نويسنده:الهام لطفی*
منبع:راسخون




 

چکیده

در دهه ۱۳۳۰ش، فداییان اسلام به‌صورت جدی‌تر و گسترده‌تری فعالیت‌های خود را ادامه دادند. در ابتدای این دهه مسئله نفت مهم‌ترین و در عین حال جنجال‌برانگیزترین موضوع سیاسی کشور بود. فداییان اسلام نیز به نوبه خود در این مسئله سهیم بوده و با سران نهضت ملی‌کردن نفت، یعنی کاشانی و مصدق، ‌در ارتباط و گاه در تضاد بودند. در این زمان، مانند دهه ۱۳۲۰ش و دوران ابتدایی شکل‌گیری، این گروه اشخاصی را ترور کردند. حال در این مجال می‌کوشیم روابط فداییان اسلام را با مصدق و کاشانی بررسی کنیم.
کلید واژه: فداییان اسلام، نواب‌صفوی، کاشانی، مصدق، جبهه‌ملی.
پس از قتل رزم‌آرا شاه ابتدا معاون او، خلیل فهیمی، را به مجلس معرفی کرد؛ اما او نتوانست از مجلس رأی اعتماد بگیرد و حسین علا که وزیر دربار و مورد حمایت مجلس بود به نخست‌وزیری رسید. فداییان اسلام با نخست‌وزیری علا هم مخالف بودند و حتی در روزنامه‌ها به او اخطاری به این مضمون دادند «.... زمامداری ملت مسلمان ایران درخور صلاحیت تو و امثال تو و حکومت غاصب کنونی نیست فورآ برکناری خود را اعلام کن.» در اولین روزهای سال ١٣۲۰و با اعلام حکومت نظامی، سعی شد تا فعالیت فداییان اسلام محدود شود و اعضای آن دستگیر شوند. در پی اوضاع کشور و ناتوانی علا در حل بحران نفت او مجبور به استعفا شد و مجلس به دکتر مصدق رای اعتماد داد (معلمی،١٣٨٣: ۹۹ و ۱۰۰، ۱۰۷ تا ۱۱۰).
اختلافات مصدق و فداییان اسلام: مصدق در انتخاب اعضای کابینه خود، ظاهرآ جلب رضایت شاه و دربار را مد نظر داشت؛ زیرا افرادی را انتخاب کرد که در دولت‌های قبلی نیز حضور داشتند و حتی پست‌های حساسی مثل وزارت جنگ و دارایی را به آن‌ها داد؛ درحالی‌که شخص مصدق قبل از نخست‌وزیری از مخالفان مواضع سیاسی همین افراد بود. این مسئله باعث ایجاد شکاف در میان اعضای جبهه‌ملی نیز شد؛ به‌خصوص اینکه مصدق از اعضای خانوادﮤ خود، در پست‌های مهم استفاده کرد. ترکیب وزیران کابینه مصدق و سازش او با شاه و معتقدنبودن به مبارزﮤ مکتبی و به شکل اسلامی، باعث شکاف میان او و فداییان شد. نواب به برقراری حکومت اسلامی معتقد بود؛ درحالی‌که مصدق به توافق با شاه برای ملی‌کردن نفت اعتقاد داشت. او اختلاف خود، با مصدق را بر سر نوع حکومت نمی‌دانست بلکه مشکل از دید او افرادی بودند که به اسم سلطنت مشروطه حکومت می‌کردند. نواب به نقش افراد صالح در حکومت اعتقاد داشت؛ درحالی‌که مصدق از افراد کابینه‌های قبلی در کابینه خود استفاده کرده بود و این برای فداییان پذیرفتنی نبود. در شعله‌ورکردن اختلاف میان مصدق و فداییان، باید نقش دو گروه را مد نظر داشت: استعمار خارجی و استبداد داخلی. آن‌ها نزد فداییان اعلام می‌کردند که این نهضت را شما به پیش بردید و به مقصد رساندید؛ درحالی‌که مصدق بی‌دین است و به دین توجه ندارد و خواسته‌های شما را عملی نمی‌کند. ازسوی‌دیگر، نزد مصدق فداییان را جوانان پرشور و تروریست معرفی می‌کردند که مصدق باید از آن‌ها دوری کند. فداییان به این مسئله معتقد بودند که نقش آن‌ها در ترور رزم‌آرا و ملی‌شدن نفت نباید نادیده گرفته شود. البته ازسوی‌دیگر، نواب با سیاست خارجی مصدق که بر اصل موازنه منفی استوار بود، مخالفت می‌کرد (امینی،١٣۸١: ۲۲۹ تا ۲۳۱).
دکتر مصدق برای اجرای سیاست موازنه منفی خود، روابط ایران با آمریکا را گسترش داد و حتی ادارﮤ همکاری ایران با آمریکا، موسوم به ادارﮤ اصل چهار ترومن را تاسیس کرد. قراردادهای اقتصادی میان ایران و آمریکا، در واقع نشان از نفوذ سیاسی و نظامی و اطلاعاتی آمریکا در ایران بود. حتی در همان زمان، در روزنامه شاهد ادارﮤ اصل چهار ترومن، به‌عنوان لانه جاسوسی آمریکا در ایران توصیف شد (امینی،١٣۸١: ۲٣۱ و ۲٣۲).
نواب با چنین نگرشی به روابط ایران و آمریکا، با سیاست خارجه مصدق مخالفت می‌کرد. او امریکا را تازه‌نفس می‌دانست که با برنامه مصدق جایگزین استعمار کهنه انگلیس می‌شد. نواب به قدرت نیروی مردم عقیده داشت و اشاره می‌کرد وجود ایت‌الله کاشانی و اشعار کوبنده فداییان مردم را به صحنه می‌کشاند و مصدق متوجه نیست که این مردم اسلام و اجرای احکام آن را می‌خواهند (امینی،١٣۸١: ۲٣۲ و ۲٣۳).
