نويسنده: رسول عربخاني




 

سيدجمال طي بيست سال فعاليت در اصفهان دو اثر از خود برجاي گذاشت: لباس التقوي و رؤياي صادقه. افزون بر اين، سيد مقاله هايي در روزنامه هاي ايراني چاپ خارج، از قبيل حبل المتين و اختر نگاشته است، اما چون نام خود را در مقاله قيد ننموده، لذا تشخيص مقاله هاي وي ميسر نيست و آن چه فعلاً از آثار وي در دسترس ماست همين دو رساله ي فوق مي باشد. لباس التقوي كه در سال 1318ق. نوشته شد بيشتر حاوي افكار اقتصادي سيدجمال مي باشد و به لحاظ زماني قبل از رساله ي رؤياي صادقه تأليف شده است. از خلال مطالب رؤياي صادقه مي توان به تأخّر زماني اين رساله نسبت به لباس التقوي پي برد. در رساله ي رؤياي صادقه به ورشكستگي شركت اسلاميه اشاره هاي مفصلي شده است. به طوري كه مي دانيم فعاليت موفقيت آميز شركت در پايان سال سوم تأسيس آن به اتمام رسيد. در ماه هاي آغازين سال 1319ق. ركود اقتصادي شركت به درجه اي رسيده بود كه روزنامه ي حبل المتين ميزان سرمايه ي آن را كمتر از سرمايه ي « ادني تاجر ايراني» محاسبه نمود. (1) با توجه به اين قرائن، مسلماً رساله پس از سال 1318ق. و احتمالاً در 1319ق. نوشته شده است. (2)
نكته ي ديگر، چنانچه در فصل پيشين بدان اشاره شد اين كه رؤياي صادقه اثر تني چند از نويسندگان بوده و سيدجمال تنها يكي از ايشان است. با اين همه، اين رساله را در ذيل آثار سيدجمال واعظ بررسي مي كنيم؛ زيرا اولاً سيدجمال جزء نام آورترين و فعال ترين اعضاي انجمن آزاديخواهان بود و به احتمال بسيار زياد بخش عمده اي از رساله به قلم وي مي باشد. (3) به ويژه اين نظر وقتي قوت مي گيرد كه به استناد جمالزاده بپذيريم كه بخش مربوط به روحانيان را كه نيم بيشتر رساله را شامل مي شود سيدجمال نگاشته است(4) و بخش ديگر رساله كه شامل انتقاد از دستگاه ظل السلطان و عمال حكومتي اصفهان باشد توسط شخص ديگري غير از سيدجمال نوشته شده است. وجود برخي شواهد، صحّت اين سخن را تأييد مي كند. كدورتي كه بين سيدجمال و برخي رؤساي روحاني اصفهان بود هيچ گاه بين او و حكومتيان اصفهان وجود نداشت. سيدجمال تا آستانه ي مهاجرت به تهران مورد حمايت ظل السلطان بود و از او لقب صدرالواعظين يافته بود. از سوي ديگر، سيدجمال الدين نيز رعايت حال وي را مي كرد. او در رساله ي لباس التقوي كه اندكي قبل از رؤياي صادقه تأليف شد، ظل السلطان را « حضرت اشرف والا روحنا فداه» خطاب كرد. ظل السلطان حتي در دوره ي مشروطه نيز از حمايت هاي سيدجمال در منابر بهره مند مي شد(5).
ركن الدوله نايب الحكومه ي ظل السلطان كه وي نيز در رؤياي صادقه مورد انتقاد قرارگرفته، رابطه ي خصومت آميزي با سيد نداشت. وي هنگامي كه سيدجمال به منظور ترويج شركت اسلاميه روانه ي شيراز بود، طي نامه اي به يكي از متنفذين شيراز به نام ميرزا ابوالحسن دستغيب شيرازي سفارش احترام سيدجمال را نمود: « [با] جناب فضايل و فواضل آداب آقاي صدرالواعظين سيدجمال خيلي خيلي مهرباني ورزيد» . (6) بنابراين، مي توان نتيجه گرفت كه خشم سيدجمال بيشتر متوجه روحانيان بود تا دولتيان و به همين دليل نگارش بخش مربوط به روحانيان اصفهان را در اين رساله به عهده گرفته است. سيد اگرچه هنگام نشر اين اثر مورد كينه ي مشترك ظل السلطان و روحانيان قرار گرفت، اما دشمني ظل السلطان با سيد ديري نپاييد و چند سال بعد، خصومت جدي اي بين اين دو وجود نداشت. مسلماً اگر ظل السلطان سيدجمال را نويسنده ي اين مطالب مي دانست كينه ي او نسبت به سيد دوام بيشتري مي يافت.
