سپاهيان ايراني
مترجم: مريم اميراحمدي
سپاهياني که در ايران در دوران استيلا و در دهه هاي نخستين پس از آن در نبرد بودند، (1) اختلافي اساسي با نيروهايي که اعراب در بخشهاي ديگر مناطق فتح شده به کار مي گماردند، نداشتند. بنابراين، نظري کلي از اوضاع آن زمان فقط مي تواند با توجه به وقايع خارج از محدوده ايران ارائه شود.(2) آنچه که در ذيل براي اين عصر گفته مي شود، تنها يادداشت هايي به منظور روشن شدن اوضاع در خود ايران است.
درباره تعداد سپاهيان، که اعراب قرون نخستين به کار مي گرفتند، مي توانيم بر اساس برخي گزارشهاي مستقيم نظامي تصويري تقريبي از آن به دست دهيم. براي مثال مي دانيم که در نبردهاي بين النهرين در سال 38هـ/658م تعداد سربازان هر دو طرف 200(و کشته شدگان 5 يا 2) نفر بود(3) و سربازان عرب در حمله به فارس به 4.000 نفر بالغ مي شد.(4) همچنين ارقام مشابه ديگري نيز وجود دارد: از 4.000 نفر (نيروي اسپاهبذ طبرستان در حدود سال 138هـ/755م)، (5) 500 تا 1200 نفر(در طبرستان حدود سال 315هـ/927م)، (6) 2 تا 3هزار (به ندرت 5.000)(7)نفر، 2.000 نفر(سال 262هـ/876م در بخارا)، (8)900، و سپس 1300 و بعدها 7.000 مرد از مجاهدان عباسي در خراسان در سال 129هـ/747م(9) صحبت شده است. اينها ارقامي است که اگرچه اثبات درستي تک تک آنها غيرممکن است، ولي به هر حال مي تواند اعتماد محقق را به خود جلب کند.
اين ارقام از همان آغاز در مقابل تعدادي گزارشهاي غيرقابل قبول و شگفت انگيز قرار مي گيرد که صحبت از سپاهياني دارد که شامل 10 تا 100.000 نفر مي شود. شکي نيست که اينها همه جعلي و در اساس فقط حاصل نوعي سبک نگارش است.(10) اينها در زمره همان سبک معروف قديمي است که تعداد سپاهيان را زياد ارائه مي دهد، که البته اين امر نيز خود تا حدي به آن واقعيت رواني باز مي گردد که انسان تعداد جمعيت گردآمده در يکجا را عموماً زيادتر از آنچه هست، تخمين مي زند. بايد دانست که برخي از نويسندگان نيز در واقع به سادگي آنچه را که شهرت داشته است، باور کرده اند.(11) غيرقابل اطمينان بودن اين ارقام همچنين از آنجا مشخص مي شود که هر يک از گروه هاي سپاه تقريباً همواره با اعداد سرراست(10.000 20.0000، 50.000، 100.000، 300.000) و فقط به ندرت مثلاً 18.000 جنگنده يا 255.000 کشته توسط پاپک 223-197هـ/838-818م ارائه شده است.(12) کوشش براي اينکه با استفاده از رقم يکان و دهکان موقت کاملاً خاصي را درست جلوه دادن ارقام نشان دهند، در آن زمان هنوز آموخته نشده بود. همچنين اظهاراتي مبني بر اينکه در آن دوران شمارش افراد سپاه صورت مي گرفته است، (13) نمي تواند به عنوان ندليل قطعي صحت ارقام ارائه گردد. بي فايده است که رديف ارقام مورّخان مسلمان(و همچنين فردوسي)(14) را در اينجا مفصلاً ذکر کنيم.(15)
به زودي ترکيب قومي سپاه با اوضاع و احوال ايران تطابق يافت. در آغاز طبيعتاً اعراب خود، کل سربازان و يا تعداد قابل توجهي از آنان راتشکيل مي دادند.(16) در ايران بيش از همه قبايل عرب شمال نقش داشتند: قبيله بني تميم (در سال 96هـ/715م: 10.000 نفر)، بني بکر(7.000 نفر)، بني ربيع و بني عبدالقيس (4.000 نفر)، بعدها بصري ها(9.000)نفر(17) و کوفي ها(7.000) نفر. از اعراب جنوب و «يمني ها» به ندرت اطلاع داريم: بني اَزد(در سال 96هـ/715م: 10.000)نفر.(18)
