نويسنده: برتولد اشپولر
مترجم: مريم اميراحمدي



 

اسيران جنگي براي مسلمانان به منزله غنايم جنگي بودند(که از آن يک پنجم طبق قوانين مذهبي به خليفه تعلق داشت و چهار پنجم ديگر براي تقسيم بين سربازان منظور مي شد.(1) اسيران را ممکن بود بدون تأمل بکشند. همچنين مي توانستند آنان را به کار گمارند؛ يا براي مبادله اسيران خود معاوضه کنند و يا آزاد نمايند.(2)
همه ي اين امکانات در عمل پيش مي آمد. در دوران اوليه، به خصوص اعدام(3)(حتي براي فرماندهان)(4)معمول بود. براي قيام کنندگان، مثلاً گروه معروف به «عياران»(5) در سال 424هـ/1033 م و عناصر نظير آنان، بعدها اعدام حتي به صورت قانوني درآمد و به کرات به شکل دار زدن يا مصلوب کردن اجراء گرديد.(6) گهگاه از آن گزارش شده است که چوبه دار اعدام شدگان در سراسر طول جاده امتداد داشت(7) و يا اينکه وادي مجاور از خون مقتولان قرمز شده بود. از اين رو گاه ارقام بسيار بالايي از ميزان کشته شدگان ذکر شده است. بديهي است همان گونه که به طور کلي تعداد اسيران جمع آوري شده اغراق آميز به نظر مي رسد، تعداد دشمنان کشته شده نيز ظاهراً از مبالغه خالي نيست.-(8) قبل از اعدام، اسيران گهگاه درباره اسرار و امور نظامي، مورد سؤال قرار مي گرفتند.(9)
امّا در اسلام به تدريج، تغييري در عمل نابودکردن اسيران احساس شد و اين تغيير، ظاهراً بيش از هر چيز به دلايل اقتصادي آن مربوط مي شد. اينکه در اين امر مسايل اخلاقي نيز نقشي داشته است، از آنجا مشخص مي شود که سردار خالد بن وليد در سال 12هـ/633م اعراب اسير مسيحي را فقط به دليل عهدي که بسته بود(آن هم برخلاف ميل باطنيش) اعدام کرد(10) چنان که او پس از نبرد ديگري، با قبايل مغلوب کلب و تميم نهايت خوشرفتاري را کرد.(11) به طور کلي بعدها چنين رويدادهاي وحشتناکي، به عنوان حوادث نادر و استثنايي ذکر شده است(حدود سال 555هـ/1160م)، (12)يا اينکه از اين خشونتها بدين شکل «عذر» خواسته مي شد که مثلاً گفته شود اعدام 400 اسير(از ميان 1000 نفر) فقط به آن دليل بوده است که فرمانده قلعه اي را(غزنه سال 603هـ/1207م) مجبور به تسليم کنند(چيزي که بدان دست يافته شد).(13) در سال 118هـ/736م پس از فتح قلعه اي در خراسان«فقط» اسيران کشته شدند، و از دو سوّم بقيه دستها يا پاهايشان قطع شد.(14) ابتدا مغولان(در زمان چنگيزخان و تيمور) کشتار جمعي وحشت انگيز را مجدداً به صورت رسم متداول کلي درآوردند.
تبادل اسيران مسلمان در جنگهاي با ايران(تا حدودي برخلاف نبردهاي مرزي با روم شرقي) به زودي اهميت خود را از دست داد، زيرا که ديگر اسلام در ايران به سرعت گسترش يافته بود و در جنگهاي مرزي در شرق و شمال شرقي تبادلي منظم بدون شکّ به ندرت قابل تصوّر بود. برعکس در اينجا اغلب فديه زيادي براي اسراء طلب مي شد: 500000 درهم براي يکي از اسراي متشخص عرب ساکن کابل در حدود سال 76هـ/683م، (15) يا حتي 500.000 دينار براي همسر سلطان سنجر که از جانب قراختائيان به اسارت گرفته شده بود، و 100.000 دينار براي امير اسيري با پسرش.(16) اما در مواردي هم که ارقام مورد مطالبه تا اين حد بالا نبود، باز فديه اسراء همواره منبع عايدي قابل توجهي به شمار مي آمد. بنابراين جاي تعجبي نيست اگر مي بينيم که فاتحان براي اينکه به وسيله فديه سود سرشاري نصيب خود سازند، به زودي کوشش خود را بر اين اساس قرار دهند که حتي الامکان اسيران زيادي به دست آورند.(17) از هر اسير متشخص طبيعتاً تا حدودي به عنوان شيئي پربها مراقبت مي شد: حاکم سبکسر بلاساغون در سال 90هـ/709 حاکم اسير تخارستان را با زنجيري طلايي به بند کشيد، (18) تا دوران حبس او را برايش «قابل تحمّل تر» کند.