دليل ديگري كه باعث مي شود رساله ي رؤياي صادقه را در زمره ي آثار سيدجمال بررسي كنيم، اين است كه اثر فوق، تصويري نسبتاً كامل از اوضاع اجتماعي اصفهان ترسيم مي كند و از طريق آن مي توان به ماهيّت انديشه ها و فعاليت هاي نوانديشاني چون سيدجمال كه در تقابل با اين اوضاع و احوال بودند، پي برد.
رساله ي لباس التقوي و رؤياي صادقه هيچ ارتباط موضوعي با هم ندارند و نمي توان آن ها را در امتداد هم بررسي نمود. از اين رو، اين دو اثر را به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار خواهيم داد و براي اين كه ترتيب زماني آثار رعايت شود ابتدا به سراغ لباس التقوي مي رويم.

رساله ي لباس التقوي

سيدجمال واعظ در مقدمه ي رساله ي لباس التقوي هدف از نوشتن اين رساله را صراحتاً خدمت به شركت اسلاميه و ترويج محصولات آن عنوان مي كند. (7) به همين دليل، تمام مباحثي كه در اين رساله مطرح مي شود در راستاي تحقق بخشيدن به هدف فوق است. اين رساله اگرچه به مطالب اقتصادي مي پردازد، اما نمي توان آن را يك رساله ي تئوريك پيرامون نظرات اقتصادي تلقي كرد. لباس التقوي اساساً نوشته اي تبليغي است و سيدجمال آن را در راستاي فعاليتش براي شركت اسلاميه در شيراز نگاشته است. محتواي رساله اين مطلب را تأييد مي كند. مطالب آن در بسياري موارد پيوستگي منطقي ندارد و سيدجمال تنها آن چه را براي مقصود خويش لازم دارد بيان مي كند. به نظر مي رسد اساس اين رساله، همان سخنان منبري سيد باشد كه براي ترويج شركت طي دو سال پيش در اصفهان و شيراز ايراد مي كرد و او همان سخنان را با برخي اصلاحات و اضافات در قالب يك رساله تدوين نموده است.
با اين همه، لباس التقوي حاوي نظرها و پيشنهادهايي در سالم كردن و تقويت اقتصاد اسلامي- ملي است. مؤلف نه به عنوان يك اقتصاددان، بلكه به عنوان واعظي صاحب انديشه و آگاه به دردهاي اقتصادي كشور، درصدد است مردم را به بهبود اوضاع اقتصادي ايران ترغيب و تهييج كند. او از هموطنان خود مي خواهد تا رساله ي لباس التقوي را به كودكان خود بدهند تا در مدارس به همراه ساير كتب بخوانند. (8)
سيد جمال در نوشتن اين رساله، افزون بر آراء و محفوظات خود، به دو كتاب عمده توجه داشته است و گاه جمله هاي طولاني از آن ها را در تكميل سخنان خود به صورت مستقيم نقل مي كند. اين دو كتاب« حقايق الصنايع» ميرفندرسكي و« اخلاق ناصري» خواجه نصيرالدين طوسي است. علاوه بر آن، مقاله هاي روزنامه هاي حبل المتين و ثريا نيز مورد استفاده ي او قرار گرفته است(9).
