نويسنده:‌ نعیمه فرحناک (1)




 

‌ چکیده

ولادیمیر پراپ، فولکورشناس و دانشمند صورت گرای روس، در کتاب ریخت شناسی قصه های پریان به توصیف قصه براساس اجزای سازنده ي آن ها و روابط متقابل میان اجزا پرداخته است. او کوچک ترین جزء سازنده ي قصه ها را خویشکاری می نامد و معتقد است می توان قصه های عامیانه را براساس این خویشکاری ها تجزیه و تحلیل کرد. نظریه پردازان دیگری مانند پل لاريوي و الجیر داس گریما نیز به بررسی و تحلیل ساختاری داستان پرداخته اند. داستان بند انگشتی نوشته ي شارل پرو، یکی از قصه های عامیانه است که با وجود خاستگاه فرانسوی آن، برای تمام ایرانیان آشنا و یادآور خاطرات کودکی است. در این مقاله تلاش می کنیم تا براساس دیدگاه این سه نظریه پرداز، ساختار این قصه را از نظر حضور شخصیت ها و کنش های آن ها بررسی کنیم.

واژه های کلیدی:

ريخت شناسی، قصه های پریان، خویشکاری، نقد ساختاری، بند انگشتی، پراپ، گریما، لاريوي.

1- نگاهی مختصر به ساختارگرایی

امروزه، کمتر نقدی را می توان سراغ گرفت که از کارکردهای ساختاری بی بهره باشد. پیشینه ي پژوهش های ساختاری به زمان های گذشته و به نظریات صورت گرایی(2) سال های 1915-1960م باز می گردد. پیشرفت های نقد ادبی معاصر به تولد مکتب ساخت گرایی(3) با الهام از نظریات زبان شناسانه ي فردینان دو سوسور(4) منجر شد. پس از آن، پساساخت گرایان با تکیه بر ساخت شکنی و در جریان انتقادی به ساختارگرایان، به مبانی اندیشه و روش کار خود شکل دادند.
ساختار نظامی است متشکّل از اجزائی که رابطه ای هم بسته با یکدیگر و با کل نظام دارند؛ یعنی اجزا به کل و کل به اجزای سازنده وابسته اند؛ چنان که اختلال در عمل یک جزء موجب اختلال در کارکرد کل نظام می شود. در ادبیات، ساختارگرایی بیشتر به معنای نظامی است که بر پایه ي زبان شناسی استوار است. وظیفه ي نقد ساختاری از سه مرحله تشکیل می شود:
1- استخراج اجزای ساختار اثر؛
2- برقرار کردن ارتباط موجود بین اجزا؛
3- نشان دادن دلالتی که در تمام ساختار اثر یافت می شود.
یکی از مهمترین ساختارگرایان، ولادیمیر پراپ(5) (1895-1970م) بود که در سال 1928م برای رده بندی قصه ها براساس عناصر و واحدهای آن ها، الگویی مطرح کرد. تا پیش از این، قصه ها بر مبنای موضوع طبقه بندی می شد. بر پایه ي نظریه ي پراپ، در قصه ها عناصر ثابت و متغیر زیادی وجود دارد. نام و صفت های قهرمانان قصه ها بسیار تغییر می کند. براساس نظر پراپ، تنها چیزی که ثابت می ماند، کارهایی است که شخصیت ها انجام می دهند که او در اصطلاح آن را «خویشکاری»(6) می نامد. پراپ در تعریف خویشکاری می نویسد: «خویشکاری یعنی عمل شخصیتی از اشخاص قصه که از نظر اهمیتی که در جریان عملیات قصه دارد، تعریف می شود». (1970: 31). او اعتقاد دارد تعداد این خویشکاری ها محدود و مستقل از افراد است (Ibid,32). همچنین توالی آن ها دارای نظم و قاعده است و سرانجام اینکه همه ي قصه های پریان از نظر ساختاری از یک نوع هستند (Ibid, 33). پس از پراپ، ساختارگرایان دیگری از جمله پل لاریوی(7) و گریما(8) به توصیف قصه براساس اجزای سازنده ي آن ها پرداختند و هر یک با شیوه و مدل ذهنی خود برای یافتن یک نظام واحد الگویی مطرح کردند.
نگارنده ي مقاله می کوشد چگونگی آغاز شدن داستان، آشنایی با شخصیت ها و نقش های موجود در داستان بندانگشتی و همچنین کارکرد و خویشکاری شخصیت ها را مورد بازکاوی قرار دهد و ساختار روایی داستان را براساس نظریه ي پراپ، گریما و لاریوی بررسی کند.

