اسلحه هاي اسلامي
مترجم: مريم اميراحمدي
تسليحات سپاهيان در نخستين قرون اسلامي، در چهارچوب متداول آن حفظ شد. سلاح اصلي، شمشير و نيزه بود که راجع به آنها به علت معمولي بود نشان فقط به ندرت(1) صحبت شده است، علاوه بر آن تير(اغلب از چوب: نشّاب)(2) و کمان هم معمول بود.(3) کمانهاي «سخت» که به وسيله ترکان(4) به کار گرفته مي شد، در بارانهاي متداوم غيراقابل استفاده بود، (5) و اعراب کمان خود را بر نوع ايراني ترجيح مي دادند.(6) از تيرهاي زهرآگين فقط به طور استثنايي گزارش شده است؛ به کار بردن آن حتي در ميان خوارج براي افراد خودي، مجازات مرگ داشت(سال 76هـ/695 م در کرمان).(7) از کمان گروهه [= قوس البندق، نوعي فلاخن- مترجم] در ايران تقريباً ابتدا از حدود سال 493هـ/1100 م (امّا به عکس، در بين النهرين نزد زنگيان از حدود سال 266هـ/880 م) ذکري شده است.(8)
تسليحات اصلي در سراسر اين دوره ها تا بعد از عصر سلجوقيان حفظ شد.(9) البته سربازان (به ويژه سربازان ديلمي)(10) سلاحهاي متداول ديگري مانند نيزه بلند و نيزه کوتاه(11) (به ندرت با قلاب: کلاليب) به کار مي بردند.(12) علاوه بر آن، آنها گرزهاي متداول(13) ويژه طبرستان و نيز تبرزين را مي شناختند.(14)
تهيّه سلاح در کارگاههاي گسترده صنعتي(15) صورت مي گرفت و توسط تجارت وسيع اسلحه پخش مي شد.(16) (در يک وضع حاد اضطراري در بردعه در قفقاز سلاحهاي دفن شده همراه وارگها («روسها») را مجدداً از خاک بيرون آوردند و آنها را دوباره به کار گرفتند).(17)
براي محافظت جنگجويان سپر (اغلب از چرم) با تزئينات فلزي، (18) زره (19) که فقط تا حدّي سينه را مي پوشاند، (20) و گهگاه نيز از سيم بافته شده بود، (21) و کلاه خود از آهن يا چرم. به کار مي گرفت. حفاظت سپاه در مقابل تغييرات جوي توسط چادر و تجهيزات ويژه زمستاني (آلت الشّتاء)(22) تضمين مي شد.
علاوه بر پياده نظام، سواره نظام به ويژه مورد توجه بود. به عنوان حيوان سواري علاوه بر اسب(در حملات سريع حتي اسبهاي پُستي)، (23) همچنين شتر (به ويژه باختريابي آن) به کار مي رفت.(24) براي حمل بار، از الاغ، (25) قاطر و گاو نر استفاده مي شد.(26) به کار گرفتن فيلهاي جنگي قبلاً از زمان ساسانيان شناخته شده بود.(27) در آن دوران، از اين حيوان براي حفاظ بخش مرکزي سپاه (به عنوان «دژ مياني») استفاده مي کردند.(28) با وجود اين به کار بردن فيل، پس از آنکه ارتباط با هند قطع شد، از بينرفت. خليفه عمر مي بايست آگاهانه ورود زياد آنها (از طريق مکران) را ممنوع کرده باشد، زيرا که او همچنين دستور فروش فيلهاي به غنيمت گرفته شده را نيز داد، (29) هر چند که اين روايت در واقع ممکن است افسانه تزويرآميزي باشد. با اين وصف واقعاً فيل پس از ظهور اسلام، طي دو و نيم قرن در ايران ناشناخته ماند. ابتدا عضد الدوله از آل بويه (373-338هـ/983-949 م) اين حيوان را دوباره در جنگ به کار گرفت، (30) و غزنويان اهميّت آن را به وسيله فتح هندوستان مجدداً دريافتند. اينان اولين کساني بودند که دوباره فيل را به تعداد زياد در نبرد به کار گرفتند.(31) غوريان نيز نبرد با استفاده از فيل را (32) از آنان آموختند و به طور کلي از اين زمان در شرق ايران فيل از نو نقش مهمي يافت- و البته اين اهميت به خصوص از آن علّت بود که فراز فيل راهنما اغلب سرنوشت کل جنگ را تغيير مي داد.(33) هرگاه که فرماندهان سپاه، اين حيوان پرارزش را به غنيمت مي گرفتند، بسيار خوشحال مي شدند، (34) حتي لشکرکشيهاي اختصاصي نيز به منظور «تصاحب» فيلها انجام مي شد.(35)