در يک نظر کلي، فديه اينجا در شرق فقط براي شخصيتهاي برجسته مطرح بود. توده وسيع اسيران جنگي آزاد نمي شدند و نيروي کار آنان به کار گرفته مي شد. در وهله ي اوّل به عنوان سرباز در خدمت ارباب جديد قرار مي گرفتند. در همين جاست که اصل و منشاء نگهبانان ترک خليفه در بغداد. يا در دربارهاي ديگر نقاط(از جمله ايران)-آنچنان که معروف است- روشن مي شود. بدينسان جاي تعجب نيست اگر به منظور به دست آوردن سرباز، جوايزي براي اسير کردن جنگجويان دشمن تعيين مي گرديد(سردار خليفه در کرمان 1000 سرباز را به اسارت خود درآورد). بر همين اساس، جوايز مربوط به اسيرکردن افراد قبايل به ويژه معروف در جنگجويي(مثلاً ديلميان) دو برابر بيشتر از ديگر سربازان بود.(19) آل بويه به طور کلي با اسيران به خوبي رفتار مي کردند و آنان را فوراً به خدمت خود مي گرفتند؛ (20) محمود غزنوي اسيران خوارزمي را به عنوان نيروي پادگانها در هندوستان(سال 407هـ/17-1016م) به خدمت گرفت.(21) اينکه ابومسلم در سال 128هـ/47-746 م به حاکم اسيرشده اموي خراسان، نصر، اين حق انتخاب را داد که يا به خدمت او درآيد و يا با دادن قول شرف مبني بر اينکه عليه عباسيان نجنگد، آزاد شود، موردي استثنايي است و نمايانگر اين موضوع است که مي خواستند به هر جهت اين افسر بسيار شايسته و لايق را با ميل و رضاي خود او، به سوي خويش جلب کنند.
کوشش در جهت جلب قلوب اسيران، گاه موجب مي شد که آنان را به طور کلي حتي (بدون فديه) نيز آزاد کنند. امّا اسيران آزادشده اغلب به علل مختلف از جمله گاه تحت تأثير اين فکر که بازگشت به منزل به دليل اوضاع جوي غيرممکن است، از مراجعت به سرزمين خود، خودداري مي کردند. اين هراسها بي مورد هم نبود، چنانکه مثلاً بسياري از اسيران لشکرکشي به خوارزم در سال 85هـ/704م در بين راه يخ زدند، زيرا که اعراب به علت سرما به آنان هجوم آورده بودند و لباسهاي آنها را ربوده بودند؛ (22) علاوه بر آن، اسيران که اغلب مدتها در غل و زنجير بودند، (23) ديگر توانايي طي راههاي دور و دراز از آنها سلب شده بود. البتّه گاه وقايعي برعکس اين گونه وقايع نيز روي مي داد چنانکه مثلاً اميري در بخارا در سال 262هـ/876 م به هر يک از 70 اسير خوارزمي آزاد شده(از سپاه طاهريان) يک جامه کرباس هديه داد.(24) همچنين رکن الدوله آل بويه 966 اسير از نيروهاي سامانيان از خراسان را(که ظاهراً به کار او نمي آمدند) تحت مراقبتهاي ويژه، به خانه هايشان پس فرستاد.(25) شبيه به چنين رفتاري نيز از(قابوس گرگاني در سال 388هـ/998م)(26) گزارش شده است، و مسلماً اشتباه نخواهد بود اگر احکام قرآن درباره رفتار انساني نسبت به اسيران و بردگان را در اين تحوّل به طوري اساسي دخيل و مؤثر بدانيم- سغديان در سال 122هـ/740 م با حکام خراسان شرط کردند که فقط اسيران جنگي مسلمان شده اي را که خلوص خود را در اين مورد نشان داده اند، آزاد کنند.(27) در اينجا بسياري ظاهراً و بنا به مصلحت به اسلام مي گرويدند و بعد همين که به مناطق اعتقادي ديگر مي رسيدند، شاد مي شدند از اينکه مي توانند به دين اصلي خود رجعت کنند.