2- قصه (9) و ویژگی های آن

قبل از هر چیز ابتدا باید تعریف قصه مشخص شود تا بررسی ساختاری داستان بندانگشتی ممکن شود. قصه از کلمه ي لاتین computare، به معنای «شمردن» برگرفته شده و با گذشت زمان معنای حوادث پی در پی را به خود گرفته است. به بیان دیگر، قصه به معنای حکایت و سرگذشت به نسبت کوتاهی است که درون مایه ي آن مربوط به گذشته های دور است و بیانگر حوادث و اتفاق های تخیلی آن روزگار (Encarta Encyclopedie, 2009).
بندانگشتی(10) عنوان قهرمان اصلی داستانی به همین نام نوشته ي شارل پرو(11) (1628-1703م) شاعر و داستان سرایِ بنام فرانسوی قرن هفدهم است. پرو در ادبیات سبک جدیدی را به نام «قصه های پریان»(12) بنیان نهاد. قصه ي بندانگشتی مانند سایر قصه های شارل پرو برگرفته از ادبیات شفاهی است. این قصه، داستان هیزم شکن فقیری است که هفت پسر دارد. آخرین پسرش به اندازه ي انگشت کوچک دست است؛ به همین سبب نام او را بندانگشتی می گذارند. هیزم شکن به دلیل فقر زیاد تصمیم می گیرد همسرش را متقاعد کند تا پسرانشان را در جنگل رها کنند. بندانگشتی که از تصمیم آن ها آگاه می شود، با جمع آوری سنگ ریزه مسیر بازگشت به خانه را علامت گذاری می کند و پس از دور شدن پدر و مادر، با برادرانش به خانه باز می گردد. پدر و مادر که فقر و تنگ دستی آن ها را از پای در آورده است، برای بار دوم به ناچار تصمیم می گیرند فرزندان خود را در جنگل رها کنند. این بار بندانگشتی با ریختن خرده نان در مسیر، راه بازگشت را علامت گذاری می کند؛ اما از بخت بدِ آن ها پرندگان تکه نان ها را می خورند. برادران پس از مدت زیادی سرگردانی وارد خانه ي غول می شوند؛ ولی سرانجام با تدبیرهای بندانگشتی از دست او فرار می کنند و با ثروت غول نزد پدر و مادرشان برمی گردند. .(Delarue, 1985: 126)
از آنجا که در داستان بندانگشتی تأکید بر حوادث خارق العاده بیشتر از تحول و تکوین آدم ها و شخصیت هاست، این قصه براساس تعریف پراپ در زمره ي قصه های افسانه ای قرار می گیرد. در این قصه، در اندیشه و رفتار شخصیت های داستان تحولی نمی بینیم. پدر و مادر بندانگشتی با اینکه اول بار از رها کردن فرزندانشان در جنگل پشیمان می شوند، بار دوم نیز تصمیم می گیرند آن ها را رها کنند. در واقع، پشیمانی بار اول در رفتار و منش آن ها تأثیری نمی گذارد. همسر غول نیز که از حیله ي بندانگشتی در جابه جایی با فرزندانش و در پی آن کشته شدن و خوردن آن ها توسط همسر خود آگاهی می یابد، بار دیگر هنگامی که بندانگشتی از او تقاضا می کند در قبال آزادی اش (آزادی همسر غول) از دست بدکاران، تمام ثروت غول را به او بدهد؛ به بندانگشتی اعتماد می کند و تمام ثروت غول را در اختیار بندانگشتی می گذارد. نکته ي حائز اهمیت در این داستان، سیر حوادث خارق العاده و نحوه ي رویارویی قهرمان اصلی و قهرمانان دروغین با این حوادث است.

