نويسنده: احمد پاکتچي (1)




 

پيجويي الگو در حکايت هايي از گلستان سعدي

چکيده

در الگوي پيشنهادي براي تحليل ناامني نشانه اي، از ميان سه حالت رفتاري، رفتار منفعل و سلطه جو در دو وضعيت کرانه اي و رفتار تعاملي فعال در وضعيت سوم ميانه اي دانسته شده است. در وضعيت انفعال، تعامل ارتباطي در نقطه ي صفر قرار دارد و مخاطب ساکت، و به تصحيح ارتباط بي توجه و نااميد است. در وضعيت سلطه طلبي، مخاطب به دنبال واسازي دلالت هاست و تصحيح افراطي او باز به نوعي به قطع تعامل ارتباطي مي انجامد و تنها ضامن حفظ تعامل و تصحيح متقابل دريافت ها، اهميت دادن به بازخوردهاي حين ارتباط و ايفاي نقش فعال از سوي دو طرف ارتباط است. در حالت حفظ ارتباط، از نظر قدرت، ميان فاصله ي طرفين ارتباط با فاصله ي ارتباط و تناسب عکس با بسامد ارتباط تناسب مستقيمي وجود دارد؛ در حالي که در وضعيت جدايي، به سبب گراييدن ارتباط به قطع و از دست رفتن پويش ارتباط، عملاً در تنش و بسامد ارتباط، فاصله ي قدرت نقشي ايفا نمي کند.
براي اجراي اين الگو، باب اول گلستان سعدي: در سيرت پادشاهان به عنوان پيکره ي مطالعاتي تحقيق برگزيده شده است. وضعيت جدايي و قطع ارتباط را مي توان در نمونه هايي مانند رفتار هرمز پادشاه با وزيران پدرش و نيز در رويارويي درويش صحرانشين با پادشاه بازجست. در مورد نخست، فاصله ي قدرت اندک و در مورد دوم، فاصله ي قدرت بسيار است؛ اما در شرايط ارتباط تفاوت مهمي ديده نمي شود. حکايت هايي مانند همراهي سيه گوش با شير، نمونه هايي از حفظ ارتباط با فاصله ي قدرت اندکي است که با ارتباطي مستمر و پربسامد و در عين حال کم تنش همراه است. در سوي ديگر، بايد به مواردي مانند داستان درويش صالح و مردم آزار اشاره کرد که نمونه اي از حفظ ارتباط با فاصله ي قدرت بسيار، ارتباط کم بسامد و در حين وقوع، و داراي تنش بالاست. مقاله ي حاضر از سويي به دنبال آن است که از ظرفيت هاي متون ادبي و يادمان هاي فرهنگي بومي براي گسترش دانش نشانه شناسي بهره گيرد و از سوي ديگر مي خواهد از اين رهگذر در روش تحليل و نقد متون ادبي افق تازه اي بگشايد.
ناامني نشانه اي، امنيت نشانه اي، ارتباط، نشانه شناسي ادبيات، گلستان سعدي.

مقدمه

اين مقاله در پي آن است تا الگوي ناامني نشانه اي (2) به عنوان الگوي برآمده از حيطه ي مشترک زبان شناسي و نشانه شناسي، مورد بازنگري قرار گيرد و براساس واکاوي الگو و بازسازي و گسترش آن صورتي تکميل شده از آن ارائه شود. مسئله ي ناامني نشانه اي با رخداد ارتباط (3) پيوند مستقيمي دارد؛ اما اساس طرح آن درباره ي ارتباطي است که ميزان اطمينان دو طرف در باب استفاده از رمزگان برابر نباشد. چنين ناامني مي تواند به سادگي ارتباط را به سمت برقرار نشدن يا قطع سريع بکشاند؛ اما اگر به هر دليلي ارتباط با وجود ناامني استمرار يافت، وضعيت هاي متنوعي پديد مي آيد که موضوع بحث ناامني نشانه اي است.
براي اجراي الگوي تکميلي پيشنهاد شده در اين مقاله، گلستان سعدي و به ويژه باب اول آن: در سيرت پادشاهان به عنوان پيکره ي مطالعاتي برگزيده شده است. اين مقاله از سويي به دنبال آن است که از ظرفيت هاي متون ادبي و يادمان هاي فرهنگي بومي براي گسترش دانش نشانه شناسي بهره گيرد و از دگر سو مي خواهد از اين رهگذر افق تازه اي در روش تحليل و نقد متون ادبي بگشايد.

1- مباني نظري

1-1- ناامني زباني به مثابه ي پيشينه

برخي زمينه هاي اين بحث را مي توان در متوني با رويکرد روان شناختي و جامعه شناختي به زبان تا اواسط سده ي بيستم ميلادي باز جست. اما ناامني زباني (4) به عنوان اصطلاحي شکل گرفته و مبحثي سامان يافته، در دهه ي 1960 م از سوي ويليام لباو (5) مطرح شد. او در اثري با عنوان چينه بنديِ اجتماعي زبان انگليسي در شهر نيويورک، در آزمون هايي که از سخن گويان طبقه ي متوسطِ پايين گرفته بود، به تمايز دو ويژگي زباني توجه کرد: آنچه يک سخن گو به زباني مشخص آن را اداي درست مي انگارد و آنچه خود از روي عادت ادا مي کند. او ميزان انحراف اين دو ويژگي از يکديگر را شاخص ناامني زباني (6) خواند. (Labov, 1966: 95).
دو سال بعد، لباو به موضوع بيش تصحيحي (7) نزد همان طبقه از سخن گويان نيويورکي پرداخت. بيش تصحيحي کوشش اغراق آميزي براي درست سخن گفتن به منظور نشان دادن تعلق خود به طبقه اي برتر است و حاصل آن نه زبان طبقه ي برتر، بلکه زباني آشفته است. در اينجا لباو مفهوم بيش تصحيحي را که از پيشتر هم به آن توجه داشت (Geerts, 1962: 138-140)، با موضوع ناامني زباني پيوند زد (Labov, 1968). در اثر اخير، محور بحث «تغيير زباني» (8) در جنبه هاي مختلف زبان است؛ پس مي توان آن را نوشته اي در حوزه ي زبان شناسي تاريخي به شمار آورد؛ اما ويژگي کار در آن است که بحث خود را در تغيير زباني، به تغييراتي محدود کرده که عامل محرک تغيير، امري جامعه شناختي است. لباو هنگام سخن گفتن از الگوي گفتاري طبقه ي متوسط پايين در نيويورک اشاره مي کند که چگونه اين طبقه کوشش مي کند تا ويژگي هاي گفتاري خاص خود را پس زند و گفتارش را براساس الگوي گفتاري طبقه ي بالاتر تصحيح کند؛ تصحيحي که عملاً راهي افراطي مي پيمايد و به بيش تصحيحي مي انجامد؛ به آن معنا که کوشش اين طبقه براي تقليد الگوي گفتاري طبقه ي بالاتر، عملاً به خلق يک الگوي اغراق آميز مي انجامد که الگوي واقعي طبقه ي بالاتر نيست (Labov, 1968a: 133 & 1968b: 117). لباو در بازنگري خود بر مبحثي که سالها بعد منتشر کرد، بر اين نکته تمرکز کرد که آنچه در کشيده شدن سخن گو به سوي رفتارهايي مانند بيش تصحيحي و ناامني زباني مؤثر است، عواملي مانند احساس ضعف زباني، بي اطميناني و شرم است. (Labov, 2001: 277).
در مطالعات اين چند دهه، افزون بر تفاوت در طبقه ي اقتصادي، گونه هاي ديگري از تفاوت نيز مي توانست به رفتار بيش تصحيحي و موقعيت ناامني زباني منجر شود؛ در اين باره به ويژه تفاوت در جنسيت (Geerts, 1962: 138-140; Labov, 2001: 274, 277 & 320)، تفاوت قوم شناسي (Labov, 2001: 247-248) و تفاوت کودک و بزرگ سال (Geeraerts, 2010: 186) مورد توجه قرار گرفته است.

2-1- الگوي ناامني در نشانه شناسي

در پايان سده ي بيستم ميلادي، مبحث ناامني زباني و پيوند آن با بيش تصحيحي از حوزه ي زبان شناسي به نشانه شناسي راه يافت و در فضاي اين دانش، گستره اي جديد پيدا کرد. بومي سازي مبحث ناامني در دانش نشانه شناسي مرهون کوشش ژان ماري کلنکنبرگ (9) از مکتب پاريس است که در اثري با عنوان مختصري در نشانه شناسي عمومي (10) آن را در حد چند صفحه بيان کرده است. درک کلنکنبرگ از شرايط ناامني نشانه اي بسيار نزديک به آخرين بياني است که از لباو ياد شد، جز آنکه او اين ناامني را در حوزه ي وسيعي از نظام هاي دلالتي تعميم داده است. او نيز مبحث ناامني را در حوزه ي طبقات و موقعيت هاي اجتماعي متفاوت ميان کاربران مطرح کرده و از اين تفاوت به مثابه ي مبنايي براي ايجاد تنوع در روابط اجتماعي ياد کرده است. (klinkenberg, 1996: 217-218).
در حالي که زبان شناسان اغلب رفتار بيش تصحيحي را مورد توجه قرار داده اند، کلنکنبرگ الگويي از سه حالت رفتاريِ ممکن را در شرايط ناامني به دست داده است: خاموشي (11)، بيش تصحيحي (12) و تلافي (13). در الگوي کلنکنبرگ بيش تصحيحي تنها واکنش در شرايط نبود امنيت نيست؛ بلکه گاه کسي که در موقعيت نابرابر نشانه اي در معرض ارتباط قرار مي گيرد، ممکن است در ارتباط کم کاري کند؛ يعني به خاموشي روي آورد و ممکن است سعي کند با تغيير دادن مناسبات نشانه اي و برهم زدن آن رابطه ي نابرابر، به گونه اي خود را از شرايط مغلوب بودن خارج کند؛ يعني به تلافي روي آورد (Ibid؛ براي معرفي اين الگو و اجراي آن درباره ي يک فيلم ايراني، ر.ک. معين، 1389).
در واکاوي الگوي کلنکنبرگ و الگوي پيشين آن نزد لباو، سه اصل را مي توان استخراج کرد:
اصل 1: رمزگان (14) مورد استفاده به اندازه اي مشترک است که انتظار برقراري ارتباط- هرچند به طور نسبي- مي رود.
اصل 2: رمزگان مورد استفاده داراي زير رمزگان هايي (15) است که مي تواند برقراري ارتباط را با مشکل روبه رو کند.
اصل 3: يک زيررمزگان به عنوان زير رمزگان مسلط شناخته مي شود که همين سلطه شرايط ناامني را براي استفاده کنندگان از زيررمزگان نامسلط فراهم کرده است.
رفتارهاي سه گانه در الگوي کلنکنبرگ را نيز مي توان اين گونه صورت بندي کرد:
1- رفتار خاموشي: طرف نامسلط نقش خود را در ارتباط به حداقل- در حد مشترکات رمزگان- کاهش مي دهد و در محدوده ي تفاوت ها، در حالت سکوت قرار مي گيرد. طرف نامسلط چالش ارتباط را به نفع طرف مسلط تغيير مي دهد و قصد دارد طوري ارتباط گيرد که در فرايند ارتباط از سوي طرف مسلط تحمل شود.
2- رفتار بيش تصحيحي: طرف نامسلط سعي در تقليد زيررمزگان طرف مسلط دارد که اغلب اغراق آميز يا دست کم تصنعي است و روند ارتباط را به نفع طرف مسلط پيش مي برد. طرف نامسلط قصد دارد به گونه اي ارتباط گيرد که خود را به عنوان عضوي از طرف مسلط معرفي کند.
3- رفتار تلافي: طرف نامسلط سعي دارد زيررمزگان خود را به اندازه ي زيررمزگان مسلط مهم جلوه دهد و روند ارتباط را به نفع خود تغيير دهد. طرف نامسلط قصد دارد طوري ارتباط بگيرد که سلطه ي طرف مسلط را به چالش بکشد.
فقط در حد مقايسه مي توان ديد که اين الگو تا چه اندازه به الگوي کارن هورناي درباره ي گونه هاي شخصيتي در روان شناسي نزديک شده است. هورناي هنگام سخن گفتن از گونه شناسي شخصيت ها، در مقام دفاع در برابر نگراني ها، سه گونه شخصيت را با سه نوع دفاع معرفي کرده است: موضع گيرنده به سوي مردم يا شخصيت تسليم شونده (16) و سلطه پذير، موضع گيرنده در برابر مردم يا شخصيت پرخاشگر (17) و سرانجام دوري گزيننده از موضع گيري يا شخصيت منزوي (18) (Horney, 1945). از عبارات کلنکنبرگ آشکارا برمي آيد که او نيز از الگوهاي روان شناسي کمک گرفته است. در مقام مقايسه، شخصيت تسليم شونده با طرف گراينده به بيش تصحيحي، شخصيت پرخاشگر با طرف گراينده به تلافي و شخصيت دوري گزين با طرف گراينده به خاموشي قابل مقايسه است؛ هرچند نبايد انتظار داشت انطباق ميان سه حالت اين دو الگو وجود داشته باشد.
از آنچه گفته شد برمي آيد که مسئله ي ناامني نشانه اي چه نزد کلنکنبرگ و چه نزد زبان شناساني مانند لباو، مربوط به جايي است که يک ارتباط تحقق مي يابد؛ در حالي که دو طرف فراتر از آنچه به خود ارتباط باز مي گردد، درگير نوعي نابرابري موقعيتي نيز هستند: آن طرف ارتباط که نماينده ي زير رمزگان مسلط است در موقعيت امنيت نشانه اي قرار دارد و نيازي نمي بيند که جز استفاده ي عادي از زيررمزگان خود، نگران چيزي باشد. طرف ديگر که نماينده ي زيررمزگان نامسلط است، احساس ناامني مي کند و ناچار است براي جبران اين ناامني واکنش هاي مختلف دفاعي از خود نشان دهد.

3-1- سطوح ناامني

با وجود گام مهمي که کلنکنبرگ در تکميل الگوي ناامني زباني و صورت بندي الگوي ناامني نشانه اي برداشته است، هنوز جوانب مختلفي هست که در آن الگو جاي بسط دارد. تا آنجا که به دانشي مثل نشانه شناسي يا زبان شناسي باز مي گردد، در ميان زيررمزگان هاي مختلف يا گويش هاي صنفي و طبقه اي نمي توان به اعتبار آنچه هستند، امتيازي قائل شد و يکي را معتبر و ممتاز و ديگري را نامعتبر و پست شمرد؛ نکته اي که برخي از آنان که درباره ي ناامني زباني- نشانه اي بحث کرده اند نيز آن را مورد توجه قرار داده اند (براي نمونه ر.ک Hudson, 1980: 203-206). پس آنچه در بخش پيشين درباره ي موضوع سلطه گفته شد، بازگشتن به چيزي بيرون از رمزگان مورد استفاده در ارتباط است؛ اما از آنجا که سلطه نوعي ارتباط معنادار است، پس بي ترديد در يک فضاي نشانه اي و براساس رمزگاني ديگر معنادار شده است. بنابراين، در بحث امنيت نشانه اي، درگير دو رمزگان هستيم: رمزگان سطح پايين که در آن ارتباط از آن جنس که مورد نظر لباو و کلنکنبرگ بوده است، برقرار مي شود و رمزگان سطح بالا که در آن روابط سلطه تعريف مي شود.
با اين توضيح، حتي اگر موضوع سخن ما درباره ي امنيت زباني به همان معنايي باشد که زبان شناسان درباره ي آن سخن مي گويند، تنها رمزگان سطح پايين يک زبان به معناي زبان شناختي است و رمزگان سطح بالا در همان ارتباط، به حوزه ي نشانه شناسي رجوع خواهد کرد. بر همين پايه است که مي توان گفت ناامني در ارتباط به لحاظ ماهيت، ناامني نشانه اي است و سرنوشت طبيعي اين مبحث بوده که سرانجام به حوزه ي نشانه شناسي کشيده شود. براي کساني مانند لباو که کوشيده اند مسئله را در همان حوزه ي زبان شناسي تحليل کنند و به رمزگان سطح بالا از منظري نشانه شناسي نپرداخته اند، در واقع معناي ناامني واسازي شده است؛ به همين سبب است که لباو پيشنهاد مي کند به جاي «ناامني زباني» بهتر است از «تحرک زباني» سخن به ميان آيد. (Labov, 2001: 277).
در بازگشت به موضوع سلطه و رمزگان سطح بالا در ناامني نشانه اي- هرچند گذرا- بايد به تحليل مفهوم سلطه پرداخت. سلطه (19) چه در تعريف هاي فرهنگ نامه اي و چه اصطلاحي، ناظر به حالتي است ميان دو طرف که در آن يکي از دو- خودآگاه يا ناخودآگاه تلاش دارد با ابزارهايي رفتار طرف ديگر را وارسي کند و آن طرف را به رفتار و عملکردي وادارد که مطلوب خويش است. اين ابزارها مي تواند ناشي از رمزگان هاي متنوع اجتماعي باشد که به شکل هاي مختلف مفعولِ سلطه را به سوي پذيرش سلطه سوق مي دهد و او را متقاعد مي کند که پذيرش سلطه تأمين کننده ي منافع او و عدم پذيرش آن تهديدي براي منافع اوست. با اين پذيرش، نوعي همسويي ثانوي ميان منافع دو طرف ايجاد مي شود و به همان اندازه که از سوي طرف مسلط توقع پذيرش سلطه وجود دارد، از سوي طرف نامسلط نيز نوعي توقعِ منفعل به تأمين منافعش حس مي شود.
با اين تفصيل، ناامني نشانه اي را در دو سطح رمزگان مي توان مطالعه کرد: هم در سطح بالا يعني رمزگاني که روابط سلطه در آن معنادار مي شود و هم در سطح پايين يعني رمزگاني که در پيام رساني روزمره ميان مسلط و نامسلط از آن استفاده مي شود و از لباو تا کلنکنبرگ همه به همين سطح اخير پرداخته اند.

4-1- الگوي پيشنهادي

الگوي پيشنهادي براي بسط مبحث ناامني نشانه اي آن است که اين ناامني در دو سطح مطالعه شود: در رمزگان سطح بالا، ناامني به دو شکل امکان بروز دارد: در طرف مسلط، اين ناامني مي تواند به صورت ترس از سلطه پذيري و فرمان بري خود را نشان دهد و در طرف نامسلط، اين ناامني مي تواند به صورت ترس از برآورده شدن توقعات و دور شدن روابط سلطه از منافع اوليه ي طرف نامسلط باشد.در رمزگان سطح پايين، ناامني نشانه اي براي طرف مسلط منتفي است؛ زيرا در موضع قدرت قرار دارد و همين قدرت- در اين سطح- امنيت نشانه اي را براي او تأمين مي کند. اما درباره ي طرف نامسلط براي تحليل ناامني نشانه اي، سه حالت قابل تصور است:
الف- طرف مسلط کنش فعالانه دارد و طرف نامسلط در مواردي که به تفاوت زيررمزگان ها مربوط مي شود، خاموش مي ماند (رفتار خاموشي، قابل مقايسه با شخصيت منزوي).
ب- طرف نامسلط کنش فعالانه دارد؛ اما به سبب ناآگاهي و ناتواني در باب استفاده از زيررمزگان طرف مسلط، کوشش دارد تا آن را بي پروا تقليد کند (رفتار بيش تصحيحي، قابل مقايسه با شخصيت سلطه پذير).
ج- طرف مسلط و نامسلط هر دو کنش فعالانه دارند و هر کدام به دنبال دفاع از موضع زيررمزگان خود هستند؛ رفتاري که کلنکنبرگ آن را تلافي خوانده است و پيشتر با شخصيت پرخاشگر نزد روان شناسان قابل مقايسه دانستيم. اما شايد مرجّح آن باشد که به جاي تلافي، آن را رفتار چالشي بناميم، چالشي از آن حيث که طرف نامسلط نه حاضر است سلطه را- چه به نحو خاموشي و چه به نحو بيش تصحيحي- بپذيرد و نه حاضر است از فضاي ارتباط خارج شود. بنابراين، طرف نامسلط درگير يک چالش مستمر در حفظ فاصله ي خود از طرف ارتباط است؛ فاصله اي که نبايد از حدي نزديک تر شود که به پذيرش سلطه بينجامد و نبايد آن قدر دور باشد که به قطع ارتباط منجر شود.
در اين ميان، رفتار خاموشي- که در آن فقط طرف مسلط فعال است- و رفتار بيش تصحيحي- که در آن طرف نامسلط فعال است و سکوت توأم با شگفتي يا تمسخر طرف مسلط را همراه دارد- دو رفتار کرانه اي اند که فرايند را به ارتباطي کم تحرک تبديل مي کنند. در مقابل، در وضعيت سوم يعني رفتار چالشي، به دليل نقش فعالانه اي که هر دو طرف ايفا مي کنند، ارتباط پرتحرک است. به عبارت ديگر، در وضعيت خاموشي، تعامل ارتباطي در موارد اختلاف زيررمزگان ها به سمت رکود مي گرايد و طرف نامسلط به تصحيح ارتباط بي توجه و نااميد است. در وضعيت بيش تصحيحي، طرف نامسلط به دنبال رفت و آمدي آزاد و بي تعهد ميان زيررمزگان خود و ديگر است و تصحيح افراطيِ او باز به نوعي فرايند ارتباط را به رکود سوق مي دهد. در وضعيت سوم، به فرض آنکه اين اصرار دو سويه بر سخن گفتن هر طرف با زيررمزگان خود به قطع ارتباط نينجامد و شرايط بردباري (20) و تحمل نسبي بر ارتباط حاکم باشد، ارتباط استمرار مي يابد؛ در عين اينکه چالش در آن باقي است. در اين باره که وجه تناسب ميان فاصله ي قدرت با بسامد جابه جايي پيام و تنش ميان دو طرف چيست، مي توان از اين مبنا در نشانه شناسي فرهنگي استفاده کرد که وجود فاصله ي بسيار و فقدان وضعيت هاي مياني، توازن در ارتباط را دچار مشکل مي کند. در چنين شرايطي، رخداد ارتباط داراي فشار شکننده و سانحه وار است. (Lotman & Uspenski, 1977: 4-7). از همين رو امکان تکرار يا دست کم بسامد بالا را ندارد. در وضعيت سوم، فاصله گذاري و بسامد ارتباط ميان طرفين مي تواند در بسط الگو مورد توجه قرار گيرد و با استفاده از الگوي تنشي (21) مکتب پاريس و دو پارامتر فشاره و گستره (22) به ابزار تحليلي کارآمد مبدل شود (درباره ي اين الگو ر.ک شعيري، 1385: 34 بب، 108-103، 2003 Fontanille,).
اکنون با تمرکز بر وضعيت چالشي، مي توان نشان داد ميان فاصله ي طرفين ارتباط از حيث قدرت با فشاره و گستره ي ارتباط تناسب ويژه اي وجود دارد، هر قدر فاصله ي قدرت افزايش يابد، فشاره ي تنشي در ارتباط بيشتر و گستره کمتر مي شود و هر اندازه فاصله ي قدرت کمتر شود، فشاره ي تنشي کمتر و گستره ي ارتباط بيشتر مي شود. اين در حالي است که در دو وضعيت خاموشي و بيش تصحيحي، به سبب گراييدن ارتباط به رکود و از دست رفتن پويش ارتباط، عملاً فاصله ي قدرت در فشاره و گستره ي ارتباط نقش مهمي ايفا نمي کند.

2- ناامني در رمزگان سطح بالا در گلستان

براي اجراي الگوي توسعه يافته ي ناامني نشانه اي، گلستان سعدي را برگزيده ايم. در باب بحث اين مقاله، اين کتاب از نمونه هاي پرشماري برخوردار است و به سبب همين فراواني، اغلب بر باب اول گلستان: در سيرت پادشاهان تکيه کرده ايم. از آنجا که طيف وسيعي از بحث ناامني نشانه اي به موضوع سلطه مربوط مي شود، انتخاب اين باب کاملاً معنادار است و گزينشي تصادفي نيست.

1-2- ناامني از جانب طرف مسلط

يکي از مضامين تکرارشونده در گلستان سعدي و از جمله در باب سيرت پادشاهان، تأکيد بر اين اصل است که رابطه ي سلطه رابطه اي دو سويه و خدشه پذير است. در اين اثر به ارتباط هايي اشاره مي شود که در آن ها به اين سلطه به چالش کشيده شده و طرف مسلط در شرايط ناامني قرار گرفته است. از آن جمله است:
پادشاهي را شنيدم که به کشتن اسيري اشارت کرد. بيچاره در حالت نوميدي به زباني که داشت ملک را دشنام دادن گرفت و سَقَط گفتن که گفته اند: هر که دست از جان بشويد، هرچه در دل دارد بگويد.... ملک پرسيد که چه مي گويد؟ يکي از وزراي نيک محضر گفت: اي خداوند جهان همي گويد: «والکاظمين الغيظ و العافين عن الناس» [آل عمران، 134]. ملک را رحمت در دل آمد و از سر خون او در گذشت. وزير ديگر که ضد او بود گفت: ابناي جنس ما را نشايد که در حضرت پادشاهان جز به راستي سخن گفتن، اين ملک را دشنام داد و سقط گفت. ملک روي از اين سخن درهم کشيد و گفت: مرا آن دروغ پسنديده تر آمد از اين راست که تو گفتي که روي آن در مصلحتي بود و بناي اين بر خبثي (سعدي، 1368: 58، حکايت 1).
مصلحتي که پادشاه از آن سخن مي گويد، در واقع حفظ حرمت پادشاه نزد رعيت است و نگراني وزير نيک محضر و خود پادشاه آن است که دشنامِ آن اسير موجب واکاوي شرايط سلطه و کاستن از ابهت پادشاه نشود.
سعدي در جايي ديگر از گلستان نمونه ي ديگري آورده است:
طايفه اي دزدان عرب بر سر کوهي نشسته بودند و منفذ کاروان بسته، و رعيت بلدان از مکايد ايشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب. به حکم آنکه ملاذي منبع از قله ي کوهي به دست آورده بودند و ملجأ و مأواي خود کرده. مدبّران ممالک آن طرف در دفع مضرات ايشان مشاورت کردند که اگر اين طايفه هم برين نسق روزگاري مداومت نمايند، مقاومت ممتنع گردد: درختي که اکنون گرفته است پاي/ به نيروي مردي برآيد ز جاي/ وگر همچنان روزگاري هلي/ به گردونش از بيخ بر نگسلي/ سرچشمه شايد گرفتن به بيل/ چو پر شد نشايد گذشتن به پيل. (همان، 60-61، حکايت 4).
تمام نگراني «مدبّران ممالک» آن بود که اين طايفه دزدان شوکت سلطان را خدشه دار کنند و ابهت او را از دل رعيت ببرند و شرايط سلطه را سست کنند؛ به ويژه در ابيات اخير تأکيد بر آن است که اگر شرايط سلطه حتي در سطحي محدود واکاوي شود، از واکاوي کلي و فرو ريختن سلطنت فاصله ي چنداني نخواهد داشت. شاره به نقش کليدي «مداومت» بر آن نسق را مي توان با الگوي تنشي، نوعي بسط در گستره تلقي کرد که براساس تحليلي که در سطرهاي پيش بيان شد، عملاً مي تواند از فاصله ي قدرت بکاهد و بر روابط سلطه آسيبي جدي وارد آورد.

2-2- ناامني از جانب طرف نامسلط

سعدي در گلستان بارها به مواردي اشاره مي کند که در آن، افراط طرف مسلط در اعمال سلطه به طرف مقابل مي تواند زمينه ي ناامني براي طرف نامسلط را فراهم آورد و او را به سمت آن سوق دهد که ارتباط موجود تأمين کننده ي منافعش نيست. از جمله مي توان به اين حکايت اشاره کرد:
يکي را از ملوک عجم حکايت کنند که دست تطاول به مال رعيت دراز کرده بود و جور و اذيت آغاز کرده، تا به جايي که خلق از مکايد ظلمش به جهان به رفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند. چون رعيت کم شد، ارتفاع ولايت نقصان پذيرفت و خزينه تهي ماند و دشمنان زور آوردند (همان 63، حکايت 6).
همين مفهوم نه در قالب حکايت، بلکه در قالب قاعده ي کشورداري در جاي ديگري از گلستان نيز آمده است: «پادشاه بايد که تا به حدي خشم بر دشمنان نراند که دوستان را اعتماد نماند. آتش خشم، اول در خداوندِ خشم افتد، پس آنگه که زبانه به خصم رسد يا نرسد». (همان، 173).
گونه اي ديگر از پرداختن به دو سويه بودن روابط سلطه و تکيه بر توقعي که سلطه پذير از سلطه گر دارد، در حکايت درويشي در گلستان بازتاب يافته است که به سبب فقدان توقع از پادشاه- آن گاه که در معرض ارتباطي با پادشاه قرار گرفته- براساس آن رمزگاني که از او انتظار مي رفته، عمل نکرده است:
درويشي مجرد به گوشه ي صحرايي نشسته بود. يکي از پادشاهان بر او بگذشت. درويش از آنجا که فراغ ملک قناعت است، سر برنياورد و التفاتي نکرد. سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است به هم برآمد و گفت: اين طايفه ي خرقه پوشان امثال حيوان اند و اهليت و آدميت ندارند. وزير نزديک تر آمد و گفت اي درويش، پادشاه وقت بر تو بگذشت. چرا سر بر نياوردي و شرايط ادب به تقديم نرسانيدي؟ گفت: ملک را بگوي که توقع خدمت از کسي دار که توقع نعمت تو دارد. ديگر بدان که ملوک از بهر پاس رعيت اند، نه رعيت از بهر طاعت ملوک... ملک را گفتار درويش استوار آمد، گفت: چيزي از من بخواه. گفت: مي خواهم که ديگر زحمت من ندهي. (همان، 80، حکايت 28).

3-2- ناامني از هر دو طرف

شکننده ترين ارتباط و بيشترين حد ناامني نشانه اي در رمزگان سطح بالا در آنجاست که نگراني و ناامني از هر دو طرف سلطه وجود دارد؛ هم طرف مسلط نگران فرمان برداري است و هم طرف نامسلط نگران تأمين منافعش در صورت فرمان بردن. يکي از بهترين نمونه ها درگلستان براي چنين گونه اي از ناامني نشانه اي در حکايت رفتار هرمز پادشاه با وزيران پدرش ديده مي شود:
هرمز را گفتند: وزيران پدر را چه خطا ديدي که بند فرمودي؟ گفت: خطايي معلوم نکردم، وليکن ديدم که مهابت من در دل ايشان بيکران است و بر عهد من اعتماد کلي ندارند، ترسيدم از بيم گزند خويش آهنگ هلاک من کنند پس قول حکما را کار بستم که گفته اند: از آن کز تو ترسد بترس اي حکيم/ وگر با چنو صد برآيي به جنگ/ از آن مار بر پاي راعي زند/ که ترسد سرش را بکوبد به سنگ/ نبيني که چون گربه عاجز شود/ برآرد به چنگال چشم پلنگ. (همان، 65، حکايت 8).
در اينجا سعدي نشان داده است که چگونه هرمز ترسِ وزيران را از خود حس کرده و اين ترس در خودش نيز ايجاد ترس کرده است. هرمز از فرمان برداري وزيران ترس دارد و وزيران از تأمين جان و جاه خود نزد هرمز. در اشعار هم با تمثيل هاي مختلف نشان داده است که چگونه ترس در برابر ترس به خدشه دار شدن ارتباط به نحوي فاجعه آميز منجر مي شود.

4-2- ناامني ناشي از اختلال رمزگان

گاهي ناامني به رمزگان سطح بالا باز مي گردد؛ ولي نه يک طرفه است و نه ميان دو طرف سلطه؛ بلکه به نوعي بي نظمي باز مي گردد که در آن دلالت ها مدلول خود را گم مي کنند و نوعي تحيّر نشانه اي پديد مي آيد. در اين موارد، اين تحيّر و غيرقابل پيش بيني بودن ارتباط ها ناشي از اختلال رمزگان است که موجب ناامني نشانه اي است نه ترسي که ميان دو طرف ارتباط پديد آمده باشد. بهترين نمونه از اين دست ناامني نشانه اي را مي توان در اين حکايت سعدي باز جست:
.... حکايت آن روباه مناسب حال توست که ديدندش گريزان و بي خويشتن افتادن و خيزان. کسي گفتش: چه آفت است که موجب چندين مخافت است؟ گفت: شنيدم شتر را به سخره مي گيرند. گفتند: اي شيفته ي (سفيه) لايعقل شتر را با تو چه مناسبت و تو را بدو چه مشابهت؟ گفت: خاموش که اگر حسودان به غرض گويند شتر است و گرفتار آيم، که را غم تخليص من باشد تا تفتيش حال من کند؟ و تا ترياق از عراق آورده باشند، مار گزيده مرده باشد. همچنين تو را فضل است و ديانت و تقوا و امانت، اما متعنتان در کمين اند و مدعيان گوشه نشين. اگر آنچه حسن سيرت توست به خلاف تقرير کنند و در معرض خطاب پادشاه افتي، که را در آن حالت مجال مقالت باشد؟ پس مصلحت آن بينم که ملک قناعت را حراست کني و ترک رياست گويي.... (همان، 71، حکايت 16).
هم در تمثيل شتر و روباه گمشدگيِ دلالت ها منشأ نگراني است و هم در اصل حکايت مي توان ناامني نشانه اي ناشي از اختلال رمزگان را باز جست. در حکايت، فردي اهل ديانت و تقوا که برخلاف توصيه ي سعدي به منصبي دولتي مي رسد، به خيانت متهم مي شود و مرزهاي خدمت و خيانت گم مي شود.

3- ناامني در رمزگان سطح پايين در گلستان

ناامني نشانه اي در رمزگان سطح پايين در واقع همان گونه از ناامني است که کساني مانند کلنکنبرگ به آن پرداخته اند؛ اما در اين بخش، اين سطح از ناامني را با الگوي تکميل شده در بخش اول اين مقاله، در نمونه هايي از گلستان سعدي جست و جو خواهيم کرد.

1-3- وضعيت خاموشي

در فرهنگ ايراني در ارتباط بين خردمند و بي خرد، همواره به سکوت و خاموشي توصيه شده است. افزون بر ضرب المثل مشهور «جواب ابلهان خاموشي است»، مي توان همين مضمون را در متون نظم و نثر فارسي به وفور باز جست. در گلستان سعدي نيز بازتابي از همين مضمون مشاهده مي شود، آنجا که در حکايتي مي آورد: «جالينوس ابلهي را ديد دست در گريبان عالمي زده، و بي حرمتي همي کرد. گفت: اگر اين دانا بودي، کار او با نادان بدين جايگه نرسيدي». (همان، 129، حکايت 5). يعني آنچه به طور عادي از عالم انتظار مي رفته، آن بوده که ارتباط خود را با ابله با راهبرد خاموشي، از تنش دور نگاه دارد و افتادن او در اين چالش بدان معناست که برخلاف انتظار راه خاموشي در پيش نگرفته است؛ پس آن سان که به نظر مي آيد خردمند نبوده است. در سوي ديگر، سعدي همين داستان را از سمت بي خرد مي نگرد، آنجا که مي گويد: «نادان را به از خاموشي نيست و اگر اين مصلحت بدانستي، نادان نبودي». (همان، 176). البته، بايد توجه داشت در رويارويي با عدم امنيت نشانه اي، خاموشي تنها راهبرد نيست و مي توان با اهداف ديگري هم راه خاموشي در پيش گرفت. نمونه هايي از اين اهداف متنوع را مي توان در باب چهارم گلستان سعدي يافت که عنوان آن «در فوايد خاموشي» است.

2-3- وضعيت بيش تصحيحي

در گلستان بارها به طور تلويحي به وضعيت بيش تصحيحي اشاره شده و سعدي از افتادن در دام آن پرهيز داده است؛ از آن جمله مي توان به اين قطعه اشاره کرد: «هر که با داناتر از خود جدل کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است: چون در آيد مه از تويي به سخن/ گرچه به داني، اعتراض مکن». (همان، 177).
برخي سخنان کوتاه نيز به نوعي به اين وضعيت اشاره دارد؛ مانند آنچه درباره ي اظهار فضل جاهل يا درباره ي بلندآوازي طبل غازي آمده است: «هر که در پيش سخن ديگران افتد تا مايه ي فضلش بدانند، پايه ي جهلش بشناسند». (همان، 186). «دانا چون طبله ي عطار است، خاموش و هنرنماي و نادان چو طبل غازي، بلندآواز و ميان تهي». (همان، 180).
در داستان خطيب بدآواز نيز مي توان شمّه اي از بيش تصحيحي را يافت، آنجا که او فنّ خطيبان را در بلند کردن صدايشان نادرست دريافته بود. پندار خطيبي درباره ي سخنوري اش افراط آميز و ناآگاهانه بود و سرانجام با ميانجي گري خطيبي ديگر بر خطاي خود آگاه شد:
خطيبي کريه الصوت خود را خوش آواز پنداشتي و فرياد بي فايده داشتي. گفتي نعيب غراب البين در پرده ي الحان است يا آيت «ان انکر الاصوات لصوت الحمير» در شأن او.... مردم قريه به علت جاهي که داشت بليّتش مي کشيدند و اذيتش را مصلحت نمي ديدند تا يکي از خطباي آن بوم که با وي عداوتي نهاني داشت باري بپرسيدن رفتش. گفت: تو را خوابي ديده ام، خير باد! گفت: چه ديدي؟ گفت: چنان ديدمي که تو را آوازي خوش بودي و خلق از نفست در آسايش بودندي. گفت: اين چه مبارک خواب است که ديدي که مرا بر عيب خود واقف کردي، معلوم شد که آواز ناخوش دارم و خلق از نفسم در رنج اند، توبه کردم که از اين پس خطبه نخوانم مگر به آهستگي: از صحبت دوستي برنجم/ کاخلاق بدم حسن نمايد/ عيبم هنر و کمال بيند/ خارم گل و ياسمن نمايد/ کو دشمن شوخ چشم ناپاک/ تا عيب مرا به من نمايد. (همان، 131، حکايت 12).

3-3- وضعيت چالشي

مسئله ي حفظ فاصله و اهميت آن در وضعيت چالشي در گلستان سعدي نمونه هاي کارآمدي دارد. براي موردي که يک وضعيت چالشي در نهايت به قطع ارتباط منجر مي شود، مي توان به مناظره ي عالمي معتبر با يکي از ملاحده اشاره کرد که در آن، هر يک بر زيررمزگان خود تأکيد داشته اند و سرانجام عالم معتبر که نگران بوده است با زياده کفر شنيدن از ملحد دچار آسيب شود، مناظره را به پايان آورده و ارتباط را قطع کرده است. در اين حکايت، با ارتباطي چالشي روبه روييم. رابطه ي دو زير رمزگان وضعيتي گسيخته و شکننده داشته و سرانجام امکان استمرار نيافته است. سعدي در اين حکايت چنين آورده است:
يکي از علماي معتبر را مناظره افتاد با يکي از ملاحده لعنهم الله علي حده، و به حجت با او برنيامد؛ سپر بينداخت و برگشت. کسي گفتنش: تو را با چندين علم و فضل با بي ديني حجت نماند؟ گفت: علم من قرآن است و حديث گفتار مشايخ و او بدين ها معتقد نيست و نمي شنود. مرا به شنيدن کفر او چه حاجت؟ (همان، 129، حکايت 4).
مضمون همين رابطه در مناظره را مي توان در ابياتي از گلستان باز جست که اگر کسي مايل نيست در ارتباطي چالشي درگير شود، همان بهتر که راه خاموشي در پيش گيرد:
ندهد مرد هوشمند جواب ... مگر آنگه کز او سؤال کنند
گرچه بر حق بود فراخ سخن ... حمل دعويش بر محال کنند
(همان، 86)
اما آنچه بيشتر به محور بحث مربوط مي شود، مواردي است که در آن ها ارتباط به نحو مستمر تحقق مي يابد و ارتباطي چالشي شکل مي گيرد که در آن، بخش مهمي از همت ارتباط گيرنده مصروف حفظ فاصله ها ميان دو حد مي شود؛ حدي که به قطع ارتباط و پذيرش سلطه منجر مي شود. در ارتباط هاي چالشي، ميان فاصله ي قدرت در روابط سلطه با فشاره ي ارتباط و گستره ي آن تناسب ويژه اي وجود دارد. هرچه فاصله قدرت بيشتر باشد، از فشاره ي ارتباط کاسته مي شود و گستره ي آن مي تواند بسيار باشد و برعکس، هرچه فاصله ي قدرت کمتر باشد، بر فشاره ي ارتباط افزوده مي شود و گستره ي آن مي تواند کوتاه باشد. در اين باره، چنان که پيشتر اشاره شد، مي توان از الگوي تنشي مکتب پاريس به خوبي استفاده کرد. از مواردي که مي توان ارتباط چالشي با فاصله ي قدرت اندک و فشاره ي پايين و گستره ي بالا در آن ديد، داستان همراهي سيه گوش با شير است. سيه گوش اگرچه به اندازه ي شير قوي نيست، مانند شير حيواني درنده است و در مقايسه ي اين دو حيوان با موجوداتي که شکار آنها هستند، فاصله ي قدرت ميان شير و سيه گوش اندک و فاصله ي قدرت ميان آن دو با شکاري مانند آهو بسيار است. در حکايتي از گلستان چنين آمده است:
سيه گوش را پرسيدند تو را ملازمت صحبت شير به چه وجه اختيار آمد؟ گفت: تا فضله ي صيدش مي خورم و از شر دشمنان در پناه صولتش زندگاني مي کنم. گفتند اکنون که به ظلّ حمايتش درآمدي و به شکر نعمتش اقرار کردي، چرا نزديک تر نيايي تا به حلقه ي خاصانت در آرد و از بندگان مخلصت شمارد؟ گفت: از بطش او همچنان ايمن نيستم. (همان، 69، حکايت 15).
در اين مصداق، گستره ي ارتباط از آن رو بسيار است که مي توان انتظار داشت شير با بسامد بسيار حيواني را شکار کرده باشد و سيه گوش از بازمانده ي شکار او خورده باشد؛ اما تعبيرهايي مانند ظلّ حمايت و اقرار به شکر نعمت نشان از فشاره ي تنشي پايين در ارتباط دارد.
نمونه ي ديگر از اين دست در داستان وزيري ديده مي شود که نزد ذوالنون، عارف نامدار مصري، شکوه آورده است، آنجا که مي گويد:
يکي از وزرا پيش ذالنون مصري آمد و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و به خيرش اميدوار و از عقوبتش ترسان. ذوالنون بگريست و گفت: اگر من خداي را عزوجل چنين پرستيدمي که تو سلطان را، از جمله صديقان بودمي: گر نبودي اميد راحت و رنج/ پاي درويش بر فلک بودي/ور وزير از خدا بترسيدي/ همچنان کز ملک، ملک بودي. (همان، 80، حکايت 29).
تعبيرهاي روشني مانند اميدوار بودن وزير به خير سلطان و ترس از عقوبتش نشان دهنده ي چالشي مستمر در اين ارتباط است. تعبير «روز و شب به خدمت سلطان مشغولم» به وضوح از پربسامدي و گستره ي بالاي ارتباط حکايت دارد و تعبيرهايي مانند «خدمت» و «پرستش» از فشاره ي تنشي پايين سخن مي گويد، در عين اينکه مي دانيم در مقايسه ي ميان سلطان، وزير و رعيت، فاصله ي قدرت ميان سلطان و وزير اندک است و فاصله ي قدرت ميان آن دو با رعيت بسيار است.
هر دو حکايت بالا نمونه هايي از ارتباط چالشي با فاصله ي قدرتي اندک است که با ارتباطي پربسامد همراه است. اما در سوي ديگر، بايد به ارتباط هايي اشاره کرد که در آن ها فاصله ي قدرتي بسيار و بسامد ارتباط اندک است و انتظار مي رود فشاره ي تنشي در آن ها بالا باشد. از نمونه هايي که چنين گونه اي از ارتباط در آن بازتاب يافته، حکايت داستان درويش صالح و لشکري مردم آزار است، آنجا که مي گويد:
مردم آزاري را حکايت کنند که سنگي بر سر صالحي زد. درويش را مجال انتقام نبود سنگ را با خود همي داشت تا وقتي که ملک را بر آن لشکري خشم آمد و او را در چاه کرد. درويش درآمد و سنگش در سر انداخت. گفتا: تو کيستي و مرا اين سنگ چرا زدي؟ گفت: من فلانم و اين همان سنگ است که در فلان تاريخ بر سر من زدي. گفت: چندين وقت کجا بودي؟ گفت: از جاهت مي انديشيدم، اکنون که در چاهت ديدم فرصت غنيمت شمردم: ناسزايي را که بيني بخت يار/ عاقلان تسليم کردند اختيار/ چون نداري ناخن درنده تيز/ با ددان آن به، که کم گيري ستيز/ هر که با پولادبازو پنجه کرد/ ساعد مسکين خود را رنجه کرد/ باش تا دستش ببندد روزگار/ پس به کام دوستان مغزش برآر. (همان، 75، حکايت 21).
کل ارتباط يک کنش از طرف مسلط است که با واکنش بسيار پرتأخير از طرف نامسلط پاسخ داده شده است؛ تفاوت ميان زيررمزگان يک صوفي و زيررمزگان يک لشکري آشکارا قابل درک است که اصرار هر دو بر زيررمزگان خود، ارتباط را به ارتباطي چالشي تبديل مي کند. تأخير در پاسخ گويي نشان از گستره ي پايين و پرخشونت بودن کنش و واکنش نشان دهنده ي فشاره ي تنشي بالاست که ارتباط را به سوي خصمانه بودن کشيده است.

4- نتيجه گيري

در اين مقاله پيشنهاد شده است ناامني نشانه اي در دو سطح مورد توجه قرار گيرد: در سطح بالا، يعني رمزگاني که روابط سلطه در آن تعريف مي شود و ناامني ناشي از نابرابري نشانه اي در اين روابط سلطه است؛ در سطح پايين يعني رمزگاني که با پذيرش روابط سلطه، طرف نامسلط را در شرايط ناامني قرار مي دهد. ناامني نشانه اي در رمزگان سطح بالا مي تواند در برگيرنده ي حالاتي مانند احساس ناامني از سوي طرف مسلط از سوي طرف نامسلط و از سوي هر دو طرف باشد يا ناشي از بر هم خوردن نظام دلالتي باشد. ناامني نشانه اي در سطح پايين، همواره از سوي طرف نامسلط احساس مي شود و رفتارهاي سه گانه اي در او ايجاد مي کند که عبارت اند از: خاموشي، بيش تصحيحي و تعامل چالشي. در وضعيت اخير، يعني حفظ ارتباط در عين چالش، ميان فاصله ي طرفين ارتباط از حيث قدرت با فشاره ي تنشي و تناسب عکس با گستره ي تناسب مستقيمي وجود دارد. تمام اين حالات در گلستان سعدي قابل انطباق است و اين درجه از انطباق نظريه با متن ادبي حکايت از آن دارد که گفته پرداز نوعي هشياري حکيمانه به کنه مسئله ناامني در ارتباط، البته از منظر نقد اجتماعي، داشته است.

پي نوشت ها :

1- عضو هيئت علمي گروه الهيات، دانشگاه امام صادق.
2-semiotic insecurity.
Communication -3.
Linguistic (in-) security -4.
William labov -5.
Index of linguistic insecurity (ILI) -6.
Hypercorrection -7.
Linguistic change -8.
Jean-Marie Klinkenberg -9.
Précis de Semiotique Générale -10.
Mutisme -11.
Hypercorrectisme -12.
Compensation -13.
Code -14.
Sub-code -15.
Compliant personality -16.
Aggressive personality -17.
Detached personality -18.
Dominance -19.
Toleration -20.
Tensive schema (schéma tensif) -21.
Tension vs. étendu -22.

فهرست منابع تحقيق:
- سعدي، شيخ مصلح الدين (1368). گلستان. به کوشش غلامحسين يوسفي. تهران: خوارزمي.
- شعيري، حميدرضا (1385). تجزيه و تحليل نشانه- معناشناختي گفتمان. تهران: سمت.
- معين، بابک (1389). «بررسي پديده هاي عدم امنيت و امنيت نشانه اي و عکس العمل در مقابل عدم امنيت نشانه اي در فيلم اخراجي ها» در نشانه شناسي فرهنگ. به کوشش اميرعلي نجوميان. تهران: سخن. صص 159-174.
- Fontanille, J. (1998). Sémiotique du discours. Limoges: Pulim.
- Geeraerts, D. et al. (2010). Advances in Cognitive Sociolinguistics. Berlin/ New York: Walter de Gruyter.
- Geerts, G. (1962). Genus en Geslacht in de Gouden Eeuw. Brussel: Belgisch Interuniversitair Centrum voor Neerlandistiek.
-Horney, K. (1945). Our Inner Conflicts: A Constructive Theory of Neurosis. New York: Norton.
- Hudson, R. A. (1980). Sociolinguistics. Ed. Cambridge: Cambridge University Press.
- Klinkenberg, J. M. (1996). Précis de Sémiotique Générale. Bruxelles: De Boeck Universite.
- Labov, W. (1996). The social stratification of English in New York City. Ed. Cambridge/New York: Cambridge University Press, 2006.
- ____ (1968a). Hypercorrection by the Lower Middle Class as a Factor in Linguistic Change Reprint in W. Labov (1972). Sociolinguistic Patterns. Philadelphia: University of Pennsylvania Press. Pp. 122.
- _____ (1968b). The Reflection of Social Processes in Linguistic Structures Reprint in W. Labov (1972). Sociolinguistic Patterns. Philadelphia: University of Pennsylvania Press. Pp. 110.
- _____ (2001). Principles of Linguistic Change: Social Factors. Oxford/Massachusetts: Blackwell.

منبع مقاله :
(1391)، نامه نقد: مجموعه مقالات دومين همايش ملي نقد ادبي با رويكرد نشانه شناسي، تهران:‌ خانه كتاب، چاپ اول