در محاصره اماکن مستحکم اعراب از جمله در فتح بين النهرين از ابزار مخصوصي براي محاصره که از روم شرقي گرفته بودند و نامش ϺagganikonM νóαγγανιλϺ[-مترجم](مأخوذ از سرياني)(منجنيق) بود، استفاده مي کردند.(36) علاوه بر آن نمونه هاي ديگري مورد استفاده بود که به «عرّادات»(37) و «دبّابات» (نوعي سقف حفاظتي قابل حمل)(38) و «مقاليع»(39) موسوم بودند. همچنين دستگاه پرتاب «آتش انداز يوناني»(40) در ايران شناخته شده بود (41) و به خصوص توسط «نفت اندازان»(نَفّاطون) به کار مي رفت؛ (42) بدين ترتيب نفت استعمال گسترده اي يافته بود.(43) اين نوع سلاحها فقط مخصوص ايران بود و شعوبيه آن را از اعراب گرفتند، در حالي که اعراب خود نيز آن را از ايرانيان قديم اخذ کرده بودند، (44)سلجوقيان نيز آن را به زودي به کار بردند.-(45) اينکه به شهر محاصره شده (کاشان)، عقرب پرتاب مي کردند، تا ساکنان را مجبور به تسليم کنند، (46) احتمالاً افسانه اي بيش نيست و با فراواني اين گزنده موذي در اين محل ارتباط دارد (زيرا که صحراي سوزان کوير نمک مجاور آن، داراي شرايط مناسبي براي توليد آن است).
از علايم لشکرکشي، پرچم شناخته شده بود.(47) که رنگ پرچم هر «گروه» با ديگران فرق داشت. رنگ پرچم (عباسيان، علويان، امويان و خوارج سفيد)(48) بود. به عنوان علامت شروع جنگ، طبل، بوق، دهل و سنج، (49) به خصوص نزد ترکان، (50) مورد استفاده بود.
پي نوشت ها :
1. طبري: تاريخ1، ص 2462(سال 16هـ/637م از هر دو در جلولاء).
2. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 219(سال 150هـ/767م در خراسان).
3. به طور کلي رجوع کنيد به:
Fridrich Wilhelm Schwarzlose: Die Waffen der alten Araber,aus ihren Dichren dargestellt,(Leipzig 1886),Fries 43f.46-63.Hans Stöcklein: "Arms and armours" in(persien),im survey III2555-2585.؛(که فقط ادوار بعدي را مورد مطالعه ما قرار داده است)؛ درباره تير و کمان؛ 2585.
Arab archery, A book on the excellence of the bow and arrow and the description there of,
از نسخه اي خطي به زبان عربي در حدود سال 906هـ/1500م[با اين مشخصات] ترجمه شده است:
:(همچنين تاريخي)Amin Faris u.Robert potter Elmer,(Princeton N.J)1945,1945, Kalervo Huuri: Zur Geschichte des mittelalterlichen Geschüzwesens aus Orientalischen Quellen,(Helsing-fors 1941),(Studia Orientalia,ed.Soc.or.Fennica IX/3),
(در اينجا ص 42-33 شامل نظري اجمالي است به منابعي که در زمينه مسايل تاريخي ايران حايز اهميت است هر چند که امروز بسياري از اين منابع از ميان رفته و ما آنها را تنها به وسيله عناوينشان مي شناسيم.
