نويسنده: مارتين گريفيتس
مترجم: عليرضا طيب




 
جورج فراست كنان در 1904(همان سال تولد رفيق واقع گرايش هانس مورگنتا) در ويسكانسين چشم به جهان گشود. او بيش از همه در مقام كسي كه سهم عمده اي در شكل گيري سياست خارجي ايالات متحده در جريان جنگ سرد داشته و نيز در مقام منتقد سرسخت اين سياست معروف است. بيجا نيست كه اگر او را واقع گرا بدانيم ولي علاقه ي او كم تر متوجه پرداختن نظريه اي درباره ي روابط بين الملل و بيش تر به بهره گرفتن از اصول كلي واقع گرايي براي تحليل و ارزيابي رفتار ديپلماتيك بود.
اين گرايش تا حدودي صرفاً نتيجه ي پيشينه ي او بود. زماني كه هنوز جوان بود او را به مدرسه ي نظامي و سپس دانشگاه پرينستون فرستادند تا اين كه در 1926 به دستگاه وزارت امور خارجه ي ايالات متحده پيوست. وقتي روزولت رئيس جمهور ايلات متحده در 1933 اتحاد شوروي را به رسميت شناخت كنان را روانه ي مسكو كردند و او طي سال هاي تعيين كننده 1946-1944 در مسكو حضور داشت. شايد از همه مهم تر اين بود كه وي در اواخر دهه ي 1920 در مقام متخصص امور شوروي در ريگا، پايتخت ليتواني، تعليم ديده بود. اين مربوط به دوره ي كوتاه استقلال ليتواني مي شد كه طي آن كنان نه تنها با «روس هاي سفيد» مهاجر تماس هاي منظمي برقرار كرد بلكه به شكل بي واسطه شاهد سربرآوردن استالين و تحكيم بي رحمانه ي قدرت او در اتحاد شوروي بود.
كنان در ايالات متحده چندان معروف نبود ولي اين وضع پس از انتشار مقاله ي مشهور سال 1947 او در نشريه ي معتبر فارين افرز [امور خارجي] به سرعت تغيير كرد، البته وي تلاش داشت با امضا كردن مقاله اش به نام «آقاي ناشناس» گمنامي خود را حفظ كند. مقاله ياد شده بر تحليل عميق «سرچشمه هاي رفتار شوروي» مبتني بود و كنان آن را در 1946 سراي وزارت خارجه ي كشورش در واشينگتن فرستاده بود («تلگرام بلندبالا»). در زماني كه بر سر نحوه رفتار ايالات متحده با اتحاد شوروي پس از پايان يافتن جنگ جهاني دوم ابهام و مناقشه عميقي وجود داشت نوشته هاي كنان درباره ي سائقه گسترس طلبانه اتحاد شوروي و لزوم «مهار» آن، در ايالات متحده با استقبال گرمي روبه رو و موجب تعيين او به مقام رئيس ستاد جديدالتأسيس برنامه ريزي سياست ها در وزارت امور خارجه ايالات متحده شد. گرچه جورج كنان در 1952 براي مدت كوتاهي سفارت آمريكا در اتحاد شوروي را برعهده داشت و بار ديگر در اوايل دهه ي 1960 كه كندي، رئيس جمهور ايالات متحده، سعي در بهبود روابط با تيتو داشت سفير كشورش در يوگسلاوي بود ولي بيش تر زندگي شغلي خودش را در مؤسسه مطالعاتي عالي دانشگاه پرينستون گذراند. وي در اين مؤسسه كتاب ها و مقالات متعددي درباره ي سياست خارجي ايالات متحده، تاريخ اتحاد شوروي، و تأثير جنگ افزارهاي هسته اي بر روابط بين الملل در جريان جنگ سرد به رشته تحرير درآورد.
آن چه از آثار او به دست مي آيد ديدگاه منتقدي محافظه كار و اشراف سالار درباره ي برخي از انقلابي ترين دگرگوني ها در سياست جهان همراه با نوعي شيفتگي حسرت بار به جهان نسبتاً آرام تر اروپاي سده هاي هجدهم و نوزدهم است. كنان به رغم شهرتي كه در ايالات متحده به هم زد و نيز حجم قابل ملاحظه ي نوشته هايش، هرگز خود را متعلق به اين كشور احساس نكرد. وي حتي در اواخر دهه ي 1940 كه دوره ي اوج نفوذش بود از بابت ناتواني آشكار رهبران آمريكا از درك ظرايف انديشه هايش تأسف مي خورد و در بخش اعظم آثارش سياست ها و رويّه هايي را كه به نام آموزه ي «مهار» به اجرا گذاشته مي شد رد مي كرد؛ آموزه اي كه تا دنيا دنياست با نام كنان شناخته خواهد شد.
براي درك اين سرخوردگي از سياست خارجي امريكا بايد هم بدانيم كه اين سياست از چه جهاتي از ديدگاه او فاصله گرفت و هم احساس تأسف عميق كنان را از بابت تحول سياست بين الملل از نظام چند قطبي اروپامحور به نظامي دوقطبي(ـــ دو قطبي بودن) مبتني بر سلطه ي دو ابرقدرت هسته اي درك كنيم. در اواخر دهه ي 1940 كنان مي گفت ثبات بين المللي درگرو بازآفريني نظمي چندقطبي است كه جنگ جهاني آن را ويران ساخت. به ويژه او هوادار اين بود كه ايالات متحده از توان اقتصادي چشمگير خود استفاده و كمك كند اروپا و ژاپن بار ديگر چونان قدرت هاي بزرگ سربرآورند تا بدين ترتيب زحمت مهار تهديد شوروي به جاي آن كه تنها به دوش كشوري افتد كه از نظر خود كنان قادر نبود رفتار ملايمي در خارج داشته باشد بين قدرت هاي بزرگ سرشكن شود. تا آن جا كه به او مربوط مي شد هدف سياست مهار بايد به دفاع و بازيابي مناطقي محدود مي شد كه داراي قدرت نظامي-صنعتي تعيين كننده اي بودند. از لحاظ روش اجراي اين سياست هم او اصرار داشت كه بهترين شيوه ي دستيابي ايالات متحده به اين مهم، اعطاي كمك اقتصادي به اقتصادهاي جنگ زده ي اروپا و ژاپن است. بدين ترتيب، آن ها هم مي توانستند به موقعيت پيشين خود بازگردند و هم از جذابيت جنبش هاي درون زاي تندرو يا كمونيست بكاهند. وي گرچه در نوشته هاي اوليه ي خود بر چالش انقلابي كمونيسم با نظم بين المللي تأكيد مي ورزيد ولي همواره اعتقاد داشت كه اگر اتحاد شوروي از لحاظ جغرافيايي «مهار» شود در گذر زمان جذابيت خود را در چشم ديگر دولت ها از دست خواهد داد، و دستخوش دگرگوني هايي تدريجي در داخل خواهد شد كه ممكن است آن را از يك دولت انقلابي به يك قدرت بزرگ ميانه روتر تبديل كند. برخلاف ساير كساني كه در ريگا تعليم ديده بودند او هرگز نگران «طرح هاي كلان» كمونيستي براي فتح جهان نبود. ريچارد بارنت در تحليل قاطع و گزنده اي كه در هنگام به تاريخ پيوستن جنگ سرد نوشته است چهار عامل تعيين كننده را به عنوان علل ناتواني دولت ترومن از پيگيري نصايح كنان مشخص مي سازد.(Barnet 1992).
نخست، ايالات متحده در دهه ي1940 يگانه قدرت هسته اي جهان بود و همين باعث شد ترومن و برخي از مشاورانش اعتقاد يابند كه مي توان براي ترساندن استالين و گرفتن امتيازات ملموسي به نفع امريكا، از جنگ افزارهاي هسته اي بهره جست. دوم، در نبود هرگونه شيوه ي مطمئني براي پيش بيني سياست خارجي شوروي، دولت ترومن به شدت متكي به «درس هاي [ادعايي] تاريخ» در دهه ي1930 يعني نقض غرض بودن سياست «مماشات» در برابر تجاوزات رژيم هاي اقتدارگرا بود. گرچه طرح مارشال با تأكيد كنان بر اعطاي كمك هاي اقتصادي سازگار بود ولي او از زبان به كار رفته در صورت بندي «آموزه ي ترومن» در سال 1947 كه ظاهراً ايالات متحده را متعهد به حمايت نامحدود از هر رژيمي مي كرد كه با خطر «براندازان داخلي» مورد حمايت اتحاد شوروي روبه رو بود حيرت زده بود. سوم، ايالات متحده بسيار مشتاق بود كه آلمان را در دل يك اتحاديه ي غربي جاي دهد و اين مستلزم حضور سربازان امريكايي در خاك آلمان به منزله ي بخشي از تشكيلاتي بود كه (در 1949) به صورت ناتو درآمد (ــــ سازمان پيمان آتلانتيك شمالي). سرانجام، كنان ميزان تلون مزاج افكار عمومي امريكا را دست كم مي گرفت. همان گونه كه بارنت مي گويد «[دولت ترومن] هنگامي به دردسر افتاد كه كوشيد نگرش متفاوتي را در مورد وضعيت موجود در اروپا ارائه كند و اين اتفاق نظر به سرعت در دولت پا گرفت كه ترساندن مردم امريكا... براي مبارزه با ذهنيت انزواطلبي اهميت اساسي دارد»(Barnet 1992:122).
در نتيجه از نظر كنان، صورت بندي اوليه اي كه خودش از سياست مهار به دست داده بود به واسطه ي در هم آميختن تهديد شوروي با كمونيسم به طور كلي، تأكيد بر شيوه هاي نظامي به جاي ابزارهاي اقتصادي و گسترش جغرافيايي جنگ سرد به آسيا مخدوش شد. در ميانه ي دهه ي1960 كنان هم مانند مورگنتا از منتقدان جدي سياست خارجي ايالات متحده در ويتنام بود. او در 1967 در راستاي تأكيدي كه بر دفاع در «نقاط قوت» برخلاف دفاع «پيراموني» داشت در برابر كميته ي روابط خارجي سنا شهادت داد كه ويتنام براي منافع راهبردي ايالات متحده اهميت حياتي ندارد و در صورت كنار كشيدن از اين درگيري وجهه ي كشورش لطمه نخواهد ديد. شگفت آن كه كنان نيز همان نظر بسياري از تندروان جنبش صلح را داشت و معتقد بود پيشبرد جنگ سرد توسط امريكا مي تواند همان آرمان هاي آزادي و مردم سالاري را كه ايالات متحده مدعي دفاع از آن ها در داخل و خارج است تضعيف كند. بهترين راه تحقق اين آرمان ها اين بود كه ايالات متحده بکوشد الگويي براي بقيه ي جهان باشد و از تلاش براي تحميل آرمان هايش بر ديگر دولت ها يا حمايت از رژيم هاي اقتدارگرا به صرف «ضد كمونيست» بودن آن ها بپرهيزد.
بيش تر نوشته هاي كنان به اين مسئله باز مي گردد كه آيا ايالات متحده قادر است مانند يك قدرت بزرگ «سنتي» اروپا رفتار كند يا نه. وي در مقاله ها و درس هايش به ويژه در كتاب ديپلماسي آمريكا 1950-1900 از بابت آن چه خودش آن را گرايش امريكاييان به اتخاذ «رويكردي قانون گرا-اخلاق گرا در قبال سياست بين الملل» مي خواند اظهار تأسف مي كند. چنين چيزي در يك مردم سالاري مانند ايالات متحده گريزناپذير بود ولي با محاسبه ي خونسردانه و خشك منافع ملي بر اساس گرايش هاي بلندمدت مشهود در توازن قدرت به جاي نوسانات كوتاه مدت آن تعارض داشت. واكنش اخلاقي هنگامي كه مردم منافع ملي را در خطر ببينند پديده اي كم داوم است. شهروندان، كه حتي كم تر از مقام هاي رسمي آگاهي ژرفي از اوضاع دارند و از واقعيت هاي دقيق بي اطلاع اند، اغلب چاره اي جز ابراز علايق و نگراني هاي شان در قالبي خام و اخلاقي ندارند. اما به منزله ي راهنماي قابل اعتمادي براي هدايت امور خارجي، چنين واكنش هايي مي تواند داراي نتايج بلندمدت و فاجعه باري باشد. براي نمونه، كنان مي گفت به اصطلاح «سقوط چين» در 1949 فرصتي طلايي براي اتحاد شوروي نبود كه در برابر غرب اتحادي كمونيستي را پي ريزد بلكه برعكس نمايان گر چالش مهمي با اتحاد شوروي در مقام رهبر جنبش كمونيستي بود. كنان در مصاحبه اي كه در سال 1972 درست پيش از تلاش نيكسون براي عادي سازي مناسبات آمريكا با چين انجام داد چنين خاطر نشان ساخت:
موقعيت مسكو به عنوان «قبله ي» كمونيسم بين الملل براي تصويري كه شوروي به دقت از خود پرداخته است. اهميت اساسي دارد. اگر اين موقعيت را از آن بگيريم كل تاريخ اختراعي كمونيسم شوروي، كل مبناي منطقي و احساس مشروعيت آن به خطر مي افتد. مسكو بايد تا پاي جان با چين مخالفت ورزد زيرا چين سلامت و دست نخورده بودن حس هويت شوروي را در معرض تهديد قرارمي دهد.
(kennan 1972:10)
گرچه كنان پشتيبان سياست تنش زدايي ميان ابرقدرت ها در اواخر دهه ي 1970 و اوايل دهه ي 1980 بود، خطاست اگر بگوييم تاريخ بعدي مناسبات ميان ايالات متحده و اتحاد شوروي اعتبار تصور اوليه ي كنان از سياست مهار را كاملاً تصديق مي كند. مسلماً اتحاد شوروي طبق پيش بيني كنان با گذشت زمان «ملايم تر» شد و سياست هاي چشمگيري كه گورباچف در اواخر دهه ي 1980پي گرفت گواه ناتواني اتحاد شوروي از ادامه دادن به رقابت خودش با ايالات متحده بر مبناي اقتصادي بود كه به سرعت تحليل مي رفت. اما كنان از پايان يافتن جنگ سردي كه از نظر خودش مي توانست سال ها پيش از اواخر دهه 1980 آن هم بدون هزينه هاي كمرشكن مسابقه ي تسليحاتي هسته اي رخ دهد خرسند نبود. در واقع، به درازا كشيدن اين جنگ نمونه خوبي است كه نشان مي دهد چگونه سياست خارجي ايالات متحده به واسطه ي هراس نامعقولي مخدوش شد كه از احتمال توجه اتحاد شوروي به كاربرد جنگ افزارهاي هسته اي به منزله ي ابزاري عقلايي براي توسعه طلبي ارضي در اروپا با دست زدن به نوعي اخاذي هسته اي وجود داشت.
گرچه حجم گسترده آثار كنان به هنر ديپلماسي دولت ها (يا فقدان تأسف بار آن در جريان بخش اعظم دوران جنگ سرد) اختصاص داشته است خواننده ي آثار او براي تلخيص ديدگاه فلسفي شالوده ساز نگرش كنان به سياست خارجي در سده ي بيستم بايد به بررسي عميق و دقيق خاطرات او بپردازد. كنان هم مانند بسياري از «واقع گرايان» اصيل همواره نگرشي اندوه بار به شرايط بشر داشته است. وي در تازه ترين كتابش بر گرداگرد تپه ي پر نشيب و فراز انسان ها را همچون «قايق هاي شكسته» اي مي داند كه محكوم اند بين سرشت حيواني خودشان و الهام تقريباً ملكوتي براي گريختن از محدوديت هاي بشري ميان داري كنند. ما همواره درگير كشمكشي مستمر براي كنترل هوا و هوس هاي پست ترمان و پرورش تمدن هستيم. گرچه او نيز با ديگر واقع گرايان هم نظر و معتقد است ما نمي توانيم از كشمكش قدرتي كه پيوندي ناگسستي با سرشت انساني مان دارد پرهيز كنيم ولي مي گويد ما حيوان نيستيم و توانايي ما براي استدلال و پيروي از اخلاق موظف مان مي سازد تا فضايلي را بپروريم كه نمي توان بروز آن ها را در هر نظام سياسي تضمين كرد. نگراني او در مورد مردمي سالاري هايي چون ايالات متحده اين است كه مقام هاي رسمي آن ها همواره به اين وسوسه مي افتند كه به جاي آن چه درست و فضيلت مندانه است كاري را كه مردم پسند است انجام دهند. به همين ترتيب، كنان در بيش تر آثارش نسبت به سرمايه داري بازار آزاد كه بر پايه ي سود شخصي و آزمندي شكوفا مي شود عميقاً بدبين است.
آيندگان جورج كنان را به عنوان يكي از سمج ترين، بانفوذترين و قاطع ترين منتقدان سياست خارجي ايالات متحده در سده ي بيستم به ياد خواهند آورد. ولي خود او نيز بري از انتقاد نبوده است. يكي از مشكلات انديشه ي او اين است كه در مقام راهنماي سياست خارجي، پيوسته به منافع ملي متوسل مي شود. وي اغلب به تلويح مي گويد كه اگر تنها حكومت ها به جاي هوا و هوس هاي كوتاه مدت، پيگير منافع بلندمدت خودشان باشند نظم و ثبات حاصل خواهد شد. اما اين بستگي به آن دارد كه ميان حكومت ها به ويژه ميان قدرت هاي بزرگ درباره ي ارزش هاي حفظ توزيع قدرتي نسبتاً منصفانه ميان خودشان و بنابراين در مورد مرزهايي كه بايد هنگام تلاش براي نمايندگي منافع شهروندان شان محترم شمارند نوعي اتفاق نظر وجود داشته باشد. همان گونه كه مايكل اسميت گوشزد كرده است «كنان هرگز به اين نپرداخت كه آيا اتفاق نظر ضروري بر سر آن ارزش ها قابل حصول است يا چگونه مي توان به آن دست يافت»(Smith 1986:236). از ديد كساني كه خواهان اقتباس ميراث كنان در دوران پس از جنگ سردند اين مسئله دست كم به همان اندازه دهه ي1940 كه كنان آثارش را منتشر ساخت مايه ي تشويش است.
ـــ آرون؛ كيسينجر؛ مورگنتا

مهم ترين آثار كنان

-1974 The sources of Soviet conduct,Foreign Affairs 25:566-82.
-1951 American Diplomacy 1900-1950,Chicago,Chicago University Press.
-1954 Realities of American Foreign Policy Princeton,New Jersey,Princeton University Press.
-1958 Soviet-American Relations,1917-192,London Faber & Faber.
-1958 Russia,the Atom and the West,London, Oxford University Press.
-1960 Soviet Foreign Policy,1917-1941,Princeton New jersey,D.Van Nostrand.
-1961 Russia and the West under Lenin and Stalin,Boston,Little,Brown.
-1968 Memoirs:1925-1950,London,Hutchinson.
-1968 From prague After Munich:Diplomtic Papers,1938-1940,Princeton Uiversity Press.
-1972 Interview with George F.kennan,Foreign Policy 7.
-1973 Memoirs:1950-1963,London,Hutchinson.
-1977 The Cloud of Danger:Current Realities of American Foreign Policy,Boston Little Brown.
-1979 The Decline of Bismarck's European Order:Franco-Russian Relations,1875-1890,Princeton,New Jersey,Princeton University Press.
-1982 The Nuclear Delusion:Soviet-American Relations in the Atomic Age,New York,Pantheon Books.
-1984 The Fateful Alliance:France,Russia and the Coming of the First World War,Manchester,Manchester University Press.
-1993 Around the Cragged Hill:A Personal and Political Philosophy,New York,W.W.Norton.
-1996 At a Century's Ending:Reflections,1982-1995,New York,W.W.Norton.

خواندني هاي پيشنهادي

-1992 Barnet,Richard,J.A balance sheet:Lippmann,Kennan,and the Cold War,in M.Hogan (ed)The End of the Cold War:Its Meaning and Implications,Cambridge,Cambridge University Press,113-27.
-1977 Gaddis,John Lewis,Containment:a reassessment,Foreign Affairs 60:827-88.
-1984 Gelman,Barton,Contending With Kennan:Toward a philosophy of American Power,New York,Prager.
-1994 Harper,John L.American Visions of Europe:Franklin D.Roosvelt,George F.Kennan,and Dean G.Acheson,Cambridge,Cambridge University Press.
-1978 Herz,Martin,F.Decline of the West? George Kennan and his Ciritcs,Washington DC,Ethics and Public Policy Center,Geogetown University.
-1989 Hixson,Walter,L.George F.kennan:Cold War Iconoclast,New York,ColumbiaUniversity Press.
-1988 Mayers,David,Geore Kennan and the Dilemmas of US Foreign Policy,New York,Oxford University Press.
-1992 Miscamble,Wilson Douglas,George F.kennan and the Making of American Foreign Policy,1947-1950,Princeton,New Jersey,Princeton University Press.
-1986 Smith,Michael J.Realist Thougth From Weber to kissinger,Baton Rouge,Louisiana State University Press.165-91.
-1989 Stephenson,Anders,kennan and the Art of Foreign Policy,Cambridge,Massachusetts,Harvard University Press.
-1990 Travis,Fredrick F.George kennan and the American-Russian Relationship,1865-1924.Athens,ohio University Press.
مارتين گريفيتس
منبع مقاله:
گريفيتس، مارتين؛ (1388)، دانشنامه روابط بين الملل و سياست جهان، ترجمه ي عليرضا طيب، تهران: نشر ني، چاپ دوم1390.