فداییان و حکومت مصدق: درست یک‌ماه پس از به قدرت‌رسیدن مصدق، رهبر فداییان بازداشت شد. علت آن هم ظاهرآ اصرار و سماجت نواب، برای اجرای احکام اسلام و استفادﮤ بهینه از حکومتی بود که پشتیبانی مردم را داشت. مصدق در برابر اصرار نواب به آیت‌الله طالقانی پیغام داد که به او بگوید: «کابینه من آخرین دولت ایران نیست و خوب است آن‌ها صبر کنند تا آیندگان نظرات آنان را پیاده کنند.» نواب از توسل به آیت‌الله کاشانی نیز به نتیجه نرسید؛ درنتیجه، نامه تندی به مصدق نوشت که مصدق آن را نوعی تهدید تلقی کرد و از شاه اجازه خواست تا دفتر نخست‌وزیری را به خانه خود منتقل کند. اتهامی که به نواب زده شد و براساس آن او را دستگیر کردند شکایت چند مشروب‌فروشی در ساری بود که سال‌ها قبل، نواب با سخنرانی خود در این شهر باعث شده بود مردم به این مغازه‌ها حمله کنند و خساراتی به بار آورند. نواب در دوران حکومت بیست‌وهشت‌ماهه مصدق، بیست‌ماه را در زندان به سر برد (خوش‌نیت ،١٣٨۵: ۱۱۹ و ۱۲۰).
ازسوی‌دیگر، با زندانی‌شدن نواب سرپرستی گروه به عبدالحسین واحدی داده شد و او برای آزادی نواب نقشه تحصن در زندان را طراحی کرد؛ اما در خارج از زندان، فعالیت فداییان ادامه داشت. در ۲۵بهمن ١٣٣۰، فداییان یکی از اعضای خود را که نوجوانی ١٨ساله به نام مهدی عبدالخدایی بود مامور ترور حسن فاطمی کردند. در واقع، فاطمی ایدﺋولوژیک و خط‌دهندﮤ دولت مصدق بود و روزنامه باختر امروز را برای اهداف مصدق چاپ می‌کرد. او پیرو طرز تفکر و برقراری روش‌های زندگی غربی در ایران بود. فاطمی از عوامل موثر جدایی خط اسلامی نواب و حکومت ملی مصدق بود و در روزنامه خود، تهمت‌هایی به فداییان اسلام می‌زد. در آن ایام رهبر فداییان در زندان بود و به‌طور مستقیم، در مسئله ی دکتر فاطمی اظهارنظر نکرد؛ اما از واحدی و عبدالخدایی با احترام یاد می‌کرد. ترور فاطمی ناموفق بود و او پس از بهبود، به سمت وزارت خارجه رسید و به علت اهداف بعدی از شکایت علیه عبدالخدایی صرف‌نظر کرد و عبدالخدایی تنها به بیست‌ماه زندان محکوم شد. او خود درباره ترور فاطمی می‌گوید: «چند روز قبل از ترور فاطمی به ملاقات نواب رفتم و ایشان گفتند خود را برای ماموریتی مهم آماده کن بعد از آن شهید واحدی به من گفت حسین فاطمی بزرگت‌رین مانع اجرای احکام خداست و باید از بین برود تا مصدق را مجبور به تسلیم در برابر نظرات اسلامی خود کنیم» (خوش‌نیت ،١٣٨۵: ١۲۱ تا ١۲۳).
اختلافات فداییان و کاشانی: نواب‌صفوی پس از ناامیدی ازسوی مصدق، برای اجرای احکام اسلام به سراغ کاشانی رفت و نامه‌های برای ایشان نوشت. در یکی از این نامه‌ها آورده است یکی از شکایات شما قبل از پیروزی نهضت نفت، وجود بیش از حد مغازه‌های شراب فروشی بود؛ پس چرا الان که حکومت را در دست دارید در این فکرها نیستید و کاری نمی‌کنید؟ کاشانی در جواب به لواسانی که نامه را برای ایشان برده می‌گوید: «بروید بی‌سوادها شما نمی‌فهمید، ما باید اول مسئله نفت را تمام کنیم بعد به این اصول دینی برسیم.» کاشانی در جواب خواسته‌های فداییان نواب را سیدی جوان و تند می‌داند که خواهان اجرای احکام اسلام است؛ کاشانی اضافه می‌کند خودِ ما قصد داریم اول دست انگلیس را از نفت ایران قطع کنیم و بعد کم‌کم در امور دیگر اقدام کنیم. همین الویت‌ها از دید کاشانی که با الویت‌های نواب در تضاد بود اختلافات میان آن‌ها را شدت می‌بخشید. کاشانی مجتهدی سیاستمدار و پارلمانتاریست و عمل‌گرا بود و تصمیمات خود را با آینده‌نگری و احتیاط عملی می‌کرد؛ درحالی‌که نواب آرمان‌گرا بود و اعتقادات دینی و آرمان‌گرایی اسلامی داشت و به دنبال دستیابی سریع، به اهداف اسلام‌گرایانه و اندیشه‌های دینی خود بود. مسلمآ این طرز تفکرات و اخلاقیات، در بروز اختلاف میان آن دو نقش داشت (امینی، ١٣۸١: ۲۳۴ تا ۲۳۶).
مصدق نیز ازجمله کسانی بود که به این اختلافات دامن می‌زد. همین سه باعث شد تا کاشانی طرح آزادی طهماسبی را مطرح کند. در سال ١٣٣١ش، براساس طرحی که شمس قنات‌آبادی به توصیه آیت‌الله کاشانی برای آزادی و عفو طهماسبی ارائه داده بود او توانست طرح را به مجلس ارائه و با توشیح شاه طهماسبی را آزاد کند. مجلس ماده واحده آزادی طهماسبی را به این شرح به تصویب رساند: «چون خیانت حاج‌علی رزم‌آرا و حمایت او از اجانب بر ملت ایران ثابت است بر فرض اینکه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد از نظر ملت ایران بی‌گناه و تبرئه‌شده شناخته می‌شود.»
