاسره»)(9)- که اين پول به عنوان استرداد وجه به زور اخذ شده از مردم و يا به عنوان اختلاس اموال دولتي جلوه داده مي شد(و يا ممکن بود جلوه داده شود)- در اين صورت آنها به آرامي حادثه را پشت سر مي گذاشتند. امّا اغلب حادثه اين طور ختم نمي شد و به دست و پاي آنان زنجير مي زدند. (10) يا به عبارتي «فقط» آنها را به وسيله شلاق زدن(11) مجازات مي کردند.(12) شلاق زدن ممکن بود بسيار شديد باشد، در چنين موردي قرباني را به درختي مي بستند، (13) در حالي که قبلاً لباسهايش را کنده بودند (و اين کندن لباس ننگ بزرگي محسوب مي شد).(14) پس از شلاق زدن نيز موي سرش را مي تراشيدند.(15) برخي از زندانيان را (به قصد رشوه گرفتن) سالهاي مديدي در حبس نگاه مي داشتند.(16)
امّا همه ي اينها هنوز به هيچ وجه «نقطه اوج» مجازات محسوب نمي شد. اغلب، دستها(17) و نيز پاهاي مجرمان (و يا کساني که به هر حال جزو آنان محسوب مي شدند) و همچنين اسيران را قطع مي کردند، (18) بسيار اتفاق مي افتاد که بيني و گوشها را ناقص کنند، (19) براي همه ي اين اعمال اصطلاح «مثله» به کار مي رفت.(20) در عصر عباسي زبان مدعيان را (سال 118هـ/736م) از دهانشان مي کندند(21). از کارهاي مقبول- حتي در زمان ساسانيان(22)-کور کردن بود، (23) که يا به وسيله ميله گداخته(24) و يا چکاندن کافور در چشمها(25) انجام مي گرفت، روش ميل کشيدن به ويژه براي اميران معزول به کار مي رفت، تا بدينگونه طبق قانون مذهبي ديگر مجاز به ادامه کارهاي حکومتي نباشند، امّا زنده بمانند. اينکه براي تحت فشار قرار دادن مردمان، تابه ي داغ بر روي بدن آنان مي گذاشتند، يکي از رسوم خاصّ ايرانيان(در «اصفهان ياري») محسوب مي شد، اما در بغداد متداول نبوده است. (26) همچنين اينکه پس از برگزاري جشن و ضيافت به زندانيان زنجيري ادرار مي کردند، فقط از شرق گزارش شده است.(27) بالاخره آويزان کردن از پا براي شکنجه نيز شناخته شده است.
اما در بسياري از موارد، کار فقط به شکنجه ختم نمي شد. شکنجه اغلب مقدمه اي براي اعدام بود، (28) هر چند که اعدام گاه نيز به سرعت و بدون عذاب قبلي صورت مي گرفت، گاه محکوم به اعدام مي توانست قبل از اجراي حکم، خود را براي نماز آماده کند. اگر اداي نماز به طول مي انجاميد، هيچ گونه عملي در برهم زدن مراسم مذهبي محکوم نشان داده نمي شد.(29)
متدالترين نوع اجراي حکم، اعدام با شمشير بود، اين نوع نيز به صورتهاي مختلف اجرا مي شد. از جمله اين که بدن قرباني را به دو نيم مي کردند.(30) در مواقع نفرت خاص نسبت به دشمنان سياسي، مانند پاپک و برادرش، پس از قطع کردن دستها و پاها، شکم را، قبل از(31) آنکه پوست بدن را به کلي بکنند، پاره مي کردند.(32) اغلب هم به صليب(صلبه)(33) يا بدار(34) (بردارکردن و يا کشيدن) کشيده مي شد.(35) از پا آويختن به منظور اعدام به ندرت اتفاق مي افتاد(36) کمتر پيش مي آمد که مجرمان را غرق کنند (به صورت دست و پا بسته در رودخانه (37) و يا چاه بياندازند. زيرا که بعدها انباشته مي شد).(38) خفه کردن توسط بخار، و يا لوله کردن در قالي پيش مي آمد: (39) اين نوع اعدام، که ترکان بيشتر براي فرمانروايان به کار مي بردند، برپايه نوعي خرافات قديم ترکي بود که نمي خواستند خون محکومان ريخته شود.