با تغيير اوضاع، به ويژه با ظهور عباسيان، در اينجا نيز دگرگونيهايي به وجود آمد. ايرانيان در مقياس فزاينده اي(حتي به عنوان سربازان مزدبگير- فرض- در مقابل مزد قراردادي: فريضه) از لحاظ نظامي به کار گمارده شدند و اعراب را آشکارا به عقب راندند.(19) البته همه اهالي و قبايل اين سرزمين به طور يکسان به کار گمارده نشدند. در وهله ي اوّل مردم کوهستاني ايران مورد توجّه بودند: ديلميان(20) (با «صعلوک»[عيّاران])، خراسانيان، (21) و بعداً نيز کردان(22) و لران(23)، در زمان غزنويان، افغانان و غورها نيز منظور شدند.(24) در بحث کلي راجع به «موالي»(25) در ايران، مي بايست در درجه اول به نقش اين قبايل که به آنها اشاره شد، انديشيد، واقعيتي که گهگاه در منابع نيز به صراحت به آن توجه شده است.(26) اصطلاح «تاجيک ها» در خدمات نظامي، براي مردمان بومي، ابتدا بعدها(مثلاً در حدود سال 560هـ/1165م) پيش مي آيد.(27) قبايل نامبرده در سطور قبل به طور کلي براي خدمات نظامي به نحو ويژه اي شهرت داشتند.(28)
قرن سوم هجري قمري/ نهم ميلادي و بيشتر قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي- در بين النهرين و نيز در مصر- شاهد افزايش تعداد ترکان در خدمات نظامي، (29) و به زودي نيز در مناصب رهبري است، در حالي که اعراب در ايران بيش از پيش به عقب رانده مي شدند. از همين طريق است که زمينه براي تأسيس سلسله هاي ترک، غزنويان و سلجوقيان و بعدها نيز براي سلسله هاي ديگر، کاملاً فراهم مي شود. غزنويان از جانبي با هنديان (اغلب«کافر») مي جنگيدند و از طرف ديگر در ايران(30) نيز گهگاه با مردم جهات [جات](زُطّ)(31)(که توسط قيامشان در جنوب بين النهرين در پايان قرن سوم هـ/ نهم م معروف شده بودند)، در نبرد بودند- گاردهاي محافظي که (32) غزنويان و سلجوقيان، (33) و نيز سامانيان(34) و زياريان(35) داشتند، بنابر ترکيب اجتماعي خود، از وابستگان خاندانهاي دهکانان (آزادگان)، «رهبران»(سرهنگان يا رؤساي قَوغَه) و «مملوکان» غلامان) (مانند سيستان در سال 311هـ/923م)، (36) تشکيل مي شد، اما از نظر قومي و ملّي، افراد اين گاردها اغلب مورد اعتماد قرار گرفته بودند و در هنگام لزوم به خوبي دشمن را غافلگير مي کردند.(37) ولي همين افراد در نتيجه بي بند و باري و لجام گسيختگي به تدريج باعث آن شدند که همواره تا دور دستها نيز سرباز مورد نفرت مردم، و نام او موجب رعب و وحشت شود، به طوري که شخصي مانند غزّالي (505-450هـ/1111-1085م) به کسي که سرباز بود يا لباس نظامي برتن داشت، به عنوان «بدکار» مي نگريست.(38)
لشکريان- مثلاً سپاهيان سلجوقي، تا وقتي که تقسيمات تيره اي و قبيله اي هنوز برقرار بود- به وسيله نوعي ارتباط و وفاداري شخصي، به ايران (رؤساي) خود وابسته بودند. امّا همه جا همينکه حکومت به وحدت و انسجام کامل مي رسيد، مي بايست که ارتباط شخصي با رهبران جنگي نيز ملايم تر شود. به هر حال ضروري بود که اطاعت قوا به وسيله اعمال مجازات افسران جزء(عريف، جمع عرفاء) و پرداخت به موقع دستمزد(39)(توسط عارض) تضمين شود (عدم پرداخت به موقع پول مستقيماً تهديدي براي اعتماد سربازان بود).