قنات‌آبادی در خاطرات خود، علت این عمل را چنین بیان می‌کند: به علت واقعه ٣۰تیر١٣٣۰و روی‌کارآمدن مجدد مصدق، مردم از طبقه حاکمه کشور، به‌شدت خشمگین بودند و تمایل به گرفتن انتقام داشتند. به همین علت مخالفان هیئت حاکمه کشور مورد توجه مردم بودند و طهماسبی نیز از کسانی بود که در میان مردم محبوبیت داشت. او در ادامه می‌افزاید به علت شکاف شدید میان مصدق و آیت‌الله کاشانی، مصدق دستور دستگیری فداییان را به شهربانی داده بود و چنین وانمود می‌کرد که این کار را به میل کاشانی انجام داده است و در واقع، می‌خواست خشم فداییان را متوجه کاشانی کند و میان فداییان و کاشانی تفرقه بیاندازد که تا حدودی نیز موفق شد. زیرا حملات فداییان به کاشانی و اطرافیانش در روزنامه نبرد ملت که ارگان فداییان نیز بود به چاپ می‌رسید. آیت‌الله کاشانی برای دفع این توطئه عکس‌هایی در کنار خلیل طهماسبی گرفت و در آزادی طهماسبی نقش داشت (امینی، ١٣۸١: ۲١۸ و ۲١۹).
ایجاد اختلاف میان فداییان: مسئله ترور دکتر فاطمی، ازجمله موضوعات اختلاف میان فداییان بود. عده‌ای از آن‌ها مخالف و عده‌ای موافق بودند. دسترسی‌نداشتن به نواب که در زندان به سر می‌برد هم باعث رشد این اختلافات می‌شد. مهدی عراقی از فداییان دربارﮤ بروز این اختلاف می‌گوید: «بعد از آزادی ما از زندان، با طرز فکر و عمل انجام شده [ترور فاطمی] مخالفت‌هایی شد. این کار تنهاوتنها توسط واحدی انجام شده بود. واحدی فردی مستبدالرای بود و بدون مشورت دیگر افراد گروه این تصمیم را گرفته بود و از همین جا اختلاف در درون فداییان به وجود آمد. حتی نواب تصمیم گرفت واحدی را به قم بفرستد؛ اما او نرفت و در عوض یک سری سخنرانی‌هایی ایراد کرد که در آن‌ها به مخالفانش گوشه‌وکنایه می‌زد. این کارها باعث شد جدایی ۹نفر از فداییان اسلام از جمعیت شد. نواب به خاطر اینکه در جمعیت دوگانگی ایجاد نشود و واحدی شعبه‌ای جداگانه به وجود نیاورد او را در کنار خود نگه می‌داشت» (معلمی، ١٣٨٣: ١٣۱ و ١٣۲).
روایت عبدخدایی از ایجاد شکاف در میان فداییان: نواب بعد از آزادی رویه‌ای را درپیش‌گرفت که نه با کاشانی و نه با ملی‌گراها و نه با دیگر جناح‌ها همکاری نداشت. اما بعضی از اعضا مثل حاج‌ابوالقاسم رفیعی معتقد به همکاری با کاشانی بودند. در این میان، واحدی مانع این همکاری می‌شد و نواب نیز به حرف او گوش می‌کرد و این آغاز اختلافات شد. حاج‌مهدی عراقی، ابوالقاسم رفیعی، احمد شهاب، اصغرعلی حکیم، غلامعلی صداقت، آسیدهاشم حسینی و امیرعبدالله کرباسچیان افراد انصرافی از جمعیت فداییان بودند (معلمی، ١٣٨٣: ١٣۲).
کودتای ۲٨مرداد و عکس‌العمل فداییان: رهبر فداییان با وجود ناملایمتی که ازسوی دولت مصدق بر او و جمعیت فداییان وارد شده بود در بررسی موقعیت حکومت مصدق، متوجه خطر سقوط او شده بود. او حتی دوماه قبل از کودتا، در نامه‌ای به مصدق هشدار داده بود که دولت در سراشیبی سقوط قرار گرفته است و نواب و یاران او آماده هستند تا از مصدق و دولت حمایت کنند و برای حفظ آن کوشش کنند؛ البته در صورت اجرای احکام اسلام. اما مصدق به این نامه جوابی نداد. فداییان بعد از کودتای ۲٨مرداد، با انتشار بیانیه‌ای مخالفت علنی خود را با حکومت زاهدی اعلام کردند؛ ولی در جریانات سیاسی کشور و مسئله کودتا، موضع بی‌طرفی در پیش گرفتند و تنها شاهد وقایع بودند. فعالیت‌های آن‌ها بعد از کودتا، بیشتر در بعد فرهنگی و تبلیغات مذهبی‌دینی خلاصه می‌شد و مانند قبل، حضور فعال در عرصه سیاسی نداشتند (امینی، ١٣۸١: ۳۰۴، ۳۰۷ و ۳۰۸).
سفر نواب به اردن برای شرکت در اجلاس موتمر اسلامی: پس از کودتای ۲٨مرداد، عده‌ای از علما و دانشمندان مسلمان انجمنی به نام «موتمر اسلامی» تشکیل دادند که در جهت چاره‌جویی برای جهان اسلام و مقابله با حملات اسرائیل به سرزمین فلسطین بود. آنان از بسیاری علما و بزرگان کشورهای اسلامی نیز دعوت به عمل آوردند؛ ازجمله نواب‌صفوی. زاهدی، نخست‌وزیر وقت ایران، برای تاثیرگذاری بر فداییان با صدور گذرنامه نواب موافقت کرد. در اولین جلسه این اجلاس، نواب با ایراد سخنرانی آتشین و به زبان عربی ملت‌های اسلامی را به دفاع از فلسطین و مبارزه با صهیونیست فراخواند (امینی،١٣٨١: ۳۱۰ و ۳۱۱).