3- شخصیت های داستان بندانگشتی براساس تقسیم بندی پراپ

براساس نظر پراپ، به ندرت می توان رشته ای از ادبیات را یافت که عامل شخصیت در آن وجود نداشته باشد. عامل شخصیت مانند محوری است که تمام قصه حول آن می چرخد و تمام عوامل دیگر قصه کمال و موجودیت خود را از عامل شخصیت کسب می کنند. آنچه مهم است، عمل شخصیت هاست. از نظر پراپ، شخصیت نقش چندانی در پیشبرد داستان ایفا نمی کند و اهمیت آن فقط به لحاظ کارکردش است. به گفته ي پراپ، براساس کارکردهای قهرمانان قصه و خویشکاری آن ها می توان به تحلیل قصه و روایت پرداخت. (Propp, 1946: 87).
علاوه بر خویشکاری های متفاوت، پراپ هفت نوع شخصیت در تمام داستان ها در نظر می گیرد: شریر، بخشنده و فراهم آورنده، مددکار، شخص مورد جست و جو و پدرش، اعزام کننده و قهرمان. در داستان بندانگشتی دو نوع از این شخصیت ها زیاد دیده نمی شود: 1- شریر؛ 2- قهرمان.
بندانگشتی: پراپ در تقسیم بندی خود از دو نوع قهرمان نام می برد: 1- قربانی؛ 2- جست و جوگر. بندانگشتی «قهرمان قربانی» است. او در جست و جوی شیء یا فرد خاصی عازم جایی نمی شود؛ بلکه قربانی عمل ضد اخلاقی خانواده اش می شود و در جهت نجات خود و برادرانش گام برمی دارد.
برادران بندانگشتی (قهرمانان دروغین): برخلاف اعتماد بیش از حد پدر و مادر به آن ها و نادیده گرفتن بندانگشتی، هنگام سختی و مشکل غیر از ناله و درماندگی کاری انجام نمی دهند. گویی خودشان نیز در اعماق درون به ضعف خود آگاه اند.
شریر: در این قصه نقش شریر را غول ایفا می کند. غول برای فرو نشاندن میل خود به گوشت انسان حتی متوجه کشتن فرزندان خود و خوردن گوشت آن ها به جای برادران نمی شود.
در هیچ یک از داستان های پرو درباره شخصیت ها اطلاعات جامع و دقیقی نداریم. پرو در مورد سن، خصوصیات ظاهری، جنس، جزئیات چهره و .... صحبت زیادی نمی کند. اگر می گوید سیندرلا زیباست یا بندانگشتی اندام کوچکی به اندازه ي بند یک انگشت دارد، خواننده را در تصور جزئیات چهره و اندام شخصیت ها آزاد می گذارد و بیش از این اطلاعات دیگری به او نمی دهد. در داستان بندانگشتی حتی نام برادران و پدر و مادرشان را نمی دانیم. پرو به ذکر تعداد فرزندان بسنده می کند. این همان نکته ای است که در شنل قرمزی، زیبای خفته و ریش آبی می بینیم. این خصوصیت را می توان یکی از ویژگی های داستان های پرو نام برد: نویسنده پس از معرفی شخصیت ها و چارچوب اصلی داستان، خواننده را به شرکت در داستان و پیشبرد آن و تصور شخصیت ها دعوت می کند.
در داستان بندانگشتی تنها اطلاعی که پرو در اختیار خوانندگان می گذارد این است که قهرمان داستان فرزند آخر خانواده ي تهی دستی است که برخلاف تصور همگان، از سخت ترین آزمایش ها و مشکلات سربلند بیرون می آید. به همین ترتیب، از غول، همسرش و فرزندانشان اطلاع کاملی نداریم. حتی خود غول هم متوجه جابه جایی فرزندانش با قربانی ها نمی شود؛ گویی خود شخصیت ها نیز به آنچه در اطرافشان می گذرد، اشراف کامل ندارند. از والدین بندانگشتی نیز اطلاع دقیقی در دست نیست. شارل پرو به ذکر شغل پدر خانواده که هیزم شکن است بسنده می کند. در این گونه قصه های تخیلی، تنها کاری که در منحصر کردن شخصیت ها صورت می گیرد این است که در ویژگی های اخلاقی و رفتاری آن ها بزرگ نمایی می شود. بندانگشتی قهرمانی مانند دیگر قهرمان هاست؛ اما هوش و ذکاوت او بیش از بقیه است. (Soriano, 1968: 149).