(40) پرداخت پول در نزد صفاريان، سامانيان و غزنويان (همچنين بعدها مثلاً در نزد عثمانيان)(41) با مراسم جشن ويژه اي همراه بود، که در سال چهار بار تکرار مي شد.(42) علاوه بر آن سپاه، - حتي قبل از آغاز حمله (43) انتظار «پاداش» به صورت مسکوکات- و پس از کسب پيروزي، (44) توقع اعتنايي «شايسته»، به ويژه اعطاء «هدايا» و دادن سهمي از غنايم را داشت.(45) يک چنين امري اغلب زمينه را از همان آغاز براي غارت بيش از حد سرزمينهاي فتح شده فراهم کرد، در اين مورد ممنوعيتي هم (که واقعاً مراعات شود) به ندرت پيش مي آمد.(46) با وجود اين با همين روشها، اغلب لايقترين سپاهيان نيز ترتيب مي شدند و به طور کلي در تعليمات بسيار سختگيري مي شد، به طوري که سربازان مي بايست مثلاً از فرامين يعقوب ليث مو به مو اطاعت کنند.(47) در چنين شرايطي طبيعتاً زمينه اصلي براي دوام اعتماد سربازان وجود داشت چرا که تغيير قدرت مخدوم عملاً در اينجا پيش نمي آمد.(48)
کوشش مي شد تا برخوردهاي قبيله اي در ميان سپاه را با ايجاد گروه هاي جديدي (که در آنها به اصل و نسب توجهي نمي شد) و همچنين تأسيس جايگاه هاي مشترک براي آنان تعادل بخشيد(49) (همان طور که بعدها مثلاً صفويان انجام دادند).
نام سربازان توسط مبلّغ عباسيان، ابومسلم در طومار(دفتر) نظاميان ثبت مي شد.(50) اين ترتيب و نظم از جانب- مثلاً يعقوب صفاري، (51) سامانيان، (52) و نيز خلفاء(براي ديلميان در سال 390هـ/1000م)(53) حفظ شد. از آنجايي که ديلميان به عنوان هسته اصلي سپاه، مورد توجه ويژه بودند، آل بويه در سال 388هـ/998 م بر اساس طومارهاي موجود همه کساني را که داراي «اصل و نسب اصيل» (صحيح النسب) نبودند، اخراج کردند(1000 نفر). اخراج شدگان در عکس العمل خود به صورت يک دسته راهزن به هم پيوستند.(54)
سپاه منظم، متشکل از واحدهاي پياده و نيز دسته هاي سواره بود؛ (55) مانند اعراب سوارکاران(به ويژه شترسواران) را از موطن خويش به همرا مي آوردند.(56) سپاهيان عرب در ايران، استفاده از فيل را در ميدان جنگ(رجوع کنيد به مطالب ذيل) نزد ايرانيان(57) و به خصوص نزد ترکان ديدند همچنين ديدند که نزد اين دو قوم ارابه هاي جنگي نقشي ندارد.
اينکه زنان را در لشکرکشي به همراه مي بردند، گهگاه اتفاق مي افتاد.(58)
نظم و ترتيب جديد در ايجاد سپاه، با تشکيل دولت ترکان پيش آمد. آنچه که غزنويان ابداع کردند، توسط سلجوقيان تکميل شد.(59) در اينجا حاکم نوعي گارد محافظ حقوق بگير(غلامان سراي) متشکّل از خراساني ها و ديلمي ها تحت فرماندهي ويژه با تسليحات تشريفاتي و تجملي داشت.(60) نگهبانان قصر(درگاه عالي)(در زمان نظام الملک 500 نفر) بر طبق نمونه محمود غزنوي از خويشاوندان سران قبيله و ديگر بزرگان، که به عنوان گروگان در قصر زندگي مي کردند، تشکيل شده بود.(61)- علاوه بر آن «ملتزمين» ويژه اي از اسب سواران وجود داشت که در سرتاسر «نواحي نظامي» حکومت تقسيم، و در پادگانها مستقر مي شدند.(62) فرمانده آنان سپاه سالار(به عربي: صاحب الجيش) نام داشت.(63) بدانها «بکچي» نيروي (نگهبان)(شايد نگهبانان قلعه؟) و مجاهدان و جنگجويان داوطلب مرزي(مُتطوّعيه، (64) بعدها غازي)(65) نيز اضافه مي شد.