Ahmad Ali Kohzad: "Uniformes et armes des grades des Sūltans de Ghazna",in Afghanistan VI(I/III 1951),S. 48-53(A)(بر اساس تصاوير ص 279، حفريات معروف به)
4. ترکان به ويژه تيراندازان خوبي بودند: طبري: تاريخ 2، ص 170(سال 55هـ/ 675م)، همچنين مردم شرق ايران: تاريخ 2، ص 1288(سال 91هـ/710م)، تاريخ 2، ص 1221، 1224، 1228(سال 222هـ/837م).- از دوران پيش از اسلام:
Dieterich,Byz.Quellen I 36 f.(Maurikios,Takt.)137,(prokop,Bellum Persicum I/1,S.6f.).
5. ابن اثير: الکامل، ج8، ص 109(سال 326هـ/938م حوالي اهواز).
6. Goldziher,Shu' ub.169.172.
(که مقايسه اي است بين هنر ابتدايي اسلحه سازي اعراب و هنر جنگي توسعه يافته ايرانيان)؛
Viktor,Baron Von Rosen: Zurarabischen Literatur- geschichte deralten Zeit,in den Mélanges Asiatiques... de St.Pétersbourg VIII(1880),S.776.
7. ابن اثير: الکامل، ج4، ص 170:
8. Huuri (مشخصات کتابشناسي در پاورقي 69 در بالا) 114 يا 118.
(در اينجا اطلاعات گسترده اي درباره فلاخن در شرق وجود دارد، که براي زمان مورد بررسي ما در ايران بي اهميت است).
9. UZ.61.
10. Christensen 204 mit Anm.6.
11. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 114، 127(قرن دوم هـ/هشتم م)؛ گرديزي: زين الاخبار، ص 91(سال 419هـ/1028م)؛ ص 100(سال 425هـ/1034م)؛ محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 2: «ژوبين (و نيز ژوبين [به عربي: زوبين]، نوعي تير و يا نيزه کوتاه، Steingass 637) از سلاحهاي ديلميان است»؛ رجوع کنيد به:
احمدآتشAhmad Ates in der EI, türk, III569: نيزه کوتاه قلاب دار:
12. طبري: تاريخ 3، ص 1703(يعقوب ليث هنگام ورود به فارس در سال 255هـ/869م نيزه اي به طول 10 بازو [؟ عشاري] در دست داشت.
13. طبري: تاريخ2، ص 697(سال 66هـ/86-685م در خراسان بين اعراب). Wellhausen,Arab.314.
14. نرشخي: تاريخ بخارا، ص 70(سال 161هـ/778 م در بخارا)؛ طبري: تاريخ 1، ص 2462(سال 16هـ 637 م حوالي جلولاء).
15. رجوع کنيد به سطور آخر مبحث «صنعتگري» در کتاب حاضر.
16. طبري: تاريخ 2، ص 1189(سال 87هـ/706م قتيبه در مرو).
17. ابن اثير: الکامل، ج8، ص 135.
18. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 145(حدود سال 199هـ/815 م در طبرستان).
19. طبري: تاريخ 2، ص 1180(سال 86هـ/705م).
20. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 145(حدود سال 199هـ/815م در طبرستان).
21. به طور کلي در اين باره رجوع کنيد به kremer.C.G.II 284f.
22. ابن اثير: الکامل، ج9، ص 147(سال 423هـ/1032 م در غزنه).
23. طبري: تاريخ 2، ص 994(سال 76هـ/96-695 م از اسپهان): ابن اثير: الکامل، ج5، ص 59(سال 112هـ/31-730 م در هجوم خزران به قفقاز).
24. طبري: تاريخ 2،ص 1894(يعقوب صفاري): مسعودي: مروج الذهب، ج8، ص 45، 55.- 27-29,Fries 40-43.
25. مسعودي: مروج الذهب، ج8، ص 55: طبري، تاريخ 3، ص 1894، (سال 261هـ/76-875م).