نواب در این اجلاس با پادشاه اردن، ملک‌حسین، ملاقات کرد و به او گفت: «نمی‌خواستم به دیدن تو بیایم؛ ولی استخاره موافقت کرد و آمدم و از تو انتظار دارم به یاری اسلام برخیزی و سرزمین‌های اشغالی فلسطین را از دست یهود غاصب آزاد کنی.» نواب از اردن به مصر رفت و در آنجا با استقبال اخوان‌المسلمین مواجه شد. در همین سفر یاسر عرفات، رئیس سابق سازمان آزادی‌بخش فلسطین، نواب را ملاقات کرد و بعدها، پس از پیروزی انقلاب و در دیدار با امام خمینی، از نواب به‌عنوان محرک خود برای فعالیت انقلابی در فلسطین یاد کرد (دوانی،١٣۷۷: ۱/۴۴۱ و ۴۴۲).
فعالیت‌های فداییان قبل از ترور حسین علا: فداییان پس از ۲۸مرداد فعالیت سیاسی برجسته‌ای، مثل ترور رزم‌آرا صورت نداده بودند؛ اما مخالفت‌های آن‌ها با حکومت‌ها و دولت‌های وقت و صدور بیانیه برگزاری جلسات سخنرانی و.... باعث شد تا شاه به نواب، رهبر فداییان، پیشنهاد نیابت آستان قدس رضوی و اختیار تام، درباره مصرف درآمد آستان‌قدس را بدهد؛ به شرط اینکه نواب از مداخله در امور سیاسی دست بردارد. البته این پیشنهاد را نواب به شدیدترین وجه رد کرد. با وجود موضع‌گیری‌های صریح و روشن نواب در برابر حکومت و دولت وقت، او درخواست مردم قم برای نمایندگی این شهر، در انتخابات مجلس هجدهم را پذیرفت. دلایل نواب برای پذیرفتن این پیشنهاد را این‌گونه برشمرده‌اند:
١. به علت خفقان و اختناق موجود در فضای سیاسی کشور و زندگی مخفیانه، او نمی‌توانست آزادانه به فعالیت و مبارزه بپردازد؛ اما اگر وارد مجلس می‌شد با برخورداری از مصونیت پارلمانی و با استفاده از تریبون مجلس، می‌توانست برای اهداف و آرمان‌های خود و جمعیت فداییان اقدام کند.
۲. او مجلس را پایگاهی ملی و متعلق به مردم می‌دانست که آلت دست قدرتمندان شده بود و او می‌توانست برای ادامه مبارزﮤ خود از طریق پارلمان نیز عمل کند. برخی این حرکت نواب را تحول شگرف در خط‌مشی و اندیشه او تلقی کردند که نشان‌دهندﮤ پویایی و تحول فکری و عملی است.
اما این اقدام او با مخالفت‌هایی در درون خود جمعیت و خارج از آن مواجه شد. تا جایی که نواب را مجبور به نپذیرفتن نمایندگی و انصراف از آن کرد. مخالفان عقیده داشتند شاه هرگز به نواب اجازﮤ ورود به مجلس را نمی‌دهد و در صورت ورود به مجلس، شخص پاکی چون او در مسیر مظاهر فریبندﮤ دنیا قرار می‌گیرد (امینی،١٣٨١: ۳۲۰ و ۳۲۱).
ترور حسین علا: آخرین فعالیت موثر سیاسی فداییان اسلام، اقدام آنان برای ترور حسین علا بود. حسین علا پس از زاهدی روی کار آمد و دومین دولت پس از کودتا را تشکیل داد. در این زمان کشورهای آمریکا و انگلیس، درصدد جلوگیری از سیطره شوروی بر کشورهای منطقه خاورمیانه بودند.
آن‌ها تصمیم داشتند با بستن یک پیمان نظامی میان ایران، عراق، ترکیه و پاکستان و با نظارت انگلیس و آمریکا در واقع یک سپر دفاعی در برابر شوروی ایجاد کنند. این پیمان به پیمان نظامی بغداد یا سنتو معروف بود. فداییان صراحتآ مخالفت خود را با بستن این پیمان اعلام کردند و معتقد بودند کشورهای اسلامی نباید به هیچ یک از بلوک نظامی دنیا بپیوندند؛ بلکه باید اتحادی دفاعی‌نظامی مستقل تشکیل دهند. فداییان مانند روال گذشته خود ابتدا نامه‌ای به حسین علا، عامل انعقاد این پیمان، نوشته و به او هشدار دادند؛ ولی وقتی به نتیجه نرسیدند تصمیم به ترور او گرفتند. نواب برای این منظور مظفر ذوالقدر را انتخاب کرد. ذوالقدر اهل زنجان بود و در آبادان با فداییان آشنا شده بود. قرار بود علا در مجلس ختم مصطفی کاشانی، پسر آیت‌الله کاشانی، ترور شود (امینی،١٣٨١: ۳۲۳ و ۳۲۴).
نواب کُتی به ذوالقدر پوشاند که روی آن نوشته شده بود: «قطع ایادی اجانب و دشمنان و سرکوبی دشمنان ایران اعم از روس و انگلیس و آمریکا» و در طرف دیگر آن نوشته بود لغو قرارداد نظامی بغداد، قرارداد نفت و هر قرارداد خارجی دیگر (عباسی، ١٣۸۴: ٣۲۹).
این ترور ناموفق بود؛ زیرا اسلحه ذوالقدر خراب بود. ذوالقدر موفق به فرار نشد و او را دستگیر کردند. پس از این ماجرا، فشار دولت بر فداییان به بیشترین حد خود رسید؛ حتی اسدالله علم سی‌هزار تومان، برای دستگیری نواب جایزه قرار داد. در این زمان، فداییان به منزل آیت‌الله طالقانی پناه بردند؛ اما در نهایت پس از مدتی، در اول آذر ١٣٣۴دستگیر شدند (امینی،١٣٨١: ۳۲۵ و ۳۲۶).