چنانچه گفته شد سيدجمال در لباس التقوي بر آن است تا با تحريك احساسات ديني و ملي هموطنان خود، آنان را به حمايت از شركت اسلاميه دعوت كند. به همين خاطر، اولين كار او تدارك يك پشتوانه ي ديني براي منظور خويش است. او پس از آن كه اقسام تجارت را نام مي برد، بهترين نوع تجارت را كه هم مورد تأييد شرع محمدي و هم عقل باشد، تجارتي مي داند كه حاصل از آن نفع دنيا و آخرت توأم با هم باشد. آن گاه شركت اسلاميه را كه سرمايه اش ايمان به خدا و جهاد در راه اوست، مصداق اين تجارت عنوان مي كند و مردم را به سرمايه گذاري در آن دعوت مي نمايد. (10) سيدجمال در تعريف جهاد متذكر مي شود كه معناي امروزي جهاد، لشكركشي و جنگ با كفّار نيست، بلكه رفع احتياج از دشمن است. آن گاه ادامه مي دهد كه علت زبوني و ذلت مردم ايران در مقابل اجانب، همانا ترك جهاد بدين معني بوده است. (11)
سيد، ترقي مسلمانان را مسبوق به ترقي علم و دانش مي داند: « هر ملت و دولتي كه در عالم ترقي نمود به واسطه ي دانش و علم بود. . . روح و جان و قوّه ي برقيه ي تمام ترقيات انسانيت و مدنيت علم است» . با اين همه، هنگامي كه از ترقي ايران سخن مي گويد برخلاف نظر پيشين خود، به صراحت ادعا مي كند كه آن چه باعث« ترقي فعلي» ايران در جهات مختلف است، نه ترقي علم و دانش بلكه رفع احتياج از بيگانه و ترقي اقتصادي است؛ زيرا رفع احتياج شرط اول ترقي هر ملت و دولت است و رفع احتياج صورت نمي گيرد مگر با كثرت ثروت كه آن نيز لازمه ي شركت است(12). سيدجمال با اين كه در آغاز، اعتقاد خود را به اولويت توسعه ي علمي اظهار مي كند، اما براي با اهميت جلوه دادن خودكفايي اقتصادي كه نمونه ي بارزش شركت اسلاميه است مقدمه ي خود را به طور ناقص رها كرده، ترقي ايران را منوط به رفع احتياج از بيگانه مي كند. به احتمال زياد، سيد خود به اهميت و تقدم ترقي علوم بر توسعه ي اقتصادي و اجتماعي- حتي در مورد ايران- كاملاً واقف بود؛ چنان كه در پايان رساله نيز بدان اعتراف مي كند و مراد از تمام مباحث رساله را اثبات تقدم علم و دانش بر توسعه ي ثروت و صناعت عنوان مي نمايد(13). اما آن چه در اين رساله براي سيدجمال بيش از هر چيز اهميت دارد رونق گرفتن شركت اسلاميه و توجيه مردم جهت حمايت از آن مي باشد و او جمله هاي خود را بااين منظور تنظيم كرده است.
سيدجمال در ميان انواع شيوه هاي اقتصادي اعم از زراعت، صنعت و تجارت، سومي را برمي گزيند و معتقد است كه ترقي كشورهاي غربي به واسطه ي تجارت بوده است. آن چه باعث رفع احتياج ايران مي شود ترقي تجارت و رواج شركت اسلاميه مي باشد. آن گاه مقاله اي طولاني از روزنامه ي ثريا كه در فوايد تجارت و اهميت آن نسبت به زراعت و صناعت است عيناً نقل مي كند. راه ازدياد ثروت به نظر روزنامه ي ثريا و سيدجمال تجارت است و رعايت صنف تجار بر دولت از فرايض است چه، زراعت و صناعت را اين« صنف محترم» ترقي مي دهد. هرچه دامنه ي تجارت وسيع تر باشد اعتبار و تموّل ملت و دولت بيشتر خواهد بود. نويسنده ي ثريا ثروت و قدرت دولت انگليس را ناشي از وسعت تجارت آن مي داند؛ چنانچه انگليسي ها هند را به واسطه ي كمپاني هند شرقي تصرف كردند. البته « مراد از ثروت دولت، اين نيست كه دولت در خزانه ي خود هميشه پول نقد حاضر كرده باشد، بلكه مقصود از تموّل، ثروت افراد ملت اوست كه هريك به