26. تاريخ سيستان، ص 120(حدود سال 89هـ/708 م در شرق ايران؛ در صورتي که تصوير آنچه در زمانهاي بعدي به وجود آمده است، نباشد.
27. ابن اثير: الکامل، ج2، ص 159؛ طبري: تاريخ 1، ص 2266(در قادسيه، بين 30 تا 33 فيل، در آن ميان 2 فيل تعليم ديده، که ديگران را هدايت مي کردند: همان کتاب، ص 2326)؛ ابن خلدون: العبر، ج3، ص 69.
28. نکبي، ص 128 و بعد- راجع به قرون پبيش از اسلام، رجوع کنيد به:
Dieterich,Byz,Quellen 136f.(.Maurikios,Takt).
29. طبري، تاريخ 1، ص 2708.
30. مسکويه: تجارب الامم، ج6، ص 464؛ نکبي، ص 128 و بعد. اين گزارش که ژونبيل در شرق ايران 863 فيل به کارگرفته است (تاريخ سيستان، ص 205)، مي بايست با بي اعتمادي تلقي شود. برعکس به کارگيري فيلها توسط سپاه اميرحسين(سال 361هـ/972 م در سيستان) پذيرفتني است: تاريخ سيستان،ص 336، به همان شکل نيز در سالهاي 372هـ/982 م و 385هـ/995 م در خراسان به کار رفته است: گرديزي: زين الاخبار، ص 50 و 55.
31. سال 380هـ/990 م از 200 ميربط (: واحد شمارش) فيل (نکبي 167) سال 428 هـ/1037 م از 100 فيل گزارش شده است(حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 7)، گرديزي: زين الاخبار، ص 68، 100 سال 510 هـ/17-1116 م اميرغزنه 50 فيل (بنداري: زبدة النصره، ص 263؛ حسيني، 63 و بعد) داشته است.- همچنين 5 فيل داراي نقشي بودند: بيهقي: تاريخ، ص 110(سال 411هـ/ 1020م)، ص 466، 609- ناظم، ص 139.
32. جويني، تاريخ جهانگشا، ج2، ص 55 و بعد (سال 601 هـ/1205 م)؛ دولتشاه: تذکره، ص 75.
33. بنداري: زبدة النصره، ص 263.
34. تاريخ سيستان، ص 346(سال 385هـ/995 در شرق ايران). ابن صاعد: طبقات الامم، ص 122(سال 601هـ/1205 م قراختائيان و غوريان).
35. ابن اثير: الکامل، ج9، ص 84 و بعد (سال 405هـ/15-1014 م محمود غزنوي).
36. طبري: تاريخ 1، ص 2427 (اعراب در بين النهرين، سال 15هـ/636 م)، ابن اثير: الکامل، ج2، ص 197 (سال 16هـ/637 م حوالي مداين)؛ بلاذري: فتوح البلدان، ص 389، 396(سال 29هـ/650 م در استحر، سال 41هـ/661 م در کابل)؛ نرشخي: تاريخ بخارا، ص 36(سال 53هـ/673 م حوالي بخارا)؛ ابن اثير: الکامل، ج4، ص 202(سال 87هـ/706م در پيکند)؛ تاريخ سيستان، ص 346 و بعد (سال 390هـ/1000 م نزد محمود غزنوي)؛ بيهقي: تاريخ، ص 113، 282(سال 411هـ/1202 م همانجا): جويني: تاريخ جهانگشا، ج2، ص 25، 54(سال 583هـ/1187م و سال 598هـ/1202 م خوارزم شاه).- طبري: تاريخ 2، ص 1230(سال 91هـ/710 م) و بيهقي: تاريخ، ص 495(سنگ منجنيق)- 153-135 («سنگ منجنيقهاي بزرگ از شرق») 130-127 توضيحات درباره ي نحوه ي استفاده از آنها، همانجا Huuri (تقريباً هيچ چيز از ايلان)؛ و Levy,Soc,II 313-316.