4- ریخت شناسی قصه ي بندانگشتی براساس الگوی پراپ

پراپ در کتاب ریخت شناسی قصه های پریان(13) به توصیف اجزای قصه و نحوه ي توالی این اجزا می پردازد. طبق نظر او، خویشکاری یا کارکردهای قصه عناصر ثابت و پایدار قصه را تشکیل می دهند و سازه های بنیادین قصه هستند. پراپ در این کتاب تعداد خویشکاری ها را به 31 خویشکاری محدود می کند. از نظر او، کارکردها و خویشکاری ها همیشه یکسان هستند و فقط از نظر شخصیت ها و چگونگی انجام فعل متفاوت اند. همچنین به باور او، همه قصه های پریان به لحاظ ساختار از یک نوع هستند و یک ساختار دارند. براساس نظریه ي پراپ، لزوماً هر قصه ای نباید تمام این خویشکاری ها را دارا باشد، بلکه می تواند تعدادی از آن ها را شامل شود. ضمن اینکه او در توضیح هر خویشکاری، صورت های مختلف حادث شدن آن را نیز بیان می کند. در زیر خویشکاری های پراپ و مشتقات آن ها ذکر شده است:
قصه ي بندانگشتی با یک صحنه آغازین شروع می شود که معرفی وضعیت قهرمان قصه و خانواده اوست:
بندانگشتی آخرین فرزند خانواده فقیر و تهی دستی است که به علت اندام کوچک و ناتوانش مورد استهزای همگان است و در هیچ کاری جدی گرفته نمی شود: A
سپس خویشکاری های زیر می آید:
- هیزم شکن به سبب فقر زیاد تصمیم می گیرد فرزندانش را در جنگل رها کند:
- بندانگشتی به گونه ای تصادفی و به دلیل اندام کوچکش، هنگام صحبت های پدر و مادر در جایی پنهان می شود و مخفیانه به حرف هاي آن ها گوش می دهد و از تصمیم آن ها برای رها کردن فرزندانشان آگاه می شود. او با جمع آوری سنگ ریزه مسیر را علامت گذاری می کند (شاهد نوعی نهی نقض به صورت غیرمستقیم هستیم: به علت فقر خانواده نباید به خانه باز گردند):
- هنگامی که والدینشان آن ها را ترک می کنند، بندانگشتی به کمک سنگ ریزه هایی که جمع کرده است، موفق می شود با برادرانش به خانه باز گردد (بازگشت):
- بار دیگر شاهد ترک فرزندان توسط والدین در جنگل هستیم:
- این بار نیز بندانگشتی به شکلی تصادفی از تصمیم پدر و مادر مبنی بر رها کردن خود و برادرانش آگاهی می یابد. او این بار با جمع کردن تکه های نان مسیر برگشت را علامت گذاری می کند، اما هنگامی که والدینشان آن ها را ترک می کنند، موفق به یافتن مسیر بازگشت در جنگل نمی شوند؛ زیرا تکه نان ها طعمه پرندگان شده است:
- بندانگشتی و برادرانش از ترس خورده شدن توسط روباه و حیوانات درنده جنگل به خانه ای در وسط جنگل که محل زندگی غول است وارد می شوند:
- برادران شبانه با پیشنهاد بندانگشتی از ترس خورده شدن توسط غول، با تعویض لباس هایشان با لباس بچه های غول از گزند غول در امان می مانند:
(جابه جایی به دلیل ترس از خورده شدن):
- غول پس از آگاهی از حیله ي برادران، خشمگین به دنبال آن ها می رود (مصیبت یا فقدان شناخته می شود):
- قهرمان تحت تعقیب قرار می گیرد:
- قهرمان در پی تعقیب و گریز در مکانی مخفی می شود:
- کفش جادویی غول به دست بندانگشتی می افتد و به وسیله ای برای رهایی از دست غول و به دست آوردن ثروت او تبدیل می شود.
- شیء جادویی توسط قهرمان ربوده می شود: هنگامی که غول برای استراحت روی تخته سنگی می نشیند و به خواب می رود، بندانگشتی چکمه های جادویی غول را که با سرعت باد پرواز می کنند می رباید:
- بندانگشتی به وسیله ي شیء جادویی در هوا پرواز می کند (قهرمان امکان کاربرد وسیله ي جادویی را به دست می آورد):
- مصیبت یا فقدان اولیه با تدبیر و واکنش های قهرمان برطرف می شود:
- اعمال انجام شده سبب از بین رفتن فقر خانواده می شود:
- بندانگشتی به صورت ناشناس به شهر خود وارد می شود:
- قهرمانان دروغین شناخته می شوند (برادران بندانگشتی که تا پیش از این به عنوان افراد شجاع شناخته می شدند، در هنگام سختی کاملاً ناتوان و درمانده می مانند):
- پادشاه به بندانگشتي به دلیل شجاعت و زیرکی پاداش می دهد:
خویشکاری شخصیت های قصه سازه های بنیادی قصه هستند؛ روشی که پراپ برمی گزیند تا خواننده را وادارد قصه های عامیانه را مانند نظامی بداند که در آن کارکردهای موردنظر او جایگاهی ویژه و اختصاصی دارند.