پایان کار فداییان

در ۲١دی‌ماه۱۳۳۴ نواب‌صفوی، خلیل طهماسبی، سیدمحمد واحدی و مظفر ذوالقدر پس از محاکمه‌ای فرمایشی، در میدان تیر لشکر زرهی درحالی‌که اذان می‌گفتند تیرباران شدند. سیدعبدالحسین واحدی در هنگام دستگیری در اهواز کشته شد (دوانی، ۱۳۷۷: ۴۴۵).

فداییان اسلام از ١٣٣۴تا انقلاب اسلامی

از ١٣٣۴، عمده فعالیت‌های فداییان به صورت حرکت‌های تبلیغاتی و بیان مبانی اعتقادی در جلسه‌های خصوصی و عمومی بود. فعالیت آن‌ها به علت مراقبت شدید ساواک بیشتر، به صورت مخفیانه و زیرزمینی بود. تا سال ١٣۴۲و قیام ١۵خرداد و در پی آشنایی با امام خمینی و به دستور ایشان، برخی از اعضای جمعیت همچون مهدی عراقی و حاج‌صادق امانی، هیئت‌های موتلفه اسلامی را سازماندهی کرده و شروع به مبارزه با رژیم حاکم کردند. اوج فعالیت این هیئت‌ها ترور حسنعلی منصور و به دنبال، آن شهادت چهار نفر از عاملان این ترور به نام‌های حاج‌صادق امانی، محمد بخارایی، مرتضی نیک‌نژاد و رضا صفار هرندی و زندانی طولانی مدت مهدی عراقی بود. هسته اصلی آن‌ها در سال ١٣۴٣، در شهر قم و ورامین بود. آن‌ها تا پیروزی انقلاب اسلامی به فعالیت خود ادامه دادند (دوانی، ۱۳۷۷: ۳۴۴ تا ۳۴۶).