پي نوشت ها :
1. مفاتيح العلوم، ص 66-64.- به طور کلي رجوع کنيد به قوزانلو: Ğ.Qūzānlū I 243-346(در واقع تصويري از فتح ايران توسط اعراب به دست مي دهد، اما به هيچ وجه مطالبي درباره تاريخ تطوّر سپاهيگري ندارد، بعد در صفحات 355-347 نظري کوتاه دارد به تحولات تاريخي ايران تا سقوط سلجوقيان)؛ و نيز:
Alfred Von Pawlikowski-Cholewa: Die Heere des Morgenlandes,(Berlin,1940),S.223-231.
(از مؤلف اين کتاب، که در هامبورگ زندگي مي کند، براي برخي اطلاعات شفاهي در زمينه محتواي اين بخش بسيار متشکرم).
-درباره سپاه ساسانيان رجوع کنيد به:
Inostrancev,Sas.ét.41-82,(Sassanidskaja voennaja teorija-Sassanid.Militӓr-Theorie),Christensen: 365-367,pigulevskaja,231-234.-4
خلاصه اي به ويژه براي اعصار بعدي در کتاب ذيل يافت مي شود:
Bonifatius Von Haneberg:"Das muslimische Kriegsrecht". in den Abh,der kgl.bayr.Akad.d.Wiss.(München 1971).
2. رجوع کنيد به:
Leo Beckmann: Die arabischen Herre der Eroberungszeit(Diss,Hamburg 1952) اينجا و آنجا Fires
و به طور کلي درباره حقوق جنگ، جهاد و غيره رجوع کنيد از جمله به: حميدالله ج1، ص 301-272 و فهرست کتابشناسي ضميمه آن، ج1، ص 19، ج2، ص 335-336؛ Levy,Soc,II 267-342.
3. طبري: تاريخ1، ص 3427 و بعد.
4. طبري: تاريخ1، ص 3448 و بعد.
5. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 116.
6. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 212.
7. تاريخ سيستان، ص 371(سال 444هـ/1052م) را اغلب صفحات. اين نوشته به طور کلي تعداد سپاهيان را بسيار پائين، موجه و قابل قبول ارائه مي دهد.
8. نرشخي: تاريخ بخارا، ص 79.
9. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 138: طبري: تاريخ2، ص 1955 و بعد.
10. رجوع کنيد به: Spuler,IIch10 و در اين باره نيز:
Jan Rypka in der orientalischen Literaturzeitung 1942,Sp.415
توضيحات مربوط به قدرت سپاه ايرانيان در ص 633 و بعد توسط قوزانلو، ج1، ص 247-245، 288 و بعد، 299 همچنين توسط: Levy Soc,II 279-282 که همه اين توضيحات نيز فقط راجع به کليات مسأله است.
11. براي مثال اين طور ناميده شده است: حسين شورشي(کذا!)در خراسان در سال 175هـ/92-791 م با 600 تن، 12.000 نفر از مردان خليفه را کشت: ابن اثير: الکامل، ج6، ص 41.
12. طبري: تاريخ 3، ص 1233؛ ابن اثير: الکامل، ج6، ص 162(تعداد افرادي که در جنگ با او به اسارت درآمدند-3309- نفر به عکس ممکن است درست باشد).
13. به طور تقريب آن هم به وسيله تير؟: طبري: تاريخ 1، ص 2467(سال 16هـ/637م در جلولاء).
14. فردوسي: شاهنامه/ چاپ وُلرس، ج1، ص 446، 212 سپاه توراني را که در ايران به هلاکت رسيدند، 12.000 جنگنده رقم مي زند.