5- تحلیل داستان بندانگشتی براساس نظریه ي الجیر داس گریما

گریما در اصل معناشناس بود و به روایت با دید معناشناسی نگاه می کرد. مدل ساختاری گریما داستان را به صورت خطی و براساس توالی زمان بررسی نمی کند؛ بلکه این مدل به بررسی عوامل و جریان های مؤثر و پرقدرت در جریان داستان می پردازد. به بیانی دیگر، به اعتقاد گریما، روایت دارای سیر حرکت مشخصی است؛ اما این حرکت مکانیکی و خطی نیست و ممکن است در هر سیری با حرکت های دیگری روبه رو شویم. مدل گریما شامل فرستنده، فاعل، شیء (هدف مورد جست و جو)، کمک کننده مخالف و گیرنده است. گاهی این مدل هدف مورد جست و جو را نیز چنانچه در داستان و پیشبرد آن نقش کلیدی ایفا کند- به عنوان یکی از اجزای اصلی داستان بررسی و تحلیل می کند. (Greimas, 1966: 37)
با بررسی موشکافانه تر داستان بندانگشتی در خواهیم یافت که می توان این داستان را طبق عوامل مؤثر در سیر حرکت داستان و یا به بیان دیگر آنچه گریما آن را محرک می داند، مورد واکاوی قرار داد. هدف از این گونه تحلیل، بررسی سیر حوادث داستان برای رساندن قهرمان اصلی به هدفش است.
در این چند دهه ي اخیر، روایت شناسان کوشیده اند به الگوهای روایتی مشخصی که بتواند برای تمام ساختارهای روایتی قابل صدق باشد (مانند الگوهای روایتی ای که اولین بار پراپ برای قصه های جادویی روس تدوین کرد) دست یابند. از دیگر روایت شناسان بزرگ که از الگوی پراپ تأثیر پذیرفت، گریماست. ساختار پیشنهادی گریما با ساختار پراپ تفاوت بنیادینی ندارد؛ فقط نام ها متفاوت است.

6- تحلیل داستان بندانگشتی براساس مدل پنج گانه ي پل لاریوی

این مدل روایی داستان را در توالی زمانی آن بررسی می کند. براساس نظر لاریوی، شخصیت های داستان همیشه به دنبال حل مشکل و برطرف کردن کمبود خود هستند (Larivaille, 1974: 369). با بررسی اجزای داستان بندانگشتی پی خواهیم برد که ساختار این داستان براساس مراحل پنج گانه ي مدل لاریوی نیز قابل بررسی است:
1- وضعیت اولیه (کمبودی که به ناهماهنگی منجر می شود): وضعیت تأسف برانگیز بندانگشتی (ضعف و ناتوانی) و بروز قحطی که سبب از پا در آمدن والدین بندانگشتی در تأمین مخارج او و برادرانش می شود.
2- محرک، مسبب: گم شدن بندانگشتی و برادرانش در جنگل.
3- حرکت: نجات خود و برادرانش به هر قیمتی.
4- نتیجه: مرگ دختران غول و از دست دادن دارایی او.
5- وضعیت پایانی: بازگشت بندانگشتی و برادرانش به خانواده به همراه ثروت غول و رهایی از فقر و تنگدستی.
با بررسی موازی این سه روش در می یابیم که پایه و اساس این سه مدل یکسان است. این داستان براساس نظر پراپ با «عدم هماهنگی»، طبق نظر لاریوی با «وضعیت اولیه» و براساس نظر گریما با «فرستنده» آغاز می شود. همچنین، براساس نظر لاریوی با «وضعیت پایانی» طبق نظریه ي گریما با «دسترسی به شیء مورد تقاضا» و طبق نظر پراپ با «به دست آوردن دارایی» به پایان می رسد. در واقع، نظریه پراپ، گریما و لاریوی فقط در اسامی متفاوت اند و اساس و پایه ي داستان چیزی جز «برآورده شدن هدف» نیست.
جدول 1: مقایسه ي بازیگران و شخصیت های داستان بندانگشتی از دیدگاه پراپ و گریما

تقسیم بندی پراپ

تقسیم بندی گریما

تطابق با بازیگران پراپ

آدم خبیث یا شریر

مخالف

آدم خبیث و قهرمان قلابی

قهرمان

فاعل

قهرمان

قهرمان قلابی

مفعول

شخص مورد جست و جو


همچنین، از مقایسه ي شخصیت های پراپ و گریما پی خواهیم برد که شخصیت های اصلی این دو نظریه پرداز یکسان است و فقط در نام و صورت ظاهری متفاوت اند. آنچه از نظر لاریوی اهمیت دارد، شخصیت های داستان نیست، بلکه توالی داستان طبق الگوی پنج گانه است. لاریوی سیر داستان را در رسیدن به تعادل پایانی بررسی می کند و آنچه برای او اهمیت دارد، شخصیت های اصلی داستان نیست، بلکه کنش و واکنشی است که این شخصیت ها در سیر حوادث داستان و به منظور رسیدن به تعادل ثانویه با آن روبه رو می شوند. (Ibid, 385)

7- نتیجه گیری

بر پایه ي نظریه ي ساختارگرایان، تمام داستان ها از طراحی اولیه و بنیادین پیروی می کنند. همچنین نام و صفات قهرمان داستان تغییر می کند، اما کارها و خویشکاری هایشان تغییر نمی کند. به بیانی دیگر، در قصه کارهای مشابه به شخصیت های مختلف نسبت داده می شود و به همین دلیل، پراپ، لاریوی و گریما تأکید دارند آنچه انجام می شود، بر اینکه چه کسی آن را انجام می دهد و چگونه انجام می شود باید مقدم باشد.
از لحاظ ریخت شناسی، می توان قصه را در اصطلاح بسط و تطوّری دانست که از شرارت یا کمبود و نیاز شروع می شود و با گذشتن از خویشکاری های میانجی، به ازدواج یا به خویشکاری های دیگری می انجامد که به عنوان سرانجام و خاتمه قصه به کار گرفته شده است. اگر این تعریف قصه را این گونه خلاصه کنیم که قصد بسط و تطوّری است که از شرارت آغاز می شود، خویشکاری های میانجی را پشت سر می گذارد و به خویشکاری پایانی می رسد، در واقع به الگوی کهن روایت رسیده ایم، یعنی آرامش، گره افکنی، تعلیق و گره گشایی.
از آنچه بحث شد می توان چنین نتیجه گرفت که داستان بندانگشتی نوشته شارل پرو، بر مبنای نظریه ولادیمیر پراپ، داستانی با دو حرکت و با نتیجه ای مشترک است. داستانی که از کمبود مالی خانواده ای تهی دست شروع می شود و پس از طی مراحل میانی توسط قهرمان، پایان خوشی دارد. از 31 خویشکاری مطرح شده توسط پراپ، 16 خویشکاری در این داستان زیاد به چشم نمی خورد و این مطلبی است که خود پراپ نیز به آن اشاره کرده است: «هیچ قصه ای یافت نمی شود که تمام این سی و یک خویشکاری در آن به کار رفته باشد». در واقع، نبود یک یا چند خویشکاری به ساختمان قصه خللی وارد نمی کند. تعداد کم خویشکاری ها در داستان بندانگشتی، نشان دهنده ي سلیقه نویسنده در طراحی ساختاری ساده و قابل فهم برای کودکان است.
از بررسی این داستان براساس نظریه پراپ، گریما و لاریوی دریافتیم که این سه روش در واقع صورت های متفاوت یک نظریه ي کلی هستند و آنچه در دیدگاه این نظریه پردازان متفاوت است، فقط نام و مشخصات اجزای اصلی داستان است و اساس و پایه داستان- که همان حرکت و یا کارکرد است و جزء جداناپذیر داستان- در دیدگاه این سه نویسنده یکسان است و داستان نتیجه ي کنش و واکنش های متعددی است که سرانجام به هدف غایی می رسد. این حرکت، طبق نظریه ي لاریوی گاه به صورت خطی و مستقیم و گاه نیز براساس نظریه پراپ و گریما به صورت غیرخطی دنبال می شود.

پي نوشت ها :

1- دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فرانسه، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران.
2- formalism.
3- structuralisme.
4- Ferdinand de Saussure.
5- Vladimir Propp.
6- function.
7- Larivaille.
8- Greimas.
9- conte.
10- Le petit poucet.
11- Charles Perrault.
12- conte de fée.
13- Morphologie du conte Merveilleux.

فهرست منابع تحقيق:
- بالایی، کریستف و میشل کویی پرس (1378). سرچشمه های داستان کوتاه فارسی ترجمه احمد کریمی حکّاک، تهران: معین.
- میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی (1377). واژه نامه ي هنر داستان نویسی: فرهنگ تفصیلی اصطلاح های ادبیات داستانی. تهران: کتاب مهناز.
- Desoille, R. (1973). Entretiens. Payot Privat 2000.
- Delarue،Ê P. (1985). Le Conte Populaire Francais (Tome Premier). Paris: G.P. Maisonneuve et La rose.
- Greimas, A.J. (1966). Semantique Structurale: Recherche et Methode. Larousse.
- Jean, G. (1981). Le Pouvoir des Contes. Casterman.
- Larivaille, Paul (1974). "L'analyse (Morpho) Logique du Récit". Poétique. N. 19. Pp. 368-388.
- Microsoft Encarta Encyclopedie. 2009.
- Mothe, J. P. (1999). Du Sang et du Sexe Dans les Contes de Perrault. L'Harmattan.
- Propp, V. (1970). Morphologie des Contes. Seuil.
- ______ (1946). Racines Historiques du Conte merveilleux. Seuil.
- Rousseau, R. L. (1988). L'envers des Contes. Dangles.
- Soriano, M. (1968). Les Contes de Perrault. Gallimard.

منبع مقاله :
شعیری، حمیدرضا؛ (1391) نامه ی نقد: مجموعه ی مقالات دومين همايش ملّي نقد ادبي با رويكرد نشانه شناسي ادبیات، تهران:‌ خانه ی كتاب، چاپ نخست