فداییان اسلام پس از پیروزی انقلاب

فداییان بعد از پیروزی انقلاب، علاوه‌بر فعالیت در جمعیت موتلفه اسلامی، در سه شاخه دیگر نیز به فعالیت پرداختند. شاخه اول به نام فداییان اسلام، بنیانگذاران توسط ابوالقاسم رفیعی، در سال‌های اولیه انقلاب فعال بود. آن‌ها خود را از هم رزمان شهید مهدی عراقی می‌خواندند و اعلامیه‌های آن‌ها با امضای ابوالقاسم رفیعی و عنوان بنیانگذاران بخش فرهنگی فداییان اسلام منتشر می‌شد. این دسته خود را مطیع محض امام خمینی معرفی می‌کردند و تشکیل این شاخه را نیز در راستای اهداف ایشان می‌دانستند. این شاخه پس از چند سال منحل و فعالیت آن متوقف شد.
شاخه دوم به سرپرستی حجه‌الاسلام صادق خلخالی و با عنوان فداییان اسلام شکل گرفت. این شاخه با توجه به مقام آقای خلخالی، در مصدر امور قضایی ایران بعد از انقلاب، و وجه‌متمایز فداییان در مبارزه با حکومت پهلوی و مقام شهید نواب‌صفوی عنوان فداییان اسلام را برای خود انتخاب کرده بودند. آن‌ها در زمینه سیاسی و نظامی و فر هنگی فعال بودند و جوانان مذهبی و هوادار فداییان اسلام را جذب می‌کردند. ازجمله اقدامات آن‌ها، اطاعت از دستورات امام برای حفظ انقلاب و اعزام نیرو به جبهه‌های جنگ تحمیلی بود. فعالیت این شاخه نیز با سلب مقام قضایی آقای خلخالی منحل شد.
شاخه سوم با عنوان وفاداران شهید نواب‌صفوی، دست به فعالیت سیاسی زد و بعد از بیست‌وشش سال که از تعطیلی نشریه منشور برادری، ارگان جمعیت فداییان، می‌گذشت مجددآ شروع به چاپ آن کردند. دو شمارﮤ اول به مدیرمسئولی کاظم زرین‌بخش و از شمارﮤ سوم به بعد، با مدیرمسئولی سیدمحمدعلی لواسانی چاپ شد (امینی،١٣۸١: ۳۴۷ و ۳۴۸).

برنامه حکومتی فداییان اسلام

رهبر فداییان در کتابچه‌ای برنامه‌ای برای حکومتی کاملآ اسلامی ارائه و برای سازمان‌ها و ارگان‌های مختلف کشور دستورالعمل‌های ارائه داد؛ برای مثال دربارﮤ وزارت فرهنگ چنین نوشته است: وزارت فرهنگ شامل دبستان‌ها، دبیرستان‌ها، دانشگاه‌ها، رادیو، جراید و... . تحصیلات عمومی باید براساس احکام اسلام باشد. برای دختران معلمان زن و برای پسران معلمان مرد انتخاب شود. تدریس دروس غیرشرعی، مثل موسیقی غیرمشروع ممنوع شود. در متن کتاب‌‌ها از مثال‌های اسلامی استفاده شود. مدارس و دانشگاه‌ها دارای نماز خانه، نماز جماعت و... باشند. در دبیرستان‌ها علوم ضروری مثل فیزیک، شیمی، طب و... تدریس شود. درس‌ها به صورت علمی و عملی باشد. نواب در برنامه حکومتی خود، به اصل نماز و اقامه آن به صورت جماعت تاکید بسیار می‌کرد؛ به‌طوری‌که در پایان هر برنامه که برای وزارتخانه‌های مختلف ارائه می‌کرد اصلی به نام پرچم اسلام، مسجد، اذان و نماز جماعت قرار می‌داد؛ مثلآ دربارﮤ وزارت فرهنگ آورده است: تمام ادارات وزارت فرهنگ، مدارس، دانشگاه‌ها و... باید مساجد مناسب برپا نمایند. نماز جماعت اقامه شود و امام جماعت فردی پاک و با ایمان باشد و موذنی خوش صوت داشته باشند و علاوه بر پرچم ایران، پرچم سبز لاالله‌الاالله، محمدرسول‌الله، علی‌ولی‌الله در همه ادارات نصب شود (نواب‌صفوی،١٣۸۶: ۴۸ و ۴۹، ۵۵).
نواب در کنار اعتقاد به اصلاح حکومت، معتقد به اصلاح جامعه و اذهان مردم نیز بود. او می‌گفت درحالی‌که راس حکومت را ضعیف می‌کنیم باید پایگاه مردمی را حفظ کنیم و به تربیت مردم بپردازیم و این کار را با امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر عملی می‌دانست. فداییان از لحاظ مذهبی و سیاسی، خواهان برگشت جامعه به سنت‌های صدر اسلام بودند و به زمانی که دین و سیاست از هم جدا نبود (قیصری،١٣۸۴:۴۵).