قدر خويش داراي ثروت كامله هستند» (14). لذا مردم ايران تا ممكن است بايد در توسعه ي تجارت بكوشند. سپس پيشنهاد مي كند كه بهترين شيوه ي تجارت، ايجاد شركت است؛ زيرا اولاً اگر ضرري به شركت وارد آيد شركت ورشكست نمي شود و كثرت سهام داران باعث مي شود كه اين ضرر به راحتي جبران شود، در صورتي كه اگر اين ضرر به يك تجارت شخصي وارد شده بود عملاً تجارت اش محو مي شد. ثانياً شركت باعث دوام تجارت است و با مرگ يكي دو نفر از بين نمي رود. از همه مهم تر اين كه نفع شركت نه به يك نفر خاص بلكه به تمام ملت مي رسد. نمونه ي آن، شركت اسلاميه و كمپاني مسعوديه در اصفهان است كه از منافع آن درصدد كشيدن راه آهن هستند. (15)
مطالبي كه سيدجمال در بالا از روزنامه ي ثريا آورده، سخنان تازه اي نيست و ملكم خان سال ها پيش به آن پرداخته بود. وي در رساله ي اصول ترقي كه به سال 1301ق. در لندن نگاشت توسعه ي اقتصادي ايران را منوط به تجارت كرد. ملكم مي نويسد:
آبادي يك ملك بسته به مقدار امتعه اي است كه در آن ملك به عمل مي آورند. . . تكثير امتعه و تجارت لازم و ملزوم همديگر هستند. . . وقتي مي گويند فلان مملكت زياد تجارت دارد يعني آن ملك زياد علم و صنايع دارد. زياد كار مي كند، زياد امتعه به عمل مي آورد. . .
او در ادامه، درد بزرگ ايران را قلّت و فقدان سرمايه عنوان مي كند و ازدياد سرمايه ي ايران را منوط به كار بيشتر و توليد امتعه ي بيشتر مي نمايد(16). همان نظري كه سيدجمال نيز بدان معتقد بود.
سيد بخش بعدي مطالب خود را در ذيل ثمرات تشكيل شركت اسلاميه بيان مي كند. او علت فقر و پريشاني و تنزل اخلاقي مردم ايران را به واسطه ي بيكاري و نبودن تجارت و صنعت در مملكت مي داند. مصرف توليدات و مصنوعات داخلي اولاً باعث مي شود كه اهل صنعت در مملكت زياد شود و ثانياً مانع خروج پول كشور به خارجه مي شود و همان پولي كه بايد به جيب بيگانگان برود در داخل به نفع عموم ملت خرج مي شود:
ايران كه تخميناً سي كرور جمعيت دارد اگر لباس و لوازم ديگر از خارجه بخرند و سري يك تومان در عرض سال در قيمت اين لوازم به خارجه بدهند سالي سي كرور مي شود. . . حالا اگر اين مبلغ در خودش خرج شود معلوم است به فاصله ي اندك مدتي تمام افراد ملت از ننگ فقر نجات يافته در كمال آسودگي تعيش مي كنند. (17)
در ثاني، قيمت محصول داخلي ارزان تر از محصول وارداتي از خارج است و استفاده از آن به نفع مسلمين است:
اگر عموم ملت منسوجات شركت اسلاميه را مي پوشيدند و ملبوسات خارجه را مطرود مي داشتند معلوم بود تا به چه پايه مايه ي ازدياد ثروت و اعتبار تمام افراد ملت بود. (18)
ديگر فايده و نتيجه ي مهم شركت اين است كه « اطفال بي هنر و بي صنعت» تربيت نمي شوند. سيدجمال حتي ادعا مي كند وقتي كار و بازار شركت اسلاميه رواج يابد كودكان معصوم از ننگ بي هنري رسته، صاحب پيشه و هنر صحيح مي شوند. معلوم نيست يك شركت نساجي چگونه خواهد توانست كودكان مملكت را صاحب هنر و صنعت كند. مسلماً مقصود سيدجمال از اين جمله هاي مبالغه آميز اشاره به ايجاد اشتغال و رفع بيكاري به واسطه ي تشكيل شركت بود. او سپس آيات و احاديث فراواني را در فضيلت كسب و تجارت و نفي بيكاري نقل مي كند. آن گاه اين بخش از سخنان خود را با آوردن چند صفحه ي متوالي از اخلاق ناصري خواجه نصيرالدين طوسي به پايان مي رساند.