(40) فقط به ندرت کسي، افرادي را که به درخت آويخته بودند، با تير مي زد، (41) يا با طناب نخل خفه، (42) و يا سنگسار(43) مي کرد. مأموران مي گذاشتند که آنها (همچنين آنان که در داخل ديوار محصور مي شدند)(44)، از گرسنگي، تشنگي،(45) سرما(46) و نيز در کثافت بميرند، (47) و يا اينکه مجرمان را با کلّ ساختمان آتش مي زدند، (48) در حالي که آنها به زمين بسته شده بودند.(49) به تدريج رسم قديمي ساسانيان، (50) که به خصوص زندانيان دولتي را به زير پاي فيلان خشمگين مي انداختند(51) دوباره متداول شد، در حالي که همه ي اين انواع اعدام براي اعراب بيگانه بود و تطابق با سنت قديمي ايراني در آسياي مقدم داشت.
در مورد زنان، تريج داده مي شد که اعدام به وسيله خفه کردن (در حمام بخار داغ)، (52) يا حلق آويزکردن(در مورد کنيزان)(53) و به ويژه به وسيله غرق کردن(54)(که يکي از پديده هاي اسلامي بود) به عمل مي آيد.
مسموم کردن فقط در مورد عمل قتل پيش مي آمد، (55) و وسيله متداولي براي مجازات اعدام نبود؛ همچنين از خفه کردن به وسيله زه کمان در جنايات گزارش شده است.(56) از به ستون ميخکوب کردن که بعدها(به خصوص نزد ترکان) متداول شد ذکري نشده است.(57)
نه چندان کاملاً به ندرت، براي اعدام يک مقصر(و يا اسير)، قلع و قمع(58) يا تبعيد(59) کليه خانواده وي به عمل مي آمد. براي انتقام از يک جنایت سياسي، مانعي براي نابودي سراسر يک آبادي وجود نداشت.(60)
امّا هميشه اعدام تنها، براي فرو نشاندن خشم قاضي و يا حاکم کافي به نظر نمي رسيد. خيلي عادي بود که سر جنازه را ببرند و آن را به معرض نمايش بگذارند، (61) يا به عنوان نشان پيروزي(و يا «عدالت»)براي ديگران بفرستند.(62) اغلب هم جنازه بدون سر را به نمايش مي گذاشتند؛ گاه نيز قبلاً بدان بي حرمتي مي شد.(63) گاه بگاه براي اينکه اين اقدامات بتواند صورت عمل به خود بگيرد، حتي جنازه را مجدداً از زير خاک درمي آوردند.(64) به کرات نيز پيش مي آمد که سر تا پا تنه- و بيشتر تنه ي-اعدام شده را به منظور هتک حرمت خاص به آب بيندازند، (65) آن را بسوزانند (66) و يا بعداً (حتي در مقابل در منزل خودش)(67) به صليب بکشند.(68) صليب شدگان و يا بدار آويختگان را معمولاً براي مدت زيادي به صليب و يا چوبه دار آويزان نگاه مي داشتند.(69)
به طور يقين اين وحشيگريها در آن عصر آشکارا شناخته شده بود. از اعتراضي بر ضد آن(حداقل در منابع) چيزي شنيده نمي شود؛ فقط در ادبيات اخلاقي(70)(به صورت نظري) بر ضد آن مطالبي آمده است. يک مقصر و يا مخالف سياسي زنداني مي بايست بداند که چه چيز او را تهديد مي کند. با وجود اين، اصل اخلاقي اسلام(که تا امروز نيز به همان مفهوم اهميت خود را حفظ کرده است)؛ و احتمالاً نيز خصوصيات شرقي، به طور کلي سدي براي محکومان بود که به وسيله خودکشي مانع اجراي حکم درباره خود شوند. از خودکشي- که نزد غير مسلمانان اتفاق مي افتاد- (71) فقط به ندرت، (72) آنهم اغلب فقط در آغاز، يعني زماني که هنوز اصل اخلاقي اسلام چندان نفوذ نکرده بود، گزارش شده است.