15. سال 22هـ/643 م پس از نبردي احتمالاً 70.000 اسير عرب مسيحي اعدام شدند: ابن اثير: الکامل، ج2، ص 149؛ در قادسيه بيش از 200.000 ايراني و 120.000 عرب در مقابل هم قرار گرفتند: طبري: تاريخ 1. ص 2249: در کوفه در سال 24هـ/645م: 40.000 عرب، در مرز ري و آذربايجان 10.000 سرباز کوفي: طبري: تاريخ 1، ص 2805 سپاه تخاريان با هم پيمانان(در حدود سال 34هـ654م) بالغ بر 30.000 نفر بود: بلاذري: فتوح البلدان، ص 406؛ سپاه حجاج در شرق ايران در سال 80هـ/699م به تعداد 20,000 کوفي و 20,000بصري بود: ابن اثير: الکامل، ج4، ص 175؛ در محاصره ترمذ در حدود سال 81 هـ/700 م اعراب داراي 80.000 سرباز بودند: بلاذري: فتوح البلدان، ص 418؛ تقيبه از طرف 200.000 ترک، سغدي و فرغاني در سال 88هـ/707 م مورد حمله قرار گرفت: ابن اثير: الکامل، ج4، ص 204؛ در طبرستان در سال 140هـ/58-757م: 39.100 عرب در 44 محل در پادگانها حضور داشتند: ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 122 و بعد؛ در بخارا خليفه در سال 161هـ/778م: 570.000 نفر را احضار کرد: نرشخي: تاريخ بخارا، ص 70؛ محمود غزنوي با رئيس سلجوقي، اسرائيل قرار تحويل 200.000 سوارکار براي جنگ در هند را گذاشت: راوندي: راحة الصدور، ص 89 و بعد- اصولاً رجوع کنيد به: Kremer,C.G.1203f؛ (قرن 5 هـ/11م) Barthold,Vorl96(در مورد ارقام نقل شده در منابع، موضعي انتقادي ندارد) Nāzim 139f Warschau)، (تعداد تاتارهاي کريمه و سپاهيان آنان) Olgierd Górka: Liczebność Tatarów Krymskich ich wojsk (هميت آن از محدوده موضوع مورد (SA aus dem Przeglad historyczno-Wojskowy VIII/1)، (1936 بررسي نيز فراتر است).
16. تاريخ سيستان، ص 91(سال 41هـ/2-661م)- و ديگر صفحات- در موارد عليحده اي بعدها: در حدود سال 370هـ/83-982م (نکبي 125، 139، 142، به ويژه در خراسان)؛ سال 424هـ/1033 م(بيهقي: تاريخ، ص 437؛ در کرمان).
17. اينها ارقامي است که در حرکت قتيبة بن مسلم منظور شده است: طبري، تاريخ، 2، ص 1291، و نيز مقايسه کنيد با ص 1318.
18. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 67(سال 116هـ/734م)؛ طبري: تاريخ 3، ص 1971(سال 129هـ/747 م).
19. مسکويه: تجارب الامم، ج1، ص 180- Fries 24,Lökk,75.
20. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 226 (سال 360هـ/971م)؛ ص 228 و بعد (سال 388 هـ/998م)، نکبي، ص 125(حدود سال 370هـ/980م)؛ ابن اثير: الکامل، ج9، ص 56(سال 390هـ/1000م)- آنان در زمان ساسانيان نيز بدان شهرت داشتند: Christensen^1 204 mit Anm.6 و نيز:
Prokop,Bell,Pers.IV 14,S.558,Dieterich Byz Quellen I39,Agathias III 17,S.177,ebd.40.
(آنان فقط پياده با شمشير و نيزه يا با فلاخن مي جنگيدند)، رجوع کنيد همچنين به:
Franz Weibbach in der Real- Encyclop.f.d.Klass.Altertum IV/2,2432f.
21. ابن اثير: الکامل/ چاپ تورنبرگ، ج5، ص 462 و بعد. مقايسه کنيد با:
Kremer,C.G.1233 uz.482,Fries 19.
22. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 226(سال 360هـ/971م)؛ ص 228 و بعد (سال 388هـ/998م)؛ بيهقي: تاريخ، ص 437(سال 424هـ/1033م)؛ ابن اثير: الکامل، ج7، ص 63(سال 255هـ/ 869م)؛ ج8، ص 146(سال 333هـ/945م)؛ مسکويه: تجارب الامم، ج2، ص 62(سال 332هـ/944م).
23. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 226(سال 260هـ/971م).
24. ابن اثير: الکامل، ج9، ص 56(سال 396هـ/7-1006م)- UZ 482.
25. تاريخ سيستان، ص 91(سال 41هـ/2-661م)؛ ابن بلخي: فارس نامه، ص 118(حدود سال 431هـ/1040م).
26. ابن اثير: الکامل، ج7، ص 63(سال 255هـ/869م).
27. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 251-و رجوع کنيد به:
Hans Heinrich Schaeder: "Türkische Namen der Iranier", in der Festschrift für Friedrich Giese,(Berlin 1941),S.1-34.
28. خراسان(نواحي مختلف): حدودالعالم، ص 107-103، 110- ديليمان: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 353: حدودالعالم، ص 133- کردان به ويژه هکاريه («هِکيري»): ابن اثير: الکامل، ج9، ص 133(سال 432 هـ/42-1041م).- کردان قبلاً در زمان ساسانيان هسته نيروي نظامي بودند: ابن بلخي: فارس نامه، XIX ص 168.
29. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 226(سال 360هـ/971م)، ص 228 و بعد (سال 388هـ/998م)؛ ابن اثير: الکامل، ج9، ص 56 (سال 390هـ/1000م)، بيهقي: تاريخ، ص 437(سال 424هـ/1033م).- Grünebaum 208.- توضيحات جداگانه درباره هر يک از قبايل را köprülü,kay 444-449 خلاصه کرده است.
30. تاريخ سيستان، ص 355(سال 392هـ/1002م)؛ بيهقي: تاريخ، ص 437(سال 424هـ/1033م): ص 610(سال 430هـ/1039م)؛ ابن اثير: الکامل، ج9، ص 66.(سال 396هـ/7-1006م)، ص 158(سال 428هـ/38-1037م).
31.ابن اثير: الکامل، ج9، ص 56(سال 390هـ/1000م).
32. حَرَسه، رجوع کنيد به: طبري: تاريخ 2، ص 1859(سال 126هـ/744م در خراسان)، Fries 22f.
33. سياست نامه، ص 85(فصل 19)؛ راوندي: راحة الصدور، ص 365.
34. K.al-Qand/Barthold,Turk,russ.I 50.
آموزش غلامان ترک در دربار ساماينان را سياست نامه، ص 95 شرح مي دهد. رجوع کنيد به: krymśky j 75 Barthold,Turk: 227f.
35. مسعودي: مروج الذهب، ج9، ص 28 و بعد؛ ابن اثير، الکامل،ج8، ص 104(ترکان و ديلميان)؛ صولي، اخبارالراضي، ص 62(شبيه به آن؛ سال 323هـ/935م در مرگ مردآويج).
36. تاريخ سيستان، ص 312.
37. سياست نامه، ص 92 و بعد (فصل 24 و 25): صولي: اخبارالراضي/ چاپ کانارد، ج2، ص 20، پاورقي 5.- توصيف روشني از مشارکت ديلميان در بغداد در شب حمله آل بويه (20 سپتامبر 941 م- 25 ذيحجه 329 هـ) را صولي: اخبارالراضي، ج2، ص 209 به دست داده است.- Jakubovskij,Mach.78f.
38. غزالي: کتاب چهاردهم از احياء العلوم/ چاپ باور:
H. Bauer,Erlaubtes und Verbotenes Gut,(Halle 1922)s.100f.
39. سال 85هـ/704م در سيستان در سپاه خليفه ماهانه 100 درهم: طبري: تاريخ 2، ص 1135، سال 129هـ/747م لشکريان عباسي در خراسان 3، بعدها 4 درهم روزانه: همان کتاب، ص 1969-Fries 10,17f.
40. مسکويه: تجارب الامم، ج1، ص 298 و بعد (سال 322هـ/934م نزد علي بن بويه)؛ سياست نامه، ص 92- Jackubovskij,Mach,54,Lökk.94.
41. Spuler: Die europ,Dipl. in Konstantinopol,in den Jb.f.Kult.u.Gesch.der Slaven N.R.X I(1935),II 188.
42. سياست نامه، ص 91 و بعد(فصل 23).- براي صفاريان رجوع کنيد به خلاصه ي:
krymśkyj I ,Barthold,Turk,22f.
(درباره مناسبات ساسانيان رجوع کنيد به: دينوري: اخبار الطّوال، ص 74 و بعد و نيز طبري: تاريخ1، ص 965-963).
43. طبري: تاريخ2، ص 1569(سال 116هـ/734 م در مرو هر نفر يک دينار).
44. طبري: تاريخ3، ص 796(سال 195هـ/811 م خليفه امين).
45. طبري: تاريخ1، ص 2451(سال 15هـ/636م مقابل تيسفون)؛ نرشخي: تاريخ بخارا، ص 41(حدود سال 62هـ/682م هر سوارکار 2400 درهم مقابل بخارا)؛ طبري: تاريخ 2، ص 1144(سال 85هـ/704 م مقابل بادغيس هر نفر 800 درهم).
46. حسيني: اخبارالدولة السلجوقيه/ چاپ براون، ص 43(حدود سال 457هـ/1065 م الپ ارسلان در اسپهان).