سيدجمال در ذيل رساله ي لباس التقوي، مقاله اي را كه در روز اجتماع و حضور علماي اعلام و رؤساي روحاني در اداره ي شركت اسلاميه قرائت نموده بود، درج كرده است. در اين مقاله، سيدجمال علت نفوذ خارجه و ذلّت ايرانيان را در نتيجه ي عمل نكردن به احكام قرآن و دستور پيغمبر عنوان مي كند. او به استناد قرآن كريم(19) از مردم مي خواهد لباس خوف را كه لباس شهوت پرستي، لباس غفلت و مستي، لباس نفاق و لباس معصيت است، درآورده و به جاي آن لباس تقوي را كه لباس غيرت، حميّت و لباس مسلماني و ديانت است بر تن كنند: « لباسي كه باعث رواج بازار مسلمانان و كساد بازار تجارت كفّار است» (20).

رساله ي رؤياي صادقه

رؤياي صادقه برخلاف لباس التقوي يك رساله ي اقتصادي نيست، بلكه نوشته اي انتقادي از اوضاع اجتماعي اصفهان مي باشد. هدف اين رساله، نمايش رفتارهاي ظالمانه رؤساي ديني و حكومتي اصفهان است كه در قالب يك داستان بيان مي شود. مردم در صحراي محشر براي حساب دهي در حضور بارگاه الهي جمعند. نوبت به علما و دولتيان اصفهان مي رسد. نداي الهي آن ها را يكي پس از ديگري براي حسابرسي فرامي خواند.
سبك نگارش اين اثر، بسيار بديع و جالب است. تمام رساله به صورت سؤال و جواب نوشته شده است. نويسنده، تمام تلاشش اين است تا مي تواند بر عينيت و واقعيت داستان بيفزايد و نهايت تأثير را بر خواننده بگذارد. حالات و اوصاف و حتي تكيه كلام هاي بازيگران داستان، چنان با مهارت به تصوير كشيده شده كه هيچ شكي در خواننده باقي نمي گذارد كه نويسندگان اثر، شخصيت هاي واقعي داستان را از نزديك مي شناخته، به حالات ايشان كاملاً واقف بوده اند.
شكل سؤال و جوابي متن به نويسنده فرصت بيشتري داده تا تمام سخنان خود را مورد به مورد در ذيل اين سبك بيان دارد. از سوي ديگر، انتخاب صحراي محشر و يوم الحساب براي زمينه ي داستان كاملاً آگاهانه صورت گرفته است و غرضش هشدار به اشخاص موردنظر است تا شايد اندكي بيدار شده، در رفتار خود تجديدنظر نمايند. در ضمن، نويسنده با وارد كردن خداوند به داستان و بازخواست او از پيشوايان ديني و رؤساي حكومتي كه كسي جرأت انتقاد از ايشان را نداشت قصد دارد تقدس و شكوه آن ها را در نظر عوام خدشه دار نموده، رفتارهاي خلاف شريعتشان را رسوا سازد.
در اين رساله، روحانيان شديدتر از عمال حكومتي مورد انتقاد قرار گرفته اند و حضور آن ها در داستان، طولاني تر از دولتيان است. گويا مراد اصلي نويسندگان اثر، حمله به روحانيان مزبور بوده، زيرا در نظر ايشان،‌ عمده مانع اصلاحات اجتماعي در اصفهان رؤساي ديني اين شهر بودند و هيچ كسي حتي ظل السلطان نيز در اقتدار به پاي ايشان نمي رسيد. علماي متنفّذ اصفهان مخالفان جدّي تعليم و تربيت جديد بودند و تلاش مكرر بانيان مدارس جديد به واسطه ي كارشكني ايشان به انجام نرسيد. آن ها به دليل نگرش ها و منافع خاص خود، ممانعت از ايجاد مدارس و ترويج علوم فرنگي را وظيفه ي مذهبي خود تلقي مي كردند. هنگامي كه نويسنده ي رؤياي صادقه از زبان خداوند به شيخ محمدتقي نجفي( آقانجفي) خطاب مي كند: « چه همتي در ترقي عموم ملت اسلام نمودي؟» وي در پاسخ، بستن مدارس را كه به شاگردان« زبان نصاري» آموزش مي داد« ترويج شريعت» عنوان مي كند(21). مؤلف با تمام توان خود تلاش مي كند از طريق سؤال و جواب اولاً اقدامات علماي مخالف علوم جديد را محكوم كرده، به خواننده بفهماند كه مدارس سنتي تنها مركزي براي پيشبرد مقاصد و منافع شخصي روحاني نمايان است. ثانياً، موضوع و شيوه ي علومي كه در آن ها آموزش داده مي شود هيچ سودي براي ايرانيان ندارد و باعث جهل و مانع ترقي است(22). خداوند در جواب شيخ محمدتقي كه علوم را عبارت از فقه و اصول و علم اجتهاد و نه حساب و جغرافيا و معرفت سياسي مي داند به وي چنين خطاب مي كند:
اي شيخ، علم فقه فقط علم قانون است كه در ساير ملل به زبان عوام فهم چاپ و منتشر است و در سر بازار و كوچه به فروش مي رسد و هر پيره زن و بچه آگاه است و شما اين علم و قانون پيغمبر(ص) را كه كافي ترين قوانين است به الفاظ و عبارتي مشكل درآورده، اسم آن را فقه و عالمش را فقيه و عالم مطلق مي ناميد و در آن هم هريك رجوع به رأي و فتواي خود كرده، هر كاري كه مقصود شخصي خودتان است مي كنيد. . . (23).
ايراد مهم ديگري كه نويسنده به عالم نماها وارد مي كند ظلم هايي است كه آن ها از طريق اختيارات قضايي خود مرتكب مي شدند. روحانيان به طور سنتي مراجع قضايي و شرعي مردم به شمار مي رفتند. علي رغم وجود تشكيلات قضايي عرفي كه توسط دولت داير گشته بود، اين مراكز به دليل نوپايي و غلبه ي فوق العاده ي نهاد قضايي شرعي تحت الشعاع آن قرار گرفت و به صورت نهاد اجرايي محكمه هاي شرع و دخالت در امور جزئي محدود شد. در قضاوت هاي محكمه ي شرع جز عدالت مجتهدي كه رأي مي داد هيچ تضميني براي پايمال نشدن حقوق افراد نبود. از سوي ديگر، امكان تفسيرها و استنباط هاي مختلف از يك مسئله، ناآگاهي مردم از مسائل فقهي-حقوقي در كيفيت صدور رأي تأثير مي گذاشت. اما آن چه رؤياي صادقه به دنبال آن است تنها آشكار كردن سوءاستفاده هاي شخصي روحانيان صاحب مسند از جايگاه خويش مي باشد. از بارگاه الهي به شيخ محمدتقي نجفي( آقانجفي) كه همواره در جواب سؤال هاي خداوند پاسخ مي دهد: « به تكليف شرعي عمل كردم» خطاب مي شود:
چطور است تكليف شرعي خود را ديدي هر رعيت و بيچاره اي كه از اجحاف عمال حكومتي به تو پناهنده شود مصالحه نامچه از او بگيري كه ملكت را حفظ مي نمايم و بعد ضبط مي نمايي. . . چطور است كه تكليف شرعي خود را در آن فهميدي كه به عيادت ميرزا حبيب الله خان امين الدوله بروي و به عنوان اين كه اقرار شرعي كرد، ملكش را از دستش بيرون آوري(24).
اوضاع آشفته ي قضاوت هاي شرعي اصفهان از زبان شيخ محمدباقر مجتهد اصفهاني در جملات زير چنين توصيف مي شود:
يا العياذبك، اگر خود حضرت خداونديت به لباس بشريت به حكومت و قضاوت شرعي و ملي به اصفهان مسندنشين و مقرر بودي با آن فريب هاي گوناگون و تدبيرات از حد فزون و زمينه سازي و تدليسات از اندازه بيرون حضرت مستطاب اشرف امجدالسلطان اسعد اعظم اقدس والا ظل السلطان ارواحنا فداه چه مي كردي؟ آيا فريب نمي خوردي؟(25)
ايرادهاي ديگري نيز به عالم نمايان گرفته شده كه از جمله ي آن ها تزوير، حرام كردن بسياري از امور حلال، بر باد دادن آبروي مردم، احتكار گندم، فساد اخلاق و. . . را مي توان نام برد. محور تمامي بحث ها ظلم ايشان به توده است.
روحانياني كه در اين رساله مورد بازخواست قرار گرفته اند شيخ محمدباقر مجتهد، ميرزا هاشم چهارسوقي، شيخ محمدتقي نجفي (آقانجفي) و برادرانش محمدعلي و حاج آقا نورالله، سيدجعفر بيدآبادي هستند. بين آن ها شيخ محمدتقي معروف به آقانجفي سخت تر از بقيه مورد حمله قرار گرفته است، زيرا دوره ي حيات شيخ محمدتقي نجفي( آقانجفي) دقيقاً مصادف با ايام زندگي سيدجمال و هم فكرانش بود و مهم تر از آن اين كه اقتدار وي به مراتب بيشتر از ساير علماي هم دوره ي خود و دستگاهش باشكوه تر از ديگران بود.
نويسنده پس از پرداختن به علما، قلم خود را متوجه كارگزاران دولتي اصفهان مي كند. وي نتيجه ي حكومت ظل السلطان را در اين جمله خلاصه مي كند: « ازدياد فقر و گراني و انبساط حمق و ناداني و انتشار ظلم و پريشاني در بندگان خدا» (26) و هدف ظل السلطان را از ايجاد تشكيلات قوي اداري و نظامي، اجراي خيالات شخصي عنوان مي كند؛ اگرچه اعتراف مي كند كه در اثر اين تشكيلات، تا حدودي نظم و امنيت در منطقه به وجود آمد. كساني كه در مورد ظل السلطان سخن گفته اند همواره به اين مسئله اعتراف داشته اند كه حكومت ظل السلطان در اصفهان نمونه ي يك حكومت منظم و مقتدرانه بود. (27) حتي سيدجمال الدين در ايام هرج و مرج مشروطه حاضر شد به خاطر همين ويژگي شخصيتي ظل السلطان يعني اقتدار اجرايي اش، از ساير كاستي هاي اخلاقي وي چشم پوشيده، خواستار تسليم وزارت جنگ به وي شود. (28)
ديگر شخصي كه مورد انتقاد قرار گرفته، ركن الملك، نايب الحكومه ي اصفهان است. از مهم ترين اتهام هاي او سوءاستفاده ي شخصي از شركت اسلاميه بود كه در نتيجه ي آن شركت ورشكست شده، ثروت سرمايه گذاران بر باد رفت. نويسنده ي اين بخش از رساله، ركن الملك را عامل شكست شركت مي داند؛ زيرا وي « پارچه هاي مملكت را دوبرابر گران كرده. . . از دخل كمپاني براي تجارت خود استفاده كرده و ضررهاي خود را پاي عموم ملت و شركت حساب نموده است» . در نتيجه، وضع شركت طوري شده كه « اكنون بليط هاي شركت اسلاميه را كسي به ثلث بها نمي خرد» (29).
بعد از او ميرزا باقرخان، منشي باشي اصفهان را به دليل اين كه خود را آلت اجراي سياست هاي ظل السلطان كرده و در ظلم هاي او شريك شده بود، مورد بازخواست قرار مي دهند؛ اما جالب اين كه وي سرانجام به خاطر تدين طايفگي و نجابت ارثي به اغماض خداوندي بخشيده مي شود. (30)
آخرين زيردست حكومت ظل السلطان در صحراي محشر اسدالله خان وزير است. او نيز با اين كه بسيار سوءرفتار داشت، چون گاهي دستگيري از فقرا مي كرد خداوند از گناهانش درگذشت. آخرين شخصي كه در برابر ميزان حساب حاضر مي شود سيدجعفر بيدآبادي، مجتهد بيدآباد است. فراشان بارگاه خداوندي فراموش كرده بودند او را در زمان رسيدگي به حساب علما وارد كنند. سيدجعفر متهم به همان عيب هايي بود كه ساير روحانيان داشتند. پروردگار كه قبل از وي دو تن از كارگزاران دولتي را بخشيده بود اين بار با نهايت شدت و غضب به مأمورين خود دستور مي دهد كه اين« سيد مردود را در درياي آتش غضب» او بيافكنند. (31)
در اين لحظه، شخصي كه اين همه داستان را در خواب مي ديد از شدت وحشت و اضطراب از خواب بيدار مي شود و با بيدار شدن وي داستان رساله ي رؤياي صادقه پايان مي يابد.

پي نوشت ها :

1. روزنامه ي حبل المتين، سال هشتم، شماره ي 18، 4 جمادي الاول1319، ص9.
2. اقبال يغمايي در كتاب شهيد راه آزادي. . . تاريخ نگارش رؤياي صادقه را سال 1318ق. عنوان مي كند.
3. همان طور كه در گفتار قبل اشاره شد برخي سيدجمال را طراح و مبتكر اصلي نگارش اين اثر مي دانند و براي او سهم بيشتري در نگارش رساله ي رؤياي صادقه قائلند.
4. جمالزاده فرزند سيدجمال معتقد است كه پدرش بخش محاكمه ي روحانيان اصفهان را نوشته است. ر. ك:محمدعلي جمالزاده، خاطرات سيدمحمدعلي جمالزاده، ص 23.
5. روزنامه الجمال، شماره ي 18، شنبه 23 جمادي الثاني 1325، صص 2-3.
6. حسين سعادت نوري، ظل السلطان، ج1، ص 68.
7. سيدجمال واعظ اصفهاني، رؤياي صادقه و لباس التقوي، ص 19.
8. همان، ص 19.
9. همان، ص 7.
10. همان، ص 20.
11. همان، ص 24.
12. همان، صص 36-40.
13. همان، ص 68.
14. روزنامه ي ثريا، شماره ي 23، نمره ي صفر 1317ق. به نقل از سيدجمال الدين واعظ اصفهاني، رؤياي صادقه و لباس التقوي، ص 47.
15. سيدجمال واعظ اصفهاني، رؤياي صادقه و لباس التقوي، صص 44-46.
16. حجت الله اصيل، رساله هاي ميرزا ملكم خان ناظم الدوله، گردآوري و مقدمه ي حجت الله اصل، تهران: نشر ني، 1381، صص 169، 170 و 173؛ فريدون آدميت، فكر آزادي و مقدمه ي نهضت مشروطيت، تهران: انتشارات سخن، 1340، ص 154.
17. سيدجمال الدين واعظ اصفهاني، رؤياي صادقه و لباس التقوي، ص 47.
18. همان، ص 48.
19. قرآن كريم، سوره الانعام، آيه ي 82.
20. سيدجمال الدين واعظ اصفهاني، رؤياي صادقه و لباس التقوي،ص 74.
21. همان، ص 28.
22. همان، صص 29، 32-33.
23. همان، ص 33.
24. همان، صص 34-35.
25. همان، صص 18-19.
26. همان، ص 54.
27. حسين سعادت نوري، ظل السلطان، ج1، ص 247.
28. روزنامه الجمال، شماره 18، شنبه 23 جمادي الثاني 1325.
29. سيدجمال واعظ اصفهاني، رؤياي صادقه و لباس التقوي، ص 59.
30. همان، صص 64-67.
31. همان، صص 68-71.

منبع مقاله :
عربخاني، رسول؛ (1390)، سيدجمال الدين واعظ اصفهاني و مشروطيت، تهران: خجسته، چاپ اول