پي نوشت ها :
 

1. فقط بخشي از بازجويي در دادگاه عليه افشين در سال 225هـ/840م وصف شده است.
2. زماني که شمشير براي اعدام يکي از مدعيان عباسي چندين بار لغزيد، فرياد «الله اکبر» جمعيّت بلند شد(سال 109هـ/28-727: طبري: تاريخ 2، ص 1502) و احساس خود را در اين صحنه بدين گونه نشان دادند.
3. براي عصر ساساني رجوع کنيد به:
Jacob Burchhardt: Die Zeit konstantins des Groben.(Wien.O.J),(phaidon-verlag).s.79.
4. درباره موارد اصولي ابويوسف: کتاب الخراج ص 109-88 گزارش داده است. رجوع کنيد به: Levy,soc.1384-397.
5. ابن اثير: الکامل، ج8، ص 32(سال 307هـ/919م، ص 87(سال 322هـ/934م).
6. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 48(سال 105هـ/24-723 م: رفتار امير عرب با دشمن شخصي خود).-طبري تاريخ3، ص 135(سال 141هـ/59-758 م در خراسان: ردا [لباس مراسم]=مدرعه).
7. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 188(سال 141هـ/59-758 حاکم خراسان)، ج6، ص 15(سال 160هـ/777م)، ص 165، 174(سال 289هـ/3-209 م عمرو بن ليث و يکي از فرماندهان او)، ج8، ص 32(سال 305هـ/18-917م در ري)، ج9، ص 2(سال 370هـ81 /980م در همدان).
8. ابن اثير: الکامل، ج8، ص 20(سال 298هـ/11-910م).
9. بلاذري: فتوح البلدان، ص 413(حاکم خراسان: اصطلاح مخصوص آن در اينجا ذکر نشده است)؛ مستوفي؛ تاريخ گزيده، ج1، ص 425(2 وزير آل بويه در حدود 380هـ/990م)؛ گرديزي: زين الاخبار، ص 96 و بعد(مسعود غزنوي در سال 421هـ/1030م).-رجوع کنيد به مبحث«وضعيت حقوق کشوري ايران نسبت به خلافت» در کتاب حاضر و به:
R.Levy in der EI,Erg-Bd,172.Lökk,162.
10. پنداري، زبدة النصرة، ص 134(ديلم)
11. در مقابل، يکي از دلايل عزل اسد، حاکم خراسان، اين بود که عرب آزادي(غيربرده) را با شلاق زده بود: اين اثير: الکامل، ج5، ص 52(سال 109هـ/28-727م).
12. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 69(سال 117هـ/735م مدعيان عباسي)؛ بيهقي؛ تاريخ، ص 136؛ عتبي: ترجمه تاريخ يميني، ص 346، پائين صفحه: سياستنامه، ص 66 و بعد(همه درباره محمود غزنوي)؛-سال 225هـ/840 م مازيار شورشي در نتيجه 450 ضربه شلاق فوت کرد؛ طبري، تاريخ 3، ص 1303، گرديزي، زين الاخبار، ص 8.
13. راوندي: راحة الصدور، ص 384(سال 592خـ/1196م خوارزم شاه، به علت غارتگري خودسرانه).
14. ابن اثير: الکامل، ج4، ص 182(سال 82هـ/701م مهلّب حاکم).
15. طبري، تاريخ2، ص 1455(سال 104هـ/23-722م هرات).
16. نرشخي: تاريخ بخارا، ص 53(حدود سال 287هـ/900م در بخارا).
17. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 185(حدود سال 266هـ/880م: به علت اين خشونت زيديان، هزاران پيرو به اسپاهبذ تحويل داده شدند).
18. طبري، تاريخ، ص 1492(سال 108هـ/27-726م: خراسان)؛ 3، ص 470(سال 159هـ/7-776م: همان جا)؛ تاريخ سيستان، ص 175(سال 200هـ/816م).- پس از يورش از ياغيان در طخارستان، يک سوّم افراد را اعدام کردند، يک سوم را دست و پا بريدند و بقيه را فقط دستهايشان را قطع کردند: ابن اثير: الکامل، ج5، ص 72(سال 118هـ/736م).
19. تاريخ سيستان، ص 306(سال 304هـ/916م در سيستان)؛ جويني: تاريخ جهانگشا، ج3، ص 224(حدود سال 545هـ/1150 م: هم زمان- همان جا، ص 250- نزد اسماعيليه).
20. رجوع کنيد به Steingass 1172F
21. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 72(سال 118هـ/ 736م).
22. همان کتاب، ج2، ص 167(سال 13هـ/ 634 م پادشاه ساساني آذرميدخت).
23. ابن اثير: الکامل، ج8، ص 166(سال 342هـ/54-953 م)؛ مستوفی: تاریخ گزیده، ج1، ص 391( سال 389 هـ/999 م منصور بن نوح سامانی).
24. راوندي: راحة الصدور، ص 127(حدود سال 464 هـ/1072 م در کرمان)؛ بنداري، ص 71(سال 477هـ/85-1084 م ملکشاه سلجوقي با برادرش تکش چنين کرد)، ص 86.
25. بيهقي: تاريخ، ص 196(سال 379هـ/989م در بخارا).
26. مسکويه: تجارب الامم/ چاپ گيب، ج5، ص 570(سال 324هـ/936م اميري ترک).
27. طبري: تاريخ2، ص 594؛ ابن اثير: الکامل، ج4، ص 81(سال 683-4-63م نزد بني تميم).- و نيز در قسمت پاياني کتاب: Spuler: Ilch ص 110 در گزارش جنگهاي هرات).
28. در مورد انواع اعدام در عصر ساسانيان رجوع کنيد به:= Christensen 304f براي قلمرو خلفا به Mez 349ff.
29. طبري، تاريخ3، ص 1273(سال 224هـ/839م).
30. طبري: تاريخ2، ص 1502(سال 110هـ/28-727م يکي از مدعيان عباسي در خراسان)؛ تاريخ سيستان، ص370(سال 441هـ/50-1049 م در سيستان)؛ جويني، تاريخ جهانگشا، ج2، ص 5(سال 532هـ/1138م سنجر)؛ راوندي: راحة الصدور، 242(سال 542هـ/1147م در فارس)، ص 176(سال 547 هـ/53/ 1152 يکي از غوريان توسط سنجر)، ص 365؛ جويني: تاريخ جهانگشا، ج2، ص 19(سال 570هـ/1174م خوارزم شاه).
31. طبري، تاريخ3، ص 1231؛ ابن اثير: الکامل، ج6، ص 161(سال 223هـ/838م).
32. بلاذري: فتوح البلدان، ص 328(حدود سال 30هـ/651م در آذربايجان)، ص 420، (سال 88هـ/707م در خراسان)؛ طبري، تاريخ2، ص 1207 و ابن اثير: الکامل، ج4، ص 208 (سال 90هـ/709م در طالقان صليبهاي زيادي که در دو طرف خيابان به طول 4 پرسنگ مي رسيد)؛ بلاذري: فتوح البلدان، ص 340(سال 225هـ/40-839م يک طبرستاني در بغداد)؛ ابن اثير: الکامل، ج9، ص 90(سال 407هـ/17-1016م محمود غزنوي)، ص 148(سال 424هـ/1033م در ساوه).