فاتحان غير از اسيران ميدان جنگ، با تسخير شهرها و اشغال کل سرزمين مغلوب، اسيران بسيار ديگري نيز به دست آورده، به همراه خود مي بردند، بدين گونه نه فقط مردان، بلکه زنان و کودکان نيز به دست فاتحان مي افتادند(28)(در اين مورد احتمالاً ديگر توجهي به سالخوردگان نمي شد). اين امر در حقوق مدني مسلمانان نيز پيش بيني شده است. کشتن زنان و کودکان، چنانچه به اديان الهي تعلق داشتند، مجاز نبود (اينکه زرتشتيگري به زودي جزو آن محسوب مي شد، قبلاً ملاحظه کرديم). بنابر رأي الشافعي به طور کلي کشتن مجاز نبود، بلکه با اسيران مي بايستي به صورت برده رفتار شود. و آنان را بين فاتحان تقسيم کند. (همان طور که براي مردان اسير پيش مي آمد).(29) همچنين مجاز نبود که زنان را از کودکانشان جدا کنند، برعکس عقد زناشويي مرد و زن اسير بدون چون و چرا ملغي شد(چرا که زن به تصاحب فاتحان درمي آمد). با وجود اين، بر اساس حقوق حنفي، زناشويي تداوم مي يافت، چنانچه اگر شوهر نيز، هم زمان به اسارت جنگي درآمده بود.(30)
در اغلب موارد، اين مقررات رعايت مي شد و زنان و کودکان اسير تقسيم مي شدند. آزادي اين اسيران تنها با موافقت سپاه فاتح و فقط زماني مجاز بود که فديه آنان از سهم غنايم و يا خزانه شخصي حاکم جبران شود. به کرات اسيران، به ويژه کودکان از جانب سپاهيان فروخته مي شدند، (31) زيرا سربازي که کودکي به او مي رسيد، نمي دانست با کودک(حداقل براي زماني بلندمدت) چکار کند، به ويژه که اغلب، مأموريت او در لشکرکشي نيز ادامه مي يافت، اينکه پس از تسخير شهرها، مردان را به قتل مي رساندند، (32) مانند مواردي که در ميدان، بعد از خاتمه جنگ، مردان باقيمانده را ازدم تيغ مي گذراندند، به ندرت اتفاق مي افتاد. به عنوان نمونه هاي استثنايي، اين مطلب نيز ذکر شده است که 972 زن و کودک بلوچي را اسير کردند و تحت مراقبت قرار دادند تا مردان آنان را که به کوهستان فرار کرده بودند، مجبور به تسليم کنند.(33)

پي نوشت ها :

1. مثلاً به همين شکل در سال 112هـ/31-730م با غنايم خزرها در اردبيل واقعاً عمل شد: ابن اثير: الکامل، ج5، ص 60.
2. رجوع کنيد به kremer,C.G.I,413 ,433 حميدالله، ج1، ص 310-304؛ Fires 90f.130
3. سال 12هـ/633م پس از نبرد حوالي دومة الجندل، خالد اسراي عرب به استثناي افراد قبيله کلب و تميم را کشت: ابن اثير: الکامل، ج2، ص 152؛ سال 91 هـ/710 م قتيبه، مدافع سنگر شرق ايران شومان را کشت: طبري: تاريخ2، ص 1228؛ تقريباً در همين زمان مي بايست اعراب پس از جنگ با برادر ياغي «پادشاه» خوارزم، 4.000 اسير را کشته باشند: بلاذري: فتوح البلدان، ص 421؛ طبري: تاريخ2، ص 1238؛ سال 117هـ/735م اعدام 80 اسير عرب را به دنبال داشت(اغلب از بني تميم): طبري: تاريخ2، ص 1580؛ سال 130هـ/49-748 م سلّاخي نيروهاي اسير اموي در نهاوند به وسيله دسته هايي از عباسيان از خراسان: طبري: تاريخ3، ص 8؛ سال 150هـ/767 م سردار خليفه 14.000(!) اسير پيرو استاذسيس در خراسان را اعدام کرد: طبري: تاريخ3، ص 358؛ سال 384هـ/994م اعدام ديلميان اسير: روذراوري: ذيل تجارب الامم، ص 257؛ همچنين اعدام 3،000 اسير الپ ارسلان در شهر پَسا ارقامي بسيار بالاست: ابن اثير: الکامل، ج9، ص 195.
4. طبري: تاريخ1، ص 2478= ابن اثير: الکامل، چ2، ص 203(سال 16هـ/637م).
5. مقايسه کنيد با ص 437 کتاب حاضر.
6. ابن اثير: الکامل، ج9، ص 150.