37. طبري: تاريخ 3، ص 1213(سال 222هـ/837م): محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 52(حدود سال 565هـ/ 1170 م در کرمان)؛ ص 190(سال 600هـ/1204 م همانجا)-. Huuri 130f(«سنگ منجنيقهاي کوچک و سبک از ناحيه غرب»: ροςγναɣ[onagroz-مترجم]).
38. طبري: تاريخ 1، ص 2427 (در نسخه خطي ديگري «ارادات» است رجوع کنيد به: رشيدالدين/ چاپ کاترمر، ص 132، پاورقي 14).
39. طبري: تاريخ 3، ص 1381(سال 233هـ/49- 848م).
40. Joseph Toussaint Reinaud und Ildéphonse Favé."Du feu grégeois,des feux de la guerre et des origines de la pouder àcanon," im Journal Asiatique,4.R.Bd.14(Juli-Dez.(1894),s.257-237,Reinaud und Favé: "Nouvelles observstions sur le feu grégeois...," ebd.Nd.15(Jan-Juni 1850),Franz M.Feldhaus: Die Technik der Antike und des Mittelaters,1931,S.231ff,C.Zenghelis: "Le feugrégeois et lesarmes à feu des Byzantins", im Byzantion VII Brüssel,1932),S.265-286.
41. راوندي: راحة الصدور، ص 269، 346(سال 584هـ/1188م)؛ حسيني: اخبارالدولة السلجوقيه، ص 44؛ ابن اثير: الکامل، ج6، 159(سال 222هـ/837 م در جنگ عليه پاپک)، ج8، ص 87(سال 322هـ/ 934 م آل بويه در کرمان).- رجوع کنيد به: رشيدالدين/ چاپ کاترمر، ص 132، پاورقي 14(ص 137-132).
42. طبري: تاريخ 3، ص 1211(سال 222هـ/837م)؛ مسکويه: تجارب الامم، ج1، ص 282(سال 322هـ/ 934 م ديلميان در فارس).
43. مسکويه: تجارب الامم، ج2، ص 153(ديلميان): نرشخي: تاريخ بخارا، ص 68.(حوالي بخارا، سال 159هـ/776م)؛ طبري: تاريخ 3، ص 1693 و بعد (سال 253هـ/867م).- حتي در دوران قبل از اسلام، ايرانيان به عنوان افراد ماهر در انجام محاصره ي نظامي شناخته شده بودند: Maurikios,Takt,ed.Scheffer,Buch XI,kap.2.S.255f. Dieterich,BYZ.Quellen I 36f.
44. جاحظ: بيان، ج3، ص 7= Rescher 33(به عنوان ضميمه، جاحظ دلايلي ذکر مي کند که به موجب آن دلايل، اين دعوي دوست نيست).
45. مثلاً در سال 446هـ/55-1054 م در حوالي ملازگرد: Arist B.297.
46. مقدسي: احسن التقاسيم، ص 390.
47. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 61(اعراب در سغد در سال 112هـ/31-730م)؛ ج6، ص 82(سال 194هـ/11-810 م سپاه امين و مأمون در همدان)؛ طبري: تاريخ 3، ص 1175(سال 220هـ/835م).
48. تاريخ سيستان، ص 197(سال 240هـ/854 م در سيستان خوارج).- مقايسه کنيد با مبحث «تشريفات، رسوم حکام و نشانهاي سلاطين» در کتاب حاضر.
49. ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، 129(طبرستان در حدود 165هـ/782م)؛ طبري: تاريخ 3 ص 1175 (سال 220هـ/835 م در سپاه افشين عليه پاپک)؛ گرديزي: زين الاخبار، ص 55(خراسان384هـ/994 م)، ص 82(سواحل جيحون در سال 415هـ/1024م)؛ ابن اثير الکامل، ج9، ص 201(سال 444 هـ/53-1052م).
50. رجوع کنيد به مبحث «تشريفات، رسوم...» در کتاب حاضر- درباره شيوه هاي جنگ در زمان امويان رجوع کنيد به: Fries 63-92.
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي(جلد دوم)، ترجمه ي مريم ميراحمدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}