فداییان اسلام از دیدگاه محققان داخلی و خارجی

دکتر حلبی در کتاب تاریخ نهضت‌های دینی - سیاسی معاصر، دربارﮤ فداییان این‌گونه نگاشته است: اخوان‌المسلمین در بسیاری از کشورها شعبه‌هایی دایر کرده و به فعالیت مشغول بودند؛ ازجمله در لبنان و پاکستان و حتی از دید محققان آن‌ها در ایران نیز پیروانی داشتند؛ مثل فداییان اسلام که در واقع، در چهارچوب همان اصول اخوان‌المسلمین فعالیت می‌کردند و مدارک به‌دست‌آمده از انقلاب، این حقیقت را روشن‌تر می‌کند (حلبی، ١٣۸۴: ١۲۴).
در کتاب ناسیونالیسم در ایران نوشته ریچارد کاتم، دربارﮤ فداییان آمده است: فداییان اسلام گروه از متعصبان مذهبی بودند که بیشترین تعداد آن‌ها به چندهزار نفر می‌رسید. این دسته از لحاظ رویه و بینش مذهبی‌سیاسی، خواهان بازگشت جامعه اسلامی به سنت‌های صدر اسلام بودند زمانی که دین از سیاست جدا نبود. نکته درخورتوجه این است که این افراد با این دیدگاه، راه را برای مصدق و ناسیونالیسم افراطی او باز کردند. ناسیونالیسم با بینش فداییان در تضاد بود و زمانی که مصدق به بازوی غیرمذهبی دولت قدرت داد و راهنمایی رهبران مذهبی را نپذیرفت فداییان در برابر او قرار گرفتند. آنان حتی وزیر خارجه ی دولت او، دکتر فاطمی، را ترور کردند. فاطمی از این ترور جان سالم به در برد؛ اما ضارب او اعلام کرد که هدفش در وهله اول مصدق بوده است.
بیشتر ایرانیان دربارﮤ فداییان اعتقاد دارند آن‌ها در مرام و مسلک خود صادق و صمیمی نیستند و حاضرند که خدمات خود را به هر کس، چه ایرانی و چه خارجی بفروشند. البته دلیلی برای اثبات این ادعا وجود ندارد و خالی از اغراق نیست. دربارﮤ اختلاف آن‌ها با کاشانی و هر کس دیگر، باید به این نکته توجه داشت که علت این اختلافات را باید در حوزه ایدئولوژیکی و مرامی دنبال کرد. فداییان بینش مطلق‌گرا داشتند؛ پس با کاشانی که یک مذهبی سیاسی بود تضاد پیدا می‌کردند (کاتم، ١٣۸۵: ١۸۴).
بیژن حزبی در کتاب تاریخ فداییان چنین آورده است: نواب عقاید خود را از اخوان‌المسلمین تقلید کده بود و حکومت شرعی اسلام را تبلیغ می‌کرد. او شخصآ مردی صادق و پرهیزکار بود. مهم‌ترین ترور فداییان ترور رزم‌آرا بود که درست در موقع اوج‌گیری جنبش و در موقعیتی تاریخی انجام گرفت. زشت‌ترین آن‌ها نیز ترور دکتر فاطمی بود. ترورهای فداییان اسلام به جز دربارﮤ رزم‌آرا و تا حدودی هژیر، نتیجه‌ای در جریان‌های سیاسی موجود به بار نیاورد و واجد تمام صفات ترور کور بودند (خسروشاهی، ١٣۷۶: ١۲).
سازمان کوچک فداییان اسلام ازجمله گروه‌هایی بود که با کاشانی همکاری نزدیکی داشت و او را در بسیاری از فعالیت‌های ضد رژیم یاری می‌داد؛ به‌طوری‌که تا سال ١٣۲۸ش، خارجیان اغلب کاشانی را رهبر فداییان می‌پنداشتند. این گروه را در سال ١٣۲۴ش، طلبه‌ای ۲۲ ساله به‌وجود آورد. او برای اعلام وحدت هویت با بنیانگذاران نخستین دولت شیعی در ایران، نام سید نواب‌صفوی را انتخاب کرده بود و با هدف مبارزه با تمام اشکال بی‌دینی تلاش می‌کرد. اما فداییان و گروه کاشانی از لحاظ ترکیب اجتماعی و از دید ایدئولوژیکی با هم تفاوت داشتند. گروه کاشانی بیشتر از اقشار طبقه متوسط سنتی بودند؛ درحالی‌که فداییان اغلب از جوانان دارای مشاغل رده پایین بازار تهران بودند. کاشانی از نظر سیاسی عمل‌گرا بود؛ اما فداییان بنیادگرا بودند. آن‌ها خواسته‌های ویژه‌ای داشتند؛ مثل منع الکل، تریاک، سیگار، فیلم، قطع دست جنایتکاران، ممنوعیت همه نوع لباس خارجی، حذف رشته‌های غیراسلامی مثل موسیقی، مقررکردن حجاب برای زنان تا جایی که بتوانند به نقش سنتی و پاک خود در خانه برگردند (آبراهامیان، ١٣۸٣: ۳۱۸ و ۳۱۹).
فداییان ازجمله گروه‌هایی بودند که با رنگ و بوی مذهبی شروع به کار کرد. آن‌ها را نمی‌توان حزبی سیاسی محسوب کرد؛ بلکه بیشتر، حالت گروه‌های فشار را داشتند؛ اما در واقع به علت عقیده به حاکم‌کردن مذهب در حکومت می‌توان آن‌ها را شکل ابتدایی احزاب بعدی محسوب کرد. آن‌ها به ترور و اقدام مسلحانه معتقد بودند و خط‌مشی مسلحانه داشتند؛ اما فقط در ترور دشمنان نه ایجاد جنبش اسلامی با استفاده از ترور. آن‌ها از ترور تنها برای اصلاح جامعه استفاده می‌کردند. این ترورها مبنای اصولی و تئوری نداشت و بیشتر بر مبنای حکم و فتوا بود. فداییان فاقد تشکیلات منسجم حزبی بودند. آن‌ها نه سلسله مراتب تشکیلاتی داشتند و نه در شهرستان‌ها دارای شعبی بودند. رابطه میان اعضا به صورت رابطه حیاتی بود و به همین علت بعد از اعدام رهبران اولیه نتوانستند حضور فعالی در سیاست داشته باشند. آن‌ها دارای هدف و برنامه بودند؛ اما به علت نداشتن سازمان حزبی، ناپایدار بودند و نتوانستند طرفداران بسیاری جذب کنند. روآوردن آن‌ها به ترور، باعث استقبال‌نکردن مردم از آن‌ها می‌شد. حرکت فداییان جنبه سلبی داشت. سعی آن‌ها در ترویج افکار دینی آن‌ها را در برابر گروه‌های غیرمذهبی قرار می‌داد. فداییان فاقد مدل خاصی برای حکومت بودند. هرچند در پی اجرای احکام دینی بودند به علت جوان‌بودن رهبری و اعضای گروه، راه‌های افراطی را در پیش گرفتند. اگر رهبران گروه با علوم دانشگاهی آشنا بودند و مطالعاتی در زمینه احزاب داشتند شاید پایدارتر می‌ماندند (سلامتی، ١٣۸۴: ۳۲ و۳۳، ۳۶ و ۳۷).