- اسماعيل ساماني خساراتي را که توسط شتر وي به وجود آمده بود، جبران کرد: عوفي: جوامع الحکايات، ص 156، شماره 442.
47. رديفي از مثالهاي متعدد براي آن و توضيحاتي درباره نوع رده بندي داوطلبان در سپاه، (آنان مي بايستي هر چه را که داشتند، بفروشند و بدينسان کاملاً وابسته مي شدند)، در کتاب مسعودي: مروج الذهب، ج8، ص 50-46 ذکر شده است.
48. مسکويه: تجارب الامم، ج5، ص 435؛ آل بويه پيوند خود را از مخدوم خود بريدند چرا که وي مريض بود ( و در خدمت او آنان اميدي به کسب پيروزي و تحصيل غنايم نداشتند).
49. طبري: تاريخ2، ص 1490(سال 107هـ/26-725م در بلخ).
50. طبري: تاريخ 2، ص 1957، 1969(سال 129هـ/747م)؛ ابن اثير الکامل، ج5، ص 138؛ نکبي ص 150 (سال 379هـ/90-989م).-Fries9- درباره وضعيت چنين طومارهايي (بر اساس خدامه) و به طور کلي درباره سازمان «ديوان الجيش» در بغداد يا سامره (و نه در ايران) رجوع کنيد به:
Wilhelm Hoenerbach:"Zur Heersverwaltung der Abbasiden", im Islam XXIX(1949-50),S.257-290.
51. مسعودي: مروج الذهب، ج8، ص 48.
52. مفاتيح العلوم، ص 56 و بعد.
53. هلال صابي: کتاب الوزرا، ص 392.
54. ابن اثير: الکامل، ج9، ص 49.
55. در سال 229هـ/844م در بُست(تاريخ سيستان، ص 191 و ديگر صفحات)؛ سال 272هـ/885م «ادگوتگن» در ري(ابن اثير: الکامل، ج7، ص 139). به ويژه تعداد زيادي از سلجوقيان در ارمنستان در قرن پنجم هجري قمري/ يازدهم ميلادي.(Math.41).
56. سال 109هـ/28-727م در خراسان(رابطه) در اين باره رجوع کنيد به:
Wb.S.CCLVII: Cohors equestris Praetoria).
(طبري، تاريخ2، ص 1504)؛ سال 119هـ/737 م حوالي مرو: ابن اثير: الکامل، ج5، ص 67.
57. درباره تقسيم بندي پادگان در زمان ساسانيان(و نيز پرچم، تعيين خسارت، مقررات جنگ «از اوستا» و غيره) رجوع کنيد به: Christense
58. سال 60هـ/81-680 م از خراسان به ماوراء النهر: طبري: تاريخ 2،ص 393: سال 373هـ/983م اميري از آذربايجان: Math.32- پاپک (به طوري که نقل شده است، مجموعاً 7600) زن و کودک را در لشکرکشيهايش به غنيمت برد: طبري: تاريخ3، ص 1233.
59. محمدناظم Nāzim,Muhammad: The :Life ad times of Sultan Mahmud of Ghazna,(Cambridge 1931),141f,UZ.59.
60. سياست نامه، ص 85، فصل 19؛ راوندي: راحة الصدور، ص 365.
61. سياست نامه، ص 23، فصل 25.
62. جزئيات: راوندي: راحة الصدور، ص 131.
63. بيهقي: تاريخ، ص 218، 230 و غيره؛ بنداري: زبدة النصره، ص 56؛ حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 11: راحة الصدور، ص 396 و بعد؛ 510- عناوين ديگر را UZ.60 تعيين کرده است.
64. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 2(سال 98هـ/17-716م.- Levy.Soc.II278f,Barthold Turk.215)درباره آرزوي شهادت اين دسته ها رجوع کنيد به: طبري: تاريخ2، ص 1037(سال 79هـ/99-698 م در شرق ايران).- شهيد فقط به مفهوم کشته شده ي در جنگهاي اعتقادي نبود، بلکه مثلاً احمدبن اسماعيل ساماني مقتول 301هـ/914م نيز شهيد محسوب مي شد ابن اثير: الکامل، ج8، ص 25.
65. در اين باره رجوع کنيد به:
Franz Taeschner,:"Islamisches Ordensrittertum zur Zeit der Kreuzzüge",in der Welt als Geschichte V(1938),S.382-408.
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي(جلد دوم)، ترجمه ي مريم ميراحمدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}