7. «2 پرسنگ طول»، سال 97هـ/17-716م، اسيران در گُرگان: طبري: تاريخ2، ص 1332 و بعد؛ مقايسه کنيد همچنين با همان کتاب و همان جلد ص 1207.
8. بين سالهاي 29هـ/650 م و 32هـ/653م (در 2/5 سال) مي بايست ربيع به عنوان حاکم زرنگ(سيستان)40000 اسير گرفته باشد: بلاذري: فتوح البلدان، ص 394؛ سال 97هـ/17-716م، 14000(!)اسير ترک در گرگان به قتل رسيدند؛ طبري: تاريخ2، ص 1320؛ ابن اثير: الکامل، ج5، ص 12(اگرچه دهکان آنجا به وسله امان تسليم شد)؛ در حدود سال 138هـ/755م، از 30000 اسير عرب در سيستان گزارش شده است: بلاذري: فتوح البلدان، ص401.
9. همچنين توسط رستم ايراني، 635 اسير عرب: طبري: تاريخ1، ص 2254.
10. ابن اثير: الکامل، ج2، ص 149.
11. همان کتاب ص 152.
12. محمدبن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 46، به وضوح تأکيد مي کند که نيورهاي فاتح پس از تسلّط بر کرمان هيچ ملايمتي روا نداشتند، بلکه تعداد زيادي اسير فارسي را به قتل رساندند.- همچنين با اشاراتي به قتل 14000 اسير با وجودي که آنان امان نامه داشتند سال 97هـ/17- 716م): طبري: تاريخ2، ص 1320.
13. ابن ساعي: الجامع المختصر، ص 175.
14. طبري: تاريخ2، ص 1591، 1928.- سال 409هـ/1018 م محمود غزنوي سه اسير(شايد رهبران نظامي؟) را اعدام و بقيّه را بين پادگانهاي هندي تقسيم کرد: بيهقي: تاريخ، ص 677.
15. بلاذري: فتوح البلدان، ص 398.
16. حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 66؛ بنداري: زبدة النصره، ص 278.- ارقام ديگر شبيه به آن(سال 526هـ/1132م) مثلاً در همان کتاب، ص 71 و يا(سال 494هـ/1101 م) در راوندي: راحة الصدور، ص 147.
17. طبري: تاريخ1، ص 2470(از 644 نفر اسير«کرد» و فارس در ميدان جنگ، گزارش مي دهد).
18. ابن اثير: الکامل، ج4، ص 208.
19. هلال الصابي: کتاب الوزراء، ص 389.
20. مسکويه:تجارب الامم، ج5، ص 444.
21. بيهقي: تاريخ، ص 677؛ ابن اثير: الکامل، ج90، مقايسه کنيد با سياست نامه، ص 95-92.-راجع به مسأله بردگان(غلامان) در دربار محمود غزنوي، اصل و منشأ آنان، و کارهايي که به آنان واگذار مي کردند، رجوع کنيد به: Jakubovskij,Mach,55ff.
22. طبري: تاريخ2، ص 1143.
23. مسکويه: تجارب الامم، ج5، ص 444(جدود سال 333هـ/945م).
24. نرشخي: تاريخ بخارا، ص 80.
25. ابن اثير: الکامل، ج5، ص 188.
26. همان کتاب، ج9، ص 48.
27. طبري: تاريخ2، ص 718.
28. سال 91هـ/710م در شرق ايران: طبري: تاريخ2، ص 1228؛ 549هـ/1154م پس از تصرّف مرو توسط اغزها، راوندي: راحة الصدور، ص 180.
29. سال 405هـ/1014م در فتح يکي از قلاع غور توسط نيروهاي غزنويان: بيهقي: تاريخ، ص 114.
30. kremer,C.G.I 434.- به طور کلي درباره اين بخش رجوع کنيد به:
Theodoor Willem Juynboll: Handbuch des islamischen Gesetzes nach der Lehre der Schāfi'itischen Schule,nebst einer allg. Einleitung,(Leiden und Leipzig 1910).
31. سال 585هـ/1189م حتي کودکان يک والي شکست خورده در آذربايجان: راوندي: راحة الصدور، ص 362.
32. اسيران طرفدار قيام شيعي در بخارا در حدود سال 163هـ/780م: نرشخي: تاريخ بخارا، ص 63؛ سال 448هـ/1056 م در سيستان: تاريخ سيستان، ص 377.
33. ابن اثير: الکامل، ج8، ص 202.

منبع مقاله :
اشپولر، برتولد؛ (1386)، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي(جلد دوم)، ترجمه ي مريم ميراحمدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم