نويسنده: مهدي امين رضوي
ترجمه: مجدالدين کيواني



 

نگاهي به علم وحضور نزد سهروردي

چون سهروردي مفاهيم نفس، نور و شعور را هم ارزِ يکديگر به شمار مي آورد، نتيجه اين مي شود که وقتي نفس نوراني تر مي شود، حيطه ي حضور گسترده تر مي شود. در اين صورت، وقتي فاصله ي موجودي از نورالانوار کم مي شود، قدرت حضور شخص و همچنين حيطه ي علم او افزايش مي يابد، پس کسي که بيشتر مي داند، از لحاظ وجود شناسي نزديک تر به خدا سخن مي گويد و بنابراين از "هستِ بيشتري" برخوردار است. اين "هست" يا حضور فقط مقامي نيست که با به کارگيري عقلِ نظري حاصل شود بلکه مستلزمِ عمل کردن به طريقه ي صوفيانه نيز هست.
فرمول زير نظر سهروردي را در باب رابطه ي ميان علم و حضور نشان مي دهد: وجود = حضور = ظهور. در جهت اثبات اين موضع، سهروردي نخست نشان مي دهد که "نفس ناطقه" چيزي جز نور، در معناي وجود- شناختي آن، نيست. او سپس از اين نتيجه گيري در تبيين نظريه ي خود به عنوان علم حضوري استفاده مي کند. وي در بخشي با عنوانِ "کسي که ذات خود را ادراک مي کند نور مجرد است"، مي گويد:
هر موجودي که او را ذاتي باشد و از ذات خود غافل نباشد، جوهر جسماني ظلماني نيست زيرا ذات وي پيش وي ظاهر است.(1) چنين موجودي هيأت ظلمانيِ [ عارض] بر غير نيست، زيرا هيأت يا عرض نوري هم نور لذاته نيست(2) چه رسد که عرضِ ظلماني باشد. پس او [ يعني آنچه ذات وي بر او آشکار و ظاهر است] نور محض و مجرد است که مشاراليه قرار نمي گيرد.(3).
منظورِ سهروردي از "نور" آن پديده اي است که چيزي واضح تر از آن وجود ندارد که بتوان ادراک کرد. اينکه سهروردي ذات را نور و نور را وضوح تعريف مي کند، امکانِ نتيجه گيريِ زير را پيدا مي کند: ذات وجودي ساده، فرد، و تقسيم ناپذير است، زيرا اگر چنين نبود مي بايستي آن را برحسبِ مؤلفه هاي آن تعريف کرد. اين بدان معناست که مؤلفه هاي نور بايد بديهي تر از خود نور باشد، و اين مغاير با تعريف ما از ذات خواهد بود.
بحث سهروردي را مي توان به صورت زير بيان داشت:
1. معرفت ذات عين حقيقتِ ذات است.
2. حقيقت ذات، نور است.
3. معرفتِ ذات نور است.
4. نور را مي توان فقط با بودن در حضور آن درک کرد.
5. معرفت ذات را فقط مي توان با عينِ حضور آن ادراک نمود.
گرچه سهروردي بحثهاي خود را به صورتي روشمند و منظم عرضه نمي کند و غالباً رابطه اي را که بينِ نور، ذات و حضور وجود دارد روشن نمي کند، آن بحثها را مي توان به يکي از چند شيوه سامان داد. مثلاً، بر مبنايِ عبارت زير مي توان بحث او را به گونه ي ديگري بيان کرد.
کسي که مي تواند ذات خود را ادراک کند نور مجرد خواهد بود.(4)
بر پايه ي بحث قبليِ ما، نتيجه مي گيريم که:
1. خدا نور است.
2. انائيت(5) نور است.
3. انائيت خداست.
4. کسي که خود را مي شناسد، خداي را مي شناسد.
خدا يا نور الانوار، حاضر در همه جا و عالم به همه چيز، چون به قول قرآن "نورالسموات و الارض" است، عمل ديدن را ممکن مي سازد. نورالانوار، در معناي خارجي و مادي آن، شرط لازم را براي ديدن فراهم مي کند حال آنکه در مورد حواس باطني علم کلي و غير محدود(6) و حضور کلي و فراگير(7) در رابطه ي مستقيم نسبت به هم قرار دارند.
علمِ لازم براي رسيدن به حالت استثنائيِ هستي، که سهروردي از آن به عنوان علم حضوري ياد مي کند، فقط خويشتن شناسي يا معرفت به ذات است. معرفت ذات، که به عنوان گوهر الهي به ما عطا شده است، اساسا علم الهي است. بنابراين، آنجا که مفاهيم ذات، نور، حضور و علم در قالب يک کل متحد در مي آيند، خداوند هسته ي اصلي مي شود. به جاي چنين نظري است که سهروردي معرفت شناسي خود را چه در حوزه ي عملي و چه درمعناي صرفاً فلسفي و عقلانيِ آن عرضه مي کند. خويشتن شناسي فقط به کمک طريقت صوفيانه، حاصل مي گردد. خويشتن شناسي و اينکه چگونه نفس مي تواند علم به خود پيدا کند. درونمايه ي معرفت شناسي فلسفيِ سهروردي است.

پي نوشت :

1. يعني از خودآگاه است.
2. متکي به خود نيست چون نور عارض است.
3. سهروردي، مجموعه مصنفات ، ج2، ص 110.
4. همانجا ، 110.
5. انائيت يا انانيت در فلسفه ي شيخ اشراق به معناي شخصيت، نفس، هويت و انوار ساطعه ي حق بر جهان وجود است.
6. Omniscience.
7. Ominipresence.

منبع مقاله :
امين رضوي، مهدي؛ (1377)، سهروردي و مکتب اشراق، دکتر مجدالدين کيواني، تهران: نشر مرکز، چاپ ششم