نتیجه

فداییان اسلام در ابتدا طرفدار مصدق بودند و از او برای رسیدن به نخست‌وزیری حمایت می‌کردند؛ اما بعد از تشکیل کابینه و تلاش مصدق برای جلب نظر شاه، اختلافات شروع شد. هدف مصدق ملی‌کردن نفت بود و برای رسیدن به این هدف حاضر بود با شاه همراهی کند؛ ولی فداییا اسلام و رهبر آن‌ها نواب‌صفوی، به دنبال اجرای قوانین اسلام و تشکیل حکومتی اسلامی بودند. از طرف دیگر کاشانی نیز با فداییان اختلاف نظر داشت. او نیز به دنبال ملی‌کردن نفت بود. از نظر او ملی‌کردن نفت و کوتاه‌کردن دست انگلیس از منابع نفتی ایران در الویت قرار داشت. حال آنکه فداییان اسلام آرمان‌گرا و به‌شدت خواهان اجرای احکام اسلامی در جامعه بودند. با وجود این اختلافات، در زمان کودتا فداییان حمایت خود را از مصدق، در صورت اجرای قوانین اسلام اعلام کردند؛ اما مصدق به آن‌ها توجهی نکرد. بعد از کودتا نیز فداییان اسلام دولت زاهدی را تایید نکردند و با کناره‌‎گیری از فعالیت‌های سیاسی، به امور فرهنگی و اعتقادی پرداختند.

پي‌نوشت‌ها:

* کارشناس‌ارشد تاریخ ایران اسلامی

کتابنامه
. آبراهامیان، یرواند، (۱۳۸۳)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران:‌ نی.
. امینی، داود، (۱۳۸۱)، جمعیت فداییان اسلام و نقش آن در تحولات سیاسی-اجتماعی ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
. حلبی، علی‌اصغر، (۱۳۸۴)، تاریخ نهضت‌های دینی سیاسی معاصر، تهران: زوار.
. خوش‌نیت، سیدحسین، (۱۳۸۵)، سیدمجتبی نواب‌صفوی اندیشه‌ها، مبارزات و شهادت او، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
. دوانی، علی، (۱۳۷۷)، نهضت روحانیون ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
. سلامتی، محمدمسعود، (۱۳۸۴)، آسیب‌شناسی تشکیلات احزاب در ایران، تهران: پایان.
. عباسی، ابراهیم، (۱۳۸۴)، فداییان اسلام به روایت تصویر، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
. قیصری، مهدی، (۱۳۸۴)، رهبری به نام نواب، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
. کاتم، ریچارد، (۱۳۸۵)، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران: کویر.
. معلمی، مجدالدین، (۱۳۸۳)، سربداران بیدار، قم: موسسه بوستان کتاب.
. نواب‌صفوی، مجتبی، (۱۳۷۶)، فداییان اسلام تاریخ، عملکرد، اندیشه، به کوشش سیدهادی خسروشاهی، تهران: اطلاعات.
. نواب‌صفوی، مجتبی، (۱۳۸۶)، برنامه حکومتی فداییان اسلام، به اهتمام سیدمحمود میردامادی، تهران: بنیاد بعثت.