نويسنده: برتولد اشپولر
مترجم: مريم اميراحمدي



 

در قرن سوّم و چهارم هجري قمري/ نهم و دهم ميلادي، همان طور که اجازه ماليات در بسياري از بخشهاي قلمرو خليفه، حتي در شرق، و نيز نحوه اداره ي اين مناطق، مستقيماً از جانب بغداد پايتخت تعيين مي شد، به همان گونه در اثر گسترش نفوذ سياسي خليفه قطعات وسيعي از اين سرزمينها نيز به طور کلي همواره در اختيار اميرمؤمنان قرار داشت. به هر حال همه اين مناطق از لحاظ حقوق دولتي، تا زماني که قيامي عمومي در آنها به وجود نمي آمد، (اگرچه آنهم همواره به شکلي سرکوب مي شد) همچنان يا حداقل تا زماني که قدرتهاي بيگانه هم کيش(مانند فاطميان در شمال آفريقا و در مصر و يا سلاجقه روم در قسمتهايي از آسياي صغير) از لحاظ مذهبي کليه راهها به حکومت بغداد را قطع نکرده بودند، جزو قلمرو خلافت عباسيان محسوب مي شد.
بدين گونه مبالغي را که سلسله هاي عملاً مستقل در مناطق ايران مانند طاهريان، صفاريان، سامانيان، غزنويان، و بعدها سلجوقيان، به بغداد ارسال مي داشتند، از لحاظ حقوقي به هيچ وجه خراج نبود. اين سلسله ها از نظر تئوري بيشتر حاکم (و هم زمان فرمانده و اداره کننده ماليات) بودند و پرداختهاي آنها شکل تسليم ماليات و يا نيز «هديه» را داشت. در واقع، زماني مي توان آنها را خراج ناميد که محقق و روشن شود که اين سلسله ها، از نظر سياسي نيز به صورت قدرتمندان واقعي مستقل عمل مي کردند. تنها تحت چنين شرايطي مي توان فهرست ذيل را که شامل وجوه ارسالي سلسله هاي ايراني به بغداد است، به عنوان فهرست «باج و خراج» تلقي کرد.
برعکس، سلسله هاي کوچک واقعاً مستقل، مانند سلسله هاي طبرستان، گرگان و ديگر سواحل کناره ي جنوبي درياي خزر که حکومت آنان براي مدتي طولاني نيز دوام يافت، به گونه ي ديگري رفتار مي کردند. اگر آنها-با حفظ اعتقاد خود نسبت به دين زرتشتي پس از لشکرکشيهاي خلفاء(مثلاً در سال 99هـ/18-717م)(1) به پرداخت سالانه مبلغي (به پول يا به شکل کالا)مجبور مي شدند، بنابراين مي بايستي موضوع بر سر خراج واقعي(2) يک دولت اختصاصي که حاکم آن به هيچ وجه ارتباطي باطني با محافل اسلامي نداشته است، بوده باشد.
به هر سبب وضع سلسله هاي مستقلي که در مرزهاي شرقي ايران حکومت مي کردند، مانند ژونبيل (در افغانستان کنوني)(3)، رؤساي قبايل ريوشاران(در گوزگانان)(4) يا سلسله اي در جزيره قيس واقع در خليج فارس، نيز به همين گونه بود. اينان بخشي از خراج خود را- چنانکه مثلاً ژونبيلي ها در نتيجه لشکرکشيهاي پياپي-مجبور به پرداخت آن شده بودند، (5) به واليان خليفه، و اما بخش ديگر را به سلسله هاي محلّي در فارس، يا به سامانيان، (6) يا غزنويان(7) که به عنوان حاکم نشينهاي کاملاً مستقل وجود داشتند و به هيچ وجه نماينده ي اميرمؤمنان محسوب نمي شدند، مي پرداختند. بنابراين، پرداخت هرگونه وجهي به اين حاکم نشينها نيز در معناي حقوقي کلمه، «خراج» بود. بنابراين برداشتي کلي در مورد باج و خراج سلسله هاي اسلامي، در اينجا از تأمل در گسترش واقعي سياسي جامعه اسلامي به دست مي آيد.

پرداخت (باج و خراج) به خلفاء

طاهريان

آنان (سال211هـ/27-826م) 44.846.000 درهم براي همه مناطق تحت سلطه ي خود پرداختند (طبري: تاريخ 3، ص 1338؛ ابن خرداذبه: المسالک و الممالک، ص 39-34.-Barthold,Turk,220).
سال 221هـ/836م: 38.000.000 درهم (قدامه: کتاب الخراج، ص 185).

صفّاريان

آنان باوجود درخواست خليفه، که مي بايستي به طور کلي 20 ميليون درهم سالانه بپردازند(تاريخ سيستان، ص 236-234-krymśkyjI 59.Anm.3)، مبلغ ثابتي به بغداد نمي فرستادند، حتي زماني که يعقوب صفاري خود را گاهگاهي موظف به پرداخت 5 ميليون درهم مي ديد (ابن خلکان: وفيات الاعيان/gäج2، ص 315)، بهجاي آن اغلب به طور عمده هدايايي پيشکش مي کردند: سال 268هـ/2-881م عمروليث 300.000 دينار، 50 من مُشک، 50 من عنبر، 200 من چوب عود، 300 «طاقه» پارچه ابريشمي، ظرف با طلا و نقره و نيز تعدادي اسب سوارکاري و تعدادي برده به ارزش 200.000 دينار(ابن اثير: الکامل، ج7، ص 123).

سامانيان

آنان سالانه مبالغ مختلفي (krymśky j I 67) مي پرداختند؛ بعدها «هدايايي» نيز مي فرستادند(سال298هـ/11-910م: غلامان سواره، لباس، مُشک، ابريشم، سمور) عريب بن سعد قرطبي: صلة تاريخ الطبري: ص 35).

فارس

سال 297هـ/10-909م سُبکَري، که اين سرزمين را فتح کرد، به حکومت خود در مقابل يک دفعه «هديه» 200.000 ديناري و پرداخت سالانه 13 ميليون درهم رسميّت داد (مسکويه: تجارب الامم، ج1، ص 16؛ تاريخ سيستان، ص 295)، امّا سرانجام قرار شد که سالانه 10 ميليون درهم بپردازد که پرداخت همين مقدار نيز براي او مشکل بود (ابن تغري بردي، ج2، ص 263 Kremer,C.G.I 263).

آل بويه

سال 322هـ/934م خليفه در مقابل واگذاري شيراز، 8 ميليون درهم طلب نمود و آل بويه را موظف کرد که مخارج تشکيلات اداري آنجا را بپردازند. با وجود اين علي بن بويه، فرستادگان خليفه را به عنوان فردي شيعي مجبور کرد که قبل از دريافت پول به او خلعت همراه با پرچم (برخلاف مأموريتشان!) تحويل دهند و بعداً نيز پس از مباحثاتي طولاني از پرداخت هر نوع پولي خودداري کرد. رئيس هيأت فرستادگان خليفه در شيراز درگذشت (مسکويه: تجارب الامم، ج1، ص 299).

آذربايجان

در سال 307هـ/919م حاکم آذربايجان به خليفه پيشنهاد واگذاري مناطقي را که فتح کرده بود، در مقابل پرداخت سالانه 220.000 دينار کرد(ابن اثير: الکامل، ج8، ص 23).

سيستان

اين منطقه در سال 307هـ/919م سالانه 500.000 درهم مي پرداخت (ابن اثير: الکامل، ج8، ص 33).

مازندران/ طبرستان

سال 99هـ/18-717 م اسپاهبذ در نتيجه پيروزي اعراب، سالانه موظف به پرداخت 700.000 (يا 500.000؟) درهم، و ارسال 400 «بار» زعفران، يک طيلسان، ظرفي از نقره يا قطعه اي ابريشم يا يک شنل شد، همچنين تعهّد کرد 400 مرد مسلح به شمشير در اختيار خليفه بگذارد(طبري: تاريخ 2، ص 1232؛ ابن اثير: الکامل، ج5، ص 12).
سال 148هـ/765م خراج وظيفه شامل يک «درهم طلا»(رجوع کنيد در اين باره در سطور زير، ذيل سال 317هـ/929م) براي هر يک از سکنه (اعم از اسکان يافته و يا چادرنشين)، و نيز 300.000 درهم «نقره سفيد»، 300 عدل فرشهاي ابريشمي سبز، سوزني، و به همان مقدار پنبه کوهي، لباسهاي زربفت، زعفران مرغوب و همچنين برخي ماهيهاي دريايي می شد(ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 118؛ اولياء آملي: تاريخ رويان، ص 45).
سال 317هـ/929م امير اسپار به سامانيان خراجي برابر يک دينار براي هر نفر جمعيّت ري و نواحي تابع آن (ساکن يا چادرنشين) پرداخت (ابن اثير: الکامل، ج8، ص 60).
سال 390هـ/1000 م منوچهر سالانه 50.000 درهم به محمود غزنوي پرداخت و موظف شد که در مواقع جنگ نيز 1000 سوارکار ديلمي در اختيار او بگذارد(ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 233).
سال 425هـ/1034م اين سرزمين موظّف به پرداخت سالانه 300.000 دينار(!) شد(گرديزي: زين الاخبار، ص 100).

گرگان

سال 30هـ/51-650م و بعد اين منطقه «کاملاً به ميل و رضا» يک بار 100.000 و يک بار 200.000 و گاهي 300.000 درهم پرداخت. امّا هر بار که مسلمانان عليه آنها لشکر مي کشيدند، آنها از اسلام کناره مي گرفتند(ابن اثير: الکامل، ج3، ص 42، ج5، ص 11).

قفصي ها(8) و بلوچ ها به آل بويه

سال 324هـ/936م علي بن زنگي قول پرداخت 1 ميليون درهم داد (با وجود اين آل بويه خائنانه براي قلع و قمع او لشکرکشي کردند) (مسکويه: تجارب الامم، ج1، ص 354).
سال 353هـ/964م ي بايست ديلم پس از يک لشکرکشي، پرداختي برابر 150.000 درهم نيشاپوري به سامانيان را تقبل کند(نرشخي: تاريخ بخارا، ص 97).
سال 411هـ/1020م مَکران 10.000 دينار(هَرَويه= هراتي) سکّه پول به محمود غزنوي پرداخت (بيهقي: تاريخ، ص 243).
در حدود سال 426هـ/1035م مي بايست ابن کاکويه حاکم منصوب شده ي مسعود غزنوي در اسپهان سالانه 200.000 دينار (هراتي؟) بپردازد، بعدها 10.000 لباس از محصولات اين سرزمين نيز به آن افزوده شد، به علاوه در نوروز هر سال همه نوع هديه، به ويژه اسبهاي سوارکاري(؟)، (9) شتر و انواع وسايل سفري نيز به قرارداد اضافه شد (بيهقي: تاریخ، ص 16).
حاکم گرگان مي بايست به سلجوقيان که اين شهر را «صلحاً» به دست آورده بودند، سالانه 100.000 دينار بپردازند، هر چند که او شخصاً از جانب مقاطعه دار(تحميلي) خود مردآويج سالانه فقط 50.000 دينار دريافت مي داشت. حاکم واقعي اين سرزمين، انوشيروان، که به او ساريه تحويل مي دادند، موظف بود سالانه 30.000 دينار نيز (به طور اضافي) بپردازد(ابن اثير: الکامل، ج9، ص 171).
سال 434هـ«/43-1042م «سَلار» طارم به طغرل بيگ سلجوقي 200.000 دينار مي پرداخت (ابن اثير: الکامل، ج9، ص 176).

پي نوشت ها :
 

1. طبري: تاريخ 2، ص 1232؛ ابن اثير: الکامل، چ5، ص 12؛ ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 118: اولياء الله آملي: تاريخ رويان، ص 45.
2. عناوين آن عبارت بودند از: 1-قرار (ابن اثير: الکامل، ج4، ص 148[سال 115هـ/733م]، ج5، ص 224[151هـ/768م])؛ 2- مقاطعه (حدودالعالم، ص 107[سال 372هـ/982م]؛ 3- محموله (ابن اثير، الکامل، ج8، ص 33[سال 307هـ/919م]). براي مبلغي که سغديان در سال 91هـ/710 م تحويل دادند، اصطلاح «جزيه» به کار رفته است: طبري: تاريخ 2، ص 1229(مقايسه کنيد با اواخر مبحث «جزيه» در کتاب حاضر).
3. در سال 85هـ/704م، معافيت 7(يا 10) ساله از پرداخت خراج را بدين وسيله به دست مي آورد که قول تحويل يکي از شورشيان را که به او پناهنده شده بود، داد(امّا پس از خودکشي آن شورشي، فقط توانست برادرزاده وي را تحويل دهد): طبري: تاريخ2، ص 1135- درباره مفهوم حقوقي «دولتهاي اسماً وابسته» رجوع کنيد به: حميدالله، ج1، ص 174-172.
4. حدودالعالم، ص 106(سال 372هـ/982).
5. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 224(سال 151هـ/768م).
6. از اين رو نيز آنان خود را «سلطان السلاطين» مي ناميدند (رجوع کنيد به ابن خلکان: وفيات الاعيان/gä ج2، ص 78: krymśkyj I 74)- اسماعيل بن احمد ساماني در بخارا مي بايست علاوه بر آن به برادر خود نصر در سمرقند نيز ساليانه 500.000 درهم بپردازد (از سال 260 هـ/874م) نصر پس از جنگهاي طولاني با برادر، با وجود آگاهي از مشکلات زياد پرداخت اين مقدار وجه، برادر را به چنين پرداختي مجبور کرده بود: نرشخي: تاريخ بخارا، ص 80، 82- حکام سيستان، خوارزم، غرچستان(عنوان: شار)، گوزکان، بست، غزنين(غزنه) و ختل، به عنوان رعايا، به سامانيان باج (نه ماليات و خراج) مي پرداختند: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 337 و به علاوه حدودالعالم، ص 342(توضيحات مينورسکي).
7. بيهقي: تاريخ، ص 243(مکران حدود سال 411هـ/1020م).
8. [منطقه کوفچ به عربي قفص گفته مي شود که شامل کوههاي کوفچ در نزديکي جيرفت است و اهالي آن را کوفچيان مي گويند. کلمه کوفچ به فارسي به معني کوه پيماست. اهالي اين منطقه نيز به زبان کوفچي سخن مي گويند. براي آگاهي بيشتر نگاه کنيد به توضيحات بارتولد بر حدود العالم (کابل 1342ق)، ص 222.- مترجم].
9. «اسبهاي تازي»، رجوع کنيد به «تازي»= سگ شکاري؛ يا «عربي»= اسب (اصيل)؟

منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي(جلد دوم)، ترجمه ي مريم ميراحمدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم