نويسنده: سيد حسين نصر
مترجم: سيد محمد صادق خرازي



 

يکي از اسماي خداوند «الودود» يا مهربان است و در قرآن اشاره هاي فراواني به عشق يا حُب شده است؛ مثل وقتي که مي گويد: «خداوند مردمي را بياورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند» (مائده، 54). اين امر براي مسلمانان قطعي است که خدا مهر است، همچنان که بخشنده ترين و مهربان ترين نيز هست. اين باور در اين آيه ها آمده است: «پروردگار من مهربان و دوست دارنده است» (هور، 90). «او آمرزنده و دوست دارنده است» (بروج، 14). حتي پيروي پيامبر از فرمان خداوند به عشق او به خداوند مربوط مي شود؛ همان طور که در اين متن مقدس آمده است: «بگو [اي محمد] اگر خدا را دوست مي داريد از من پيروي کنيد» (آل عمران، 31). يکي از القاب پيامبر در اصل حبيب الله است که اغلب به شکل دوست خدا ترجمه مي شود؛ در حالي که به معناي کسي که خدا دوستش دارد، نيز هست.
در مسيحيت مي گويند که خدا محبت است و از همان ديدگاه از اسلام انتقاد مي کنند که در برداشت اسلام از خدا اثري از محبت نيست. در اين ميان جالب است که به مشاهدات فردي غيرمسلمان در قرن ها وسطي اشاره کنيم. ابراهيم بن عزار از خردمندان معروف يهودي در شعري سروده است:

مسلمانان از عشق و شور مي خوانند
مسيحيان از جنگ و انتقام
يونانيان از خرد و تدبير
هنديان از حکايت ها و رازها
و اسرائيلي ها به ستايش پروردگار ميزبان (1) مي پردازند.

چنين ادعايي که مسلمانان عشق الهي (2) را نمي شناسند، همان قدر عجيب است که ادعا شود مسلمانان از رحمت الهي هيچ نمي دانند. در هيچ يک از دو مذهب يهود و هندو، خدا تنها با عشق شناخته نشده است، اما معنايش اين نيست که اين دو مذهب بيش از اسلام از مفهوم عشق الهي دور باشند؛ زيرا اين عشق در آن ها به شکل حسيديم"Hasidic" و بهاکتي "bhakti" شکوفا شده است. به همين ترتيب، در مورد اسلام هم مي توان گفت که خدا مهر است، زيرا عشق او يکي از اسماي الهي اوست؛ اما اسلام، خدا را تنها عشق نمي داند، زيرا او دانايي و نور نيز هست، عدالت و جلال، صلح و زيبايي نيز هست، البته هرگز بدون مهر نيست و عشق او براي خلق جهان و ارتباط ما با او ضروري است. اما در ديدگاه اسلامي، رحمت خداوند به جهان همراه با رنج بردن نيست، بلکه با عشق همراه است. وجود خدا وراي نظم ايجاد شده و گذراست و او در وجود خود براي آنچه در اين نظام رخ مي دهد، رنج نمي کشد. خدا «دوست داشت» شناخته شود و به همين دليل جهان را به وجود آورد [حديث]. بنابراين عشق در ديدگاه کائنات وجود دارد و همچون رحمت از وجود او جداشدني نيست. هيچ بخشي از وجود نيست که به گونه اي عشق در آن متجلي نباشد؛ حتي به تعبير انتزاعي مي توان گفت که جاذبه ي بين اجسام مادي مثال فوق العاده اي از عشق است که در سطح مادي مورد نظر نمايان مي شود. شاهد مثال عشق را در سطح عملي تر و واقعي تر در زندگي مسلمانان مي توان در عشق بين خدا به پيامبر و پيامبر به خدا ديد. به علاوه، براي انسان سطوح مختلفي از عشق طبيعي هست که از عشق عفيف گرفته تا عشق به فرزندان و والدين، عشق به زيبايي متجلي در هنر و طبيعت، عشق به دانش و حتي عشق به قدرت، ثروت، و شهرت را شامل مي شود؛ ولي از آن جا که اين عشق ها دنيايي است، خطري براي روح انسان محسوب مي شود. در ديدگاه اسلامي تمامي عشق هاي زميني بايد در خدا متجلي باشد و از عشق خدايي جدا نباشد. هر عشقي که خدا را کنار بگذارد و ما را از او دور کند، چيزي جز خيال باطل نيست و انسان را به سمت تباهي روح مي کشاند. فرزانگان اسلامي در حقيقت بر اين اعتقاد تأکيد مي کنند که تنها عشق به خداوند، عشق واقعي است و تمامي ديگر عشق ها مجازي است و عشق مجازي نيز در حقيقت موهبتي الهي است که اگر درست درک شود و همچون نردباني براي رسيدن به عشق حقيقي، يعني منبع لايزال الهي مورد استفاده قرار گيرد، خود عشق واقعي محسوب مي شود.
عشق در اسلام از طريق تصوف رشد بسياري يافت و پيدايش بزرگ ترين آثار ادبي را که تا به حال در مورد عشق عرفاني نوشته شده، در پي داشت. اين چشمه ي جوشان الهام، در اوايل تاريخ اسلام با ظهور قديسه ي بصره به نام رابعة العدوية که در قرن هشتم ميلادي/ دوم هجري مي زيست، روح و جان مسلمانان را در خود غرق کرد. اشعار زيباي عربي او در مورد عشق به خداوند را حتي امروزه خوانندگان عرب مي خوانند. او در يکي از اشعار تکان دهنده ي خود مي نويسد:

أحبک حبين حب الهوي *** وحبّا لانّک اهل لذاکا
فأمّا الذي هو حب الهوي *** فشغلي بذکرک عمن سواکا
و اما الذي أنت أهل له *** فکشفک لي الحجب حتي أراکا
فلا الحمد في ذا و لاذاک لي *** و لکن لک الحمد في ذا و ذاکا
(دوستت دارم به دو دوستي دوستي هوي *** و دوستي که در خود شأنت است)
(دوستي هوي است که من *** شغلي ندارم جز ذکر تو)
(و اما آن حب محض است که تو *** برمي داري حجاب را تا مشاهده ات کنم)
(حمد تو در اين و آن از من نيست *** بلکه حمد از آن توست در اين و آن)

گرچه در تصوف عشق هرگز از معرفت جدا نبوده است اما در هريک از مکاتب بر يکي از آن ها تأکيد بيش تري شده است. در اوايل تاريخ اسلام مکتب خراسان در ايران با عشق شناخته شد و بزرگ ترين استادان آن همچون بايزيد بسطامي، ابوسعيد ابوالخير و به خصوص احمد غزالي که زبان استعاري را بر مبناي عشق شکوفا کرد، بسياري از سروده هاي مذهبي را بر اساس عشق الهي به نظم کشيدند. اين روش سرانجام به برجسته ترين منظومه هاي عارفانه منتهي شد که تا به حال سروده شده است؛ مثل اشعار شاعر قرن سيزدهم ميلادي جلال الدين رومي که شاعري ايراني بود و بيش تر زندگي اش را در آناتولي گذراند و در قونيه واقع در ترکيه ي امروز مدفون است. رومي که عشق را «افلاطون و جالينوس ما» مي خواند و مي گويد زماني که قلم به توصيف عشق مي رسد، از ميان به دو نيم مي شود، امروزه پرخواننده ترين شاعر در آمريکاست. اين برترين خنياگر عشق الهي، همراه با ابن عربي که يک نسل قبل از او مي زيست، رفيع ترين قله ي معنويت در اسلام را در دوره اي متجلي کردند که زمان احياي ابعاد روحاني اسلام و آفرينش درياي شيرين معرفت روحاني و عشق بود که انشعابات آن سرزمين هاي مختلف اسلامي را در طول هفت قرن گذشته، از اقيانوس اطلس تا آرام، سيراب کرده بود.
اين تجليات عشق در جهان مذهبي اسلام مخالف با اسلام نبود بلکه به دليل اسلام به وجود آمده بود و آن را نمي توان به هيچ نفوذ خارجي وابسته دانست؛ همچنان که رساله هاي مسيحيان را در مورد عشق نمي توان بدون در نظر گرفتن عشق به مسيح، تنها به منابع افلاطوني نوين مربوط دانست. وجود چنين ادبيات غني اي در مورد عشق الهي تقريباً به تمامي زبان هاي اسلامي، از عربي و فارسي گرفته تا ترکي و سواحيلي و تقريباً تمام زبان هاي محلي هند و جنوب شرق آسيا، بهترين نشانه ي اهميت عشق در زندگي دروني اسلام است. طرز بيان اين نمود عشق چنان گسترده و قدرتمند بود که حتي نويسندگان يهودي، مسيحي، هندو و استادان علوم معنوي را نيز تحت تأثير قرار داد. شخصيتي همچون ريموند لول (3) که عليه اسلام مي نوشت، رساله اي با عنوان عاشق و معشوق تأليف کرد و در آن از واژگان تصوف استفاده نمود. همچنين بزرگ ترين نويسندگان متون عرفاني قرن شانزدهم در اسپانيا، يعني سنت ترزا آويلايي (4) و سن خوان دو لاکروز (5) بسياري از نمادهاي تصوف را براي عشق به خدا استفاده کرده اند. نشانه هاي دروني اين بعد از عشق همواره به شکل رازي بين انسان و خدا باقي مانده و در ديگر مذاهب نيز به همين شکل است. بنا به گفته ي قرآن «مردماني که دوستشان بدارد و دوستش بدارند» (مائده، 54) و اين پيوند نزديک بين روح انسان و خدا فراتر از توصيف است. آتشي است که تنها در صورتي که جرقه بزند، نمايان مي گردد و در نوشته هاي درخشان «عاشقان خدا»، يعني عاشقان راستين مسلمان پديدار شده است که بخشي از آن عشق را به زبان انسان برگردانده اند. اما در عين حال آتش هاي بسياري هست که جرقه اي ايجاد نکرده است.
بعضي ها ممکن است بر اين باور باشند که تمام تأکيدي که عارفان بر عشق دارند، تنها براي عارفان است و ربطي به بقيه ي جامعه ي اسلامي ندارد. اگر انسان جامعه ي اسلامي سنتي را در نظر بگيرد و نه گروه هاي بنيادگرا يا مدرن را، اين نادرست ترين برداشت ممکن است. در جوامع سنتي اشعار عاشقانه که عشق و تمناي دل را نسبت به خداوند نشان مي دهد، در سراسر جامعه ديده مي شود و اغلب زنان و مردان آن ها را حفظ هستند و با عميق ترين احساسات ممکن و جدا از آنچه صرفاً ادبيات محسوب مي شود، مي خوانند.
به ياد مي آورم، حدود بيش از چهل سال پيش که لاهور هنوز شهر زيباي سرسبزي بود، از مقبره ي عارف مشهوري به نام ميان مير (6) ديدن کردم که در دشت هاي خارج از شهر قرار داشت. اکنون که شهر به طرز وحشتناکي گسترش يافته، شهر مزار او را احاطه کرده است. شب هنگام بود و من تصميم گرفتم با نوعي درشکه که تنگا (7) ناميده مي شد، به شهر بازگردم. راننده به شدت فقير بود و لباس کافي به تن نداشت. در آغاز سفر او به شيوه ي اسلامي با من احوال پرسي کرد و به زبان اردو از من پرسيد که اهل کجا هستم. به فارسي جواب دادم که اهل ايرانم. هيجان زده شد و لبخند زد و بعد به خواندن تعداد بي شماري از بهترين اشعار عطار، مولانا، حافظ و ديگران به زبان فارسي پرداخت که همه در مورد عشق الهي و تمناي دل در آرزوي خدا بود و اين اشعار را به نوعي مي خواند که گويي تمام آنچه را در شعر توصيف شده بود، خود تجربه کرده و اشعار را خود سروده بود. اگر آن شب کسي همراه من در آن درشکه بود و زير آسمان پرستاره ي پنجاب به اشعار عارفانه ي نغزي که درشکه چي بي سواد از حافظه و از دل مي خواند، گوش مي داد، مي توانست حقيقت وجودي عشق خدا را در جهان معنوي اسلام درک کند. اين عشق از والاترين کلام شاعرانه ي عارفان استفاده مي کند، اما براي تمامي مسلمانان است، براي عارف و غيرعارف، براي تمام آن هايي که از عشق خداوند به مخلوقاتش آگاه اند و آن ها که عشق به خداوند در گوشه گوشه ي جانشان نهفته است و روحشان به سمت آن اقليم معنوي اي در پرواز است که از آن جا آمده و آرزوي بازگشت به آن را دارند.

پي نوشت ها :

1- Lord of Hosts.
2- Music of a Distant Drum, Princeton, Princeton University Press, 2001, p193.
3- Raymond Lull.
4- St. Teresa of Avila.
5- St. John of the Cross.
6- Mian Mir.
7- Tonga.

منبع مقاله :
نصر، سيد حسين، (1385)، قلب اسلام، ترجمه ي سيد محمد صادق خرازي، تهران: نشرني، چاپ چهارم