33. اين دو نوع اعدام گهگاه با يکديگر اشتباه شده اند: کلمه فارسي «آويختن»(راوندي: راحة الصدور، ص 160: سال 500هـ/1107 م) نزد ابن اثير معادل «صلبه» است.
34. عوفي: جوامع الحکايات، ص 164، شماره 633(يعقوب بن ليث در حدود سال 256هـ/870م): Nikbi151(سال 380هـ/990م در گرگان؛ به درختي آويخته شد)؛ بيهقي: تاريخ، ص 675.
(حدود سال 390هـ/1000م)، ص 185(سال 423هـ/1032م)؛ گرديزي، زين الاخبار، ص 96(سال 421هـ/1030م).
35. به طور مثال در سال 424هـ/1033م وزير مورد غضب مسعود غزنوي: بيهقي: تاريخ، ص 442 و بعد. (سلطان بزدوي ازعمل خود پشيمان شد)؛ سال 595هـ/1199 م امير چپاولگر خوارزمشاهي: راوندي: راحة الصدور، ص 399(همدان).
36. دولتشاه: تذکره، ص 93(سال 547هـ/52-1151 م خوارزم شاه).
37. حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 10(سال 432هـ/1041م: قتل مسعود غزنوي).
38. گرديزي: زين الاخبار، ص 13(سال 261 هـ/875 م دشمن يعقوب رويگر).
39. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 139(سال 129هـ/47-746 م در خراسان).
40. در اين باره رجوع کنيد به خلاصه اي از:
Mehmed Fuad Köprülü: Türk ve Mogol(so!)Sülalelerinde hanedan azasinin öîdaminda kan dökeme memuiyeti
(ممنوعيت ريختن خون اعضاء سلسله هاي ترک و مغول هنگام اعدامشان) در:
Türk hukuk tarihi dergisi I(1941/42),(Ankara 1944s.1-91).S.4f.
(براي مثالهايي در مورد عصر مغول رجوع کنيد به: Spuler: Ilch 378 و همان جا(کتابشناسي شماره 365).
41. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 250(حدود سال 560هـ/1165م در طبرستان).
42. طبري: تاريخ 3، ص 1273(اسير جواني در سال 224هـ/839م)؛ حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 40(سال 466هـ/1074م).
43. گرديزي: زين الاخبار، ص 91(سال 420هـ/1029م اسماعيليه و قرامطه در ري طبق امر محمود غزنوي).
44. گرديزي: زين الاخبار، ص 13(سال 261هـ/875م يکي از دشمنان يعقوب)؛ ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، 197(حدود سال 291هـ904م در بخارا).
45. راوندي: راحة الصدور، ص 279(سال 556هـ/1161م).
46. ابن اثير: الکامل، ج9، ص 82(سال 403هـ/13-1012 م منوچهر گورکاني، بدر خودش قابوس).
47. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 152(سال 218هـ/833 م در طبرستان).
48. جويني، تاريخ جهانگشا، ج3، ص 249(سال 515هـ/1121م اسماعيليان).
49. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 248(حدود سال 524هـ/1130 م در طبرستان، 400 نفر).
50. Müller 121(De Laḫmide Nu 'MȺN V.von Hira 602)
51. مسکويه: تجارب الامم، ج5، ص 423، ج6، ص 514(اولين نمونه ي اين مثال در اسلام: Mez 21). تاريخ سيستان، ص 358(سال 399هـ/10-1009 م در غزنه)؛ بيهقي: تاريخ، ص 67(سال 408هـ/1017 م محمود عزنوي)؛ محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 145، 155(سال 583هـ/1187م در کرمان).
52. ابن بلخي: قابوس نامه، XIV و بعد (حدود سال 444هـ/1052م در فارس).
53. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 216(حدود سال 318هـ/930م در طبرستان).
54. اولياء آملي، تاريخ رويان، ص 52(حدود سال 184هـ/800 در چالوس).
55. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 43(سال 104هـ/23-722 در خراسان)، عوفي: جوامع الحکايات، ص 164، شماره 640(حدود سال 215هـ/830م سوء قصد مأمون عليه جان عبدالله بن طاهر)؛ ابن اسفنديار؛ تاريخ طبرستان، ص 216(حدود سال 318هـ/930م در طبرستان)؛ گرديزي: زين الاخبار، ص 44(سال 351 /962م در خراسان)؛ رجوع کنيد به حکايات عوفي، ص 166، شماره 695(قابوس بن وشمگير و پسرش).- در خوارزم حتي يکبار براي انتقام، آب آشاميدني براي مردم را مسموم کردند عوفي: جوامع الکايات، ص 222، شماره 1652.
56. حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 102(حدود سال 555هـ/1160م).
57. درباره اصطلاح ايران قديم(شايد؟) معادل آن(ميخکوب کردن به ستون که احتمالاً در زمان هخامنشيان به وجود آمده است) رجوع کنيد به:
Ronald G.Kent: Old Persian Grammar,...lexicon, ,New Haven(Conn.)1950,S.178 Iks.(uzma-),ferner friedrich wilhelm könig: Relief und Inschrift des Königs Dareios I. am Felsen von Bagistan,(Leiden 1938),S.72 f.
58. طبري، تاريخ2، ص 1218(سال 91هـ/710 م در مرو الروذ)؛ جويني: تاريخ جهانگشا، ج3، ص 256(سال 653هـ/1255م اسماعيليان).
59. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 188(سال 141هـ/59-758م).
60. همان کتاب، ج9، ص 52(سال 389هـ/999 م در قريه اي نزديک شيراز).- در يکي از اين موارد رئيس قبيله اي «کرد» پسر خود را براي انتقام در اختيار پدري که يکي از پسرانش در زندان او (تصادفاً؟) فوت کرده بود، قرار داد، اما ديگري آنقدر با گذشت بود که از آن امر صرفنظر کند: ابن اثير: الکامل، ج9، ص 182(سال 437هـ/46-1045م).
61. بلاذري: فتوح البلدان، ص 418(ساختن کله منار(؟ جوزقين) در ترمذ در حدود سال 81هـ/700م)؛ تاريخ سيستان؛ ص 207(سال 251هـ/865م در زرنگ: سرها و بدنها را جداگانه به نمايش گذاردند)؛ ابن اثير: الکامل، ج8، ص 39(سال 309هـ/22-921م)؛ راوندي: راحة الصدور، ص 109(حدود سال 452هـ/1060 م البساسيري)؛ ص 261(سال 548 هـ/1153 م در مجمع اميران، کشته ها را نشان دادند)؛ ابن صاعد؛ طبقات الامم ص 152، (سال 2 -601هـ/1205 م غوريان).
62. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 105(حدود سال 60هـ/680 م در طبرستان)بلاذري: فتوح البلدان،ص 414(حدود سال 65هـ/684 م در خوارزم)؛ همان کتاب، ص 416(حدود سال 66هـ/685 م در خراسان)؛ طبري: تاريخ 2، ص 1021 و ابن اثير: الکامل، ج4، ص 171( سال 77هـ/696م اسراي خوارج به حجاج)؛ ابن اثير: الکامل، ج4، ص 192(سال 84هـ/703 م، حتي ژونبيل غيرمسلمان [از هياطله؟] در شرق ايران)؛ تاريخ سيستان، ص 117(سال 85هـ/704 م در سيستان)؛ بلاذري: فتوح البلدان، ص 424(سال 97هـ/16-715م در خراسان)؛ ابن اثير: الکامل، ج5، ص 181(سال 138هـ/56-755 م در ري)؛ همان کتاب، ج6، ص 142(سال 217هـ/832 م سر يکي از حکام شورشي آذربايجان)؛ ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 193(سال 287هـ/900م در طبرستان)؛ گرديزي: زين الاخبار، ص 31(سال 328هـ/940م ماکان)؛ ابن اثير: الکامل، ج8، ص 201(سال 359هـ/970م در کرمان)؛ بيقهي؛ تاريخ، ص 441 و بعد (سال 425هـ/1033م نزديک لهاوور=لاهور در پاکستان امروزي)؛ راوندي: راحة الصدور، ص 154(حدود سال 495هـ/1102م در خراسان)؛ محمدبن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 159(سال 588هـ/1192م در کرمان)؛ جويني: تاريخ جهانگشا، ج2، ص 32 و حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 136(سال 590هـ/1194م خوارزم شاه)؛ ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 256(حدود سال 596هـ/1200 م در طبرستان)؛ جويني: تاريخ جهانگشا، ج2، ص 52، ص 67(حدود سال 599هـ/1203 م در مرو و خراسان).
63. ابن بلخي: فارس نامه، ص Matth.81,XVI(سال 437هـ/46-1045 م حواي درياچه وان از جانب سلجوقيان)؛ ابن اثير: الکامل/ چاپ تورنبرگ، ج10، ص 48(سال 463هـ/1071م کردان شبانکاره).
64. راوندي: راحة الصدور، ص 383 و ابن اثير: الکامل/ چاپ تورنبرگ، ج12، ص 73(سال 592هـ/1196م در همدان).
65. راوندي: راحة الصدور، ص 239(سال 541هـ/1146 م سلجوقيان در بغداد)؛ جويني: تاريخ جهانگشا، ج2، ص 81(سال 607هـ/1210م خوارزمشاه).
66. جويني: تاريخ جهانگشا، ج3، ص 256(اسماعيليان سال 653هـ/1255م).
67. ابن اثير: الکامل، ج3، ص 180(سال 46هـ/666 م در خراسان).
68. ابن اثير: الکامل، ج4، ص 210(سال 91هـ/710 م در شرق ايران)؛ طبري، تاريخ 2، ص 1932(سال 127 هـ/46-745 م در مرو: تنه بدون سر به دار کشيده شد)؛ ابن اثير: الکامل، ج6، ص 171(سال 224هـ/839م حاکمي از طبرستان در کنار پاپک)؛ ج6، ص 176(سال 225هـ/41-840 م افشين فرمانده سپاه در زندان مرده بود).
69. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 100(سال 125هـ/743 م)؛ بيهقي: تاريخ، ص 185(سال 423هـ/1032م؛ اعدام شده اي «هفت» سال بردار ماند)؛ راوندي: راحة الصدور، ص 161(سال 50هـ/1107 م در اسپهان).
70. رجوع کنيد به بخشي از عوفي: جوامع الحکايات، ص 223 و بعد، شماره 1681-1677.
71. طبري: تاريخ 2، ص 1230(سال 91هـ/ 710 م ترخون سغدي: شمشير به خود فرو کرد)؛ ابن اثير: الکامل، ج5، ص 190(سال 142 هـ/60-759 م يا 143 هـ/61-760 م: اسپاهبذ طبرستان).
72. طبري: تاريخ2، ص 1134(سال 85هـ/704م: محکوم از پشت بام ساختماني خود را به پائين انداخت، امّا با وجود اين سرش قطع و ارسال شد)؛ ابن اثير، الکامل: ج9، ص 60(سال 393هـ/1003م؛ که حاکم سيستان از جانب پسرعموي خود به زندان افتاده بود، ظاهراً در زندان خودکشي کرد؛ ابن اثير: الکامل، ج9، ص 76(يکي از غوريان به وسيله سمّ در سال 400هـ/11-1010)، ابن صاعد، طبقات الامم ص 170 (رهبران يکي از قبايلي که توسط غوريان محاصره شده بود، خود را در سال 601 هـ/1205 م به قصد خودکشي، در آتش انداختند، زيرا که به علت ارتدادشان نسبت به اسلام انتظار بدترين مجازات را داشتند).

منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي(جلد دوم)، ترجمه ي مريم ميراحمدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم